نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا
((خرافه )) در وادى تعریف ادیبان فرهنگ نویس , درباره واژه ((خرافه )) معانى زیر را آورده اند:
- آنچه از میوه چیده شود.
- سخن خوش که از آن خنده آید.
- افسانه , حدیث دروغ , کلام باطل و افسانه اى که اصل ندارد.
- عقیده باطل و بى اساس . ((خـرافـات )) جـمـع ((خـرافـه )) اسـت و آن نـیـز به ترهات , داستانهاى شب , مـوهـومـات ,سـخـنـان بـیـهـوده و پـریـشـان که خوشایند باشند, معنى شده است . (367) وجـه تـسـمیه اباطیل و اساطیر به ((خرافه )) به طورى که از روایات برمى آید از آنجاست که در صدر اسلام , مرد پرى زاده اى (جن زده ) به نام ((خرافه )) - از قبیله غـدره -مـشـاهدات خود از پریان را براى دیگران بازگو مى کرد. از آنجا که باور کـردن چنین گفته هایى مشکل و غیرطبیعى مى نمود, مردم سخنان او را دروغ مـى پـنـداشـتـنـد ومـى گـفـتـند: ((هذا حدیث خرافة و هى حدیث مستملح کذب )) (368) این سخن ((خرافه )) است , هرچند که دروغ نمکین است . در روایـتـى آمـده اسـت کـه : روزى در حضور پیامبر خدا(ص ) از حدیث خرافه سـخـن بـه میان آمد. حضرت فرمود: ((رحم اللّه خرافة انه کان رجلا صالحا...)) و سپس گرفتارى او به دست جنیان را توضیح داد. (369) و در روایـت دیـگـرى از عـایـشـه - همسر حضرت رسول (ص ) - نقل شده است کـه :روزى پـیـامبر خدا(ص ) داستانى را براى زنانش تعریف مى کرد. یکى از آنها گـفـت :گـویـا ایـن ((حـدیث خرافه )) است . حضرت فرمود: آیا هیچ مى دانید خرافه کیست ؟ خـرافـه مـردى از قـوم ((غدره )) بود که مدتى به اسارت جنیان درآمد و پس از آزادى ومـراجعت , آنچه از کارهاى عجیب و غریب آنان دیده بود بازگو مى کرد, این بود که مردم چنین داستانهایى را ((حدیث خرافه )) نامیدند. (370
بـه طـور کـلى آنچه از نوشته ادیبان و لغت شناسان برمى آید این است که : اساسا ظهورواژه خرافه در مفهوم صرف , گفتارهاى افسانه اى محدود و مصطلح بوده اسـت . اماگذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطیل واکاذیب اساطیرى , به عقاید باطل و عملکردهاى جاهلانه و بى اساس , وموهوم پرستى نیز تسرى یابد. تا آنجا که امروزه در اصطلاح عامه , رواج آن بیشتر دراطلاق مفهوم اخیر است . بـنـابـرایـن , ((هـر عـقیده و عملى که متکى به دلایل علمى و یا مستند به نص آسـمـانـى ویـا آزمـایـش عـمـلـى صـحـیـح نـبـاشد خرافى و پوچ و بى ارزش است .)) (371) به بیانى دیگر: اعتقاداتى که متکى به علم نیست , یعنى انسان یقین به آن ندارد و یـایـقـیـن بـه دخـالـت داشـتـن آن در خیر و شر خود ندارد, اعتقادات خرافى محسوب مى شود. (372)
زمینه هاى ظهور خرافات
شـنـاسـایـى مـبـنـاى عمومى خرافات شایان دقت است . زیرا خرافه پذیرى یکى ازمعضلات اجتماعى است که از گذشته هاى بسیار دور, دامنگیر بشریت بوده و هـرقـوم و مـلتى با نوعى از خرافات دست و پنجه نرم کرده است . حتى در عصر حـاضـرکـه بـه دوران شـکـوفـایـى علم و صنعت , و سیر تکاملى انسان از وادى سـخـت افـزارى بـه سـوى نرم افزارى شهرت یافته , و انسان داعیه شکستن اسرار درونى هسته هاى فیزیکى و نفوذ در کرات دیگر آسمانى را دارد, هنوز هم ابر تیره خرافات در شرق وغرب عالم سایه انداخته است . در ایـن مـیـان هـرچـنـد غـرب بـا اسـتـخـدام بـیشترى عوامل و دستگاههاى تبلیغاتى جهان , قصد تبرئه خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمین کوشیده و همچنان مى کوشد, ولى واقعیتهاى موجود برخلاف آن حکم مى کند, و آنچه مى نماید این است که بدون مبالغه اگر خرافات از نـوع غـربـى واروپـایـى را بیش از نوع شرقى آن ندانیم , باید اعتراف کنیم که اروپـایـیـان در پیروى ازخرافات دست کمى از شرقیها ندارند. با این تفاوت که با گـسـتـرش افـکـار اسلامى ونمود واقعیتهاى فرهنگ دینى , با چنین خرافاتى مبارزه شده و از آن روزبه روز کاسته مى شود, در حالى که رکود و جمود حاکم بر فـرهـنـگ مـادى غـربـى - کـه فـاقـد قدرت واصالت معنوى نیز هست - روند فـزونـى بـخـش خـرافـات را مـؤثر گردیده و آنان را درکجراهه ها و پرتگاههاى انـحـطـاط اخـلاق آنـچنان گرفتار نموده است که متداول ترین خرافات آنان از قـبیل : نحوست عدد 13, نحوست گذشت از زیر نردبان , خوردن نان و شراب در عـیـد مخصوص به نیت حلول مسیح در آنها, اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سـعـادت , گـسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگیران و... (373) را در مقابل آن انحطاط معنوى باید به هیچ انگاشت . پـرداخـتـن بـه ایـن مـوضـوع و شـمارش گونه هاى فراوان خرافات غربیان از حـوصـلـه بـحث ما خارج است . و به آنچه که در ظهور و بروز خرافات مدخلیت داردمى پردازیم . مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى نویسد: ((انسان عقاید و آرایش از فطرت سرچشمه مى گیرد - فطرتى که او را وادار به بـحث و کنجکاوى درباره علل موجودات مى کند و از نظر عمل نیز طبیعت او را بـه تـکـامل واقعى و حقیقى دعوت مى نماید - لذا در هیچ قسمت حاضر نیست , پـیـروى ازعـقاید خرافى که متکى به جهالت و نادانى است بکند, ولى عواطف و احـسـاسـات بـاطـنـى - مخصوصا ترس و امید - که تحت تاثیر خیالات تحریک مـى شـود, درپاره اى از موارد وادار به قبول عقاید خرافى مى کند... براى دیگران نـیـز نقل مى کند وهمان احساسات و تصورات را در او به وجود مى آورد و کم کم این عقیده خرافى وبى اساس در میان مردم منتشر مى گردد. و گـاه مـى شـود کـه به دنبال این تصورات , حس دفاع انسان تحریک مى شود و قـوه خـیـالیه او را وادار به انجام اعمالى خرافى براى دفع شر این موجود موهوم مـى کـنـد وچـه بـسـا بـه دیـگران هم تعلیم داده و به صورت یک سنت خرافى رایج مى گردد (374) بـنـابـراین , با اطمینان مى توان پذیرفت که یکى از خصایص تاریخى منفى دین , این بوده که احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبى مردمان , همواره درمـعـرض جـهـالـت , خـرافـات , قـالـبـى شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بـوده اسـت , (375) کـه در طـول زمـانـهـا بـه شـکـلهاى ((بت پرستى , ارباب انواع ,شخصیت پرستى , تقلید از سنتهاى آبا و اجدادى )) (376) , حب و بغضهاى افـراطى ,پیروى از هوا و هوسها و انواع جعلیات و بدعتها به تناسب زمان و مکان , ظهور وبروز داشته است . در بـاب عـلـل خـرافـه پـذیـرى حـس مـذهـبـى , مـکـاتب و فلاسفه غرب نیز دیـدگـاهـهایى دارند و در این مورد به بحث و بررسى نشسته اند. هگل , کنت , و فـیـلسوفان تجربى همچون کانت , راسل , ویتگنستاین , کارناب و آمیر هرکدام از دیـدگـاهـى و از بـعـدى بـه مـوضـوع پـرداخـتـه اند. اما از آنجایى که مبانى و دیدگاههاى آنان در آیینه فلسفه متکامل اسلامى و از دیدگاه عقلانى , خالى از ایراد و انتقاد منطقى نیست , و ازطرفى وارد شدن به آرا و نظریات مزبور مستلزم نقادى و رفع ابهامات خواهد بود -که ما در این مقاله بر چنین موضعى نیستیم - لذا از آن صرف نظر مى کنیم و به راههاى درمان این آسیب اجتماعى مى پردازیم .
چگونه باید خرافه زدایى کرد؟
مـرحـوم عـلامـه طباطبایى بر این باور است که : ((دانشمندان و خواص مردم , پـیـوسـتـه بـراى مـحو آثار این خرافات که در ارواح عامه مردم جاى گرفته به لـطایف الحیل به فعالیت پرداختند تا مردم آگاه و بیدار گردند, ولى این دردى اسـت کـه طـبـیـب را خـسته کرده است , زیرا انسان از طرفى در آراى نظرى و مـعـلـومـات حـقیقى و خالى از تقلیدنیست و از طرف دیگر داراى احساسات و عواطف نفسانى است . متاسفم که به اطلاع خوانندگان برسانم که دانشمندان تا بـه امروز در معالجه این درد, پیروزى وموفقیت نیافته اند... (اما) راهى که قرآن مجید در این قسمت پیموده است این است که :
1 - در مـرحـله آراى نظرى به انسان دستور مى دهد که از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنند. هیچ فردى حق ندارد بدون علم یک کلمه سخن بگوید.
2 - در قـسـمـتـهـاى عملى امر مى کند که افراد در جستجوى عملى باشند که مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقى باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـیا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در کار است اجرعظیمى در نزد خدا دارد که : و ما عنداللّه خیر و ابقى )) (377)
خرافه ستیزى عملى در صدر اسلام
بـه طـورى کـه گـفـتـیـم , خـرافـه پـذیـرى از بیماریهاى مزمن , واگیردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشرى است که نیاز به درمان و پیشگیرى از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اینکه معمولا همگان را مبارزه لفظى مفید نمى افتد, شـواهد تاریخى نشان مى دهد که پیشوایان اسلامى و گاهى به تبع آنان خلفا نیز به مبارزه عملى با خرافات برخاسته اند که ذیلا به نمونه هاى اشاره مى شود:
1 - ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعى فرض مى کردند. پیامبر مامورگردید که این روش غلطى را به وسیله ازدواج با ((زینب )) که سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زید) بود, از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عملى که اثر آن بیش از گفتن وجعل قانون است , از میان مردم عرب بردارد, و این ازدواج علتى جـز ایـن نـداشـته است . از آنجا که کمتر کسى جرئت داشت که این برنامه را در دنیاى آن روز - که ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعى غریبى داشت - اجرا کند, خداوند پیامبر رارسما براى این کار دعوت فرمود, چنانکه مى فرماید, (378) هـنـگـامـى کـه زیـد, زیـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآوردیم تا براى مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانى که آنها را طلاق مى دهند محدودیتى نباشد.)) (379)
2 - ((روزى که ابراهیم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهى بى خبر از نوامیس و قـوانـین طبیعى جهان , تصور کردند که آفتاب براى مرگ ابراهیم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنین اندیشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولى در ظاهر بـه نـفع پیامبر تمام مى شد و اگر پیامبر یک رهبر عادى و مادى بود جا داشت بر این اندیشه , صحه وامضا بگذارد و از این راه عظمت و بزرگى خود را ثابت نماید. ولـى او بـرخـلاف چنین تصورى برفراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اى مردم بدانید: ((ان الـشـمس و القمر آیتان من آیات اللّه , یجریان بامره , مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته - آفتاب و ماه از نشانه هاى قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـیـعـى و قـوانـینى که خدا بر آنها مقرر داشته است در مسیر خاصى مى گردند, هرگزبراى مرگ کسى و یا تولد کسى نمى گیرند...)) (380)
3 - هـنـگـامـى کـه امـیرالمؤمنین على (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمى بـه نـام سـافـربـن عـفیف الازدى (381) (برادر اشعث بن قیس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـیـوم فـان الـقـمـر فـى الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) (382) امـروز بـراى جـنـگ اقـدام نـکـنـید, زیرا که قمر در عقرب است , (حضرت در یک پاسخى متقن و اعجازآمیز) فرمود: آیا قمر ما در عقرب است یا قمر آنها؟ یعنى باچنان فرضى , شکست متوجه ما خواهد بود یا متوجه دشمن , و یا هردو سـپـس حـضـرت , بـراى ایـنکه این سخن به تضعیف روحیه اصحاب و سربازان اسلام نینجامد و از آنان کاملا رفع ابهام نماید, رو به سوى منجم کرد و پرسید: ((آیـا مـى دانـى کـه در شـکـم این حیوان چیست ؟ نر است یا ماده ؟ گفت اگر حساب کنم مى دانم . فرمود: هرکه این سخن تو را باور کند, قرآن را دروغ شمرده اسـت کـه مـى فرماید: به راستى نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند که دررحم چیست . کسى نمى داند که فردا چه پیش آید و نمى داند که در کـدام سرزمینى مى میرد... اى منجم کـه مـا را بـازمـى دارى حـرکـت مـى کـنـیم . (383) سپس دستور داد که اى (384) به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش کرد که : ((ایـهـا الـنـاس , ایـاکم و تعلم النجوم , الا ما یهتدى به فى بر او بحر, فانها تدعوا الى الکهانة ...)) (385) اى مـردم سـتـارگـان )برحذر باشید, جز آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند, چه اینکه نجوم به سوى کهانت دعوت کند... (386) پـس زمـانـى کـه آن حـضرت , پیروزمندانه از جنگ فراغت یافت , خدا را حمد و سـپـاس کرد و فرمود: ((اگر در ساعتى که منجم به ما پیشنهاد مى کرد حرکت مـى کـردیـم ,اشـخاص نادان مى گفتند: در زمانى که منجم گفته بود حرکت کردند, و در نتیجه به پیروزى رسیدند.)) (387)
4 - شـبـى رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعى از اصحاب در نقطه اى نشسته بودند, ناگاه ستاره اى دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از طى فاصله اى خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت ) راجع به چنین حادثه اى چه عقیده اى داشتید؟ پاسخ دادند: این حادثه جوى را نشان تولد مـولودى عظیم ویا مرگ شخصیتى عظیم مى دانستیم اینک دانسته باشید,این حادثه فلکى نه به موت کسى مرتبط است و نه به حیات کسى . (388)
5 - در مـقـدمه کتاب ((الاصنام کلبى )) آمده است : بیعة الرضوان (که در واقعه ((صـلـح حـدیبیه )) حضرت رسول از اصحاب , بیعت خواست و بیعت نمودند, و آیـه اى درایـن بـاب نـازل شـده ) در زیـر ((شـجـره )) و درختى واقع شده بود. مـسلمانان به یادگار آن بیعت , که به ((بیعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آیه در زیـر آن شـجـره , آن درخت رابا یک نوع احترام مى نگریستند. خلیفه ثانى در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بیخ برکنند تا نکند طبع خرافه ساز بشر این درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهیت )) برساند (389)
6 - حـضـرت امیرالمؤمنین على (ع ) در مسیر صفین , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهاى خود پیاده شده و در رکاب ایشان به هلهله و پایکوبى پرداختند... حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذى صنعتم ؟)) چرا چنین مى کنید؟ منظور شما از این کار چـیـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر این است و ما اینگونه بزرگان خود را احترام مى گذاریم . فـرمـود: ((اما هذا الذى زعمتم انه فیکم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ینفع ذلک الامراء و انکم لتشفون انفسکم و ابدانکم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروایان پنداشته اید, به خدا سوگند بـراى امـیـران , ایـن کار شما سودى ندارد, جز اینکه موجب زحمت شما و اذیت بدنهاى شما خواهد شد. پس دیگر تکرار نکنید (390) بـه طـور کـلى آنچه از تاریخ برمى آید این است که دنیاى جاهلیت قبل از اسلام , مـدتـى را در یک دوران فترت دینى و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افکار و اعمال خرافى تسخیر نموده است که ما نمونه هاى بسیارى را در کتب مربوطه مى توانیم مطالعه کنیم . خـوشبختانه ظهور دین مبین اسلام و روشنگریهاى آن توانست به اکثر خرافات درگذشته خط بطلان بکشد, آنها را راهى موزه هاى تاریخى اجتماعى بشر نماید و علم و تعقل و تدبر توحیدى را جایگزین مقولات اساطیرى گرداند. اما با اینهمه جوامع بشرى هیچگاه نتوانسته از خرافات گذشته کاملا خود را پاکسازى کند و ازاندیشه هاى خرافى ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـایـد عـمـده عـلـت پـیـروزى سـریـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلى و عـقـیـم سـازى مـغزهاى خرافه پرداز, این بود که اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـى بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعیت از آداب و رسوم پـیشینیان خلاصه مى شد,و پایه و دلیل محکمى بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند کـه اکـثریت آنها, مدتها بدان متوسل مى شدند و به راحتى حاضر به اعراض از آن نبودند. (391) ((و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا...)) (392) مـهـمـتـریـن بـدعـت و خـرافات و خطرناک ترین خرافات , در تاریخ ادیان آنجا شـکـل گـرفته که عنصر خرافات با عنصر شریعت آمیخته شده و معجون جدید اعتقادى , بارنگ و بوى مذهبى از آن تولد یافته است . پیشوایان اسلامى در مورد چـنین اعتقادات و اعمال ناشى از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزیده اند و در بـیـان عـلـمـاى اسلامى گاهى از آن به عنوان ((تشریع )) در معنى مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمینى (ره ) مى نویسند: ((تـشریع , یعنى وارد کردن به دین چیزى را که از دین نیست . این مساوى است بابدعت .)) (393) و بـنا به دیدگاهى , ((بدعت )) امرى است مافوق ((تشریع )). در حقیقت , تفاوت بـیـن بـدعـت و تشریع در این است که در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشریع , چنین شرطى وجود ندارد. (394) پیشوایان دین مبین اسلام , به لحاظ احساس بیشترین خطر از جانب بدعتگزاران ودیـن تـراشان در عالم اسلام , پى درپى مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخیم آن هشدار داده اند. پیامبر گرامى اسلام فرموده اند: ((کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار.)) هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است . (395) على (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـى کـه مـردم دو گـروهـنـد: یـکـى پـیـرو راه شـرعـى و یـکـى پدیده آرنده بدعتى . (396) رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (397) آن کـه از بـدعت گذارى , خشمگینانه روى برگرداند, خداوند به قلب او ایمان واطمینان مى بخشد. همچنین فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (398) هـرکـس بـدعتگذاران را (در اثر قیام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ایمان پر مى کند. و در حـدیـث دیـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانایان امتش , ابلاغ فـرمـودکـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافى ساکت نباشند و با بیان عـلمى نسبت به تخطئه آن قیام نمایند و اگر کسى چنین نکرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـى امـتـى , فـلـیظهر العالم علمه , فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه )) (399)
عاشورا و خرافه بندیها
واقـعـیـت ایـن اسـت کـه اسلام توانست با آموزشها و روشنگریهاى خود, تا حد زیادى بر خرافات و افکار باطل فایق آید و اجتماع متحول از دوران جاهلیت را که هنوزآبستن انواع خرافات بودند, تحت هدایت و رهنمودهاى اسلامى عقیم سازد. امـا بـه دنـبـال فـتـرت حـاکـمیت واقعى اسلام , که قرنها بر کشورهاى اسلامى مـسـتولى گردید و به تبع آن انواع روایات و احادیث سراسر کذب و ساختگى را وارد درصـحـیـفـه نـاب کلام معصومین (ع ) کرد, بدعتها و خرافاتى نیز همانند عـلـفهاى هرز دربوستان اسلامیت روییدند و سر برآوردند. و در قرون اخیر تولد کشورهاى استعمارگر که جز دین ستیزى و دنیاسوزى کشورهاى مسلمان نشین و مـسـتـضـعـف جـهان هدفى را دنبال نمى کردند, در راستاى پرورش خرافات کهنه شده و از یاد رفته ,با حرص و ولعى تمام به آبیارى و احیاى آن گیاهان هرز هـمـت گـمـاشتند و چه بسافتنه هایى را نیز به بار آوردند. و در این میان اساسا بیشترین سرمایه گذارى استعمار ازلحاظ دین ستیزى , با درک حقایق موجود در ادیـان و مـکـاتـب , در حول و حوش جهان تشیع صورت پذیرفت و آنچه در توان داشتند در این راه دریغ نورزید. روزى بـا سبز نمودن ((باب )) و ((بهاء)), ((مهدویت )) را هدف تیر خرافات قرار دادنـد وروزى دیـگـر بـا عـلم کردن ((کسروى )), اساس اسلام , یعنى ((وحى و خاتمیت )) را. و دراین اواخر به طرح شخصیت معکوسى به نام ((سلمان رشدى )) پرداختند, تا بااستفاده از روایات جعلى و خرافى و وارده در کتب حدیثى و روایى بـه بـزرگ نـمـایى افسانه ((غرانیق )) همت گمارد و قرآن و پیامبر خاتم (ص ) را مـورد اهانت و استهزا قراردهد و ((آیات رحمانى )) را به خیال باطل خود ((آیات شـیـطـانى )) قلمداد نماید, که ناگاه هدف فتواى مشهور امام خمینى (ره ) قرار گرفت و ناکام ماند, که گفته اند: ((مدعى خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد)) در طـول تـاریـخ , بـا ظـاهـر شـدن دست هر تعرضى به ساحت مقدس اسلام و قـرآن ,علما و فقهاى اسلامى با مبارزه بى امان خود در قطع و طرد آن دستهاى جـنـایتکارکوشیده اند و تا سرحد شهادت پیش رفته اند. تنها موضوعى که به نظر مـى رسـد بـه بلنداى مظلومیت حسین بن على (ع ) مظلوم و بى یاور مانده است , همان ((عاشورا)) و((حماسه عاشوراى حسینى )) است . (400) صـرف نـظـر از تـحریفات و پیرایه هاى لفظى و معنوى که آگاهانه و ناآگاهانه سیماى حماسى و تابناک عاشورا را در هاله اى از ابهام و تاریکى فرو برده و زورق گـلـرنـگ شـهـادت را شـکسته است , بحران خرافات و بدعتها نیز در این میان صلابت وشجاعت و پیام دهى و خیزش آورى عاشورا را تضعیف نموده و از فحواى بـلـنـدتوحیدى و از هیمنه عبودیت آن کاسته است , به طورى که منشور حریت ورهـایـى بـخـش نـقش بسته در رایت حسینى , در ریختن قطره اشکى که بوى معجزه صلیب ترسایان از آن متظاهر است خلاصه شده و ((چندان جنبه عاطفى واقـعـه عـاشـورا اهـمـیت یافته است که هرچیز براى رسیدن به دریاى عواطف مخاطبان ,مجاز و مشروع تلقى گردیده است .)) احـیـاى سـیـرت و سـنـت نـبوى (ص ) و ائمه اطهار(ع ) در این زمینه , بهترین الـگـوى خـداپـسـنـدى اسـت که مى تواند ما را در راهیابى به شیوه هاى صحیح عـزادارى بـرحـسـیـن بـن عـلـى (ع ) رهـنـمـون شـود و در اصـلاح اسلوبهاى خرافى گرایانه مددرساند.
روشهاى عزادارى در سیره و سنت
روایـات مـعـتـبـر حـکـایـت از عـزادارى و اشـکریزى پیامبران عظام - علیهم الـتحیة والسلام - بر حسین بن على (ع ) در روزگارانى که هنوز حسینى قدم به عـرصه وجودنگذاشته است , دارد. و پیامبر خدا(ص ) نیز در روز تولد حسین , آن دلـبـنـد گـرامـیش ودر دیگر مناسبتها, به یاد عاشورا اشک مى ریزد و بر گریه حسین تاب نیاورده ومى فرماید: ((گریه او مرا آزار مى دهد)). (401) گاه مى بینى که حسینش را در بر مى گیرد, و به سینه مى چسباند, با خاطرى پریشان به مجلس اصحاب وارد مى شود و از کشتنش خبر مى دهد گـاهـى , تـربـت او را بـه دست گرفته , مى بوید, زیر و رو مى کند, مى بوسد رابـه حـضـور جـمـعـیـت اصحاب مى آورد و اشک مى ریزد. و پى درپى , مجالس سوگوارى در خانه همسران خود برپا مى دارد (402) پدر بزرگوارش - امیرالمؤمنین على (ع ) - در مسیر صفین چون به کربلا رسید, درسمتى از لشکر ایستاده و نگاهى به راست و چپ کرده , سیلاب اشکش سرازیر شـدو فـرمـود: ((هـذا کـربلا یقتل فیه قوم یدخلون الجنة بغیر حساب ...)) اینجا کـربـلاسـت ,گـروهـى در آن کـشـتـه خـواهند شد که بى حساب وارد بهشت شوند... (403) خود ((سیدالشهدا))(ع ) مى فرمود: ((انا قتیل العبرة لا یذکر فى مؤمن الا استعبر)) من کشته ام براى اشک , مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه اش گیرد. (404) چـرا چنین نباشد؟ در حالى که عظمت مصیبت آن پیشواى بزرگ الهى داغى بر سینه اهل ایمان نهاده که هر آن با یادش شعله مى زند: النبى (ص ): ((ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین )) (405) و خـداونـد مـتـعـال مـحبت فوق العاده حسین (ع ) را در قلوب مؤمنان سارى و جارى ساخته است . النبى (ص ): ((ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین )) (406) و ((حسین شناسى )) همواره در نهانخانه دل مؤمنان آشیانه زده است . النبى (ص ): ((ان الحسین (ع ) فى بواطن المؤمنین معرفة مکنونة )) (407) آرى , چـنـیـن ودیعه مبارکى در نهاد ایمان داران , هرچند در اثر ایجاد انحرافات واخـتـلافـات مـغرضانه در قشر وسیعى از ملل اسلامى به خاموشى گراییده و ازره آوردهـاى آن مـحروم مانده اند, ولى در جهان تشیع همان حرارت و محبت ومعروفت درونى , زنده و جاوید مانده و ان شاءاللّه خواهد ماند. اسـاسـا در تـاریـخ پـرفـراز و نـشـیـب سراسر مبارزه شیعه با دستگاههاى جبار وسـتـم پـیـشـه , در دورانـهـاى سـخت اختناق , پیروى از حسین (ع ) و حماسه عاشوراى حسینى , مهمترین عامل حرکت و نهضت محسوب مى شود. این مشعل هدایت وسعادت همواره با عنصر بى بدیل ((اشک )) فروزش یافته و جهان تشیع , نسل به نسل آن را به میراث برده اند, تا ستیغهاى بلند عزت و عظمت را براى خود کسب نمایند. امـام خـمینى (س ) مى فرمودند: ((ما ملت گریه هستیم و با همین اشکها سیل جـریـان مـى دهـیـم و سـرهـایـى کـه در مـقـابـل اسـلام ایـسـتاده است خرد مى کنیم .)) (408) بـا ایـن وصـف ((گریه )) براى سالار شهیدان (ع ) از رمز و راز خاصى برخوردار بـوده وقـطرات اشک که زبان دل و ترجمان محبت است , باران رحمت و غفران الهى رابراى عزاداران واقعى به همراه دارد. امـا بـایـد تـوجـه داشت که عزادارى بر امام حسین (ع ), با همه اهمیتى که باید قایل باشیم در مبانى اعتقادى اسلامى از یک عمل مستحب و یا مستحب مؤکد پا فـراتـرنـمـى گـذارد. بنابراین هرچند غافلان از این عمل استحبابى در محکمه وجـدان دیـنـى مـورد مذمت بوده و به علت اعراض از پاداش نیکوى الهى دچار نقصان و خسران هستند, ولى در پیشگاه عدل الهى مستوجب مجازات و مؤاخذه نیستند.
پـس ضـرورت دارد کـه در تـرازوى تـدبر و تفکر صحیح اسلامى سنجید که در پـیـشگاه خداوندى , غافلان از ثواب عزادارى بیشتر مقصرند یا خرافه گرایان در لفافه عزادارى و اشکریزان و اشک درآوران هنرمند و حرفه اى آیـا ائمـه مـعـصـومـیـن (ع ) بـه عـنـوان اسـلام مجسم , که الگوى رفتارى ما را تـشـکـیـل مى دهند و با علم لدنى بر تمام علوم و امور حوادث گذشته و آینده , عـالـم تـر وواقف تر هستند, و نسبت به حسین بن على (ع ), از من و تو نزدیک تر و پرمحبت ترند,کدام شیوه هاى عزادارى را آغاز مى کرده اند؟ آیا در تاریخ زندگى حضرت امام زین العابدین (ع ) به عنوان فرزند سالار شهیدان ونـاظـر بـر تمام وقایع هولناک و مصیبت بار عاشورا, در مدت عمر شریفش , جز ذکرمصایب عاشورا و گریه کردن سیاسى , عاطفى عمل دیگرى نمى توان یافت ؟ آیـا آن حـضـرت هـیچ وقت پس از واقعه جانگداز کربلا و اتمام دوران اسارت , به یادروزهایى که دشمن از کربلا تا شام وى را بسته به زنجیر راه برده بود, خود را بـه زنـجیرکشیده بود؟ یا به یاد عاشورا بر سر و سینه و پشت خود زنجیر کوبیده بـود؟ آیـا بـراى زنـده نگهداشتن واقعه عاشورا, به رسم عزادارى خراشى بر سر و صورت انداخته بود؟ آیا آن حضرت حتى در گذر از قتلگاه در اثر شدت مصیبت سیلى بر رخسارخود کوبیده بود؟ آیا سراسر محرم و صفر را لباس مکروه سیاه بر تن کرده بود؟و...؟ حـال اگـر مـا از ائمـه دیـن , در خـصـوص عزادارى , خارج از شئون اسلامى و شخصیت انسانى کارى را سراغ نداریم , پس با کدام تاسى , مراسم تبرک با نام و یاد حسین (ع )را اینچنین با رنگ خرافات و تحریفات آمیخته ایم ؟ لازم بـه یـادآورى اسـت که شئون خارج از دایره نصوص قرآن و سنت را به شرح زیرمى توان دسته بندى کرد: الـف : هـرچـنـد در کتاب و سنت بر تایید و اثبات امرى دلیلى وجود ندارد, ولى انـجـام آن بـه خـیر و صلاح فرد یا جامعه بوده و کار معقولى تشخیص داده شده اسـت .بـدیهى است که چنین امورى به امضاى شرع مقدس اسلام خواهد رسید. ((کل ماحکم به العقل حکم به الشرع ))
ب : کـتـاب و سـنـت بـا ایـنـکـه از امـورى نهى کرده است , ولى عواملى آنها را على رغم فقدان دلیل عقلى و منطقى در چارچوبهاى دینى و عبادى قالب بندى نـمـوده و مـردم را بـه تـبـعـیت از آن واداشته است , که اصطلاحا ((بدعت )) یا ((خرافات )) نامیده مى شوند. واضح است که شریعت نبوى (ص ) با چنین کارهاى ناپسندى نظر موافقى نداشته وعـامـلـیـن آن را مـسـتوجب مؤاخذه مى داند. از آن جمله است , ((قمه زنى )), ((قـفـل آویـزى از بـدن )), ((زنـجـیرزنى )), سیلى زدن به سر و صورت و سینه بـه طورى که بدن سرخ وکبود و مجروح شود, کشیدن صورت و بدن در صحن مشاهده مشرفه و خونى کردن آنها, و غیره , شرعا از امور حرام هستند, هرچند که در قالب عزادارى براى حسین بن على (ع ) تلقى گردند حـال جـاى سـئوال ایـنـجاست , که با ابداع چنین روشهاى عزادارى - از دوران صـفـویه تا حال - چرا علماى اسلام , اکثرا در مقابل آن سکوت اختیار کرده اند؟ و چرا به طورجدى با آن به مبارزه برنخاسته اند؟ سـئوال بـجایى است که تامل و تحقیق بیشترى را مى طلبد, ولى آنچه از شواهد وقـرایـن بـرمـى آیـد, این است که رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران , با نفوذ دولـت قـدرتـمـنـد عـثمانى به قسمتهاى شمالى ایران , مقارن بوده است . بروز تـعصبات مذهبى شیعه در مقابل دولت سنى مذهب عثمانى از یک طرف و نشان دادن قـوه شـهامت و شجاعت و عزم ملى در طرد عوامل و افکار بیگانه از کشور ایران از طرف دیگر, به اتخاذ چنین روشهایى در ایام سوگوارى عاشورا دامن زده است . بـنـابراین , لحاظ نمودن مصالح اجتماعى و سیاسى آن روز, سکوت را بر علماى بـلادآن روز تـکـلـیـف نموده است . اما سکوت ابتدایى همان و گسترش دامنه خـرافـات درعوام الناس همان . سپس روند فرآیند خرافات چنان در اعماق حس مـذهـبـى بـعـضـى از اجـتماعات ریشه مى زند که قدرت اعتراض از علما سلب مـى گـردد, نـاگـزیـر ((تقیه )) و((اجماع سکوت )) سه قرن متوالى بر حوزه ها حکمفرما مى شود. تـا ایـنـکـه در یـک قـرن گـذشـتـه به دنبال نهضت اصلاح طلبى مرحوم سید جـمـال الـدیـن اسـدآبـادى , از مـیان روحانیت شیعه , مرحوم ((محدث نورى )) (صـاحـب مستدرک الوسائل )) قد علم کرده و با نگارش کتاب ((لؤلؤ و مرجان )) تحریفات عاشورا را متذکرمى شود. (409) ((پـس از ایشان مرحوم سید محسن امین عاملى (صاحب اعیان الشیعه ) در این راه گـام نـهاد, که بى شک اصولى ترین , ریشه اى ترین , مهمترین و اثربخش ترین تـاثـیـر از آن ایـشـان اسـت . او نـزدیـک به یک قرن پیش (1319 ه.ق ) به اصلاح عـزاداریـهاى منطقه دمشق پرداخت و طولى نکشید که دامنه کار وى به تمامى بلاد عربى سرایت کرد. اوبرخلاف دیگران خطر را جدى گرفت و تمامى راهها را بر تحریف بست ... براى تسهیل اصلاح عزاداریها, خود کتابى مفصل در زندگانى چهارده معصوم نگاشت ,به نام ((المجالس السنیه )), رساله اى نگاشت در توضیح مرامش و رد مخالفین , به نام ((التنزیه فى اعمال الشبیه )) (که به فارسى ترجمه شـده اسـت ) و بـالاخـره عـملا جلوى اعمال خلاف به اعتقاد خویش (قمه زدن , زنـجـیـرزدن , استفاده از طبل و شیپور...) راگرفت . البته مخالفینش نیز بیکار ننشستند. در لبنان و عراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتى وى را خارج از دیـن و ((اموى )) نامیده اند, چراکه حرفهایش باسخنان اهل تسنن شباهتهایى داشت . مهمترین مدافع وى , مرحوم ((سید ابوالحسن اصفهانى )) (صاحب وسیلة النجاة ) بود که فتوایى بدین مضمون صادر نمود: ((اسـتـفـاده از شـمـشـیـر, زنـجـیـر, طبل , بوق و (آنچه شبیه به آن است ) در دستجات عزادارى عاشورا, حرام و غیرشرعى است )). مرحوم ((سید هبة الدین حسینى شهرستانى )) (صاحب الاسلام و الهیئت ) نیز از وى حـمـایـت مـى کـرد. امـا عـلـمایى چون ((سید عبدالحسین شرف الدین )), ((عـبـداللّه سـبیتى )), ((مرتضى آل یاسین )), ((عبدالحسین حلى )) و ((محمد حسین مظفر)) با وى مخالفت نمودند. (410) در یـک بررسى اجمالى , دوراندیشى و دید بى حشو و زواید مرحوم امین عاملى , بـرخواننده روشن مى گردد. ایشان زمانى سخن از آبروى تشیع در انظار جهانیا مـى گویدکه بسیارى نه تنها به آبروى شیعه در ناحیه خودشان نمى اندیشیدند, بـلـکـه آبـروى مـذهب جعفرى را در میان جمهورى غیرشیعه مى بردند. و البته برخورد نزدیک مرحوم امین با ساکنین اروپا, در سوریه , الجزایر, مصر و لبنان , در این دوراندیشى بى تاثیر نیست . ایـشـان در راسـتاى خرافه زدایى از چهره تابناک عاشورا در کتاب اعیان الشیعه چنین مى نویسند: ((ان اللّه سبحان و تعالى اوجب انکار المنکر بقدر الامکان بالقلب او الید او اللسان ومن اعظم المنکرات اتخاذ البدعة سنة والسنة بدعة والدعایة الیها و ترویجها... (و مـنـهـا ایـذاء الـنـفـس و ادخـال الـضـرر عـلـیها) بضرب الرؤوس و جرحها بالمدى والسیوف حتى یسیل دمها و بضرب الظهور سلاسل الحدید و غیر ذلک . و تـحـریـم ذلک ثابت بالعقل والنقل و ما هو معلوم من سهولة الشریعة و سماحتها الـذى تمدح به رسول اللّه (ص ) بقوله : ((جئتکم بالشریعة السهلة السمحاء)) و من رفـع الـحـرج والـمـشـقة فى الدین بقوله تعالى ((ما جعل علیکم فى الدین من حرج ...)) (411) یـعـنـى : هـمـانـا خـداوند سبحان مخالفت با کارهاى زشت و حرام را تا آنجا که مـیـسـراست , به وسیله قلب و دست و زبان واجب فرموده است . و از بزرگترین قـمـاش منکرات , بدعت را به جاى سنت گرفتن و سنت را بدعت فرض کردن و ترویج وفراخوانى مردم به سوى آن فکر باطل است . از جـمـلـه مـنـکـرات و بـدعتهاست : ایذاى جسم و زیان رسانى به آن , به وسیله قـمـه زنى تا جایى که خون جارى شود و زنجیرزنى به پشت و امثال آن , در حالى که حرمت آن کارها عقلا و شرعا ثابت شده است و با توجه به ((اصل آسان گیرى اسـلام )) کـه پـیامبراسلام بدان مباهات مى نماید و مى فرماید: ((براى شما دین راحت و آسانى آورده ام ))و با توجه به ((اصل عدم دشوارى و مشقت در دین )) که خـداى تـعـالـى در قـرآن مـتـذکـرگردیده است , حقیقت مطلب کاملا آشکار مى گردد. مـرحـوم امـیـن عـامـلـى در ادامه مى افزاید: قمه زدن , مذهب و اهل مذهب را بى آبرومى کند و مورد نفرت قرار مى دهد. این کار شیعه را افرادى جاهل , دیوانه و دور ازدستورات پسندیده شرع معرفى مى کند. امـامـان مـا - عـلـیـهم السلام - فرموده اند: (شما شیعیان و محبین ما) براى ما زیـنـت بـاشید نه مایه سرافکندگى , و چنان باشید که بگویند ((خدا بر جعفربن مـحـمـد(ص )رحـمـت فـرستد که چه پسندیده است و آنچه به یارانش آموخته اسـت )) آن وقـت بـنـگرید به عکسهاى قمه زنان که در مطبوعات و کوى و برزن انتشار مى یابد آیـا ایـن اسـت درس مـکـتـب امـام صادق (ع )؟ در زمان ائمه (ع ) هرگز چنین کارهایى انجام نمى شد و از آنان اجازه اى در این باره حتى در زمانى که جو جامعه بـا آنـان بـود(مـانـنـد اوایـل حـکـومـت عـبـاسـیـان و عـهـد خلافت مامون ) ندیده ایم . (412) مـتـاسـفـانـه ایـن جـوش و خـروش عـالـمانه صاحب ((اعیان الشیعه )) و موج خرافه ستیزى وى از سوى اندیشه هاى متحجرانه و مصلحت گرایانه , اجازه ورود به ایران را نیافت ,در نتیجه ((اجماع سکوت )) همچنان تداوم پیدا کرد. حـتـى بـعدها به رغم ظهور ((شخصیت معکوسى )) به نام ((کسروى )) (1296 - 1324هـ.ش ) کـه در نـوشـته هاى مسموم و مغرضانه خود به نامهاى ((ورجاوند بـنـیاد)),((پرچم )), ((پیمان )) و بویژه ((شیعى گرى )) از نثار هیچگونه اتهامى علیه شیعه دریغ نورزیده , و با علم کردن خرافاتى از همین قماش , جهان تشیع را به خرافه پرستى متهم مى نمود, باز از سوى علماى طراز اول آن روز حوزه در رد اتهامات وارده فریادى بلند نگردید. در ایـن مـیـان تـنـهـا حـنـجـره اى کـه مـى غرد و به افشاگرى مشرب فکرى ((کـسـروى ))مـى پـردزاد و بـه دفـاع از ارزش هـاى اسلام کمر همت مى بندد, هـمـشـهـرى کسروى ,مرحوم ((حاج شیخ سراج انصارى )) است . وى که از تبار حـوزویـان سـخـت کـوش ومبارز به شمار مى رود و محضر علمى ((آیت اللّه سید هبة الدین شهرستانى )) - مدافع ((مرحوم امین عاملى )) - را درک کرده و ترجمه فـارسى کتاب ((الاسلام و الهیئت ))ایشان را منتشر نموده است , (413) و خود داراى تـالـیفاتى بوده و کتابهاى ((شیعه چه مى گوید)) و ((نبرد با بیدینى )) را صـرفـا در رد عـقـاید باطل و دروغبافیهاى کسروى تالیف و نشر داده است , در قسمتى از سخنانش چنین مى نویسد: کـسـروى کـه اسـتـاد نیرنگ است , میدان وسیعى را در این زمینه براى اجراى مـقـاصـدخود باز دیده و خرافاتى را که نمى دانم از چه سبب و از کجا پیدا شده اسـت ((شـیـعـى گرى )) به رخ شیعیان کشیده است ... مثلا خرافاتى نظیر قمه زدن و زنجیرزدن و قفل به تن کردن ومانند آنها را بیشتر اهمیت داده است ... (در حالى کـه ) قـمـه زدن و مـانـنـد آن به هیچ وجه مربوط به دین نبوده و اساسا در نظر دانـشـمـندان حرام بوده است ونپذیرفتن نادانان دلیل بر بدى دین نخواهد بود. بـه طـورى کـه کـسـروى به حرف هیچکس گوش نداده و نمى دهد, همچنین نادانها هم همین طور بوده و هستند واینها دلیل بر ناتوانى دین نیست , بلکه دلیل بر سستى توده است . (414) پس از مرحوم حاج سراج نیز على رغم توسعه علمى و فکرى حوزه ها, روندسکوت هـمـچـنـان بـر حـوزه هـا مـسـتولى مى شود, و تنها گاه به گاه , نوشته هایى از شـهـیـدهـاشمى نژاد, در کتاب ((درسى که حسین (ع ) به انسانها آموخت )) و از شـادروان دکـتـرعـلـى شـریـعتى , بیشتر در کتاب ((تشیع علوى و صفوى )) و سـخـنـرانـیهایى از شهیدمطهرى تحت عنوان ((تحریفات عاشورا)) این فضاى سکوت را مى شکند. اما عدم حمایت علنى مراجع از این افکار روشنگرانه , مانع از مقبولیت و تبعیت آن در میان عامه مردم است . ((شهید هاشمى نژاد)) در کتاب فوق الذکر - که در سال 1347 ه.ش منتشر شده -مى نویسد: بـا کمال تاسف گاهى به نام عرض ارادت به پیشگاه مقدس حسین (ع ) کارهایى انجام مى شود که در برابر دنیاى روز موجب شرمسارى و سرافکندگى است . کـارهایى که نه با مقررات اسلامى سازش دارد و نه از نظر منطق صحیح و قابل درک اسـت . بـراى نـمـونـه بـایـد مـوضـوع ((قـمه زدن )) را یاد کرد. این عمل ناراحت کننده وچندش آور نه تنها با هیچ اصلى قابل تفسیر نیست , بلکه مخالفین و دشـمـنـان اسلام در داخل و خارج از آن به صورت یک حربه مؤثر و قاطع علیه آیین مقدس مااستفاده مى کنند... (415) بـالاخـره کـار بـدیـن مـنـوال بـود که روشنگریها کار خود را ساخت و سیماى انـقـلاب ,نقاب از چهره برانداخت و قیام مردمى علیه رژیم شاهنشاهى آغازیدن گرفت . باحلول ماه محرم سال 57, مردم ایران با پیامى از امام (ره ) مواجه شدند که در آن چنین آمده بود: ((اکـنـون که ماه محرم چون شمشیر الهى در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم وخطباى محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهدا - علیه الصلوة والسلام - اسـت بـایدحد اعلاى استفاده را از آن بنمایند و با اتکا به قدرت الهى , ریشه هاى بـاقـیـمـانـده ایـن درخـت ستمکارى را قطع نمایند که ماه محرم , ماه شکست قدرتهاى یزیدى وحلیه هاى شیطانى است ...)) (416) بـا ایـن پـیـام , مـحرم و عاشورا حقیقت اصلى خود را بازیافت و به چنان شعور و بـلـوغ فـرهنگى و سیاسى انجامید که اکثر خرافه کاریهاى متداول عاشورا در آن سـال رنـگ بـاخـته و به باد فراموشى سپرده شد. اما متاسفانه در سالهاى بعد از پـیـروزى انـقـلاب عـلاوه بر اینکه خرافات دوباره جان گرفته و تجدید شدند, شکلهاى دیگرى نیز -آگاهانه و ناآگاهانه - بر آن افزوده شد. اگر در تعدادى از شـهـرها به ((قمه زنى )) روزعاشورا بسنده مى شد, مشاهده گردید که در قالب هـیـئتها و دسته جاتى , به اربعین ,28 صفر, آخر صفر و حتى به نیمه رجب - روز وفـات حـضرت زینب کبرى (س ) -نیز سرایت پیدا کرد. وانگهى کار تا آنجا پیش رفـت کـه تـعـدادى از دسته جات در ورودبه صحن مطهر ثامن الائمه (ع ) بدون تـوجـه بـه آداب زیارت و ضرورت طهارت وپاکیزگى و حفظ وقار و طمانینه و خواندن ادعیه و تلاوت قرآن در مشاهد مشرفه ,برخى به حالت چهار دست و پا و هـرهـرکـنـان و برخى دیگر به طور خزنده و کشیدن صورت روى سنگفرشهاى صـحـن حـرم و خونى کردن آن و عده اى زنجیر وسیلى زنان به سر و صورت , به آداب زیارت و ایـن در حـالـى اسـت که عاملین آن در متن تشیع و اسلام ناب محمدى (ص ) تـحـت لواى حکومت و فرهنگ اسلامى زندگى مى کنند و خود را پیروان پر و پا قـرص دیـن و فـقـاهـت مـى دانـنـد اجتماعى چنین کارهایى در فقه اسلامى نیز: خراش پوست سر و صورت - بى آنکه خـون بیاید -((یک شتر)), و مجروح کردن سر و صورت و... به طورى که مقادیر کمى وارد گوشت شود, ((دو شتر)) دیه دارد. همچنین در سیلى زدن به صورت و دیـگـر اعـضـاى بـدن بـه طـورى کـه سـرخ شـود نـیـز ((دیه )) منظور شده است , (417) و در حدیثى از حضرت امیرالمؤمنین (ع ) آمده است که : ((نهى (رسول اللّه (ص )) عن تصفیق الوجه )) پیامبر خدا(ص ) از سیلى زدن بر صورت منع کرده است . (418) آنـگاه اضافه کن بر آن استفتا از امام خمینى (ره ) را درباره قمه زنى که در جراید چندسال قبل انتشار یافت , و در آن امام (س ) به ترک چنین عملى نظر دادند. بـنـابـرایـن بـایـد تـوجـه داشـت که اگر امام (ره ) در پیامهاى خویش به حفظ ((عـزادارى سـنـتـى )) سفارش داشتند, ساحت مقدس فقاهتى ایشان از تایید و پذیرش روالهاى خرافى و حرابه شرعى کاملا مبرا و به دور است . چـشـم انـدازى بـه قـول و فـعـل بـنـیـانـگـذار جـمهورى اسلامى ایران مبین چـگـونـگى موضعگیرى ایشان در مقابل روشهاى مرسوم در دسته جات حسینى است . امام (ره ) در بیان مثال از دسته جات حسینى , تنها, ((سینه زنى و نوحه سرایى )) را نـام بـرده و آن را لـفـظـا تـایـید نموده اند و به اقسام دیگر به هیچوجه اشاره اى نکرده اند.به عنوان مثال مطلب زیر را بنگرید: ((شـمـا گـمـان نـکـنـیـد که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دسته جات ((سـیـنـه زنى ونوحه سرایى )) نبود, 15 خرداد پیش مى آمد...)). (419) در این عاشورا به همان سنتهاى سابق عمل کنند... و دسته جات سینه زنى و نوحه خوانى به همان قوت خودش باشد. (420) و در مقام عمل نیز ما شاهد بودیم که امام (ره ) در طول زعامت و فقاهت خویش وولایـت امـر دهـسـالـه در ایـن کـشور, هیچگاه در مناسبت هاى عزادارى , جز دسـتـه جـات سینه زنى و نوحه سرایى را به حضور نپذیرفتند. و حتى در روزهاى عاشورا هم لباس سیاه بر تن نکردند. بـالاخـره پـالایـش عـاشـورا از تـحـریـفـات و خـرافـات , مطلبى است که باید بـه صـورت جـدى بررسى و دنبال شود. اگر سخن جز این نیست که ما زنده به عـاشـوراى زنـده هـسـتیم , پس باید تشکلهایى را در اصلاح آن به وجود آوریم و عـوامـل تـحـریف رابشناسیم و بشناسانیم . خوشبختانه موضعگیریهاى شجاعانه مـقـام مـعـظـم رهبرى طى دو سال گذشته , فضاى کاملا مساعدى را در این خصوص پدیدار ساخته است . بـراى خـرافـه زدایـى و اصـلاح ابتدایى عزاداریها و دسته جات حسینى مواردى راپیشنهاد مى نماید:
1 - پـاسـدارى از ارزشهاى عاشورایى ایجاب مى نماید که خطباى محترم نسبت بـه عموم خطابه ها به عزادارى تجدیدنظر نموده و موقعیتهاى زمانى و مکانى را دراین باره لحاظ فرمایند.
2 - واقـعـیـت ایـن اسـت کـه عـلى رغم فریادهاى مقام معظم رهبرى مبنى بر ایـنکه ((تحریفهاى حماسه عاشورا باید زدوده شود)) (421) و دستور معظم له به علماى بلاد که ((نگذارید مفاهیم و کارهاى تحریف آمیز و غلط چشمها و دلها را از چـهره مبارک و منور سیدالشهدا منصرف کند)) (422) متاسفانه از طرف عـلماى بلادبه علت ذهنیتهاى قبلى , تحول در خور صورت نپذیرفت . امید است کـه در کـلیه شهرها طى اجتماعات و سمینارهایى با حضور روحانیت و مداحان اهـل بـیـت وشـعـرا و... مـوضوع به طور جدى شکافته شده و نتایج به مورد اجرا گذاشته شود.
3 - در تـعـدادى از هـیـئت هـاى هفتگى حسینى , عزاداریهاى چندساعته را بر فراگیرى قرآن و حدیث و اخلاق و فقه اسلامى مقدم داشته اند, در نتیجه کثرت ایـن بـرنـامـه چـه بـسـا مـوجب تضییع واجبات و ورود اخبار جعلى و خرافى به عـزاداریـها شده ومحرمات را نیز به دنبال مى آورد, لذا علماى بلاد و سازمانهاى تبلیغات اسلامى موظف به کنترل و بیان رسالت خویش در این خصوص باشند, تا ان شـاءاللّه نـسـبـت به خرافه زدایى از سیماى منور حماسه عاشورا و جهان تشیع توفیق حاصل گردد.
367- لغتنامه دهخدا, ذیل خرافه
368- بنگرید به : همان
369- الاصـابـة فـى تـمـیـیـز الـصـحابه / عقلانى / نشر دار احیاء التراث العربى , بیروت /1/ 423
370- همان
371- راه تـکـامـل / احـمـد امـیـن / تـرجـمـه ادیـب لارى , احـمـد بـهـشتى / دارالکتب الاسلامیه / 6/ 209
372- الـمـیـزان / طباطبایى , محمد حسین / ترجمه مکارم شیرازى , ناصر/ چاپ دوم /2/ 320
373- بنگرید به : راه تکامل / 6/216, 209
374- ترجمه المیزان / 2/ 320
375- مقاله منتشرنشده ((خرافه پذیرى حس مذهبى ))/ فراستخواه , مقصود
376- همان
377- معنویت تشیع / طباطبایى , محمد حسین / نشر تشیع قم / 248 ـ 246
378- فروغ ابدیت / سبحانى , جعفر/ چاپ اول / 2/ 525
379- احزاب / 37
380- فروغ ابدیت / 2/ 803
381- الکامل فى التاریخ / ابن اثیر/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت / 2/ 404
382- شـرح نـهـج الـبـلاغـه / ابـن ابـى الـحـدیـد/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت /19/ 376
383- امالى , شیخ صدوق / نشر کتابخانه اسلامیه , تهران / 1362/ 415
384- نهج البلاغه / صبحى , صالح / خطبه 79
385- همان
386- ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه / امامى و آشتیانى / 1/ 179
387- الکامل فى التاریخ / 2/ 404
388- اسـلام و عـقـایـد و آراء بـشـرى یـا جاهلیت و اسلام / نورى , یحیى / چاپ ششم /541 ـ به نقل از درالمنثور
389- همان / پاورقى ص 486
390- شرح نهج البلاغه , ابن ابى الحدید/ 30/ 2030
391- بنگرید به : همان / 19/429 ـ 383, و, اسلام و عقاید و آراء بشرى یا جاهلیت و اسلام
392- لقمان / 21
393- مجله فقه / شماره اول ـ پائیز 1373/ 332/ مقاله یعقوبعلى برجى
394- همان / 335
395- همان
396- غـرر الـحـکـم و درر الـکـلـم / آمـدى / ترجمه , انصارى , محمدعلى / چاپ هشتم /1/ 296
397- میزان الحکمة / محمدى رى شهرى / چاپ اول / 1/ 382
398- همان
399- کافى / 1/ 54
400- حوزه / 39/ 19
401- راه و روش مـا راه و روش پـیـامـبـر مـاست / امینى , عبدالحسین / ترجمه موسوى همدانى / چاپ دوم , تهران / 219
402- همان / 225
403- الارشاد/ شیخ مفید/ ترجمه رسول محلاتى / نشر علمیه اسلامیه / 1/ 333
404- امالى / شیخ صدوق / چاپ تهران , 1362/ 137
405- مستدرک الوسائل / نورى , میرزا حسین / چاپ قدیم / 2/ 217
406- فلسفه اخلاق / مطهرى , مرتضى / انتشارات صدرا/ چاپ اول / 113
407- البحار/ مجلسى , محمد باقر/ 43/ 272
408- شـوق دیـدار/ رکـنى , محمد مهدى / نشر آستان قدس رضوى / چاپ اول / 197
409- بـنـگـریـد بـه : روزنـامـه سـلام / 884/28 خـرداد 1373/ ـ مقاله مرزبان حماسه عاشورا
410- همان
411- اعیان الشیعه / امین عاملى , سید محسن / 10/ 373
412- روزنامه سلام / 28 خرداد 1373
413- اسلام و هیئت / شهرستانى , سید هبة الدى / ترجمه سید هادى خسروشاهى آمقدمه ـ / چاپ سوم / 22
414- نبرد با بیدینى / انصارى , سراج / چاپ دوم / 61 ـ 58
415- درسـى کـه حـسـیـن (ع ) بـه انـسـانها آموخت / هاشمى نژاد, عبدالکریم / چاپ ششم / 404
416- صحیفه نور/ 3/ 226
417- تحریرالوسیله / امام خمینى / با ترجمه على اسلامى / 4/427 ـ 420
418- امالى / شیخ صدوق / 424
419- اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى / چاپ اول / 85
420- صحیفه نور/ 15/ 208
421- روزنامه اطلاعات / 4 خرداد 1374
422- همان
نقش تـربیتی بانوان در مقابله با آسیبهای فرهنگی و اجتماعی
مقدمه
امروزه نقش مؤثر زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی و پیشگیری از انحرافات اجتماعی بر کسی پوشیده نیست زیرا زنان در فرهنگسازی بیشترین نقش را دارند و همین نقش مؤثر و کلیدی، موجب شد که نوک تیز حمله دشمن در جهانی شدن و استحاله فرهنگی متوجه زنان جامعه گردد. آنان به خوبی دریافتند که اگر موفق به تغییر فرهنگ زنان یک قوم گردند، میتوانند تمامیت فرهنگ آن جامعه را متأثر کرده و تغییر دهند. از اینرو دشمن تمامی تلاش خود را مصروف تغییر فرهنگ زنان جامعه ما نمود و بر همگان روشن است همان طور که زنان قادر به سازندگی فرهنگ خانواده و جامعه میباشند به همان نسبت توان تخریب فرهنگ جامعه را دارند و طبیعی است که زنان جامعه از عمدهترین و تأثیرگذارترین عناصر مقابله با تهاجمات فرهنگی، میباشند.
اما اینکه زنان جامعه تحت چه شرایطی در مقابل فرهنگ بیگانه آسیبپذیر میشوند و به بیان دیگر، ریشه این همه ناکامی در عرصه فرهنگ و ذبح ارزشهای دینی و اخلاقی در قشر زنان در جامعه ـ که متأسفانه ما شاهد و ناظر آن هستیم ـ در کجاست و در چه موقعیت و با ایجاد چه زمینههایی زنان بیشتر دچار آسیبهای فرهنگی میشوند و امکان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را از دست میدهند. این مسأله از ضروریترین مباحثی است که باید به آن پرداخت.
در این مقاله سعی بر این است که بیشتر به عواملی که موجب تضعیف نقش تربیتی زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی میشود، پرداخته شود. اما مهمتر از آن، آسیبشناسی این مسأله است و اینکه چرا زنان ما علیرغم اینکه میتوانند نقشآفرینی مؤثری در فرهنگسازی و مقابله با جنگ فرهنگی داشته باشند، همان طور که در هشت سال دفاع مقدس این مسأله به اثبات رسید، متأسفانه، در این مورد، یک نقش منفعل پیدا کردهاند و بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار میگیرند به جای اینکه بتوانند نقش فعالی در مقابله با تهاجمات فرهنگی داشته باشند. به نظر میرسد که مهمترین خدمت فرهنگی که در این عرصه میشود به جامعه ارائه داد آسیبشناسی مسائل زنان در مقابل تهاجمات فرهنگی است چرا که هر گونه برنامهریزی فرهنگی برای ارتقاء سطح علمی و فرهنگی و نهایتا افزایش سطح مقابله آنان با فرهنگ مهاجم، منوط به شناختن نقاط آسیبزاست.
ضرورت آسیبشناسی تربیتی
زنان در مقابله با تهاجم فرهنگی
از آنجا که «ثمربخشی تلاش دستاندرکاران نظام تربیتی هر جامعه بر آسیبشناسی تربیتی، به مفهوم شناخت و تحلیل موانع جریان تربیت و تبیین چگونگی برخورد مؤثر با این عوامل، متوقف است»، بر این اساس، همه تلاشهای گسترده و متنوع در حوزه تربیتی زنان را بایستی تحت دو عنوان «ایجاد مقتضیات» و «رفع موانع» بررسی نمود. تربیت زنان در مفهوم خاص آن یعنی «مجموعه تدابیر و اقدامات سنجیده و منظم تربیتی به منظور پرورش و تقویت ایمان و ایجاد التزام نسبت به باورها، هنجارها، ارزشها، احکام و دستورات دینی» مستلزم شناخت موانع میباشد و به بیان دیگر هر گونه برنامهریزی برای تربیت زنان نیازمند آسیبشناسی است و به لحاظ اهمیت، اولویت و ضرورت غیرقابل انکار توجه به تربیت زنان در جامعه اسلامی، این بحث از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد.
در مقاله «آسیبشناسی مقابله زنان با تهاجم فرهنگی»، نویسنده در جستجوی یافتن اهم عوامل تأثیرگذار در فرهنگپذیری از غرب در جامعه زنان است، و به اموری چون پست انگاشتن نقشهای زنانه، نادیده انگاشتن نهاد خانواده، بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی، خدا فراموشی، عدم کنترل و نظارت اجتماعی، عدم اشتغال مفید و استفاده از فرصتها و همچنین عدم معرفت زنان نسبت به حقوق و جایگاه زن در اسلام به عنوان مهمترین عوامل زمینهساز تأثیرپذیری از فرهنگ غرب میپردازد. اگر چه عوامل تأثیرگذار دیگری هم وجود دارد که مجال پرداختن به آنان در این نوشتار نمیباشد.
پست انگاشتن نقشهای زنانه
یکی از مهمترین عوامل آسیبزای زنان در تهاجمات فرهنگی که موجب میشود زنان جامعه ما متأثر از فرهنگ غرب شوند و توان رویارویی و مقابله با آن را از دست دهند، مسأله پست انگاشتن نقشهای زنانه است. نقشهای حیاتی همچون زایش که استمرار نسل بشریت بدان بسته است و تربیت فرزند که زن را در جایگاه انحصاری مربی بشریت مینشاند و تدبیر منزل و گرم نگه داشتن کانون خانواده که سلول تشکیل دهنده جامعه است.
نگرش پستانگارانه به نقشهای عظیم حیاتی، علاوه بر اینکه زنان را از استمرار ایفاء این نقشها همراه با عزت و رضایت بازمیدارد، سبب میشود نقش خود را در هدایت اعضای خانواده و مقابله با تهاجمات فرهنگی بسیار کمرنگ بیانگارند و نهایتا به جای فعال برخورد کردن دچار انفعال گردند و به جای مقابله با ضد ارزشها خود رنگ و روی ارزشهای غربی را بگیرند. مادری که برای نقش مادری خود در منزل ارزش و اهمیت قائل نباشد و نداند که چقدر در سعادت یا شقاوت جامعه میتواند مؤثر و مفید باشد، طبیعی است که توان رویارویی با تهاجمات فرهنگی را در خود نمیبیند.
متأسفانه یکی از تلاشهای عمده استحاله گران فرهنگی برای کاستن نقش زنان در عرصههای مختلف تأثیرگذاری، این بود که نقش مادری را یک نقش غیرفعال و منفعل قلمداد نمایند. وقتی نظریهپرداز فمینیسم خانم «سیمون دوبوار» مطرح مینماید که مادری یک نقش منفعل، در قبال نقش فعال آقایان میباشد و از عمدهترین توصیههای ایشان به زنان این است که زیر بار مسئولیت مادری نروند و دست و پای خود را با مشکلات ناشی از این مسأله نبندند. این القاء و این طرز تفکر، آرام آرام مسأله مادری و اهمیت و تأثیر آن را در جامعه در منظر زنان روبه افول میگذارد و به جایی میرسد که یک خانم خانهدار فقط صرف اینکه مشغله دیگری جز مادری و خانهداری ندارد، این را برای خود یک ننگ و ضدارزش میداند و دچار اضطرابات روانی و مشکلات عدیدهای میگردد و کار خود را یک کار غیرمفید تلقی میکند و تمام تلاش او مصروف این میگردد که در هر صورت یک شغلی را برای خود دست و پا کند تا احساس کند که عضوی مفید و مؤثر در جامعه میباشد. حتی اگر این شغل از نظر رتبه اجتماعی در پائینترین مرتبه باشد، او آن را مفید میداند ولی مسئولیت مادری و کار با ارزش خانهداری را یک کار غیرمفید و غیرضروری میبیند و به این شکل نقشآفرینی زنان در عرصه حیات بیارزش قلمداد میشود، و این خود از عمدهترین آسیبهای فرهنگی در عرصه تهاجمات میباشد.
از نظر روانشناسان وقتی فردی نقش خود را در جامعه یک نقش غیرمفید و غیرارزشمند بداند، دچار نوعی احساس حقارت، خود کمبینی و از خود بیگانگی میشود و درصدد جبران این مسأله برمیآید و متأسفانه عمدتا برای جبران، سعی میکند با پناه آوردن به فرهنگ بیگانه و تشبه به آنان و ایجاد مشغلههای کاذب مثل رفتن به ویدئوکلوپها، سالنهای بدنسازی و مسائلی از این قبیل، جبران احساس حقارت و کهتری خود را نماید.
و این مسأله خود، برداشتن اولین گام برای اثرپذیری از فرهنگ غرب میباشد و آرام آرام بدون اینکه خود متوجه شود در عرصه تأثیرپذیری از فرهنگ غرب قرار میگیرد و آسیبپذیر میشود و باید توجه داشت که دشمن هم بیشترین کمینگاههای خود را در این مراکز قرار داده است.
نادیده انگاشتن نهاد خانواده
ازدواج و تشکیل خانواده، مطمئنترین راه سلامت و امنیت جامعه است. هنگامی که مبانی خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگردانی، طغیان، تجاوز جنسی و شیوع بیماریهای خطرناک جنسی به طرز چشمگیری کاهش مییابد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی و پژوهش کانونهای اصلاح و تربیت ایران، بیشتر افرادی که به نوعی به انحراف کشیده میشوند از فضای گرم و عاطفی خانواده محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نکردهاند (دکتر شکوه نوابینژاد ـ 79).
هر گونه تغییر مثبت یا منفی در خانواده، در جامعه بزرگ انسانها نیز تأثیر مستقیم دارد. ثبات یا بیثباتی خانواده مستقیما بر جامعه تأثیرگذار است. در جوامعی که ارزشهای خانواده متزلزل میگردد بیشک ارزشهای اخلاقی عمومی نیز سقوط خواهد کرد.
«ادل هارل» متخصص انستیتوی امور شهری در واشنگتن در این رابطه خاطرنشان میکند حدود 30% از پروندههای قتل و تجاوز و دزدی و حملات خشونتآمیز مربوط به کسانی است که دارای خانوادههای از هم گسیختهاند که با پدر و مادر زندگی نمیکنند. به گفته «هارل»، نفوذ فرهنگ گانگستری در بین جوانان که محصول خانوادههای از هم پاشیده است، از عوامل مهم افزایش جنایات در آمریکاست.
تحقیقات در مراکز کانون اصلاح و تربیت هم نمایانگر همین مسأله است. به هر حال، یکی از عوامل مهمی که توفیق مهاجمان را در تأثیرگذاری بالا میبرد و زنان جامعه را آسیبپذیر مینماید، ایجاد تزلزل در کانونهای خانواده است چرا که در صورت تزلزل در کانون خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی، تحول کلی در نظام ارزشی و فرهنگی جامعه ایجاد میشود. الان این گونه القاء میشود که رفتارهای ناهنجار و ستمهای روا شده بر زن به خاطر وجود نهاد خانواده و ازدواج قانونی و شرعی است و سعی بر این است که قداست و سلامت این نهاد ارزشمند شکسته شود و عرضه تئوریهای ناهنجاری چون «ازدواج آزاد»، جداانگاری مناسبات جنسی از روابط خانگی و باروری و تولیدمثل، خانوادههای تک والدینی، معاشقه آزاد و ... آفت دیگری است که پیآوردها و عوارض جبرانناپذیر فراوانی را برای جامعه بشری سبب شده است که مهمترین آنها ایجاد بحران روحی زنان بیعاقبت و عقبه، بیپناه و پشتیبان، غم زده و شکست خورده در حوزه عاطفی از عمدهترین معضلات این مسأله است. وجود همین بحران برای برخورد منفعلانه زنان در قبال فرهنگ غرب کفایت مینماید و همین مسأله موجب میشود که دشمن بیشترین موفقیت را در تغییر فرهنگ زنان به دست آورد و در چنین فضایی امکان هر گونه مقابله و رودررویی با تهاجمات فرهنگی در زنان از بین میرود.
به همین جهت است که غرب برای ایجاد همسانی بین فرهنگ زنان جامعه ما با فرهنگ خودشان، در پی دگرگونی در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومی و تضعیف نقش ویژه مادران در نهاد خانواده میباشد. به عقیده خانم «سیمون دوبوار» نظریهپرداز فمینیسم آنچه زن را در قید بندگی نگه میدارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادری است! وی نظام خانواده را به عنوان رکنی برای حیات اجتماعی و پرورش انسانهای سالم به شدت مورد حمله قرار میدهد و ازدواج را نوعی فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان میداند!
فمینیستهای رادیکال هم، نسخه جدایی زنان از مردان را برای رهایی زن از زیر سلطه مرد میپیچند. و نظریه «زوج آزاد» را به عنوان مهمترین راهکار برای رهایی از بردگی ازدواج میدانند. چرا که این ازدواج نوعی همزیستی مشترک میان زن و مرد است که بر مبنای آن، هیچ مسئولیت حقوقی بر عهده طرفین نمیآید، بلکه فقط پاسخی به نیازهای جنسی، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفی آن است.
اما در اسلام، خانواده هسته اصلی جامعه است و محبوبترین بنا در نزد خداوند، بنای خانواده است و ازدواج یکی از مهمترین سنتهای نبوی و جزء عوامل اصلی برای حفظ دین به حساب میآید که اعراض از آن، مسلمانان را از صف پویندگان راه رسالت خارج مینماید.
آنچه که آسیبپذیری زن را در مقابل تهاجمات بیامان دشمن افزایش میدهد، تزلزل خانواده و نادیده انگاشتن نقش این نهاد مهم اجتماعی و مهمتر از آن کمرنگ کردن نقش محوری مادر در کانون خانواده است، زنان را با واژههای بسیار دلپذیر و غرورآفرین، از کانونهای گرم خانواده به بهانههای مختلف به بیرون از منازل میکشانند و ضمن اینکه کانون خانواده را از حضور گرم و عاطفی مادران محروم میکنند، آرام آرام فرهنگ خود را به آنها القاء مینمایند.
در آموزههای دینی بیشترین تأکید بر شوهرداری، خانهداری و تدبیر منزل به عنوان عامل بسیار مؤثر و مفید برای حفظ سلامت زن و اجتماع میباشد.
و تأکید شده باید محیطی سالم و امن فراهم شود تا زنان بتوانند ضمن ارتقای سطح علمی ـ فرهنگی خود و ایفای نقش اجتماعی، به مسأله مادری و همسری که اصیلترین نقش زن است بهتر بپردازند و خانوادهها از وجود زنان سرشار از علم و حکمت و عاطفه و محبت محروم نباشند.
حضرت زهرا(س) در باره تقسیم کاری که توسط پیامبر اکرم(ص) صورت پذیرفت و کار بیرون را به حضرت علی(ع) و کار داخل منزل را به دخترش محول کرد، فرمود: فقط خدا میداند که من چقدر از این تقسیم کار خشنود گردیدم. باید توجه داشت که حضرت زهرا(س) در عین حضور فعال و پرعاطفه خود در منزل از ایفای مسئولیتهای علمی ـ اجتماعی و سیاسی خود غافل نبود و در هر زمان که ضرورت اقتضاء مینمود از منزل خود خارج شده و به انجام رسالتهای دیگر خود که اقتضای مسلمان بودن ایشان بود، میپرداخت. و آن همه نقشآفرینی حضرت در دفاع از اسلام و ولایت در طول زندگی کوتاه و پربار، خود دلیلی است بر این مطلب.
بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی
اهمیت اخلاق و تزکیه نفس در سلامت انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مشکلات و مفاسد اجتماعی و تهاجمات فرهنگی بر کسی پوشیده نیست.
در فرهنگی که بر اساس بینش اومانیستی و لیبرالیستی، انسان را به آزادی بدون قید و بند دعوت مینماید و به او میگوید هر چه میخواهی بخور و هر چه میخواهی بپوش و هر کاری را که تمایل داری انجام ده، بر اساس این بینش دیگر معنای معقولی برای صحبت از حجاب و عفت و... نمیماند، در چنین فرهنگی اصل بر برهنگی است و حجاب حالتی است که انسان در پذیرش یا رد آن آزاد است. با این مبنا دیگر مسألهای به نام اخلاق، نهاد خانواده و ارزشهای دیگر قداستی نخواهد داشت. در چنین فضایی افراد در مقابل تهاجمات فرهنگی، آسیبپذیر میشوند و شدیدا متأثر از فرهنگ بیگانه.
یکی از تلاشهای عمده دشمن برای توفیق یافتن در تحقق اهداف شومش، مسأله ایجاد حالت بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی است. او میکوشد تا با شکستن قداست و حرمت ارزشها در منظر فرد، او را نسبت به مسائل ارزشی، لاابالی و دچار اباحهگری نماید و فرد وقتی دچار اباحه گری گردید، دیگر امکان مقابله با تهاجمات بیامان فرهنگی را هم از دست میدهد و دقیقا دشمن همین طرح شوم را در رابطه با زنان جامعه اسلامی ما به اجرا گذاشت. با نقشها و تاکتیکهای بسیار کارشناسانه و دقیق، ابتدا هجمهای ناجوانمردانه به نظام ارزشی زنان وارد نمود و با ایجاد شبهه و تردید نسبت به مقدساتی مثل حجاب، عفت، حیا و... باور زنان را نسبت به این ضرورتهای دینی دچار تزلزل نمود و بعد هم مسأله ارزشی مهم حجاب را به عنوان یک عامل ضدارزش و وسیله دست و پا گیر و عاملی برای به بندگی کشیدن زن مطرح نمود و سپس با رواج الگوهای ساخته شده دست خود، زنان را به سوی بدحجابی و بیحجابی کشاند و متأسفانه در این عرصه توانست توفیقات زیادی را هم به دست آورد. وقتی دژ مستحکم حیاء و عفت در هم ریخته شد، متأسفانه دیگر هیچ گونه امکان مقابله با تهاجمات فرهنگی برای زنان وجود ندارد و آرام آرام آنان را به سوی هتک حرمت و ذبح تمامی ارزشهای اخلاقی و انسانی سوق میدهند.
نگاهی دقیق به تلاش گسترده دشمن در سالهای اخیر به تخریب ارزشهای دینی و اخلاقی در مراکز علمی ـ فرهنگی، مؤید این مطلب است. اگر هر روز میبینیم که یکی از ارزشهای دینی در بردهای دانشجویی ناجوانمردانه مورد هجوم قرار میگیرد و شبهات پی در پی به نظام فکری و اعتقادی دختران دانشجو وارد میگردد، آیا انتظار میرود در این فضا دانشجوی تازهواردی که به دلیل اشتغال به تحصیل در طول دوران دبیرستان، کمتر به فکر تقویت بنیانهای فکری و عقیدتی خود بوده است و در این زمینه دچار عوامزدگی میباشد، هنگام مواجهه با این محیط مسموم، بتواند مقاومت نماید. طبیعی است که ما در دانشگاهها شاهد فروپاشی نظام اعتقادی دختران جوان باشیم و تعارضهای شدیدی که آنان دچار میگردند و نهایتا رنگ باختن ارزشهای دینی و اخلاقی آنها در چنین فضای آلوده، امری اجتنابناپذیر است و کسانی که از نزدیک با این قشر سروکار دارند، دقیقا شاهد این فاجعه بزرگ میباشند.
به هر حال یکی از راهبردهای مؤثر دشمن در نبرد فرهنگی، ایجاد روحیه بیاعتنایی نسبت به ارزشهای اخلاقی است. با رواج این مسأله که ارزشها اموری اعتباری هستند و پایه و اساسی ندارند و تابع یک سلسله شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص هستند و از هیچ گونه قداست و حرمتی برخوردار نمیباشند، آرام آرام تأثیر خود را بر فرهنگ ارزشی جوانان ما میگذارند و زنان هم با تأثیرپذیری از فرهنگ بیگانه، دگرگون میشوند. در این صورت است که دیگر زنان ما حاضر نخواهند شد که برای حفظ ارزشهای دینی و اخلاقی پایداری نمایند.
دشمن برای تخریب ارزشها با استفاده از تئوری محتاج نان کردن و سرگرم نمودن به لهویات، به گونهای برنامهریزی نمود که با ایجاد نیازهای کاذب اقتصادی و همچنین ایجاد سرگرمیهای پوچ، یک اقدام مؤثر جهت تغییر ارزشها در قشر زنان ایجاد نمود. به صورتی که برخی زنان جامعه ما به این باور رسیدند که صرف وجود یک حقوق و اکتفاء به درآمد همسر، کفایت امور اقتصادی را نمینماید پس باید حتما به دنبال اشتغال بود و این فکر به صورت جدی در جامعه زنان ایجاد شد و در واقع با توجه به نیازهای کاذب اقتصادی که ایجاد شد، واقعا هم حقوق مردان پاسخگوی رفع نیازها نبود و از سوی دیگر با ایجاد این تفکر که زنان نیاز به تنوع، تفریح و ... دارند آنان را از منازل بیرون کشیدند. نتیجه این اقدام، سست شدن بنیان خانواده و بازداشتن آنها از اصیلترین نقش آنها که همان نقش همسری و مادری است، گردیده و با یورش به نظام ارزشی زن، سعی کردند او را دچار تغییر در نظام ارزشی نمایند تا جایی که دیگر هیچ گونه اثری از پایبندی و احساس مسئولیت و ایثار و فداکاری که از ویژگیهای زن ایرانی و مسلمان در قبال خانواده بود، باقی نمانَد و چه بسا اگر به هوش نباشیم و اقدامات لازم را معمول نداریم، به آنجا برسند.
خدا فراموشی
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (1)».
مطابق این آیه فراموشی خودِ رحمانی و ملکوتی، منجر به خدا فراموشی میشود. علامه طباطبائی در این رابطه میگوید که:
این آیه عکس نقیض حدیث معروف نبوی است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». یعنی اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نمیشناسد. پس اگر انسان در اثر نادانی، غفلت از حقیقت خویش و فراموشی خدای سبحان، به خودفراموشی برسد، در واقع از هسته مرکزی خویش که همان فطرت الهی، توحیدی و کمالطلب است فاصله میگیرد که نتیجه آن مرگ ارزشهای فطری و گرایشهای عالی انسان است. این حقیقت در احادیث نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است که از جمله آنها کلام نورانی امیر بیان حضرت علی(ع) که میفرماید:
«من لم یعرف نفسه بعُد عن سبیل النجاة و خبط فی الضلال و الجهالات؛(2)
کسی که خودش را نشناسد از راه نجات دور میشود و در گمراهی و نادانیها غوطهور میگردد.»
طبق حدیث مذکور، ریشه انحرافات فردی و اجتماعی جهل به خود میباشد که در اثر فراموشی خداست.
یکی از دلایل ایجاد این همه بلایای فرهنگی و اجتماعی در نظام اجتماعی، مسأله خدا فراموشی است. اگر آمار طلاق، دزدی و انحرافات اخلاقی و... را در بین زنان جامعه نسبت به گذشته بالا میبینیم به جهت این است که در پی تهاجمات فرهنگی دشمن، خدا فراموشی در بین افراد جامعه پدید آمده است.
عدم توجه به آخرت و یاد خداوند، مهمترین عامل برای ایجاد زمینه تاخت و تاز شیطان و شیطان نماهاست. همان طور که در آیه مبارکه قرآن آمده است: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطانا فهو له قرین ...(3)؛ هر کس از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برمیانگیزیم تا یاور و همنشین دائم وی باشد»، در اثر فراموشی خداست که گرفتاریها و ناهنجاریها در جامعه گسترش پیدا مینماید. اگر یک نگاه جامعهشناسانه و دقیق به معضلات اجتماعی و انحرافات اخلاقی داشته باشیم بسیاری از آنها ریشه در همین مسأله دارد. چرا که یکی از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و مفاسد، ذکر و یاد خداست. همان طور که در آیه مبارکه آمده است، اگر یاد خدا نباشد همنشین انسان شیطان میشود و طبق آیات دیگر قرآن، کار شیطان: ایجاد گمراهی (60 / نساء)، غرور (120 / آل عمران)، عداوت و بغضاء (91 / مائده)، نزاع و درگیری (53 / اسراء)، امر به فحشاء و منکر (21 / نور)، زیبا جلوه دادن اعمال سوء (38 / عنکبوت)، جدال و درگیری (121 / انعام)، تبذیر و اسراف (27 / اسراء)... میباشد.
اگر در بین زن و شوهر عداوت و نزاع و درگیری و جدال وجود دارد و تحمل و مقاومت خانمها در قبال مشکلات و مسائل اجتنابناپذیر زندگی دنیایی کاهش یافته است و یا فحشاء و منکر در جامعه رواج پیدا نموده و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پیدا نموده است و تبذیر و اسراف به جای صفت ارزشمند قناعت قرار گرفته و کمتر روحیه صبر و تحمل و ایثار و همدلی و همکاری در جامعه وجود دارد آیا چیزی جز فراموشی یاد خدا و نزدیکی به شیطان است؟ و آیا اینها جز نتایج نزدیکی دایم و همنشینی با شیطان است.
جامعه ما کم و بیش تبدیل به جامعهای شده است که در یک مقاطع خاصی رویکرد مقطعی نسبت به یاد و ذکر خدا دارد و افراد با حضور در محافل و مجالس مذهبی، این نیاز روانی خود را پاسخ میدهند. ذکر و یاد خدا به صورت مقطعی به طور طبیعی نمیتواند در بازدارندگی انسان از فحشاء و فساد و مسائل ضداخلاقی تأثیرگذار باشد و تنها زمانی یاد و ذکر خداوند میتواند ما را از فحشاء و زشتیها بازدارد که به صورت مستمر و دایم باشد و در حال حاضر جامعه ما فقط در اوقاتی خاص اکتفا به ذکر و یاد خدا مینماید و در بقیه اوقات آن گونه زندگی میکند که خود میخواهد و یاد خداوند را به فراموشی میسپارد؛ این است که از آثار خوب این مسأله هم بیبهره میماند. البته دشمن با ایجاد اشتغالات فکری و ذهنی کاذب و غیرواقعی سعی در فراموشیِ یاد خدا میکند چرا که در این صورت است که میتواند نقشههای شیطانی خود را به اجرا گذارد.
عدم کنترل و نظارت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله کنترل و نظارت اجتماعی است. اصل کنترل اجتماعی مفهومی مهم در جامعهشناسی است. امروزه دانشمندان غربی به ویژه اندیشمندان اجتماعی، به طور جدی آن را مطرح و پیگیری میکنند و در سه دهه اخیر مسأله کنترل اجتماعی بسیار جدی در حوزه فکر و اندیشه صاحب نظران تعقیب میشود.
چنانکه «دورکیم» مینویسد:
«انسان هر چه بیشتر داشته باشد، بیشتر هم میخواهد و برآورده شدن هر نیازی به جای کاستن از آرزوهای انسان، نیازهای تازهای را برمیانگیزد. از این سیریناپذیری طبیعی نوع بشر، چنین برمیآید که آرزوهای انسان را تنها با نظارتهای خارجی، یعنی با نظارت اجتماعی میتوان مهار کرد.(4)».
دورکیم در ضرورت کنترل تا آنجا پیش میرود که یکی از عوامل ناهنجاری را عدم نظارت و کنترل اجتماعی میداند. لوئیس کوزر به نقل از دورکیم مینویسد:
«هر گاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایشهای فردی، کارآیی خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به بیهنجاری دچار خواهد شد(5)».
در آموزههای دین اسلام هم مسأله نظارت و کنترل اجتماعی به صورت خیلی جدی مطرح شده است. از رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام صادق(ع) در این خصوص روایات متعددی وارد شده است. از جمله این روایت را امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل کرد که رسول خدا(ص) فرمود:
«هرگاه هنجارشکنی، حریمشکنی و معصیت خدا به صورت علنی و آشکار صورت پذیرد، هر چند هنجارشکنان اندک و اکثریت مردم، افرادی قانونمند و هنجارمند باشند، ولی این اکثریت نظارت و کنترل را رها کنند، عذاب خواهند شد.»
آن گاه امام صادق(ع) خود دلیل عذاب اکثریت بیتوجه به نظارت اجتماعی را این چنین بیان فرمود:
«و ذلک انه یذل بعلمه دین الله و یقتدی به اهل عدوة الله(6)». یعنی خدا اکثریت هنجارمند، ولی بیتوجه به نظارت اجتماعی را به این دلیل عذاب میکند که آنان با ترک نظارت و کنترل بر افراد هنجارشکن، به کجروان جامعه فرصتی میدهند تا به صورت علنی و آشکار، دین خدا و عقاید و باورهای عمومی مسلمانان را به تدریج ضعیف و هنجارشکنان احساس پیروزی کنند و فرهنگ دینی به حاشیه برود و فرهنگ کجرو غالب گردد.
حضرت علی بن ابیطالب(ع) نیز در وصیت خویش به فرزندانش در خصوص بیتوجهی به نظارت و کنترل انحرافات یادآور میشود که هرگاه نظارت بر رفتارها را رها کنید، نتیجه آن تسلط انسانهای هنجارشکن و کجرو و منحرف بر جامعه صالحان است. در آن صورت طلب خیر و استمداد از خدای سبحان سودی ندارد و خدا پاسخ مثبت نخواهد داد. زیرا تسلط افراد کجرو و منحرف بر فرهنگ جامعه، نتیجه سستی و بیتوجهی شما به وظیفه اجتماعی خود، یعنی نظارت و کنترل اجتماعی میباشد(7).
در نامه 31 نهج البلاغه حضرت بخصوص ضرورت کنترل و نظارت همسران به عنوان مدیر خانه بر خانمها را به فرزندشان امام حسن(ع) سفارش میکند:
«زنان را در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند [از اختلاطهای فسادآور مانع شوید]، زیرا که دقت در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است. بیرون رفتن [و تبرّج و خودنمایی آنان در اجتماع] زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آوری.»
همان طور که ملاحظه میکنید این رهنمود امام ضرورت کنترل و نظارت بر خانواده را گوشزد میکند. به هر حال بر صاحبان فکر و اندیشه این مسأله پوشیده نیست که هر جامعهای برای آن که از سلامت لازم برخوردار باشد و بتواند فرهنگ اصیل خود را حفظ نماید، باید از نظارت و کنترل اجتماعی برخوردار باشد. و اگر مرزهای کشور به سوی تمامی ابزارهای حرمتشکن، باز باشد و مسئولان کشور هیچ گونه محدودیت و کنترل بر ورود فرهنگ بیگانه در کشور نداشته باشند، طبیعی است که نتیجه این سهلانگاری غلط چیزی جز به نابودی کشاندن حیات فرهنگی آن جامعه از طریق دشمنان نخواهد بود.
عدم آشنایی با حقوق و جایگاه زنان
در اسلام
به نظر نگارنده یکی از عواملی که توفیق مهاجمان را در عرصه تهاجمات فرهنگی افزایش داد، عوامزدگی زنان و دختران جوان در حوزه بینش و معرفت دینی بود. دشمن با سوء استفاده از این نقطه ضعف بارز در بین زنان و دختران جوان، شروع به سمپاشی و ایجاد شبهات و تردیدهای مکرر نسبت به جایگاه و حقوق زنان در اسلام کرد. آنان با
تمسک به برخی از روایات و آیات و با بهرهگیری از بعضی از متون دینی، هجومی گسترده بر نظام عقیدتی زنان بالاخص دختران دانشجو وارد کردند و متأسفانه دختران جوان جامعه دینی هم با توجه به اینکه از کمترین اطلاعات در زمینه مسائل زنان برخوردار بودند، شدیدا تحت تأثیر این القائات سوء و به ظاهر مدافعانه و حقطلبانه قرار میگرفتند و نگرش منفی نسبت به دین و اعتقادات در آنان ایجاد میشد و این مسأله زمینه گرایش به مظاهر غرب و غربزدگی و رویکرد آنان به سوی دگراندیشان را فراهم مینمود. متأسفانه اقدام لازم جهت آشنایی زنان با حقوق و جایگاه خود در اسلام صورت نگرفته است. مسألهای که مکرر مقام معظم رهبری روی آن تأکید ورزید ولی اقدام جدی و مؤثری در این راستا صورت نپذیرفت و کمتر زمینه برای ارتقاء سطح علمی و معرفتی زنان ایجاد شد. شاید گفته شود ایجاد این همه فرصتهای تحصیلی برای دختران و زنان، ایجاد دانشگاهها، حوزههای علمیه ویژه زنان، زمینهسازی جهت ارتقاء سطح علمی زنان بوده است؛ در حالی که باید به این مهم
اذعان داشت که آن چه در این راستا صورت گرفت، هیچ کدام منجر به روشنگری و ارتقاء سطح علم و معرفت و بینش زنان نشد بلکه منجر به ارتقاء سطح مدرک آنان شد، ولی کمتر به تقویت بنیانهای دینی و اعتقادی آنان پرداخته شد، از اینرو وقتی در معرض تهاجمات گسترده و سهمگین دشمن در حوزه مسائل زنان قرار میگیرند، کمتر توان دفاع و ایستادگی از خود نشان میدهند و غالبا دچار انفعال میگردند. از اینرو باید یک نهضت فراگیر و مؤثر در راستای ارتقای بینش زنان نسبت به رسالتهای آنان و جایگاه بلند و رفیعی که در آموزههای دینی برای این قشر قائل شده و حقوق زنان، صورت گیرد و به نظر میرسد که هر چه سطح معرفت و شناخت زنان ارتقاء یابد، از میزان آسیبپذیری آنان از فرهنگ بیگانه کاسته خواهد شد.
عدم اشتغال مفید و عدم استفاده
درست از فرصتها
یکی از عوامل آسیبزا و زمینهساز انحرافات اجتماعی ـ اخلاقی، وجود بیکاری و فرصتهایی است که افراد برنامهریزی منسجم و صحیح و اصولی برای آنها ندارند. چرا که فرصتهای زیاد بدون برنامه، عامل جذب شیطان و نقشههای شیطانی است از اینرو پیامبر اکرم(ص) وقتی جوانی را دید که بیکار نشسته و از روی بیهودگی با چوب روی زمین خط میکشد، طبق نقل فرمود: «این حالتی است که خداوند از روی غضب و خشم به تو نگاه میکند و بهترین فرصت است برای اینکه شیطان به سراغ تو بیاید.»
تحقیقات و تجربیات نشان میدهد، بیشترین افرادی که در معرض انحراف اخلاقی قرار میگیرند، کسانی هستند که از اوقات بیکاری بیشتری برخوردارند. متأسفانه یکی از عمدهترین مشکلات زنان در جامعه ما، وجود اوقات بیکاری و بدون برنامه در زندگی آنان است؛ زیرا با ماشینی شدن زندگی، مسؤلیتهای خانهداری کاهش یافته است. یکی از عمدهترین رسالتهای متولیان تعلیم و تربیت، این است که تدابیری جهت ایجاد اشتغالات و سرگرمیهای مفید و مؤثر برای زنان را فراهم نمایند. لازم به ذکر است که منظور از اشتغال، الزاما ایجاد یک شغل رسمی و بیرون از منزل نیست، بلکه منظور ایجاد زمینههایی است برای اینکه زنان با استفاده از آنها، بتوانند فرصتهای بیکاری و اوقات فراغت خود را به صورت مفید پر کنند. همچنین ایجاد مراکز امن فرهنگی، با اهداف تربیتی صحیح میتواند ضمن این که موجب ارتقاء سطح علمی ـ فرهنگی زنان گردد، وسیلهای برای پر کردن وقت خانمها و دختران جوان باشد و با ایجاد فرصتهای شغلی که خانمها ضمن این که در منزل هستند و به امور خانه و خانهداری میپردازند، بتوانند بخشی از اوقات خود را به این امور اختصاص دهند تا ضمن کمک اقتصادی به خانواده، بتوانند از اوقات بیکاری خود به خوبی بهره گیرند.
وجود اوقات بیکاری علاوه بر آن که میتواند زمینهساز انحرافات باشد، از نظر روحی و روانی هم تأثیر بسیار منفی روی زنان دارد و یکی از علل عمده وجود ناراحتیهای اعصاب و افسردگی که به صورت فزاینده در خانمهای خانهدار رو به افزایش است، همین مسأله میباشد. البته توجه به این نکته در این بخش اهمیت دارد که ضرورت ایجاد اشتغال نسبی، مفید و مؤثر برای زنان، نباید ما را دچار افراط و تفریط نماید و با ایجاد اشتغالات زیاد، موجب خستگی جسمی و روحی زنان گردیم و نشاط و سلامت آنان را برای سرپرستی معنوی خانواده کاهش دهیم و زمینه ایجاد مشکلات و مسائل عدیده دیگری را فراهم نماییم. به هر حال، باید توجه داشت که اشتغال زنان با گستره و رویهای خلاف عرف و فرهنگ ملی و بیانطباق با مبانی دینی و سیره پیشوایان دینی(ع)، معضلاتی را گریبانگیر خانواده و جامعه میکند. باید به این مهم توجه داشت که اسلام، بار تأمین هزینههای زندگی را از دوش خانمها برداشته و مردان عهدهدار این مسئولیت مهم میباشند. لذا ضرورت ندارد که خانمها به صورت اجباری به دنبال کار بگردند و آن چه که به عنوان یک ضرورت مطرح میشود ایجاد برنامهها و اشتغالاتی مفید جهت استفاده بهینه از اوقات فراغت خانمها است که باید به جد به آن پرداخت و برای آن برنامهریزی نمود.
جمع بندی و راهکارهای پیشنهادی
در جمع بندی مجموعه مباحثی که به آن پرداخته شد میتوان به چند نکته اساسی اشاره کرد:
دشمن با استفاده از نقطه ضعفهایی چون عدم شناخت زنان نسبت به حقوق و تکالیف و مسئولیتهای خویش، نادیده انگاشتن نهاد خانواده و سست کردن پایه و بنیان آن، پست انگاشتن نقشهای زنانه، و ایجاد روحیه بیاعتنایی به ارزشهای اخلاقی از یک سو، و با ارائه وعدههای فریبنده از سوی دیگر، بهترین بهره را برای همسانسازی فرهنگی زنان ما با فرهنگ غرب برداشت؛ همان طور که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه به زیبایی به آن اشاره میفرماید: فاسدان، تخم گناه افشاندند و با آب غرور و فریب آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود برداشتند!
همان طور که ملاحظه میشود در جامعه ما، افراد فاسد و مهاجم، تخم گناه را در جامعه افشاندند و با وعده و وعیدهای دروغین و دهان پرکن به ایجاد زمینه برای رشد گناه و شیوع آن پرداختند و نهایتا هم، ماحصلی جز تزلزل خانواده، افزایش آمار طلاق، بالا رفتن آمار جرم و جنایت و زیاد شدن افراد لاابالی و هرزه و معتاد ... ارمغان دیگری برای جامعه ما نداشت.
برای تضعیف نقش مهاجمان در فرهنگسازی، ضرورت دارد که به مسائل ذیل توجه داشته باشیم:
ـ توجه به رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری در مورد زنان به عنوان بهترین مفسران و تبیینکنندگان جایگاه زن در اسلام.
ـ اهتمام جدی مسئولان و متولیان امر به برنامهریزی اصولی برای جلب مشارکت زنان در عرصههای سیاسی ـ فرهنگی و دینی به گونهای که موجبات تزلزل خانواده و فرهنگ را سبب نشود.
ـ زمینهسازی برای اصلاح نگرش فرهنگ عمومی نسبت به زنان و فضاسازی جهت پذیرش تحلیل صحیح مباحث زنان.
ـ به طراحی برنامهای که منجر به رشد و تعمیق همه جانبه بینش زنان گردد، توجه شود بالاخص آشنایی زنان با حقوق و جایگاه زن در اسلام از ضروریات است.
ـ فراهم کردن زمینه برای خداباوری و ارتقاء روحیه آخرت گرایی هر چه بیشتر در زنان و دختران جهت حل معضلاتی چون افزایش سطح طلاق، تزلزل خانواده، زنان و فرزندان بدون سرپرست، اعتیاد و فحشاء و ... که تأثیرپذیری در فرهنگ و همسانی با فرهنگ غرب برای جامعه دینی ما به ارمغان آورده است و در نهایت دوری از هرگونه اعمال سلیقه شخصی و دوری از افراط و تفریط در حوزه مسائل زنان، میتواند در پیشگیری از تأثیر پذیری زنان از فرهنگ غرب، مؤثر باشد.
مـنابع: ــــــــــــــــــــــــــــ
ـ شریف مرتضی ـ شرح الغرر و الدرر، ص426.
ـ کوزر لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1376.
ـ میزان الحکمة، محمد محمدی ریشهری، مکتب الاعلام الاسلامی، 1376.
ـ نظارت و کنترل اجتماعی، حجةالاسلام و المسلمین حسن غفاریفر، کتاب زنان، شماره 17.
ـ المیزان، سیدمحمدحسین طباطبائی.
ـ اچ ترنر، جاناتان «مفاهیم کاربردی جامعهشناسی»، ترجمه محمد فولادی و عزیزالله بختیاری، نشر مؤسسه امام خمینی(ره)، 1378.
ـ تربیت اسلامی ویژه آسیبشناسی تربیت اسلامی، مرکز مطالعات و تربیت اسلامی با مشارکت ستاد اعتلاء و هماهنگی دروس دینی، قرآن و عربی وزارت آموزش و پرورش.
ـ کتاب نقد، فصلنامه انتقادی، فلسفی، فرهنگی، شماره 17، فمینیزم.
ـ مجموعه مقالات هماندیشی، بررسی مسائل و مشکلات زنان اولویتها و رویکردهاـ 1379.
پینوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ حشر، 19.
2ـ شرح غرر و الدرر، ص 426.
3ـ زخرف، 36.
4ـ کوزر لوئیس، ص 191.
5ـ همان ص 192 .
6ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 413.
7ـ میزان الحکمة، ج 6، ص 262؛ حسن غفاری فرد ـ 81.
نقش زن در قیام عاشورا
نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالتسنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، میبایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبههای پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر میبردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیهالسلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیهالسلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی میبریم .
شهید مطهری میفرمایند: «... ابا عبدالله ( علیهالسلام) اهل بیتخودش را حرکت میدهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی میکند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیتها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیتسایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که میدانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشتخونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیهالسلام) در انجام مسؤولیتها را میتوان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیتها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیهالسلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلیترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی میشود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیهالسلام) دستخوش تحریف میگردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار میگرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیهالسلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیتهای سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسهها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگریهای آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاشهای حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریهشان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابههای پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگرههای کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیهالسلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریتحضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، میتوان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبتبه فاجعهای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آنها میپردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست میگیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم میبرد و به قوم خود میگوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خونهای رسول خدا (صلیالله علیهو آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدنهای مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدنها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستانهای نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آنها با دیدن حرکتشجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلیالله علیهو آله) را به خانه آوردهای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبتبه او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبتبه حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانیها و خطابههای پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبتبه عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحتشده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیهالسلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور دادهای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکتشوم همسرش میباشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومتشوهر خود وارد کرد .
اینها نمونههایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبههای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیهالسلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)
رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خوارهاش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته میشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون میگفت: من با چشمان خود حسین ( علیهالسلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را میگداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیامهای دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلیالله علیهو آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دستبه اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلیالله علیهو آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی میکردند . (16)
امام صادق ( علیهالسلام) نیز در این زمینه میفرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنجسال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضتحسینی بود . اینان با عزاداریهای پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومتبیدادگر یزید برخاستند و با حرکتهای مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام میشد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابههای زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابهها و سخنرانیهای بانوان هاشمی را میتوان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومتیزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگریها، جامعه خفته آن روز متحول نمیگردید و ندای حقطلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمیشد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیهالسلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آنها با اخطارها، هشدارها و بیدار باشها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغتبودند، نقش مهمی در خنثیسازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیهالسلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آنها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصتها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبههای پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانیها و روشنگریها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشهها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزشهای اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، میتواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پینوشتها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405
نقش زن در قیام عاشورا
پس از تجلى اسلام در جهان و احیاى حقوق از دست رفته زن در جامعه، زن هویت و اصالتخویش را باز یافت و با حفظ ارزشهاى دینى، در مسائل مهم اجتماعى - سیاسى شرکت جست و چه بسا، نام و حماسه بعضى از ایشان در تاریخ ماندگار گردید . از جمله حوادث عظیم در تاریخ اسلام و بلکه در تاریخ جهان، واقعه حزنانگیز و جانسوز کربلاست .
حماسه کربلا، یک رویکرد بزرگ سیاسى، اجتماعى و تربیتى است که اگر این حماسه را احیا کننده اسلام بدانیم، باید سهمى عظیم براى زنان در آن قائل گردیم; زیرا اگر نبودند زنان شجاع، با ایمان و پاکباخته در صحراى کربلا، رسالت عظیم حسینى ناتمام مىماند .
چه بسیار دلاورىها و جان فشانىها که در این صحنه، از زنان بروز و ظهور یافت و تا ابدیتبر تارک تاریخ حک گردید .
و به همین دلیل است که علامه شهید مطهرى مىفرمایند: «تاریخ کربلا، یک حادثه و تاریخ مؤنث است، یعنى یک حادثه مذکر - مؤنث است . حادثهاى که مرد در آن نقش دارد، زن نقش دارد، ولى مرد در مدار خودش، و زن در مدار خودش .» (1)
آرى، این بانوان آگاه و معتقد، وظیفه دینى خویش را در قیام عاشورا، با حفظ هنجارهاى اسلامى، به بهترین وجه به انجام رسانیده و نشان دادند که یک زن مىتواند در بزرگترین و مهمترین حماسه انقلابى و دینى عصر خویش سهمى عظیم و افتخار آفرین داشته باشد، تا در آینده نیز زنانى مخلص و با ایمان تداوم دهنده حرکت ایشان در راه حفظ مبانى و ارزشهاى اسلامى باشند .
همراهى زنان با امام حسین ( علیهالسلام)
آن گاه که ابا عبدالله الحسین ( علیهالسلام)، عازم سفر جهت مبارزه با بى عدالتىها گردید، در جمع یارانش، عدهاى از زنان هاشمى و غیر هاشمى نیز حضور داشتند .
ایشان زنان دلیر و متهورى بودند که با ترسیم نیکویى از حیات، با گامهاى استوار و به رهبرى امام حسین ( علیهالسلام) در مقابل بیدادگرىها ایستادند و با درک عمیق از انقلاب حسینى، حماسهها آفریدند . آنان با گذشت از لذائذ مادى و غلبه بر هواهاى نفسانى، به چنان درجهاى از ایمان و تعهد رسیده بودند، که لیاقت همراهى با امام حسین ( علیه السلام) و دفاع از حریم اسلام را پیدا کردند .
امام حسین ( علیهالسلام)، براى این سفر زنانى را برگزیده بود که سخنورانى عالمه، شیر زنانى مؤمنه و خدمتگزارانى شایسته براى اسلام بودند .
امام حسین ( علیهالسلام) بهتر از هر کسى آگاه بود که این بانوان بزرگ، کامل کننده رسالت عظما و عظیم وى خواهند بود . به همین جهت ایشان را با خود همراه ساخت .
البته عده دیگرى از زنان نیز گرچه در جمع همراهان امام نبودند، اما خدمات ارزندهاى را در جهت قیام اباعبدالله ( علیهالسلام) انجام دادند . که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىنماییم:
1 - ماریه دختر سعد
وى از قبیله عبدالقیس و از شیعیان ساکن بصره بود . او در شرایط اختناق بصره، منزل خود را در اختیار شیعیان قرار داد تا محلى براى اجتماع ایشان، جهت مشورت پیرامون چگونگى پیوستن به امام حسین ( علیهالسلام) باشد . (2)
از این انجمن، چند تن، چون «یزید بن نبیط» (3) و دو پسرش، عازم کربلا شدند و در قیام عاشوراى امام حسین ( علیهالسلام) به شهادت رسیدند .
2 - طوعه
طوعه همان زنى بود که در شرایط وحشت زاى کوفه، به حمایت از مسلم پرداخت و او را در خانه خویش پناه داد و سیراب نمود . (4)
این اقدام طوعه در آن شرایط سخت، خود نوعى شجاعت و دلاورى بود; زیرا او با وجود این که پسرش از عمال ابن زیاد بود و در پى دریافت جایزه، حریصانه به دنبال مسلم گشت، او را پناه داد و خود را در معرض خطر انداخت .
3 - «دلهم» یا «دیلم»
«دلهم» همسر «زهیر بن قین» یکى از یاران فداکار امام در حماسه کربلا بود . او، همسرش را که از طرفداران عثمان بود، براى پیوستن به امام تشویق نمود، (5) و بدین ترتیب یاورى دیگر براى امام حسین ( علیهالسلام)، به جمع کربلاییان پیوست .
اگر نبود هشدار «دلهم» ، زهیر توفیق نمىیافتبا امام ( علیهالسلام) آشنا شود و به شرف و عزت ابدى نائل گردد .
اینان نمونههایى از زنان فداکار و از خود گذشتهاى بودند که در دورانى که مردان در رکود و رخوت به سر مىبردند و منافع و امیال دنیوى را بر عقیده و ایمان مقدم مىداشتند، در حد توان خویش، امام حسین ( علیهالسلام) را یارى نمودند .
نقش زن در روز عاشورا
نقش زنان در روز عاشورا را از چند منظر مىتوان مورد بررسى قرار داد:
1 - پشتیبانى و حمایت از امام حسین ( علیهالسلام)
زنان کاروان حسینى، با بینشى ژرف، به حمایت از امام حسین ( علیهالسلام) پرداختند . ایشان چه قبل از شروع قیام و چه بعد از آن، حامیانى استوار و فداکار براى مولایشان بودند و این را با ترغیب مردانشان به مبارزه، با خطابههاى شورانگیز و ... به اثبات رسانیدند .
2 - تشویق و ترغیب رزمندگان به مبارزه
در روز عاشورا، آن گاه که جنگى نابرابر میان سپاه دشمن و امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش در حال وقوع بود، زنان دلیر و پاکباز، با آگاهى از نتیجه ظاهرى جنگ، مردان خویش را به مبارزه علیه نابخردان و نامردمان ترغیب نمودند . آنان به چنان درجهاى از اعتقاد رسیده بودند که در برابر خدا، تسلیم محض بودند . اگر کمى دقت نماییم، مىبینیم که آنان مىتوانستند دنیا را بر آخرت و عقاید خویش ترجیح داده و با اصرار از همسران خود بخواهند که از معرکه بگریزند . اما نه تنها این کار را نکردند، بلکه مشوق مردانشان براى مبارزه و حفظ اسلام بودند . تاریخ عاشورا نمونههاى متعددى از این بزرگواران را به ما معرفى مىنماید:
یکى از این بانوان، «ام وهب» همسر عبدالله بن عمیر بود . وقتى که عبدالله قصد پیوستن به سپاه امام را داشت، همسرش نیز با او به کاروان امام پیوست . او در روز عاشورا، با تشویق همسرش به نبرد، به یارى او شتافت . و آن گاه که بر سر پیکر پاک همسرش حاضر گشت، توسط سپاه دشمن به شهادت رسید . او تنها زن شهید در میدان کربلا بود . (6)
«بحریه» مادر عمرو بن جناده، زن سلحشور دیگرى بود، که پس از شهادت همسرش در روز عاشورا، پسرش را به حمایت از امام و رفتن به میدان امر کرد . پس از شهادت پسر، دشمن سر بریده او را به سوى مادر پرتاب کرد، اما این شیر زن، با افتخار، سر فرزند را دوباره به سوى سپاه دشمن پرتاب نمود و گفت: ما چیزى را که در راه خدا دادهایم، باز پس نمىگیریم . (7)
3 - صبر و ایثار و مقاومت
بردبارى و ایثار زنان و مادران شهدا از جمله مسائل شگفتانگیز واقعه کربلاست . آنان به رهبرى زینب ( علیهاالسلام) از عزیزترین سرمایههاى عمر خود، در راه عقیده و اندیشههاى متعالى خویش گذشتند . مرگ برادران، در خون غلتیدن شوهران، و حتى شهادت فرزندان نتوانست، گامهاى ایشان را در راه هدفشان متزلزل سازد .
بعضى از آنان، در نهایت ادب و اخلاص، حتى براى گرفتن پیکر پاک شهدایشان از خیمهها بیرون نمىآمدند و احساسات خود را مخفى کرده و صدا به گریه و شیون بلند نمىکردند، تا مبادا امام حسین ( علیهالسلام) در مقابل آنها شرمنده گردد .
هنگامى که امام ( علیه السلام)، پیکر پاک على اصغر را پشتخیام آورد تا دفن نماید، مادر على اصغر براى دفن او حاضر نشد . همین طور وقتى که پیکر بى جان علىاکبر و قاسم را آوردند، مادران آنها از خیمه بیرون نیامدند . حضرت زینب ( علیهاالسلام) نیز پس از شهادت دو فرزندش، بیرون نیامد تا امام ( علیهالسلام) شرمنده نگردد . (8)
و این ایثارى ظریف و مقاومتى بى نظیر است که در روز عاشورا به نمایش گذاشته شد .
4 - شرکت مستقیم در نبرد
زنان در اکثر جنگهاى صدر اسلام شرکت داشتند، اما نقش زنان در عاشورا نقشى متفاوت بود . جنگ نابرابر، احساسات عمیق زنان را برانگیخت و بعضى از آنها، براى حمایت از امام حسین ( علیهالسلام)، به صحنه نبرد آمدند و با تیرک خیمه که تنها سلاح آنان بود، به سوى دشمن هجوم بردند و تعدادى از سپاهیان کفر و نفاق را به هلاکت رساندند . بحریه مادر عمرو بن جناده (9) و ام وهب همسر عبدالله بن عمیر (10) از جمله این سلحشورانند .
5 - اطاعت از امام ( علیهالسلام)
زنان، در قیام حسینى، انسانهایى کمال یافته، با هدف، مؤمن راستین و با اخلاص بودند که با تسلیم محض در برابر اوامر الهى و امامشان توانستند سرافراز از امتحان پروردگار بیرون آیند .
آن گاه که این بانوان بزرگ، به سوى دشمن حمله ور مىشدند، هیچ کس نمىتوانست آنان را از مبارزه باز دارد . اما هنگامى که امام به ایشان فرمان بازگشت مىداد، بى هیچ سخنى به خیمهها باز مىگشتند . این بانوان از موقعیتحساسى که امام در آن قرار داشت، با خبر بودند و به همین منظور، زمینه اضطراب و نگرانى امام را فراهم نمىکردند . و هرگز بر خلاف رضاى امام ( علیهالسلام) حرکتى نمىکردند و سراسر وجودشان، آکنده از رضا و تسلیم بود .
6 - آرام کردن کودکان و تسلى آنان
وظیفه زنان، در روز عاشور، بسیار سنگین بود . آنان علاوه بر این که شاهد شهادت مردانشان بودند، بایستى کودکان تشنه و مضطرب را آرام مىساختند تا مبادا صداى گریه آنها، دیگر رزمندگان را دچار تزلزل کند . آن گاه که خیمهها آتش گرفت و کودکان هراسان به بیابان گریختند، این زنان بودند که جگر گوشههاى آل رسول را پیدا کردند، در آغوش کشیدند و آرام نمودند . و بدین ترتیب بود که کوهها در مقابل استقامت زنان کربلایى، سر تعظیم فرو آوردند و صحراها در برابر وسعت وجودى ایشان احساس حقارت کردند .
________________________________________
1 - شهید مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 289 .
2 - محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، ج 5، ص 353; شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 532 .
3 - شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 532 .
4 - محمد بن جریر طبرى، همان، ص 373 .
5 - علامه سید محسن امین عاملى، امام حسن و امام حسین، ص 184 .
6 - احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 193; محمد بن جریر طبرى، همان، ص 437 .
7 - عبدالله ممقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، ج 3، ص 83; محمد بن جریر طبرى، همان، ص 353 .
8 - نقش زنان مسلمان در صدر اسلام، ص 26 .
9 - عبدالله ممقانى، همان .
10 - احمد بن یحیى بلاذرى، همان .
عنصر تبلیغ در نهضت عاشورا
مفهوم تبلیغ
«تبلیغ»، واژهای عربی است که معادل انگلیسی آن «پروپاگاندا» است. اما بایدتوجه داشت که مفهوم تبلیغ، در فرهنگ اسلامی، با مفهوم تبلیغ در فرهنگ امروز غرب،کاملا متفاوت است. تبلیغ در عرف امروز غرب، دروغپردازی به انگیزه فریب دهی و همراهسازی افکار عمومی است.
شهید مطهری(ره) تفاوت معنای تبلیغ از نظر قرآن و در عرف امروز را چنین بیانمیکند: «بدبختانه این کلمه در عرف امروز، سرنوشت شومی یعنی منحوس پیدا کرده بهطوری که امروز در عرف ما فارسی زبانها تبلیغ یعنی راست و دروغ جور کردن و در واقعفریبکاری و اغفال. برای به خورد مردم دادن یک کالا، مفهوم اغفال به خودش گرفتهاست و لذا گاهی که کسی دربارة موضوعی صحبت میکند، وقتی میخواهد بگوید اینهااساسی ندارد، میگوید: آقا اینها همه تبلیغات است».
دهخدا میگوید: «رساندن عقاید دینی یا غیر اینها با وسایل ممکنه»
در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن» پس از نقل آرای اهل لغت دربارة مفهومتبلیغ و ابلاغ، مینویسد: «رأی تحقیقی دربارة معنای مادة تبلیغ این است که: تبلیغهمان ایصال و رساندن است، لکن نه هر ایصال و رساندنی، بلکه حد اعلای آن را ابلاغگویند. در تمامی کاربردهای واژة ابلاغ، این خصوصیت لحاظ شده است».
شهید مطهری دربارة تفاوت دو واژة «ابلاغ» و «ایصال» میفرماید: «تبلیغ باوصل و ایصال معنای نزدیک دارد. ما در زبان عربی، کلمة ایصال داریم، کلمة ابلاغ همداریم. در فارسی در معنای این هر دو، رسیدن و رساندن به کار برده میشود ولی در عربیایصال را به جای ابلاغ نمیشود به کاربرد. ایصال، معمولاً در مورد رساندن چیزی به فکر وروح و قلب کسی به کار میرود و لذا محتوای ابلاغ نمیتواند یک امر مادی و جسمانیباشد، حتماً یک امر معنوی و روحی است؛ یک فکر و یک احساس است».
تبلیغ از واژههایی است که در قرآن کریم کاربرد فراوان دارد، قرآن این واژه را درمواردی به کار میبرد که هدف آن رسانیدن یک پیام مقدس میباشد.
(أُبَلِّغُکُمْ رِسَـلَـتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ)
بنابراین، این واژه در قرآن از قداست خاصی برخوردار است؛ از طرفی،اساسیترین وظیفة انبیا در قران کریم، ابلاغ و رساندن پیام الهی ذکر شده است.
(مَّا عَلَی الرَّسُولِ اءِلاَّ الْبَلَـغُ )
حضرت علی(ع) در نهج البلاغه میفرماید: «آنگاه که در عصر جاهلیت، بیشترمردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و در برابر او به خدایاندروغین روی آوردند و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد،خداوند، پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواستههای انسانها،رسولان خود را پیاپی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جوید و نعمتهایفراموش شده را به یاد آورند».
عناصر تبلیغ
تبلیغ، از چهار عنصر تشکیل شده است:
1. پیام.
2. پیام رسان.
3. ابزارهای پیام رسانی.
4. روش پیام رساندن به مردم.
هر یک از این عناصر باید دارای خصوصیاتی باشد تا تبلیغ، موثر افتد و پیام، بهنحو احسن به مردم برسد و مردم را جذب نماید.
در نهضت عاشورا - که نهضتی جاودان است - این عناصر نیز دارای خصوصیاتیجاودانه میباشد، خصوصیاتی که از منبع وحی سرچشمه میگیرد؛ چرا که عاشورا و قیامامام حسین(ع) متصل به وحی است. عاشورا حادثهای نبود که منحصر به روز دهم محرمسال 61 قمری باشد، بلکه نهضتی است جاوید.
آری، صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و قافلة کربلائیان در مسیر تاریخ درحرکت است تا زمانی که درگیری حق و باطل ادامه دارد و جملة: «انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» نشانهای از تداوم این نبرداست و این تفسیری است بر شعار:«کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا»، و این شعاری استکه نشاندهنده تداوم عاشوراست تا در همه جا و همیشة تاریخ، هر آرزومندی آرزو کندکهای کاش! در کربلا همراه یاران امام شهید میشد. در زیارتنامه میخوانیم: «یا لیتنیکنت معکم فافوز معکم»؛ یعنی هر جا که برای اقامة حق و عدل و علیه ظلم و فساد، قیامکنی آنجا عاشوراست و هر جا پیکر تو در راه اسلام نقش زمین شود، آنجا کربلاست و اینیعنی اگر چه قبله در کعبه است، اما (فأینما تولو فثمّ وجه اللّ''''ه).
حضرت امام؛ میفرماید: «این کلمه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا یک کلمةبزرگی است. همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است. و ماباید مقابل ظلم بایستیم. و هیمن جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم.انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به افراد نمیشود. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیتهفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبود. همه زمینها باید این نقش را ایفا کنند».
در حماسه هشت سال دفاع مقدس ایران، اتصال به نهضت عاشورا منبع الهام،شور و حرکت آفرینی بود. امام این پیوند را چنین بیان فرمود: «امروز، روز عاشورایحسینی است، امروز، ایران کربلااست».
شرایط موفقیت یک پیام عبارت است از:
1. حق بودن.
2. منطقی بودن.
3. انگیزانندگی پیام.
4. هماهنگی با نیازهای زمان.
قرآن، پیامی جاودانه است که از سوی خدای متعال برای رستگاری بشر به پیامبرگرامی اسلام(ص) نازل نموده است. قرآن یکی از صفات خود را که روی آن تأکید نمودهاست و آن را رمز جاودانگی خود دانسته، حق بودن پیام قرآن است: (ذلک بانّ اللّه نزّلالکتاب بالحق).
و اسلام را برترین دینها دانسته؛ چون دین حق است: (و هو الّذی ارسل رسولهبالهدی و دینالحق).
در واقعة عاشورا که - هدف از آن عزت بخشیدن به اسلام و ارزشهای اسلامیاست - حضرت ابا عبدالله(ع) از همان ابتدای حرکت از مدینه به سوی مکه، در سخنانخویش، هدف از حرکت خود را احیای دین، اجرای حدود الهی، احیای سنّت جدش رسولگرامی اسلام(ص)، مبارزه با بدعتها، فساد و احیای امر به معروف و نهی از منکر اعلامنمودند. عاشورای حسینی یک نهضت احیاگرانه نسبت به دین و ارزشهای دینی بود که درسایة بذل جان و نثار خون، عزت دین الهی به جامعه مسلمین بازگشت.
امام حسین(ع) در مدینه در وصیتی که به برادرش محمد حنفیه نوشت، هدفاصلی از قیام خویش را چنین بیان نمودند: «انّی لم اخرج أشرا و لا بطرا و لا ظالما و انّماخرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی ارید أن ا´مر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیربسیرة جدّی و سیرة علی بن ابی طالب».
و نیز در نامههایی خطاب به مردم بصره نوشتند: «و أنا أدعوکم الی کتاب اللّ''''ه وسنة نبیه(ص) فانّ السنّة قد امیتت و انّ البدعة قد احییت و اءن تسمعوا قولی و تطیعواامری أهدکم سبیل الرشاد».
امام(ع) در سخنانش حرکت خویش را حرکتی خدا جویانه و اصلاح طلبانه خواند،نه شورشی و تفرقهانگیز تا بهانهای برای کشتن او از سوی بنی امیه حساب شود.
پیام عاشورا جاودانه است و هر پیامی برای اینکه جاودانگی لازم را داشته باشد،باید متناسب با عقل و فطرت پاک بشری باشد. اسلام شناس بزرگ، استاد مطهری؛میگوید:
«یک پیام باید در درجة اول، منطقی باشد، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد بهگونهای باشد که جاذبه عقل انسان، آن را به سوی خودش بکشد. یک پیام اگر ضد منطقو عقل باشد ولو مثلاً احساسی باشد برای مدت کمی ممکن است دوام پیدا کند، ولی برایهمیشه قابل دوام نیست. این است که قرآن دائماً دم از تعقل میزند».
از خصوصیات دیگر پیام انگیزانندگی ا´ن است که متناسب با احساسات و عواطفمردم باشد. هماهنگی با نیازهای زندگی آنان باشد. استاد مطهری میگوید:
«همچنین برای اینکه محتوای یک پیام، غنی و نیرومند باشد، باید با احساساتبشر انطباق داشته باشد. انسان کانونی دارد غیر از کانون عقلی و فکری به نام کانوناحساسات که آن را نمیتوان نادیده گرفت».
شهید مطهری(ره) یکی از علل پیشرفت اسلام را در جهان چنین بیان میکند:«کمونیسم و مسیحیت هر چه فعالیت میکند پیشروی قابل توجهی ندارد، در حالی کهدستگاههای تبلیغاتی آنان قوی و وسیع و دستگاه تبلیغاتی، اسلام ضعیف است. علتشاین است که محتواها فرق میکند».
اینک به بعضی از اوصافی که در قرآن کریم برای مبلغان ذکر شده است، اشارهمیگردد:
الف - اعتقاد مبلغ
(ا´مَنَ الرَسُول بِما انزِلَ اِلیه...)
در این آیه شریفة ایمان داشتن حضرت محمد(ص) به قرآن، بیانگر این اصل استکه هر پیام رسان دینی، نخست باید خود به گفتهها و محتوای رسالت خویش، مؤمنباشد. نافذترین گفتار آن است که از روی ایمان، ابلاغ شود؛ چرا که گفتهاند: سخن کز دلبر آید لاجرم بر دل نشیند. استاد مطهری بیاعتقادی مبلغان را بزرگترین درد میداند:
«دردی از این بالاتر نیست که آدم خودش به چیزی اعتقاد نداشته باشد، بعدبخواهد آن اعتقاد را در دل مردم وارد کند».
آیت اللّه طالقانی، راز تأثیر پیامها و سخنان امام؛ در دل میلیونها انسان را ثمرةاعتقاد کامل او میداند:«از عجایب امام امت این است که به تک تک جملاتی که بر زبانمیآورد، اعتقاد کامل داشت. به همین دلیل در دلها مینشست».
اعتقاد به اصول دین و همچنین احیای فروع دین، تمام شؤون و زوایای زندگیامام حسین(ع) را در بر میگیرد. جهادی که با هجرت در راه خدا و برای احیای سنتپیامبر و امر به معروف و نهی از منکر آغاز گردید؛ چنانکه در زیارت میخوانیم:
«اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عنالمنکر و اطعت اللّه و رسوله حتی اتیک الیقین».
امام حسین از شهادت خویش پیشاپیش با خبر بود. پیامبر مکرر آن را بیان فرموهبود. این علم و اطلاع قبلی، نه تنها ارادة امام را سست نکرد، بله روحیة شهادتطلبی او راافزون ساخت. در تاریخ میخوانیم که در موارد متعددی که اصحاب و اقوام نزدیکحضرت از روی دلسوزی و خیرخواهی، امام را از رفتن به عراق بر حذر میداشتند وبیوفایی مردم کوفه نسبت به پدر بزرگوار و برادر گرامیشان را یادآور میشدند، اما باور ویقین به خدایی بودن این راه، سبب شد در برابر عوامل تردید آفرین و یأس آور، بایستد ومشیّت الهی را بر هر چیزی مقدم بدارد.
هنگامی که تصمیم امام بر حرکت به سوی کوفه منتشر شد، گروهی در صددبرآمدند تا حضرتش را از این سفر باز دارند. یکی از این افراد، ابن عباس پسر عمویایشان بود. امام در پاسخ به ابن عباس فرمودند: «انا للّه و انا الیه راجعون».
استرجاع گفتن «انا للّه و انا الیه راجعون»، در منطق امام حسین یادآور فلسفةحیات و سرنوشت «از اویی» و «به سوی اویی» است که بارها امام آن را در طول مسیر، برزبان جاری میفرمودند.
همچنین پیوند حرکت عاشورا به احیای سنت پیامبر و مبارزه با بدعتهایی که دردین به وجود آورده شده بود، تأکیدی بر مسالة نبوت است.
فلسفة سیاسی اسلام، برای ادارة جامعه در قالب امامت، تجلی میکند. امامت،مسند خلیفة اللهی انسان کامل است نه اریکه قدرت طلبان زورگو.
امام پس از دریافت نامههای گروههایی از کوفیان که او را به آمدن به کوفه دعوتمیکردند، تا در سایه امامت او علیه یزید قیام کنند، در نامهای خطاب به آنانچنیننوشت:
«به جانم سوگند! امام جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط وعدل نماید و به دین حق، گردن نهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست».
امام با این بیانات، خصوصیات امام راستین را بیان میفرماید، از طرفی انطباقاین ویژگیها بر شخص خاص را در موقعیتهای مختلف، با بیان جایگاه اهل بیت پیامبر وبر شمردن فضایل شخصی خویش و ملاکهای امامت، ذهنیت جامعه مسلمین را به سویامام صالح، سوق میدهد. برای اختصار به یک نمونه اشاره میکنیم:
امام حسین(ع) در مسیر کوفه پس از برخورد با سپاه حر در خطبهای فرمودند:«مادودمان پیامبریم و به عهدهداری این امر (خلافت) و ولایت بر شما، از دیگران که به ناحقو در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزاوارتریم».
یادآوری مبادی اعتقادی در نهضت عاشورا از زبان امام حسین(ع) و یاران اوبیانگر زیر سئوال بردن دشمن بود. از طرفی، این یادکرد اصول اعتقادی، دفع شبههآفرینیهای بعدی امویان بر ضد ائمه: بود. سیدالشهدا(ع) در وصیتنامهای که بهبرادرش محمد حنفیه هنگام خروج از مدینه نگاشته است، علاوه بر اینکه مظلومیت امامرا در آن روز نشان میدهد، مروری بر مفاهیم اعتقادی از سوی امام است که به صورتمکتوب باقی مانده است.
ب - بصیرت علمی
یکی از اساسیترین شرط برای پیام آوران مذهبی، از نظر قرآن کریم، تواناییعلمی و آگاهی مبلغان است. خداوند به پیامبر میگوید تا به مردم بگوید او در مسیری کهدیگران را به آن دعوت میکند، آگاهی کامل دارد:
(قل هذه سبیلی ادعوا الی اللّه علی بصیرة)
استاد شهید مطهری در این باره میگوید:«اولین شرط برای یک نفر مبلغ،شناسایی خود مکتب است، ماهیت پیام است؛ یعنی کسی که میخواهد پیامی را بهجامعه برساند، باید خودش با ماهیت آن پیام آشنا باشد. باید فهمیده باشد که هدف اینمکتب چیست؟...آخر مگر میتواند پیامی را به مردم برساند، بدون اینکه خودش آن پیامرا شناخته و درک کرده باشد».
حضرت علی(ع) از رزمندگان راستین چنین یاد میکند: «حملوا بصائرهم علیاسفیاهم».
یعنی اگر در میدان جهاد شمشیر میزنند، از روی بصیرت است.
حماسه آفرینان عاشورا بیهدف و کورکورانه به میدان جهاد نیامده بود. آنان اهلبصیرت بودند، هم نسبت به درستی و حقانیت راه و هم به اینکه وظیفهشان جهاد در راهخداست و هم به اینکه دشمن را شناخته بودند. حتی امام(ع) در شب عاشورا در جمع آنانفرمودند:
«اینان مرا و همة کسانی را که پیش روی من جهاد میکنند خواهند کشت بیم آندارم که شما از اینها خبر نداشته باشید، یا بدانید ولی از رفتن، شرم کنید. نیرنگ نزد ماخاندان حرام است. هر کس دوست ندارد با ما خاندان باشد، باز گردد».
ج ـ اخلاص
قرآن کریم در آیات مختلفی، گفتار پیامبران در مقام دعوت و تبلیغ قومشان رابازگو کرده است؛ مثلاً در آیاتی از سوره شعرا از زبان حضرت نوح، هود، صالح، لوط وشعیب: که گفتهاند:
(و ما اسئلکم علیه اجرا انّ اجری الّا علی ربّ العالمین).
«من در برابر انجام رسالتم مزدی از شما نمیخواهم».
مسأله اخلاص، مسالة کوچکی نیست. به همین دلیل، قرآن از زبان همة انبیا اینسخن را میگوید: (ما اسئلکم علیه من اجر).
دستهای دیگر از آیات قرآن کریم، پیامبران الهی را به عنوان «ناصح» یاد کردهاست. آیات 62، 68، 79 و 93 از سورة اعراف از زبان پیامبران بزرگ الهی بیان میکند کهخود را به عنوان «ناصح» به قوم خویش معرفی میکردند.
استاد مطهری در تعبیر این آیات میگوید: «مسأله دوّم که قرآن مجید در مسألهتبلیغ روی آن تکیه میکند، چیزی است که از آن به «نصح» تعبیر مینماید. ما معمولاًنصح را به خیر خواهی ترجمه میکنیم، البته این معنا درست است ولی ظاهراً خیرخواهی،عین معنای نصح نیست، لازمه معنای نصح است. نصح در مقابل غش است. ناصحواقعی آن کسی است که خلوص کامل داشته باشد. توبة نصوح یعنی توبة خالص. مبلغباید ناصح و خالص و مخلص باشد».
آنچه مهمترین عامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون است، جوهرةاخلاص در نهضت عاشوراست. نه تنها این نهضت، کهنه نگشته است بلکه روز به روز برجلوه و جاذبة آن افزوده میگردد. حرکت عاشورا از ابتدا تا انتها خالصانه بود، در این حرکتخالصانه، ناخالصان، عدهای در مسیر و عدهای در کربلا تصفیه شدند تا حاضران درعاشورا همه یکدست و خالص باشند.
از همان ابتدا امام حسین(ع) در وصیتنامهای که به برادرش محمد حنفیه نوشتتا انگیزههای غیر خالصانه و دنیا طلبانه را از حرکت انقلابی خویش نفی کند. خالصان،خلوص خویش را در شب عاشورا و روز نبرد نشان دادند و گاهی آن را در رجزها و سخنانخویش بیان میکردند. در کربلا خون بود، شمشیر و شهادت، نه پول و امتیازات اجتماعی.
اخلاص و خدایی بودن نیت و انگیزه، عامل نیرومندی است در مقابله با هواینفس، انگیزههای مادی و جاه طلبانه. آنکه برای خدا قیام کند، نه کمی نفرات او را مأیوسمیکند و نه ترس از شکست ظاهری، بلکه همة همتش عمل به تکلیف است؛ چنانکهخداوند در قرآن میفرماید:
(انّما اعظکم بواحدة أن تقوموا للّه مثنی و فردی).
آنچه برای خدا باشد ماندگار و پایدار میشود، قیام عاشورا چون خدایی بود، ابدی وبیشکست شد. به تعبیر امام راحل؛: «شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء، چون قیامللّه بود. قیام للّ''''ه شکست ندارد».
«آگاه بودند که ما آمدیم وظیفه خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم».
د ـ صبر
یکی از ویژگیهای مهم مبلغ از نظر قرآن کریم، صبر و استقامت است. انبیا وپیامبران در طول تاریخ، اسوة صبر بودند. قرآن مجید، خطاب به پیامبر گرامی اسلاممیفرماید:
(فَاصبِر کما صبر اوُلُوالعزم مِنَ الرُّسل وَ لاتَستَعجِل لَهم)
در آیة 24 از سورة سجده، رابطة صبر و یقین بیان شده است. بردباری، زاییدةیقین به پروردگار جهان است.
(وَ جَعلنا مِنُهم اَئِمَة یَهدوُن بِأمرِنا لَمّا صَبَرُوا و کانوا بِایاتِنا یُوقِنون).
در واقعه عاشورا عاشوراییان، قلههای صبر و یقین را فتح کردند، آنچه حماسهکربلا را به اوج ماندگاری و تأثیر گذاری رساند، روحیه مقاومت امام حسین و یاران باوفایش و همچنین صبر و مقاومت اهل بیت: و اسرای کربلا بود.
امام حسین(ع) هنگام خروج از مکه در خطبهای فرمودند: «نصبر علی بلائه ویوقینا اجور الصابرین».
امام(ع) از همان آغاز، یارانی را به همراهی طلبید که طاقت و تحمل صحنةکارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و تشنگی را داشته باشد. امام شرط همراهی را «صبر»دانست و در یکی از منزلگاهها خطاب به یاران فرمودند:
«ایها الناس فمن کان منکم یصبر علی حد السیف و طعن الاسنّة فلیقم معنا و الاّفلینصرف عنّا».
حادثة کربلا و قهرمانان عاشورا الهام دهندگان صبوری و آموزگاران مقاومت بودند.انقلاب اسلامی ایران که محصول پایداری مردم و خون پاک شهدا میباشد؛ خانوادههایشهدا نیز از حضرت زینب3 صبوری آموختند. امام؛ صبر مردم ایران را چنین بیانمیکند:
«مبارک باد بر خانوادههای عزیز شهدا، مفقودین، اسراء و جانبازان وبر ملت ایران که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانیمرصوص مبدل گشتهاند، که نه تهدید ابر قدرتها آنان را به هراسمیافکند و نه از محاصرهها و کمبودها به فغان میآید...زندگی با عزت را درخیمة مقاومت و صبر، بر حضور در کاخهای ذلت و نوکری ابرقدرتها وسازش و صلح تحمیلی، ترجیح میدهند».
هـ ـ صفای باطن
تزکیة درون، مقدمه ثمردهی تبلیغ مبلغان دینی است. جلای باطن و تزکیة نفسبرای مبلغان دینی، شرط لازم است؛ زیرا تنها پیامی که از دهن پاک و پیراسته تراود، برجانهای پاک، جای میگیرد. قرآن کریم، پیامبران الهی را به خاطر اخلاق پسندیدهای؛چون، راستی، اخلاص، وفای به عهد و...ستودهاست.
علامة طباطبایی در تفسیر عبارت (الموعظة الحسنة)، میفرماید: «حسنموعظه به اعتبار حسن آثار موعظهگر است. واعظ باید آراسته به محتوای وعظ خود باشد.حسن خلق واعظ، راه یافتن وعظ به اندرون دل انسانها را قوت میبخشد. واعظ باید ازچنان حسن خلقی برخوردار باشد که راه نفوذ کلامش در اندرون دلها را بگشاید، قلبها رانازک کند، پوستها را به لرزه در آورد، ظرف دلها را مهیای پذیرش و چشمها را لبریز اشککند».
حادثة کربلا و سخنان امام حسین و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازانعاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی جهت الگوگیری در زمینة آموزش اخلاق وخودسازی است. خصوصیاتی چون: ایثار، آزادگی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی ازتعلقات، توکل، خداجویی، همدردی، نمونههایی از پیامهای اخلاقی عاشوراست.
و ـ دلسوز بودن نسبت به مردم
خداوند در این آیه، پیامبر را به چند صفت ستایش میکند:
(لَقَد ج''''ائَکم رَسول مِن اَنفُسِکم عَزیزٌ علیهِ م''''ا عَنِتُّم حُریصُ عَلیم بالمُؤُمنین رئوفرحیم)
1. ناراحت شدن از گرفتاری مردم.
2. تمایل شدید به هدایت مردم.
3. دلسوزی نسبت به مومنان.
4. رحمت به مؤمنان.
در واقعة عاشورا تمام صفاتی که به نحوی به دلسوزی نسبت به مردم اشاره دارد، بهبالاترین وجه بروز میکند؛ صفاتی چون: ایثار، مواسات، تکریم انسان و...
ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است. و والاترین درجة ایثار، ایثار جان است.قرآن از مؤمنانی یاد میکند که علیرغم نیازمندی، دیگران را بر خویش مقدم میدارند:
(و یوثرون علی انفهسم و لو کان بهم خصاصة).
در صحنة عاشورا، نخستین ایثارگر، سید الشهدا: است. اصحاب آن حضرتنیز هر کدام ایثارگرانه، جان خویش را در راه اسلام، فدای امام خویش کردند. در صحنةعاشورا جلوههای متعددی از ایثار به چشم میخورد. برای اختصار به یک نمونه از اینجلوهها اشاره میکنیم:
حضرت اباالفضل العباس(ع) علاوه بر آنکه امان نامة ابن زیاد را که شمر آورده بود،رد کرد؛ در شب عاشورا نیز خطاب به حضرت اباعبدالله(ع) اظهار کرد: هرگز از تو دستنخواهم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را و نیز هنگامی که روز عاشورا با لب تشنه بهکنار رود فرات رسید تا برای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پر کردن مشک، خواستآب بنوشد، اما با یاد آوردن تشنگی امام و کودکان تشنه، گام از فرات بیرون نهاد و با لبتشنه شهید شد.
ح ـ شجاعت و خدا ترسی
(الذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه و لایخشون احد الاّ اللّه و کفی باللّهحسیبا).
در این آیة شریفه، دو ویژگی بارز برای مبلغان دینی بیان شده است:
1. ترس از خدا
2. نترسیدن از غیر خدا.
راغب اصفهانی در مفردات میگوید: «خشیت، ترس آمیخته با تعظیم است وبیشتر در مواردی به کار میرود که ترسنده، آگاهی به چیزی که از او میترسد، داشتهباشد».
شجاعت یعنی نترسیدن از غیر خدا و ترس از خدا، عین شجاعت است، چون دریک زمان، دو ترس چیره بر وجود انسان متصور نیست. انسانی که سراپا خوف خداست،بیگمان هراس از غیر خدا در او معنا ندارد! و به این دلیل است که ذکر توأم این دو ویژگی؛یعنی خشیت از خدا و خشیت نداشتن از غیر خدا برای مبلغان الهی، ذکر شده است.
یکی از مظاهر آشکار شجاعت، نترسیدن از مرگ است. همین عامل، امامحسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسة ماندگار بیافرینند. شجاعت امامحسین(ع) و یارانش وفادارش در صحنههای مختلف عاشورا، خود کتابی بزرگ است. اینشجاعت، ریشه در اعتقادات شان داشت. آنان که به عشق شهادت میجنگیدند، از مرگترسی نداشتند، از این رو بود که لشکریان دشمن از برابرشان میگریختند و هیچیکیارای جنگ تن به تن با شجاعان عاشورا را نداشتند، از این رو، به یک فرد حملة عمومیمیکردند.
عاشورا، الهام بخش مقاومت و آموزگار شجاعت است و عنصر شجاعت در متنعاشورا در گفتار و رفتار شهدا و اسرای کربلا موج میزند. شجاعت، در مقابل مستبدان ومستکبران عالم و محرم همواره روحیة شهادت و ظلم ستیزی به مسلمانان میدهد. امامحسین مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت میداند. در سخنانی هنگام برخورد با سپاهحر آمده است:
«من از مرگ باکی ندارم، مرگ راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ درراه عزت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلت بار مرگ بیحیات است».
حضرت امام؛ میفرماید: «ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد،ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهی که قداست حق، باطل را تا ابد منهدم و داغباطله بر جبهة ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راهپیروزی بر سر نیزه را آموخت».
ط ـ معرفی الگو
(انّ فی رسول اللّه لکم اسوة حسنة)
تاثیرگذاری یک حادثه یا الگوی رفتاری بر اندیشهها و عملهای مردم، بیش ازگفتار است. از این رو در قرآن کریم از پیامبر اکرم(ص) به عنوان اسوه و الگو یاد میکند تامردم در ایمان و عمل از آنان سرمشق بگیرند. در تاریخ اسلام نمونههای زیادی ازاشخاص وجود دارد که میتواند برای مسلمانان الگو باشد. اما واقعة عاشورا و شهدایکربلا در تاریخ اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار است و برای همیشة تاریخ، الگویانسانهای حق طلب خواهد بود؛ چنانکه امام حسین(ع) خودش نیز حرکت و مبارزةانقلابی خویش را علیه یزیدیان برای مردم دیگر سرمشق میداند و میفرماید: «فلکمفی اسوة»، همچنانکه خود امام نیز از راه انبیا الگو گرفته است. امام هنگام خروج ازمدینه این آیه را تلاوت فرمودند: (فخرج منها خائفا یترقّب ربّ نجّنی من القومالظالمین). که گواه است بر الگوگیری امام حسین(ع) از حضرت موسی(ع).
امام(ع) قبل از خروج از مدینه در وصیتنامهای به برادرش محمد حنفیه، انگیزةخروج و قیامش را عمل به سیرة جد و پدرش حضرت علی(ع) معرفی میکند: «و اسیربسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب» این بیان آشکار است که حرکت حضرت مبناییجز پیروی از رهبر بزرگ اسلام و عمل به دستور شرعی، چیز دیگری نبوده است و چنینشد که عاشورا به صورت یک الگو و یک سمبل در طول تاریخ به ثبت رسید؛ چنانکه درتاریخ، قیامها و نهضتهای آزادی بخش زیادی وجود دارد که با الهام از حرکت عاشوراشکل گرفته است. مهمترین و آشکارترین نمونة آن، انقلاب اسلامی ایران و همچنینهشت سال دفاع مقدس علیه رژیم بعث عراق بود؛ چنانکه امام راحل؛ در این بارهفرمودند:
«حضرت سید الشهدا از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه جورباشد و در خارج میدان، وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزة مسلحانه هستند،چه جور مبارزه کنند، و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند، چطور تبلیغ کنند. کیفیتمبارزه را، کیفیت اینکه مبارزین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیتاینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدودباید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سید الشهدا به ملت ما آموخته است».
ما نیز هنگام زیارت از خدا میخواهیم که حیات و ممات ما را چون زندگی و مرگمحمد و آل محمد قرار دهد: «اللهّم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّد و مماتی مماتمحمّد و آل محمّد».
مهاتما گاندی رهبر مبارزات استقلال طلبانه هند میگوید: «من زندگی امامحسین(ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه کافی به صفحات کربلانمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد،بایستی از سرمشق امام حسین(ع) پیروی کند».
ابزار پیام رسان
یک پیام اگر بخواهد به مردم برسد، احتیاج به ابزار دارد. استاد شهید مطهری دررابطه با شرایط ابزار پیام رسانی میگوید:
«اولین شرط رساندن یک پیام الهی این است که از هر گونه وسیلهای نمیتواناستفاده کرد؛ یعنی برای اینکه یک پیام الهی، رسانده شود و برای اینکه هدف مقدساست، نباید انسان این جور خیال کند که از هر وسیله که شد برای رسیدن به این هدفباید استفاده کنیم؛ میخواهد این وسیله مشروع باشد و یا نامشروع. میگویند: «الغایاتتبرر المبادی؛ یعنی نتیجهها مقدمات را تجویز میکنند».
از ابزارهای پیام رسانی، «بیان و قلم» به عنوان مهمترین ابزار در قرآن آورده شدهاست: (ن و القلم و ما یسطرون). (الرحمن * علّم القرآن * خلق الانسان * علّمهالبیان).
چنانکه مشاهده شد، خداوند در سوره «الرحمان»، آموزش بیان را برای انسان پساز آموزش قرآن و آفرینش انسان، از مظاهر رحمت خود در حق انسان ذکر میکند.همچنین، یک سوره از قران را به نام «قلم» نامید و به قلم و آنچه مینویسد، قسم یادکرده است.
علامه محمد جواد مغنیه، در این رابطه میگوید: «مراد از بیان، هر چیزی است کهمقصود آدمی را برساند، از لفظ، خط، نقاشی، اشاره و هر وسیله دیگر و مراد از قلم، نیز قلممخصوص نیست و در قلم، کنایه از ابزار نوشتن است چه آن ابزاری که تاکنون شناختهشده است و چه آن ابزار که در آیندة دور یا نزدیک در دسترس بشر قرار خواهد گرفت».
با پیشرفت تمدن بشری، وسایل تبلیغاتی نیز همپای تکنولوژیهای دیگر در حالپیشروی است. روزنامه، انواع نشریات، رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و...از وسایلمدرنی است که دنیای استکبار از آنها برای تبلیغات بر ضد اسلام استفاده میکند. بر ملتمسلمان لازم است که از وسایل پیشرفته که جوابگوی دنیای امروز باشد، استفاده نماید؛چنانکه قرآن میفرماید: (واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة).
بیان، مهمترین وسیلة تبلیغی اسلام
شهید مطهری میگوید: «یکی از چیزهایی که قرآن مجید راجع به سبک و روشتبلیغ روی آن تکیه کرده است، کلمة «البلاغ المبین» است؛ یعنی ابلاغ و تبلیغ واضح،روشن و آشکارا. مقصود از این واژه روشن و آشکارا چیست؟ مقصود مطلوب بودن،سادگی، بیپیرایگی پیام است، به طوری که طرف در کمال سهولت و سادگی آن را فهم ودرک نماید...البته احتمالات دیگری هم هست. یکی از این احتمالات در معنی کلمه«مبین»، بیپرده سخن گفتن است، یعنی پیامبران نه فقط مغلق و پیچیده سخننمیگفتند، اگر احساس میکردند مطلبی را باید گفت، در نهایت صراحت و روشنی بهمردم میگفتند: «اتعبدون ما تنحتون؛ آیا تراشیدههای خودتان را دارید عبادتمیکنید؟».
استاد مطهری میگویند: «حال برای اینکه بدانید از همان وسایلی که در آن زمانبوده است چه استفادههایی شده است و همان وسایل چه نقش فوقالعاده موثری دررساندن پیام اسلام داشتهاند...قرآن دارای دو خصوصیت است: یکی خصوصیت محتوایمطالب که از آن تعبیر به حقانیت میکند و دیگری زیبایی قرآن، نیمی از موفقیت خودشرا از این راه دارد که از مقولة زیبایی و هنر است قرآن، فصاحتی دارد فوق حد بشر...اصلاًراجع به تأثیر آیات قرآن در خود قرآن، چقدر بحث شدهاست».
«اللّه انزل احسن الحدیث»
«موفقیت امیرالمؤمنین میان مردم، مرهون فصاحت اوست،... مردی است به نامهمام، از امیرالمؤمنین(ع) درخواست میکند که سیمای پرهیزگاران را برای من توضیحبده، رسم کن. اول حضرت امتناع کردند، در سه جمله گفتند، گفت: کافی نیست، منمیخواهم شما سیمای پرهیزگاران را کامل برای من بیان کنید. علی(ع) فی المجلسشروع کردند سیمای متقیان را بیان کردن...این مرد همینطور که میشنید، التهابشبیشتر میشد، یک مرتبه فریاد کشید و مُرد. اصلاً قالب تهی کرد. امیرالمؤمنین فرمود:«هکذا تصنع المواعظ البالغة باهلها»؛ سخن اگر رسا، و دل اگر قابل باشد، چنینمیکند».
«خود اباعبدالله(ع) در همان گرما گرم کارها از هر وسیلهای که ممکن بود برایابلاغ پیام خودش و برای رساندن پیام اسلام استفاده میکردند. خطابههای اباعبداللّ''''ه ازمکه تا کربلا و از ابتدای ورود به کربلا تا شهادت، خطبههای فوقالعاده پر موج و مهیج واحساسی و فوق العاده زیبا و فصیح و بلیغ بوده است. تنها کسی که خطبههای او توانستهاست با خطبههای امیرالمؤمنین(ع) رقابت کند، امام حسین(ع) است».
تاکتیکهای ویژه تبلیغی در نهضت عاشورا
الف ـ آغاز جهاد با مهاجرت
چون یزید از ولید خواست که از امام(ع) بیعت بگیرد، امام حسین(ع) پس از سهروز از شنیدن این درخواست، مدینه را به مقصد مکه ترک نمودند. اگر امام در مدینهمیماند و با بیعت، مخالفت میکرد، همانجا شهید میشد و صدایش هم به عالم اسلامنمیرسید. بنابراین، این مهاجرت به سوی مکه علاوه بر اینکه اعلام مخالفت با یزید بود،یک نوع تاکتیک تبلغی بود. برای اینکه صدایش به مردم برسد که امام حسین(ع) بیعتنکرده است.
از طرفی حرکت امام حسین از مکه به سوی کوفه در روز هشتم ذیحجه (روزترویه)، روزی که همه میخواهند به منی و عرفات بروند و اعمال حج را انجام دهند، اینحرکت امام، یک تاکتیک تبلیغی دیگری بود.
ب ـ همراه بردن اهل بیت
به همراه بردن اهل بیت امام، تاکتیک تبلیغی دیگری داشت. علاوه بر اینکهمصلحت الهی در نظر امام بود، نقش تبلیغی داشت. در حقیقت، اهل بیت امام(ع)مبلغانی بودند که بعد از واقعه عاشورا پیام شهدای کربلا را تا قلب حکومت دشمن یعنیشام به همراه بردند. سخنان آتشین زینب3 در مجلس ابن زیاد آنچنان کوبنده وافشاگرانه بود که مردم را به گریه آورد و کاخهای خفاشان را در معرض سقوط قرار داد. مقامشامخ زینب3 در تبلیغ او تجلی یافت، اما زینب چه گفت؟
شیخ مفید و شیخ طوسی روایت کردهاند که شخصی گفت من در ماه محرم سال61 وارد کوفه گشتم و آن هنگامی بود که حضرت علی بن الحسین(ع) را با زنان اهل بیتبه کوفه وارد میکردند و لشکر ابن زیاد بر ایشان احاطه کرده و مردم کوفه از منازل خودجهت تماشا بیرون آمده بودند...
در آن وقت که زینب3 آغاز خطبه کرد، به خدا قسم من زنی با حیا و باشرم،فصیحتر و ناطقتر از جناب زینب دختر علی(ع) ندیدم. گویا از زبان پدر سخن میگوید وکلمات امیرالمومنین(ع) از زبان او فرو میریزد، در میان آن ازدحام و اجتماع که از هر سوصدایی بلند بود، به جانب مردم اشارتی کرد که خاموش باشید. در زمان نفسها به سینهبرگشت و صدای جرسها ساکت شد. آنگاه شروع به خطبه کرد و بعد از سپاس یزدان پاک ودرود بر خواجة لولاک فرمود:
«ای اهل کوفه! ای اهل خدیعه و خذلان! آیا بر ما میگریید و ناله سر میدهید؟!هرگز باز نایستد اشک چشم شما و ساکن نگردد نالة شما...سوگند به خدا که شما بهگریستن سزاوارید. پس بسیار بگریید و کم بخندید؛ چه آنکه ساحت خود را به عیب و عارابدی آلایش دادید که لوث آن به هیچ آبی هرگز شسته نگردد و چگونه توانید شست و باچه تلافی خواهید کرد کشتن جگر گوشة خاتم پیغمبران و سید جوانان اهل بهشت...وایبر شما! آیا میدانید که چه جگری از رسول خدا(ص) شکافتید و چه خونی از او ریختید و چهپردگیان عصمت او را از پرده بیرون افکندید، امری فضیح و داهة عجیب بجا آوردید کهنزدیک است آسمانها از آن بشکافد و زمین پاره شود و کوهها پاره گردد و این کار قبیح وناستودة شما زمین و آسمان را فرا گرفت. آیا تعجب کردید که از آثار این کارها از آسمانخون بارید؟ آنچه در آخرت بر شما ظاهر خواهد گردید از آثار آن عظیمتر و رسواتر خواهدبود، پس بدین مهلت که یافتید خوشدل و مغرور نباشید، چه خداوند به مکافات عجلهنکند...».
راوی گفت: پس از آن، مخدره ساکت گردید و من نگریستم که مردم کوفه ازاستماع این کلمات در حیرت شده بودند و میگریستند و دستها به دندان میگزیدند...
سید بن طاووس بعد از نقل آن خطبه فرموده که مردم صداها به صیحه و نوحه بلندکردند و زنان گیسوها پریشان نمودند و خاک بر سر میریختند و چهرهها بخراشیدند وتپانچهها بر صورت زدند و ندبه بویل و ثبور آغاز کردند و مردان، ریشهای خود را همیکندند و چندان بگریستند که هیچگاه دیده نشد که زنان و مردان چنین گریه کرده باشند.
پس حضرت سید سجاد(ع) اشاره فرمود مردم را که خاموش شوید و شروع فرمودبه خطبه خواندن. پس ستایش کرد خداوند یکتا را و درود فرستاد محمد مصطفی(ص) را.پس از آن فرمود:
«ایها الناس! هر که مرا میشناسد، میشناسد و هر که نشناسد، بداند که منم علیبن الحسین بن علی بن ابیطالب:. منم پسر آن کس که او را در کنار فرات ذبح کردندبیآنکه از او خونی طلب داشته باشند. منم پسر آن کس که هتک حرمت او نمودند ومالش را به غارت بردند و عیالش را اسیر کردند...ای مردم! سوگند میدهم شما را به خدا،آیا فراموش کردید شما که نامهها به پدر من نوشتید (اما) چون مسئلت شما را اجابت کرد،از در خدیعت بیرون شدید. آیا یاد نمیآورید که با پدرم عهد و پیمان بستید و دست بیعتفرا دادید، آنگاه او را کشتید...چه زشت رأیی که برای خود پسندیدید. با کدام چشم بهسوی رسول خدا(ص) نظر خواهید کرد گاهی که بفرماید شماها را که کشتید عترت مرا وهتک کردید حرمت مرا و نیستید شما از امت من».
نهضت حسینی که برای احیای دین در تمام مظاهر و جلوههای آن بود،امامانشیعه: یکایک رسالت احیای دین را بر عهده داشتند. هر یک از مظاهر اسلامرا که در دورهای از زمان از بین میرفت و یا تحریف میشد، در چهرة واقعی آن احیامیکردند؛ چنانکه امام زمان(عج) نیز روزی خواهد آمد و شریعت جدش را زنده خواهدکرد؛ همان طور که در دعاها میخوانیم: «واحی به ما امته الظالمون من معالم دینک»،
تلاش معصومین: و پیروانشان نسبت به برنامههای احیاگرایانه نسبت بهاصل جریان عاشورا و ارزشهای آن، وظیفهای است بر ما که اکنون ما تداوم دهندگان راهآنهاییم.
از محورهای احیاگری نسبت به عاشورا، مراسم روضه، زیارت، دعا و گریه برایسیدالشهداء و عاشوراییان است. تأکید فراوان بر زیارت عاشورا و مراسمی از آن قبیل، هریک سهم عمده داشته است تا حادثه عاشورا برای همیشه زنده بماند. در حدیثی ازامامصادق(ع) آمده است:
«ما من احد قال فی الحسین شعرا فبکی و أبکی به الاّ وجب اللّه له الجنّة و غفرله».
«هیچ کس نیست که برای حسین بن علی(ع) شعری بگوید و بگرید و بگریاند،مگر آنکه خداوند، بهشت را بر او واجب سازد و او را بیامرزد».
این همه ستایش برای گریه، نوحه، مراسم عزاداری، برای آثار احیاگرانه آن است.
امام خمینی؛ میفرماید:«با این هیاهو، با این گریه، با این نوحه خوانی، با اینشعر خوانی، ما میخواهیم این مکتب را حفظ کنیم، چنانچه تا حالا هم حفظ شده است».
خلاصة مقاله
مفهوم تبلیغ: تبلیغ، واژه عربی است که معادل انگلیسی آن «پروپاگاندا»میباشد. اما باید توجه داشت که مفهوم این واژه در فرهنگ امروز غرب و در فرهنگاسلامی کاملاً متفاوت است. تبلیغ در عرف امروز غرب عبارت است از راست و دروغ جورکردن برای رسیدن به هدفهای شیطانی، برای اغفال مردم. اما در فرهنگ اسلامی، اینواژه از قداست خاصی برخوردار است و در مواردی به کار میرود که هدف رساندن یکپیام مقدس است.
عناصر تبلیغ:
تبلیغ دارای چهار عنصر است که عبارتند از:
1. پیام.
2. پیام رسان.
3. ابزارهای پیام رسانی.
4. شیوههای پیام رسانی.
هر یک از این عناصر، باید دارای خصوصیاتی باشد تا پیام به نحو احسن به مردممنتقل شود و مردم را جذب کند.
شرایط موفقیت یک پیام:
1. حق بودن.
2. منطقی بودن پیام.
3. انگیزانندگی پیام.
4. هماهنگی با نیازهای زندگی.
بایستههای پیام رسان:
1. اعتقاد مبلغ
2. بصیرت
3. اخلاص
4. صفای باطن
5. دلسوز بودن نسبت به مردم
6. شجاعت
(ع). صبر،...
ابزارهای پیام رسانی: یک پیام برای اینکه به مردم برسد، نیاز به وسیله و ابزاردارد. اما برای رساندن پیامهای دینی از هر وسیله و ابزاری نمیتوان استفاده کرد. اگر پیامو هدف مقدس است، ابزار نیز باید متناسب با آن باشد. از مهمترین ابزار پیام رسانی که درقرآن به آن اشاره شده «قلم و بیان» است.
فصاحت و زیبایی محتوای قرآن، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت آن میباشد.یکی از عوامل موفقیت امیرالمؤمنین(ع) فصاحت و زیبایی سخنان آن حضرت میباشد.
سخنان ابا عبداللّه الحسین از ابتدای حرکت از مدینه به سوی مکه، از مکه بهسوی کوفه، علاوه بر آنکه بیانگر مظلومیت آن حضرت است، منشوری از مکتب اسلام راارائه میدهد، آنچنان بلیغ و فصیح است که تنها کسی است که توانسته سخنان او باسخنان امیرالمؤمنین(ع) برابری نماید.
بعد از واقعة عاشورا نقش اهل بیت امام حسین(ع) به عنوان مبلغین نهضت کربلانمایان میشود. خطبههای امام سجاد(ع) و حضرت زینب3، آن چنان بلیغ و رسا بود کهموجب رسوایی و افشای جنایات بنیامیه گردید.
السلام علیک یا اباعبداللّه و علی الارواح التی حلت بفنائک،
علیک منی سلام اللّه ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار،
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین.
منابع و مآخذ:
1 ـ قرآن کریم.
2 ـ نهجالبلاغه، فیض الاسلام.
3 ـ صحیفة سجادیه.
4 ـ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.
5 ـ بحارالانوار،علامه مجلسی.
6 ـ وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی.
7 ـ منتهی الا´مال، ج 1، حاج شیخ عباس قمی.
8 ـ حماسه حسینی، مرتضی مطهری.
9 ـ موسوعة کلمات الامام الحسین.
10 ـ فتح خون، مرتضی آوینی.
11 ـ پیامهای عاشورا، جواد محدثی.
12 ـ لغتنامه، علی اکبر دهخدا.
13 ـ المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی.
14 ـ التحقیق فی کلمات القرآن، حسن مصطفوی.
15 ـ صحیفه نور، جمع آوری سخنان امام خمینی(ره).
16 ـ تفسیرالمیزان، علامه طباطبایی.
17 ـ التفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیه
زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)
بدون شک، از حماسیترین و ماندنیترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنههایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشتهایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشتساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقشآفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بنعقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز میکنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کردهاند.(1) اما آمدن ابنزیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسههای او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابنزیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا میداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابنزیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابنزیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت میدهد، در میان مردان بیوفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها میگذارند و از یاد میبرند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه میدهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
«طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی میکند از یاران ابنزیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمیکند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه میپذیرد و مخفی میکند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت میکند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان میدهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمیخیزد. وقتی مأمورین را میبیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر میکند و هنگامی که او را تشنه میبیند به او آب میرساند و سیرابش میکند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا میرسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)
میخوانند که خود نیز میمانند تا شاید تسلیبخش خاندان مصیبتدیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری میروند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بنمظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود میخواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتک و اخواتک؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان میخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا میتوان از آنان نام برد، همسر عبداللّه بنعمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه بنعمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتی شمر بنذیالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا میکرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه میگفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمیکنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالیکه خونها راازچهرهاش پاکمیکردگفت:
«هنیئا لک الجنة. اسئل اللّه الذی رزقک الجنة ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند میخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بنعوسجه میباشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بنعقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابنزیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت میشتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان میپیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش میشود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز میداند و چون خود نمیتواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق میفرستد. او میداند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او میداند که در این راه هر چه بیشتر از علقههای خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف میکند و میگوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابنبنت النبی(ص) علی سلامة نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد میگیرد آن حضرت میفرمایند: اگر به جنگ با
دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب میماند.
خلف پاسخ میدهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه میفرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمیشود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت میکند فریاد میزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت میرسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب میکند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده میکند و میگوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهلبیت(ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او میشتابد تا شریک رنج اهلبیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابنزیاد به نحوی او را پیدا میکند و کشته و به دار میآویزد. مادر سلیمان، علیرغم داغ تازهای که بر دلش دارد خود را به کربلا میرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت میگردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلیگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمدهاند و با امام ماندهاند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسماند. آن که میتواند جان ببخشد میماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ میآید که تنها همراه اهل خیمهها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بنحباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمینمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند.
همسر وهب که سخت به او علاقهمند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه لیکون غدا شفیعک عند ربک» فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقههای دنیوی را از دل فرزند قطع میکند و او باز میگردد و آن قدر میجنگد تا دشمن دو دستش را قطع میکند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت میکند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی مینماید و فریاد میزند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او میگوید که به خیمهها باز گردد ولی او پاسخ میدهد که باز نمیگردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین میبینند میفرمایند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه». خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمیگردد و وهب کشته میشود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله میکند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب میکند بحریه این سر بریده خونآلود را به سینه میچسباند و بیهیچ شکوه
و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها میگوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب میکند که او در دم میمیرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را میکند و در حالی که این رجز را میخواند به سوی دشمن حمله میبرد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما میجنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمهها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه میخواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه میکند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش میخواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمیآورد. بلکه با خلوصی که تنها میتواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهلبیت و خاندان بنیهاشم باشند میرسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بنعلی بنابیطالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل
اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند.
معه من اهلبیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای کسی گریه میکنی برای حسین بنعلی(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر میبرند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههای خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علیاکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وا میدارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگینتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خیمهها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
• غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمیدانم که چون است
• دل خویشان نمیدانم که چون است دل خویشان نمیدانم که چون است
چرا که او کسی است که امام میگوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) میگشتیم به چهره او مینگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد
شهادت همسر عقدکردهاش عبداللّه بنحسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده میباشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او میفرمایند: «سکینة مستغرقة فی اللّه»
فاطمه بنتالحسن نیز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) میباشد. فاطمه بنتالحسن در فضیلت به گونهای است که امام صادق(ع) در وصف او میفرمایند:
«کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقهای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمیشد.
امکلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلاماللّه علیهما) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده میباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسهای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و امالبنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقیل و محمد فرزند ابیاسعد بنعقیل) به شهادت میرسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت میگردد. امالبنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج مینمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا مینماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان میفرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت میرسند و در یک بعدازظهر، امالبنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید میگردد. در عظمت ولایتمداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند بدن تأخیر میپرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر میگردد ضجّه میزند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد میباشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) میباشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سختترین آن، شهادت علیاکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن میباشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمیگذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد. با گذر چند سال پارههای جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان میسازد و اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلیگاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته میفرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه میدهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع میکنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام میشوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار دادهاید و با فداکاریهای مکرر، صحنههای شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بیامانتان ثبت نموده و مینمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
________________________________________
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذکر کردهاند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59.
زنان در نهضت عاشورا
حادثه عاشورا از جمله حوادثى است که علاوه بر مردان, زنان نیز در آن نقش اساسى داشته اند. کسى که زمینه را براى حضور آنان در این حادثه فراهم کرد, رهبرى نهضت یعنى امام حسین(ع) بود.
از آنجا که امام معصوم, اعمال و رفتارش بر اساس حکمت است و هیچ اقدامى را بدون هدف انجام نمى دهد و سرنوشت خویش را به ((هر چه پیش آمد)) وا نمى گذارد, آوردن زنان و فرزندان از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا اقدامى کاملا حساب شده و براى نیل به هدفى والا بوده است. گرچه در ظاهر, آوردن کسانى که اهل جنگ و کارزار نیستند, در چنین قیامى, عاقلانه به نظر نمى رسید ـ چنان که برخى از رجال و سیاستمداران آن عصر این نکته را یادآورى نمودند ـ با این حال, آن حضرت نسبت به حضور آنان به همراه اصحاب و یاران خویش اصرار ورزید. حضور اهل بیت براى به ثمر رسیدن نهضت خونین عاشورا ضرورى بود و تاریخ روشن این نهضت, آن را اثبات مى کند. حکومت وقت که علاوه بر ارتکاب جنایتى بزرگ در صحراى کربلا, در صدد تحریف نهضت عاشورا بود و همواره سعى مى کرد که یزید را خلیفه پیغمبر و امام حسین و یارانش را طغیانگرانى علیه حکومت اسلامى معرفى نماید. حضور اهل بیت امام در کربلا و حرکت آنان از کربلا تا شام به عنوان اسیران جنگ, همراه با افشاگریها و بیان حقایق که در کربلا گذشت, سبب شد تا توطئه دشمن در هم بشکند و قیام الهى امام و اهداف آن حضرت در تاریخ بماند و به نسلهاى آینده منتقل گردد. گرچه نقش اهل بیت اباعبدالله الحسین(ع) بخصوص امام سجاد(ع) و زینب کبرا(س) از عصر عاشورا آغاز شد, اما تاریخ, زنانى را به ما معرفى مى کند که در روز عاشورا و حتى قبل از آن سهمى در این نهضت داشته اند. در این نوشتار کوتاه, سعى بر آن است که برخى از زنانى که در این نهضت همه جانبه, نقش داشتند, معرفى شوند تا ضمن تجلیل از مقام شامخ آنان, راه و رسم ایشان, الگویى براى زنان جامعه اسلامى ما در پیشبرد اهداف مقدس اسلام باشد.
نقش زنان قبل از شهادت امام حسین(ع)
1ـ همسر زهیر بن قین
((زهیر بن قین بجلى)) از مکه با فاصله اى به طرف کوفه در حرکت بود, اما چون از حرکت کاروان امام حسین(ع) و هدف آن حضرت نیز آگاهى داشت, سعى مى کرد که با ایشان روبه رو نشود تا مبادا ناچار شود به یاران امام بپیوندد و مجبور به جهاد و مبارزه گردد. از این رو هر گاه کاروان آن حضرت در منزلى توقف مى کرد زهیر حرکت مى کرد و هر گاه کاروان امام حسین(ع) حرکت مى کرد, او توقف مى نمود, تا آنکه در منزلى بناچار هر دو کاروان فرود آمدند.
زهیر با همسر و همراهانش مشغول خوردن غذا بود که فرستاده اى از سوى امام حسین(ع) وارد خیمه آنان شد و گفت:
((حسین بن على تو را به حضور خود دعوت کرده و مرا فرستاد تا تو را به حضور ایشان ببرم)) زهیر که همواره از چنین موقعیتى مى گریخت, سرانجام با آن روبه رو شد و با تحیر به فکر فرو رفت. در این میان همسر زهیر به نام ((دلهم دختر عمرو)) رو به همسرش کرده, اظهار داشت:
((فرزند رسول خدا(ص) تو را مى خواند و تو تامل مى کنى؟! سبحان الله! اگر به حضور او روى و سخنش را بشنوى و باز گردى چه مانعى دارد؟))
همین جمله, باعث شد تا زهیر برخیزد و به محضر فرزند رسول الله شرفیاب شود. رفتن او همان و مجذوب آن حضرت شدن همان. پس از ملاقات نزد همسرش بازگشت و بساط خیمه را جمع کرد و به کاروان امام حسین(ع) پیوست و در روز عاشورا با افتخار به شهادت نایل شد. همسر زهیر نیز به نزد خانواده اش باز گشت. این زن با ایثار و ازخودگذشتگى و تحمل مشکلات در زندگى آینده, زمینه را براى سعادت همسرش فراهم ساخت. او نمونه اى از معرفت و اعتقاد یک زن نسبت به دین مکتب و رهبرى آن است.
2 و 3ـ همسر و مادر عبدالله بن عمیر
عبدالله بن عمیر از مجاهدان اسلام بود که در کوفه زندگى مى کرد. به مجرد آنکه شنید سپاهى از کوفه براى جنگ با فرزند پیامبر بسیج شده, خود را براى یارى آن حضرت آماده کرد و تصمیم گرفت به کربلا سفر کند. مطلب را با همسر در میان گذاشت. او نیز تشویق و ترغیبش کرد, اما از عبدالله خواست که او را به همراه خود ببرد. عبدالله به همراه همسر و مادرش به کربلا آمد و چون جوانى شجاع و جنگجو بود در روز عاشورا حماسه ها آفرید و با بدنى مجروح, خدمت امام حسین(ع) آمد و در حضور امام از مادرش سوال کرد:
((اى مادر آیا از من راضى شدى؟)) مادرش پاسخ داد:
((نه. تا تو را کشته در راه پسر پیامبر نبینم راضى نمى شوم.))
این سخن از یک مادر, خطاب به فرزند, آن هم در میدان جنگ, یکى از عظمتهاى نهضت عاشوراست.
از چنین حماسه هایى در سایر جنگها خبرى نیست. به خاطر همین عظمتهاست که نهضت عاشورا نهضتى الهام بخش براى همه ملتهاست.
عبدالله به میدان کارزار بازگشت و به شهادت رسید. همسر جوان وى خود را به کنار بدن قطعه قطعه شده عبدالله رساند و اظهار داشت:
((بهشت بر تو گوارا باد! از خدا مى خواهم که در بهشت نیز همراه تو باشم.
در همین حال, دشمن ناجوانمرد با ضربه اى بر سر این زن, او را نیز در کنار همسرش به شهادت رساند. این تنها زنى است که در نهضت عاشورا به شهادت رسید. دشمن که از حضور مادر عبدالله در سپاه امام آگاه بود, سر بریده او را به طرف خیمه ها پرتاب کرد. مادر عبدالله از خیمه بیرون آمد و سر بریده عزیزش را در آغوش گرفت و دوباره با بیان این جمله که ((حالا از تو راضى شدم اما ما قربانى اى که در راه خدا داده ایم پس نمى گیریم.)) سر را به طرف دشمن پرتاب کرد. و سپس عمود خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد. امام با مشاهده این صحنه در حق او دعا کرد: ((خداوند به شما جزاى خیر دهد, تو را رحمت کند به سوى زنان بازگرد, جهاد بر زنان واجب نیست.)) او نیز به امر امام به خیمه ها بازگشت.
4ـ همسر جناده بن حرث
جناده انصارى که خانواده خویش را هم به کربلا آورده بود, در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید. پس از شهادت او, فرزند یازده ساله اش شمشیرى به کمر بسته به محضر امام آمد تا اجازه ورود به میدان جنگ را بگیرد. امام فرمود:
((این نوجوان پدرش کشته شده و شاید مادرش راضى به چنین امرى نباشد; اجازه ندهید به میدان برود.)) او با شنیدن این سخن به امام عرض کرد:
((مادرم به من امر کرد تا در رکاب شما بجنگم و این شمشیر را هم مادرم به کمرم بسته است)) آن حضرت با شنیدن این سخن, اجازه رفتن به میدان را به او داد. تصور این امر و درک چنین عظمتى براى یک زن که با شهادت همسرش, نوجوان یازده ساله اش را نیز به میدان نبرد و براى شهادت اعزام نماید, جز براى آن زنانى که در هشت سال دفاع مقدس ملت مسلمان ایران در برابر استکبار جهانى و شرق و غرب, علاوه بر همسر, نه تنها جوان که جوانانشان را براى شهادت در راه خدا و جانبازى در راه امام خمینى, آن مرد الهى(رض) ترغیب و تشویق نمودند, امکان پذیر نیست.
این نوجوان برخلاف عادت مرسوم عرب که افراد در میدان جنگ با ذکر نام پدر و اجداد, خود را معرفى مى کردند این چنین به معرفى خود پرداخت:
• امیرىأ حسینٌ و نعم الامیر علىد و فاطمه والده فهل تعلمون له من نظیر
• سرور فواد البشیر النذیر فهل تعلمون له من نظیر فهل تعلمون له من نظیر
آقا و امیر من حسین است و چه آقاى خوبى است, مایه خوشحالى قلب پیامبر بشارت دهنده و ترساننده است. على و فاطمه پدر و مادر اویند, آیا براى او نظیر و مانندى مى شناسید؟
نقش زنان پس از شهادت امام حسین(ع)
با مطالعه عظمت روحى برخى از زنانى که در صحنه کربلا حماسه آفریدند, شکوه و عظمت و بزرگوارى زنان اهل بیت امام حسین(ع) مانند زینب کبرا, ام کلثوم, فاطمه دختر امام, رباب همسر امام و ... روشنتر مى شود. اینان که به امر امام حسین(ع) تا زمانى که آن حضرت زنده بود, اجازه نداشتند که از خیمه ها بیرون بیایند تا مبادا با اظهار سخن یا انجام عملى, خدشه اى به کرامت, عزت و عظمت اهل بیت پیامبر وارد شود, پس از شهادت امام و یارانش از عصر روز عاشورا ماموریت خطیرشان آغاز شد.
5ـ حضرت زینب(س)
نقش دختر امیرالمومنین على(ع) از عصر عاشورا و با شهادت برادر بزرگوارش آغاز شد. زمانى که دشمن ناجوانمردانه خیمه ها را به آتش کشید و اهل بیت رسول خدا(ص) را در عصر عاشورا در بیابان آواره ساخت, زینب با آن همه مصیبت که بر او وارد شده بود و مسوولیت زنان و کودکان را بر عهده داشت, با صبر و استقامت, آنان را زیر خیمه هاى سوزان جمع کرده, شب را به صبح رسانید. صبح روز یازدهم که با وضع اسفبار آنان را به عنوان ((اسیر)) آن هم از کنار بدنهاى شهدا عبور دادند, زینب در کنار بدن مطهر امام مرثیه هاى جانسوزى دارد. از محتواى سخنان آن حضرت بر مىآید که آنچه از نهاد او در گودال قتلگاه برمى خاست, تنها مرثیه خوانى و اظهار درد از مصایب نبود, بلکه بیان وقایع و حقایقى بود تا در تاریخ ثبت شود و دشمنان پیامبر و اهل بیت آن حضرت قادر به تحریف نهضت الهى عاشورا نباشند و حقایقى را وارونه جلوه ندهند. از همین جا ماموریت اهل بیت در کنار زدن پرده از چهره کریه حاکمان وقت شروع شد.
((الیوم ماتٌ جدىأ رسول الله(ص) یا اصحاب محمداه هولا ذریه المصطفى یساقون سوق السبایا))
گویا امروز روز مرگ جدم رسول خداست. اى یاران محمد! اینان خاندان مصطفى هستند که اسیرشان کرده, مى برند. زنان و فرزندان مصیبت زده را با اهانت از کربلا تا کوفه بردند. کوفیان که امام را به شهر خود دعوت کرده و سپس بى وفایى نموده, نه تنها ایشان را در برابر حکومت تنها گذاشتند, که بسیارى از آنان براى جنگ با آن حضرت راهى کربلا شدند.
اهل بیت که با انبوه مردم کوفه روبه رو گشتند, از این فرصت استثنایى براى تبیین هدف نهضت امام حسین(ع) و یاران گرانقدرش و بیان جنایتها و خیانتهاى حکومت و ایادى آن بخوبى استفاده کردند. به طورى که حرکتها و قیامهاى متعددى پس از نهضت عاشورا در کوفه رخ داد و حاکمان متعددى براى اداره آن شهر ماموریت یافتند. در جمع مردم کوفه, حضرت زینب, ام کلثوم, فاطمه صغرا, دختر امام و امام سجاد سخنرانى کردند; حتى اگر به واسطه وجود ماموران حکومتى قادر نبودند, به آرامى و در فرصتى معین براى مردم سخن بگویند, اما گاه و بیگاه و به صورت پراکنده از هنگام ورود به شهر تا دارالاماره عبیدالله بن زیاد و در موقعیتهاى گوناگون سخنانى ایراد کردند. همه آنان چند هدف را دنبال کردند:
اول ـ مردم را به خاطر بى وفایى و خیانتشان سرزنش کردند و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) را ناشى از خیانتهاى مردم معرفى کردند.
دوم ـ سرنوشت شومى که در دنیا در انتظار مردم است و نیز عذاب الهى را در قیامت به آنان یادآورى نمودند.
سوم ـ خود را به طور کامل معرفى کردند تا چنانچه تبلیغات دشمن در خارجى معرفى کردن آنان عده اى را فریب داده, حقایق روشن شود.
مردم که منتظر ورود عده اى شورشى و طغیانگر بودند, با مشاهده زنان و فرزندان و اهل بیت رسول خدا(ص) و دختران امیرالمومنین على(ع) با آن وضع رقتبار و با شنیدن سخنان آنان به عمق جنایتى که در حق فرزند رسول خدا روا داشته بودند, پى بردند. مردم اشکها ریختند و صداى شیون و زارى بلند شد. این تنها بخشى از ماموریت زینب(س) و امام سجاد(ع) در کوفه بود. بخش دیگر ماموریت در مجلس ابن زیاد بود.
اهل بیت را به شکل اسیر وارد مجلس عبیدالله بن زیاد کردند. از سخنانى که ابن زیاد در آن مجلس مطرح کرد, هدف حکومت روشن مى شود. ابن زیاد که منتظر بود تا اهل بیت امام حسین(ع) با روحیه اى شکست خورده و دلى ترسان در مجلس او حاضر شوند به طورى که جرات حرف زدن و حتى نفس کشیدن نداشته باشند. ناگهان توجهش به سوى زنى جلب شد که با ابهت وارد مجلس شد. سه مرتبه سوال کرد که این زن کیست؟ اما آن حضرت بدون هیچ گونه اعتنایى به حاکم جنایتکار کوفه, سوال او را بى پاسخ نهاد, تا آنکه برخى اظهار داشتند:
((او زینب دختر فاطمه است.))
عبیدالله به خیال خام خود براى زدن ضربه اى به روحیه زینب و نیز با موضعى حق به جانب اظهار داشت:
سپاس خداى را که شما را رسوا کرد, شما را کشت و دروغگوییهاى شما را آشکار ساخت.
زینب(س) بى درنگ براى عقیم نهادن نقشه کثیف عبیدالله در وارونه جلوه دادن حقایق فرمود:
((الحمد الله الذى اکرمنا بمحمد(ص) و طهرنا تطهیرا لا کما تقول انت انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا))
سپاس خداى را که با وجود مبارک پیامبرش محمد(ص) به ما کرامت بخشید و ما را گرامى داشت و ما را از هر گونه آلودگى پاک گردانید. حقیقت آن گونه نبود که تو اظهار داشتى بلکه شخص فاسق رسوا مى شود و بدکار دروغ مى گوید و او غیر از ماست.
ابن زیاد بار دیگر اظهار داشت نظرت در باره آنچه که خدا با برادرت و خاندانت کرد چیست؟ عبیدالله که پیوسته سعى مى کرد به جنایات خویش رنگ دینى و الهى بخشیده اعمال خود را به خدا نسبت دهد و وانمود کند که خدا این گونه خواسته بود که ما عمل کردیم, این بار با پاسخى دندان شکن از جانب بانوى نمونه کربلا رسوا شد:
((ما رایت الا جمیلا هولا القوم کتب الله علیهم القتل فبرزو الى مضاجعهم و سیجمع بینک الله و بینهم ...))
من جز زیبایى ندیدم, این گروه کسانى بودند که خداوند شهادت را براى آنان مقدر ساخته بود, از این رو, به خوابگاههاى ابدى خود فرو رفتند و بزودى خداوند تو و آنان را جمع خواهد کرد و تو را به محاکمه خواهد کشید, ببین که آیا در آن محاکمه پیروز خواهى شد یا نه؟ مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه!
ابن زیاد از خشم به خود مى پیچید. تصمیم به کشتن زینب گرفت و دستور قتلش را صادر کرد, اما شخصى از اطرافیان به او گفت: اى امیر! او یک زن است. شما زنى را به خاطر اظهاراتش مجازات مى کنى؟
امام سجاد(ع) نیز نظیر این برخورد را با عبیدالله داشت.
صحنه دیگرى که اهل بیت در آن حضورى فعال داشته و نقشى مهم ایفا کردند, شام, مرکز خلافت بود. زینب و امام سجاد(ع) با تلاش خویش, جو حاکم بر این شهر را که براى وارد کردن خارجیان چراغانى کرده بودند, متحول ساختند. مردم با مشاهده اهل بیت پیغمبر متعجب گشته و به فریبى که از ناحیه یزید و ایادى او خورده بودند, واقف گشتند. این کاروان مصیبت زده را دو شخصیت والامقام هدایت مى کردند. امام سجاد(ع) مى فرماید:
ما دوازده نفر بودیم که با زنجیر به هم بسته بودند. یک طرف زنجیر به دست من و سر دیگر آن به دست عمه ام زینب بود.
در مجلس یزید ورقى دیگر بر افتخارات زینب کبرى افزوده شد. یزید با تکبر و غرور, مجلسى باشکوه بر پاى ساخته بود و اعیان اشراف و کارگزاران حکومتى را جمع کرده بود تا به خیال خویش ابهت مجلس, قدرت سخن گفتن و ابراز وجود را از اسرا بگیرد. اهل بیت را از تالارهاى متعددى عبور دادند تا به تالار اصلى وارد کردند. یزید با خوشحالى و رضایت در حال خواندن اشعارى بود و آرزو مى کرد که اى کاش پدرانم بودند و مى دیدند که من چگونه انتقام جنگ بدر را گرفتم. سپس با دو بیت شعر زیر, باطن پلید و بى اعتقادى خود را به همه مقدسات آشکار ساخت:
• لعبت هاشم بالملک فلا لست من خندف ان لم انتقم من بنى احمد ما کان فعل
• خبر جا و لا وحى نزل من بنى احمد ما کان فعل من بنى احمد ما کان فعل
حضرت زینب با شنیدن این اشعار این چنین قاطعانه به او پاسخ داد:
((اى یزید! آیا گمان کردى که زمین و آسمان را فتح کرده اى و این لطفى از جانب خدا براى تو و شکستى و ذلتى براى ماست؟! تو فکر مى کنى قدر و منزلت تو پیش خدا بزرگ است که این گونه باد در دماغت افکنده اى ... آرام باش! آرام باش! آیا این آیه شریفه و این سخن خدا را فراموش کرده اى که فرمود: کسانى که کفر ورزند گمان نکنند که مهلتى که به آنان دادیم به نفع آنهاست, ما این مهلت را دادیم تا بر گناهان و جنایاتشان افزوده شود و براى آنان در روز جزا عذابى دردناک آماده است.)) با سخنان طولانى و کوبنده زینب(س) یزید در موضعى انفعالى قرار گرفت. این بیانات به همراه سخنان امام سجاد(ع) علاوه بر آثارى که بر برخى از اطرافیان یزید به جا گذاشت, یزید را مجبور ساخت که ابن زیاد را به عنوان مجرم و جنایتکار اصلى معرفى کند و خود را از اینکه دستور قتل امام را صادر کرده باشد تبرئه نماید و اهل بیت را با عزت و احترام به مدینه باز گرداند تا اندکى از عواقب این جنایت کاهش یابد.
عظمت این بانوى بزرگوار در صورتى آشکار مى شود که مصائبى که تا آن روز دیده بود, وضعیت اسفبارى که از کربلا تا کوفه تا شام با آن روبه رو بود, تبلیغات وسیع حکومتى و برخورد مردم و مجلس یزید و سایر خصوصیات و شرایط در نظر گرفته شود.
آرى اینکه زنى در چنین شرایطى آن گونه در برابر یزید, راس حکومت جنایت و در حضور همه سخن بگوید و او را مفتضح نماید, جز از خاندان عصمت و طهارت ساخته نیست.
در همین مجلس, مردى به سوى یکى از زنان اشاره کرده و از یزید خواست تا او را به عنوان کنیز به وى ببخشد که با پاسخ کوبنده زینب رو به رو گردید که نه تو و نه او, اربابت حق چنین کارى را ندارید. یزید بر آشفت و با تکبر اظهار داشت: من هر کارى بخواهم انجام مى دهم. یزید با با پاسخ دختر امیرالمومنین روبه رو شد که فرمود: مگر آنکه از دین خارج شوى و چنین عملى را انجام دهى.
6 ـ رباب: رباب دختر امرالقیس, تنها همسر امام حسین(ع) در کربلا و مادر دو فرزند آن حضرت یعنى سکینه و عبدالله بود. فرزند خردسالش در کربلا به شهادت رسید و خود و دخترش نیز به اسارت رفتند. هر چند از این بانوى بزرگوار در روز عاشورا در کتابهاى تاریخ, نامى و یادى به میان نیامده است, اما در کوفه و در مجلس عبیدالله بن زیاد که سر مقدس ابا عبدالله الحسین(ع) را در مقابل او قرار دادند از میان بانوان برخاست و سر مقدس را در آغوش گرفت و بوسید و این گونه نوحه سرابى کرد:
• و احسینا فلا نسیت حسینا غادروه بکربلا صریعا لاسقى الله جانبى کربلا
• اقصدته اسنته الادعیا ـ لاسقى الله جانبى کربلا لاسقى الله جانبى کربلا
در عین مرثیه سرایى, حقایقى را در سینه تاریخ ثبت و ضبط مى کند که: حسین در راه خدا شهید شد و بدن مطهرش با نیزه ها پاره پاره گردید, آن گاه بدنش را با کمال گستاخى و با بى احترامى روى خاک انداختند. این گونه نوحه سرایى کرد تا کسى تصور نکند که امام حسین(ع) به مرگ طبیعى یا بیمارى از دنیا رفت و تا خیانتکاران از مورخان در صدد تحریف حق و حقیقت نباشند.
نقش زنان در نهضت اباعبدالله الحسین(ع) منحصر به موارد یادشده نیست, بلکه زنان دیگرى نیز به تناسب شخصیت خویش در موقعیتهاى گوناگونى نقش موثرى ایفا کرده اند. زنى از قبیله ((بکر بن وائل)) هنگام سوزاندن خیمه ها با حمایت از خاندان رسول خدا(ص) و اعتراض علیه وحشیگریهاى دشمن یادى از خود به جا گذاشت. حلیمه و ام حبیبه با اقدامات خود در کوفه در جهت آماده سازى برخى از اذهان براى ورود اهل بیت و انجام فعالیتهاى ضد حکومتى نام خود را در تاریخ ثبت نمودند و ...
درود به روان پاک همه زنانى که در حماسه خونین کربلا رسالت خویش را انجام دادند. بخصوص بانوى نمونه اسلام و شیرزن کربلا زینب کبرى(س).
منابع:
مقتل الحسین, ابومخنف.
تاریخ طبرى, ج4.
لهوف, سید بن طاووس.
سخنان حسین بن على, محمدصادق نجمى.
حماسه حسینى, شهید مطهرى.
بررسى تاریخ عاشورا, ابراهیم آیتى.
زندگى على بن الحسین, سید جعفر شهیدى.
زنان در نهضت عاشورا
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن مى توان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند. زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(ع). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت ومردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ها برگرداند (2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى وام کلثوم، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین(ع)
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور «پیام رسانى» باید اشاره کرد (آن گونه که در بحث «اسارت» گذشت). البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى شود که هر کدام مى تواند به عنوان «درس عبرت» مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
آموزش صبر. روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه گر بود.
ـ پیام رسانى.افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه. پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـ روحیه بخشى. در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى. رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه هاست. (3)
ـ مدیریت. بروز صحنه هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را مى آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه هاى دشمن را خنثى ساخت.
ـ حفظ ارزش ها. درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى ورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4) و نمونه هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت. اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا. گریه ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.
________________________________________
1 ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2 ـ همان،ص .236
3 ـ در این زمینه ر.ک:مقاله«درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26 ،شهریور1369 ).
4 ـ عوالم(امام حسین)،ص 403 ،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378
فرهنگ عاشورا صفحه 195
زنان و نهضت حسینى
کوثر زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاک او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب کننده جانها بوده است. اینک نیز عاشورا پرگارى است که عشق را ترسیم مى کند و کانونى است که ارزشها، احساسها، عاطفه ها، خردها و اراده ها برگردش مى چرخند. بى شک، محتوا، انگیزه ها، اهداف و درسهاى آن، حماسه عظیم فرهنگى ناب و الهام بخش را تشکیل مى دهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته اند و براى آن جان باخته اند. آنان در آغاز تولد کام نوزاد را با تربت سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر مى دارند و هنگام خاکسپارى، تربت کربلا را با میت همراه مى کنند.آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن على(ع) عشق مى ورزند و براى شهادتش اشک مى ریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان مى شود و از جان به در نمى رود. عاشورا از دیرباز تجلى گر روز درگیرى حق و باطل و روز فداکارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانى اندک ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شکوهمند، با سپاه سنگدل و بى دین کومت ستم یزیدى به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت.
عاشورا اگر چه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است که همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن على(ع) مى گردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزادمردان سر تعظیم فرود مى آورند. عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین » بود که دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالت خواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود. (1) و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که مى خواستند قلم سرخ بر وحى و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستى که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل » بنیاد حکومت الهى را بر کند نمى دانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه مى آمد. (2) حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند که مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلت بار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند.
در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى که در رکاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان کمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب کبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبت شده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسه ساز در نهضت عاشورا مى پردازیم.
بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بوده اند و عاشورا نیز برهه اى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند که از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مى پندارند، زن مسلمان نه عروسک حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانکه زمانى که افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم کردند و افرادى چون زهیر بن قین که در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت کرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه که شجاعت در رکابشان مردانگى آموخت. در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداکارى خواهند بود.
زنان در عاشورا
نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1- مشارکت در جهاد
شرکت در جبهه پیکار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن، از جلوه هاى این حضور است. از همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى کربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونه هایى از این دست است.
2- آموزش صبر
روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در کربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود که اوج این صبورى در رفتار زینب کبرى(س) جلوه گر شد. آموزش صبر و مقاومت حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداکار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند که آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان کربلا به خوبى آموخته اند.
3- پیام رسانى
افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراکنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب کبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمى کرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مى ماند.
4- روحیه بخشى
یکى از مسایل مهمى که در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر. در کربلا نیز حضور تشویق آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مى بخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مى کردند، مانند ام وهب که خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشه اش یکى از یزیدیان را به هلاکت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشت سال مقاومت جنگ ایران علیه کفر باعث شد که زنان ایرانى درسى را که از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.
5- پرستارى
رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبهه ها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه هاست.
6- مدیریت
بروز صحنه هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى سازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مى آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام، خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله کرد و نقشه هاى آنان را خنثى ساخت.
7- حفظ ارزشها
درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمه هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تاکید مى ورزیدند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟ وقتى هم در کوفه در خانه اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان،اعتراض کرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المکاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید» اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و کنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدى، چهره هایشان را آشکار ساختى، از شهرى به شهرى مى رانى، رهگذران و بام نشینهابه تماشایشان مى ایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مى شوند.
8- تغییر ماهیت اسارت
آنان اسارت را به آزادى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونه اى دیگر تغییر دادند.
9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا
گریه ها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.
1- صحیفه نور. ج 9. ص 57
2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص 3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.
زنان در نهضت عاشورا
دیباچه
در اسلام شأن و منزلت زن بسان مرد عظیم است، و خداوند در آیات متعدد قرآنیبه این مهم اشاره فرموده است. چرا که خیل انسانها، به وجود آمده از یک زن و یک مردبه نام آدم(ع) و حوّا3 است ـ چه مؤمن و چه کافر ـ همه از یک پدر و مادر به دنیاآمدهاند. فقط بر اساس حکمت، موهبتهای خاصی به مرد و زن بر اساسظرفیتهایشان عطا شده است؛ مثلاً بعضی لطافتها و ظرافتها در جنس زن از طرفپروردگار به ودیعه گذارده شده که در مردان کمتر به چشم میخورد.
بنابراین، در اصل کرامت انسانی، زن و مرد یکسانند و آنها که مقام والای زن راتحقیر میکنند، از تعالیم عالی اسلامی بهرهای نبردهاند، قبل از اسلام به اقتضایجاهلیت جسم زن را زنده زنده به خاک میسپردند. به گمان این که دلتنگ میشدند و ازاین عار، روی از قوم خود پنهان میداشتند و به فکر میافتادند که آیا دختر را با ذلت وخواری نگه دارند، یا زنده به خاک گور کنند. البته قرآن میفرماید: «عاقلان آگاه باشند کهآنها بسیار بد میکردند».
و هنوز هم هستند کسانی که این موجود لطیف و موهبت بزرگ الهی، موجبآرامش خاطر و مودّت و رأفت، عالیترین مراتب دوستی و صفا را به بازیچهای مبدل کردهو او را ملعبة دست هوسرانان بیمروّت قرار میدهند. این گونه بهرهبرداری خودخواهانه،نمونهای دیگر از همان جاهلیت است که شکل مدرن به خود گرفته و هستی پرارزش زنرا به کالایی فاقد ارزش مبدل کرده است و از این اشرف مخلوقات (انسان) موجودی پوچ وبیهویت ساخته است، مگر نه این است که زن هرزه در روزگار امروز در هر جامعه و هرطرز فکری که باشد، حتی در نزد مردان هرزه، کالایی یکبار مصرف تلقی میشود، اینوضع نابسامان جامعه مدرن امروز در مورد زن، بهتر از زنده به گور کردن دختران در عصرجاهلیت نیست!
استفادة ابزاری از زن در امور مختلف اجتماعی از قبیل: تبلیغات، سینما، و حتی بهکارگیری در اشتغالها بدون رعایت کرامتهای والای انسانی او که متأسفانه در بعضیجوامع اسلامی هم دیده میشود، یک نوع نابود ساختن زنان است.
آنها که شخصیت والای زن را از وی ستاندهاند و او را پست و حقیر و لجامگسیخته در تصرف بیچون و چرای مردان هرزه قرار دادهاند. در حقیقت مهر عدم بر وجودزن زدهاند، آیا این گونه نگرش به زن چه تفاوتی با نگاه به کالاهای مصرفی دارد؟
ارزش زن به همت والای او بستگی دارد که خویشتن را بشناسد و با درکشخصیت خود به هویت ارزشمند انسانی خویش که در قرآن بدان اشاره شده، پی ببرد، وبفهمد که در مرتبهای واحد با مردان قرار دارد؛ به شرط آن که مسئولیت خود را بداند و درزندگی به آن عمل کند. قرآن مجید به شکل همطراز و مساوی با مرد بیان واقعیت کرده:مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن، و مردان و زنان اهل طاعتو عبادت، و مردان و زنان راستگوی، و مردان و زنان صابر، و مردان و زنان خدا ترسخاشع، و مردان و زنان خیرخواه مسکیننواز، و مردان و زنان با حفاظ خوددار از تمایلاتحرام، و مردان و زنانی که یاد خدا بسیار کنند، خدا بر همة آنها مغفرت و پاداش بزرگمهیا ساخته است.
خلاصه، طبق رهنمود قرآن، زن برای رسیدن به قله منیع شرافت چیزی از مرد کمندارد، بلکه در تکامل بشر، نقش ارزندهتر از مرد دارد، زیرا مردان برجستة تاریخ از دامانزنان پاکدامن به اوج کمال رسیدهاند. بسیارند زنان تکامل یافته در طول تاریخ، که کمالو عظمت خود را بر مردان تحمیل کردهاند:
آسیه بنت مزاحم، همسر مؤمنه و خداپرست فرعون، نمونهای از آنها است. وقتیصندوق کودک (موسی) را در آب دید، فرعون اراده کرد تا بچه را بکشد، آسیه مانع شد وگفت: تو گفتی هر کودک زیر یک سال را هر کجا یافتند بکشند! و حال آن که این کودکاز یک سال بیشتر دارد، اگر او را بکشی تو را سرزنش خواهند کرد.
این بانوی بزرگ، با ایفای نقش خود، زمینهساز نهضتی بزرگ شد که توسطموسی(ع) مسیر اجتماع را دگرگون ساخت، مبارزه با فرعونها برای رسیدن به کمال وعزت انسانی از دست رفته! گفت: مبادا آن شود که منجّمان گفتهاند، این پسر همان باشدکه تاج و تخت ما را نابود کند؟ آسیه با خونسردی گفت: نگران نباش کسی را که ما دردامان خودمان پرورش دهیم، هرگز آن نمیشود!
زن از منظر اسلام، دارای شخصیت انسانی آزاد است، آزاد در عقیده و در تصرفامور مالی که هر دو به منزلة سنگ زیر بنای اصلاحات اجتماعی و زندگانی است.
پس در ایدئولوژی اسلامی، زن هم به مثل مرد مسئول و مکلّف است. بلکه زودتراز مردان به این کمال میرسد، که خداوند او را در نه سالگی شایسته واگذاری مسئولیتدانسته است و مردان را در پانزده سالگی! کدامین شریعت و کدام طرز تفکر به اندازهاسلام به زن کرامت بخشیده؟ نقل داستان با شکوه مریم3 آن بانوی پاکدامن، ساره،هاجر و حتی بلقیس (ملکهای از دودمان پادشاهان کشور سبأ در زمان حضرت سلیمانبن داود) که به تعبیر قرآن کریم در مقابل پیامبر خدا (سلیمان) سر تسلیم فرود آورد،اینها همه حاکی از شخصیتپردازی اسلام به جنس زن است و این داستانها دلالت برظرفیتهای بالای انسانی زن دارد.
چه کسی میتواند نقش ایثار خدیجه3 را در پیشبرد اسلام انکار کند؟ او مصداقآیه شریفه قرآنی: (فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم...) است.
با پیدایش اسلام، زنان قدم به قدم مثل مردان بلکه جلوتر از مردان؛ درصحنههای مختلف سیاسی اسلام حضور فعال داشتهاند، خدیجه کبری3 اولین زنیبود که اسلام آورد، و سمیه اولین کسی بود که در راه اسلام شهید شد.
این رکورد و افتخار همیشه برای زن خواهد ماند، هم در اسلام آوردن و هم درحفظ و حراست از آن؛ یعنی شهادت، از مردان پیشی گرفتهاند! در مقام شامخ خدیجه3همین بس که جبرئیل پیامآور الهی بر او سلام میفرستاد.
هیچ ممنوعیت شرعی برای حضور فعال زنان در عرصههای مختلف که احساستکلیف شود، وجود ندارد.
حضور فعال زنان در نماز عید در زمان پیامبر و یا حضور چشمگیر در غزوهها ومداوای زخمدیدگان و آبرسانی و پشتیبانی از رزمندگان در صدر اسلام تجربه شدهاست.
البته باید خاطر نشان نمود که این حضورها با رعایت شئونات کمالی زنان صورتمیگرفته است.
خانمی از پغمبر سؤال کرد: اگر زنی پوششی نداشته باشد که خود را بپوشاند آیامانعی ندارد که از منزل بیرون بیاید و در امور خیر اسلامی شرکت کند؟! پیامبر(ص) فرمود:نه، نمیتواند بدون پوشش بیرون بیاید، باید دوستش او را از لباسهای خود بپوشاند. آنگاه در کارهای خیر و در دعوت مؤمنان حاضر گردد.
شجاعت زنان در غزوات پیامبر چیزی نیست که در تاریخ مخفی مانده باشد؛ زیراتاریخ اسلام سرشار است از رشادتها و ایثارگریهای بانوان، سرگذشت نسیبه (امّ عامر)بسیار شنیدنی است: در جنگ احد برای آب رسانی در معرکه حضور یافته بود، لشکراسلام پیروز شده بود، ناگاه ورق برگشت (به خاطر سهلانگاری مسلمانان) پیروزی بهشکست مبدل شد با حمله غافلگیرانة خالد خیلیها فرار کردند، مثل عثمان و عمر...
ولی نسیبه مثل شیر غرش میکرد، و مدام از پیامبر دفاع میکرد، و چون شمع دوروجود پیامبر میگردید.
پیامبر در حق او دعا کردند، که خدا او را در بهشت ملازم حضرتش قرار دهد.
منظرة دفاع جانانه این زن شجاع از پیامبر آن چنان بود که حیرتآور بود؛ زیرا باشمشیر بر دشمن حمله میکرد، دشمنی که پسرش را مجروح ساخته بود و با ضربهایمحکم به ساق پایش، وی را نقش بر زمین ساخت! پیامبر از این همه جسارت به خندهافتاد، به طوری که دندانهای عقب ایشان آشکار شد «فضحک حتی بدت نواجذه» درصورتی که خندههای پیامبر از حد تبسّم تجاوز نمیکرد.
پیامبر در تمجید این بانوی فداکار فرمودند: مقام نسیبه در احد، بالاتر بود از مقامفلانی و فلانی.
پایداری خانمی دیگر به نام حمنه (حمن) خواهر عبدالله بن جحش، خواهر زینبهمسر پیامبر را ببینید!
خدمت پیامبر(ص) رسید، در حالی که دایی و برادر و شوهرش در احد شهید شدهبودند، پیامبر(ص) فرمودند: ای حمنه! این را به حساب خدا بگذار (احتسبی هذا) کنایه ازاین که کسی از تو کشته شده.
حمنه با قلبی آرام و خاطری جمع گفت: چه کسی را؟ ای رسول خدا؟ فرمود:داییات حمزه را!
داییام حمزه را؟! مگر او را کشتهاند؟! فرمود: آری. حمنه با اندوه فراوان و آه سردیگفت: (انالله وانا...) بار دوم پیامبر فرمودند: باز هم به حساب خدا بگذار! عرض کرد که را؟فرمود: برادرت عبدالله را! حمنه، پس از استرجاع گفت: خدای رحمتش کند، شهادتگوارایش. برای بار سوم فرمود: به شمار آر! گفت که را؟ فرمود: شوهرت مصعب را؟بیاختیار گریست و قطرههای اشک بر گونههای مقاومش فرو ریخت، با قلبی آکنده ازحزن و اندوه برای شوهرش دعا کرد و خود را به رضای خدا تسلیم نمود.
این گونه استقامت در مقابل مصیبتها در جنگها از قِبَل زنان بسیار است.
حضرت فاطمه زهرا3 نیز در جنگ احد با چهارده نفر دیگر برای مداوایزخمیها و ملاقات پیامبر به معرکة احد آمدند.
صفیّه خواهر حمزه، عمه بزرگوار پیامبر در غزوات شرکت فعالی داشت، در جنگخندق چشمش به جاسوسی از یهودیان افتاد. مردی به نام حسّان از مسلمانان کنار صفیّهبود، به او گفت: حسابش را برس! گفت: مگر به تنهایی میشود؟ صفیّه خونش به جوشآمد، ستون خیمه را برداشت، چنان با او نبرد کرد، که بالاخره او را کشت! و با فداکاری خودثابت کرد، او نخستین زنی است که مردی را به خاک و خون افکنده است.
دلیری او آنچنان پیامبر را به خنده واداشت که پیامبر(ص) را تا آن زمان آن گونهخندان ندیده بودند.
پیامبر اسلام(ص) به این زنان فرمودند: برای شما هم مکانی مثل مردانتان دربهشت است.
با ذکر این مقدمه نسبتاً طولانی روشن است که زنان در طول تاریخ اسلام در پرتوحمایتهای همه جانبة اسلام عزیز نه تنها نقش بیدار کننده، تأیید کننده، و آرام کنندهمردان فداکار و مجاهد را داشتهاند، بلکه خود با حضور آگاهانه جایگاه اصلی خود را درتاریخ به اثبات رسانیدهاند.
جایگاه زنان در نهضت عاشورا
اکنون به نقش زنان والامقام و حماسهساز در عاشورا و نهضت امام حسین(ع)خواهیم پرداخت:
زنی که ثروت خود را در راه نهضت عاشورا بخشید
ماریه دختر منقذ، معروف به عبدیه بصریه، خانهاش محل ألفت شیعیان بود کهدر آنجا بحث علمی میکردند، و مذهب امامیه (شیعه اثنیعشری) را رواج میدادند، او درامتداد همان رسالتی که خدیجه3 در بذل ثروت خود در راه نشر اسلام کوشید، قدمبرداشت، این بار ماریه ثروت خود را در خدمت نهضت عاشورا قرار داد. او که همسر وفرزندانش در رکاب حضرت علی(ع) در واقعة جمل شهید شده بودند، از این رو، در راه بهثمر رسیدن نهضت امام حسین(ع) از هیچ بذل و بخششی ابا نمیکرد، و گاهی هم باگریههای احساسی خود مردان را به یاری امام حسین(ع) تشویق و تحریض میکرد.
درست از وقتی که معاویه به درک واصل شد و یزید سلطنت استبدادی و موروثیپدر را به دست گرفت، و امام حسین(ع) هم سر ناسازگاری و مبارزه با یزید را در دستور کارخود قرار دادند، از همان بدو حرکت از مدینه از حضور زنان و اهل بیت در کاروان به عنوانمکمّل و تمام کنندة نهضت یاد میکردند.
و در این راستا، اهل بیت: خود را به عنوان یار و یاور اصلی خویش به همراهبردند، و هیچ کس نتوانست امام را از این مهم منصرف کند؛ زیرا اراده خدا بر این بود کهاهل بیت: با اسارت خود مراحل تکمیلی و جاودانگی نهضت خونبار عاشورا را بهانجامبرسانند.
طوعه بانویی که یک تنه جور مردان کوفه را بر دوش کشید
در این میان، زنان آزادة دیگری هم بر حسب تکلیف الهی خود در این نهضتحضور پیدا کرده و نقش زرین فداکاریهای خودشان را با تارُک مقدس نهضت به یادگارگذاردند، از آن جمله «طوعه» بود.
نهضت با حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه آغاز شد، امام برای بررسی وتحقیق دعوت کوفیان، سفیری شجاع به نام مسلم بن عقیل(ع) بر کوفه فرستاد، تا ازنزدیک اوضاع کوفه را برای امام گزارش دهد.
در ابتدا عدة بسیاری از مردم با مُسلم بیعت کردند و مسلم بر آن اساس، نامهایبرای امام(ع) نوشت تا امام به کوفه بیایند. ولی با تهدید عبیدالله مردم خیلی زود، رنگعوض کردند و هویت اصلی خود را به نمایش گذاردند. آنقدر بیوفایی کردند کهشبانگاهی مُسلم پس از نماز خود را تنهای تنها دید، نه رفیقی نه منزلی، غریب و آوارهکوچههای کوفه شده بود، درست وقتی که او بود و تنهاییاش و سکوت و خفقان شب کوفه،از بس از این کوچه به آن کوچه رفته بود، خسته شده بود، به دیواری تکیه کرد تا اندکیاستراحت کند، آن دیوار، خانة زنی بود به نام طوعه، او مؤمن پرهیزگاری بود که باید نقشتاریخی خود را در این شب تاریک ایفا کند.
او منتظر پسرش بود، مسلم به وی سلام کرد. پس او جواب مسلم را داد. البته باسنگینی و وقار و مواظبت! سپس گفت: چه حاجتی داری؟ مسلم گفت: کمی آب بده(اسقنی ماءً) او مقداری آب آورد و مسلم نوشید. اما مسلم همچنان ایستاده بود! طوعهگفت: مگر آب نخوردی؟ فرمود: چرا! گفت پس چرا نمیروی به سوی اهل و عیالت.اینجا که ایستادی قدری برای من زشت است، اما مسلم سکوت کرد. زن گفتارش رادوباره تکرار نمود، باز سکوت کرد. مرتبة سوم قدری فریاد کشید: پناه بر خدا، من راضینیستم نزد خانه من بنشینی! (انی لااحل لک الجلوس علی بابی!) اینجا دیگر مسلمچارهای نداشت، باید میرفت، اما با صدای حزینی گفت: من را در این شهر نه اهل وعیالی است نه خانهای و نه کاشانهای، آیا میشود امشب مرا پناه بدهی و میهمان کنی؟فردا میروم! در این هنگام طوعه فهمید که این مرد غریب است، سؤال کرد: کیستی؟فرمود: من مسلم بن عقیل هستم، این مردم دروغگو مرا فریب دادهاند، پیمانشکنیکردهاند! طوعه در نهایت بُهتزدگی و دهشت گفت: راستی تو مسلم هستی؟ طوعه خوبمیدانست این میهمانی و پناه دادن به قیمت سنگینی تمام خواهد شد، اما فرصت رامغتنم شمرد، بارخدایا، این من و میزبانی نماینده حسین بن علی(ع)؟ من کجا و سفیرنهضت حسین کجا؟
• گر خانه محقّر است و تاریک بر دیدة روشنت نشانم
• بر دیدة روشنت نشانم بر دیدة روشنت نشانم
خانه را برای او آماده کرد و به وی غذا داد؛ ولکن ناراحتی مسلم و نگرانیاش ازاوضاع اجازه نمیداد غذا بخورد، حتی مختصری! بعد از ساعتی چند پسرش کهانتظارش را میکشید آمد، صدا زد: مادر آیا مهمانی در خانه داری؟ گفت: آری، اما به تونمیگویم، کیست. مگر قول بدهی و قسم بخوری که افشا نکنی!
او قول داد و قسم خورد که کتمان کند و به کسی خبر ندهد، و رازداری کند.
مسلم شب را در این خانه در تفکر قضایای به وجود آمده سپری کرد، ناراحت ازاوضاع و ناخرسند از حوادث؛ لکن با خواندن قرآن و دعا و ثنا به مصاف این وضع دردناکرفت، طوعه این زن فهیم و دانا، خدا را شکر کرد بر این نعمت بزرگ، این را توفیق بزرگیبرای خود میدانست؛ اما پسرش بلال افکار شیطانی در سر داشت. او میدانست همه جاسخن از مسلم و دستگیری او است. رؤیای جایزه در سر داشت. او بر عکس مادرشفرصت شیطانی را مغتنم شمرد. و البته نفسش این عمل را برایش زیبا جلوه میداد،جایزه، پول، ثروت و...
همه چیز با یک افشا کردن جای مسلم، تحقق مییابد؛ خیلی سریع شیطان در اواثر گذارد. صبح زود بیرون رفت و به ابن زیاد امیر کوفه خبر داد، لشکر دور خانه طوعه راگرفتند، «طوعه» ادایِ وظیفه کرده بود و از امتحان سرافراز بیرون آمده بود، نامش درتاریخ جاودان شد، زیرا در آن مقطع حساس که همة اشباه رجال به مسلم پشت کردهبودند، و او را تنها گذارده بودند، صحنه را خالی نکرد، او در آن زمان از مردان جلوتر بود،برتر بود و در ادایِ وظیفه انقلابی خویش موفقتر! او رستگار تاریخ، فرزندش نابکار تاریخ.
مسلم، همچنان رجز میخواند، و بیباکی خود از مرگ را میسرود، خیلی طولنکشید او را نابکارانه و ناجوانمردانه به طرز فجیعی به شهادت رساندند، و پیکر مطهرشرا از بالای بام «دارالاماره» به زیر افکندند.
مسلم شهید شد و طوعه در غم از دست دادن میهمان غریبش آرام و قرار نداشت،آفرین به این احساس مسئولیت.
یزید بن معاویه تمام سرزمین وحی را برای امام حسین ناامن کرده بود، حتی حرمامن الهی را!
ناگزیر امام راه عراق را پیش گرفت در مسیر راه ناملایمات زیادی قلب امام را بهدرد آورد.
مثلاً همین خبر شهادت مسلم را در محلی به نام «زباله» به امام(ع) دادند. امام،در حالی که آیة شریفه (من المؤمنین رجال...) را قرائت فرمود، خبر را به اهل بیت وبنی هاشم رسانید و به اصحاب نیز فرمود:
هر کس به خیال آسودگی و آسایش و زندگی برخوردار از امنیّت در کوفه با ما همراهشده است، بداند از این خبرها نیست، مردم آنجا ما را ذلیل کردهاند. بیعت شکستهاند وچون اسلاف پیمانشکن خود به ما بیوفایی کردهاند. همه چنین میپندارند، که وقتی بهکوفه رسیدیم، آنجا همه تحت دستور حسین بن علی(ع)اند، ما هم شکمی از عزا درمیآوریم. آگاه باشید! این طور نیست، آنجا همهاش خون و قیام است، تیر و شمشیراست، نیزه و خنجر است، خیلیها متفرق شدند و دنیاطلبان امام را تنها گذاردند.
دَلْهَمْ؛ همسر فداکار زهیر
در همین منزل که ریزش اول در نهضت امام حسین(ع) صورت پذیرفت و عدهایاز همراهان جدا شدند، یک رویش سبزی به وجود آمد که شکوفههایش غنچه کرد و گلکرد تا این که در کربلا پرپر شد.
این رویش سبز، کسی نیست مگر زهیر بن قین که باز در این امر مقدس، پیوند باامام حسین(ع) نقش بانویی ارزشمند و توانا به نام دَلْهَمْ به چشم میخورد، حکایت ازاین قرار بود: زهیربن قین از دوستان امام حسین(ع) به شمار نمیرفت او از طرفدارانعثمان بود و همواره از رویارویی با امام حسین(ع) طفره میرفت و دوست نداشت امامحسین را ملاقات کند تا این که در همین منزل بر حسب اجبار با امام هم منزل شد!
امام حسین(ع) شخصی را سراغ زهیر فرستادند و او را احضار نمودند، او در حالیکه با رفقا و همراهانش سر سفرة غذا خوردن بود از جواب دادن اجتناب نمود، ولی ازتعجب همگی لقمههایی که در دست داشتند به زمین گذاردند!
دَلْهَمْ با روشی ارشادی به شوهرش گفت: سبحان الله! آیا شرم نمیداری، فرزندپیغمبر تو را میخواند اجابتش نمیکنی؟! میرفتی و به سخنانش گوش میکردی.
زهیر بیآن که از این امر خوشش بیاید به نزد آن حضرت رفت، دیری نپایید که باشادی و چهرهای درخشان بازگشت او به کلی عوض شده بود، گویی امام حسین با نفسمسیحایی خود در او تصرف کرده بودند، زهیر دستور داد خیمه او را بِکَنَند و در کنار امامحسین بر پا کنند.
او سخت شیفته امام شده بود و تصمیم خود را گرفته بود. ذوب در امام حسین(ع)شده بود، همه چیزش فرزند زهرا3 بود و برای این که دلبستگی دیگر نداشته باشد و دریاری امامش شش دانگ شده باشد، به همسرش گفت: از این پس تو را طلاق میدهمکه آزاد باشی، میتوانی نزد کسان خود بروی، زیرا من دوست ندارم به سبب من، گرفتارشوی! من تصمیم دارم با امام حسین باشم و با دشمنان او به نبرد برخیزم و جان خود را درراه او فدا کنم. شاید علت انقلاب او این باشد که خود به یارانش گفت: فقط برای شمابگویم، سالها قبل که همراه سلمان فارسی در جنگی شرکت داشتم، و پیروز شدیم،سلمان به ما گفت: هنگامی که آقایِ جوانان آل محمد(ص) را درک کردید و در رکابش بهجنگ پرداختید، میبایست از امروز که این همه پیروز شدید شادتر باشید. گویا امام درخیمه خود این نکته را به زهیر گوشزد نموده بودند. در هر صورت او تمام حقوق شرعیهمسرش را پرداخت نمود، اما شکوه وداع این زن را ببینید! با گریة سوزناکی خطاب بهشوهرش گفت:
ای زهیر! خدا تو را پاداش خیر عطا کند، از تو میخواهم که در روز قیامت نزد جدحسین بن علی(ع) مرا یاد کنی! روح بزرگ این بانوی فداکار موجب شد که تاریخ را بهگذشت و ایثار و معرفت خود گواه سازد و در تاریخ، نام او همراه با نهضت امام حسین(ع) بهثبت برسد و یادش همیشه سبز بماند! برای او مقامی چون شوهرش در بهشت است.
اما زهیر به همراهان خود گفت: هر کس از شما میخواهد پیرویام کند، در غیراین صورت این آخر دیدار ما خواهد بود.
سپس همسرش را به یکی از عموزادههای خود واگذاشت، تا وی را به خانوادهاشبرسانند. خود او به همراه امام حسین(ع) بود و لحظه به لحظه، ارادتش به امام بیشترمیشد، اوج معرفت او را میتوان در سخنان صادقانهاش که برخاسته از عمق وجود پاکشبود در نهضت عاشورا مشاهده نمود، آن گاه که امام فرمودند: همه شما آزادید بروید ودشمن فقط با من کار دارد... زهیر بن قین بهپا خاست و عرض کرد:
خدا تو را راهنما باشد (هداکالله)، یابن رسول الله فرمایشهایت را شنیدیم، اگردنیا را برای ما بقایی بود و در آن زندگی جاوید داشتیم، ما پایداری در یاری تو را بهزندگانی جاوید دنیا مقدم میداشتیم (حال آن که زندگی دنیا چند روزی بیشتر نیست...).در شب عاشورا برخاست و گفت:
حسین جان! اگر هزار مرتبه کشته شوم، باز زنده شوم و بمیرم و سپس ذرات وجودمرا به باد دهند، از تو جدا نمیشوم، تا آن که در رکاب تو شهید شوم... در روز عاشورا همخطبهای به دفاع از امام(ع) ایراد کرد.
روز عاشورا از مدافعان برجسته حریم ولایت زهیر بود، برگزارکنندة نماز ظهرعاشورا، جنگجوی دلیر و جوانمرد شجاعی که با کشتن 120 نفر از لشگریان عمر سعد،عاقبت او را هم مثل دیگر اصحاب شجاع امام حسین(ع) به صورت حملة گروهی، بهشهادت رساندند. امام کنار جسد او دعا کردند و بر دشمنانش لعنت فرستادند. باری!زهیر این صحابه مخلص امام حسین، حسن عاقبت و سرانجام عالی خود (شهادت) رامدیون همسر مؤمن و فداکارش است، زیرا گفتار آن زن بود که کار خود را کرد، چنان درروحیه و روان شوهرش تأثیر گذارد که مس وجودش را تبدیل به زر سرخ نمود و تا همیشهتاریخ شوهر خود را مصداق آیة شریفة آیةالکرسی کرد: (...الله ولی الذین آمنوا یخرجهممن الظلمات الی النور...) و او را در تاریخ جاودانه ساخت.
زنان شجاعی که در کربلا حضور داشتند
در روز عاشورا مادران و زنان و خواهران و دختران بسیاری بودند که مردان خود رابه مبارزه در راه امام حسین(ع) ترغیب و تشویق میکردند، محرک آنها بودند یا مؤیدآنها و لااقل این که نظارهگر شهادت بهترین دلبند خود بودند و تسلیم رضای خدا شدند.
مرحوم آیةالله شیخ جعفر شوشتری ـ اعلی الله مقامه - معتقد است امامحسین(ع) در کربلا هفت مرتبه استغاثه کردند ـاول آن، موقع صفآرائی و آخر آن موقعشهادت ـ و با هر استغاثة امام حسین زنان شجاعی بودند که ندای امام را لبیک میگفتند،به بذل عزیزترینشان؛ یعنی جوانان و پارههای قلبشان، در هر استغاثهای که اماممیفرمود: فریاد لبیک زنان بلندتر میشد. میگفتند: «لبیک داعی الله ان لم یجدک بدنیعنداستغاثتک و لسانی عنداستنصارک فقد اجابک قلبی...»؛ لبیک ای حجت خدا اگر دربدنم قدرتی بر یاری تو نباشد و زبانم عاجز از نصرت تو باشد، قلبم به تو میگوید: لبیک!
ام وهب بن عبدالله
یکی از زنان فداکار مادر وهب پسر عبدالله است که در کربلا به فرزندش گفت:برخیز ای پسرم! فرزند دختر رسولِ خدا را یاری کن. گفت به چشم مادر! کوتاهی نمیکنم،حمله کرد و جمعی از لشکر را کشت و نزد مادر و همسر خود برگشت. برابر آنها ایستاد وگفت: مادر راضی شدی؟ گفت: فرزندم، من وقتی از تو راضی میشوم که پیش حسین(ع)کشته شوی. پسر جانم برگرد و در یاری فرزند رسول خدا نبرد کن تا در قیامت پیش خداشفیع تو باشد. او به میدان بازگشت و جنگید. دو دستش را قطع و اسیرش کردند و سر ازبدنش جدا کرده، به طرف مادرش انداختند. مادر سر را برداشت و بوسید و به طرف دشمنانداخت تیرک خیمه را برداشت و به سوی دشمن دوید. امام او را برگردانده و فرمودند:جهاد از زنان برداشته شده است، خدا تو را جزای خیر بدهد ـ رحمک الله ـ او بهخیمهبرگشت.
شهیدة کربلا
اما همسر وهب شیرزنی بود که وقتی دید شوهرش را کشتند خود را به شوهرشهیدش رسانید، خاک و خون از رخش پاک میکرد که شمر او را دید و به غلامش رستمدستور داد، تا با نیزهای که در دست داشت به سرش کوبید و این زن فداکار را شهید کرد. اواول زنی بود که در نهضت عاشورا به شهادت رسید.
خانم تازه مسلمانی که پسرش را فدای امام حسین(ع) کرد
محدث قمی ـ ره ـ از امالی صدوق نقل میکند: وهب بن وهب و مادرش ـ که تُرسابودند یا نصرانی ـ به دست امام حسین(ع) مسلمان شده بودند و در کربلا حضور داشتند،وهب به میدان رفت و مبارزهای سخت نمود. هفت، هشت نفر از دشمن را کشت. اسیر شدو عمر سعد دستور داد: سر از بدنش جدا کرده و به طرف سپاه امام حسین(ع) انداختند.مادر داغدیده، سر پسر را برداشت و بوسید و به طرف دشمن پرتاب کرد. به مردی خورد کهدر دم کشته شد، سپس ستون خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد. دو نفر دیگر راکشت، امام فرمودند: ام وهب رحمکالله، خدای تو را بیامرزد برگرد، عرض کرد: آقا ناامیدممکن؛ یعنی بگذار من هم شهید شوم! حضرت فرمود: خدا تو را ناامید نکند، ای ام وهب!او به خیمه برگشت.
امّ عمرو شیرزنی که شوهر و پسرش در کربلا شهید شدند
عمروبن جنادة نوجوانی نابالغ بود که قبل از او پدرش شهید شده بود، مادرش زنیبود که از سرچشمة ایمان سیراب گردیده بود و دلی سرشار از ثبات و اطمینان داشت. باوجود این که شوهرش به شهادت رسیده بود، هنوز هم عطش ایثار و جانفشانیاشفروکش نکرده بود، به پسرش گفت: فوراً حرکت کن و در برابر حسین فرزند رسول خدا بادشمن او بجنگ، تا کشته شوی! گفت: مادرجان کوتاهی نخواهم کرد... بیدرنگ از خیمهبیرون رفت و عازم میدان گشت، ولی امام همین که او را دیدند، فرمودند: جلوی او رابگیرید، او هنوز زمانی از شهادت پدرش نگذشته، مادرش کسی را ندارد. ای پسر! برگرد واز مادرت سرپرستی کن، شاید او از آمدن تو به میدان رضایت نداشته باشد؟ جوان، عرضکرد: نه، نه، آقا این طور نیست! بلکه مادرم خودش دستور داد به میدان بیایم! امام کهخاطرشان جمع شد، فرمود: آزادی، هر چه خواهی بکن. او که شایستة شهادت شده بود بهمیدان رفت، رجز خواند و با ایمان جنگید تا به شهادت رسید. دشمن سرش را برید و بهطرف خیمهها انداخت. مادرش، مثل ام وهب سر عزیزش را برداشت و گفت: «احسنت یابنی یاقرة عینی...»؛ آفرین ای پسرم، ای نور چشمم... سپس او را به سوی دشمن پرتکرد و خود او نیز رجز خواند و بر دشمن حمله کرد و دو تن از دشمن را کشت، تا این که اماماو را به خیمه باز گرداندند همین سرگذشت را برای پسر و همسر مسلم بن عوسجه نوشتهاند.
شیرزنی در میان لشکر عمر سعد
حمید بن مسلم (خبرنگار کربلا) میگوید: زنی از طایفة بکر بن وائل را دیدم کههمراه شوهرش در میان اصحاب عمر سعد بود، چون دید مردم ناگهان بر زنان و دخترانحسین تاختند شروع به غارت کردند، شمشیری برداشت و رو به خیمههای حسین آمد وفریاد زد: ای مردان قبیله بکر! آیا لباس از تن دختران رسول خدا به یغما میبرید؟ مرگ براین حکومت غیرخدایی، ای قاتلین فرزند رسول خدا! شوهرش دستش را گرفت و او راکشانکشان به جایگاه خودش بازگرداند!
چرا امام حسین(ع) اهل بیت: را به کربلا آورد؟
سید بن طاووس ـ اعلی الله مقامه ـ میفرماید: ممکن است یکی از جهاتی کهباعث شد امام حسین(ع) حرمسرا و زنان و دختران خود را همراه خود بیاورد، این باشد کهاگر آنان را در حجاز یا شهر دیگر بجا میگذاشت، یزید بن معاویه ـ که لعنتهای خدا بر اوباد ـ متعرض آنها میشد و آنها را شکنجه و آزار میکرد، تا بدین وسیله از مبارزه وشهادت حسین(ع) جلوگیری کند. همچنین گرفتاری زنان در دست یزید باعث میشدامام از ادایِ وظیفة بزرگ و رسیدن به مقامهای سعادت محروم بماند.
مضافاً بر این که امر خدا تعلق بر این گرفته بود که امام حسین(ع) از همه چیز خود،حتی زن و فرزند در راه خدا بگذرد تا از امتحان الهی سرفراز در آید. زنان اهل بیت بهخودی خود منادیان گروهی عزت و شرافت و مکملین نهضت عاشورا بودند و تا رسواییباطل و روشن شدن حق از پای ننشستند. آنها در حقیقت نهضت حسین را تکمیلنمودند و با پیامرسانی انقلابی خود، نگذاشتند دشمن از شهادت امام حسین سوء استفادهکند؛ یعنی خون امام و شهدای کربلا را پایمال کند.
تحمّل همان نالهها و شیونها و فریادهای احساسی زنها و بچهها، سبب فزونیثواب و اجر برای امام حسین(ع) و باعث ثبات نهضت شد. اگر زینبها نمیبودند و منزلبه منزل با مظلومیت خودشان، احساسهای مردم را جریحهدار نمیکردند و با هوشیاری واقدام به موقع از قبیل سخنرانیهای آتشین و فریادها، رسوایی ابن زیاد و یزید را فراهمنمیآوردند، چه کسی این رسالت را به عهده میگرفت؟ دشمن حسین را کشته بود، اعلاممیکرد، در کربلا مُشتی یاغی (العیاذبالله) را کشتیم که خروج کرده بودند و ماجرا تمام شد.
دیگر کسی هم نبود که دم از دم برآرد و از جنایات ننگین یزید پرده بردارد، اما اهلبیت این رسالت را خوب به انجام رساندند. زینب و ام کلثوم خواهران امام حسین و فاطمهو سکینه و حتّی دختر چهارساله امام حسین(ع) (معروف به رقیه) لحظه به لحظةاسارت، بر رسوایی خاندان لعنت شده بنیامیّه افزوده، تا این که مردم یزید و ابن زیاد راشماتت میکردند، تا آنجا که دیگر یزید ذلّه شده و دست از اهل بیت(ع) برداشت و آنهارا آزاد کرد...
زنان شجاع اهل بیت:
در این فراز، از مقاله تنی چند از زنان اهل بیت که سرگذشت آنها برای همهمردان و زنان درس عبرت است، معرفی میکنیم:
زینب کبری3
سرسلسلة زنان شجاع نهضت امام حسین(ع) زینب کبری3 است. اوخداشناسی بود که در تحمل مصائب به «امالمصائب» لقب یافت. در عفت و نجابتثانی زهرا3 بود. تندیس شرم و حیا و دارای عصمت صغری. او ولیةالله بود، راضی بهرضای الله و امینةالله بود، عالمه غیر معلمه. محبوب رسول خدا و فاطمة زهرا وامیرالمؤمنین، نائبةالزهرا، شریکةالحسین و در فصاحت و بلاغت وارث امیرالمؤمنینبود شجاعت ملکة وجودش بود. او قهرمان کربلا بود و در صبر و مقاومت مجسمة تقوابود. در برخورد با مصیبها، چون کوهِ مقاوم و چون صخره در مقابل امواج خروشان، خم بهابرو نیاورد. او کمر مصیبت را شکسته بود.
در طول نهضت عاشورا، بلا گردان زنها و بچهها و امام سجاد(ع) بود؛ به عنوانمثال وقتی در کوفه پس از این که زینب افشاگری کرد و مردم را تهییج نمود. ابن زیاد ـلعنةالله علیه ـ بسیار غضبناک شد، چون ضرب و شتم زینب برای او افت داشت، علی بنالحسین(ع) را احضار نمود و گفت: تو کیستی؟ زین العابدین(ع) فرمود: من علی بنالحسین هستم. گفت: علی بن الحسین که در کربلا کشته شد؟ فرمود: آن شیر بیشةشجاعت که شربت شهادت نوشید، برادرم علی(ع) بود، که بر خلاف گفتار تو، مردم او راشهید کردند، نه خدا!
ابن زیاد غضبش بیشتر شد و گفت: هنوز آن جرأت و توان در تو باقی است کهپاسخ مرا بدهی و گفتة مرا زیر پا بگذاری؟ اینک بیایید جلادان، او را برده و گردن بزنید!مدافع ولایت و امامت، زینب قهرمان بیتاب شد، خود را به دامان امام سجاد(ع) انداختو فرمود: یابن مرجانه (پسر مرجانه) آن همه خونها که ریختی، هنوز کاسة انتقام تو رالبریز نکرده، باز هم میخواهی گرگ وار خون ما را بیاشامی؟ آنگاه دست به گردن امامسجاد(ع) انداخت و فرمود: به خدا! دست از یادگار برادرم برنمیدارم و از او جدا نمیشوم،اگر میخواهی او را به قتل برسانی، مرا هم با او بکش.
• مرا با او بکش تا هر دو با هم شویم آسوده از این محنت و غم
• شویم آسوده از این محنت و غم شویم آسوده از این محنت و غم
زینب3 پا به پای امام حسین(ع) در نهضت عاشورا آمد. او پسرش عون راپیش کش برادر برده بود، اگر حسین(ع) شهید شد زینب هم با اسارت خود خط سرخشهادت را پیمود، کاروان اهل بیت را به رهبری امام سجاد به مدینه رسانید، الحقوالانصاف هیچ کم نگذاشت، چرا که او عقیلة بنیهاشم بود و یادگار حیدر و یک سالپس از امام حسین(ع) در شهر دمشق در گذشت.
ام کلثوم3
دختر دیگر امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا3 ام کلثوم است. او زنی شجاع ورشیده و عاقله بود. در خانه علی(ع) و در دامان زهرای مرضیه3 بزرگ شده بود. درکامامانی چون علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) و زینالعابدین(ع) بر معرفت او افزوده بود.وی در میدان سیاست هم حضور فعالی داشت؛ چنان که، در زمان عثمان به عنوان سفیربه سوی مکة روم اعزام شده بود. وی در کربلا زن تمام عیار و جا افتادهای بود که به کمکزینب توانست بر مشکلات فایق آمده و دشمن را به رسوایی افکند. او نیز در کوفه چونزینب کبری3 در حالی که با صدای بلند گریه میکرد، از پس پردة نازکی خطبهای ایرادکرد: ای مردم کوفه رسوایی بر شما! چرا حسین را خوار کردید و او را کشتید؟ و اموالش را بهتاراج بردید و زنان حرمش را اسیر نمودید و ایشان را آزار و شکنجه کردید؟ مرگ و نابودیبر شما! وای بر شما! آیا میدانید چه بلایی دامنگیر شما شد؟ و چه بار گناهی بر پشتمیکشید؟ و چه خونها ریختید؟ و با چه بزرگواری رو به رو شدید و از چه کودکانی لباسربودید؟ بهترین مردم بعد از رسول خدا را کشتید، دلسوزی از کانون دل شما رخت بربست،هان که حزب خداوند پیروز است و حزب شیطان زیانکار...
وقتی ابن زیاد در کوفه سر امام حسین(ع) را مقابل خود گذاشته و خوشحالیمیکرد! ام کلثوم3 خطاب به ابن زیاد فرمود: ای پسر زیاد! آیا برای پاسخ به رسولخدا(ص) جوابی آماده کردهای؟ میدانی سر و کارت با رسول خدا(ص) است؟
پس از خطبة آتشین ام کلثوم3 مردم به قدری تحت تأثیر قرار گرفته بودند کههمه میگریستند، به خود لطمه میزدند، زنان گیسوان پریشان میکردند و صدا به واویلابلند شد، مردان ریشهای خود میکندند...
فاطمة صغری3 دختر امام حسین(ع)
حضرت فاطمه صغری دختر امام حسین(ع) همسر حسن بن الحسن(ع) نیز درکوفه خطبهای ایراد کرد و در آن، ضمن سپاس خدا به شمارة ریگها و سنگها به گرانی ازعرش تا خاک و مدح پیامبر اکرم(ص) مردم را خطاب کرد و فرمود: بارالها به تو پناه میبرمکه بر تو دروغی ببندم، یا سخنی بگویم بر خلاف آنچه فرو فرستادهای، درباره پیمانهاییکه برای وصی پیامبر علی بن ابیطالب(ع) گرفتهای، همان علی که حقش را ربودند وبیگناهش کشتند، چنانچه دیروز فرزندش را در خانهای از خانههای خدا کشتند و جمعیکه به زبان، اظهار مسلمانی میکردند حاضر بودند، ای خاک بر سرشان! که از فرزندعلی(ع) نه در زندگیاش ستمی بازداشتند و نه به هنگام مرگ یاریاش نمودند... در حالیکه حسین سرشتی داشت، پسندیده و طینتی داشت، پاک، فضایل اخلاقیاش معروفهمه بود و عقاید نیکاندیش او مشهور جهان...
رباب3 مادر سکینه و علیاصغر
رباب دخترِ سوم مردی مسیحی بود که در زمان خلیفه دوم، اسلام آورده بود. او بههمسری امام حسین(ع) در آمده بود، ظاهراً تنها همسر امام حسین بود که با کاروانحسینی به کربلا آمد و از نزدیک شاهد آن مناظر دلخراش و تکان دهنده بود. رباب مادردلسوختة علیاصغر و سکینه است. او از نزدیک شاهد پرپر شدن شش ماهاش بود کهقوم دغاحنجرش روی دست پدر پاره پاره گردند. فرزندش علیاصغر نشان بارزمظلومیت امام حسین(ع) است. او نیز به سهم خود در مقابل تبلیغات شوم و مسمومکنندة دستگاه حکومت غاصب ایستاد و اجازه نداد تا با تحریف کربلا خون پاکانروزگارش را به هدر دهند.
او در مجلس ابن زیاد سر پاک حسین را به دامن گذارد و گفت: واحسینا فلانسیتحسیناً...؛ وای حسینم! هرگز فراموشت نمیکنم...» چنان با این مرثیهخوانی خود، آهی ازدل داغدیدهاش بر کشید که احساسات پاکش حاضران مجلس را متأثر کرد...
سکینه3 دختر امام حسین(ع) راوی کربلا
سکینه، از مادری به نام رباب زاده شد و همسرش قاسم بن الحسن، در کربلاشهید شد. وی که در کربلا ماجرا را از نزدیک دیده بود. از واقعهنگاران کربلا محسوبمیشود. به نقل فاضل دربندی در کتاب اسرارالشهادة سکینه3 میگوید:
شب عاشورا از پشت خیمه شنیدم پدرم و اصحابش میگویند، سکوت کردم ودیگر زنان را خبر نکردم. آهسته آهسته جلو رفتم، دیدم پدرم نشسته و اصحاب دورشحلقه زدهاند، پدرم میفرمود: شما خیال میکردید این جماعت با من بیعت میکنند، امامیبینید که شیطان بر آنها مسلط شده، جز کشتن من و همراهان و اسارت اهل بیتچیز دیگری نمیخواهند. حرف پدرم تمام نشده بود، ده، بیست نفر رفتند و حدود هفتاد،هشتاد نفر باقی ماندند... امکلثوم متوجه من شد، از من پرسید: چه خبر است؟ قصه رابرایش تعریف کردم، او طاقت نیاورد فریاد کشید: «وامحمدا واعلیا واحسینا...» سکینه درسال 117 هجری در مدینه رحلت نمود.
لبابه همسر ابوالفضل(ع)
لبابه دختر عبیدالله بن عباس بانوی حرم قمر بنیهاشم بود که در کربلا هم حاضرشد و پس از شهادت ابوالفضل(ع)، به اسارت رفت و پس از آن با اهل بیت به مدینهمراجعت نمود. یقیناً برای این زنان، مقامی مثل شوهران و مردان آنها در بهشت منظورشده است.
آری، زنان بیدار پس از شهادت امام حسین(ع) هم با احساسهای پاکشان جوّ رابرای برکناری اوباش کربلا از حکومت فراهم میکردند، در هر فرصت ممکن به رسالتانقلابی خود عمل میکردند و باعث و بانیان جنایتهای هولناک کربلا را به عاقبتشومشان وعده میدادند.
همسر کعب بن جابر، قاتل «بریر» آن صحابی معروف امام حسین(ع)، بعدها به اوگفت: بر علیه فرزند فاطمه اقدام کردی و سید قاریان قرآن را کُشتی (بریر). خطای بسیاربزرگی مرتکب شدی، به خداوند قسم! بعد از این با تو سخن نخواهم گفت.
در سال 64 هجری ماه صفر، درست سه سال پس از شهادت امام حسین(ع) یزیدبه درک واصل شد.
جماعتی از مردم برای بیعت به سراغ عمر سعد رفتند، تا او را به حکومت تعیینکنند. زنان شجاعی از قبیلة همدان و زنانی دیگر از کهلان، انصار، ربیعه و نخع به کوفهآمدند و در حالی که میگریستند و مویه میکردند و برای امام حسین(ع) زاری مینمودند،وارد مسجد جامع شهر شد. و فریاد میزدند: مگر نه این است که همین عمر سعد بود کهراضی به قتل امام حسین(ع) شده بود، تا برای ما در کوفه حکومت کند، پس مردمگریستند و از عمر بن سعد صرفنظر کردند، در این جریان فعالیت زنان قبیلة همدانچشمگیرتر بود.
آری، این سلسله ادامه داشت و در تمامی ادوار تاریخ زنان شجاع و متدین به هرنحو ممکن از خاندان عترت و طهارت جانبداری کردند و شعرهای زیبای خود را درتاریخ به ثبت رساندند، که از آن جمله میتوان به حضور فعال زنان نوغان مشهد مقدسدر تشییع جنازه امام رضا(ع) اشاره نمود. راهپیمایی زنان غیور و شجاع ایرانی در انقلاباسلامی به رهبری فرزند امام حسین(ع) یعنی امام خمینی ـ قدس سره الشریف ـ درسالهای 56 و 57. نمونة دیگری از رشد سیاسی زنان و مادرانِ پاکدامن است که باعفت و نجابت خود و حضور فراگیر و کارآمد در مقاطع حساسی تاریخی، مسئولیتسیاسی، انقلابی و شرعی خود را به انجام رساندند. امید آن که زنان امروز هم این رسالتخطیر را به عهده بگیرند، لااقل گریههای ما در مصیبتهای فرزندِ زهرا یک نوع شرکتدر حماسة اوست و هیچکس به مثل امام حسین(ع) شایسته گریه نیست، گریه بر امامحسین در راستای حفظ دستاوردهای نهضت مقدس او و جاودانگی راه او صورتمیپذیرد. زیرا امام حسین شایستگی آن را دارد که در تاریخ دنیا باقی بماند.
منابع
1ـ قرآن مجید، تفسیرهای المیزان، مجمع البیان، قرطبی، الدّرالمنثور
(جلالالدینسیوطی).
2ـ نهجالبلاغه به قلم محمدعلی انصاری.
3ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید (سه جلدی).
4ـ تاریخ طبری، طبری (5 جلدی).
5ـ سیره نبویه ابن هشام، (4 جلدی) دارالکتاب العربی بیروت.
6ـ کنزالعمال، متقی هندی (13 جلدی).
7ـ وسائل الشیعه، حر عاملی (20جلدی).
8ـ بحارالانوار، چاپ آخوندی.
9ـ اسدالغابة، ابن اثیر.
10ـ صحیح بخاری.
11ـ فروغ ابدیت، سبحانی (2 جلدی).
12ـ ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، دارالکتب الاسلامیه تهران.
13ـ ارشاد مفید با ترجمه فارسی، کتابفروشی اسلامیه تهران.
14ـ ملهوف علی قتلی الطفوف، ابی مخنف، دارالاسوة للطباعة والنشر تهران.
15ـ ترجمه لهوف، آهی سوزان بر مزار شهیدان، به قلم سید احمد فهری.
16ـ اعیان الشیعه، محسن امین (10 جلدی).
17ـ سیره امامان ترجمه فی رحاب ائمه اهل البیت، محسن امین، ترجمه حسین
وجدانیج 3.
18ـ چهره خونین حسین(ع) ترجمه مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، عزیزالله عطاری.
19ـ مقتل خوارزمی.
20ـ الخصائص الحسینیه شیخ جعفر شوشتری.
21ـ رموز الشهادة، ترجمه کامل المهموم و نفثه المصدور، محدث قمی، کتابفروشی
اسلامیه تهران، ترجمه آیتالله کمرهای.
22ـ ناسخ التواریخ، چاپ سنگی و چاپ قدیم.
23ـ امالی شیخ صدوق.
24ـ منتهی الامال، محدث قمی.
25ـ کشف الغمه، مرحوم علیبن عیسی اربلی (3 جلدی) دارالکتاب الاسلامی بیروت.
26ـ امام حسین و ایران نوشته کورت فریشلر آلمانی، ترجمه ذبیحالله منصوری.
27ـ طراز المذهب.
28ـ شبهای پیشاور، سلطان الواعظین.
29ـ اسرارالشهاده، فاضل دربندی، چاپ تهران.
30ـ مقتل ابی مخفف، چاپ المحجة البیضاء بیروت.
31ـ چهره زن در آئینه اسلام و قرآن، مرتضی فهیم کرمانی.
32ـ سیاسة الحسینیه، علامه کاشف الفطاء.
33ـ جلاءالعیون، علامه مجلسی.
34ـ شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، چاپ 1352.
35ـ مروج الذهب، مسعودی (دارالاندلس بیروت).
36ـ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، توزیع دارالباز مکه مکرّمه.