سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

نقش‌ زنان‌ در نهضت‌ حسینی‌

نقش‌ زنان‌ در نهضت‌ حسینی‌
یکی‌ از شگفتی‌هایی‌ که‌ در حادثة‌ کربلا به‌ وضوح‌ مشاهده‌ می‌شود، و چهرة‌حماسی‌ حادثة‌ عاشورا را برجسته‌تر می‌سازد، حضور فعال‌ همة‌ اقشار اجتماع‌ در تولد آن‌تحوّل‌ عظیم‌ بوده‌ است‌.
کاروانی‌ که‌ از شهر مکّه‌ و از لابه‌ لای‌ مناسک‌ حج‌ راه‌ خویش‌ را یافته‌ وراهی‌سرزمین‌ حماسه‌ و عشق‌ «کربلا» می‌شود، کاروانی‌ است‌ متشکل‌ از زن‌، مرد، پیر، جوان‌،نوجوان‌، خردسال‌ و حتی‌ کودک‌ شیرخوار و غلام‌ و برده‌.
بررسی‌ داستان‌ کربلا و نقش‌ اقشار مختلف‌ اجتماعی‌ در این‌ حرکت‌ پیام‌ آور نکات‌قابل‌ توجهی‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ موارد زیر اشاره‌ کرد:
الف‌) ایجاد تحول‌های‌ اجتماعی‌،
تنها با تحوّل‌ در کلیة‌ اقشار اجتماع‌ متصوروممکن‌ است‌.
ب‌) ( اِن‌َّ اللّه‌ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْم‌ٍ حَتّی‌ یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِم‌ْ )
برخلاف‌ قوم‌ حضرت‌ موسی‌ (ع) که‌ او را در برابر صحنة‌ نبرد با دشمنان‌ تنها گذارده‌و رها می‌کردند و می‌گفتند: ( اءِذْهَب‌ْ اَنْت‌َ وَ رَبُّک‌َ فَقاتِلااءِنّا ههُنا قاعِدُون‌َ ) ؛ موسی‌تو وخدایت‌ به‌ جنگ‌ بروید ما همین‌ جا می‌نشینیم‌ و منتظر نتیجة‌ نبرد می‌شویم‌.
در کربلا امام‌ حسین‌ (ع) همراهانی‌ داشت‌ که‌ اگرچه‌ اندک‌ بودند، اما در برابرتوصیه‌های‌ اکید آن‌ حضرت‌ به‌ ترک‌ نمودن‌ صحنة‌ نبرد هرگز او را تنها نگذاردند. در این‌میان‌، سهم‌ بانوان‌، گاه‌ سنگین‌تر از سهم‌ مردان‌ کاروان‌ بود، به‌ ویژه‌ که‌ پس‌ از عصرعاشورا و شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) با تحمل‌ اسارت‌ و آزار همواره‌ بر اهداف‌ حسینی‌ پای‌فشردند و مکتب‌ عاشورا را زنده‌ نگهداشتند.
ج‌) امامان‌ معصوم‌ و رهبران‌ اجتماعی‌ می‌بایست‌ با همة‌ اقشار اجتماع‌ مرتبط‌ بوده‌و چون‌ پدری‌ مهربان‌ که‌ با همة‌ اعضای‌ خانواده‌ مرتبط‌ است‌، از حضور و نقش‌ همة‌ اقشاراجتماعی‌ در عرصة‌ تحولات‌ اجتماع‌ استقبال‌ نمایند. آنچه‌ این‌ مجموعه‌ در صدد بیان‌ آن‌است‌ بررسی‌ حضور و نقش‌ بانوان‌ در حادثة‌ کربلاست‌. بر خلاف‌ تصور مألوف‌، حادثة‌ کربلایک‌ جریان‌ حماسی‌ و عرفانی‌ ویژة‌ مردان‌ نیست‌، بلکه‌ نقش‌ بانوان‌ در این‌ راستا چنان‌مشهود و واضح‌ است‌ که‌ به‌ جرأت‌ می‌توان‌ گفت‌: اگر فداکاری‌ ها و از خود گذشتگی‌ های‌بانوان‌ و به‌ ویژه‌ حضرت‌ زینب‌ کبری‌''( 3 ) نبود، هرگز خون‌ امام‌ حسین‌ (ع) در مجرای‌صحیحی‌ که‌ بنیان‌ یک‌ انقلاب‌ بود و به‌ جاودانگی‌ انجامید، جریان‌ نمی‌یافت‌. اگر روشن‌گری‌های‌ بانوان‌ کاروان‌ کربلا نبود، هرگز خبر حادثة‌ کربلا به‌ رغم‌ تصور دشمنان‌ با این‌سرعت‌ و صراحت‌ در اقصی‌ نقاط‌ کشور پهناور اسلامی‌ آن‌ زمان‌ منتشر نمی‌شد و یا چنان‌که‌ در بعضی‌ حوادث‌ اجتماعی‌ دیگر دیده‌ می‌شود، دست‌ خوش‌ تحریف‌ یا تغییر و ابهام‌می‌شد.
هدف‌ از بررسی‌ نقش‌ بانوان‌ در عرصة‌ حادثة‌ کربلا، بیان‌ شگفتی‌ هایی‌ است‌ که‌زن‌ِ مسلمان‌ می‌تواند در عین‌ حفظ‌ حجاب‌ و عفّت‌ و در عین‌ برخورداری‌ از ارزش‌های‌یک‌ زن‌ مسلمان‌ لرزش‌های‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ بیافریند. او می‌تواند با وفاداری‌ به‌ مقام‌ولایت‌ و امام‌ معصوم‌ و رهبر و مقتدای‌ خویش‌ مثمر ثمرات‌ بنیادین‌ اجتماعی‌ باشد و بدون‌نیاز به‌ طرح‌ پیش‌ فرض‌ هایی‌ چون‌ فمنیسم‌ و تساوی‌ حقوق‌ زن‌ و مرد در عین‌ حفظ‌ جای‌گاه‌ شخصیتی‌ و اجتماعی‌ خویش‌ در ایجاد تحولات‌ اجتماعی‌، چنان‌ موثر باشد که‌ همه‌جا نامش‌ و یادش‌ و حماسة‌ اش‌ تلألؤ نام‌ امام‌ معصوم‌ (ع) قرار گیرد و همچون‌ چراغ‌ روشنی‌فرا راه‌ آیندگان‌باشد.
گفتنی‌ است‌ که‌ نقش‌ بانوان‌ در کربلا تنها ویژة‌ کسانی‌ نبود که‌ قافله‌ را همراهی‌می‌کردند. گاه‌ بانوانی‌ در این‌ حرکت‌ صاحب‌ نقش‌ و اثر بوده‌اند که‌ اصلاً موفق‌ به‌ حضور درکربلا نگردیدند، ولی‌ نقش‌ مؤثر آنان‌ غیر قابل‌ انکار است‌. از این‌ دسته‌ می‌توان‌ به‌ نقش‌بانوی‌ پیراسته‌ و مهذّبی‌، چون‌ ام‌البنین‌ همسر حضرت‌ امیرمؤمنان‌ (ع اشاره‌ کرد، با آن‌ که‌ در کربلا حاضر نبود، ولی‌ چهار گل‌ به‌ آستان‌ حسینی‌ تقدیم‌ داشت‌ و پرچمدار سپاه‌ سیدالشهدا از دامان‌ وی‌ بود. او هم‌ چنین‌ با سوگواری‌ پیوستة‌ خود در شهرمدینه‌ همواره‌ یاد شهیدان‌ کربلا را زنده‌ می‌داشت‌ و حوادث‌ دلخراش‌ و مصایب‌ کربلا رایادآور می‌شد.
به‌ این‌ ترتیب‌ در این‌ مجموعه‌ کوشش‌ می‌شود، تا نقش‌ بانوان‌ را در ده‌ بخش‌مجزّا تقسیم‌ و بررسی‌ نموده‌. اگر چه‌ به‌ یقین‌ این‌ مختصر نمی‌تواند انعکاس‌ کامل‌ همة‌حقایق‌ باشد که‌ گفته‌اند: آب‌ دریا را اگر نتوان‌ کشید، هم‌ به‌ قدر تشنگی‌ باید چشید. بدان‌امید که‌ اسوة‌ نیکو و الگوی‌ شایستة‌ همة‌ کسانی‌ باشد که‌ می‌کوشند تا با متابعت‌ از اولیای‌دین‌، راه‌ صحیح‌ هدایت‌ را بپیمایند.
1ـ بانوانی‌ که‌ در کربلا به‌ شهادت‌ رسیدند
اکنون‌ شایسته‌ است‌ جهت‌ تیّمن‌ و تبرک‌، سخن‌ را با نام‌ بانوان‌ سعادت‌ مندی‌ آغازکنیم‌ که‌ با نثار خون‌ خود بر پهنای‌ زمین‌ کربلا نام‌ خود را در جوار نام‌ شهیدان‌ کربلاجاودانه‌ گردانیدند.
«یا لیتنا کنا معکم‌ فنفوز فوزاً عظیماً»
از این‌ گروه‌ می‌توان‌ به‌ نام‌ «ام‌ وهب‌» همسر عبدالله‌ بن‌ عمیر کلبی‌ یکی‌ ازشهیدان‌ کربلا اشاره‌ کرد.
ابو مخنف‌، راوی‌ اولین‌ مقتل‌ شهیدان‌ کربلا، می‌گوید:
عبدالله‌ بن‌ عمیر کلبی‌ به‌ میدان‌ جنگ‌ رفت‌ و با حضور او کارزار سختی‌ در گرفت‌،به‌ گونه‌ای‌ که‌ گرد و غبار این‌ زد و خوردها از افق‌ دید می‌کاست‌.
وقتی‌ گرد و غبار میدان‌ فرو نشست‌، همسر عبدالله‌ بن‌ عمیر از خیمه‌ها خارج‌ شد وبه‌ سوی‌ میدان‌ شتافت‌ و چون‌ با منظرة‌ شهادت‌ همسرش‌ مواجه‌ شد، خود را به‌ نزدیک‌بدن‌ او رسانید و بالای‌ سرش‌ نشست‌ و پیوسته‌ می‌گفت‌: بهشت‌ گوارای‌ تو باد. امیدوارم‌خدا مرا نیز در کنار تو بپذیرد. چیزی‌ نگذشت‌ که‌ شمر به‌ غلامش‌ رستم‌ دستور داد، تا باستون‌ خیمه‌ بر سرش‌ بکوبد. عمود آهنین‌ سرش‌ را شکافت‌. او نیز در جای‌ گاه‌ شهیدان‌کربلا جای‌ گرفت‌.
هم‌ چنین‌، عاتکه‌ فرزند مسلم‌ بن‌ عقیل‌ نیز از کسانی‌ بود که‌ در اثر حملة‌ دشمن‌ به‌خیام‌، زیردست‌ و پای‌ اسبان‌ قرار گرفت‌ و به‌ گونه‌ای‌ سخت‌ و مشقت‌آور به‌ شهادت‌ رسید.
هم‌ چنین‌، نام‌ هانیه‌، نوعروسی‌ که‌ در کربلا به‌ همراه‌ همسرش‌ از روز اول‌ محرم‌ ودر مسیر حرکت‌ سیدالشهداء اسلام‌ آورده‌ و به‌ کاروان‌ آن‌ حضرت‌ ملحق‌ گردیدند، ازشهیدان‌ کربلا شمرده‌ شده‌ است‌. او نیز پس‌ از شهادت‌ همسرش‌ وارد میدان‌ شد و چون‌ برسر جسد بی‌ جان‌ همسرش‌ نشست‌، غلام‌ شمر او را به‌ شهادت‌ رسانید.
گروه‌ دیگری‌ از بانوان‌ که‌ تأثیر حضور آنان‌ در کربلا غیرمستقیم‌ بود، بانوانی‌ بودندکه‌ با تقدیم‌ فرزندانشان‌ به‌ آستان‌ حسینی‌، در یاری‌ گری‌ فرزند غریب‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) سهم‌ داشتند.
از این‌ دسته‌، می‌توان‌ به‌ نام‌ «ام‌ البنین‌» اشاره‌ کرد که‌ مادر پرچمدار سپاه‌ حسینی‌است‌. او علاوه‌ بر تقدیم‌ فرزند رشیدش‌ اباالفضل‌ العباس‌ به‌ آستان‌ حسینی‌، سه‌ تن‌ دیگراز فرزندانش‌ را به‌ گلستان‌ حسینی‌ تقدیم‌ کرد و از این‌ روی‌ سهم‌ به‌ سزایی‌ در کربلاداشت‌.
ام‌ لیلا مادر حضرت‌ علی‌اکبر (ع) همسر امام‌ حسن‌ و مادر قاسم‌ بن‌ الحسن‌ (ع) ورباب‌ همسر با وفای‌ سیدالشهدا که‌ فرزندش‌ علی‌اصغر (ع) را به‌ آستان‌ حسینی‌ تقدیم‌کرد، نیز از این‌ گروه‌ بانوان‌ سعادت‌ منداند.
بخشی‌ از این‌ گروه‌، زنانی‌ بودند که‌ خود در خیمه‌های‌ حسینی‌ صحنة‌ شهادت‌فرزندانشان‌ را نظاره‌ می‌کردند و در کربلا حضور داشتند. از آن‌ جمله‌ حضرت‌ زینب‌کبری‌ بود که‌ دو فرزندش‌ «عون‌ و محمد» در کربلا به‌ شهادت‌ رسیدند.
لیلی‌'' مادر حضرت‌ علی‌اکبر، مادر قاسم‌ بن‌ حسن‌ (رمله‌)، مادر عمرو بن‌ جنادة‌ وعبدالله‌ بن‌ مسلم‌ از این‌ گروه‌ بودند.
دستة‌ سوم‌، بانوان‌ بزرگواری‌ بودند که‌ ضمن‌ حضور در کربلا، همسرانشان‌ را به‌آستان‌ حسینی‌ تقدیم‌ داشتند. از این‌ دسته‌ می‌توان‌ به‌ نام‌ «ام‌ هانی‌» فرزند امیرمؤمنان‌ و«ام‌ کلثوم‌» دختر حضرت‌ زینب‌ اشاره‌ کرد.
هم‌ چنین‌ همسر عبدالله‌ بن‌ عمیر کلبی‌ و همسر جنادة‌ بن‌ کعب‌ انصاری‌ از این‌قسم‌ بانوان‌ اند. اگر چه‌ تأثیر بانوانی‌، چون‌ همسر زهیر «دلهم‌» با آن‌ که‌ در کربلا حاضرنبود، کمتر از تأثیر حضور اینان‌ نبود. به‌ ویژه‌ آن‌ که‌ زهیر از مشورت‌ با او، توفیق‌ و سعادت‌یاری‌ سیدالشهدا را دریافت‌. یکی‌ از همراهان‌ زهیر بن‌ قین‌ که‌ در بازگشت‌ از سفر حج‌با او هم‌ سفر بود، گوید: ما به‌ ناچار با قافله‌ حسینی‌ که‌ راه‌ به‌ سوی‌ کربلا می‌پیمود، هم‌مسیر بودیم‌. به‌ همین‌ جهت‌ زهیر می‌کوشید که‌ هر کجا قافلة‌ حسینی‌ توقف‌ می‌کند، اوحرکت‌ کند و بالعکس‌، تا آن‌ که‌ به‌ ناچار در یکی‌ از منازل‌، هر دو در یک‌ بیابان‌ توقف‌کردیم‌. مشغول‌ صرف‌ غذا بودیم‌ که‌ فرستادة‌ امام‌ حسین‌ (ع) آمد و زهیر را به‌ نزد خویش‌خواند. زهیر نمی‌خواست‌ آن‌ حضرت‌ را در این‌ سفر همراهی‌ کند، به‌ همین‌ جهت‌ از دیدن‌فرستادة‌ او خیلی‌ ناراحت‌ شد. ولی‌ «دلهم‌» همسر زهیر گوید، به‌ او گفتم‌: سبحان‌ ا...!نمی‌خواهی‌ به‌ پسر رسول‌ خدا جواب‌ مثبت‌ بدهی‌؟ می‌توانی‌ نزد او بروی‌ و سخنش‌ رابشنوی‌ و بازگردی‌. زهیر به‌ پیشنهاد همسرش‌ و علی‌ رغم‌ میل‌ باطنی‌ خود به‌ سوی‌ خیام‌حسینی‌ رفت‌ و از جمله‌ برجسته‌ترین‌ یاران‌ حسینی‌ و در شمار شهیدان‌ سرشناس‌ دشت‌گلگون‌ کربلا جای‌ یافت‌.
4ـ بانوانی‌ که‌ همسر و فرزند خود را تقدیم‌ نمودند
از این‌ قسم‌ می‌توان‌ بانویی‌ به‌ نام‌ «بحرّیه‌» را نام‌ برد که‌ وی‌ همسر جنادة‌ بن‌ کعب‌انصاری‌ خزرجی‌ و مادر عمرو بن‌ جنادة‌ است‌.
جنادة‌ از یاران‌ سیدالشهدا : بود که‌ در جریان‌ اولین‌ حملة‌ دشمن‌ به‌ شهادت‌رسید. پس‌ از شهادت‌ این‌ صحابی‌ با وفا، فرزند نوجوان‌ او که‌ یازده‌ سال‌ بیشتر نداشت‌خدمت‌ امام‌ حسین‌ (ع) رسید و اجازة‌ میدان‌ خواست‌. امام‌ حسین‌ (ع) فرمود: این‌ نوجوان‌پدرش‌ در جنگ‌ کشته‌ شده‌ و ممکن‌ است‌ مادرش‌ ناراضی‌ باشد.
امّا عمرو پاسخ‌ داد: مادرم‌ به‌ من‌ دستور داده‌ که‌ در جنگ‌ شرکت‌ نمایم‌. در نقل‌دیگری‌ چنین‌ آمده‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌ او فرمود: پسرم‌! پدرت‌ به‌ شهادت‌ رسیده‌ و اگر توهم‌ کشته‌ شوی‌، مادرت‌ در این‌ بیابان‌ به‌ چه‌ کسی‌ پناه‌ ببرد؟
جوان‌ با شنیدن‌ سخن‌ امام‌ خواست‌ برگردد، امّا مادرش‌ به‌ او گفت‌: پسرم‌! آیاسلامتی‌ خودت‌ را بر یاری‌ پسر رسول‌ خدا (ص) ترجیح‌ می‌دهی‌؟ نوجوان‌ به‌ سوی‌ میدان‌رزم‌ شتافت‌ و جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید.
دشمن‌ سرش‌ را از بدن‌ جدا کرد و به‌ سوی‌ خیمه‌ها پرتاب‌ کرد. مادر جلو آمد سرش‌را برداشت‌ و گفت‌: آفرین‌ پسرم‌. آن‌ گاه‌ سر بریده‌ را برداشت‌ و آن‌ را چنان‌ به‌ سوی‌ دشمن‌پرتاب‌ کرد که‌ با ضربة‌ آن‌ یکی‌ از دشمنان‌ به‌ هلاکت‌ رسید و خودش‌ عمود خیمه‌ای‌ را ازجا کند و رجز خوانان‌ به‌ سوی‌ دشمن‌ حمله‌ کرد که‌ امام‌ (ع) در حق‌ او دعا کرد و او را به‌خیمه‌ باز گرداند.
از دیگر بانوان‌ این‌ دسته‌ می‌توان‌ به‌ ام‌ کلثوم‌ صغری‌'' (رقیه‌) دختر امیرمؤمنان‌ (ع) اشاره‌ کرد که‌ همسر مسلم‌ بن‌ عقیل‌ سفیر امام‌ حسین‌ (ع) بود. او که‌ در مسیر کربلا خبرشهادت‌ همسرش‌ را دریافت‌، در روز عاشورا فرزندش‌ را نیز به‌ آستان‌ حسینی‌ تقدیم‌ کرد.
5ـ بانوانی‌ که‌ علی‌ رغم‌ اصرار همسرانشان‌ خاندان‌ حسینی‌ را ترک‌ نکردند
از خلال‌ حدیث‌ طولانی‌ و زیبایی‌ که‌ از زبان‌ شیرزن‌ کربلا حضرت‌ زینب‌ کبری‌'' 3 در بیان‌ حوادث‌ شب‌ عاشورا و احوال‌ خیام‌ حسینی‌ در آن‌ شب‌ شنیده‌ایم‌ در می‌یابیم‌ که‌:پس‌ از آن‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) با یاران‌ ثابت‌ قدم‌ خود اتمام‌ حجت‌ نمود و بیعت‌ خویش‌ را ازآنان‌ برداشت‌ تا بازگردند، ولی‌ هرگز کسی‌ بازنگشت‌ به‌ آنان‌ فرمود: خدا شما را رحمت‌ کندو به‌ شما جزای‌ خیر عنایت‌ فرماید؛ اکنون‌ هر که‌ به‌ همراه‌ خود خانمی‌ آورده‌ برخیزد و او رابه‌ قبیلة‌ بنی‌اسدـ در نزدیکی‌ زمین‌ کربلاـ بسپارد. بانوانی‌ که‌ به‌ همراه‌ من‌ هستند، پس‌ ازمرگ‌ من‌ به‌ اسارت‌ دشمن‌ در می‌آیند، می‌ترسم‌ که‌ زنان‌ شما هم‌ اسیر شوند، پس‌برخیزید و آنها را به‌ بنی‌اسد بسپارید. علی‌ بن‌ مظاهر با شنیدن‌ این‌ سخن‌ از جای‌برخاست‌ و به‌ سوی‌ خیمه‌ رفت‌. همسرش‌ با دیدن‌ او به‌ احترام‌ از جای‌ برخاست‌ و پرسید:شنیدم‌ که‌ غریب‌ فاطمه‌ در میان‌ شما خطبه‌ می‌خواند، اما در پایان‌ جمله‌ هایی‌ فرمود که‌به‌ خاطر همهمة‌ مجلس‌، چیزی‌ نشنیدم‌. آن‌ جناب‌ در جمع‌ شما چه‌ فرمود؟
علی‌ بن‌ مظاهر، پیغام‌ امام‌ را ابلاغ‌ کرد و گفت‌: اکنون‌ برخیز تا به‌ سوی‌ قبیلة‌بنی‌اسد برویم‌ و من‌ تو را به‌ آنها ملحق‌ نمایم‌.
اما همسر علی‌ بن‌ مظاهر با شنیدن‌ این‌ سخنان‌ از جای‌ برخاست‌ و سرش‌ را به‌عمود خیمه‌ کوبید و اظهار داشت‌: به‌ خدا قسم‌ بی‌انصافی‌ کردی‌، ای‌ پسر مظاهر! آیا برای‌تو سهل‌ است‌ که‌ دختران‌ رسول‌ خدا (ص) به‌ اسارت‌ بروند و من‌ از اسارت‌ دشمن‌ در امان‌باشم‌؟ برایت‌ سهل‌ است‌ که‌ چادر از سر بانوان‌ اهل‌ بیت‌ بردارند و من‌ چادر بر سر داشته‌باشم‌؟ برایت‌ سهل‌ است‌ که‌ زینت‌های‌ دختران‌ رسول‌ خدا (ص) را بربایند و من‌ خود را به‌زینت‌ مزین‌ کرده‌ باشم‌؟ آیا می‌خواهی‌ تو روز قیامت‌ نزد رسول‌ خدا (ص) به‌ خاطر یاری‌فرزندش‌ روسفید باشی‌ و من‌ نزد فاطمة‌ زهرا 3 روسیاه‌؟ به‌ خدا سوگند! که‌ شما با مردان‌اهل‌ بیت‌ : همراهی‌ می‌کنید، ما نیز زنانشان‌ را تنها نمی‌گذاریم‌.
علی‌ بن‌ مظاهر با دیدگان‌ گریان‌ نزد فرزند رسول‌ خدا (ص) بازگشت‌ و عرض‌ کرد:همسرم‌ با آن‌ که‌ از قبیلة‌ بنی‌اسد است‌، اکنون‌ از رفتن‌ خودداری‌ می‌کند و می‌خواهد با شماهمراهی‌ نماید. امام‌ با شنیدن‌ این‌ خبر گریست‌ و فرمود: خداوند به‌ شما از جانب‌ ما جزای‌خیر عنایت‌ فرماید.
6ـ بانوانی‌ که‌ خانه‌هاشان‌ مرکز تجمع‌ شیعیان‌ و بحث‌ و تحلیل‌های‌ سیاسی‌ بود
در میان‌ اهل‌ کوفه‌ که‌ به‌ تعبیر حضرت‌ زینب‌ 3 اهل‌ دروغ‌ و فریب‌ کاری‌ بودند ورفتار ناجوان‌ مردانه‌شان‌ با حضرت‌ علی‌ (ع) و مسلم‌ بن‌ عقیل‌ سفیر امام‌ حسین‌ (ع) و خودآن‌ حضرت‌ شهره‌ گردیده‌ است‌. گاه‌ بانوان‌ غیرت‌ مندی‌ چون‌ «ماریة‌ عبدیه‌» را می‌بینیم‌که‌ نه‌ تنها در دل‌ هوای‌ یاری‌ سیدالشهدا را دارد، که‌ خانه‌اش‌ را در مرکز حوادث‌ توطئه‌آمیزعبیدالله‌ به‌ محلی‌ امن‌ برای‌ هواداران‌ سیدالشهدا تبدیل‌ می‌کند. این‌ بانوی‌ شیعه‌ - که‌ ازطایفه‌ «عبدالقیس‌» بود و او را ماریة‌ بنت‌ سعد می‌نامیدند - مرکزی‌ برای‌ گفت‌ و شنودها وتحلیل‌ اخبار سیاسی‌ آن‌ روز به‌ نفع‌ سیدالشهدا : دایر نموده‌ بود. وقتی‌ این‌ خبر به‌ گوش‌ابن‌ زیاد رسید، به‌ عاملانش‌ دستور داد از این‌ عمل‌ ممانعت‌ کنند و راه‌ منزل‌ این‌ بانو رابرای‌ شیعیان‌ مشتاق‌ سدّ نمایند. اما این‌ بانو، اگرچه‌ خود در عرصة‌ کربلا حضور نیافت‌،توانست‌ مردان‌ جنگی‌ را از خلال‌ مباحث‌ این‌ خانه‌ راهی‌ کاروان‌ حسینی‌ نماید. از آن‌جمله‌ یزید بن‌ ثبیت‌ و دو فرزند عبدا...و عبیدا...بن‌ یزید از خلال‌ مباحث‌ و نقد وتحلیل‌های‌ سیاسی‌ در این‌ خانه‌ بود که‌ راه‌ خویش‌ را یافتند و به‌ مکه‌ برای‌ یاری‌ فرزندرسول‌ خدا (ص) شتافتند.
6 ـ 1 ـ بانویی‌ که‌ به‌ حضرت‌ مسلم‌ (ع) در شهر کوفه‌ پناه‌ داد و خانه‌اش‌را در
اختیار او گذارد
از این‌ دسته‌ از بانوان‌ که‌ به‌ گونة‌ غیرمستقیم‌ فرزند رسول‌ خدا (ص) را یاری‌ کردند،می‌توان‌ از «طوعه‌» بانوی‌ مجاهد و شیرزنی‌ نام‌ برد که‌ در شهر نامردان‌ - شهر پیمان‌شکنان‌ کوفه‌ - به‌ سفیر سیدالشهدا : پناه‌ داد و او را در غربت‌ شهر کوفه‌ تنها نگدارد.طوعه‌ همان‌ بانوی‌ سعادت‌ مندی‌ است‌ که‌ یک‌ شب‌، سفیر سیدالشهدا : در خانه‌اش‌شب‌ تا صبح‌ را با عبادت‌ به‌ سرآورد و آمادة‌ فوز عظیم‌ شهادت‌ گردید.
6ـ 2 ـ بانویی‌ از طایفة‌ بکر بن‌ وائل‌
پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) و یاران‌ با وفایش‌ در کربلا، لشگر عمر سعد به‌سوی‌ خیمه‌های‌ حسینی‌ هجوم‌ آورده‌، به‌ غارت‌ و آتش‌ زدن‌ خیام‌ و آزار اهل‌ حرم‌ اقدام‌نمودند. در این‌ میان‌، یکی‌ از بانوان‌ که‌ لشکر عمر سعد را همراهی‌ می‌کرد و از قبیلة‌ بکربن‌ وائل‌ بود، با دیدن‌ این‌ منظره‌ شمشیر کشید و به‌ سوی‌ خیمة‌ بانوان‌ شتافت‌ و صدا زد:ای‌ آل‌ بکر بن‌ وائل‌! چگونه‌ ایستاده‌اید و غارت‌ خیمه‌های‌ دختران‌ رسول‌ خدا (ص) را تماشامی‌کنید؟ مردانگی‌ و غیرتتان‌ کجا رفته‌؟ آن‌ گاه‌ با شعار یا لثارات‌ رسول‌ ا... (ص) به‌ حمایت‌از بانوان‌ اهل‌ بیت‌ پرداخت‌. سخن‌ از دل‌ برخاستة‌ این‌ بانو، سرلوحة‌ قیام‌های‌ شیعی‌ شد وبه‌ همین‌ جهت‌ قیام‌ هایی‌ که‌ پس‌ از آن‌ برای‌ خون‌ خواهی‌ امام‌ حسین‌ (ع) انجام‌ یافت‌،غالباً با شعار یالثارات‌ الحسین‌ (ع) شناخته‌ می‌شد.
6 ـ ـ بانوان‌ قبیلة‌ بنی‌اسد
مطابق‌ نقل‌ مورخّان‌، بانوان‌ قبیلة‌ بنی‌اسد که‌ در نزدیکی‌ سرزمین‌ کربلا بودند،پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌ سرزمین‌ کربلا آمده‌ و چون‌ دیدند که‌ سپاه‌ عمر سعد،کشتگان‌ خود را دفن‌ کرده‌، ولی‌ شهیدان‌ اهل‌ بیت‌ : و یاران‌ امام‌ حسین‌ (ع) را بابدن‌های‌ پاره‌ پاره‌ بر روی‌ زمین‌ رها کرده‌اند، نزد همسرانشان‌ رفتند و گفتند: شما درپیشگاه‌ خدا چه‌ عذری‌ دارید که‌ فرزندان‌ او را یاری‌ نکردید. اکنون‌ که‌ از سعادت‌ حمایت‌آل‌ پیغمبر محروم‌ شدید، برخیزید و این‌ پیکرهای‌ به‌ خون‌ آغشته‌ را دفن‌ کنید و راضی‌نشوید که‌ بیش‌ از این‌ آفتاب‌ بر این‌ بدن‌ها بتابد.
مردان‌ قبیلة‌ بنی‌اسد با شنیدن‌ این‌ سخنان‌ غیرت‌ ورزیدند و به‌ دفن‌ شهیدان‌کربلا اقدام‌ نمودند....همین‌ بانوان‌ِ سعادت‌مند بودند که‌ در اربعین‌ شهدای‌ کربلا سه‌ روزحضرت‌ زینب‌ 3 و همراهان‌ او را در کربلا تنها نگذاردند و با همدردی‌ با آنان‌، خود را درمصیبت‌ اهل‌ بیت‌ شریک‌ دانستند.
7ـ بانوانی‌ که‌ بر همسرانشان‌ به‌ خاطر یزیدی‌ بودن‌ آنها شوریدند
الف‌) عیوّف‌، همسر خولی‌
عمر سعد پس‌ از واقعة‌ کربلا، سرِ مقدس‌ امام‌ حسین‌ (ع) را به‌ خولی‌ بن‌ یزیداصبحی‌ داد، تا نزد ابن‌ زیاد ببرند. منزل‌ خولی‌ در یک‌ فرسخی‌ کوفه‌ بود؛ شب‌ یازدهم‌خولی‌ سر سیدالشهدا : را به‌ خانه‌ آورد تا صبحگاهان‌ نزد ابن‌ زیاد ببرد.
خولی‌ دو همسر به‌ نامهای‌ «عیوف‌» و «نوار» داشت‌. عیوف‌ از مسلمانان‌ مدینه‌(انصار) بود و سخت‌ دل‌ بستة‌ اهل‌ بیت‌ عترت‌ و طهارت‌ بود. خولی‌ که‌ از علاقة‌ همسرش‌به‌ اهل‌ بیت‌ : مطلع‌ بود، سر را مخفیانه‌ درون‌ تنوری‌ پنهان‌ کرد، ولی‌ عیوف‌ نیمه‌های‌شب‌ نوری‌ دید که‌ از تنور به‌ آسمان‌ ساطِع‌ بود. او با اندوه‌ فراوان‌ از جای‌ برخاست‌ و شیون‌کنان‌ در سوگ‌ سیدالشهدا : لباس‌ ماتم‌ به‌ تن‌ کرد.
ب‌) نوار، همسر خولی‌
خولی‌ همسر دیگری‌ به‌ نام‌ «نوار» داشت‌. آن‌ هنگام‌ که‌ خولی‌ به‌ ناچار سر بریدة‌امام‌ حسین‌ (ع) را به‌ خانه‌ برد، تا در فرصت‌ مناسب‌ به‌ کاخ‌ ابن‌ زیاد ببرد، همسرش‌ متوجه‌شد و به‌ او گفت‌:
وای‌ بر تو! مردم‌ طلا و نقره‌ به‌ خانه‌هاشان‌ می‌برند و تو سر فرزندِ رسول‌ خدا (ص) رابه‌ خانه‌ آورده‌ای‌؟ به‌ خدا سوگند! دیگر هرگز مرا در خانة‌ خویش‌ نخواهی‌ دید و به‌ این‌ترتیب‌ از همسرش‌ جدا شد. او می‌گفت‌: نوری‌ دیدم‌ که‌ از آن‌ سر به‌ سوی‌ آسمان‌ می‌رفت‌و پرندگان‌ سفیدی‌ در اطراف‌ آن‌ تا صبح‌ در پرواز بودند.
ج‌ ـ هند، همسر یزید
هند فرزند عبدا...بن‌ عامر در خانواده‌ای‌ یهودی‌ متولد شده‌ بود. او در اثر یک‌بیماری‌ مادرزادی‌ فلج‌ بود. پدرش‌ برای‌ درمان‌ وی‌ پزشکان‌ فراوانی‌ را تجربه‌ کرده‌ بود،ولی‌ نتیجه‌ای‌ نگرفت‌. بهمین‌ جهت‌ به‌ رسم‌ آن‌ روز در شهر مدینه‌ او را به‌ خانة‌ حضرت‌علی‌ (ع) برد تا اگر در این‌ خانه‌ شفا یافت‌، او را به‌ کنیزی‌ در آن‌ خانه‌ بگذارد.
هند به‌ دست‌ امام‌ حسین‌ (ع) شفا یافت‌ و به‌ همین‌ جهت‌ در این‌ خانه‌ ماند و پس‌از شهادت‌ حضرت‌ علی‌ (ع) برای‌ کنیزی‌ به‌ خانة‌ امام‌ حسن‌ (ع) رفت‌. در زمان‌ خلافت‌معاویه‌ به‌ حسب‌ تقدیر به‌ ازدواج‌ یزید درآمد و از مدینه‌ رفت‌. امّا به‌ جهت‌ آن‌ که‌ همة‌خاطرات‌ دوران‌ کودکی‌ و نوجوانی‌ او متعلق‌ به‌ شهر مدینه‌ و خانة‌ اهل‌ بیت‌ : بود، سخت‌به‌ این‌ خانه‌ دل‌ بسته‌ بود.
او که‌ در شهر شام‌ بود و از داستان‌ حوادث‌ کربلا خبری‌ نداشت‌؛ روزی‌ به‌ همراه‌ یکی‌از بانوان‌ به‌ خرابة‌ شام‌ رفت‌، تا از اسیرانی‌ که‌ به‌ تازگی‌ آنها را به‌ شام‌ آورده‌ بودند، دیدن‌کند. حضرت‌ زینب‌ 3 و ام‌ کلثوم‌ (ع) با دیدن‌ هند او را شناختند، اما هند متوجه‌ این‌ امرنشد. به‌ همین‌ جهت‌ از کاروان‌ اسیران‌ سؤال‌ کرد: شما از کدام‌ شهرها به‌ این‌ جا آمده‌اید؟ابتدا کسی‌ پاسخی‌ نداد، ولی‌ چون‌ سؤال‌ را تکرار کرد؛ حضرت‌ زینب‌ فرمود: از شهرمدینه‌ هستیم‌. هند با شنیدن‌ نام‌ مدینه‌ از جای‌ برخاست‌ و گفت‌: بهترین‌ سلام‌های‌ من‌بر اهل‌ مدینه‌. سپس‌ گفت‌: می‌خواهم‌ در مورد خانه‌ای‌ از شهر مدینه‌ سؤال‌ کنم‌. آیا شماخانه‌ و خاندان‌ حضرت‌ علی‌ (ع) را در این‌ شهر می‌شناسید؟ حضرت‌ زینب‌ بازپرسیدند: از کدام‌ یک‌ از اعضای‌ این‌ خاندان‌ می‌پرسی‌؟
هند گفت‌: می‌خواهم‌ از احوال‌ حسین‌ (ع) و برادران‌ و فرزندان‌ او و خانم‌ زینب‌وخواهرش‌ ام‌کلثوم‌ و سایر بانوان‌ بپرسم‌. حضرت‌ زینب‌ 3 با گریة‌ جان‌ سوزی‌ در پاسخ‌ اوفرمود: اگر از خانة‌ علی‌ (ع) می‌پرسی‌، ما خانة‌ او را در شهر مدینه‌ ترک‌ کرده‌ایم‌ و منتظریم‌تا خبر مرگ‌ بستگانش‌ را به‌ آن‌ خانه‌ ببریم‌. اما اگر از حسین‌ (ع) می‌پرسی‌، سر بریده‌ای‌که‌ در برابر یزید نهاده‌ شده‌، از آن‌ِ حسین‌ است‌. و اگر از عباس‌ و سایر فرزندان‌ علی‌ (ع) می‌پرسی‌، ما آنها را در کربلا با بدن‌های‌ قطعه‌ قطعه‌ شده‌ بر روی‌ خاک‌ رها کرده‌ و به‌ اینجاآمده‌ایم‌. اگر از زینب‌ و ام‌ کلثوم‌ می‌خواهی‌، بدانی‌، من‌ زینب‌ 3 دختر علی‌ (ع) و این‌ هم‌خواهرم‌ ام‌کلثوم‌ هست‌.
هند با شنیدن‌ این‌ سخن‌ شیون‌ سر داد و نعره‌کشان‌ می‌گفت‌: آه‌، امام‌ من‌، آقای‌من‌ حسین‌ِ! کاش‌ پیش‌ از این‌ مرده‌ بودم‌ و دختران‌ فاطمه‌ 3 به‌ این‌ حال‌ نمی‌دیدم‌. و آن‌چنان‌ گریست‌ که‌ بی‌ هوش‌ بر روی‌ زمین‌ افتاد. وقتی‌ به‌ هوش‌ آمد، حضرت‌ زینب‌ 3 کوشید تا او را آرام‌ کند و به‌ خانه‌ برگرداند، ولی‌ هند پیوسته‌ گفت‌: به‌ خدا سوگند! به‌ خانه‌نمی‌روم‌، تا آن‌ که‌ برای‌ آقا و مولایم‌ اباعبدا...الحسین‌ (ع) اقامة‌ ماتم‌ و عزا کنم‌ و همة‌بانوان‌ هاشمی‌ را با خود به‌ خانه‌ ببرم‌. هند در میان‌ یک‌ مجلس‌ عمومی‌، بر یزید به‌ خاطراین‌ بدرفتاری‌ با خاندان‌ اهل‌ بیت‌ : شورید و او را سرزنش‌ کرد و یزید هم‌ به‌ ناچار گناه‌ رابه‌ گردن‌ ابن‌ زیاد انداخت‌ و او را لعن‌ و نفرین‌ کرد....
8ـ بانوانی‌ که‌ با افشاگری‌ و خطبه‌خوانی‌ پیام‌ عاشورا را فریاد کردند
اگرچه‌ در این‌ خصوص‌ برجسته‌ترین‌ شخصیت‌ مورد ذکر حضرت‌ زینب‌ 3 است‌که‌ پیام‌ خط‌ سرخ‌ حسینی‌ را به‌ شیوة‌ زیبایی‌ که‌ ویژگی‌ خاندان‌ اهل‌ بیت‌ : بود، فریادکرد. امّا در مسیر این‌ کاروان‌ با حرکت‌های‌ زیبای‌ دیگری‌ نیز در این‌ خصوص‌ مواجه‌می‌شویم‌، از آن‌ جمله‌:
الف‌) ام‌ کلثوم‌
ام‌ کلثوم‌در شهر کوفه‌ در روز یازدهم‌ محرّم‌ در خطاب‌ سرزنش‌آمیز به‌ اهل‌کوفه‌ چنین‌ فرمود:
«ای‌ اهل‌ کوفه‌، وای‌ به‌ حالتان‌! با حسین‌ (ع) چه‌ کردید؟ او را تنها گذاشتید، به‌ قتل‌رسانیدید و اموالش‌ را به‌ غارت‌ بردید و خود را وارث‌ او شمردید. زنانش‌ را اسیر کرده‌، و آزاردادید. هلاکت‌ بر شما باد، از رحمت‌ خدا به‌ دور باشید! که‌ مصیبت‌ بزرگی‌ آفریدید! آیامی‌دانید بار چه‌ گناه‌ سنگینی‌ را بر دوش‌ خود نهاده‌اید و چه‌ خون‌های‌ پاک‌ و مطهری‌ را برزمین‌ ریختید؟ و چه‌ اموال‌ محترمی‌ را به‌ غارت‌ بردید؟ شما برترین‌ انسان‌ پس‌ از پیامبررا کشتید».
«قساوت‌ باد شما را که‌ از رحمت‌ و مهربانی‌ به‌ دورید. به‌ درستی‌ که‌ یاران‌ خدارستگارانند و حزب‌ شیطان‌ زیان‌ کاران‌».
سپس‌ در خلال‌ اشعاری‌ که‌ سرود. فرمود:
شما برادرم‌ را به‌ گونه‌ زجر و سختی‌ به‌ شهادت‌ رسانیدید، وای‌ بر شما...! که‌ به‌زودی‌ آتش‌ پاداشتان‌ خواهد بود. خونی‌ را بر زمین‌ ریختید که‌ خدای‌ آن ‌ را محترم‌ شمرده‌بود و قرآن‌ و سپس‌ رسول‌ خدا ریختن‌ آن‌ را حرام‌. آتش‌ روز قیامت‌ پاداشتان‌ باد که‌ به‌یقین‌ در آن‌ جاودانه‌اید. من‌ پیوسته‌ تا زنده‌ام‌ بر برادرم‌ می‌گریم‌، بر آن‌ برادری‌ که‌ پس‌ ازرسول‌ خدا (ص) برترین‌ بود و اشک‌ هایم‌ همچون‌ سیل‌ و باران‌ پیوسته‌ بر گونه‌هایم‌ جاری‌می‌شوند و هرگز خشک‌ نخواهند شد».
صاحبان‌ مقاتل‌ گویند: پس‌ از آن‌ که‌ ام‌کلثوم‌ این‌ عبارات‌ را بیان‌ کرد، مردم‌ از گریه‌و شیون‌ جنجالی‌ به‌ پا کردند و خاک‌ بر سر خود می‌ریختند و صورت‌ می‌خراشیدند و سیلی‌به‌ صورت‌ می‌زدند و واویلا می‌گفتند. سید بن‌ طاووس‌ در لهوف‌ و محدث‌ قمی‌ در نفس‌المهموم‌ می‌فرماید:
پس‌ از استماع‌ این‌ خطبه‌، مردان‌ به‌ سختی‌ گریستند و هرگز دیده‌ نشد، مردم‌ به‌شدت‌ آن‌ روز گریه‌ کنند.
ب‌) رباب‌ همسر باوفای‌ امام‌ حسین‌ (ع)
رباب‌ یکی‌ از همسران‌ سیدالشهدا : بود که‌ در کربلا کودک‌ شیرخواره‌اش‌ درمیان‌ دستان‌ امام‌ حسین‌ (ع) شربت‌ شهادت‌ نوشید و خود نیز به‌ همراهی‌ کاروان‌ کربلا تاشام‌ رفت‌. او در مجلس‌ جشن‌ یزید در شام‌ چون‌ سر بریدة‌ امام‌ (ع) را دید سر را در آغوش‌گرفته‌ بوسید و در ضمن‌ اشعاری‌ فرمود:
آه‌ حسینم‌! من‌ هرگز حسین‌ را که‌ در برابر تیر و نیزة‌ دشمنان‌ قرار گرفت‌، فراموش‌نمی‌کنم‌. حسین‌ را در کربلا فریب‌ دادند، دعوت‌ کردند و سپس‌ با لب‌ تشنه‌ به‌ شهادت‌رسانیدند. خداوند دشمنانش‌ را در قیامت‌ سیراب‌ نگرداند.
این‌ اشعار که‌ در آن‌ مجلس‌ بیان‌ گردید، سندی‌ شد که‌ شهادت‌ امام‌ (ع) را به‌ دست‌دشمنان‌ اثبات‌ می‌کرد و گرنه‌ چه‌ بسا دشمن‌ در صدد آن‌ بود که‌ شهادت‌ امام‌ را مخفی‌داشته‌ و چنان‌ وانمود کند که‌ در اثر بیماری‌ از دنیا رفته‌ است‌.
این‌ بانوی‌ سعادت‌مند وقتی‌ که‌ در اربعین‌، کاروان‌ به‌ کربلا بازگشت‌، همراه‌ آن‌ به‌مدینه‌ نرفت‌ و مدت‌ یک‌ سال‌ در کنار قبر امام‌ حسین‌ (ع) خیمه‌ زد و به‌ سوگواری‌ پرداخت‌و گریست‌ و عهد کرد که‌ زیر آفتاب‌ بنشیند و هرگز زیر سایه‌ نرود، چون‌ بدن‌ امام‌حسین‌ (ع) را زیر آفتاب‌ کربلا دیده‌ بود و سوگند یاد کرد که‌ هرگز موهایش‌ را شانه‌ نزند.
صاحب‌ مقتل‌ لواعج‌ الاشجان‌ گوید: او پس‌ از واقعة‌ کربلا یک‌ سال‌ بیشتر زنده‌نماند و در این‌ مدت‌ هرگز زیر سایه‌بان‌ نرفت‌.
ج‌) فاطمه‌ صغری‌
فاطمه‌ بنت‌ الحسین‌ (ع) فرزند سیدالشهدا و مادرش‌ ام‌ اسحق‌ بود. وی‌ نیز در کوفه‌پس‌ از خطبة‌ حضرت‌ زینب‌ 3 با رشادت‌ ویژه‌ای‌ که‌ شایستة‌ فرزندی‌ امام‌ حسین‌ (ع) است‌ ابراز سخن‌ کرد. او فرمود:
«ای‌ اهل‌ کوفه‌، ای‌ اهل‌ مکر و فریب‌! ما را کافر شمردید و ریختن‌ خونمان‌ راحلال‌؟ خون‌ از شمشیرهاتان‌ می‌چکد و شادمانی‌ می‌کنید؟ به‌ زودی‌ عذاب‌ بر شما نازل‌می‌شود. وای‌ بر شما! با چه‌ دستی‌ بر ما ظلم‌ کردید؟ و چگونه‌ نفسی‌ شما را بر کشتن‌ ماترغیب‌ کرد؟ چگونه‌ پاهایتان‌ یاری‌ کرد که‌ به‌ جنگ‌ ما بیایید؟ قلب‌ هایتان‌ را قساوت‌گرفته‌ و بر دل‌ هایتان‌ مهر زده‌ شده‌ است‌؟ چشم‌ها و گوش‌ هایتان‌ از شنیدن‌ و دیدن‌ آیات‌الهی‌ ناتوان‌ گردیده‌اند و شیطان‌ عمل‌ زشت‌ شما را برایتان‌ زیبا جلوه‌داد و بر چشم‌ها یتان‌پرده‌ای‌ نهاد، که‌ دیگر هدایت‌ نمی‌شوید.
«ای‌ مردم‌ کوفه‌ هیچ‌ می‌دانید که‌ چند خون‌ از رسول‌ خدا بر ذمّة‌ شماست‌ که‌ از شماطلب‌ خواهد کرد؟ آن‌ مکرها و حیله‌ها که‌ با برادرش‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ کردید. حال‌ با
این‌ همه‌ ظلم‌ و مکرها عده‌ای‌ بر این‌ اعمال‌ زشت‌ به‌ دیدة‌ فخر و بزرگ‌ منشی‌ می‌نگرند.آیا به‌ کشتن‌ مردمی‌ می‌نازید که‌ خداوند آنان‌ را به‌ پاکی‌ ستود و پلیدی‌ را از آنان‌
دور کرد؟ پس‌ خشم‌ خود را فرو برید که‌ البته‌ برای‌ هر کس‌ آنچه‌ پیش‌ می‌فرستد، باقی‌خواهد ماند.
سخن‌ که‌ به‌ این‌ جا رسید، اهل‌ کوفه‌ با چشمان‌ گریان‌ نزد دختر رسول‌ آمدند و از اوخواستند که‌ خاموش‌ شود و بیشتر آنان‌ را رسوا نگرداند.
9ـ بانوانی‌ که‌ در کربلا امانتدار امامت‌ بودند
الف‌) ام‌ سلمه‌
ام‌ سلمه‌، یکی‌ از برترین‌ همسران‌ پیامبر پس‌ از حضرت‌ خدیجه‌ 3 بانوی‌ بزرگوارو والا مقامی‌ بود که‌ به‌ جهت‌ شخصیت‌ وی‌، اوّلاً: آیة‌ تطهیر در شأن‌ اهل‌ بیت‌ : در خانة‌او نازل‌ شد. به‌ علاوه‌ رسول‌ خدا (ص) داستان‌ کربلا و مصائب‌ سیدالشهدا : را بر او بازگونموده‌ و خاک‌ کربلا را برایش‌ به‌ ودیعه‌ نهاده‌ بود که‌ به‌ محض‌ وقوع‌ آن‌ حادثه‌ عظیم‌ وهولناک‌ از آن‌ مطلع‌ گردد، که‌ هم‌ چنین‌ نیز شد. عصر عاشورا، اهل‌ مدینه‌ دیدند که‌ از خانة‌ام‌المؤمنین‌ «ام‌ سلمه‌» صدای‌ شیون‌ برخاست‌، چون‌ علت‌ را جویا شدند. فرمود: اکنون‌ درعالم‌ رؤیا پیامبر را دیدم‌ که‌ غبارآلود و خسته‌ بود. پرسیدم‌ یا رسول‌ا...!کجا رفته‌ بودی‌ که‌چنین‌ غبار آلوده‌ای‌؟ فرمود: اکنون‌ از کربلا برمی‌گردم‌ و شاهد شهادت‌ فرزندم‌ حسین‌ (ع) بودم‌. ام‌ سلمه‌ گوید: چون‌ از خواب‌ بیدار شدم‌، به‌ سوی‌ تربت‌ِ کربلا دویدم‌، دیدم‌ خون‌ِ تازه‌،درون‌ شیشه‌ می‌جوشد؛ دانستم‌ که‌ حسین‌ در کربلا به‌ شهادت‌ رسید.
به‌ همین‌ سبب‌ اولین‌ مجلس‌ عزای‌ امام‌ حسین‌ (ع) در مدینه‌ مقارن‌ با شهادت‌امام‌ حسین‌ (ع) در خانة‌ام‌ سلمه‌ برگزار گردید و اهل‌ مدینه‌ او را در این‌ ماتم‌ تسلامی‌دادند.
ام‌ سلمه‌، یکی‌ از بانوانی‌ بود که‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌ هنگام‌ خروج‌ از مدینه‌ با اوخداحافظی‌ کرد و او را «مادر» خطاب‌ نمود. او به‌ اصرار می‌کوشید تا امام‌ (ع) را از مأموریت‌رفتن‌ به‌ کربلا به‌ خاطر عواقب‌ آن‌ باز دارد، ولی‌ امام‌ حسین‌ (ع) این‌ امر را مشیت‌ پروردگارشمرد.
امام‌ باقر (ع) فرمود: هنگامی‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌ سوی‌ عراق‌ رهسپار گردیدوصیت‌ نامه‌ و کتاب‌ هایش‌ را به‌ ام‌ سلمه‌ سپرد و فرمود: هنگامی‌ که‌ فرزند بزرگم‌، نزد توآمد و وصیت‌ نامه‌ را طلب‌ کرد، آنها را به‌ او بده‌. توجه‌ به‌ اهمیت‌ این‌ امانت‌، می‌تواندبیانگر شخصیت‌ یگانة‌ این‌ بانوی‌ بزرگوار باشد.
ب‌) فاطمه‌ بنت‌ الحسین‌
فاطمه‌ دختر امام‌ حسین‌ (ع) نیز یکی‌ از بانوان‌ محترمی‌ بود که‌ امام‌ حسین‌ (ع) امانت‌های‌ امامت‌ را به‌ او سپرد، تا به‌ امام‌ سجاد (ع) برساند.
ج‌ ـ حضرت‌ زینب‌
بی‌شک‌، یکی‌ از برجسته‌ترین‌ بانوانی‌ که‌ امانت‌های‌ امامت‌ را به‌ نحو شاخص‌ وویژه‌ای‌ حمل‌ نمود و در زمان‌ شایسته‌ به‌ صاحب‌ آن‌ امام‌ عصر خویش‌، حضرت‌ سجاد (ع) تحویل‌ داد؛ حضرت‌ زینب‌ کبری‌'' 3 بود که‌ نقش‌ ویژه‌ و شاخص‌ این‌ بزرگوار در حوادث‌کربلا برجسته‌تر از آن‌ است‌ که‌ نیازی‌ به‌ ذکر و تحلیل‌ آن‌ باشد.
10ـ بانوانی‌ که‌ عزّت‌ اهل‌بیت‌ را پاس‌ داشتند
اگرچه‌ بانوانی‌ که‌ کاروان‌ حسینی‌ را همراهی‌ می‌کردند از طبقات‌ مختلف‌ اجتماعی‌بودند، بانوانی‌، چون‌ «کبشه‌» ام‌ سلیمان‌، کنیزی‌ بود که‌ همسرش‌ از یاران‌ امام‌ حسن‌ (ع) بود و وقتی‌ به‌ عنوان‌ پیک‌ امام‌ حسن‌ (ع) به‌ سوی‌ اشراف‌ بصره‌ رفت‌ به‌ دستور عبیدالله اورا به‌ شهادت‌ رسانیدند. در کربلا به‌ همراه‌ پسرش‌ افتخار همراهی‌ سیدالشهدا (ع) و حضوردر رکاب‌ آن‌ حضرت‌ را یافت‌ و پس‌ از شهادت‌ فرزندش‌ به‌ همراه‌ اهل‌ بیت‌ به‌ اسارت‌ به‌شام‌ رفت‌ و سپس‌ به‌ مدینه‌ بازگشت‌. و یا ام‌ وهب‌ که‌ بانویی‌ تازه‌ مسلمان‌ بود... حضوربزرگوارانی‌ چون‌ «فضه‌» کنیز حضرت‌ زهرا 3 به‌ جمع‌ کاروانیان‌ کربلا، معنایی‌ دیگرمی‌بخشید. این‌ جمع‌ به‌ ظاهر ناهمگون‌ و متفاوت‌ در یک‌ خصوصیت‌ اشتراک‌ یافتند که‌آن‌ غیرتمندی‌ شان‌، در پرتو عزّت‌ اهل‌ بیت‌ : بود. مطابق‌ تواریخ‌ وقتی‌ امام‌ حسین‌ (ع) برای‌ وداع‌ آخر نزدیک‌ خیمه‌ها آمد، بانوان‌ را یک‌ یک‌ به‌ نام‌ صدا کرد و از آنان‌ خداحافظی‌کرد و فرمود:
«استعدّوا للبلاء... و لاتشکوّا؛
خود را برای‌ بلایا و مصایب‌ آماده‌ کنید و هرگز شکایت‌ نکنید که‌ اجرتان‌ کم‌می‌شود. مصایب‌ بانوان‌ چندان‌ سخت‌ بود که‌ امام‌ حسین‌ (ع) در وداع‌ آخر خودمی‌گریست‌. وقتی‌ حضرت‌ زینب‌ 3 علت‌ را جویا شدند فرمودند: « کیف‌ لاابکی‌ و عمّاقلیل‌ تساقون‌ بین‌ العِدی‌'' ؛ چگونه‌ نگریم‌ که‌ می‌دانم‌ به‌ زودی‌ شما را به‌ اسارت‌ می‌برند.
اگرچه‌ در طول‌ تاریخ‌ کربلا به‌ نام‌هایی‌ از بانوان‌ بر می‌خوریم‌ که‌ گاه‌ به‌ همراه‌همسر و فرزند خویش‌ به‌ کربلا آمده‌ و آنها را در راه‌ نهضت‌ حسینی‌ فدا کردند و خم‌ به‌ ابرونیاورده‌ و خود به‌ اسارت‌ رفتند، تا با اهل‌ بیت‌ امام‌ حسین‌ (ع) مواسات‌ کنند، اما به‌ یقین‌توجه‌ به‌ حوادث‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) همواره‌ از ممیزاتی‌ است‌ که‌ به‌ وجود بانوان‌در کاروان‌ حسینی‌ معنا می‌دهد. به‌ یقین‌ این‌ بانوان‌ بودند که‌ حوادث‌ عاشورا را روایت‌کردند و سینه‌ به‌ سینه‌ و منزل‌ به‌ منزل‌ در طول‌ سفر کربلا تا شام‌ یاد شهیدان‌ و اهداف‌ آنهارا زنده‌ نگه‌ داشتند. این‌ بانوان‌ بودند که‌ با حفظ‌ عزّت‌ اهل‌ بیت‌ : با وجود همة‌ مصایب‌روز عاشورا و شب‌ و روز یازدهم‌ و پس‌ از آن‌ تا شام‌ که‌ امام‌ سجاد (ع) نزدیک‌ سی‌ و سه‌سال‌ بر آنها گریست‌، خم‌ به‌ ابرو نیاوردند و ذره‌ای‌ عقب‌ نشینی‌ نکردند و با تحمل‌ همة‌سختی‌ها و شداید هر کجا کاروان‌ کربلا پا می‌گذاشت‌، زمینة‌ قیام‌ و انقلابی‌ را فراهم‌می‌کردند؛
چنان‌ که‌ حضور آنان‌ در شهر شام‌ ـ مرکز خلافت‌ یزید ـ چنان‌ کار را بر یزید دشوارکرد که‌ ناچار شد در مقابل‌ کارهای‌ زشت‌ خود زبان‌ به‌ عذرخواهی‌ بگشاید و گناه‌ را به‌ گردن‌دیگران‌ بیندازد و از آن‌ مهم‌تر آن‌ که‌ به‌ کاروانیان‌ اجازه‌ دهد درون‌ کاخ‌ او مجلس‌ ماتم‌حسینی‌ به‌ پا کنند و بر سوگ‌ امام‌ شهیدان‌ بگریند و....
اگر چه‌ در کربلا درس‌های‌ متفاوتی‌ نهفته‌ است‌ و این‌ حضور بانوان‌ در آن‌ مرحلة‌حسّاس‌ِ تاریخ‌، بیانگر نقش‌ حساس‌ آنان‌ در اجتماع‌ می‌تواند باشد، اما به‌ یقین‌ درس‌دیگری‌ که‌ از این‌ داستان‌ می‌توان‌ آموخت‌ آن‌ است‌ که‌ کربلا صحنة‌ نمایش‌ توفیق‌های‌الهی‌ بود. که‌ « فی‌ تقلُّب‌ الأحوال‌ِ عِلْم‌َ جواهرُ الرّجال‌ ؛ در سختی‌ها جوهرة‌ انسان‌ها آشکارمی‌شود». کربلا نمایش‌ حضور بانوی‌ کنیزی‌ چون‌: فکیهه‌ در کنار بانوی‌ متمولّی‌ چون‌دُلهم‌ همسر زهیر است‌. نمایش‌ نقش‌ بانوانی‌ که‌ آسیه‌وار در خانة‌ فرعون‌ زمان‌ بر اوشوریدند و خود راه‌ خویش‌ را یافته‌ و رسالت‌ خود را به‌ انجام‌ رسانیدند و سال‌ها پس‌ از آن‌هم‌، بانویی‌ چون‌ ام‌ البنین‌ با یاد مصایب‌ کربلا همه‌ روزه‌ مصایب‌ کربلا را در برابر دیدگان‌اهل‌ مدینه‌ زنده‌ می‌کرد و بر مصایب‌ راد مردان‌ِ حقیقتی‌ سترگ‌ اشک‌ می‌ریخت‌.
سخن‌ را با کلامی‌ از رهبر فرزانة‌ انقلاب‌ به‌ پایان‌ می‌بریم‌ که‌ فرمود:
«اگر کشور بتواند جامعة‌ زنان‌ را با تکیه‌ بر تعلیمات‌ اسلامی‌ با همان‌ معارفی‌ که‌اسلام‌ خواسته‌ آشنا کند، من‌ تردیدی‌ ندارم‌ که‌ پیشرفت‌ و ترقی‌ کشور در آینده‌ مضاعف‌خواهد شد. در هر میدانی‌ که‌ بانوان‌ مسئولانه‌ وارد شوند، پیشرفت‌ در آن‌ چندین‌ برابرخواهد شد. خصوصیت‌ حضور خانم‌ها در میدان‌های‌ مختلف‌ این‌ است‌ که‌ وقتی‌ زن‌ِخانواده‌ وارد میدان‌ می‌شود؛ یعنی‌ همسر و فرزند او هم‌ وارد شده‌اند. حضور مرد به‌ این‌معنانیست‌.»
منابع‌
1. قرآن‌ کریم‌
2. موسوعة‌ کلمات‌الحسین‌ (ع) ، معهدتحقیقات‌ باقرالعلوم‌،نشردارالمعروف‌، 1373 ه ش‌.
3. ابصار العین‌، سماوی‌، ترجمه‌: عقیقی‌ بخشایشی‌، نشر: نوید اسلام‌، 1368.
4. سوگنامه‌ آل‌ محمد (ص) : محمد محمدی‌ اشتهاردی‌ نشر: ناصر، 1369.
5. مقتل‌ الحسین‌ (ع) ، مقرّم‌، نشر: دارالاضواء، بیروت‌، 1420 ه ق‌.
6. منتهی‌ الآمال‌، شیخ‌ عباس‌ قمی‌، نشر: مکتبه‌ اسلامیه‌، 1410 ه ق‌.
7. نفس‌ المهموم‌، شیخ‌ عباس‌ قمی‌، نشر: آفتاب‌، 1363.
8. منتخب‌ التواریخ‌: خراسانی‌، نشر: مکتبه‌ اسلامیه‌، 1347.
9. وقایع‌ الایام‌، خیابانی‌، نشر: مکتبه‌ مصطفوی‌، 1410 ه ق‌.
10. لهوف‌ علی‌ قتل‌ الطفوف‌، ابن‌ طاووس‌، نشر: شریف‌ رضی‌، 1371.
11. لواعج‌ الاشجان‌، سید محسن‌ امین‌، نشر: دارالتعارف‌ بیروت‌، 1402ه .ق‌.
12. محدثات‌ شیعه‌، نهلا غروی‌ نائینی‌، نشر: امین‌، 1372.
13. مقتل‌ الحسین‌. ابی‌ مخنف‌، نشر: دارالکتاب‌، 1405 ه ق‌.

فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوى مبارزه سیاسى زن امروز

فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوى مبارزه سیاسى زن امروز
چکیده
عملکرد سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت، پس از دوران رحلت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا زمان شهادت ایشان، از فرازهاى مهم تاریخ اسلام است که در این مقاله، نحوه مبارزات و برخوردهاى حضرت زهرا علیهاالسلام با غاصبان خلافت و شیوه‏هاى سیاسى اتخاذ شده براى رسیدن به هدف، با محور دفاع از ولایت و امامت مورد بررسى قرار گرفته‏اند.
کلیدواژه‏ها: حضرت زهرا علیهاالسلام ، امامت، مبارزه سیاسى، پایگاه سیاسى، انقلاب درونى، سکوت، فدک، وصیت، شهادت.
مقدّمه
گرایش به الگو و پى‏روى از مُد نیاز بشرى است که در جهت کمال‏گرایى و تکامل‏طلبى به طور فطرى در درون انسان‏ها نهاده شده است و علم امروز آن را «همانندسازى» مى‏نامد. از این‏رو، مشاهده مى‏کنیم که نیاز به الگو و الگودهى به نسل‏ها، در آموزه‏هاى دینى به طور آشکار مورد توجه قرار گرفته است و قرآن به صراحت، به معرفى الگوها و اسوه‏هاى «مثبت» و «منفى» مى‏پردازد؛ و اسوه‏هاى مثبت ثابتى را مطرح مى‏کند که در تمام عصرها و براى همه نسل‏ها قابل اتّکا و پى‏روى در عمل هستند.
در معرفى الگو، آن نوع رفتارهاى اجتماعى به عنوان «مدل» یا «راهنماى عملى» مدّ نظر قرار مى‏گیرند(2) که از دیدگاه اسلام، در قرآن و روایات (آموزه‏هاى دینى پیامبر و اهل بیت علیهم‏السلام ) به عنوان نمونه و الگوى عملى معرفى شده‏اند. رمز ماندگارى الگوها(3) «زنده بودن تفکر و اندیشه الگوهاى مطرح شده»، «همسویى سیره و سخن آنان با فطرت انسان‏ها»، «یکسان‏بینى جهان‏بینى و آرمان‏ها» و «شناخت پیروان آنان» قابل توجه و حایز اهمیت است. هر قدر این شناخت وسیع‏تر و عمیق‏تر باشد بهتر مى‏توان محتواى پیام و گفتار و رفتار آنان را به دست آورد و از آن‏ها در جهت رسیدن به سعادت و تکامل و تحقق ارزش‏هاى فطرى و الهى بهره برد.
شناخت و معرفت نسبت به الگوهاى شایسته، مانع از هدر رفتن یگانه سرمایه آن‏ها (عمر) مى‏شود. از این‏رو، امام خمینى رحمه‏الله با تأسّى به الگوهاى عملى در اسلام مى‏فرماید: «ما باید سرمشق از این خاندان [خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] بگیریم؛ بانوان ما از بانوانشان و مردان از مردانشان، بلکه همه از همه آن‏ها. الگوى حضرت زهرا علیهاالسلام الگوى پیغمبر است.»(4) اما رسالت و تکلیف بر شناخت معصومان علیهم‏السلام ، ما را بر آن مى‏دارد که عملکرد آن‏ها را مورد بررسى قرار دهیم. با توجه به اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام الگوى عملى و عینى براى زنان مسلمان است که مى‏تواند در همه زمینه‏ها سرمشق نسل امروز و فردا قرار گیرد، در این مقاله، به اختصار به ابعاد سیاسى زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام و مبارزات ایشان در دفاع از حریم ولایت و امامت مى‏پردازیم.
مبارزه‏اى که ریحانه نبى در حسّاس‏ترین دوران آغاز کرد، از زمان آغازین انحراف جامعه پس از رحلت نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، به عنوان مهم‏ترین و محورى‏ترین حرکت سیاسى جامعه محسوب مى‏شد. هنگامى که او تعدّى غاصبان خلافت را به حریم ولایت و امامت دید، با تمام قوا و با روش‏هاى خود، براى دفاع از این حریم وارد عرصه فعالیت‏هاى سیاسى شد و در طول 75 روز (و به قولى 95 روز) همچون پروانه وجود خویش را براى تثبیت امامت، فداى ولایت کرد. امام خمینى رحمه‏الله در بیان عملکرد آن حضرت و درک عظمت آن حضرت چه زیبا فرمودند:
«زنى که هر کس با هر بینش، درباره او گفتارى دارد و از عهده ستایش او نیز برنیامده. احادیثى را که از خاندان وحى رسیده به اندازه فهم مستمعان بوده و دریا را در کوزه‏اى نتوان گنجاند و دیگران هر چه گفته‏اند به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او ...»(5)
جایگاه سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام
کانون تربیت سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام
تولّد فاطمه زهرا علیهاالسلام در دوران جاهلیت و شیوه رفتار پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با این انسان الهى از ابتدا یک امر سیاسى (تکلیف الهى) بود. او در کانون سیاست و بحران‏هاى جامعه رشد مى‏کرد و تربیت مى‏یافت و همراه با تحوّلات و بحران‏ها، درس مى‏آموخت و شیوه‏هاى حضور در صحنه را عملاً آموزش مى‏دید. رسالت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله زدودن خرافات جاهلیت و معرفى جایگاه شامخ زن در آفرینش بود و رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در رفتار خود با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، سعى داشت نگرش جامعه را به سوى زن از ابعاد شهوانى لهو و لعب، به ابعاد ملکوتى و ظرافت‏هاى روحى و نقش تربیتى و مدیریتى زن تغییر دهد.
مقام و موقعیت ممتاز حضرت فاطمه علیهاالسلام و تثبیت جایگاه محکم او در انجام رسالت الهى به‏گونه‏اى بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در موقعیت‏هاى گوناگون، همواره بر دستان فاطمه زهرا علیهاالسلام بوسه مى‏زد؛ هرگاه صدیقه مرضیه در جمعى وارد مى‏شد که پیامبر در آن میان بودند، به احترام آن حضرت از جاى خویش بلند مى‏شدند و او را در جایگاه خود مى‏نشاندند؛(6) هنگام خروج از مدینه، از آخرین فردى که خداحافظى مى‏کردند فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام ورود به شهر هم به دیدار اولین کسى که مى‏شتافتند باز هم راضیه مرضیه علیهاالسلام بود.(7)
مشروعیت بازیگران سیاسى
مشروعیت بازیگران و رهبران سیاسى در هر جامعه‏اى مستلزم پیش‏نیازهایى است تا مردم جامعه با توجه به عملکردها و رفتار رهبران سیاسى مشروع و مقبول جامعه، نسبت به افراد جدید، شناخت و آگاهى لازم را به دست آورند و بتوانند نسبت به شخصیت‏هاى تازه وارد در امور سیاسى و اجتماعى جامعه و مشارکت آنان آگاهى کسب کنند و شخصیت‏هاى جدید را به عنوان رهبران آینده جامعه بشناسند. در صحنه سیاسى جامعه عرب جاهلى، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با کردار، گفتار و عمل خویش در مورد خاندان نبوّت و امامت حضرت على و فرزندانش و نقش فاطمه زهرا علیهاالسلام (8) در ارتباط با نبوّت و امامت و رضایت الهى، شناخت‏هاى لازم را به جامعه مى‏دادند و در کلام و گفتار خود، مواضع اهل بیت علیهم‏السلام را با عبارت‏هاى گوناگون تحکیم مى‏کردند. پیامبر در طول دوران رسالت خود، براى رشد و استقلال فرهنگى مردم تلاش و کوشش بسیار کردند تا جامعه را نسبت به آینده آگاه سازند.
از سوى دیگر، پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در زمینه مسئولیت و رهبرى زنان، راضیه مرضیه علیهاالسلام را براى پذیرش این رسالت الهى تربیت کردند. فاطمه زهرا علیهاالسلام اولین درس را در بحرانى‏ترین شرایط سیاسى و اقتصادى ـ یعنى در محاصره «شعب ابى‏طالب» آموخت(9) و به تدریج، با علم لدنّى که داشت، مجالس بحث و وعظ و درس‏هاى تفسیر و احکام در مدینه براى بانوان جامعه دایر کرد.(10)
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با سخنان گهربار خود درباره جایگاه فاطمه زهرا علیهاالسلام نزد خدا،(11) نزد آن حضرت(12) و جامعه، در شیوه‏هاى برخورد با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، ازدواج با حضرت على علیه‏السلام ،(13) ماجراى مباهله با مسیحیان نجران و حضور حضرت زهرا علیهاالسلام در آن جمع،(14) محدودکردن دایره اهل بیت علیهم‏السلام (15) و اشخاص آن، با احادیث گوناگون، مانند حدیث «کساء»،(16) «سفینه نوح»،(17) «ثقلین»(18) و ماجراى غدیر خم،(19) رسالت خود را به پایان رساندند و جامعه را براى پذیرش امامت حضرت على علیه‏السلام آماده ساختند.
اما متأسفانه جاهلیت چنان در تار و پود جامعه ریشه دوانده بود که پس از رحلت ایشان، در ماجراى «سقیفه بنى ساعده» در فضاى آکنده از اندوه و غم و ماتم رحلت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، بازیگران سیاسى چنان جوّ را تغییر دادند و سریع عمل کردند که مقام خلافت را، که حق مسلّم حضرت على علیه‏السلام بود، غصب کردند.(20) انحراف و تخریب افکار عمومى و جنگ قدرت از کودتاى «سقیفه بنى ساعده» آغاز شد. جامعه اسلامى نیز که حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در طول دوران نبوّت خود، ساختار آن را پى‏ریزى کرده بودند، با حرکت کودتاگران سقیفه و زنده کردن ارزش‏هاى جاهلى و روحیه ناسیونالیستى و سکوت یاران سُست‏اراده و فرصت‏طلبان دچار انحراف شد.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم، که در بطن مسائل سیاسى جامعه و بحران‏ها رشد کرده و تربیت یافته بود و رسالت دفاع از حق و حقیقت را بر عهده داشت، با بصیرت و آگاهى عمیق نسبت به توطئه‏اى که مسیر امامت را منحرف ساخته بود، هشیارانه وارد عرصه جامعه شد و به صورت یک سیاست‏مدار آگاه و مدافع حریم امامت، در صحنه جامعه حضور جدّى و فعال یافت و رهبرى دفاع از امامت را برعهده گرفت.(21) او زنى است تربیت‏شده الهى و پیامبر زمان خود. پذیرش رهبرى امام على علیه‏السلام از سوى یک زن، با تفکر موجود جاهلى نسبت به زن تضاد داشت؛ اما از سوى دیگر، با پیش‏ذهنیت‏هایى که پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره حضرت زهرا علیهاالسلام در جامعه ایجاد کرده بودند، کاملاً همخوانى داشت و هنوز وجود گوهر گران‏قدرى همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان قوى‏ترین رکن سیاسى جامعه براى تشخیص و شناخت حق از باطل مطرح بود.
دخت گرامى حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به خاطر بیدارى جامعه و آگاهى مردم در انحراف آغازین خود، فعالیت‏هاى سیاسى خود را آغاز نمود. بررسى فعالیت‏ها و روش‏هایى که فاطمه زهرا علیهاالسلام اتخاذ کرد، نمونه‏اى است که نشان مى‏دهد اسلام مى‏خواهد افراد جامعه، اعم از زن و مرد، همیشه نسبت به مسائل جامعه‏اى که در آن زندگى مى‏کنند، آگاهى و شناخت لازم داشته باشند تا بتوانند در امور سیاسى جامعه مشارکت کنند و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ، سدشکنِ تفکر غلط جاهلیّت نسبت به زن بود که با تمام وجود، سرشار از عشق الهى و رسالت نبى، دفاع از امامت و ولایت را رهبرى کرد.
روش‏هاى مبارزه سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام
الف. تهدید غاصبان خلافت
پس از رحلت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هنگامى که حضرت على علیه‏السلام در حال غسل و کفن و دفن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود، بعضى از بازیگران سیاسى با مسموم کردن جوّ، در «سقیفه بنى ساعده» خلافت را غصب کردند(22) و خلیفه‏اى را بر خلاف حدیث غدیر خم و خط مشى پیامبر و رسالت الهى انتخاب نمودند. عده‏اى از بازیگران سیاسى براى مشروعیت بخشیدن به خلیفه وقت و مقبولیت خلافت غصب شده و بر حق نشان دادن آن و سرپوش گذاردن بر مسیر انحرافى، بیعت گرفتن از خلیفه ذى حق را عَلَم کردند و براى بیعت گرفتن از حضرت على علیه‏السلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمدند، ولى با امتناع حضرت فاطمه علیهاالسلام در گشودن در مواجه شدند. به همین دلیل، دَرِ خانه او را به آتش کشیدند،(23) فاطمه علیهاالسلام را مورد هجوم قرار دادند(24) و او از شدت درد بى‏هوش شد و فرزند خود را سقط کرد. آنان حضرت على علیه‏السلام را براى بیعت گرفتن با خلیفه وقت به مسجد بردند. زمانى که حضرت فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد، سراغ امام بر حق، على علیه‏السلام ، را گرفت. وقتى متوجه شد که او را به مسجد برده‏اند، بلافاصله دست فرزندان خردسالش حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و به مسجد رفت.(25) هنوز مردم عوام جامعه و مهاجران و انصار برخوردهاى باکرامت و بزرگوارانه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با فاطمه زهرا علیهاالسلام و سخنان پیامبر را نسبت به دخت گرامى‏اش از یاد نبرده بودند و احترام و تکریم خود را نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام در باطن ضمیر خویش در نظر داشتند. وقتى که فاطمه زهرا علیهاالسلام به مسجد رفت و غاصبان خلافت را تهدید کرد که اکنون خدا را به یارى مى‏طلبم، با تهدید او، غاصبان خلافت تا حدى جا خالى کردند و از بیعت گرفتن با حضرت على علیه‏السلام دست برداشتند و در این مبارزه، فاطمه زهرا علیهاالسلام با پیروزى به خانه برگشت.(26)
ب. تحت‏تأثیر قرار دادن افکار عمومى جامعه (گریه کردن)
در مرحله دیگر، فاطمه زهرا علیهاالسلام تاکتیک «گریه» را انتخاب کرد(27) و به عنوان یک حربه سیاسى از آن بهره برد. صدیقه طاهره علیهاالسلام محل گریه خود را مرکز اجتماع مسلمانان(28) قرار داده بود؛ بر سر قبر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، شهداى احد و قبرستان بقیع مى‏رفت و در این اقدام، همراه کودکان خردسالش (براى تحت تأثیر قرار دادن جامعه) و در ساعات شب و روز با ذکر مرثیه‏هایى در فقدان پدر بزرگوار خویش(29) و انحراف امّت پس از رحلت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سعى مى‏کرد جامعه خفته را بیدار سازد.
ج. سخنرانى (با تکیه بر فدک)
حربه سیاسى دیگر، سخنرانى با تکیه بر غصب «فدک» بود(30) که به دنبال غصب آن توسط خلیفه وقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام بار دیگر از این حرکت رژیم حاکم به عنوان یک حربه سیاسى و فرصت مناسب سیاسى براى روشن ساختن اذهان جامعه در غصب خلافت مسلّم حضرت على علیه‏السلام استفاده کرد. در حقیقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام به نام غصب حق مالکیت خویش، به اعتراض سیاسى و استیضاح حاکم وقت پرداخت و به مسجد رفت و خطبه خواند.(31)
در این خطبه، چند فراز و نمود خاص وجود دارند. فاطمه زهرا علیهاالسلام در ابتدا، با یادآورى رسالت پیامبر و دفاع از رهبرى و امامت بر حق حضرت على علیه‏السلام و حق مالکیت خویش بر فدک از لحاظ قانون ارث در اسلام، با سازش‏کاران سیاسى اتمام حجت کرد. ایشان در فرازى از آن خطبه مى‏فرماید:
«هان اى مردم! بدانید من فاطمه‏ام و پدرم محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، انتها و ابتداى کلامم یکى است؛ هرگز آنچه مى‏گویم غلط نبوده و آنچه انجام مى‏دهم ظلم نیست.»(32)
نکته بارز در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام این است که آن حضرت با فصاحت و بلاغت خاصى به دفاع از مقام ولایت و امامت حضرت على علیه‏السلام مى‏پردازد. در فرازى از این خطبه مى‏فرماید:
«... و چون خداوند پیامبرش را به خانه انبیا فراخواند، جایى که برگزیدگانش زندگى مى‏کنند، خارهاى نفاقتان سر برون آورد و پوشش دینتان رنگ باخت و صداى سرکرده گم‏راهان درآمد و پست‏مهره‏اى ذلیل و ناشناخته ظهور کرد و نازپرورده جاهلان مفسد زمزمه سر داد. پس بر دل‏ها و زندگى‏تان سوار شد ... و شما بر حق غضب کردید...»(33)
دفاع از حریم ولایت توسط یک زن و بذرى که او در مسجد با سخنان مستدل و منطقى خود کاشت، بعدها در بیعت مردم با حضرت على علیه‏السلام (پس از قتل عثمان) به ثمر نشست.
در فراز دیگرى از این حرکت سیاسى، حضرت زهرا علیهاالسلام به دفاع از ارث زن در اسلام مى‏پردازد؛ دفاع از مالکیت بر حق زن. این حرکت بر خلاف راه و رسم موجود در افکار جاهلى بود که در بعضى از اذهان رسوخ داشت. اما آنچه را اسلام حق مى‏دانست براى فاطمه زهرا علیهاالسلام معیار و محک بود، نه عرف و سنّت‏هاى جاهلى. آن حضرت توانست با حضور در مرکز اجتماع مسلمانان و مهم‏ترین مکان معتبر سیاسى ـ یعنى مسجد ـ به محاجّه با خلیفه وقت بپردازد و او را به استیضاح بکشاند و با رسوایى سیاسى حاکمان وقت، تا حد زیادى مشروعیت آنان را زیر سؤال برد و رسم‏هاى جاهلیت را درهم بشکند(34) و نشان دهد که هیچ حکومتى نمى‏تواند حق و مال کسى را غصب کند، حتى اگر این حق متعلّق به یک زن باشد.
د. رایزنى سیاسى
حضرت فاطمه علیهاالسلام همچون سیاست‏مدارى قهرمان، به تکلیف و رسالت الهى خویش عمل مى‏کرد و براى روشن‏ساختن افکار عمومى از انحراف مسیر امامت، چهل شبانه‏روز(35) دست حسن و حسین علیهماالسلام را مى‏گرفت و سوار بر مرکبى مى‏شد و همراه با حضرت على علیه‏السلام به درِ خانه مهاجر و انصار مى‏رفت تا آن‏ها را نسبت به غفلتى که دچار آن شده‏اند و انحراف موجود، بیدار سازد و غافلان و راحت‏طلبان را هوشیار سازد. فاطمه زهرا علیهاالسلام در حقیقت، با رایزنى سیاسى خود، با یاران رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اتمام حجت مى‏کرد و همچون دیپلماتى آگاه، با حضور خویش سعى مى‏نمود مسیر انحراف امّت را روشن سازد و مسیر واقعى را که امامت على علیه‏السلام است و نیز حریم ولایت را روشن و بى‏پیرایه ارائه دهد تا در فرداى قیامت، براى صاحبان زر و زور و تزویر و عافیت‏طلبانى که فریب خورده‏اند، بهانه‏اى وجود نداشته باشد.
ه. اعتصاب سخن (سکوت سیاسى)
در مسیر دفاع از حریم ولایت و امامت، فاطمه زهرا علیهاالسلام شیوه مبارزاتى دیگرى را با سکوت خود آغاز کرد، و آن «اعتصاب سخن» با حاکمان وقت بود.(36) صدیقه طاهره علیهاالسلام شیوه‏اى سیاسى را آغاز کرد که تداوم‏دهنده تاکتیک‏ها و شیوه‏هاى مبارزاتى قبلى آن حضرت بود. تمامى این شیوه‏ها در راستاى یکدیگر معنا مى‏دهند. آن حضرت با اتخاذ حرکت‏هاى سیاسى خاص از قبیل گریه در مراکز شلوغ و محل عبور و مرور مسلمانان، حضور در مسجد و مراجعه به خانه‏هاى مهاجر و انصار ـ که تمامى آن‏ها با حضور قوى آن حضرت در صحنه مبارزات سیاسى همراه بودند ـ جامعه را از لحاظ افکار، تحت‏تأثیر قرار داد، ولى ناگهان شیوه مبارزه سیاسى خود را تغییر داد و سکوت اختیار کرد.
این تاکتیک و شیوه جدید در اذهان جامعه، که به حضور آن حضرت در صحنه عادت داشتند، سؤال ایجاد مى‏کرد و مسئله‏برانگیز بود که چه شده است که فاطمه زهرا علیهاالسلام سکوت کرده است؟ این تغییر رویه به طور طبیعى، توجه اجتماع را جلب مى‏کرد و افکار عمومى را به تکاپو وامى‏داشت تا در پى یافتن علت آن باشند. فاطمه علیهاالسلام در محاجّه خود عهد کرد که دیگر با خلیفه سخن نگوید.(37) پس از حضور خلیفه در خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام و گفت‏وگوى کوتاه آن‏ها با حضرت فاطمه علیهاالسلام که حضرت على علیه‏السلام در این میان پیامبر سخن مابین فاطمه علیهاالسلام و خلیفه وقت بود،(38) و گرفتن اعتراف از خلیفه وقت مبنى بر مقام شامخ حضرت فاطمه علیهاالسلام از زبان پیامبر در اینکه رضایت فاطمه رضایت خدا و خشم او خشم خداست، فاطمه زهرا علیهاالسلام مشروعیت خلیفه را زیر سؤال برد و اذهان جامعه و افکار عمومى را در مشروعیت خلیفه وقت دچار تردید کرد که فاطمه علیهاالسلام حق را مى‏گوید و امامت حقى است غصب شده توسط خلیفه وقت! پس از اینکه آن حضرت از خلیفه وقت اعتراف گرفت، قسم خورد که دیگر با او سخن نگوید و با این دیدار و سخن فاطمه زهرا علیهاالسلام ، مشروعیت حاکمان وقت بیش از گذشته زیر سؤال رفت و در بسیارى از اذهان که نادانسته و تحت‏تأثیر جوّ موجود بیعت کرده بودند، شک و تردید و پشیمانى ایجاد شد و بدین‏سان، این حربه بسیار مؤثر واقع گردید.
و. ایجاد انقلابى درونى در خانه‏ها
شیوه مبارزاتى دیگر فاطمه زهرا علیهاالسلام دادن آگاهى و رشد سیاسى به زنان مهاجر و انصار بود که بدین‏وسیله، آتش مبارزه در خانواده‏هاى مدینه وارد مى‏شد. این مبارز سیاسى شکست‏ناپذیر، که تمام تاب و توان خود را در دفاع از حریم ولایت و امامت قرار داده بود، به علت تلاش بیش از حد، ناتوان شد. به همین دلیل، پس از مدتى فاطمه زهرا علیهاالسلام به علت بیمارى و ضعف، در خانه بسترى شد. وقتى خبر بیمارى آن حضرت در مدینه پیچید، زنان مهاجر و انصار، که وامدار تعلیم و تربیت فرهنگى آن حضرت بودند، براى عیادت او به خانه‏اش آمدند. وقتى از حال آن حضرت جویا شدند، از حال خود نگفت، بلکه در دفاع از حریم ولایت به سخن پرداخت(39) و از سستى مردانشان سخن راند که حق را فراموش کرده‏اند و سکوت اختیار نموده‏اند. بازتاب سخنان دخت پیامبر به تدریج، در درون خانه‏ها آتشى به پا کرد و انقلابى پرخروش را جهت داد که به حریم خانه‏ها راه یافت و نطفه‏هاى آگاهى و شعور را بارور کرد.
این شیوه مبارزه نشان مى‏دهد اگر در جامعه‏اى به جاى مشغول ساختن زنان به خود، براى آن‏ها کار فرهنگى و فکرى صورت گیرد و به آنان آگاهى سیاسى داده شود، آنان بهتر مى‏توانند در شناخت حق و حقیقت بدون تعارف‏هاى دیپلماتیک و بازى‏هاى سیاسى وارد صحنه شوند و به دفاع بپردازند. مصداق این حقیقت در انقلاب اسلامى ما نمود پیدا کرد؛ حضور زنان و پیشتازى آنان در صحنه مبارزات انقلاب و پشتیبانى از جنگ و فعالیت‏هاى پشت جبهه این نظریه را ثابت مى‏کند که حرکت زنان ایران وامدار مبارزات سیاسى اسوه و الگوى زنان جهان حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است.
ز. وصیت‏نامه سیاسى
تاکتیک کوبنده دیگرى که صدیقه طاهره علیهاالسلام اتخاذ کرد و ضربه سهمگینى بر حکومت وقت وارد آورد، وصیت‏نامه سیاسى آن حضرت است؛ وصیت‏نامه‏اى که براى بیدار ساختن افکار خفته و توجه افکار عمومى و عدم بهره‏برداى حاکمان سیاسى وقت از مراسم سوگوارى و دفن آن حضرت نگاشته شد.(40)
حضرت زهرا علیهاالسلام در وصیت‏نامه سیاسى خود تأکید مى‏کند که حضرت على علیه‏السلام ، ولىّ بر حق، باید به آن عمل کند؛ چنان‏که تا بدان روز هیچ سیاست‏مدارى چنین آگاهانه و مدبّرانه و با آن ظرافت‏هاى سیاسى، عمل نکرده بود، بلکه شیوه‏اى بکر و تازه بود که از سوى سیاست‏مدارى حرفه‏اى به خاطر دفاع از حریم ولایت و تحقیر موقعیت سیاسى خلیفه وقت اتخاذ شده بود.
حضرت فاطمه علیهاالسلام وصیت کرد که احدى از کسانى که به او ستم کرده‏اند در تشییع جنازه‏اش حاضر نشوند و شبانه او را دفن کنند.(41) در حقیقت، با این وصیت‏نامه، حربه سیاسى از دست حاکمان وقت گرفته شد. آنان مى‏خواستند در مرگ آن حضرت با مرثیه‏سرایى و اشک و ماتم و ارادت به آن حضرت و تأسف از رحلت او، مخالفت‏ها و مبارزات حضرت زهرا علیهاالسلام را در دفاع از حریم ولایت تحت‏الشعاع قرار دهند و خلافت غاصبانه خود را در اذهان جامعه برحق جلوه‏گر سازند. اما دفن شبانه آن حضرت و نامشخص بودن مکان دفن ایشان، این سؤال را در میان امّت اسلامى ایجاد کرد که چرا دخت گرامى پیامبر و یگانه گوهر گران‏قدر او چنین وصیّتى کرده است؟
با عمل به وصیّت آن حضرت توسط حضرت على علیه‏السلام ، اذهان جامعه دچار شک و تردید شد و تا حد زیادى مشروعیت خلیفه وقت زیر سؤال رفت و مظلومیت آن حضرت بیشتر نمایان گردید و اینکه چرا حضرت زهرا علیهاالسلام در مدت 75 (و به قولى 95) روز با تمام تاب و توان، با شیوه‏هاى گوناگون تلاش کرد تا مسیر انحرافى امّت را روشن سازد که چرا امام بر حق على علیه‏السلام را تنها گذاشته‏اند و کج‏راهه‏اى را انتخاب کرده‏اند که خلاف حق و حقیقت است، در حالى که على علیه‏السلام بر حق است؟
تأثیر الگوى فاطمى در انقلاب اسلامى
از مجموع مباحث مطرح شده در صفحات قبل، مى‏توان با اطمینان خاطر گفت: اسلام در نگرش خود به زن، با آفرینش ریحانه نبى و انسیه حوراء، نشان داد که دین جامعى است که زن تحقیر شده در جاهلیت دیروز و غرب‏زده امروز را نه تنها باور ندارد، بلکه تقبیح مى‏کند و الگوى ایده‏آل زن مسلمان را فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏داند تا بهانه براى هیچ زن مسلمانى باقى نماند که ما اسوه و الگویى نداشتیم تا با تمسّک به او بتوانیم انحراف و باطل را تشخیص دهیم و یا به خود اجازه دهیم که وارد عرصه‏هاى مختلف اجتماعى، سیاسى و فرهنگى شویم. البته زنان مسلمان ایران با خودباورى به توان والاى خویش و با شناخت فاطمه زهرا علیهاالسلام و مبارزات او، توانستند با حفظ کرامت، عزّت نفس و عصمت و تقوا، براى دفاع از آرمان‏هاى خمینى کبیر رحمه‏الله و انقلاب اسلامى و تشکیل حکومت اسلامى شجاعانه وارد صحنه شوند و با مجاهدت‏ها و ایثارهاى خود، انقلاب عظیم اسلامى ایران را به پیروزى برسانند.
این حضور قوى نشان داد اگر زن ایرانى و مسلمان با شناخت وسیع و آگاهى از اسلام ناب محمّدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به دور از انحرافات و خرافات و پیرایه‏هایى که اسلام را پوشانده‏اند رشد یابد، به راحتى مى‏تواند رفتارها و نگرش فرهنگى خود را اصلاح کند و با این نگرش، چنان حضورى قوى در صحنه‏هاى گوناگون سیاسى و اجتماعى خواهد داشت که هیچ هماوردى براى او وجود نخواهد داشت.
امام خمینى رحمه‏الله در پیروزى و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامى، مهم‏ترین و مؤثرترین عامل را حضور پرشور و پرتوان زنان در صحنه سیاسى جامعه قلمداد کردند که این شیرزنان با رشد و آگاهى اسلامى و الهى خود توانستند حتى قوى‏تر از مردان در جامعه حضور یابند. از این‏رو، ایشان مى‏فرماید:
«آنچه که در ایران بزرگ‏تر از هر چیز بود تحوّلى است که در بانوان ایران حاصل شد. بانوان ایران در این نهضت انقلاب سهم بیشترى از مردان دارند و امروز هم، که در پشت جبهه‏ها مشغول فعالیت هستند، سهم آن‏ها بیشتر از دیگران است.»(42)
نکته جالب در میان سخنان حضرت امام رحمه‏الله ، شناخت روان‏شناسانه و عمیق ایشان نسبت به روحیه زن، بخصوص «زن مسلمان ایرانى» است که بدان اشاره مى‏کنند. هدف زنان ما در مبارزات سیاسى و حضور در صحنه‏هاى گوناگون جامعه، کسب جاه و مقام نیست و ـ همان‏گونه که اشاره شد ـ فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز هرگز به خاطر منافع فردى و شخصى خود وارد مبارزه سیاسى نشد، بلکه با توجه به رسالت الهى، که بر دوش داشت، و در جهت دفاع از حریم امامت و ولایت، با استفاده از حربه‏هاى گوناگون سیاسى وارد صحنه گردید و چنان حماسه شکوهمند و ایثار و از جان‏گذشتگى را تا مرز شهادت به نمایش گذاشت. امام راحل رحمه‏الله هم به این بعد روحى و عرفانى زن اشاره مى‏نماید که زنان مسلمان جامعه اسلامى به خاطر دفاع از اسلام و قرآن وارد صحنه سیاسى شدند و به همین خاطر، باید این حضور قوى را حفظ کنند، نه اینکه چون زن هستند باید در کنج عزلت به سر برند و خانه‏نشینى اختیار کنند و تابع محض حوادث و رویدادهاى جامعه باشند. ایشان مى‏فرماید:
«خانم‏ها براى اینکه یک چیزى ـ مثلاً ـ دستشان بیاید یا فرض کنید که صاحب منصب بشوند نمى‏آیند بیرون، خودشان و بچه‏هایشان را به کشتن بدهند. این اسلام و قرآن است که خانم‏ها را آورده است بیرون و همدوش مردها، بلکه جلوتر از مردها وارد صحنه سیاست کرده است.»(43)
در جاى دیگر، ایشان حضور و دخالت بانوان در مسائل سیاسى را به عنوان تکلیف براى آنان قلمداد کرده، مى‏فرماید:
«سیاست یک ارثى نیست که مال دولت باشد، خانم‏ها حق دارند در سیاست دخالت بکنند و تکلیفشان این است.»(44)
و مقام معظّم رهبرى نیز بارها به این مسئله اشاره کرده که زنان باید در عرصه‏هاى سیاسى فعّال باشند و لازمه یک نظام اسلامى حضور پرقدرت و آگاهانه اقشار اجتماع، بخصوص، بانوان است. ایشان مى‏فرماید:
«در نظام اسلامى، زنان باید از درک سیاسى برخوردار باشند، فنّ خانه‏دارى و همسردارى را بدانند و در صحنه فعالیت‏هاى اجتماعى، سیاسى، علمى و خدمات، مظهر عصمت و طهارت و مناعت باشند.»
زن مسلمان ایرانى با داشتن الگویى همچون صدیقه طاهره علیهاالسلام توانست با حضور خود در صحنه‏هاى پرشور دوران وحشتزاى طاغوت، حماسه انقلاب اسلامى را به منصّه ظهور برساند و سختى‏ها و مرارت‏هاى هشت سال جنگ تحمیلى را به جان بخرد و با ایثارگرى‏هاى خود در پشت جبهه و گاه در درون جبهه و نیز تهاجم فرهنگى دشمن، توطئه‏هاى دشمن را نقش بر آب سازد و با تمسّک به حبل‏المتین زهراى اطهر علیهاالسلام به عنوان الگو و اسوه در صحنه‏هاى گوناگون جامعه حضور یابد و فریب تبلیغات مغرضانه و مزوّرانه فریب‏کاران زر و زور و تزویر را نخورد و چه زیبا و دل‏نشین مقام معظّم رهبرى فرمود:
«زنان مسلمان در زندگى شخصى، اجتماعى و خانوادگى خود باید زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام را از جهت خردمندى، فرزانگى و عقل و معرفت الگو و سرمشق قرار دهند؛ از بُعد عبادت، مجاهدت، حضور در صحنه تصمیم‏گیرى‏هاى عظیم اجتماعى، خانه‏دارى، همسردارى و تربیت فرزندان صالح از زهراى اطهر علیهاالسلام پى‏روى کنند.»(45)
نگرش فاطمى در بیدارى زن مسلمان
در جهان امروز، جامعه مسلمانان به عنوان دومین جامعه بزرگ مذهبى است که بیش از 5/1 میلیارد عضو دارد که روز به روز در حال گسترش است و زنان نیز بیش از نیمى از این جامعه را تشکیل مى‏دهند. در چنین جامعه‏اى، شناخت الگوى راستین براى زنان مسلمان مى‏تواند تأثیر شگرفى بر جاى بگذارد. یکى از بزرگ‏ترین درس‏هاى عملى از حضرت زهرا علیهاالسلام حضور فعّال در صحنه‏هاى اجتماعى ـ سیاسى با حفظ عفّت و حجاب و ارزش‏هاى وجودى زن است که در انقلاب اسلامى، جلوه یافت و الگویى براى زنان مسلمان در سطح جهان گردید. تأسّى به اسوه و الگوى برتر زنان جهان، حضرت زهرا علیهاالسلام ، گامى نوین و حرفى نو مطرح ساخت که زن مسلمان در اقصا نقاط جهان، از آسیا تا آفریقا، از اروپا تا آمریکا، مى‏تواند با تکیه بر الگوى عملى فاطمى، به خودباورى و احیاى هویّت اسلامى دست یازد؛ همچنان که زنان مسلمان در سطح جهان با احیاى عزّت اسلامى و مبارزه با ساختارهاى موجود و جنبش‏هاى فمنیستى و قوانین موجود در جهت تثبیت ارزش‏هاى زن مسلمان گام برداشتند.
قدرت یافتن جنبش‏هاى زنان مسلمان و حضور آن‏ها در عرصه‏هاى بیدارى و حق‏طلبى نماد بارزى است که با پى‏روى از الگوى آموزه‏هاى دینى فاطمى به وجود آمده است؛ به‏گونه‏اى که رسانه‏هاى غربى همواره از تأثیر انقلاب اسلامى و تغییر رویه زنان مسلمان در سراسر جهان سخن گفته‏اند؛ صحبت از زنانى که روزى در فرهنگ برهنگى غوطه‏ور بودند و امروز با شناخت حقیقت وجودى خویش، در جبهه جنگ و جهاد و شهادت تا مرحله ایثار جان نیز گام نهاده‏اند. الدستور در یکى از گزارش‏هاى خود به این موضوع اشاره کرده، مى‏نویسد: بیدارى زنان لبنانى، آنان را به مسلسل کلاشینکف و بمب‏هاى مولوتف مجهّز ساخت. اردوگاه زینبیه در بعلبک، که زیر نظر دفتر زنان انقلابى وابسته به دایره جنبش‏هاى آزادى‏بخش اداره مى‏شود، اینک به عنوان مکانى مقدّس براى فعالیت زنان جنوب لبنان به شمار مى‏رود.(46)
نیویورک تایمز در گزارش دیگرى با تکیه بر بیدارى زنان مسلمان و تلاش آن‏ها براى احقاق حقوق واقعى‏شان مى‏نویسد: جنبش‏هاى زنان در کشورهاى اسلامى بسیار قوى و متشکّل مى‏باشد و زنان در این کشورها، فعالیت‏هاى زیادى براى کسب حقوق خود در چارچوب‏هاى غیرمذهبى و مذهبى انجام مى‏دهند ... در تمام دنیاى اسلام، از شمال آفریقا و خاورمیانه تا جنوب شرقى آسیا، انواع گوناگونى از افراد و گروه‏هاى حقوق زنان، با فرهنگ‏هاى متفاوت، اما مشترک در داشتن ایمان قوى در حال ایجاد جنبش هستند.(47)
امید است زنان مسلمان ایران و جهان با حضور بیدارگرانه خود و کسب آگاهى نسبت به مسائل اسلامى و شناخت اسلام واقعى، با داشتن الگوهایى همچون حضرت زهرا علیهاالسلام ، که افتخار زنان جهان است، بیش از پیش این موهبت و رحمت الهى را درک کنند و حضور خود را در صحنه‏هاى گوناگون جامعه در چارچوب اسلامى تداوم بخشند.
نتیجه مبارزه
اگر مبارزات سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم امامت و ولایت نبودند جریان امامت در همان «سقیفه بنى ساعده» خاتمه مى‏یافت. اما خداوند اراده کرده بود که ریحانه نبى و همسر ولایت بار سنگین مبارزات سیاسى را در مدت کوتاهى بر دوش بگیرد و جامعه خفته را بیدار سازد و همچون پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسالت را به امامت متصل سازد و وجود آن حضرت، تجلّى‏بخش امامت بود. دفاع فاطمه زهرا علیهاالسلام از حریم امامت و ولایت بود که توانست از قتل حضرت على علیه‏السلام جلوگیرى کند و تا حدى جوّ متشنّج سیاسى آن روز مدینه را کنترل نماید و حقّانیت حضرت على علیه‏السلام را به مرور زمان ثابت کند تا در سال‏هاى بعد، با بیعت مردم با حضرت على علیه‏السلام مسیر امامت تداوم یابد و فرزندان آن حضرت ادامه‏دهنده خط‏مشى سیاسى و مبارزاتى مادر نمونه‏شان باشند. همو بود که دخترى همچون زینب علیهاالسلام را در کانون تربیتى خویش پرورش داد تا در کربلا ادامه‏دهنده و پیامبر خون امام حسین علیه‏السلام باشد.
مبارزات سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام نشان دادند که یک زن، که عنصر پیونددهنده بین رسالت و امامت است، چگونه مى‏تواند با جثه ضعیف خود و روح عظیم الهى خویش، بار سنگین مبارزه را بر دوش کشد و با جان و مال خود تا آخرین نفس، خط الهى را دنبال کند و فریب سیاست‏پیشگان زر و زور و تزویر را نخورد و نشان دهد که در سخت‏ترین عرصه‏هاى سیاسى و اجتماعى جامعه، که حتى مردان رزم‏دیده و مقاوم هم دچار تزلزل مى‏شوند، یک زن ایستا و مقاوم مى‏تواند در مقام دفاع از حق و ولایت بایستد و رسالت خویش را جانانه به ثمر برساند.
حضور سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان داد که یک زن با آگاهى و اتخاذ شیوه‏هاى سیاسى مدبّرانه مى‏تواند در صحنه‏هاى گوناگون جامعه به مبارزه بپردازد. این حضور نه تنها تفکر «عدم حضور زن در اجتماع» را نفى مى‏کند، بلکه انحصار حضور مردان در عرصه‏هاى سیاسى را به نقّادى مى‏کشاند و بر آن مهر ابطال مى‏زند.
راضیه مرضیه علیهاالسلام با زندگى و مبارزه خود، در عرصه‏هاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، عبادى، خانه‏دارى، همسردارى، تربیت فرزند و بخصوص در صحنه‏هاى گوناگون سیاسى، نشان داد که یک زن مى‏تواند با حفظ حریم عفّت و ارزش‏هاى انسانى، در تمامى عرصه‏هاى جامعه حضور داشته باشد و اسلام چنین مى‏خواهد که زن نیز همچون مرد، در تمام عرصه‏هاى جامعه عنصرى فعّال و پویا باشد و با پیروزى انقلاب اسلامى، این تحوّل و نگرش نسبت به زن در جامعه ایجاد شد و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى رحمه‏الله ، و مقام معظّم رهبرى، حضرت آیة‏الله خامنه‏اى، نیز در سخنان خود بر این امر تأکید داشته و صحّه گذاشته‏اند.
دخت گرامى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و انسیه حورا، حضرت فاطمه علیهاالسلام ، با اخلاق و رفتار و کارنامه عملى و فکرى خویش، مکتبى را براى زنان پایه‏گذارى کرد که زمزم تکامل و تعالى و چشمه‏سار والاى کرامت انسانى است، که زنان امروز نیز با تأسّى به این اسوه و الگوى برتر، مى‏توانند به گسترش ارزش‏هاى دینى بپردازند و با ایجاد حسّ مسئولیت‏پذیرى، خودسازى، روحیه شهادت‏طلبى، دفاع، انفاق و ایثار و استقامت و پایدارى و صبر، تلاش کنند تا در جهان امروز، به جایگاه حقیقى خویش دست یابند و بدین‏وسیله، با بازبینى سنّت‏هاى جاهلى و احقاق حقوق الهى و شرعى و تکیه بر هویّت اسلامى، با حفظ حجاب به عنوان نماد استقامت(48) و پایدارى، مسیر فاطمى را ادامه دهند. بى‏سبب نیست که یوسف زهرا علیهاالسلام الگوى تمام عیار خویش را در زمان ظهور این‏گونه معرفى مى‏کند:
«فى ابنة رسول‏اللّه لى اسوةٌ حسنه»؛ در دختر رسول خدا، فاطمه زهرا علیهاالسلام براى من، اسوه‏اى نیکو و شایسته است.
1 کارشناس ارشد علوم سیاسى و مسئول آموزش و پژوهش سازمان تبلیغات اسلامى استان تهران.
2. جمشید هاشمیان‏فر، رضایت جوانان و گرایش آن‏ها به الگوى خودى، ص 1.
3. محمدرضا شرفى، جوان و نیروى چهارم زندگى، ص 17.
4. روح‏الله موسوى خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1366، ج 5، ص 283.
5. امام خمینى، در جستجوى راه از کلام امام رحمه‏الله ، دفتر سوم: زن، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 129.
6. عایشه مى‏گوید: «فاطمه در سخن گفتن، شبیه‏ترین مردم به رسول خدا بود؛ وقتى بر پغمبر وارد مى‏شد، آن حضرت دستش را مى‏گرفت و مى‏بوسید و بر جاى خود مى‏نشانید. هر گاه رسول خدا بر فاطمه وارد مى‏شد، به احترام پدر از جاى برمى‏خاست، دست آن حضرت را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشانید.» (على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّه، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ق، ج 2، ص 79 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ترجمه محمدجواد نجفى، تهران، اسلامیه، 1354، ج 43، ص 6 و نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، زندگانى حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، تهران، میقات، 1366.)
7. قال ابوجعفر علیه‏السلام : «کان رسول اللّه اذا اراد السفرَ سلّم على من اراد التسلیم علیهم من اهله، ثمّ یکون آخر من یسلّم علیه فاطمة علیهاالسلام فیکون وجهُه الى سفره من بیتِها و اذا رجع بدا بها»؛ امام باقر علیه‏السلام فرمود: زمانى که رسول خدا اراده سفر داشت، با کسانى از اهل بیتش که قصد خداحافظى با آن‏ها داشت خداحافظى مى‏کرد، سپس آخرین کسى که با او خداحافظى مى‏کرد، فاطمه بود و از خانه فاطمه به سفر مى‏رفت و زمانى که برمى‏گشت، ابتدا بدان وارد مى‏شد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 83 و نیز ر. ک: سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسلام ، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365.)
8. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح سید هاشم رسول محلاّتى، قم، علاّمه، ج 3، ص 141 / على بن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 92.
9. ابن شهر آشوب، پیشین، ج 1، ص 60، ص 71، ص 174 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 18، ص 187 و ص 209.
10. امام حسن عسکرى علیه‏السلام فرمودند: زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: مادر ناتوانى دارم که در امر نماز به مسئله مشکلى برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده است که سؤال کنم، و مسئله را مطرح نمود. حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مسئله را داد. آن زن سؤال دوم و سوم را کرد و سپس تا ده مسئله از حضرت پرسید و حضرت علیهاالسلام همه را پاسخ داد. سپس آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: اى دختر رسول خدا، دیگر مزاحم نمى‏شوم، خسته شدید، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خجالت نکش! هر سؤالى دارى بگو تا جواب دهم. من از سؤالات تو خسته نمى‏شوم و با کمال میل جواب مى‏دهم. اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را بر بام حمل کند و در ازاى آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مى‏شود؟ زن پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خدا در برابر هر مسئله آن‏قدر به من ثواب مى‏دهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد. با وجود این، آیا از جواب دادن مسئله خسته مى‏شوم؟ (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 22، ص 31.)
امام حسن عسکرى علیه‏السلام مى‏فرماید: دو نفر زن که یکى مؤمن و دیگرى معاند بود، در یک مطلب دینى با هم نزاع داشتند؛ براى حل اختلاف خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدند. چون حق با زن مؤمن بود، حضرت فاطمه علیهاالسلام گفتارش را با دلیل و برهان تأیید کرد و بدین وسیله، بر زن معاند پیروز گشت. حضرت فاطمه علیهاالسلام به زن مؤمن گفت: فرشتگان خدا بیشتر از تو شادمان گشتند و غم و اندوه شیطان و پیروانش نیز بیش از غم و اندوه زن معاند مى‏باشد. (عبداللّه بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ج 11، ص 627 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 8.)
در پاسخ‏گویى به سؤالات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که در مسجد از پیروانش مى‏پرسید، على علیه‏السلام همان سؤالات را از فاطمه علیهاالسلام مى‏پرسید و به پیامبر پاسخ مى‏داد. (طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 11 / عبداللّه بحرانى اصفهانى، پیشین، ج 11، ص 223 / قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، تعلیقات شهاب‏الدین مرعشى نجفى، قم، مکتبة آیة‏اللّه مرعشى نجفى، 1403 ق، ج 10، ص 257 و 233 و 226 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 94.)
11. قال رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «اولُ شخصٍ تدخل الجنةَ فاطمة»؛ اول کسى که وارد بهشت مى‏شود، فاطمه است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 44) امام باقر علیه‏السلام فرمودند: «به خدا! اى جابر، در روز قیامت حضرت فاطمه شیعیان و دوستانش را جدا مى‏کند؛ همچنان‏که پرنده دانه خوب را از دانه بد جدا مى‏کند. (محمّدباقر مجلسى، پیشین و نیز ر. ک: سیدمحمّد کاظم حائرى قزوینى، فاطمه از ولادت تا شهادت، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1365.)
12. قال رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «فاطمةُ بضعةٌ مِنّى مَن سرّها فقد سرّنى و مَن ساءها فقد سائنى»؛ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: فاطمه پاره تن من است؛ کسى که او را خشنود کند همانا مرا خشنود کرده است و هر کس وى را ناراحت کند، مرا ناخشنود ساخته است. (محمّد بن نعمان مفید «شیخ مفید»، الامالى، ترجمه حسین استاد ولى، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، 1364، ج 2، ص 259.) قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «اذا اشتقتُ الى الجنةِ قَبَّلتُ غُرَّ فاطمة»؛ هر گاه شوق بهشت در دلم پیدا مى‏شود گلوى فاطمه را مى‏بوسم. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ص 52.) قال رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «فاطمة اُعزُّ البریّةِ عَلىّ»؛ فاطمه عزیزترین خلق نزد من است. (همان، ج 43، ص 39.)
13. حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خطاب به على علیه‏السلام مى‏فرماید: «جبرئیل از جانب خداوند برایم پیام آورد که یا محمّد! خدا تو را از بین مخلوقاتش برگزید و به رسالت انتخاب کرد، على علیه‏السلام را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد، باید دخترت را با او کابین ببندى. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا دو فرزند پاک و نجیب و طیّب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد کرد.» (محمّد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 127 / على بن عیسى الاربلى، پیشین، ص 95 / ذبیح الله محلاّتى، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ج 1، ص 157.)
14. «فَمَن حاجَّک فیه مِن بعدِ...» (آل عمران: 61)؛ کسانى که پس از ورود علم بر تو، جدال مى‏کنند به آن‏ها بگو: بیایید تا ما فرزندان خودمان را و شما هم فرزندان خودتان را و ما زنان خودمان را و شما هم زنان خودتان را و ما نفوس خودمان را و شما هم نفوس خودتان را (براى مباهله و نفرین) دعوت کنیم و از خدا تقاضا نماییم که دروغگویان را مورد طرد و لعن خود قرار دهد. (ر. ک: ابراهیم امینى، فاطمه زهرا علیهاالسلام بانوى نمونه اسلام، چ هفتم، قم، شفق، 1373، ص 100.)
15. آیه تطهیر: «انّما یُریدُ اللهُ لِیُذهبَ عنکُم الرِجسَ اهلَ البیتِ و یُطهِّرکم تطهیرا.» (احزاب: 33) ابن عبّاس مى‏گوید: روزى حضرت على علیه‏السلام و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام نزد پیغمبر بودند، فرمود: «خدایا، تو مى‏دانى که اینان اهل بیت من و گرامى‏ترین مردم هستند، دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنى کن؛ یارى‏کنندگانشان را یارى فرما؛ از تمامى بدى‏ها پاکشان گردان؛ از تمام گناهان محفوظشان بدار؛ به واسطه روح‏القدس تأییدشان فرما.» سپس فرمود: «یا على! تو امام امّت و جانشین من هستى.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 24.) زمانى که آیه 22 سوره روم (قُل لا اسئلکم علیه ...) نازل شد که مى‏فرماید: «اى پیامبر (به مردم بگو) از شما در مقابل پیامبرى اجرى نمى‏خواهم، مگر دوستى با نزدیکانم»، گفتند: اى پیامبر خدا! چه کسانى نزدیکان تو هستند که واجب است آنان را دوست بداریم؟ حضرت فرمودند: على و فاطمه و فرزندان آن‏ها.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 252.)
16. «جابر بن عبداللّه انصارى از حضرت زهرا علیهاالسلام نقل مى‏کند: روزى پدرم بر من وارد شد و فرمود: سلام بر تو، اى فاطمه. عرض کردم: بر شما باد سلام خدا. فرمود: در بدن خود احساس ناتوانى مى‏کنم. عرض کردم: پدر جان! شما را به خدا مى‏سپارم تا ضعف از شما رخت بربندد. فرمود: عباى یمنى را بیاور و مرا با آن بپوشان ... سپس من و حسن و حسین و على علیه‏السلام به فرموده پیامبر در زیر عبا جمع شدیم. بعد از آن، پیامبر طرفین عبا را گرفته، دست راست خود را به سوى آسمان بلند کردند و عرضه داشتند: پروردگارا! اینان اهل بیت و خاصان و یاران من‏اند.» (ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، چ 16، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1378، ج 17، ص 298 ـ 303 / قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 2، ص 554 ـ 557.)
17. قال رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «مَثَلُ اهلِ بیتى فیکم مَثَلُ سفینةِ نوحٍ مَن رکبها نجا و مَن تَخلَّف عَنها رخّ فى النار»؛ رسول خدا فرمود: مثل اهل بیتم در میان شما، مانند کشتى نوح است؛ هر کس که بر آن سوار شود، نجات یابد و کسى که از آن تخلّف نماید، در آتش مى‏افتد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 122 / شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام ، ترجمه حمیدرضا مستفیذ و على اکبر غفّارى، تهران، صدوق، 1373، ج 2، ص 27.)
18. «اِنّى تارکٌ فیکم الثقلینِ ما اِن تمسَّکتم بهما لن تَضلّوا بعدى؛ احدهُما اَعظمُ مِن الآخِر: کتابَ اللهِ ـ عزّوجلّ ـ حبلٌ ممدودٌ مِن السماءِ الىَ الارض و عترتى اهلُ بیتى، و لن یفترقا حتّى یَرِدا علىّ الحوضَ فانظروا کیف تَلحقُوا بِى فیهما»؛ همانا دو چیز گران‏بها در میان شما بر جاى مى‏گذرام که تا وقتى به آن دو تمسّک بجویید هرگز پس از من گم‏راه نخواهید شد؛ یکى از آن دو بزرگ‏تر، گرامى‏تر و مهم‏تر از دیگرى است: این‏ها کتاب خدا، و عترت و خاندان من مى‏باشند. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند. پس بنگرید که نسبت به آن دو، چگونه به من ملحق خواهید گشت. (محبّ‏الدین احمد طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بیروت، دارالکتب العربیه، 1397 ق، ص 16.)
19. قالت فاطمه علیهاالسلام : «اَنسیتم قولَ رسولِ اللّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یوم غدیر خمٍ: مَن کنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه؟ و قوله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : انتَ مِنّى بِمنزلةِ هارونَ مِن موسى؟» فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏فرمود: «آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا را در روز غدیر که فرمود: هر که من مولا و رهبر اویم، على نیز مولاى اوست؟ و آیا فراموش کردید که به على علیه‏السلام فرمود: یا على! موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موسى پیامبر است؟» (قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 21، ص 26 و 27 / عبدالحسین امینى، الغدیر، ترجمه اکبر ثبوت و محمّد شریف رازى، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامى، 1363، ج 1، ص 58.)
20. عبدالحسین امینى، پیشین، ج 7، ص 75.
21. البته پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در این زمینه به حضرت زهرا علیهاالسلام هشدار لازم را داده بودند و در هنگام رحلت خویش فرمودند: «دخترم! بعد از من مورد هجوم و ستم قرار خواهى گرفت. پاره تنم! هر کس تو را آزار دهد مرا آزرده و آنکه به تو بپیوندد، به من پیوسته ...؛ زیرا که تو از منى و من از تو ... هر کس از مردم به تو ستم کند، نزد خدا از او شکایت مى‏کنم.» (قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 19، ص 160 / محمّدباقر مجلسى، ج 43، ص 177.)
22. على بن محمّد بن المغازلى، مناقب آل ابى‏طالب، ترجمه شهاب الدین مرعشى نجفى، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1394 ق، ص 18 / اخطب ابى بکر خوارزمى، المناقب، نجف اشرف، المطبعة الحیدریه، 1385 ق، ص 94 / عبدالحسین امینى، پیشین، ج 1، ص 272 / قاضى نورالله شوشترى، پیشین، ج 6، ص 256.
23. ر.ک: نعمت‏اللّه قاضى، اسرار سیاسى اسلام و بررسى زندگى زهراى بتول و فرزندانش، تهران،پیروز،1349.
24. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 53، ص 18 و 19 / ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه و شرح محمّد ابوالفضل ابراهیم، ج 14، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1385 ق، ص 193 / محمّد بن جریر طبرى، دلائل الامامه، بیروت، الدراسات الاسلامیه، 1413 ق، ص 45.
25. ابن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة، ترجمه ناصر طباطبائى، تهران، ققنوس، 1380، ص 12 ـ 20.
26. «هنگامى که فاطمه علیهاالسلام با عده‏اى از زنان دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و در حالى که پیراهن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را همراه داشت، در دفاع از امام خود به مسجد رفت و پیراهن رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را بر در مسجد آویزان نمود و آن جمع وقتى خشم فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیدند (در این هنگام ستون‏هاى مسجد لرزیدند.) به همین دلیل، غاصبان عقب‏نشینى کردند و على علیه‏السلام به سلمان گفت: دختر پیامبر را دریاب! به خدا قسم مى‏بینم که مدینه همچون طومارى مى‏خواهد به هم بپیچد و اهلش را فرو برد و غاصبان از ترس غضب فاطمه علیهاالسلام ، على علیه‏السلام را رها کردند. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 198 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2، ص 52 و ج 6، ص 48 / ابراهیم امینى، پیشین، ص 146 و 149.)
27. عده‏اى از حضرت على علیه‏السلام خواهش کردند که «تمنّاى ما از حضرتت این است که بازمانده نبوّت را بخواهید یا شب را براى نوحه‏سرایى بر پدر اختیار نموده و روز آرام گیرد و یا بالعکس آن را برگزیند و زهرا علیهاالسلام بعد از آگاهى از خواست مردم، روش سوگوارى خود را تغییر داد و گاه بر سر قبر حمزه و شهداى احد مى‏رفت و گاه در بقیع حاضر مى‏گشت و سوگوارى مى‏نمود و یا دست طفلان خود را مى‏گرفت و نزد پدرش مى‏رفت.» (محمّد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 193 / سید احمد علم الهدى، اشک‏هاى فاطمه علیهاالسلام ؛ پشتوانه على علیه‏السلام ، تهران، صدر، 1369، ص 38.)
28. ر. ک: شیخ عبّاس قمى، رنج‏ها و فریادهاى فاطمه علیهاالسلام ، ترجمه محمدى اشتهاردى، قم، ناصر، 1369.
29. حضرت زهرا علیهاالسلام گاه با فرزندان خود درد دل مى‏کرد و مى‏فرمود:« کجا رفت آن کسى که شما را دوست مى‏داشت؟ کجا رفت آن کس که براى شما از همه مهربان‏تر بود؟ دیگر او نیست تا از در وارد شود. دیگر او نیست تا شما را بر شانه خود سوار کند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 181 / ذبیح‏اللّه محلاتى، پیشین، ج 1، ص 245.)
30. ر. ک: شهیدمحمّدباقر صدر، فدک در تاریخ، ترجمه محمود عابدى، تهران، روزبه، 1360 و نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، حضرت زهرا علیهاالسلام و ماجراى غم‏انگیز فدک، مشهد، انجمن محبّان فاطمه، 1365، ص 18.
31. میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1363، ج 1، ص 144 و نیز ر. ک: سیدجمال‏الدین دین‏پرور، فاطمه بر کرسى رهبرى، تهران، روزبه، 1355، خطبه حضرت در مسجد خطاب به ابوبکر.
32. آواى کوثر؛ خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1376، ص 49.
33. همان، ص 56 و 57 و نیز ر. ک: سیدعزالدین حسینى زنجانى، شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1365.
34. علاءالدین هندى، کنزالعمّال، ج 3، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409 ق، ص 20 / جلال‏الدین عبدالرحمن سیوطى، تاریخ الخلفاء، تحقیق محیى‏الدین عبدالحمید، تهران، الحوراء، 1382، ص 68 و نیز ر. ک: سیدجعفر شهیدى. زندگانى تأثیرانگیز فاطمه دختر محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تهران، حافظ، بى‏تا.
35. ابن قتیبه دینورى، پیشین، ج 1، ص 12 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2، ص 5.
36. حضرت زهرا علیهاالسلام پس از خطابه غرّاى خود در مسجد و دفاع از فدک و استیضاح خلیفه وقت، رسما به ابوبکر اعلام کرد: «اگر فدکم را پس ندهى تا زنده هستم با تو صحبت نمى‏کنم.» به همین دلیل، هر جا به ابوبکر برخورد مى‏کرد، صورتش را برمى‏گردانید و با او حرف نمى‏زد. (على ابن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 103 / محمّد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 8، ص 26 و 210 / جلال‏الدین سیوطى، پیشین، ص 67 / و نیز ر. ک: حسن سعید، پیام فاطمه علیهاالسلام ، تهران، مدرسه چهل ستون، 1350، ص 35.)
37. حسن سعید، پیشین، ص 54 / محمّد دشتى، تحلیل و بررسى حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام ، قم، نشر امام على علیه‏السلام ، 1378، ص 150 ـ 170.
38. دو تن از علماى اهل سنّت نیز به این مسئله اشاره کرده‏اند. (ابوالحسن مسلم قشیرى نیشابورى، صحیح مسلم، تحقیق موسى شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، ج 4، بیروت، مؤسسه عزّالدین، 1407 ق، ص 125.) در صحیح بخارى، ج 4، ص 63 آمده است: «عده‏اى از عایشه نقل کرده‏اند فاطمه علیهاالسلام بر ابابکر غضب کرد و با او سخن نگفت و همچنان بر این حال بود تا از دنیا رفت.»
39. خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام در هنگام عیادت زنان مهاجر و انصار از ایشان، ر. ک: على ابن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 18 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 158 / محمّد دشتى، پیشین، ص 178 / محمّد بن جریر طبرى، پیشین، ص 39 / ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 205 / ابن ابى‏الحدید،همان،ج65،ص20.
40. حضرت زهرا علیهاالسلام وصیت کرد: مرا شبانه، در آن هنگام که دیده‏ها همگى به خواب رفته‏اند، دفن کن و حضرت على علیه‏السلام نیز چنین کرد. (محمد بن اسماعیل بخارى، پیشین، ج 5، ص 139 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 183 و ص 214 / قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 10، ص 453.)
41. از حضرت على علیه‏السلام سؤال شد که علت دفن حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در شب چیست؟ ایشان فرمودند: «او از مردمانى (ملتى) خشمگین بود و کراهت داشت بر جنازه‏اش حاضر شوند و حرام است بر دوستان آنان و دشمنان فاطمه علیهاالسلام که بر فرزندان آن حضرت نماز گزارند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، باب 37، ص 209.)
42. امام خمینى رحمه‏الله ، پیشین، ص 99.
43. همان، ص 91.
44. همان، ص 38.
45. جزوه «میلاد کوثر فاطمه زهرا علیهاالسلام »، تهران، دفتر امور خواهران سازمان تبلیغات‏اسلامى‏استان تهران،ص12.
46. الدستور، چاپ انگلستان، 1/4/1985 م.
47. نیویورک تایمز، چاپ آمریکا، 12/5/1996 م.
48. میدل ایست تامیز، چاپ قبرس، 12/11/1983 م.

فرهنگ عاشورا، آسیب‏ها و تحریف‏ها (قسمت دوم)

فرهنگ عاشورا، آسیب‏ها و تحریف‏ها (قسمت دوم)
6.نقش حکومت‏ها و تاریخ نگاران دربارى
یکى از موضوع‏هاى تحریف‏شناسى عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوى دیگر، تحریف‏هایى است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانى، اموى و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافى که امویان مى‏خواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (علیه السلام)را به قضاى الهى و خواست خداوندى نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبرى (سلام الله علیها) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (علیه السلام)را به عنوان فردى شورشى و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنى خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعى امام (علیه السلام)نیز از ابتداى حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانى‏هاى افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثى کند و مسیر خود را به درستى بشناساند.
تحریف دیگرى که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن مى‏کوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. براى این منظور، گفتند که عاشورا، روزى است که کشتى نوح بر زمین نشسته یا روزى است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالى که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز مى‏گردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا مى‏خوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضع‏گیرى کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوى تاریخ نگاران عثمانى و اموى نیز تحریفاتى در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایى از آن را در مکتب تاریخ نگارى در شام و ایران و برخى دیگر از تاریخ نگاران مشاهده مى‏کنیم. نمونه هایى از این تحریف‏ها را بر مى‏شماریم:
نخست آن که کوشیدند چهره‏اى از حسین بن على (علیه السلام)تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردى جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزى و تند زبان بوده است و طبیعى است که قتل چنین فردى، مى‏تواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (علیه السلام)را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وى را، براى به دست آوردن دنیا و امارت معرفى کرده‏اند، به طورى که کسانى چون عبدالله بن عمر، امام را از پى دنیا بودن باز مى‏دارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(علیه السلام)با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (علیه السلام)آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتاب‏هایى چون تاریخ ابن کثیر، ذهبى و دیگران گزارش شده است، در حالى که هم به لحاظ عقلى و هم تاریخى قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگرى که از سوى این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش براى تبرئه یزید از قتل امام حسین(علیه السلام)و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایى است، به طورى که از گریه یزید بر امام حسین (علیه السلام)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانى او با اسیران و اظهار ناخشنودى یزید از کشته شدن امام حسین (علیه السلام)سخن گفته‏اند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخى معتبر دیگرى که خود این گروه نیز نقل کرده‏اند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخى اى چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهاى شهیدان بر دروازه‏هاى شام به مدت سه روز، همگى نشان دهنده نقش کلیدى یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام)و عوام فریبى‏هاى او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلى یزید و کارهاى زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدى در این مسأله باقى نمى‏گذارد.
تحریف مهم دیگرى که از سوى ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخى صورت گرفته و باید آن را تحریفى معنوى به شمار آورد، آن است که عدم موقعیت‏سنجى و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت مى‏دهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش مى‏کشاند.
 
7. تعصب‏هاى بى جا و جمود فکرى
تعصب‏هاى بى جا و خشک مغزى، تباه‏گر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینى است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعى باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایى از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانى و اموى با قیام امام حسین (علیه السلام)از سویى، و ساختن نقل قول‏ها و حکایات و روایاتى براى افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخى تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوى دیگر است .
جزم اندیشى نیز قسم دیگرى از آن است. براى مثال، تعصب بسیارى از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (علیه السلام)براى شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طورى که هیچ سخنى را در این موضوع نمى‏پذیرند و گوینده آن را سر زنش مى‏کنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجراى شیوه خاصى از عزادارى است که ممکن است براى برخى به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلى آن را نکوهش مى‏کنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزى حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار مى‏ورزند، مانند مسأله قمه زنى .
 
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
در بسیارى موارد، وقتى به کسانى که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل مى‏کنند اعتراض مى‏شود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک مى‏کنند؛ یعنى این افراد، نوعى دلیل فقهى براى آن چه مى‏گویند و مى‏نویسند، مى‏آورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتى داریم مبنى بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که براى عملى ثوابى قرار داده‏اند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جاى آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (صلی الله علیه و آله سلم) آن را نفرموده باشد».
براین‏اساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل مى‏کند، به جز باب مقتل ابى عبد الله (علیه السلام)البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقى است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقى است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایى است که روایتى ضعیف در کتاب‏هاى قدما و کسانى که نزدیک به عصر ائمه بوده‏اند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملى باز مى‏گردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزه‏هاى جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخى سرایت داد. چرا که بررسى تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتى است که سلسله راویان یا بعضى از آنها فاسق باشند، یا براى خبر، سلسله سندى وجود نداشته باشد، و یا یکى از راویان ذکر شده باشد. ولى در نقل روایت ضعیف هم، مى‏باید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسى، اگر چه دروغگو، از هر کتابى، اگر چه بى پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتى را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولى روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روى اخبار موهون را در بر نمى‏گیرد. اخبار موهون، اخبارى است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب مى‏شود. بسیارى از روضه‏ها و نقل‏هاى مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامى و روایات صحیح و کلیات دینى تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیارى از مصیبت‏هاى مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتاب‏هاى سیره و اصحاب مناقب، حتى به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبت‏ها و نقل‏هاى ساختگى به شمار مى‏آیند.
 
9. جمود تاریخى و گویا نشدن تاریخ
ابن خلدون مى‏گوید:
یکى از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، مى‏توان یکى از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپرورى داده‏هاى تاریخى، توسط آگاهان به آن در حوزه‏هاى گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پى دارد: ایستایى، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنى و عینى از گذشته به حال و عدم بهره‏گیرى مناسب از آن مى‏شود که نتیجه این مسئله، پوسیدگى از درون و نیز عدم آزادگى است و دوم، بهره‏گیرى و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بى مایه یا مغرض است که به انحراف آن مى‏انجامد.
یکى از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهى از زمان و همه جانبه‏نگرى، با تکیه بر داده‏هاى صحیح و پالایش پیرایه‏ها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپرورى، باز سازى و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزه‏هاى جدید براى توان‏مند ساختن فرهنگ عاشورا و عزادارى دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایى یابد.
 
10. سهل انگارى و تسامح منفى در به کارگیرى روش‏ها
تفکرى که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیش‏ترى جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزادارى سیدالشهدا (علیه السلام)و روش‏هاى به کار گرفته شده در آن را، تافته‏اى جدا بافته از مجموعه مسایل دینى مى‏داند. از این رو، انجام آن به هر گونه‏اى، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادى بر آن حمل نمى‏شود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزادارى ابى عبد الله (علیه السلام)باشد، بى‏اشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینى که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر مى‏آید که بیش‏تر گذرى روان شناختى از برخى روایات عزادارى بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. براى مثال ،در روایتى از امام صادق (علیه السلام)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (علیه السلام)بیتى بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت براى اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امرى غیر عبادى و توصلى (از نظر فقهى) بپندارند و هر نوع عزادارى و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخى دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینى به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکى از عالمان دینى اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطى به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشترى، از منظرى فقهى به کالبد شکافى مسأله عبادى بودن عزادارى پرداخته و طرح توصلى بودن عزادارى را، شبهه‏اى براى گمراهى عوام دانسته است. وى دلایل تعبدى بودن امر عزادارى را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستى آن، اصالت تعبدى بودن هر امر مأثور، استقراى تام در تعبدى بودن اعمالى از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملى که همه آن‏ها تعبدى هستند، بر مى‏شمارد. .وى سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلى و تعبدى در عزادارى جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدى بودن آن لازم نیست، مى‏پردازد و آن را مردود مى‏داند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادت‏هاى باطل، مطلوب و مشروع مى‏گردد. آن گاه مى‏نویسد:
این توهم فاسد باعث شده براى توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیله‏اى متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعت‏هاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتى که در ضمن طاعتى انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (علیه السلام)مى‏فرماید: «اطاعت خدا نمى‏شود از آن جهت که معصیت او مى‏شود»
آرى به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخى عزادارى‏ها، به مجمعى از گناهان و سخنان و رفتارهاى نامطلوب تبدیل مى‏شود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده مى‏شود. توجیه آنان نیز این است که «براى امام حسین باشد؛ ایرادى ندارد» ؛ یعنى به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه مى‏کند» نمود مى‏یابد و به قول شهید مطهرى، مى‏گویند الغایات تبررّ المبادى ؛ نتیجه‏ها، مقدمات را تجویز مى‏کند، در حالى که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیله‏ها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیش‏تر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخى عالمان دینى و بسیارى از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازى هایى است که درباره رقیّه صورت مى‏گیرد.
در حالى که در وجود شخصیتى به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ براى وى از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته مى‏شود. یا زبان حال هایى که به جز نارسایى و تحریف مفهومى، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار مى‏آید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخى مى‏آید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (علیه السلام)نیز در اجراى مداحى‏ها، روضه‏خوانى‏ها و دسته‏ها، هر نوع شیوه‏اى به کار برده مى‏شود و آنگاه با نام حسین (علیه السلام)توجیه مى‏شود.
 
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگى آنان
از جمله عواملى که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیب‏هاى عزادارى و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینى از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینى آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیت‏هاى سطحى و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهى کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیش‏ترى مى‏گیرد.
به نظر مى‏رسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکى از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز مى‏تواند باشد:
یکى هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدى آنان روبه رو گردند و توفیقى نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعى شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بى فایده و پر ضرر دانسته‏اند و از این رو، به ورطه «محافظه کارى» در معناى غیر مثبت آن غلتیده‏اند.
دلیل دوم نیز همسویى کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخى از آنهاست که به عوام زدگى تعبیر مى‏شود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحى ایفا نمى‏کند، که در پى ساختن دستاویزى دینى و توجیه شرعى براى خرده فرهنگ‏هاى عوام نیز بر مى‏آید که ممکن است از روى ساده اندیشى و یا غرض ورزى باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومى مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینى را، از جهت‏هاى گوناگون مى‏توان به دیده‏بان، پزشک جراح یا چیزهاى دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفى نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیده‏هاى تحریف‏آمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایه‏ها و هنجارهاى اعتقادى مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگرى و دور بینى است ؛ چرا که اگر این تحریف‏ها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش براى مبانى اعتقادى، صدها برابر بیش‏تر است.
 
12. تبدیل شدن عزادارى به عادت
این مقوله، از آسیب‏هاى کلى مربوط به آداب دینى است. منظور از عادت نیز، آن چیزى است که بار اندیشه‏اى، برهانى و معنایى خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهاى تکرارى تبدیل شده است.
یکى از دلایل مهمى که فرهنگ عزادارى به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزه‏هاى اصلاحى و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفى این حادثه قوى است. از این رو، ظرفیت عادت پذیرى آن، به شدت افزایش مى‏یابد. بسیارى از آسیب‏هاى فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه مى‏گیرد. هنگامى که موضوعى به عادت تبدیل شد، دیگر براى انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانى مى‏شود. در چنین صورتى، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایى آن، انتظارى بى معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانى و حتى در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانى نیز تهى است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزى دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعى، مى‏تواند اثر نامطلوبى نیز داشته باشد ؛ یعنى نقش توجیه‏گر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهى توجیه‏گر کار زشت به جا آورندگان مى‏شود، گاه، دغدغه‏هاى وجدان را کاهش مى‏دهد و گاه نفس ملامت‏گر را به خاموشى وا مى‏دارد.
 
13. آمیخته شدن فرهنگ‏هاى قومى و سرزمینى با عزادارى
عزادارى، سنتى اجتماعى و مردمى است. از این رو، هر ملتى و هر سرزمینى، از پیش شکل خاص عزادارى خود را دارد و عزاى امام حسین (علیه السلام)را، بر همان پایه تبیین و تعریف مى‏کند. البته به تلقین‏ها و نمادهایى نیز دست مى‏یازد، ولى قالب اصلى و کلى، همان قالب عزادارى خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزادارى به شیوه فرهنگى و قالب عزادارى سرزمین‏ها و ملت‏هاى مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازى و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبان‏ها و الفاظ از قومى به قوم دیگر، و از سرزمینى به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوه‏هاى عزادارى و شدت و ضعف آن و چگونگى برداشت و تجسم نهضت عاشورا، مى‏تواند براساس ویژگى‏هاى فرهنگى و اجتماعى آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزادارى مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلى مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازى میان گرامى داشت امام حسین (علیه السلام)و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزادارى کلى یک ملت و سرزمین، طبیعى به نظر مى‏رسد، باید نکته‏اى را در نظر داشت و آن، تلاش براى هماهنگ ساختن و قاعده‏مند کردن عزادارى سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیرى مى‏کند، به اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه نیز مى‏انجامد. البته مسئله دیگر که بسى مهم‏تر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزادارى قومى توسط قوم دیگر و ملتى توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالب‏هاى شکلى آن است. نمونه‏هاى بارز آن، ورود قمه زنى از ترکیه عثمانى و یا به روایتى از مسیحیت و زنجیر زنى از هندوستان به عزادارى‏هاى ایران و عراق است.
 
14.ضعف دانش و بینش عمومى
فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفى است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومى جامعه، عامل مهمى است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروه‏هاى سنى تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعه‏اى که بیش‏تر افراد آن، بى سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوى دیگر، اظهار مطالب درست و علمى و عمیق از سوى عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگرى که ارتباط محکمى با دانش عمومى پیدا مى‏کند، بینش عمومى است که با سطح کیفى دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومى ـ که یکى از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگرى، نقادى و نقد پذیرى و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانى براى طرح کنندگان مطالب سست و بى پایه، و اعتلاى جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
 
پى‏نوشت‏ها:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینى، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحى، میشل توماس، برگردان حسین توفیقى، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینى، ج 1، ص 77.
5-نگرشى انتقادى ـ تاریخى به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایى، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابى سوگوارى‏هاى نمایشى، ص 385. 8-دیوان سروش اصفهانى، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسى، حسن گل محمدى، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151. 9-حماسه حسینى، ج 1، ص 95.
10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندى، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدى نراقى، چ سنگى، صص 101-102
18-حماسه حسینى، ج1، ص41.
19-حماسه حسینى، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفى، تصحیح، علامه شعرانى، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحى، فخر الدین طریحى، قم، ص 131، بى‏تا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانى، تصحیح: فریدون حداد سامانى، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانى نیز شعرى در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسى ص 158.
24-حماسه حسینى، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزى، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینى، ج 1، ص 362.
28-نگرشى انتقادى ـ تاریخى به ادبیات عاشورا، ص 138. 29-همان، ص 138.
30-ارزیابى سوگوارى نمایشى، صص 217ـ 221، با تلخیص

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هم‏مرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانش‏های بشری پیشرفت‏های چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونه‏ای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشاره‏ای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سخت‏کوشی و قانون‏گرایی و انضباط کاری و مسئولیّت‏شناسی و صرفه‏جویی و نیز بهره‏وری از روش‏های نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفت‏انگیز می‏نماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار می‏روند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود می‏مانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام می‏دهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز می‏خرند و شب‏ها را زود می‏خوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفه‏ای به کار خود ادامه می‏دهند.
دانشجویان رشته‏های مختلف نیز با تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر و سخت‏کوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهش‏های آنان تحسین برانگیز است.
فرمان‏برداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدان‏کاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردن‏ـ در غالب مردم مشاهده می‏شود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانون‏گرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیت‏های فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامه‏ریزی شده را می‏توان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانی‏ها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذارده‏اند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجه‏ای خاص دارند و آن را با شکوه به‏جا می‏آورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت می‏کنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بی‏مشتری است و چهره‏های رنگ پریده و غربت آن‏ها، از بی‏رغبتی مردم به آن‏ها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظه‏های کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گسترده‏ای رنگ باخته و دیگر نمی‏تواند جان‏های تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمی‏برد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیش‏ها به‏ویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روش‏هایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود می‏جویند. تکیه بر زخم‏های مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکه‏های ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین می‏نمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامه‏های تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بوده‏ام را برایتان می‏آورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوال‏پرسی، مرد یاد شده جزوه‏ای را به من داد و پرسید به چه زبان‏هایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمی‏خواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبان‏های آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یک‏جا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آماده‏ام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتاب‏ها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال می‏کنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن می‏گفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقی‏ها بود، بادقّت بسیار گفت‏وشنود ما را نظاره می‏کرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا می‏دانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانی‏اند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدت‏ها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفت‏وگوی ادیان و سامان‏دهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح می‏دهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر می‏دانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفت‏وگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانه‏ای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانی‏ها و حمایت‏های ارزنده‏ای می‏کرد.
مبلغان یهودی
لباس‏ها، ریش‏ها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابان‏های شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر می‏کند، یهودیان با دور اندیشی و برنامه‏ریزی و بهره‏وری از امکانات کشورهای اروپایی، به‏ویژه نفوذ در دستگاه‏های تبلیغی و رسانه‏ها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زده‏اند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانون‏های اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در این‏باره فعالیت‏های گسترده‏ای را آغاز کرده‏اند و متأسفانه با هیچ عکس‏العملی از سوی مسلمانان مواجه نشده‏اند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمی‏ورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند می‏گفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پی‏برد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشم‏گیر مسلمانان و به‏ویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیده‏اند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعه‏اند. ترک‏ها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرک‏ها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه می‏کوشد، برنامه‏های مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترک‏ها تلاش کرده‏اند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گسترده‏ای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواری‏های زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّت‏های مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّت‏های مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم می‏نشینند، احساس خوشایندی به آنان دست می‏دهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام می‏داند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر می‏بندد و دل‏گرمی جای آن را می‏گیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری می‏طلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همان‏گونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفت‏درصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کرده‏اند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پای‏بند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، به‏گونه‏ای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت می‏کنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانی‏ها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آن‏ها نمی‏توانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دست‏کم، نمی‏توانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدین‏سان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندان‏شان سخن می‏گفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندان‏شان کاملاً از آن‏ها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهره‏وری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بی‏دین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پای‏بندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمع‏هایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل داده‏اند و به مناسبت‏های مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبه‏های معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سال‏های اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آن‏ها اشاره خواهد شد.
ضرورت‏های تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامه‏ای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را می‏زداید و مبلِّغان را به روش‏ها و خط مشی‏های صحیح و مؤثر رهنمون می‏شود؛ به نظر می‏رسد تبلیغ در آن‏دیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویت‏گرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاه‏های فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاه‏ها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راه‏کارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر می‏آید:
الف) تألیف و ترجمه کتاب‏های مختلف به زبان آلمانی برای نسل‏های دوم و سوم مهاجران؛
همان‏گونه که پیش‏تر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمی‏دانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشته‏ها افزون بر این که می‏تواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، می‏تواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّت‏های مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشه‏های شیعه را به زبان‏های مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامه‏های گوناگون پاسخ به پرسش‏ها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقه‏مندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبان‏های فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامه‏ها در منازل خویش از آن بهره می‏برند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بین‏المللی صدا و سیما ـ جام جم‏ـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده می‏شود.
د) حضور در کنفرانس‏های اسلام‏شناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکده‏های ادیان و اسلام‏شناسی و ارسال کتاب‏هایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدان‏جا کوچیده‏اند، می‏توانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی می‏تواند از حقوق آن‏هابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانی‏ها و ترک‏ها و عرب‏ها و پاکستانی‏ها و هندی‏ها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه می‏تواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزون‏تر آنان را فراهم کرده و به‏آنان قوت و عزّت بخشد و ریشه‏های تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق می‏شود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقه‏ها و گرایش‏های گونه‏گون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشه‏های ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایش‏ها و سلیقه‏های کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّت‏های فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان می‏تواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیه‏ها و تجمع‏های شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی می‏توانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه‏السلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیره‏ای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسه‏های فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار داده‏اند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامه‏های فرهنگی می‏کاهد.
با این حال در لندن سه‏هزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجه‏ای را هزینه کرده‏اند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسه‏های فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پاره‏ای از شرایط که می‏تواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافته‏اند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شده‏اند و امور دیگر برای آنان بی‏اهمیّت بوده است.
تجربه نشان می‏دهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیده‏اند و در پی رسیدن به مال و منال نبوده‏اند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشته‏اند، بلکه توانسته‏اند، ده‏ها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهم‏السلام را در جان‏هایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبه‏هایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیان‏باری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روش‏ها و شیوه‏های معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویت‏اند و دریافته‏اند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمی‏آورد و فرجام این شیوه زندگی، ره‏به‏جایی نمی‏برد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویت‏گرا گرایش یافته‏اند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایه‏ای عظیم است و می‏تواند در عرصه‏ها و صحنه‏های گونه‏گون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقه‏ها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق می‏افتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه می‏پرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه می‏شود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آن‏ها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد می‏تواند تبلیغات آن‏ها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آن‏ها حساسیّت دارند.
یکی از مهم‏ترین عناوین دراین‏باره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب می‏آید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، می‏تواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح می‏کردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز می‏نمود. به عنوان نمونه وقتی نشریه‏ای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتاب‏های عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. هم‏چنین یکی از مسئولان سفارت‏خانه ایران در بلژیک می‏گفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آن‏جا بردم و به برخی از کانون‏های فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آن‏ها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری می‏یابند که در محل تبلیغ‏شان زندگی می‏کنند. در عین حال باید ارتباط آن‏ها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهره‏مند باشند.
هم‏چنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخ‏گویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهش‏های حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ می‏تواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کم‏رنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که به‏تدریج مبلّغان را به سستی می‏کشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان می‏کاهد و گاه مشکلات و مصیبت‏هایی مهم‏تر پدید می‏آورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستان‏ها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمی‏پذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایی‏نژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطه‏وس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه می‏توان از برنامه‏های تلویزیونی که یک کشیش پروتستان به‏نام fliege اجرا می‏کند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانی‏ها رابیان می‏کند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب می‏نماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رساله‏های جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آن‏ها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتاب‏ها عبارتند از: کتاب‏البیان، کتاب‏الحجر، کتاب‏النور، رسالة‏الایضاح، کتاب‏الاسطقس الاوّل، کتاب‏الاسطقس الثانی، تفسیر کتاب‏الاسطقس، کتاب‏التجرید، کتاب‏الرحمة، کتاب‏الملک .

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا

گرایش‏های دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هم‏مرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانش‏های بشری پیشرفت‏های چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونه‏ای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشاره‏ای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سخت‏کوشی و قانون‏گرایی و انضباط کاری و مسئولیّت‏شناسی و صرفه‏جویی و نیز بهره‏وری از روش‏های نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفت‏انگیز می‏نماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار می‏روند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود می‏مانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام می‏دهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز می‏خرند و شب‏ها را زود می‏خوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفه‏ای به کار خود ادامه می‏دهند.
دانشجویان رشته‏های مختلف نیز با تلاش پی‏گیر و کوشش چشم‏گیر و سخت‏کوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهش‏های آنان تحسین برانگیز است.
فرمان‏برداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدان‏کاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردن‏ـ در غالب مردم مشاهده می‏شود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانون‏گرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیت‏های فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامه‏ریزی شده را می‏توان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانی‏ها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذارده‏اند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجه‏ای خاص دارند و آن را با شکوه به‏جا می‏آورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت می‏کنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بی‏مشتری است و چهره‏های رنگ پریده و غربت آن‏ها، از بی‏رغبتی مردم به آن‏ها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظه‏های کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گسترده‏ای رنگ باخته و دیگر نمی‏تواند جان‏های تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمی‏برد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیش‏ها به‏ویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روش‏هایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود می‏جویند. تکیه بر زخم‏های مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکه‏های ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین می‏نمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامه‏های تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بوده‏ام را برایتان می‏آورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوال‏پرسی، مرد یاد شده جزوه‏ای را به من داد و پرسید به چه زبان‏هایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمی‏خواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبان‏های آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یک‏جا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آماده‏ام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتاب‏ها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال می‏کنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن می‏گفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقی‏ها بود، بادقّت بسیار گفت‏وشنود ما را نظاره می‏کرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا می‏دانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانی‏اند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدت‏ها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفت‏وگوی ادیان و سامان‏دهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح می‏دهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر می‏دانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفت‏وگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانه‏ای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانی‏ها و حمایت‏های ارزنده‏ای می‏کرد.
مبلغان یهودی
لباس‏ها، ریش‏ها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابان‏های شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر می‏کند، یهودیان با دور اندیشی و برنامه‏ریزی و بهره‏وری از امکانات کشورهای اروپایی، به‏ویژه نفوذ در دستگاه‏های تبلیغی و رسانه‏ها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زده‏اند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانون‏های اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در این‏باره فعالیت‏های گسترده‏ای را آغاز کرده‏اند و متأسفانه با هیچ عکس‏العملی از سوی مسلمانان مواجه نشده‏اند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمی‏ورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند می‏گفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پی‏برد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشم‏گیر مسلمانان و به‏ویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیده‏اند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعه‏اند. ترک‏ها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرک‏ها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه می‏کوشد، برنامه‏های مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترک‏ها تلاش کرده‏اند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گسترده‏ای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواری‏های زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّت‏های مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّت‏های مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم می‏نشینند، احساس خوشایندی به آنان دست می‏دهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام می‏داند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر می‏بندد و دل‏گرمی جای آن را می‏گیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری می‏طلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همان‏گونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفت‏درصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کرده‏اند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پای‏بند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، به‏گونه‏ای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت می‏کنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانی‏ها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آن‏ها نمی‏توانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دست‏کم، نمی‏توانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدین‏سان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندان‏شان سخن می‏گفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندان‏شان کاملاً از آن‏ها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهره‏وری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بی‏دین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پای‏بندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمع‏هایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل داده‏اند و به مناسبت‏های مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبه‏های معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سال‏های اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آن‏ها اشاره خواهد شد.
ضرورت‏های تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامه‏ای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را می‏زداید و مبلِّغان را به روش‏ها و خط مشی‏های صحیح و مؤثر رهنمون می‏شود؛ به نظر می‏رسد تبلیغ در آن‏دیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویت‏گرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاه‏های فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاه‏ها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راه‏کارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر می‏آید:
الف) تألیف و ترجمه کتاب‏های مختلف به زبان آلمانی برای نسل‏های دوم و سوم مهاجران؛
همان‏گونه که پیش‏تر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمی‏دانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشته‏ها افزون بر این که می‏تواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، می‏تواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّت‏های مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشه‏های شیعه را به زبان‏های مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامه‏های گوناگون پاسخ به پرسش‏ها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقه‏مندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبان‏های فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامه‏ها در منازل خویش از آن بهره می‏برند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بین‏المللی صدا و سیما ـ جام جم‏ـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده می‏شود.
د) حضور در کنفرانس‏های اسلام‏شناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکده‏های ادیان و اسلام‏شناسی و ارسال کتاب‏هایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدان‏جا کوچیده‏اند، می‏توانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی می‏تواند از حقوق آن‏هابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانی‏ها و ترک‏ها و عرب‏ها و پاکستانی‏ها و هندی‏ها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه می‏تواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزون‏تر آنان را فراهم کرده و به‏آنان قوت و عزّت بخشد و ریشه‏های تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق می‏شود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقه‏ها و گرایش‏های گونه‏گون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشه‏های ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایش‏ها و سلیقه‏های کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّت‏های فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان می‏تواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیه‏ها و تجمع‏های شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی می‏توانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه‏السلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیره‏ای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسه‏های فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار داده‏اند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامه‏های فرهنگی می‏کاهد.
با این حال در لندن سه‏هزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجه‏ای را هزینه کرده‏اند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسه‏های فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پاره‏ای از شرایط که می‏تواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافته‏اند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شده‏اند و امور دیگر برای آنان بی‏اهمیّت بوده است.
تجربه نشان می‏دهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیده‏اند و در پی رسیدن به مال و منال نبوده‏اند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشته‏اند، بلکه توانسته‏اند، ده‏ها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهم‏السلام را در جان‏هایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبه‏هایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیان‏باری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روش‏ها و شیوه‏های معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویت‏اند و دریافته‏اند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمی‏آورد و فرجام این شیوه زندگی، ره‏به‏جایی نمی‏برد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویت‏گرا گرایش یافته‏اند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایه‏ای عظیم است و می‏تواند در عرصه‏ها و صحنه‏های گونه‏گون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقه‏ها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق می‏افتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه می‏پرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه می‏شود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آن‏ها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد می‏تواند تبلیغات آن‏ها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آن‏ها حساسیّت دارند.
یکی از مهم‏ترین عناوین دراین‏باره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب می‏آید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، می‏تواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح می‏کردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز می‏نمود. به عنوان نمونه وقتی نشریه‏ای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتاب‏های عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. هم‏چنین یکی از مسئولان سفارت‏خانه ایران در بلژیک می‏گفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آن‏جا بردم و به برخی از کانون‏های فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آن‏ها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری می‏یابند که در محل تبلیغ‏شان زندگی می‏کنند. در عین حال باید ارتباط آن‏ها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهره‏مند باشند.
هم‏چنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخ‏گویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهش‏های حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ می‏تواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کم‏رنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که به‏تدریج مبلّغان را به سستی می‏کشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان می‏کاهد و گاه مشکلات و مصیبت‏هایی مهم‏تر پدید می‏آورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستان‏ها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمی‏پذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایی‏نژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطه‏وس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه می‏توان از برنامه‏های تلویزیونی که یک کشیش پروتستان به‏نام fliege اجرا می‏کند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانی‏ها رابیان می‏کند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب می‏نماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رساله‏های جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آن‏ها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتاب‏ها عبارتند از: کتاب‏البیان، کتاب‏الحجر، کتاب‏النور، رسالة‏الایضاح، کتاب‏الاسطقس الاوّل، کتاب‏الاسطقس الثانی، تفسیر کتاب‏الاسطقس، کتاب‏التجرید، کتاب‏الرحمة، کتاب‏الملک .

گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام

گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است : جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشکى می خوردند, امام حسین (ع) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوت رانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در کتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آرى , مردى که وارث بی کرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.
________________________________________
(1) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفید, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذکرى الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آیه 22.
(7) تفسیر عیاشى , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از کتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است

ناپاکی نسل و حادثه عاشورا

ناپاکی نسل و حادثه عاشورا
نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه سرخ حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایی چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است. نخست حساسیت چشمگیری برای بیننده به وجود نمی آید؛ اما با نگرشی دوباره و پرگستره، حقایقی رخ می نماید؛ از جمله آن که بهره برداری از عاشورای دیروز، برای درس آموزی و عبرت پذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز می کنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: «یا بن الزّرقاء! انت تقتلنی ام هو؟ کذبت، واللّه و اَثَمتَ».1
ای پسر زرقاء! (زن کبود چشم) آیا تو مرا می کشی یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه کردی.
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزم های پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنه ای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: ای حسین! عجله کردی به سوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیة المعزی انت اولی بها صِلیّا».2 ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیه السلام با اتمام حجّت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روی یزید را از قتل و خون ریزی بر حذر می داشت. اما تأثیری در دل های ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادی رعد آسا در برابر دل ها و دیده های دو سپاه فرمود:
«الا انّ الدّعی بن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السّلّة و الذّلّة و هیهات منّا الذّلّة».3
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسان ها بازگو کرد و فرمود:
«یأبی اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حمیّه و نفوسٌ ابیّه...».4
خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامن های پاک که ما را پرورانده اند، شخصیت های با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافت مندانه ترجیح دهیم.
هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیداللّه بن زیاد شد، حضرت زینب علیها السلام خطاب به عبیداللّه، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیداللّه به لب های سیدالشهداء علیه السلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
«شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!»5
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیداللّه بن زیاد را شنید که می گفت: خدای را شکر که امیر مؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن علی و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: «انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذّی ولاّک و ابوه، یابن مرجانة اتقتلون ابناء النبیین و تتکلّمون بکلام الصّدّیقین!»6
دروغ گو پسر دروغ گو، تویی و پدرت و آن کسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را می کشید و مانند راست گویان سخن می گویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینه ای از تأثیر نسل
فرازهای فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزه های زرّین از تأثیر نسل در دو سوی سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبی از عوامل تربیتی:
الف. خانواده؛ یعنی پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربّی
ج. تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگ عمومی
به عنوان زمینه ساز ساخت و پرداخت شخصیّت افراد آگاه می شویم و گستره این تعامل را نه در زندگی محدود چندین ساله، بلکه در افقی بی کران و نامحدود تا روز رستاخیز می توان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیده های تلخ و شیرین هریک را از نظر می گذرانیم.
نخست به جلوه های جاودان شخصیّت امام حسین علیه السلام می پردازیم:
1. السّلام علیک یا ابا عبداللّه
2. السّلام علیک یابن رسول اللّه
3. السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
4. السّلام علیک یابن فاطمة سیّدة نساء العالمین
5. السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
در اوّلین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام می کنیم، دومین سلام ما «رایحه نبوّت» می دهد؛ زیرا اتصال سیدالشهداء علیه السلام را به نبوت و رسول خاتم بیان می کند تا افزون بر بیان جمال توحیدی، کمال نبوی نیز بر سلسله صفات آسمانی آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره می کنیم که در آن امامت علوی، سلسله جنبان باورهای ناب الهی است و در پی آن، سلام چهارم بیان می شود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با «شهادت در راه خدا» و رسیدن به «اوج عزّت و عظمت مقام ثاراللّه» یاد آور شده است.
در بخش های دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیّه، عبیداللّه پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابی وقّاص را لعن می کنیم و می گوییم:
«لعن اللّه آل زیاد و آل مروان و لعن اللّه بن امیّة قاطبة و لعن اللّه ابن مرجانة و لعن اللّه عمر بن سعد...».
در فراز دیگر این زیارت می خوانیم:
«اللّهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیّة و ابنُ آکلة الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیّک صلّی اللّه علیه و آله فی کلّ موطن و موقف وقف فیه نبیّک صلّی اللّه علیه و آله، اللّهمّ العن اباسفیان و معاویة و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنة ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه، اللّهمّ فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب».
پروردگارا! همانا این روز، روزی است که تبرّک جستند به این روز بنی امیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد.ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدی و جاوید و همیشگی. و این روزی است که آل زیاد و آل مروان شادی می کنند در این روز به خاطر کشتن [امام] حسین که درودهای خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجّه به واژه های «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسیار مهم و تأثیر گذار شخصیت افراد، یعنی دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفی و منفور کربلا از این بُعد شخصیّتی نمایان گشته است.
همان گونه که پیشتر با «ابن آکلة الاکباد» یعنی یزید و «ابن راعیة المعزی» یعنی شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنی، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیه السلام و زیارت عاشورا را با نگاهی محقّقانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
«میسون»، مادریزید، زنی ناشایست بود که طبق گواهی بسیاری از منابع تاریخی، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شراب خواری، رقص، غنا، سگ بازی و خوش گذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
علاقه چشم گیر یزید به شعر و شعرسرایی و توصیف می، می گساری و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه ای به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاوری و رزم های مشهور قبیله ای بهره ای نداشت و از ویژگی های گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموی خود «شیبه» به کلّی دور بود؛ اما از نظر عیّاشی، خوش گذرانی، لهو و لعب شیفتگی خاصّی از خود نشان می داد.
از اشعار او این شعر است که:
وأجلس علی دکة الخمار و اسقینا دع المساجد للعبّاد تسکنها
و للمصلّین لادینا ولادنیا ان الذی شربا فی سکره طربا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیداللّه بن زیاد کیست؟
عبیداللّه در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم می گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیها السلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیداللّه از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.7
عبیداللّه، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) می نامیدند. معاویه می کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابی سفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه می نامیدند.
عمر بن سعد کیست؟
سعدبن ابی وقّاص از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب می شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. امّا آنچه در باره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام با اعتراف به حقّانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابی وقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی علیه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصال علی علیه السلام بود، محبوب تر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد».
سپس به دامادی علی علیه السلام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، فرزندانی چون حسن و حسین علیهما السلام ، سخن پیامبر در روز خیبر در باره علی علیه السلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی علیه السلام برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را می کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیم تر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را می شنیدم که تو شنیده ای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»8
به هر روی، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقی است. و ویژگی های روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از پدر به ارث برده بود؛ به گونه ای که جزء سرشت وی گردیده بود.
روایت شده است که روزی علی علیه السلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابی وقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر ده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من می پرسی و نیست در سر و ریش تو مویی مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله ای است که فرزند من حسین را می کشد!9
شمر کیست؟
برای شمربن ذی الجوشن اسم های دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذی الجوشن، صاحب زره وجوشن می گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بسته شده نشان می داد. او نخست از یاران علی علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او می گذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.10 از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیة المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
تأثیر محبّت اهل بیت در زندگی
زیارت «جامعه کبیره»، دفتر معرفت امام شناسی است که آینه ای پرگستره از معارف نبوی و علوی در برابر دیده شیفتگان قرار می دهد. در فرازی از این زیارت چهار ویژگی برتر برای صاحبان ولایت می یابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم:
1 ـ طیّباً لخلقنا
2 ـ و طهارةً لاَنفسنا
3 ـ و تزکیة لنا
4 ـ و کفّارة لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکی خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفّاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهم السلام در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»؛ همانا خداوند می خواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت «وارث»، بنیان خلقت اهل بیت علیهم السلام به گونه ای شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیه السلام چنین می گوییم:
«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة باَنجاسها ولم تلبسک من مدلهمّات ثیابها...».
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
در پی این شهادت، نگاهی پربصیرت و بینش به معصومان می کنیم و با چنین نگرشی می گوییم:
«صلوات اللّه علیکم و علی ارواحکم و علی اجسادکم و علی اجسامکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و رحمة اللّه و برکاته».
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهی و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتی این چنینی مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعای «ندبه» است که به آخرین ذخیره الهی، حضرت مهدی(عجّ) رو می کنند و او را برترین مخلوقات یا «صدرالخلائق» می نامند و با واژه های پرمهر می گویند:
«این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوی، این ابن النبی المصطفی و ابن علیّ المرتضی و ابن خدیجة الغرّاء و ابن فاطمة الکبری»
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکی و پرهیزکاری است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهی و فرزند علیّ مرتضی و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش می رسیم، دعای ندبه حالت خطاب و درود به خود می گیرد و ما به طور مستقیم به حجّت الهی، حضرت ولیّ عصر(عجّ) رو می کنیم و می گوییم:
«بأبی انت و امّی و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن السادة المقرّبین یابن النجباء الاکرمین یابن الهداة المهدیین یابن الخیرة المهذبین، یابن القطارفة الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمة المنتجبین یابن القماقمة الاکرمین...».
پدرم و مادرم و جانم فدای توباد و سپر بلای وجودت ای پسر بزرگ مردان مقرّب! ای پسر نجیبان مکرّم! ای پسر راهنمایان راه یافته! ای پسر برگزیدگان پاکیزگان! ای پسر بزرگ مردان بانجابت! ای پسر پاکان پاکیزگان! ای پسر سروران برگزیدگان! ای پسر رؤسای باکرامت...
________________________________________
1- مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2- همان، ص 221.
5- همان، ص 363.
6- همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7- ر.ک: سفینة البحار، ج 1، ص 580؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 1530؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8- شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودی.
9- امالی، شیخ صدوق، مجلس 28، ش 6؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10- بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و 336؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفاءالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11- کفشهای مکاشفه، ص 205 و 206.


فاطمه زهرا علیها‏السلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی

فاطمه زهرا علیها‏السلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی
احمد آکوچکیان پیشگفتار انتظار ما از دین، در هر دو وجهه جهان درون و جهان بیرون، انتظار هدایت، انتظار راهبردن و مدیریت فرایند ترقی رو به آرمان رشد و کمال است. از این منظر به اولیاء دین می‏توان نظر کرد. نیاز ما به اولیاء نیز از حاجت و نیاز ما به هدایت الهی بر می‏خیزد. چه زندگانی آنان نور و هدایت است و به مثابه الگوئی برای تعلیم و تربیت انسان می‏باشد. اینان انسان هادی‏اند. هادی راستین و سنت بانو آنچه از قول و فعل و تقریر وی در نقل به ما رسیده، اصول و ارکان تجربه دینداری را در عرصه درون و بیرون، در اختیار ما می‏گذارد. فاطمه، ولیّ خداست و «انسان وجه اللّه‏» است، یعنی انسان ملکوتی حاضر در عرصه مُلک برای جهت بخشی زندگانی مردمان رو به آرمان پیشنهادی دین.
با آغاز وجهه روانشناختی تجربه دینی و تعالی خودی، دریافتیم که مخاطب اصیل پیامبران و اولیایی چون بانو، جان آدمیان می‏باشد و دین با خود آگاهی آغاز می‏شود و او الگوی سلوک و تعالی با آن وجوه خشیت، توکل، تفویض، رضا و تسلیم، محبت، خضوع و حیرت تا مرتبه ملکوت است.
انسان هادی و انسان سالک، پس از آن گذار در درون و عروج خودی، به سوی مردمان باز می‏آید و به تناسب اوصاف عصر مخاطب، دستاوردهای آن تجربه درونی را با مردمان خویش باز می‏گوید. تا مردم، خود از سر انتخاب و مشارکت تام، برای عدالت و قسط، قیام نمایند.
تحلیل ما، تحلیلی نیاز محور و غایت انگارانه است، تا نشان دهد که ما برای راهبردن زندگی خویش و تأمین اصیل‏ترین نیازهای درونی خود، نیازمند الگویی برای راهبری هستیم. ما سنت بانو را از دریچه نیاز محور و غایت انگار، فهم و معنا می‏کنیم.
روش انتخابی تحقیق فوق، در راستای کاربرد منطق سیستمی روش تحلیل گفتمان (DiscourseAnalysis)است، که مفاهیم اصلی تعالیم بانو از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، متد، جامعه، اخلاق و سنت، و ... را بازنگری می‏کند. در این روش به تحلیل منطق حاکم بر گفتار( (Discourseخواهیم پرداخت که در درون آن، حیثیتی از جامعه موضوعیت پیدا می‏کند که به «مدیریت تغییر» می‏پردازد و واضح است که قدرت از لوازم وجودی مدیریت روابط و مناسبات حیات مدنی می‏باشد. چیزی که می‏توان آن را در راستای آرای سیاسی بانو در دوره حضور اصلاحیش برشمرد.
چند گاهیست مباحثات زن و توسعه ((Women In Development، حول گرایش گفتمان توسعه جنسیتی ((Gender Development، رونق افزونتری یافته و پرسش جدّیِ متبادر در ذهن، این است که نسبت فکر دینی با گرایش و گفتمان مزبور کدام است؟! داوری سزاوار در باره نظریه توسعه جنسیتی، پس از تنقیح نظریه دین شناختی ترقی و گفتمان تحقیق و توسعه‏ای، به عنوان خاستگاه تدوین نظریه تحقیق و توسعه زنان، ممکن خواهد بود.
برداشت نگارنده آن است که تبیین منطق ورود به این مباحثه، همچون منطق ورود به نظریه تحقیق و توسعه زنان، نسبت به اصل مباحثه، در شرایط موجود گفتگوهای یاد شده، در اولویت مطالعاتی می‏باشد و تنقیح قرائت برگزیده‏ای از نظریه زن، ترقی و دیدگاه دین شناختی ترقی با گرایش برنامه ریزی پذیری، با دو قید محوری ذیل می‏باشد:
یکی نوع نگرش کارآمد دین شناختی به مقوله مدیریت تغییر دیگری نوع نگرش ما به زن در چهار لایه انسان شناختی، زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی.
یک فرق جدّی میان مباحثات جدید توسعه‏ای در باره زن با مباحثات مرسوم حوزه‏های دینی آن است که مجموعه تعالیم فلسفی - کلامی، فقهی، اخلاقی و عرفانیِ مرسوم، یک نظام معین در باب «زن و ترقی» را توصیه می‏کنند. لیکن مباحثات جدید به ویژه گفتمان توسعه‏ای آن، نتوانسته است به وضعیت نهادینه‏ای برای قرائت مستند، روشن، روشمند، قابل استدلال و کارآمد از «زن و توسعه» در تعالیم دینی دست یابد؛ و البته این نارسایی از جمله به دلیل نوباوگی مباحثات و اقتضائات جهان جدید برای متکفلان دین پژوهی، عدم گذار از دوره عقل انتقادی در حوزه فکر دینی، مهیا نشدن زمینه‏ها و خاستگاههای تئوریک لازم برای تدوین گفتمان مزبور می‏باشد.
پرسش اصلی این تحقیق آن است که آیا تعالیم فاطمه زهرا علیها‏السلام ، امکان جریان یافتن در قالب یک الگوی مدیریت و راهبری تغییر انسانی پایدار و جامع‏نگر را در هر دو حوزه فردی (روانشناختی) و اجتماعی (علم الاجتماعی به مفهوم اعم) دارد؟ چگونگی فرآیند و ساختار درونی چنین نظریه‏ای، مورد توجه تحقیق فوق می‏باشد. پرسش مزبور از این تلقی بر می‏آید که انتظار ترقی بخشی و هدایت آفرینی دین، رکن نیاز به دین می‏باشد.
تحقیق تاکنون سه فصل را در میان گذارده است:
1 - فصل اول: شناختهای نخست؛ 2 - فصل دوم: اندیشه اصلاحی در منش فاطمی و بنیان انسانی آن؛ 3 - فصل سوم: تعالی روانشناختی در سنت بانو؛ و اینک نوبت به فصل چهارم رسیده است. تحقیق در این مرحله به توضیح محتوای نگرش به اندیشه مدیریت تغییر اجتماعی در سنت بانو می‏پردازد. مباحث این فصل می‏تواند خاستگاه ورود به بحث از نظریه تحقیق و توسعه زنان و به طور خاص رویکردِ جنسیتیِ آن و داوری روشن بینانه‏تری از مبحث «توسعه به تفکیک جنسیت» تلقی گردد.
قسمت اوّل تجربه دو وجهی دینی در سنت بانو
با بانو، دینداری با «خود»، آغاز می‏شود و از مجرای تعالی خودی به راهبری مناسبات اجتماعی مخاطب خویش بر مدار دستاوردهای آن تجربه درونی و در چهارچوبه نظام مطلوب اجتماعی مستَنبَط از دیدگاه دین، دست می‏دهد.
مبحث اوّل دو وجهه سنت بانو
بانو فاطمه زهرا علیها‏السلام ، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه می‏آموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه می‏کند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی می‏باشد. سنت بانو به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری می‏یابد. بانو در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد. و در تجربه برونیش نیز در دوره‏های گوناگون، برای پدر، مادری می‏کند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی می‏کند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه می‏باشد، به جنگ می‏رود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت می‏ورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان را، نمی‏پذیرد، دوستی دوستان را پاس می‏دارد و امام و رهبر می‏پروراند. و بدینگونه، برای زن الگو با این تجربه‏ها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری می‏یابد و اجمالهای بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل می‏آورد.
گام مبنا در اقتدای به بانو، تبعیت از تجربه درونی وی می‏باشد. آنچه که نیازهای عمیق انسانی و درونی خویش بیان داشتیم. همچنانکه پیروی از بانو، بر بنیان آن تجربه درونی و در گرو تبعیت از چگونگی حضور اجتماعی و تاریخی وی می‏باشد.
زنانگی بر منوالی که بانو سلوک می‏کرد، نوعی تجربه دیندارانه است. آن همه درونیّات و آداب و مواجید درونی (که تماما بر مدار عبودیت است) در او قابلیتهایی را مهیا می‏کند که برای بیرونیان نیز دستاوردهای تازه و عظیمی دارد و جهانی را به دنبال شخصیت خویش، شخصیت نوین می‏بخشد. حضور او همانا از مقوله فرستاده شدن (ارسال) و مأموریت است (ولقد ارسلنا رسلنا)، مأموریّت برای هدایت که جامعِ «تزکیه» و «تعلیم» و «تربیت» و «سیاست» است، یعنی ساختن فرد و جامعه.
عصر بانو، عصر تولد انسان تازه، عصر بحرانهای گذار و هم عصر شکل‏گیری بدعت و پایگاه ظلم‏ورزی و تحریف و انحراف است و هم از سویی بانو، انسانی درگیر و حاضر در همه زوایای راهبردی مسائل و مشکلات و آسانیها و فتحهای دوره خویش می‏باشد. از آغاز، تولد انسانی تازه را شاهد بوده و خود اولین باوردان این دیانت و انسان تازه است، بحرانهای گذار و تثبیت دیانت نو و خاتم را، با تمامی وجود تجربه می‏کند و حضوری مدبّرانه و از سر راهبری وضعیت، در این برهه‏ها دارد. او تحریف و بدعت را نیز که خود اولین قربانی سربلند آن است، افشا می‏کند و می‏کوشد تا پیشوای حق و عدل را بر مسند مدیریت اجتماع باز گرداند. اوست که در این برهه‏ها، دلیرانه‏ترین و عزتمندانه‏ترین حضور ممکن انسان هادی را، نشان می‏دهد.با عینی‏ترین و پیچیده‏ترین تجربه‏های سیاسی - اجتماعی، همپای روح بخشی و پاسداری کیان خانواده، و با انواع داد و ستدهای با بیرون، تجربه راهبرانه بانو، بسط می‏یابد.
وقتی می‏گوییم سنت بانو، یعنی همین انواع تجربه‏های درونی و بیرونی او در تفاعل همیشگی با واقعیتها، که می‏تواند در تداوم تجربه دیندارانه ما، الگوی سلوک و زندگانی درونی و بیرونی باشد. دیانت خاتم با مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی بانو، بسط و تفصیل تازه‏ای می‏یابد. فاطمه علیها‏السلام ، از اوان طفولیت نزدیکترین پیوند را با قطب تجربه پیامبرانه، یعنی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دارد و همپای او تجربه ملموس حضور این تجربه را در دنیای بیرون با جنگ و صلح، با خوشی و ناخوشی، با غم و لبخند، با همیاری مؤمنان و مقابله دشمنان می‏آموزد. اوست که در هر عرصه، مواجهه‏ای خاص و درخور شرایط دارد. مواجهه با این رخدادهای انسانی و طبیعی، همه مندرج در سنت اوست. سنت بانو، عین تجربه تکامل یافته درونی و بیرونی اوست. اسلام درونی و اسلام سیاسی، اسلام زنانه و اسلام خانواده، با بانو بسط ارجمندی می‏یابد. وقتی می‏گوییم اسلامِ بانو، یک دین به شدت درونی، سیاسی، زنانه و خانوادگی است، معنایش آن است که بانو، درگیر سیاست شد، حضور راهبرانه در عرصه اجتماع داشت، وصف زنانگی آدمی را به عینه بروز می‏دهد و حضور در خانواده را با زندگی و سلوکش عرضه نمود. و اینک لبّ و گزیده آنهمه، به عنوان وجهه‏ای ارجمند از بسط تجربه بیرونی و درونی فاطمی، در اختیار ماست.
مبحث دوّم زن، تعالیِ دو وجهی در پیروی از بانو
تعالی خودی، وجهه درونی بالندگی یک تجربه عظیم دینی است که حضور در عرصه مناسبات اجتماعی و تربیت جانها و مدیریت فرایند تغییر در چهارچوب هر یک از نهادهای اجتماعی (مانند نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق و حکومت) و راهبری چگونگی دگرگونی در ارتباطات و مناسبات نهادهای یاد شده، وجهه بیرونی آن، شمرده می‏شود.
پس دریافتیم کیفیت دینداری در کانونی‏ترین مضمون آن، در گرو تجربه هدایت وحیانی درون است و سنت بانو را هم قابل و هم فاعل و هادی این تجربه می‏یابیم و رکن این تجربه را در سرشار سازی نیازهای عمیق انسانی یافتیم.
زندگانی بانو، خود نوعی تجربه پیامبرانه دین است؛ گوئیا او نیز گوش و دل و جانش مخاطب پیامها و فرمانهای خداوند است که وی را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها و فرمانها می‏کند و بانو چندان به آن فرمان و آن سخن یقین می‏آورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که آماده می‏شود در مقابل همه تلخی‏ها و تنگی‏ها و حمله‏ها و دشمنیها یک تنه بایستد و انجام وظیفه نماید، چرا که رسالت خاتم، یک تداوم است نه یک مقطع، پس تا قیام قیامت باقی می‏باشد. پس کتاب این رسالت نیز چنین خواهد بود و کتاب هادی باید آموزگار و شارحی از سنخ خود داشته باشد، یعنی انسان هادی و سنت هادی.
و زن امروز به پیروی سنت انسان هادی می‏تواند، هم تفسیر گر و شارح دین و سنت بانو باشد و هم در راستای آن تجربه بلند،در پی استنباط دیگری از دیانت الهی باشد. متفکران، پژوهشگران، آفرینندگان و فرهنگسازان، همه و همه در حوزه فرهنگی اسلام باید بر مدار گرایش به «حق بزرگ» به ادای «واجب سترگ» برخیزند، یعنی «احیای امر آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله » و به حیات انسان ساز و جامعه پرداز این هویت، که تدریجا تفصیل یافته، خدمت کنند و بر تکامل و فربهی آن بیفزایند و دِین خود را نسبت به این دین مقدس و سنت آن ولیّ ارجمند، ادا کنند و حقیقتا و نه مجازا راه بانو را پی بگیرند. اقتدا به این بزرگوار ایجاب می‏کند تجارب باطنی، اجتماعی و سیاسی وی را ادامه داده و با حفظ آن حقیقت ناب، گفتمان گسترده‏ای را با عالم درون و عالم بیرون سامان دهیم و آفریننده و دلیرانه و البته روشمند و خودنگاهبانانه در این میدان درآییم و از تقلید، شرح و تماشاگری به تحقیق، ابتکار، اکتشاف و بازنگری عبور کنیم.
سنت بانو و تجربه او آن مقدار که در نقل امروز در دست ماست، جهت پاسخ دهی به سؤالها و راه حل مشکلات و اقناع ذهن‏ها و روشن کردن راه‏ها و چشم‏ها و دل‏ها در متن واقعیت است و توسل به او ما را تا تحقق خواهانیِ هدایت راه می‏برد. راه قرب به خداوند و واسطه وصول به مقام تقرب، همین سنت هادی است.
مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی
تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.
دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانه‏ترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!
عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور می‏باشد.
1 - یک جا سخن فاطمه علیها‏السلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:
ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی می‏دهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‏آلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.
2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیها‏السلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران می‏باشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف می‏کند:
- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمی‏گوید. جز بدکاره رسوا نمی‏شود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.
- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می‏خواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!
در این هنگامه‏های تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونی‏ترین سرّ سویدای وجود سالک، می‏تراود و بیرون می‏ریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:
1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم می‏شود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر می‏رسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.
3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک می‏شود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی می‏گراید.
رخدادی که می‏گوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.
زن امروز با یک هشیاری دیندارانه می‏تواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادی‏اش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.
و دیده‏ایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن می‏کردند و دور باششان می‏گفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.
- از خود می‏پرسیدیم که چگونه می‏توان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....
- و باز می‏پرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری می‏کند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخی‏ها، تنگی‏ها، حمله‏ها و دشمنی‏ها می‏شود و حتی یک تنه به وقت خانه‏نشینی علی، انجام وظیفه می‏کند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل می‏دهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیده‏ایم.
و به وضوح در می‏یابیم که بانو با تجربه پیامبرانه‏اش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمی‏ماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، می‏یابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازه‏ای می‏شود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازه‏ای بنا کند.

• جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
• چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربه‏های عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را می‏یابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او می‏یابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل می‏شود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.
خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان می‏دانند چیستند و کیستند و به کجا می‏روند.
انسان هادی همواره در میان ماست.
باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.
قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام ، و دوره‏های تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده می‏باشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل می‏گیرد. هر دوره‏ای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.
مبحث اول اندیشه اجتماعی تفکر ترقی و خاستگاه نگرش به سنت علم الاجتماعی بانو علیها‏السلام
اندیشه اجتماعی جریان فکری ترقی در شناخت و تبیین امور و شؤون اجتماعی انسان و حیات جمعی آدمیان (مانند پدیده‏های اجتماعی، گروههای و اجتماعات و پیدایش و ثبات و تحول آنها و....)، از دیدگاههای گوناگون توصیفی - تحلیلی (در شناخت وضعیت موجود)، دیدگاه ارزشی و هنجاری (در تصویردهی از وضعیت مطلوب اجتماعی) و دیدگاه راهبردی (در ارائه سیاستها و برنامه‏های انتقال از وضع موجود به وضعیت مطلوب) در حوزه‏های گوناگون ادراکی (تجریدی، اعتباری و تجربی) تأثیر پذیرفته است. «اندیشه‏های توصیفی» در پی کشف تکوینیّات و واقعیتهای زندگی اجتماعی آدمیان‏اند، مانند اندیشه‏های اقتصادی، که جویای قوانین تکوینی حاکم بر پدیده‏های اقتصادی زندگی اجتماعی است؛ «اندیشه‏های دستوری» یا «هنجاری» یا «ارزشی»، تشریعات و ارزشهای زندگی اجتماعی را بیان می‏دارند؛ مانند شعب متعدد اندیشه‏های حقوقی که بیانگر احکام تشریعی حاکم بر مناسبات متقابل انسانهاست، از قبیل حقوق اساسی، حقوق اقتصادی، حقوق قضایی، حقوق جزایی و حقوق بین الملل. و حوزه سوم، اندیشه‏های تجویزی و کاوشگری راهکارها، سیاستها، راهبردها و برنامه‏های مدیریت وضعیت مورد توصیف، به سوی اهداف برگزیده ملت و دولت، می‏باشد.
دانستن وجهه علم الاجتماعی سنت فاطمه زهرا علیها‏السلام ، در گرو شناخت آن در قلمرو حوزه‏های پژوهشی و ادراکی یاد شده می‏باشد.
پیشتر نیز اشاره کردیم که تاریخ تحول فکر دینی همواره تابعی از تاریخ تحول گفتمان ترقی است. بدین ترتیب بررسی تاریخ تحول نگرش به سنت فاطمه زهرا علیها‏السلام ، نیز در راستای تاریخ تحول گفتمان دین شناختی ترقی، ممکن می‏باشد.
ترقّی (Progress) در مفهوم پیشینی آن، گرایش به تغییرات مطلوب، بادوام و مستمر در همه ابعاد و ارکان وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و در سیاست و اقتصاد است.
در فرایند شناخت وجهه علم الاجتماعی سنت بانو، دو سطح شناختی مورد توجه می‏باشد:
1 - اینکه بانو فاطمه زهرا علیها‏السلام ، به عنوان زن الگوی حاضر در عرصه مناسبت اجتماعی، از چه منظری دریافت می‏شود.
2 - اینکه منطق و نظریه تعالی و ترقی جامع‏نگر زن، در راستای آن سنت کدام است؟!
بدین صورت، نوع تئوری توسعه‏ای زنان در راستای گفتمان برگزیده، شکل می‏گیرد. مروری بر تاریخ تحول گفتمانهای ترقی در ایران معاصر، می‏تواند وضعیت امروز ما را در نگرش به دو سطح مذکور شناختی روشنی بخشد.
مبحث دوم خاستگاه مرسوم نگرش به سنت بانو
منظر، در حوزه مرسوم فکر دینی و نگرش غالب سنت عرفانی و ادبیات دینی صوفیانه حوزه‏های دینی به سنت اولیای معصومین علیهم‏السلام ، گفتمان تعالی فرد نگر می‏باشد.
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، در حوزه مرسوم فکر دینی با همه تفاوتهای بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه ، را می‏توان به صفت نگرش تعالی فرد نگرانه متصف نمود. به تعبیری دیگر اراده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که می‏توان «اراده تعالی و ترقی روانشناختی» نیز تعریف نمود. مهمترین ویژگی‏های این گفتمان در نگرش به مقوله ترقی و در راستای آن به سنت اولیای الهی بانوی بزرگ را می‏توان به قرار زیر فهرست کرد:
1 - نگرش آرمانی این گفتمان را در وجه غالب می‏توان، نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن ضعیف است و دغدغه غالب در این گفتمان، تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است. در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارند. به این قرار، این نگره، هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی، فردگرا می‏باشد. این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، معتقد می‏باشد. قرائت عرفانی که از دین برآمده، از همین گفتمان است. این است که می‏بینیم نوع نگرشهای بر آمده از این سنت فکری، بانو را تنها در عرصه تجربه‏های درون دینی، در می‏یابند و تحلیل می‏کنند.
2 - انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصه‏ای ماورای مناسبات دنیایی (مانند حیثیت تاریخی، بشری، اجتماعی و جغرافیایی آدمیان و طبیعت جهان) جسته می‏شود و همواره تصویری ماورأ طبیعی دارد. وجهه غیبی و افلاکی اولیأ بر انسانیت و اقتضائات بشری و حضوری اجتماعی - تاریخی آنان ترجیح می‏گیرد. در این گفتمان، بهشت موعود در زمین نیست و بانو نیز، حقیقتی مافوق انسانی دارد. گوئیا که از غیب بر آمده و بی هیچ قرابتی با تاریخ و اجتماع و اوصاف زمینی به غیب الغیب رهسپار شده است.
هر گاه اصل بازگشت به خود و جویای روزگار وصل - که در وجهه روانشناختی و عرفانی تفسیر مناسب خود را دارد - به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ در نظر گرفته شود، این دیدگاه را به دست می‏دهد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3 - نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فرد نگرانه به امر ترقی و پیشرفت دارد، به نوعی نخبه‏گرایی روانشناختی باور دارد، زیرا راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار می‏بیند.
4 - زمان و فضا در این گفتمان، خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند (Deuration) محض تمایل دارد، زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمی‏کند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع (Realism) زمان مایه بسته است. بدین ترتیب، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی - تاریخی نمی‏گذرد و انواع زمانهای اجتماعی - تاریخی واقعی مورد توجه نیستند. یک نتیجه این تلقی آن است که بشریت و تاریخیت مجالی برای حضور در عرصه دین، معرفت دینی و حیات اولیأ الهی، ندارند.
5 - عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه (Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
6 - ولایت بانو، ولایت عرفانی و باطنی است، البته این ولایت مترادف با مقوله ولایت به معنی زعامت سیاسی نیست. انسان هادی در این نگاه، به عنوان مظهر همه اسماء الهی و به تعبیری «مظهر اسم جامع الهی» یا «کون جامع» می‏باشد و همچون آیینه‏ای بازتابنده همه انوار الهی است و قوام تمامی عالم به اوست.
7 - راه وصل به چنین منزلت بلندی همانا «قرب فرائضی» و «قرب نوافلی» است.
در حدیث قدسی آمده است «بنده من به واسطه انجام نوافل و مستحبات، همواره، و مستمرا به من نزدیکتر و نزدیکتر می‏شود. چندان که من محب او شوم و بدینسان چشم و گوش او شوم در مرتبه ظهور تا بشنود به سمع من و ببیند به بصر من.» و بالجمله سالک در این مرتبه به شهود خویش در مرتبه ظهور مشاهده حق کند و مفتخر به تحلیات اسم ظاهر شود و از این مرتبه نیز ترقی کند و از ظاهر متوجه باطن شود تا آنکه قابل تجلی اسم جامع هوالباطن شود و مظهر تام هوالظاهر و الباطن گردد و حامل ردأ امانت و ولایت الهیه و قرب تام معنوی شود.
و این گونه است که بنده خداوند به نهایت قرب و یگانگی با حق یعنی به مرتبه ولایت می‏رسد؛ فانی در خداوند و قائم به او می‏شود و این فنا و قیام ولیّ خداوند، هر دو گونه قرب نقلی و فرضی و محبّی و محبوبی را در بردارد. باری راه همین است که شخص از او صاف بشری خویش بمیرد و به او صاف اللهی زنده شود. آنچه در حق‏تعالی است در وی متجلی شود و شخص وجود حقّانی و الهی پیدا کند، اما قائم به حق بودن چنان است که خداوند ظهور انسانی پیدا می‏کند. و زن اگر جویای تعالی است راه همین قرب فرضی و نفلی است؛و برای بانو مهمترین رسالت، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت و پشتیبانی و حییانی و باطنی از آنان است. باری دغدغه اصلی سالک ما در این وادی درون روی در خویش است و البته جویندگان این وادی را مگر از سر اضطرار کاری با امر سیاست و تدبیر معاش جمعی، نیست.
آنچه از نگرش روانشناختی به بانو گفتیم نگرش غالب حوزه‏های مرسوم دینی است. آثار عرفانی، فلسفی و اخلاقی در باره بانو از این منظر نگاشته شده‏اند. کتاب «فاطمة الزّهرأ» گفتار عالم کبیر علامه امینی، از این منظر به تفسیر منزلت بانو پرداخته است:
حضرت صدّیقه علیها‏السلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام ، علت خلقت بوده‏اند. و اینک حدیثی در اثبات این مطلب به روایت ابوهریره:
«رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید. آدم علیه‏السلام به جانب راست عرش نظر افکند. آنجا پنج شبه غرقه به نور در حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد:
خدایا قبل از آفریدن من، کسی از خاک خلق کرده‏ای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدم. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیأت و صورت مانند خود می‏بینم چه کسانی هستند؟ خدای تعالی فرمود:
این پنج تن، از نسل تو هستند، اگر آنها نبودن، ترا نمی‏آفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کرده‏ام. اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را می‏آفریدم، نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق می‏کردم، و نه فرشتگان و جن و انس را....
منم «محمود و این «محمد» است، منم «عالی» و این «علی» است، منم «فاطر» و این «فاطمه» است، منم «احسان» و این «حسن» است، و منم «محسن» و این «حسین» است.
به عزتم سوگند، هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی، کینه و دشمنی آنها را در دل داشته باشد. او را در آتش دوزخ می‏افکنم، یا آدم،..... این پنج تن، برگزیدگان منند، و نجات و هلاک هر کس وابسته به حبّ و بغضی است که نسبت به آنها دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی می‏خواهی به آنها توسل کن.
و در ادامه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ما (پنج تن) کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس از ما رو گردان شود، هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا می‏خواهد، به وسیله ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید.» این روایت را «شیخ الاسلام حموینی» در "فرائد"و «حافظ خوارزمی» در "مناقب" و چند تن دیگر روایت نموده‏اند.
پس، انسان هادی، همان نفس قدسیِ معصوم است که از سُرادق عالم رُبوبی، برای هدایت انسان، بدین جهان می‏آید؛ و در واقع، حقیقت کلیه او مانند حقیقت کلیه قرآن کریم نازل می‏شود تا بتواند در دسترس بشر قرار گیرد، و انسانها را با «تزکیه و تعلیم»، به «هدایت اعظم» و «عبادت اکمل» و «قرب اتم» راهبر گردد و روشن است که طریقه «قرب اتم»، همانا محبت کامل است و توسل به آستانه اولیأ.
در این نگرش به منزلت انسان هادی، مشاهده می‏کنید که بانو چگونه با ذوق عارفانه تحلیل می‏شود، و راه برای نیل به آن مقام نوافلی که مقدمه آن سلوک بر وفق احکام فقهی می‏باشد، در پیش روست.
نهضت احیأ فکر دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و به موازات تحول گفتمانهای ترقی در حوزه روشنفکری دینی در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعه‏ای و پایه گذاریها و بازسایهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی - کلامی، و مسئله شناسی و مسئله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی - فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش مرسوم حوزه‏های دینی به اصل ترقی را به گونه‏ای بطئی، لیکن ریشه دار و ستبر و مستند، به سازمان فکری مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظام‏دار ترقی پیوند داده است. از جمله بر آمدگان این نهضت بازبینی تفسیری، برای احیای «امر آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) استاد محمد تقی جعفری در مثل دوره تفسیر نهج البلاغه، علامه امینی در مثل کتاب گرانقدر الغدیر؛ استاد محمد تقی شریعتی در مثل کتاب امامت، علامه شهید مرتضی مطهری در مثل حماسه حسینی و استاد سید جعفر شهیدی در مثل کتاب زندگانی فاطمه زهرا علیها‏السلام و استاد محمد رضا حکیمی در مثل قیام جاودانه و نیز کلام جاودانه، علامه شهید سید محمد باقر صدر می‏باشد، البته جلوه‏دار وجهه عینی این بپاخیزی، امام خمینی قدس‏سره است. با این گرامیان فکر دینی از تجربه صرف روانشناختی ترقی و تعالی با خمیر مایه‏ای از تجربه عارفانه و صوفیانه، در می‏گذرد و بر آنست که ولیّ بر اثر حلول و حصول آن تجربه عمیق عارفانه، مأموریت جدیدی احساس کند، انسان تازه‏ای شود، و این انسان تازه، عالم تاره و آدم تازه‏ای بنا کند و بر ماست که به احیای شناختی و اقدامی آن تجربه بلند که احیای مجموع جهاد و شهادتهای انسانی است، اقدام کنیم.
نگرش مرسوم و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی (جنبش اصلاحی سید جمال و هم اندیشان وی)، دو دوره عمومی نو اندیشی تکاملی و نگره توسعه‏ای را در حوزه روشنفکری دینی شاهد بوده است. این همه موجب شکل‏گیری گرایش فکری جدیدی از جمله در نگرش به دین و نیز مبحث زنان گردید.

نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)

نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)
مرحوم علامه امین عاملی قدس‏سره درباره‏ی قمه‏زنی و مراسم عزاداری حسینی می‏نویسد:
قمه‏زنی و اعمالی دیگر از این قبیل در مراسم عزاداری حسینی به حکم عقل و شرع حرام است و زخمی ساختن سر، که نه سود دنیوی دارد و نه اجر اخروی، ایذاء نفس است که خود در شرع حرام است و در مقابل این عمل، شیعه‏ی اهل بیت را در انظار مردم مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد می‏کنند و شکی نیست که این اعمال ناشی از وساوس شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر و اهل بیت اطهار نیست و البته تغییر نام این اعمال در ماهیت و حکم شرعی آن که حرمت است، تغییری نمی‏دهد1.
چند استفتاء از مقام معظم رهبری درباره قمه زنی و عزاداری
1ـ آیا قمه زدن در عزاداری امام حسین علیه‏السلام چه حکمی دارد؟
جواب: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و یا مستلزم خوف خطر جان یا ضرر معتنی به باشد جایز نیست.
2ـ پدر و مادری که نذر می‏کنند اگر خدا به آنان فرزند پسر داد روز عاشورا به سر او تیغ بزنند و آن پسر بعد از بلوغ روزهای عاشورا قمه بزند آیا این نذر صحیح است و آیا بر آن پسر عمل به نذر والدین واجب است؟
جواب: صحت چنین نذری محل اشکال است و در هر صورت وفا به آن بر فرزند واجب نیست.
3ـ اگر قمه زدن در عزاداریها موجب مرگ کسی شد آیا این عمل خودکشی و گناه محسوب می‏شود.
جواب: اگر با خوف خطر جان اقدام کرده باشد حکم انتحار دارد.
4ـ آیا سوراخ کردن گوشت بدن و قفل زدن و وزنه آویزان کردن به بهانه عزاداری بر امام حسین علیه‏السلام که اخیرا شایع شده است جایز است؟
جواب: چنین اعمالی که موجب وهن مذهب در انظار عموم است صورت شرعی ندارد.
5ـ عزادارانی که خودشان را در مقابل مزار مقدس ائمه علیهم‏السلام به خاک می‏اندازند و سینه و صورت خود را به خاک می‏مالند و خراشیده می‏کنند و خون جاری می‏شود و با همان حال به داخل حرم ائمه علیهم‏السلام وارد می‏شوند چه صورت دارد؟
جواب: اینگونه رفتارها که از شیوه اظهار تأثر و عزاداری سنتی به دور است صورت شرعی ندارد بلکه اگر موجب ضرر معتنی به بدنی و یا وهن مذهب در انظار عموم باشد جایز نیست.
استفتائات از حضرت آیة‏اللّه‏ العظمی مکارم شیرازی
1 ـ آیا زنجیر زنی و قمه‏زنی و شمشیر زنی در عزاداری امام حسین علیه‏السلام جایز است؟
جواب: بی‏شک مراسم سوگواری خامس آل عبا علیه‏السلام از افضل قربات است، ولی نباید کاری کرد که موجب وهن مذهب در نظر دیگران شود.
2ـ آیا تعزیه و شبیه خوانی اشکال دارد و اگر اشکال نداشته باشد بفرمایید که اگر مرد لباس زنان را در تعزیه بپوشد و به جای او بخواند اشکال دارد؟ و آیا صدای شیپور و طبل و دهل در تعزیه حرام است یا خیر؟ در پایان مستدعی است شرایط تعزیه خوانی را بیان فرمایید.
جواب: شبیه خوانی اگر با دروغ و آلات لهو توأم نباشد و موجب توهین به مقام شامخ حسین بن علی علیهما‏السلام یا سایر شهدا نشود اشکالی ندارد واحتیاط آن است که مردان لباس زنان را نپوشند.
3ـ آیا شبیه خوانی ـ که نمایش مذهبی است و درباره‏ی واقعه‏ی عاشورا یا اربعین حسینی علیه‏السلام برگزار می‏گردد ـ جایز است؟
جواب: اگر امر خلاف شرعی در آن نباشد و موجب هتک مقدّسات نشود اشکالی ندارد.
4ـ سینه زدن با تیغ و یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو و یا تیغ می‏باشد و منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون می‏شود، چه حکمی دارد؟
جواب: همان گونه که قبلاً نیز اشاره کرده‏ایم، مسئله‏ی عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام در هر زمان و در هر مکان از افضل قربات و مایه‏ی تقویت روح ایمان و شهامت اسلامی و ایثار و فداکاری و شجاعت در مسلمین است، ولی کیفیت عزاداری باید چنان باشد که بهانه‏ای به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود و این مراسم عظیم و پرشکوه تضعیف نگردد و به همین جهت از کارهایی که موجب وهن مذهب است باید پرهیز شود.
5ـ نظر مبارک را در رابطه با کیفیت مطلوب نحوه‏ی برگزاری عزاداری سالار شهیدان علیه‏السلام بیان فرمایید؟
جواب: بهترین شیوه‏ی عزاداری، تشکیل مجالس با شکوه و ذکر اهداف مقدس امام حسین علیه‏السلام و تاریخچه‏ی کربلا و تحلیل فرازهای آن و مراسم سوگواری، و همچنین تشکیل دسته‏جات عزاداری با شکوه، توأم با شعارهای بیدار کننده و سازنده و پخش جزوه‏ها و پوسترهای حساب شده و پرمحتوا و استفاده از پلاکاردها یا شعارهای جالب و جاذب و روشن کننده‏ی اهداف عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام و مانند آن است.
6ـ در آستارا، سنتی است که مردم به آن اعتقاد راسخ دارند، مسئله بدین صورت است که: روز تاسوعا و عاشورا عَلَمی که در تمام مناطق مرسوم است در دست افراد خاصی می‏دهند که آن فرد با حرکتهای مخصوص و حتی گاهی با حمله‏ور شدن به زنان و مردان و ترساندن بچه‏ها و به تعبیر مردم: علم را جوش می‏آورند و آن را نسبت به امام حسین علیه‏السلام می‏دهند، مردم دور آن جمع می‏شوند و می‏گویند علم فرد را دنبال خود می‏برد، وقتی علم بعضی از افراد را زخمی می‏کند به معنای آن است که آن فرد، انسان بدی است و با دیده‏ی تردید به عَلَم نگاه کرده است. متأسفانه عَلَم در دست افراد معلوم الحال به جوش می‏آید و گاهی افراد متدین و وجیه را زخمی می‏کند، نظر شما را در این مورد خواستاریم؟
جواب: عزاداری حضرت خامس آل عبا علیه‏السلام از موجبات مهم تقویت دین است ولی نباید آن را آلوده به این گونه کارهای نادرست کرد که موجب اذیت و آزار عزاداران و هتک حرمت افراد آبرومند می‏شود.
7ـ در شرایطی که دشمنان اسلام سعی در منزوی کردن مسلمانان دارند و با حیله‏هایی می‏خواهند اسلام را خرافی و مسلمانان را بی‏منطق معرفی کنند، انجام برخی اعمال که در متن دین وجود نداشته و در بعضی مناطق عده‏ای در تظاهر به اسلام و تعظیم شعائر، مرتکب آن می‏شوند که احیانا موجبات وهن شیعه و عزاداری را فراهم آورده است، چه حکمی دارد؟
جواب: لازم است در این شرایط و اوضاع پیروان اهل بیت علیهم‏السلام و عاشقان مکتب حسینی از هر کاری که موجب وهن این مراسم می‏شود بپرهیزند و به جای آن به سراغ مراسمی بروند که عظمت اهداف حسینی را بیش از پیش آشکار می‏سازد و اگر جمعی از بزرگان فقهای پیشین (قده) در عصر و زمان خود بعضی از این کارها را به دلایلی اجازه فرموده‏اند، هرگاه در عصر و زمان ما بودند مسلما نظر دیگری داشتند. خداوند همه‏ی ما را از پیروان مکتب آن بزرگوار و جان نثاران او قرار دهد.
8ـ در شهرستان ما مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا و سایر ایام به صورت تعزیه خوانی برگزار می‏شود، تا شش سال قبل که فقط در محل ما برگزار نمی‏شد اهالی محل به محلات دیگر جهت دیدن تعزیه می‏رفتند و در آن محلات با مشکلات زیادی مواجه می‏شدند لهذا تصمیم گرفتیم این مراسم را در محل خودمان برگزار کنیم نظر شما چیست آیا در این شرایط تعزیه خوانی جایز است؟
جواب: چنانچه تعزیه خوانی مشتمل بر امر حرامی مانند دروغ یا هتک حرمت امامان بزرگوار و بزرگان دیگر و امثال اینها نباشد و مانع مجالس سخنرانی و نماز نگردد اشکالی ندارد.
9ـ آیا استفاده از وسایلی که به شکل صلیب هستند و درماه محرم الحرام در جلوی صف عزاداری حمل می‏شود جایز است؟
جواب: این علامتها تداعی صلیب را نمی‏کنند ولی عزاداری هر چه ساده‏تر باشد بهتر است.
10ـ آیا پول دادن به مرثیه سرایانی که در لابه‏لای اشعار و سخنان خود بعضی از مصایب بی‏مدرک یا ضعیف السند را نقل می‏کنند و یا با غنا می‏خوانند جایز است و آیا نقل این گونه مطالب به عزاداری ضربه نمی‏زند؟
جواب: پول را در برابر کارهای مشروع آنها بدهند و نسبت به کارهای خلاف، نهی از منکر کنند.
متن جوابیه آیة‏اللّه‏ العظمی مکارم شیرازی به سؤالات مختلف مردم درباره‏ی وظایف مسلمانان در ایام عاشورا و مراسم عزاداری حسینی علیه‏السلام
بدون شک عزاداری سالار شهیدان از افضل قربات و احیای خون آنان مایه‏ی نجات در دنیا و آخرت است.
افراد ناآگاه و بی‏خبر، حادثه خونین کربلا را مربوط به گذشته می‏پندارند، و از تکرار سوگواری‏ها در هر سال دچار تعجّب می‏شوند، در حالی که آگاهان آن را مربوط به یک جریان مهم و مستمر در سراسر زندگی بشر می‏دانند، که در کربلا به اوج خود رسید، و به عنوان یک الگوی جاودانه در تاریخ ماند. و آن جریان مبارزه با کفر و ظلم و بیدادگری وترجیح مرگ سرخ توأم با آزادگی بر زندگی ذلت بار و ننگین است.
آنها می‏گویند چرا شما برای حادثه‏ای که مربوط به سیزده قرن پیش است اشک می‏ریزید؟ ولی نمی‏دانند که اشک ما اعلان جنگ ما به ظالمان و بیدادگران و زشت کاران در هر زمان است. قطره‏های اشکی که از روی معرفت نسبت به اهداف والای حسین علیه‏السلام و یارانش جاری می‏شود گلوله‏های آتشینی است بر ضد تبهکاران و جنایتکاران تاریخ، و گوهرهای گرانبهایی است برای هدیه به مظلومان و ستمدیدگان و ملّتهای دربند، و این است معنی «کل یوم یوم عاشورا و کل ارض ارضِ کربلا».
و به همین دلیل همیشه طاغوتها و دشمنان اسلام از انجام این مراسم در هراسند و می‏خواهند آن را به تعطیل بکشانند.
و درست به همین دلیل ما می‏گوییم به هر قیمت که ممکن شود باید این مراسم حفظ گردد، حتی در بعضی از کشورها که دشمنان اهل بیت قصد خاموش کردن این چراغ فروزان را داشتند و از ما سؤال کردند گفتیم به هیچ قیمت عقب نشینی نکنید، ولو بَلَغَ ما بَلَغ، و هر چند خون خود را در این راه نثار کنید.
درست است که این مراسم ذاتا مستحب است ولی زنده نگه داشتن آن در مواردی از اوجب واجبات است.
در اینجا لازم می‏دانم همه‏ی برادران و خواهران ایمانی را به چند نکته توجه دهم:
1ـ باید همه بکوشند با خالصترین نیّات در این مراسم شرکت جسته، و قلب و روح خود را در اختیار سالار شهیدان قرار دهند، و به اهداف والای این قیام بزرگ تاریخ اسلام و بشریّت بیاندیشند، و گویندگان عزیز و نویسندگان محترم اهداف مهم این قیام پربار را تشریح کرده، و سوگواران را روز به روز با آن آشناتر سازند تا مصداق کامل «عارفا بحقّه» حاصل گردد.
2ـ برادران و خواهران ایمانی باید خلوص این مراسم را از اموری که مخالف شرع اسلام و دستورهای پیشوایان بزرگ دین است حفظ کنند و از هر کاری که بهانه به دست دشمنان می‏دهد بپرهیزند و نیز از اعمالی مانند قمه زدن و قفل در تن کردن وامثال آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات پربار خود به آن اشاره نمودند اجتناب جویند.
زیرا این اعمال دست آویزی به دست دشمنان خواهد داد تا کلّ این مراسم عظیم و سازنده را زیر سؤال برند، قمه را باید بر سر دشمن کوبید نه بر سر دوست، قفل را باید بر دهان دشمن زد، نه بر تن دوست، درست است که انگیزه این افراد عشق به امام حسین علیه‏السلام و مکتب اوست ولی باید توجه داشت که مقدس بودن انگیزه به تنهایی کافی نیست باید نفس عمل هم مقدّس باشد، کیفیّت عزاداری یا باید در نصوص اسلامی وارد شده باشد و یا مشمول عمومات و اطلاقات ادلّه گردد، و این گونه کارها مسلما نه منصوص است و نه مصداق عزاداری در عرف عقلا و اهل شرع، به علاوه موانعی نیز از نظر شرع در برابر آن قرار دارد، و به تعبیر دیگر نه مقتضی شمول عمومات موجود است و نه مانع مفقود.
درست است که جمعی از بزرگان فقهای پیشین قدس اللّه‏ اسرارهم اجازه بعضی از این امور را در عصر خود به دلایل خاصی داده‏اند ولی آنها هم اگر در عصر ما و شرایط زمان ما بودند به یقین طور دیگری فتوی می‏دادند.
3ـ باید توجه داشت که هدف اصلی قیام امام حسین علیه‏السلام همان گونه که در وصیت تاریخی معروف آن حضرت آمده احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. بر همه عاشقان مکتبش لازم است این دو فریضه الهی و قرآنی را زنده کنند و به امام و پیشوای بزرگشان اقتدا نمایند، و از طریق صحیح و حساب شده با منکرات به مبارزه برخیزند، و با گفتار و اعمال خود معروف را زنده کنند.
خداوندا همه‏ی ما را از پیروان راستین مکتب آن بزرگوار قرار ده، و مشمول شفاعتش در دنیا و آخرت بنما. آمین یا رب العالمین. (قم ـ ناصر مکارم شیرازی 26/3/73 مطابق با ششم محرم الحرام1415)
نظر حضرت آیة اللّه‏ صالحی مازندرانی پیرامون قمه‏زنی
باسمه العلیم
از منابع فقه چه لُبیّه و چه لفظّیه بالخصوص او بالاطلاق او العموم جواز و اباحه قمه زنی = فضلاً از رجحان آن = در مراسم عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیه‏السلام مستفاد نمی‏گردد، بلکه مقتضای ادلّه و عناوین ثانویّه حرمت و عدم جواز است لذا اجتناب از آن واجب و لازم است.
برادران ایمانی می‏دانند که قمه را باید بر فرق قمه کشان خائن و قدّاره بندان جانی زد. (قم المقدّسة، اسماعیل الصالحی المازندرانی محرم الحرام 1415 ـ خرداد 1373)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ جوادی آملی پیرامون قمه زنی:
چیزی که مایه وهن اسلام و پایه هتک حرمت عزاداری است جایز نیست، انتظار می‏رود از قمه زنی و مانند آن پرهیز شود. (4 محرم الحرام 1415 جوادی آملی)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ نوری همدانی پیرامون عزاداری و قمه‏زنی
از آنجا که مکتب سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه‏ علیه‏السلام مکتب امر به معروف و نهی از منکر و چشمه‏ی جوشان ارزشهای اسلامی است و تاریخ خونبار عاشورا همیشه با آفریدن حماسه‏ها و موجها و با به حرکت درآوردن احساسات و عواطف الهام بخش کلیّه‏ی نهضت‏ها و قیامهایی که علیه ظالمان و جبّاران روزگار صورت گرفته بوده است و همواره مجاهدین اسلام با قیامهایی علیه ظلم و ستم به جا آوردند ـ که نمونه‏ی آن را در زمان خود دیدیم ـ نام حسین بر لب و اشک حسینی در چشم و هوای کربلا و عاشورا در سر داشتند تا موفق شدند که پیروزی خون بر شمشیر را ثابت و بیان بلند حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم «حسین منی و انا من حسین» را معنا کنند و ایام محرم و عاشورا همیشه زنده کننده‏ی آن خاطره و به جوش آورنده‏ی خونهایی است که در دل علاقه‏مندان این مکتب موج می‏زند لذا لازم است مخصوصا در جهان کنونی که دشمنان اسلام از اسلام سیلی خورده و منافع نامشروع خود را از دست رفته می‏بینند و در فکر انتقام گرفتن از اسلام ناب محمّدی هستند مراسم عزاداری کار زینبی بکند یعنی با منطق اسلام توأم و از هر گونه حرکتی که این دین مقدّس را بی‏منطق قلمداد نماید منزّه باشد و عزاداران محترم و متعهّد به جای اینکه قمه را بر فرق خود بکوبند در فکر آن باشند قمه را بر سر دشمنان اسلام که اراضی آنان را اشغال و در فکر تضعیف آنان می‏باشند و منابع آنان را غارت و بالاخره هر روزی با ترفند جدیدی حیات اسلامی آنها را به مخاطره می‏اندازند بکوبند. خداوند توفیق بیشتر برای پیمودن این راه به همه‏ی مسلمانان عنایت بفرماید. (7 محرم الحرام 1415 الاحقر حسین نوری همدانی)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ العظمی فاضل لنکرانی درباره قمه‏زنی
با توجه به گرایشی که نسبت به اسلام و تشیع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اکثر نقاط جهان پیدا شده و ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام شناخته می‏شود و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام مطرح است لازم است در رابطه با مسائل سوگواری و عزاداری سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام به گونه‏ای عمل شود که موجب گرایش بیشتر و علاقمندی شدیدتر به آن حضرت و هدف مقدس وی گردد پیدا است در این شرایط مسئله قمه زدن نه تنها چنین نقشی ندارد و بلکه به علت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچ گونه توجیهی نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد لذا لازم است شیعیان علاقمند به مکتب امام حسین علیه‏السلام از آن خودداری نمایند و چنانچه در این مورد نذر وجود داشته باشد نذر واجد شرایط صحت و انعقاد نیست. (محمد فاضل، 4 محرم الحرام، 1415)
نظر حضرت آیة‏اللّه‏ مشکینی در پاسخ به سؤال از قمه زنی
بعد التسلیم و التحیة امور مذکوره فوق بنفسه در شرع اسلام مورد اشکال و بلکه بعضی از آنها ذاتا محرم است مسلمین باید از وارد کردن آنها در مراسم تعزیه حضرت حسین علیه‏السلام که یکی از عبادات است جدا خودداری نمایند علاوه آن که عزاداری آن حضرت عمل عبادی سیاسی است پس باید از مخلوط شدن کارهایی که جنبه سیاسی آن را مخدوش ویا به عنوان خرافیت و وهن اسلام می‏بخشد اجتناب نمود گذشته از اینها اعمال فوق مورد نهی مقام معظم ولایت امر مسلمین قرار گرفته و حکم معظم له واجب الاتباع است خداوند بر ملت معتقد و هوشیار و سیاست فهم ایران توفیق تبعیت از احکام الهی و عزاداری مورد رضایت حضرت بقیة‏الهی عنایت فرماید. (8 محرم الحرام 1415، هجری قمری، علی مشکینی)
________________________________________
1 ـ اعیان الشیعه، ج 10، ص 363.

نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا

نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا
 ((خرافه )) در وادى تعریف ادیبان فرهنگ نویس , درباره واژه ((خرافه )) معانى زیر را آورده اند:
- آنچه از میوه چیده شود.
- سخن خوش که از آن خنده آید.
- افسانه , حدیث دروغ , کلام باطل و افسانه اى که اصل ندارد.
- عقیده باطل و بى اساس . ((خـرافـات )) جـمـع ((خـرافـه )) اسـت و آن نـیـز به ترهات , داستانهاى شب , مـوهـومـات ,سـخـنـان بـیـهـوده و پـریـشـان که خوشایند باشند, معنى شده است . (367) وجـه تـسـمیه اباطیل و اساطیر به ((خرافه )) به طورى که از روایات برمى آید از آنجاست که در صدر اسلام , مرد پرى زاده اى (جن زده ) به نام ((خرافه )) - از قبیله غـدره -مـشـاهدات خود از پریان را براى دیگران بازگو مى کرد. از آنجا که باور کـردن چنین گفته هایى مشکل و غیرطبیعى مى نمود, مردم سخنان او را دروغ مـى پـنـداشـتـنـد ومـى گـفـتـند: ((هذا حدیث خرافة و هى حدیث مستملح کذب )) (368) این سخن ((خرافه )) است , هرچند که دروغ نمکین است . در روایـتـى آمـده اسـت کـه : روزى در حضور پیامبر خدا(ص ) از حدیث خرافه سـخـن بـه میان آمد. حضرت فرمود: ((رحم اللّه خرافة انه کان رجلا صالحا...)) و سپس گرفتارى او به دست جنیان را توضیح داد. (369) و در روایـت دیـگـرى از عـایـشـه - همسر حضرت رسول (ص ) - نقل شده است کـه :روزى پـیـامبر خدا(ص ) داستانى را براى زنانش تعریف مى کرد. یکى از آنها گـفـت :گـویـا ایـن ((حـدیث خرافه )) است . حضرت فرمود: آیا هیچ مى دانید خرافه کیست ؟ خـرافـه مـردى از قـوم ((غدره )) بود که مدتى به اسارت جنیان درآمد و پس از آزادى ومـراجعت , آنچه از کارهاى عجیب و غریب آنان دیده بود بازگو مى کرد, این بود که مردم چنین داستانهایى را ((حدیث خرافه )) نامیدند. (370
بـه طـور کـلى آنچه از نوشته ادیبان و لغت شناسان برمى آید این است که : اساسا ظهورواژه خرافه در مفهوم صرف , گفتارهاى افسانه اى محدود و مصطلح بوده اسـت . اماگذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطیل واکاذیب اساطیرى , به عقاید باطل و عملکردهاى جاهلانه و بى اساس , وموهوم پرستى نیز تسرى یابد. تا آنجا که امروزه در اصطلاح عامه , رواج آن بیشتر دراطلاق مفهوم اخیر است . بـنـابـرایـن , ((هـر عـقیده و عملى که متکى به دلایل علمى و یا مستند به نص آسـمـانـى ویـا آزمـایـش عـمـلـى صـحـیـح نـبـاشد خرافى و پوچ و بى ارزش است .)) (371) به بیانى دیگر: اعتقاداتى که متکى به علم نیست , یعنى انسان یقین به آن ندارد و یـایـقـیـن بـه دخـالـت داشـتـن آن در خیر و شر خود ندارد, اعتقادات خرافى محسوب مى شود. (372)
زمینه هاى ظهور خرافات
شـنـاسـایـى مـبـنـاى عمومى خرافات شایان دقت است . زیرا خرافه پذیرى یکى ازمعضلات اجتماعى است که از گذشته هاى بسیار دور, دامنگیر بشریت بوده و هـرقـوم و مـلتى با نوعى از خرافات دست و پنجه نرم کرده است . حتى در عصر حـاضـرکـه بـه دوران شـکـوفـایـى علم و صنعت , و سیر تکاملى انسان از وادى سـخـت افـزارى بـه سـوى نرم افزارى شهرت یافته , و انسان داعیه شکستن اسرار درونى هسته هاى فیزیکى و نفوذ در کرات دیگر آسمانى را دارد, هنوز هم ابر تیره خرافات در شرق وغرب عالم سایه انداخته است . در ایـن مـیـان هـرچـنـد غـرب بـا اسـتـخـدام بـیشترى عوامل و دستگاههاى تبلیغاتى جهان , قصد تبرئه خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمین کوشیده و همچنان مى کوشد, ولى واقعیتهاى موجود برخلاف آن حکم مى کند, و آنچه مى نماید این است که بدون مبالغه اگر خرافات از نـوع غـربـى واروپـایـى را بیش از نوع شرقى آن ندانیم , باید اعتراف کنیم که اروپـایـیـان در پیروى ازخرافات دست کمى از شرقیها ندارند. با این تفاوت که با گـسـتـرش افـکـار اسلامى ونمود واقعیتهاى فرهنگ دینى , با چنین خرافاتى مبارزه شده و از آن روزبه روز کاسته مى شود, در حالى که رکود و جمود حاکم بر فـرهـنـگ مـادى غـربـى - کـه فـاقـد قدرت واصالت معنوى نیز هست - روند فـزونـى بـخـش خـرافـات را مـؤثر گردیده و آنان را درکجراهه ها و پرتگاههاى انـحـطـاط اخـلاق آنـچنان گرفتار نموده است که متداول ترین خرافات آنان از قـبیل : نحوست عدد 13, نحوست گذشت از زیر نردبان , خوردن نان و شراب در عـیـد مخصوص به نیت حلول مسیح در آنها, اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سـعـادت , گـسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگیران و... (373) را در مقابل آن انحطاط معنوى باید به هیچ انگاشت . پـرداخـتـن بـه ایـن مـوضـوع و شـمارش گونه هاى فراوان خرافات غربیان از حـوصـلـه بـحث ما خارج است . و به آنچه که در ظهور و بروز خرافات مدخلیت داردمى پردازیم . مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى نویسد: ((انسان عقاید و آرایش از فطرت سرچشمه مى گیرد - فطرتى که او را وادار به بـحث و کنجکاوى درباره علل موجودات مى کند و از نظر عمل نیز طبیعت او را بـه تـکـامل واقعى و حقیقى دعوت مى نماید - لذا در هیچ قسمت حاضر نیست , پـیـروى ازعـقاید خرافى که متکى به جهالت و نادانى است بکند, ولى عواطف و احـسـاسـات بـاطـنـى - مخصوصا ترس و امید - که تحت تاثیر خیالات تحریک مـى شـود, درپاره اى از موارد وادار به قبول عقاید خرافى مى کند... براى دیگران نـیـز نقل مى کند وهمان احساسات و تصورات را در او به وجود مى آورد و کم کم این عقیده خرافى وبى اساس در میان مردم منتشر مى گردد. و گـاه مـى شـود کـه به دنبال این تصورات , حس دفاع انسان تحریک مى شود و قـوه خـیـالیه او را وادار به انجام اعمالى خرافى براى دفع شر این موجود موهوم مـى کـنـد وچـه بـسـا بـه دیـگران هم تعلیم داده و به صورت یک سنت خرافى رایج مى گردد (374) بـنـابـراین , با اطمینان مى توان پذیرفت که یکى از خصایص تاریخى منفى دین , این بوده که احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبى مردمان , همواره درمـعـرض جـهـالـت , خـرافـات , قـالـبـى شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بـوده اسـت , (375) کـه در طـول زمـانـهـا بـه شـکـلهاى ((بت پرستى , ارباب انواع ,شخصیت پرستى , تقلید از سنتهاى آبا و اجدادى )) (376) , حب و بغضهاى افـراطى ,پیروى از هوا و هوسها و انواع جعلیات و بدعتها به تناسب زمان و مکان , ظهور وبروز داشته است . در بـاب عـلـل خـرافـه پـذیـرى حـس مـذهـبـى , مـکـاتب و فلاسفه غرب نیز دیـدگـاهـهایى دارند و در این مورد به بحث و بررسى نشسته اند. هگل , کنت , و فـیـلسوفان تجربى همچون کانت , راسل , ویتگنستاین , کارناب و آمیر هرکدام از دیـدگـاهـى و از بـعـدى بـه مـوضـوع پـرداخـتـه اند. اما از آنجایى که مبانى و دیدگاههاى آنان در آیینه فلسفه متکامل اسلامى و از دیدگاه عقلانى , خالى از ایراد و انتقاد منطقى نیست , و ازطرفى وارد شدن به آرا و نظریات مزبور مستلزم نقادى و رفع ابهامات خواهد بود -که ما در این مقاله بر چنین موضعى نیستیم - لذا از آن صرف نظر مى کنیم و به راههاى درمان این آسیب اجتماعى مى پردازیم .
چگونه باید خرافه زدایى کرد؟
مـرحـوم عـلامـه طباطبایى بر این باور است که : ((دانشمندان و خواص مردم , پـیـوسـتـه بـراى مـحو آثار این خرافات که در ارواح عامه مردم جاى گرفته به لـطایف الحیل به فعالیت پرداختند تا مردم آگاه و بیدار گردند, ولى این دردى اسـت کـه طـبـیـب را خـسته کرده است , زیرا انسان از طرفى در آراى نظرى و مـعـلـومـات حـقیقى و خالى از تقلیدنیست و از طرف دیگر داراى احساسات و عواطف نفسانى است . متاسفم که به اطلاع خوانندگان برسانم که دانشمندان تا بـه امروز در معالجه این درد, پیروزى وموفقیت نیافته اند... (اما) راهى که قرآن مجید در این قسمت پیموده است این است که :
1 - در مـرحـله آراى نظرى به انسان دستور مى دهد که از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنند. هیچ فردى حق ندارد بدون علم یک کلمه سخن بگوید.
2 - در قـسـمـتـهـاى عملى امر مى کند که افراد در جستجوى عملى باشند که مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقى باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـیا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در کار است اجرعظیمى در نزد خدا دارد که : و ما عنداللّه خیر و ابقى )) (377)
خرافه ستیزى عملى در صدر اسلام
بـه طـورى کـه گـفـتـیـم , خـرافـه پـذیـرى از بیماریهاى مزمن , واگیردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشرى است که نیاز به درمان و پیشگیرى از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اینکه معمولا همگان را مبارزه لفظى مفید نمى افتد, شـواهد تاریخى نشان مى دهد که پیشوایان اسلامى و گاهى به تبع آنان خلفا نیز به مبارزه عملى با خرافات برخاسته اند که ذیلا به نمونه هاى اشاره مى شود:
1 - ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعى فرض مى کردند. پیامبر مامورگردید که این روش غلطى را به وسیله ازدواج با ((زینب )) که سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زید) بود, از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عملى که اثر آن بیش از گفتن وجعل قانون است , از میان مردم عرب بردارد, و این ازدواج علتى جـز ایـن نـداشـته است . از آنجا که کمتر کسى جرئت داشت که این برنامه را در دنیاى آن روز - که ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعى غریبى داشت - اجرا کند, خداوند پیامبر رارسما براى این کار دعوت فرمود, چنانکه مى فرماید, (378) هـنـگـامـى کـه زیـد, زیـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآوردیم تا براى مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانى که آنها را طلاق مى دهند محدودیتى نباشد.)) (379)
2 - ((روزى که ابراهیم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهى بى خبر از نوامیس و قـوانـین طبیعى جهان , تصور کردند که آفتاب براى مرگ ابراهیم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنین اندیشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولى در ظاهر بـه نـفع پیامبر تمام مى شد و اگر پیامبر یک رهبر عادى و مادى بود جا داشت بر این اندیشه , صحه وامضا بگذارد و از این راه عظمت و بزرگى خود را ثابت نماید. ولـى او بـرخـلاف چنین تصورى برفراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اى مردم بدانید: ((ان الـشـمس و القمر آیتان من آیات اللّه , یجریان بامره , مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته - آفتاب و ماه از نشانه هاى قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـیـعـى و قـوانـینى که خدا بر آنها مقرر داشته است در مسیر خاصى مى گردند, هرگزبراى مرگ کسى و یا تولد کسى نمى گیرند...)) (380)
3 - هـنـگـامـى کـه امـیرالمؤمنین على (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمى بـه نـام سـافـربـن عـفیف الازدى (381) (برادر اشعث بن قیس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـیـوم فـان الـقـمـر فـى الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) (382) امـروز بـراى جـنـگ اقـدام نـکـنـید, زیرا که قمر در عقرب است , (حضرت در یک پاسخى متقن و اعجازآمیز) فرمود: آیا قمر ما در عقرب است یا قمر آنها؟ یعنى باچنان فرضى , شکست متوجه ما خواهد بود یا متوجه دشمن , و یا هردو سـپـس حـضـرت , بـراى ایـنکه این سخن به تضعیف روحیه اصحاب و سربازان اسلام نینجامد و از آنان کاملا رفع ابهام نماید, رو به سوى منجم کرد و پرسید: ((آیـا مـى دانـى کـه در شـکـم این حیوان چیست ؟ نر است یا ماده ؟ گفت اگر حساب کنم مى دانم . فرمود: هرکه این سخن تو را باور کند, قرآن را دروغ شمرده اسـت کـه مـى فرماید: به راستى نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند که دررحم چیست . کسى نمى داند که فردا چه پیش آید و نمى داند که در کـدام سرزمینى مى میرد... اى منجم کـه مـا را بـازمـى دارى حـرکـت مـى کـنـیم . (383) سپس دستور داد که اى (384) به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش کرد که : ((ایـهـا الـنـاس , ایـاکم و تعلم النجوم , الا ما یهتدى به فى بر او بحر, فانها تدعوا الى الکهانة ...)) (385) اى مـردم سـتـارگـان )برحذر باشید, جز آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند, چه اینکه نجوم به سوى کهانت دعوت کند... (386) پـس زمـانـى کـه آن حـضرت , پیروزمندانه از جنگ فراغت یافت , خدا را حمد و سـپـاس کرد و فرمود: ((اگر در ساعتى که منجم به ما پیشنهاد مى کرد حرکت مـى کـردیـم ,اشـخاص نادان مى گفتند: در زمانى که منجم گفته بود حرکت کردند, و در نتیجه به پیروزى رسیدند.)) (387)
4 - شـبـى رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعى از اصحاب در نقطه اى نشسته بودند, ناگاه ستاره اى دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از طى فاصله اى خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت ) راجع به چنین حادثه اى چه عقیده اى داشتید؟ پاسخ دادند: این حادثه جوى را نشان تولد مـولودى عظیم ویا مرگ شخصیتى عظیم مى دانستیم اینک دانسته باشید,این حادثه فلکى نه به موت کسى مرتبط است و نه به حیات کسى . (388)
5 - در مـقـدمه کتاب ((الاصنام کلبى )) آمده است : بیعة الرضوان (که در واقعه ((صـلـح حـدیبیه )) حضرت رسول از اصحاب , بیعت خواست و بیعت نمودند, و آیـه اى درایـن بـاب نـازل شـده ) در زیـر ((شـجـره )) و درختى واقع شده بود. مـسلمانان به یادگار آن بیعت , که به ((بیعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آیه در زیـر آن شـجـره , آن درخت رابا یک نوع احترام مى نگریستند. خلیفه ثانى در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بیخ برکنند تا نکند طبع خرافه ساز بشر این درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهیت )) برساند (389)
6 - حـضـرت امیرالمؤمنین على (ع ) در مسیر صفین , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهاى خود پیاده شده و در رکاب ایشان به هلهله و پایکوبى پرداختند... حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذى صنعتم ؟)) چرا چنین مى کنید؟ منظور شما از این کار چـیـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر این است و ما اینگونه بزرگان خود را احترام مى گذاریم . فـرمـود: ((اما هذا الذى زعمتم انه فیکم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ینفع ذلک الامراء و انکم لتشفون انفسکم و ابدانکم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروایان پنداشته اید, به خدا سوگند بـراى امـیـران , ایـن کار شما سودى ندارد, جز اینکه موجب زحمت شما و اذیت بدنهاى شما خواهد شد. پس دیگر تکرار نکنید (390) بـه طـور کـلى آنچه از تاریخ برمى آید این است که دنیاى جاهلیت قبل از اسلام , مـدتـى را در یک دوران فترت دینى و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افکار و اعمال خرافى تسخیر نموده است که ما نمونه هاى بسیارى را در کتب مربوطه مى توانیم مطالعه کنیم . خـوشبختانه ظهور دین مبین اسلام و روشنگریهاى آن توانست به اکثر خرافات درگذشته خط بطلان بکشد, آنها را راهى موزه هاى تاریخى اجتماعى بشر نماید و علم و تعقل و تدبر توحیدى را جایگزین مقولات اساطیرى گرداند. اما با اینهمه جوامع بشرى هیچگاه نتوانسته از خرافات گذشته کاملا خود را پاکسازى کند و ازاندیشه هاى خرافى ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـایـد عـمـده عـلـت پـیـروزى سـریـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلى و عـقـیـم سـازى مـغزهاى خرافه پرداز, این بود که اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـى بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعیت از آداب و رسوم پـیشینیان خلاصه مى شد,و پایه و دلیل محکمى بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند کـه اکـثریت آنها, مدتها بدان متوسل مى شدند و به راحتى حاضر به اعراض از آن نبودند. (391) ((و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا...)) (392) مـهـمـتـریـن بـدعـت و خـرافات و خطرناک ترین خرافات , در تاریخ ادیان آنجا شـکـل گـرفته که عنصر خرافات با عنصر شریعت آمیخته شده و معجون جدید اعتقادى , بارنگ و بوى مذهبى از آن تولد یافته است . پیشوایان اسلامى در مورد چـنین اعتقادات و اعمال ناشى از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزیده اند و در بـیـان عـلـمـاى اسلامى گاهى از آن به عنوان ((تشریع )) در معنى مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمینى (ره ) مى نویسند: ((تـشریع , یعنى وارد کردن به دین چیزى را که از دین نیست . این مساوى است بابدعت .)) (393) و بـنا به دیدگاهى , ((بدعت )) امرى است مافوق ((تشریع )). در حقیقت , تفاوت بـیـن بـدعـت و تشریع در این است که در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشریع , چنین شرطى وجود ندارد. (394) پیشوایان دین مبین اسلام , به لحاظ احساس بیشترین خطر از جانب بدعتگزاران ودیـن تـراشان در عالم اسلام , پى درپى مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخیم آن هشدار داده اند. پیامبر گرامى اسلام فرموده اند: ((کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار.)) هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است . (395) على (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـى کـه مـردم دو گـروهـنـد: یـکـى پـیـرو راه شـرعـى و یـکـى پدیده آرنده بدعتى . (396) رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (397) آن کـه از بـدعت گذارى , خشمگینانه روى برگرداند, خداوند به قلب او ایمان واطمینان مى بخشد. همچنین فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (398) هـرکـس بـدعتگذاران را (در اثر قیام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ایمان پر مى کند. و در حـدیـث دیـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانایان امتش , ابلاغ فـرمـودکـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافى ساکت نباشند و با بیان عـلمى نسبت به تخطئه آن قیام نمایند و اگر کسى چنین نکرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـى امـتـى , فـلـیظهر العالم علمه , فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه )) (399)
عاشورا و خرافه بندیها
واقـعـیـت ایـن اسـت کـه اسلام توانست با آموزشها و روشنگریهاى خود, تا حد زیادى بر خرافات و افکار باطل فایق آید و اجتماع متحول از دوران جاهلیت را که هنوزآبستن انواع خرافات بودند, تحت هدایت و رهنمودهاى اسلامى عقیم سازد. امـا بـه دنـبـال فـتـرت حـاکـمیت واقعى اسلام , که قرنها بر کشورهاى اسلامى مـسـتولى گردید و به تبع آن انواع روایات و احادیث سراسر کذب و ساختگى را وارد درصـحـیـفـه نـاب کلام معصومین (ع ) کرد, بدعتها و خرافاتى نیز همانند عـلـفهاى هرز دربوستان اسلامیت روییدند و سر برآوردند. و در قرون اخیر تولد کشورهاى استعمارگر که جز دین ستیزى و دنیاسوزى کشورهاى مسلمان نشین و مـسـتـضـعـف جـهان هدفى را دنبال نمى کردند, در راستاى پرورش خرافات کهنه شده و از یاد رفته ,با حرص و ولعى تمام به آبیارى و احیاى آن گیاهان هرز هـمـت گـمـاشتند و چه بسافتنه هایى را نیز به بار آوردند. و در این میان اساسا بیشترین سرمایه گذارى استعمار ازلحاظ دین ستیزى , با درک حقایق موجود در ادیـان و مـکـاتـب , در حول و حوش جهان تشیع صورت پذیرفت و آنچه در توان داشتند در این راه دریغ نورزید. روزى بـا سبز نمودن ((باب )) و ((بهاء)), ((مهدویت )) را هدف تیر خرافات قرار دادنـد وروزى دیـگـر بـا عـلم کردن ((کسروى )), اساس اسلام , یعنى ((وحى و خاتمیت )) را. و دراین اواخر به طرح شخصیت معکوسى به نام ((سلمان رشدى )) پرداختند, تا بااستفاده از روایات جعلى و خرافى و وارده در کتب حدیثى و روایى بـه بـزرگ نـمـایى افسانه ((غرانیق )) همت گمارد و قرآن و پیامبر خاتم (ص ) را مـورد اهانت و استهزا قراردهد و ((آیات رحمانى )) را به خیال باطل خود ((آیات شـیـطـانى )) قلمداد نماید, که ناگاه هدف فتواى مشهور امام خمینى (ره ) قرار گرفت و ناکام ماند, که گفته اند: ((مدعى خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد)) در طـول تـاریـخ , بـا ظـاهـر شـدن دست هر تعرضى به ساحت مقدس اسلام و قـرآن ,علما و فقهاى اسلامى با مبارزه بى امان خود در قطع و طرد آن دستهاى جـنـایتکارکوشیده اند و تا سرحد شهادت پیش رفته اند. تنها موضوعى که به نظر مـى رسـد بـه بلنداى مظلومیت حسین بن على (ع ) مظلوم و بى یاور مانده است , همان ((عاشورا)) و((حماسه عاشوراى حسینى )) است . (400) صـرف نـظـر از تـحریفات و پیرایه هاى لفظى و معنوى که آگاهانه و ناآگاهانه سیماى حماسى و تابناک عاشورا را در هاله اى از ابهام و تاریکى فرو برده و زورق گـلـرنـگ شـهـادت را شـکسته است , بحران خرافات و بدعتها نیز در این میان صلابت وشجاعت و پیام دهى و خیزش آورى عاشورا را تضعیف نموده و از فحواى بـلـنـدتوحیدى و از هیمنه عبودیت آن کاسته است , به طورى که منشور حریت ورهـایـى بـخـش نـقش بسته در رایت حسینى , در ریختن قطره اشکى که بوى معجزه صلیب ترسایان از آن متظاهر است خلاصه شده و ((چندان جنبه عاطفى واقـعـه عـاشـورا اهـمـیت یافته است که هرچیز براى رسیدن به دریاى عواطف مخاطبان ,مجاز و مشروع تلقى گردیده است .)) احـیـاى سـیـرت و سـنـت نـبوى (ص ) و ائمه اطهار(ع ) در این زمینه , بهترین الـگـوى خـداپـسـنـدى اسـت که مى تواند ما را در راهیابى به شیوه هاى صحیح عـزادارى بـرحـسـیـن بـن عـلـى (ع ) رهـنـمـون شـود و در اصـلاح اسلوبهاى خرافى گرایانه مددرساند.
روشهاى عزادارى در سیره و سنت
روایـات مـعـتـبـر حـکـایـت از عـزادارى و اشـکریزى پیامبران عظام - علیهم الـتحیة والسلام - بر حسین بن على (ع ) در روزگارانى که هنوز حسینى قدم به عـرصه وجودنگذاشته است , دارد. و پیامبر خدا(ص ) نیز در روز تولد حسین , آن دلـبـنـد گـرامـیش ودر دیگر مناسبتها, به یاد عاشورا اشک مى ریزد و بر گریه حسین تاب نیاورده ومى فرماید: ((گریه او مرا آزار مى دهد)). (401) گاه مى بینى که حسینش را در بر مى گیرد, و به سینه مى چسباند, با خاطرى پریشان به مجلس اصحاب وارد مى شود و از کشتنش خبر مى دهد گـاهـى , تـربـت او را بـه دست گرفته , مى بوید, زیر و رو مى کند, مى بوسد رابـه حـضـور جـمـعـیـت اصحاب مى آورد و اشک مى ریزد. و پى درپى , مجالس سوگوارى در خانه همسران خود برپا مى دارد (402) پدر بزرگوارش - امیرالمؤمنین على (ع ) - در مسیر صفین چون به کربلا رسید, درسمتى از لشکر ایستاده و نگاهى به راست و چپ کرده , سیلاب اشکش سرازیر شـدو فـرمـود: ((هـذا کـربلا یقتل فیه قوم یدخلون الجنة بغیر حساب ...)) اینجا کـربـلاسـت ,گـروهـى در آن کـشـتـه خـواهند شد که بى حساب وارد بهشت شوند... (403) خود ((سیدالشهدا))(ع ) مى فرمود: ((انا قتیل العبرة لا یذکر فى مؤمن الا استعبر)) من کشته ام براى اشک , مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه اش گیرد. (404) چـرا چنین نباشد؟ در حالى که عظمت مصیبت آن پیشواى بزرگ الهى داغى بر سینه اهل ایمان نهاده که هر آن با یادش شعله مى زند: النبى (ص ): ((ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین )) (405) و خـداونـد مـتـعـال مـحبت فوق العاده حسین (ع ) را در قلوب مؤمنان سارى و جارى ساخته است . النبى (ص ): ((ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین )) (406) و ((حسین شناسى )) همواره در نهانخانه دل مؤمنان آشیانه زده است . النبى (ص ): ((ان الحسین (ع ) فى بواطن المؤمنین معرفة مکنونة )) (407) آرى , چـنـیـن ودیعه مبارکى در نهاد ایمان داران , هرچند در اثر ایجاد انحرافات واخـتـلافـات مـغرضانه در قشر وسیعى از ملل اسلامى به خاموشى گراییده و ازره آوردهـاى آن مـحروم مانده اند, ولى در جهان تشیع همان حرارت و محبت ومعروفت درونى , زنده و جاوید مانده و ان شاءاللّه خواهد ماند. اسـاسـا در تـاریـخ پـرفـراز و نـشـیـب سراسر مبارزه شیعه با دستگاههاى جبار وسـتـم پـیـشـه , در دورانـهـاى سـخت اختناق , پیروى از حسین (ع ) و حماسه عاشوراى حسینى , مهمترین عامل حرکت و نهضت محسوب مى شود. این مشعل هدایت وسعادت همواره با عنصر بى بدیل ((اشک )) فروزش یافته و جهان تشیع , نسل به نسل آن را به میراث برده اند, تا ستیغهاى بلند عزت و عظمت را براى خود کسب نمایند. امـام خـمینى (س ) مى فرمودند: ((ما ملت گریه هستیم و با همین اشکها سیل جـریـان مـى دهـیـم و سـرهـایـى کـه در مـقـابـل اسـلام ایـسـتاده است خرد مى کنیم .)) (408) بـا ایـن وصـف ((گریه )) براى سالار شهیدان (ع ) از رمز و راز خاصى برخوردار بـوده وقـطرات اشک که زبان دل و ترجمان محبت است , باران رحمت و غفران الهى رابراى عزاداران واقعى به همراه دارد. امـا بـایـد تـوجـه داشت که عزادارى بر امام حسین (ع ), با همه اهمیتى که باید قایل باشیم در مبانى اعتقادى اسلامى از یک عمل مستحب و یا مستحب مؤکد پا فـراتـرنـمـى گـذارد. بنابراین هرچند غافلان از این عمل استحبابى در محکمه وجـدان دیـنـى مـورد مذمت بوده و به علت اعراض از پاداش نیکوى الهى دچار نقصان و خسران هستند, ولى در پیشگاه عدل الهى مستوجب مجازات و مؤاخذه نیستند.
پـس ضـرورت دارد کـه در تـرازوى تـدبر و تفکر صحیح اسلامى سنجید که در پـیـشگاه خداوندى , غافلان از ثواب عزادارى بیشتر مقصرند یا خرافه گرایان در لفافه عزادارى و اشکریزان و اشک درآوران هنرمند و حرفه اى آیـا ائمـه مـعـصـومـیـن (ع ) بـه عـنـوان اسـلام مجسم , که الگوى رفتارى ما را تـشـکـیـل مى دهند و با علم لدنى بر تمام علوم و امور حوادث گذشته و آینده , عـالـم تـر وواقف تر هستند, و نسبت به حسین بن على (ع ), از من و تو نزدیک تر و پرمحبت ترند,کدام شیوه هاى عزادارى را آغاز مى کرده اند؟ آیا در تاریخ زندگى حضرت امام زین العابدین (ع ) به عنوان فرزند سالار شهیدان ونـاظـر بـر تمام وقایع هولناک و مصیبت بار عاشورا, در مدت عمر شریفش , جز ذکرمصایب عاشورا و گریه کردن سیاسى , عاطفى عمل دیگرى نمى توان یافت ؟ آیـا آن حـضـرت هـیچ وقت پس از واقعه جانگداز کربلا و اتمام دوران اسارت , به یادروزهایى که دشمن از کربلا تا شام وى را بسته به زنجیر راه برده بود, خود را بـه زنـجیرکشیده بود؟ یا به یاد عاشورا بر سر و سینه و پشت خود زنجیر کوبیده بـود؟ آیـا بـراى زنـده نگهداشتن واقعه عاشورا, به رسم عزادارى خراشى بر سر و صورت انداخته بود؟ آیا آن حضرت حتى در گذر از قتلگاه در اثر شدت مصیبت سیلى بر رخسارخود کوبیده بود؟ آیا سراسر محرم و صفر را لباس مکروه سیاه بر تن کرده بود؟و...؟ حـال اگـر مـا از ائمـه دیـن , در خـصـوص عزادارى , خارج از شئون اسلامى و شخصیت انسانى کارى را سراغ نداریم , پس با کدام تاسى , مراسم تبرک با نام و یاد حسین (ع )را اینچنین با رنگ خرافات و تحریفات آمیخته ایم ؟ لازم بـه یـادآورى اسـت که شئون خارج از دایره نصوص قرآن و سنت را به شرح زیرمى توان دسته بندى کرد: الـف : هـرچـنـد در کتاب و سنت بر تایید و اثبات امرى دلیلى وجود ندارد, ولى انـجـام آن بـه خـیر و صلاح فرد یا جامعه بوده و کار معقولى تشخیص داده شده اسـت .بـدیهى است که چنین امورى به امضاى شرع مقدس اسلام خواهد رسید. ((کل ماحکم به العقل حکم به الشرع ))
ب : کـتـاب و سـنـت بـا ایـنـکـه از امـورى نهى کرده است , ولى عواملى آنها را على رغم فقدان دلیل عقلى و منطقى در چارچوبهاى دینى و عبادى قالب بندى نـمـوده و مـردم را بـه تـبـعـیت از آن واداشته است , که اصطلاحا ((بدعت )) یا ((خرافات )) نامیده مى شوند. واضح است که شریعت نبوى (ص ) با چنین کارهاى ناپسندى نظر موافقى نداشته وعـامـلـیـن آن را مـسـتوجب مؤاخذه مى داند. از آن جمله است , ((قمه زنى )), ((قـفـل آویـزى از بـدن )), ((زنـجـیرزنى )), سیلى زدن به سر و صورت و سینه بـه طورى که بدن سرخ وکبود و مجروح شود, کشیدن صورت و بدن در صحن مشاهده مشرفه و خونى کردن آنها, و غیره , شرعا از امور حرام هستند, هرچند که در قالب عزادارى براى حسین بن على (ع ) تلقى گردند حـال جـاى سـئوال ایـنـجاست , که با ابداع چنین روشهاى عزادارى - از دوران صـفـویه تا حال - چرا علماى اسلام , اکثرا در مقابل آن سکوت اختیار کرده اند؟ و چرا به طورجدى با آن به مبارزه برنخاسته اند؟ سـئوال بـجایى است که تامل و تحقیق بیشترى را مى طلبد, ولى آنچه از شواهد وقـرایـن بـرمـى آیـد, این است که رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران , با نفوذ دولـت قـدرتـمـنـد عـثمانى به قسمتهاى شمالى ایران , مقارن بوده است . بروز تـعصبات مذهبى شیعه در مقابل دولت سنى مذهب عثمانى از یک طرف و نشان دادن قـوه شـهامت و شجاعت و عزم ملى در طرد عوامل و افکار بیگانه از کشور ایران از طرف دیگر, به اتخاذ چنین روشهایى در ایام سوگوارى عاشورا دامن زده است . بـنـابراین , لحاظ نمودن مصالح اجتماعى و سیاسى آن روز, سکوت را بر علماى بـلادآن روز تـکـلـیـف نموده است . اما سکوت ابتدایى همان و گسترش دامنه خـرافـات درعوام الناس همان . سپس روند فرآیند خرافات چنان در اعماق حس مـذهـبـى بـعـضـى از اجـتماعات ریشه مى زند که قدرت اعتراض از علما سلب مـى گـردد, نـاگـزیـر ((تقیه )) و((اجماع سکوت )) سه قرن متوالى بر حوزه ها حکمفرما مى شود. تـا ایـنـکـه در یـک قـرن گـذشـتـه به دنبال نهضت اصلاح طلبى مرحوم سید جـمـال الـدیـن اسـدآبـادى , از مـیان روحانیت شیعه , مرحوم ((محدث نورى )) (صـاحـب مستدرک الوسائل )) قد علم کرده و با نگارش کتاب ((لؤلؤ و مرجان )) تحریفات عاشورا را متذکرمى شود. (409) ((پـس از ایشان مرحوم سید محسن امین عاملى (صاحب اعیان الشیعه ) در این راه گـام نـهاد, که بى شک اصولى ترین , ریشه اى ترین , مهمترین و اثربخش ترین تـاثـیـر از آن ایـشـان اسـت . او نـزدیـک به یک قرن پیش (1319 ه.ق ) به اصلاح عـزاداریـهاى منطقه دمشق پرداخت و طولى نکشید که دامنه کار وى به تمامى بلاد عربى سرایت کرد. اوبرخلاف دیگران خطر را جدى گرفت و تمامى راهها را بر تحریف بست ... براى تسهیل اصلاح عزاداریها, خود کتابى مفصل در زندگانى چهارده معصوم نگاشت ,به نام ((المجالس السنیه )), رساله اى نگاشت در توضیح مرامش و رد مخالفین , به نام ((التنزیه فى اعمال الشبیه )) (که به فارسى ترجمه شـده اسـت ) و بـالاخـره عـملا جلوى اعمال خلاف به اعتقاد خویش (قمه زدن , زنـجـیـرزدن , استفاده از طبل و شیپور...) راگرفت . البته مخالفینش نیز بیکار ننشستند. در لبنان و عراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتى وى را خارج از دیـن و ((اموى )) نامیده اند, چراکه حرفهایش باسخنان اهل تسنن شباهتهایى داشت . مهمترین مدافع وى , مرحوم ((سید ابوالحسن اصفهانى )) (صاحب وسیلة النجاة ) بود که فتوایى بدین مضمون صادر نمود: ((اسـتـفـاده از شـمـشـیـر, زنـجـیـر, طبل , بوق و (آنچه شبیه به آن است ) در دستجات عزادارى عاشورا, حرام و غیرشرعى است )). مرحوم ((سید هبة الدین حسینى شهرستانى )) (صاحب الاسلام و الهیئت ) نیز از وى حـمـایـت مـى کـرد. امـا عـلـمایى چون ((سید عبدالحسین شرف الدین )), ((عـبـداللّه سـبیتى )), ((مرتضى آل یاسین )), ((عبدالحسین حلى )) و ((محمد حسین مظفر)) با وى مخالفت نمودند. (410) در یـک بررسى اجمالى , دوراندیشى و دید بى حشو و زواید مرحوم امین عاملى , بـرخواننده روشن مى گردد. ایشان زمانى سخن از آبروى تشیع در انظار جهانیا مـى گویدکه بسیارى نه تنها به آبروى شیعه در ناحیه خودشان نمى اندیشیدند, بـلـکـه آبـروى مـذهب جعفرى را در میان جمهورى غیرشیعه مى بردند. و البته برخورد نزدیک مرحوم امین با ساکنین اروپا, در سوریه , الجزایر, مصر و لبنان , در این دوراندیشى بى تاثیر نیست . ایـشـان در راسـتاى خرافه زدایى از چهره تابناک عاشورا در کتاب اعیان الشیعه چنین مى نویسند: ((ان اللّه سبحان و تعالى اوجب انکار المنکر بقدر الامکان بالقلب او الید او اللسان ومن اعظم المنکرات اتخاذ البدعة سنة والسنة بدعة والدعایة الیها و ترویجها... (و مـنـهـا ایـذاء الـنـفـس و ادخـال الـضـرر عـلـیها) بضرب الرؤوس و جرحها بالمدى والسیوف حتى یسیل دمها و بضرب الظهور سلاسل الحدید و غیر ذلک . و تـحـریـم ذلک ثابت بالعقل والنقل و ما هو معلوم من سهولة الشریعة و سماحتها الـذى تمدح به رسول اللّه (ص ) بقوله : ((جئتکم بالشریعة السهلة السمحاء)) و من رفـع الـحـرج والـمـشـقة فى الدین بقوله تعالى ((ما جعل علیکم فى الدین من حرج ...)) (411) یـعـنـى : هـمـانـا خـداوند سبحان مخالفت با کارهاى زشت و حرام را تا آنجا که مـیـسـراست , به وسیله قلب و دست و زبان واجب فرموده است . و از بزرگترین قـمـاش منکرات , بدعت را به جاى سنت گرفتن و سنت را بدعت فرض کردن و ترویج وفراخوانى مردم به سوى آن فکر باطل است . از جـمـلـه مـنـکـرات و بـدعتهاست : ایذاى جسم و زیان رسانى به آن , به وسیله قـمـه زنى تا جایى که خون جارى شود و زنجیرزنى به پشت و امثال آن , در حالى که حرمت آن کارها عقلا و شرعا ثابت شده است و با توجه به ((اصل آسان گیرى اسـلام )) کـه پـیامبراسلام بدان مباهات مى نماید و مى فرماید: ((براى شما دین راحت و آسانى آورده ام ))و با توجه به ((اصل عدم دشوارى و مشقت در دین )) که خـداى تـعـالـى در قـرآن مـتـذکـرگردیده است , حقیقت مطلب کاملا آشکار مى گردد. مـرحـوم امـیـن عـامـلـى در ادامه مى افزاید: قمه زدن , مذهب و اهل مذهب را بى آبرومى کند و مورد نفرت قرار مى دهد. این کار شیعه را افرادى جاهل , دیوانه و دور ازدستورات پسندیده شرع معرفى مى کند. امـامـان مـا - عـلـیـهم السلام - فرموده اند: (شما شیعیان و محبین ما) براى ما زیـنـت بـاشید نه مایه سرافکندگى , و چنان باشید که بگویند ((خدا بر جعفربن مـحـمـد(ص )رحـمـت فـرستد که چه پسندیده است و آنچه به یارانش آموخته اسـت )) آن وقـت بـنـگرید به عکسهاى قمه زنان که در مطبوعات و کوى و برزن انتشار مى یابد آیـا ایـن اسـت درس مـکـتـب امـام صادق (ع )؟ در زمان ائمه (ع ) هرگز چنین کارهایى انجام نمى شد و از آنان اجازه اى در این باره حتى در زمانى که جو جامعه بـا آنـان بـود(مـانـنـد اوایـل حـکـومـت عـبـاسـیـان و عـهـد خلافت مامون ) ندیده ایم . (412) مـتـاسـفـانـه ایـن جـوش و خـروش عـالـمانه صاحب ((اعیان الشیعه )) و موج خرافه ستیزى وى از سوى اندیشه هاى متحجرانه و مصلحت گرایانه , اجازه ورود به ایران را نیافت ,در نتیجه ((اجماع سکوت )) همچنان تداوم پیدا کرد. حـتـى بـعدها به رغم ظهور ((شخصیت معکوسى )) به نام ((کسروى )) (1296 - 1324هـ.ش ) کـه در نـوشـته هاى مسموم و مغرضانه خود به نامهاى ((ورجاوند بـنـیاد)),((پرچم )), ((پیمان )) و بویژه ((شیعى گرى )) از نثار هیچگونه اتهامى علیه شیعه دریغ ‌نورزیده , و با علم کردن خرافاتى از همین قماش , جهان تشیع را به خرافه پرستى متهم مى نمود, باز از سوى علماى طراز اول آن روز حوزه در رد اتهامات وارده فریادى بلند نگردید. در ایـن مـیـان تـنـهـا حـنـجـره اى کـه مـى غرد و به افشاگرى مشرب فکرى ((کـسـروى ))مـى پـردزاد و بـه دفـاع از ارزش هـاى اسلام کمر همت مى بندد, هـمـشـهـرى کسروى ,مرحوم ((حاج شیخ سراج انصارى )) است . وى که از تبار حـوزویـان سـخـت کـوش ومبارز به شمار مى رود و محضر علمى ((آیت اللّه سید هبة الدین شهرستانى )) - مدافع ((مرحوم امین عاملى )) - را درک کرده و ترجمه فـارسى کتاب ((الاسلام و الهیئت ))ایشان را منتشر نموده است , (413) و خود داراى تـالـیفاتى بوده و کتابهاى ((شیعه چه مى گوید)) و ((نبرد با بیدینى )) را صـرفـا در رد عـقـاید باطل و دروغبافیهاى کسروى تالیف و نشر داده است , در قسمتى از سخنانش چنین مى نویسد: کـسـروى کـه اسـتـاد نیرنگ است , میدان وسیعى را در این زمینه براى اجراى مـقـاصـدخود باز دیده و خرافاتى را که نمى دانم از چه سبب و از کجا پیدا شده اسـت ((شـیـعـى گرى )) به رخ ‌شیعیان کشیده است ... مثلا خرافاتى نظیر قمه زدن و زنجیرزدن و قفل به تن کردن ومانند آنها را بیشتر اهمیت داده است ... (در حالى کـه ) قـمـه زدن و مـانـنـد آن به هیچ وجه مربوط به دین نبوده و اساسا در نظر دانـشـمـندان حرام بوده است ونپذیرفتن نادانان دلیل بر بدى دین نخواهد بود. بـه طـورى کـه کـسـروى به حرف هیچکس گوش نداده و نمى دهد, همچنین نادانها هم همین طور بوده و هستند واینها دلیل بر ناتوانى دین نیست , بلکه دلیل بر سستى توده است . (414) پس از مرحوم حاج سراج نیز على رغم توسعه علمى و فکرى حوزه ها, روندسکوت هـمـچـنـان بـر حـوزه هـا مـسـتولى مى شود, و تنها گاه به گاه , نوشته هایى از شـهـیـدهـاشمى نژاد, در کتاب ((درسى که حسین (ع ) به انسانها آموخت )) و از شـادروان دکـتـرعـلـى شـریـعتى , بیشتر در کتاب ((تشیع علوى و صفوى )) و سـخـنـرانـیهایى از شهیدمطهرى تحت عنوان ((تحریفات عاشورا)) این فضاى سکوت را مى شکند. اما عدم حمایت علنى مراجع از این افکار روشنگرانه , مانع از مقبولیت و تبعیت آن در میان عامه مردم است . ((شهید هاشمى نژاد)) در کتاب فوق الذکر - که در سال 1347 ه.ش منتشر شده -مى نویسد: بـا کمال تاسف گاهى به نام عرض ارادت به پیشگاه مقدس حسین (ع ) کارهایى انجام مى شود که در برابر دنیاى روز موجب شرمسارى و سرافکندگى است . کـارهایى که نه با مقررات اسلامى سازش دارد و نه از نظر منطق صحیح و قابل درک اسـت . بـراى نـمـونـه بـایـد مـوضـوع ((قـمه زدن )) را یاد کرد. این عمل ناراحت کننده وچندش آور نه تنها با هیچ اصلى قابل تفسیر نیست , بلکه مخالفین و دشـمـنـان اسلام در داخل و خارج از آن به صورت یک حربه مؤثر و قاطع علیه آیین مقدس مااستفاده مى کنند... (415) بـالاخـره کـار بـدیـن مـنـوال بـود که روشنگریها کار خود را ساخت و سیماى انـقـلاب ,نقاب از چهره برانداخت و قیام مردمى علیه رژیم شاهنشاهى آغازیدن گرفت . باحلول ماه محرم سال 57, مردم ایران با پیامى از امام (ره ) مواجه شدند که در آن چنین آمده بود: ((اکـنـون که ماه محرم چون شمشیر الهى در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم وخطباى محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهدا - علیه الصلوة والسلام - اسـت بـایدحد اعلاى استفاده را از آن بنمایند و با اتکا به قدرت الهى , ریشه هاى بـاقـیـمـانـده ایـن درخـت ستمکارى را قطع نمایند که ماه محرم , ماه شکست قدرتهاى یزیدى وحلیه هاى شیطانى است ...)) (416) بـا ایـن پـیـام , مـحرم و عاشورا حقیقت اصلى خود را بازیافت و به چنان شعور و بـلـوغ فـرهنگى و سیاسى انجامید که اکثر خرافه کاریهاى متداول عاشورا در آن سـال رنـگ بـاخـته و به باد فراموشى سپرده شد. اما متاسفانه در سالهاى بعد از پـیـروزى انـقـلاب عـلاوه بر اینکه خرافات دوباره جان گرفته و تجدید شدند, شکلهاى دیگرى نیز -آگاهانه و ناآگاهانه - بر آن افزوده شد. اگر در تعدادى از شـهـرها به ((قمه زنى )) روزعاشورا بسنده مى شد, مشاهده گردید که در قالب هـیـئتها و دسته جاتى , به اربعین ,28 صفر, آخر صفر و حتى به نیمه رجب - روز وفـات حـضرت زینب کبرى (س ) -نیز سرایت پیدا کرد. وانگهى کار تا آنجا پیش رفـت کـه تـعـدادى از دسته جات در ورودبه صحن مطهر ثامن الائمه (ع ) بدون تـوجـه بـه آداب زیارت و ضرورت طهارت وپاکیزگى و حفظ وقار و طمانینه و خواندن ادعیه و تلاوت قرآن در مشاهد مشرفه ,برخى به حالت چهار دست و پا و هـرهـرکـنـان و برخى دیگر به طور خزنده و کشیدن صورت روى سنگفرشهاى صـحـن حـرم و خونى کردن آن و عده اى زنجیر وسیلى زنان به سر و صورت , به آداب زیارت و ایـن در حـالـى اسـت که عاملین آن در متن تشیع و اسلام ناب محمدى (ص ) تـحـت لواى حکومت و فرهنگ اسلامى زندگى مى کنند و خود را پیروان پر و پا قـرص دیـن و فـقـاهـت مـى دانـنـد اجتماعى چنین کارهایى در فقه اسلامى نیز: خراش پوست سر و صورت - بى آنکه خـون بیاید -((یک شتر)), و مجروح کردن سر و صورت و... به طورى که مقادیر کمى وارد گوشت شود, ((دو شتر)) دیه دارد. همچنین در سیلى زدن به صورت و دیـگـر اعـضـاى بـدن بـه طـورى کـه سـرخ شـود نـیـز ((دیه )) منظور شده است , (417) و در حدیثى از حضرت امیرالمؤمنین (ع ) آمده است که : ((نهى (رسول اللّه (ص )) عن تصفیق الوجه )) پیامبر خدا(ص ) از سیلى زدن بر صورت منع کرده است . (418) آنـگاه اضافه کن بر آن استفتا از امام خمینى (ره ) را درباره قمه زنى که در جراید چندسال قبل انتشار یافت , و در آن امام (س ) به ترک چنین عملى نظر دادند. بـنـابـرایـن بـایـد تـوجـه داشـت که اگر امام (ره ) در پیامهاى خویش به حفظ ((عـزادارى سـنـتـى )) سفارش داشتند, ساحت مقدس فقاهتى ایشان از تایید و پذیرش روالهاى خرافى و حرابه شرعى کاملا مبرا و به دور است . چـشـم انـدازى بـه قـول و فـعـل بـنـیـانـگـذار جـمهورى اسلامى ایران مبین چـگـونـگى موضعگیرى ایشان در مقابل روشهاى مرسوم در دسته جات حسینى است . امام (ره ) در بیان مثال از دسته جات حسینى , تنها, ((سینه زنى و نوحه سرایى )) را نـام بـرده و آن را لـفـظـا تـایـید نموده اند و به اقسام دیگر به هیچوجه اشاره اى نکرده اند.به عنوان مثال مطلب زیر را بنگرید: ((شـمـا گـمـان نـکـنـیـد که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دسته جات ((سـیـنـه زنى ونوحه سرایى )) نبود, 15 خرداد پیش مى آمد...)). (419) در این عاشورا به همان سنتهاى سابق عمل کنند... و دسته جات سینه زنى و نوحه خوانى به همان قوت خودش باشد. (420) و در مقام عمل نیز ما شاهد بودیم که امام (ره ) در طول زعامت و فقاهت خویش وولایـت امـر دهـسـالـه در ایـن کـشور, هیچگاه در مناسبت هاى عزادارى , جز دسـتـه جـات سینه زنى و نوحه سرایى را به حضور نپذیرفتند. و حتى در روزهاى عاشورا هم لباس سیاه بر تن نکردند. بـالاخـره پـالایـش عـاشـورا از تـحـریـفـات و خـرافـات , مطلبى است که باید بـه صـورت جـدى بررسى و دنبال شود. اگر سخن جز این نیست که ما زنده به عـاشـوراى زنـده هـسـتیم , پس باید تشکلهایى را در اصلاح آن به وجود آوریم و عـوامـل تـحـریف رابشناسیم و بشناسانیم . خوشبختانه موضعگیریهاى شجاعانه مـقـام مـعـظـم رهبرى طى دو سال گذشته , فضاى کاملا مساعدى را در این خصوص پدیدار ساخته است . بـراى خـرافـه زدایـى و اصـلاح ابتدایى عزاداریها و دسته جات حسینى مواردى راپیشنهاد مى نماید:
1 - پـاسـدارى از ارزشهاى عاشورایى ایجاب مى نماید که خطباى محترم نسبت بـه عموم خطابه ها به عزادارى تجدیدنظر نموده و موقعیتهاى زمانى و مکانى را دراین باره لحاظ فرمایند.
2 - واقـعـیـت ایـن اسـت کـه عـلى رغم فریادهاى مقام معظم رهبرى مبنى بر ایـنکه ((تحریفهاى حماسه عاشورا باید زدوده شود)) (421) و دستور معظم له به علماى بلاد که ((نگذارید مفاهیم و کارهاى تحریف آمیز و غلط چشمها و دلها را از چـهره مبارک و منور سیدالشهدا منصرف کند)) (422) متاسفانه از طرف عـلماى بلادبه علت ذهنیتهاى قبلى , تحول در خور صورت نپذیرفت . امید است کـه در کـلیه شهرها طى اجتماعات و سمینارهایى با حضور روحانیت و مداحان اهـل بـیـت وشـعـرا و... مـوضوع به طور جدى شکافته شده و نتایج به مورد اجرا گذاشته شود.
3 - در تـعـدادى از هـیـئت هـاى هفتگى حسینى , عزاداریهاى چندساعته را بر فراگیرى قرآن و حدیث و اخلاق و فقه اسلامى مقدم داشته اند, در نتیجه کثرت ایـن بـرنـامـه چـه بـسـا مـوجب تضییع واجبات و ورود اخبار جعلى و خرافى به عـزاداریـها شده ومحرمات را نیز به دنبال مى آورد, لذا علماى بلاد و سازمانهاى تبلیغات اسلامى موظف به کنترل و بیان رسالت خویش در این خصوص باشند, تا ان شـاءاللّه نـسـبـت به خرافه زدایى از سیماى منور حماسه عاشورا و جهان تشیع توفیق حاصل گردد.

367- لغتنامه دهخدا, ذیل خرافه
368- بنگرید به : همان
369- الاصـابـة فـى تـمـیـیـز الـصـحابه / عقلانى / نشر دار احیاء التراث العربى , بیروت /1/ 423
370- همان
371- راه تـکـامـل / احـمـد امـیـن / تـرجـمـه ادیـب لارى , احـمـد بـهـشتى / دارالکتب الاسلامیه / 6/ 209
372- الـمـیـزان / طباطبایى , محمد حسین / ترجمه مکارم شیرازى , ناصر/ چاپ دوم /2/ 320
373- بنگرید به : راه تکامل / 6/216, 209
374- ترجمه المیزان / 2/ 320
375- مقاله منتشرنشده ((خرافه پذیرى حس مذهبى ))/ فراستخواه , مقصود
376- همان
377- معنویت تشیع / طباطبایى , محمد حسین / نشر تشیع قم / 248 ـ 246
378- فروغ ابدیت / سبحانى , جعفر/ چاپ اول / 2/ 525
379- احزاب / 37
380- فروغ ابدیت / 2/ 803
381- الکامل فى التاریخ / ابن اثیر/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت / 2/ 404
382- شـرح نـهـج الـبـلاغـه / ابـن ابـى الـحـدیـد/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت /19/ 376
383- امالى , شیخ صدوق / نشر کتابخانه اسلامیه , تهران / 1362/ 415
384- نهج البلاغه / صبحى , صالح / خطبه 79
385- همان
386- ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه / امامى و آشتیانى / 1/ 179
387- الکامل فى التاریخ / 2/ 404
388- اسـلام و عـقـایـد و آراء بـشـرى یـا جاهلیت و اسلام / نورى , یحیى / چاپ ششم /541 ـ به نقل از درالمنثور
389- همان / پاورقى ص 486
390- شرح نهج البلاغه , ابن ابى الحدید/ 30/ 2030
391- بنگرید به : همان / 19/429 ـ 383, و, اسلام و عقاید و آراء بشرى یا جاهلیت و اسلام
392- لقمان / 21
393- مجله فقه / شماره اول ـ پائیز 1373/ 332/ مقاله یعقوبعلى برجى
394- همان / 335
395- همان
396- غـرر الـحـکـم و درر الـکـلـم / آمـدى / ترجمه , انصارى , محمدعلى / چاپ هشتم /1/ 296
397- میزان الحکمة / محمدى رى شهرى / چاپ اول / 1/ 382
398- همان
399- کافى / 1/ 54
400- حوزه / 39/ 19
401- راه و روش مـا راه و روش پـیـامـبـر مـاست / امینى , عبدالحسین / ترجمه موسوى همدانى / چاپ دوم , تهران / 219
402- همان / 225
403- الارشاد/ شیخ مفید/ ترجمه رسول محلاتى / نشر علمیه اسلامیه / 1/ 333
404- امالى / شیخ صدوق / چاپ تهران , 1362/ 137
405- مستدرک الوسائل / نورى , میرزا حسین / چاپ قدیم / 2/ 217
406- فلسفه اخلاق / مطهرى , مرتضى / انتشارات صدرا/ چاپ اول / 113
407- البحار/ مجلسى , محمد باقر/ 43/ 272
408- شـوق دیـدار/ رکـنى , محمد مهدى / نشر آستان قدس رضوى / چاپ اول / 197
409- بـنـگـریـد بـه : روزنـامـه سـلام / 884/28 خـرداد 1373/ ـ مقاله مرزبان حماسه عاشورا
410- همان
411- اعیان الشیعه / امین عاملى , سید محسن / 10/ 373
412- روزنامه سلام / 28 خرداد 1373
413- اسلام و هیئت / شهرستانى , سید هبة الدى / ترجمه سید هادى خسروشاهى آمقدمه ـ / چاپ سوم / 22
414- نبرد با بیدینى / انصارى , سراج / چاپ دوم / 61 ـ 58
415- درسـى کـه حـسـیـن (ع ) بـه انـسـانها آموخت / هاشمى نژاد, عبدالکریم / چاپ ششم / 404
416- صحیفه نور/ 3/ 226
417- تحریرالوسیله / امام خمینى / با ترجمه على اسلامى / 4/427 ـ 420
418- امالى / شیخ صدوق / 424
419- اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى / چاپ اول / 85
420- صحیفه نور/ 15/ 208
421- روزنامه اطلاعات / 4 خرداد 1374
422- همان