نقش زنان در نهضت حسینی
یکی از شگفتیهایی که در حادثة کربلا به وضوح مشاهده میشود، و چهرةحماسی حادثة عاشورا را برجستهتر میسازد، حضور فعال همة اقشار اجتماع در تولد آنتحوّل عظیم بوده است.
کاروانی که از شهر مکّه و از لابه لای مناسک حج راه خویش را یافته وراهیسرزمین حماسه و عشق «کربلا» میشود، کاروانی است متشکل از زن، مرد، پیر، جوان،نوجوان، خردسال و حتی کودک شیرخوار و غلام و برده.
بررسی داستان کربلا و نقش اقشار مختلف اجتماعی در این حرکت پیام آور نکاتقابل توجهی است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) ایجاد تحولهای اجتماعی،
تنها با تحوّل در کلیة اقشار اجتماع متصوروممکن است.
ب) ( اِنَّ اللّه لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ )
برخلاف قوم حضرت موسی (ع) که او را در برابر صحنة نبرد با دشمنان تنها گذاردهو رها میکردند و میگفتند: ( اءِذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلااءِنّا ههُنا قاعِدُونَ ) ؛ موسیتو وخدایت به جنگ بروید ما همین جا مینشینیم و منتظر نتیجة نبرد میشویم.
در کربلا امام حسین (ع) همراهانی داشت که اگرچه اندک بودند، اما در برابرتوصیههای اکید آن حضرت به ترک نمودن صحنة نبرد هرگز او را تنها نگذاردند. در اینمیان، سهم بانوان، گاه سنگینتر از سهم مردان کاروان بود، به ویژه که پس از عصرعاشورا و شهادت امام حسین (ع) با تحمل اسارت و آزار همواره بر اهداف حسینی پایفشردند و مکتب عاشورا را زنده نگهداشتند.
ج) امامان معصوم و رهبران اجتماعی میبایست با همة اقشار اجتماع مرتبط بودهو چون پدری مهربان که با همة اعضای خانواده مرتبط است، از حضور و نقش همة اقشاراجتماعی در عرصة تحولات اجتماع استقبال نمایند. آنچه این مجموعه در صدد بیان آناست بررسی حضور و نقش بانوان در حادثة کربلاست. بر خلاف تصور مألوف، حادثة کربلایک جریان حماسی و عرفانی ویژة مردان نیست، بلکه نقش بانوان در این راستا چنانمشهود و واضح است که به جرأت میتوان گفت: اگر فداکاری ها و از خود گذشتگی هایبانوان و به ویژه حضرت زینب کبری''( 3 ) نبود، هرگز خون امام حسین (ع) در مجرایصحیحی که بنیان یک انقلاب بود و به جاودانگی انجامید، جریان نمییافت. اگر روشنگریهای بانوان کاروان کربلا نبود، هرگز خبر حادثة کربلا به رغم تصور دشمنان با اینسرعت و صراحت در اقصی نقاط کشور پهناور اسلامی آن زمان منتشر نمیشد و یا چنانکه در بعضی حوادث اجتماعی دیگر دیده میشود، دست خوش تحریف یا تغییر و ابهاممیشد.
هدف از بررسی نقش بانوان در عرصة حادثة کربلا، بیان شگفتی هایی است کهزنِ مسلمان میتواند در عین حفظ حجاب و عفّت و در عین برخورداری از ارزشهاییک زن مسلمان لرزشهای اجتماعی و فرهنگی بیافریند. او میتواند با وفاداری به مقامولایت و امام معصوم و رهبر و مقتدای خویش مثمر ثمرات بنیادین اجتماعی باشد و بدوننیاز به طرح پیش فرض هایی چون فمنیسم و تساوی حقوق زن و مرد در عین حفظ جایگاه شخصیتی و اجتماعی خویش در ایجاد تحولات اجتماعی، چنان موثر باشد که همهجا نامش و یادش و حماسة اش تلألؤ نام امام معصوم (ع) قرار گیرد و همچون چراغ روشنیفرا راه آیندگانباشد.
گفتنی است که نقش بانوان در کربلا تنها ویژة کسانی نبود که قافله را همراهیمیکردند. گاه بانوانی در این حرکت صاحب نقش و اثر بودهاند که اصلاً موفق به حضور درکربلا نگردیدند، ولی نقش مؤثر آنان غیر قابل انکار است. از این دسته میتوان به نقشبانوی پیراسته و مهذّبی، چون امالبنین همسر حضرت امیرمؤمنان (ع اشاره کرد، با آن که در کربلا حاضر نبود، ولی چهار گل به آستان حسینی تقدیم داشت و پرچمدار سپاه سیدالشهدا از دامان وی بود. او هم چنین با سوگواری پیوستة خود در شهرمدینه همواره یاد شهیدان کربلا را زنده میداشت و حوادث دلخراش و مصایب کربلا رایادآور میشد.
به این ترتیب در این مجموعه کوشش میشود، تا نقش بانوان را در ده بخشمجزّا تقسیم و بررسی نموده. اگر چه به یقین این مختصر نمیتواند انعکاس کامل همةحقایق باشد که گفتهاند: آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. بدانامید که اسوة نیکو و الگوی شایستة همة کسانی باشد که میکوشند تا با متابعت از اولیایدین، راه صحیح هدایت را بپیمایند.
1ـ بانوانی که در کربلا به شهادت رسیدند
اکنون شایسته است جهت تیّمن و تبرک، سخن را با نام بانوان سعادت مندی آغازکنیم که با نثار خون خود بر پهنای زمین کربلا نام خود را در جوار نام شهیدان کربلاجاودانه گردانیدند.
«یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً»
از این گروه میتوان به نام «ام وهب» همسر عبدالله بن عمیر کلبی یکی ازشهیدان کربلا اشاره کرد.
ابو مخنف، راوی اولین مقتل شهیدان کربلا، میگوید:
عبدالله بن عمیر کلبی به میدان جنگ رفت و با حضور او کارزار سختی در گرفت،به گونهای که گرد و غبار این زد و خوردها از افق دید میکاست.
وقتی گرد و غبار میدان فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر از خیمهها خارج شد وبه سوی میدان شتافت و چون با منظرة شهادت همسرش مواجه شد، خود را به نزدیکبدن او رسانید و بالای سرش نشست و پیوسته میگفت: بهشت گوارای تو باد. امیدوارمخدا مرا نیز در کنار تو بپذیرد. چیزی نگذشت که شمر به غلامش رستم دستور داد، تا باستون خیمه بر سرش بکوبد. عمود آهنین سرش را شکافت. او نیز در جای گاه شهیدانکربلا جای گرفت.
هم چنین، عاتکه فرزند مسلم بن عقیل نیز از کسانی بود که در اثر حملة دشمن بهخیام، زیردست و پای اسبان قرار گرفت و به گونهای سخت و مشقتآور به شهادت رسید.
هم چنین، نام هانیه، نوعروسی که در کربلا به همراه همسرش از روز اول محرم ودر مسیر حرکت سیدالشهداء اسلام آورده و به کاروان آن حضرت ملحق گردیدند، ازشهیدان کربلا شمرده شده است. او نیز پس از شهادت همسرش وارد میدان شد و چون برسر جسد بی جان همسرش نشست، غلام شمر او را به شهادت رسانید.
گروه دیگری از بانوان که تأثیر حضور آنان در کربلا غیرمستقیم بود، بانوانی بودندکه با تقدیم فرزندانشان به آستان حسینی، در یاری گری فرزند غریب رسول اکرم (ص) سهم داشتند.
از این دسته، میتوان به نام «ام البنین» اشاره کرد که مادر پرچمدار سپاه حسینیاست. او علاوه بر تقدیم فرزند رشیدش اباالفضل العباس به آستان حسینی، سه تن دیگراز فرزندانش را به گلستان حسینی تقدیم کرد و از این روی سهم به سزایی در کربلاداشت.
ام لیلا مادر حضرت علیاکبر (ع) همسر امام حسن و مادر قاسم بن الحسن (ع) ورباب همسر با وفای سیدالشهدا که فرزندش علیاصغر (ع) را به آستان حسینی تقدیمکرد، نیز از این گروه بانوان سعادت منداند.
بخشی از این گروه، زنانی بودند که خود در خیمههای حسینی صحنة شهادتفرزندانشان را نظاره میکردند و در کربلا حضور داشتند. از آن جمله حضرت زینبکبری بود که دو فرزندش «عون و محمد» در کربلا به شهادت رسیدند.
لیلی'' مادر حضرت علیاکبر، مادر قاسم بن حسن (رمله)، مادر عمرو بن جنادة وعبدالله بن مسلم از این گروه بودند.
دستة سوم، بانوان بزرگواری بودند که ضمن حضور در کربلا، همسرانشان را بهآستان حسینی تقدیم داشتند. از این دسته میتوان به نام «ام هانی» فرزند امیرمؤمنان و«ام کلثوم» دختر حضرت زینب اشاره کرد.
هم چنین همسر عبدالله بن عمیر کلبی و همسر جنادة بن کعب انصاری از اینقسم بانوان اند. اگر چه تأثیر بانوانی، چون همسر زهیر «دلهم» با آن که در کربلا حاضرنبود، کمتر از تأثیر حضور اینان نبود. به ویژه آن که زهیر از مشورت با او، توفیق و سعادتیاری سیدالشهدا را دریافت. یکی از همراهان زهیر بن قین که در بازگشت از سفر حجبا او هم سفر بود، گوید: ما به ناچار با قافله حسینی که راه به سوی کربلا میپیمود، هممسیر بودیم. به همین جهت زهیر میکوشید که هر کجا قافلة حسینی توقف میکند، اوحرکت کند و بالعکس، تا آن که به ناچار در یکی از منازل، هر دو در یک بیابان توقفکردیم. مشغول صرف غذا بودیم که فرستادة امام حسین (ع) آمد و زهیر را به نزد خویشخواند. زهیر نمیخواست آن حضرت را در این سفر همراهی کند، به همین جهت از دیدنفرستادة او خیلی ناراحت شد. ولی «دلهم» همسر زهیر گوید، به او گفتم: سبحان ا...!نمیخواهی به پسر رسول خدا جواب مثبت بدهی؟ میتوانی نزد او بروی و سخنش رابشنوی و بازگردی. زهیر به پیشنهاد همسرش و علی رغم میل باطنی خود به سوی خیامحسینی رفت و از جمله برجستهترین یاران حسینی و در شمار شهیدان سرشناس دشتگلگون کربلا جای یافت.
4ـ بانوانی که همسر و فرزند خود را تقدیم نمودند
از این قسم میتوان بانویی به نام «بحرّیه» را نام برد که وی همسر جنادة بن کعبانصاری خزرجی و مادر عمرو بن جنادة است.
جنادة از یاران سیدالشهدا : بود که در جریان اولین حملة دشمن به شهادترسید. پس از شهادت این صحابی با وفا، فرزند نوجوان او که یازده سال بیشتر نداشتخدمت امام حسین (ع) رسید و اجازة میدان خواست. امام حسین (ع) فرمود: این نوجوانپدرش در جنگ کشته شده و ممکن است مادرش ناراضی باشد.
امّا عمرو پاسخ داد: مادرم به من دستور داده که در جنگ شرکت نمایم. در نقلدیگری چنین آمده که امام حسین (ع) به او فرمود: پسرم! پدرت به شهادت رسیده و اگر توهم کشته شوی، مادرت در این بیابان به چه کسی پناه ببرد؟
جوان با شنیدن سخن امام خواست برگردد، امّا مادرش به او گفت: پسرم! آیاسلامتی خودت را بر یاری پسر رسول خدا (ص) ترجیح میدهی؟ نوجوان به سوی میدانرزم شتافت و جنگید تا به شهادت رسید.
دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به سوی خیمهها پرتاب کرد. مادر جلو آمد سرشرا برداشت و گفت: آفرین پسرم. آن گاه سر بریده را برداشت و آن را چنان به سوی دشمنپرتاب کرد که با ضربة آن یکی از دشمنان به هلاکت رسید و خودش عمود خیمهای را ازجا کند و رجز خوانان به سوی دشمن حمله کرد که امام (ع) در حق او دعا کرد و او را بهخیمه باز گرداند.
از دیگر بانوان این دسته میتوان به ام کلثوم صغری'' (رقیه) دختر امیرمؤمنان (ع) اشاره کرد که همسر مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) بود. او که در مسیر کربلا خبرشهادت همسرش را دریافت، در روز عاشورا فرزندش را نیز به آستان حسینی تقدیم کرد.
5ـ بانوانی که علی رغم اصرار همسرانشان خاندان حسینی را ترک نکردند
از خلال حدیث طولانی و زیبایی که از زبان شیرزن کربلا حضرت زینب کبری'' 3 در بیان حوادث شب عاشورا و احوال خیام حسینی در آن شب شنیدهایم در مییابیم که:پس از آن که امام حسین (ع) با یاران ثابت قدم خود اتمام حجت نمود و بیعت خویش را ازآنان برداشت تا بازگردند، ولی هرگز کسی بازنگشت به آنان فرمود: خدا شما را رحمت کندو به شما جزای خیر عنایت فرماید؛ اکنون هر که به همراه خود خانمی آورده برخیزد و او رابه قبیلة بنیاسدـ در نزدیکی زمین کربلاـ بسپارد. بانوانی که به همراه من هستند، پس ازمرگ من به اسارت دشمن در میآیند، میترسم که زنان شما هم اسیر شوند، پسبرخیزید و آنها را به بنیاسد بسپارید. علی بن مظاهر با شنیدن این سخن از جایبرخاست و به سوی خیمه رفت. همسرش با دیدن او به احترام از جای برخاست و پرسید:شنیدم که غریب فاطمه در میان شما خطبه میخواند، اما در پایان جمله هایی فرمود کهبه خاطر همهمة مجلس، چیزی نشنیدم. آن جناب در جمع شما چه فرمود؟
علی بن مظاهر، پیغام امام را ابلاغ کرد و گفت: اکنون برخیز تا به سوی قبیلةبنیاسد برویم و من تو را به آنها ملحق نمایم.
اما همسر علی بن مظاهر با شنیدن این سخنان از جای برخاست و سرش را بهعمود خیمه کوبید و اظهار داشت: به خدا قسم بیانصافی کردی، ای پسر مظاهر! آیا برایتو سهل است که دختران رسول خدا (ص) به اسارت بروند و من از اسارت دشمن در امانباشم؟ برایت سهل است که چادر از سر بانوان اهل بیت بردارند و من چادر بر سر داشتهباشم؟ برایت سهل است که زینتهای دختران رسول خدا (ص) را بربایند و من خود را بهزینت مزین کرده باشم؟ آیا میخواهی تو روز قیامت نزد رسول خدا (ص) به خاطر یاریفرزندش روسفید باشی و من نزد فاطمة زهرا 3 روسیاه؟ به خدا سوگند! که شما با مرداناهل بیت : همراهی میکنید، ما نیز زنانشان را تنها نمیگذاریم.
علی بن مظاهر با دیدگان گریان نزد فرزند رسول خدا (ص) بازگشت و عرض کرد:همسرم با آن که از قبیلة بنیاسد است، اکنون از رفتن خودداری میکند و میخواهد با شماهمراهی نماید. امام با شنیدن این خبر گریست و فرمود: خداوند به شما از جانب ما جزایخیر عنایت فرماید.
6ـ بانوانی که خانههاشان مرکز تجمع شیعیان و بحث و تحلیلهای سیاسی بود
در میان اهل کوفه که به تعبیر حضرت زینب 3 اهل دروغ و فریب کاری بودند ورفتار ناجوان مردانهشان با حضرت علی (ع) و مسلم بن عقیل سفیر امام حسین (ع) و خودآن حضرت شهره گردیده است. گاه بانوان غیرت مندی چون «ماریة عبدیه» را میبینیمکه نه تنها در دل هوای یاری سیدالشهدا را دارد، که خانهاش را در مرکز حوادث توطئهآمیزعبیدالله به محلی امن برای هواداران سیدالشهدا تبدیل میکند. این بانوی شیعه - که ازطایفه «عبدالقیس» بود و او را ماریة بنت سعد مینامیدند - مرکزی برای گفت و شنودها وتحلیل اخبار سیاسی آن روز به نفع سیدالشهدا : دایر نموده بود. وقتی این خبر به گوشابن زیاد رسید، به عاملانش دستور داد از این عمل ممانعت کنند و راه منزل این بانو رابرای شیعیان مشتاق سدّ نمایند. اما این بانو، اگرچه خود در عرصة کربلا حضور نیافت،توانست مردان جنگی را از خلال مباحث این خانه راهی کاروان حسینی نماید. از آنجمله یزید بن ثبیت و دو فرزند عبدا...و عبیدا...بن یزید از خلال مباحث و نقد وتحلیلهای سیاسی در این خانه بود که راه خویش را یافتند و به مکه برای یاری فرزندرسول خدا (ص) شتافتند.
6 ـ 1 ـ بانویی که به حضرت مسلم (ع) در شهر کوفه پناه داد و خانهاشرا در
اختیار او گذارد
از این دسته از بانوان که به گونة غیرمستقیم فرزند رسول خدا (ص) را یاری کردند،میتوان از «طوعه» بانوی مجاهد و شیرزنی نام برد که در شهر نامردان - شهر پیمانشکنان کوفه - به سفیر سیدالشهدا : پناه داد و او را در غربت شهر کوفه تنها نگدارد.طوعه همان بانوی سعادت مندی است که یک شب، سفیر سیدالشهدا : در خانهاششب تا صبح را با عبادت به سرآورد و آمادة فوز عظیم شهادت گردید.
6ـ 2 ـ بانویی از طایفة بکر بن وائل
پس از شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفایش در کربلا، لشگر عمر سعد بهسوی خیمههای حسینی هجوم آورده، به غارت و آتش زدن خیام و آزار اهل حرم اقدامنمودند. در این میان، یکی از بانوان که لشکر عمر سعد را همراهی میکرد و از قبیلة بکربن وائل بود، با دیدن این منظره شمشیر کشید و به سوی خیمة بانوان شتافت و صدا زد:ای آل بکر بن وائل! چگونه ایستادهاید و غارت خیمههای دختران رسول خدا (ص) را تماشامیکنید؟ مردانگی و غیرتتان کجا رفته؟ آن گاه با شعار یا لثارات رسول ا... (ص) به حمایتاز بانوان اهل بیت پرداخت. سخن از دل برخاستة این بانو، سرلوحة قیامهای شیعی شد وبه همین جهت قیام هایی که پس از آن برای خون خواهی امام حسین (ع) انجام یافت،غالباً با شعار یالثارات الحسین (ع) شناخته میشد.
6 ـ ـ بانوان قبیلة بنیاسد
مطابق نقل مورخّان، بانوان قبیلة بنیاسد که در نزدیکی سرزمین کربلا بودند،پس از شهادت امام حسین (ع) به سرزمین کربلا آمده و چون دیدند که سپاه عمر سعد،کشتگان خود را دفن کرده، ولی شهیدان اهل بیت : و یاران امام حسین (ع) را بابدنهای پاره پاره بر روی زمین رها کردهاند، نزد همسرانشان رفتند و گفتند: شما درپیشگاه خدا چه عذری دارید که فرزندان او را یاری نکردید. اکنون که از سعادت حمایتآل پیغمبر محروم شدید، برخیزید و این پیکرهای به خون آغشته را دفن کنید و راضینشوید که بیش از این آفتاب بر این بدنها بتابد.
مردان قبیلة بنیاسد با شنیدن این سخنان غیرت ورزیدند و به دفن شهیدانکربلا اقدام نمودند....همین بانوانِ سعادتمند بودند که در اربعین شهدای کربلا سه روزحضرت زینب 3 و همراهان او را در کربلا تنها نگذاردند و با همدردی با آنان، خود را درمصیبت اهل بیت شریک دانستند.
7ـ بانوانی که بر همسرانشان به خاطر یزیدی بودن آنها شوریدند
الف) عیوّف، همسر خولی
عمر سعد پس از واقعة کربلا، سرِ مقدس امام حسین (ع) را به خولی بن یزیداصبحی داد، تا نزد ابن زیاد ببرند. منزل خولی در یک فرسخی کوفه بود؛ شب یازدهمخولی سر سیدالشهدا : را به خانه آورد تا صبحگاهان نزد ابن زیاد ببرد.
خولی دو همسر به نامهای «عیوف» و «نوار» داشت. عیوف از مسلمانان مدینه(انصار) بود و سخت دل بستة اهل بیت عترت و طهارت بود. خولی که از علاقة همسرشبه اهل بیت : مطلع بود، سر را مخفیانه درون تنوری پنهان کرد، ولی عیوف نیمههایشب نوری دید که از تنور به آسمان ساطِع بود. او با اندوه فراوان از جای برخاست و شیونکنان در سوگ سیدالشهدا : لباس ماتم به تن کرد.
ب) نوار، همسر خولی
خولی همسر دیگری به نام «نوار» داشت. آن هنگام که خولی به ناچار سر بریدةامام حسین (ع) را به خانه برد، تا در فرصت مناسب به کاخ ابن زیاد ببرد، همسرش متوجهشد و به او گفت:
وای بر تو! مردم طلا و نقره به خانههاشان میبرند و تو سر فرزندِ رسول خدا (ص) رابه خانه آوردهای؟ به خدا سوگند! دیگر هرگز مرا در خانة خویش نخواهی دید و به اینترتیب از همسرش جدا شد. او میگفت: نوری دیدم که از آن سر به سوی آسمان میرفتو پرندگان سفیدی در اطراف آن تا صبح در پرواز بودند.
ج ـ هند، همسر یزید
هند فرزند عبدا...بن عامر در خانوادهای یهودی متولد شده بود. او در اثر یکبیماری مادرزادی فلج بود. پدرش برای درمان وی پزشکان فراوانی را تجربه کرده بود،ولی نتیجهای نگرفت. بهمین جهت به رسم آن روز در شهر مدینه او را به خانة حضرتعلی (ع) برد تا اگر در این خانه شفا یافت، او را به کنیزی در آن خانه بگذارد.
هند به دست امام حسین (ع) شفا یافت و به همین جهت در این خانه ماند و پساز شهادت حضرت علی (ع) برای کنیزی به خانة امام حسن (ع) رفت. در زمان خلافتمعاویه به حسب تقدیر به ازدواج یزید درآمد و از مدینه رفت. امّا به جهت آن که همةخاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانة اهل بیت : بود، سختبه این خانه دل بسته بود.
او که در شهر شام بود و از داستان حوادث کربلا خبری نداشت؛ روزی به همراه یکیاز بانوان به خرابة شام رفت، تا از اسیرانی که به تازگی آنها را به شام آورده بودند، دیدنکند. حضرت زینب 3 و ام کلثوم (ع) با دیدن هند او را شناختند، اما هند متوجه این امرنشد. به همین جهت از کاروان اسیران سؤال کرد: شما از کدام شهرها به این جا آمدهاید؟ابتدا کسی پاسخی نداد، ولی چون سؤال را تکرار کرد؛ حضرت زینب فرمود: از شهرمدینه هستیم. هند با شنیدن نام مدینه از جای برخاست و گفت: بهترین سلامهای منبر اهل مدینه. سپس گفت: میخواهم در مورد خانهای از شهر مدینه سؤال کنم. آیا شماخانه و خاندان حضرت علی (ع) را در این شهر میشناسید؟ حضرت زینب بازپرسیدند: از کدام یک از اعضای این خاندان میپرسی؟
هند گفت: میخواهم از احوال حسین (ع) و برادران و فرزندان او و خانم زینبوخواهرش امکلثوم و سایر بانوان بپرسم. حضرت زینب 3 با گریة جان سوزی در پاسخ اوفرمود: اگر از خانة علی (ع) میپرسی، ما خانة او را در شهر مدینه ترک کردهایم و منتظریمتا خبر مرگ بستگانش را به آن خانه ببریم. اما اگر از حسین (ع) میپرسی، سر بریدهایکه در برابر یزید نهاده شده، از آنِ حسین است. و اگر از عباس و سایر فرزندان علی (ع) میپرسی، ما آنها را در کربلا با بدنهای قطعه قطعه شده بر روی خاک رها کرده و به اینجاآمدهایم. اگر از زینب و ام کلثوم میخواهی، بدانی، من زینب 3 دختر علی (ع) و این همخواهرم امکلثوم هست.
هند با شنیدن این سخن شیون سر داد و نعرهکشان میگفت: آه، امام من، آقایمن حسینِ! کاش پیش از این مرده بودم و دختران فاطمه 3 به این حال نمیدیدم. و آنچنان گریست که بی هوش بر روی زمین افتاد. وقتی به هوش آمد، حضرت زینب 3 کوشید تا او را آرام کند و به خانه برگرداند، ولی هند پیوسته گفت: به خدا سوگند! به خانهنمیروم، تا آن که برای آقا و مولایم اباعبدا...الحسین (ع) اقامة ماتم و عزا کنم و همةبانوان هاشمی را با خود به خانه ببرم. هند در میان یک مجلس عمومی، بر یزید به خاطراین بدرفتاری با خاندان اهل بیت : شورید و او را سرزنش کرد و یزید هم به ناچار گناه رابه گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد....
8ـ بانوانی که با افشاگری و خطبهخوانی پیام عاشورا را فریاد کردند
اگرچه در این خصوص برجستهترین شخصیت مورد ذکر حضرت زینب 3 استکه پیام خط سرخ حسینی را به شیوة زیبایی که ویژگی خاندان اهل بیت : بود، فریادکرد. امّا در مسیر این کاروان با حرکتهای زیبای دیگری نیز در این خصوص مواجهمیشویم، از آن جمله:
الف) ام کلثوم
ام کلثومدر شهر کوفه در روز یازدهم محرّم در خطاب سرزنشآمیز به اهلکوفه چنین فرمود:
«ای اهل کوفه، وای به حالتان! با حسین (ع) چه کردید؟ او را تنها گذاشتید، به قتلرسانیدید و اموالش را به غارت بردید و خود را وارث او شمردید. زنانش را اسیر کرده، و آزاردادید. هلاکت بر شما باد، از رحمت خدا به دور باشید! که مصیبت بزرگی آفریدید! آیامیدانید بار چه گناه سنگینی را بر دوش خود نهادهاید و چه خونهای پاک و مطهری را برزمین ریختید؟ و چه اموال محترمی را به غارت بردید؟ شما برترین انسان پس از پیامبررا کشتید».
«قساوت باد شما را که از رحمت و مهربانی به دورید. به درستی که یاران خدارستگارانند و حزب شیطان زیان کاران».
سپس در خلال اشعاری که سرود. فرمود:
شما برادرم را به گونه زجر و سختی به شهادت رسانیدید، وای بر شما...! که بهزودی آتش پاداشتان خواهد بود. خونی را بر زمین ریختید که خدای آن را محترم شمردهبود و قرآن و سپس رسول خدا ریختن آن را حرام. آتش روز قیامت پاداشتان باد که بهیقین در آن جاودانهاید. من پیوسته تا زندهام بر برادرم میگریم، بر آن برادری که پس ازرسول خدا (ص) برترین بود و اشک هایم همچون سیل و باران پیوسته بر گونههایم جاریمیشوند و هرگز خشک نخواهند شد».
صاحبان مقاتل گویند: پس از آن که امکلثوم این عبارات را بیان کرد، مردم از گریهو شیون جنجالی به پا کردند و خاک بر سر خود میریختند و صورت میخراشیدند و سیلیبه صورت میزدند و واویلا میگفتند. سید بن طاووس در لهوف و محدث قمی در نفسالمهموم میفرماید:
پس از استماع این خطبه، مردان به سختی گریستند و هرگز دیده نشد، مردم بهشدت آن روز گریه کنند.
ب) رباب همسر باوفای امام حسین (ع)
رباب یکی از همسران سیدالشهدا : بود که در کربلا کودک شیرخوارهاش درمیان دستان امام حسین (ع) شربت شهادت نوشید و خود نیز به همراهی کاروان کربلا تاشام رفت. او در مجلس جشن یزید در شام چون سر بریدة امام (ع) را دید سر را در آغوشگرفته بوسید و در ضمن اشعاری فرمود:
آه حسینم! من هرگز حسین را که در برابر تیر و نیزة دشمنان قرار گرفت، فراموشنمیکنم. حسین را در کربلا فریب دادند، دعوت کردند و سپس با لب تشنه به شهادترسانیدند. خداوند دشمنانش را در قیامت سیراب نگرداند.
این اشعار که در آن مجلس بیان گردید، سندی شد که شهادت امام (ع) را به دستدشمنان اثبات میکرد و گرنه چه بسا دشمن در صدد آن بود که شهادت امام را مخفیداشته و چنان وانمود کند که در اثر بیماری از دنیا رفته است.
این بانوی سعادتمند وقتی که در اربعین، کاروان به کربلا بازگشت، همراه آن بهمدینه نرفت و مدت یک سال در کنار قبر امام حسین (ع) خیمه زد و به سوگواری پرداختو گریست و عهد کرد که زیر آفتاب بنشیند و هرگز زیر سایه نرود، چون بدن امامحسین (ع) را زیر آفتاب کربلا دیده بود و سوگند یاد کرد که هرگز موهایش را شانه نزند.
صاحب مقتل لواعج الاشجان گوید: او پس از واقعة کربلا یک سال بیشتر زندهنماند و در این مدت هرگز زیر سایهبان نرفت.
ج) فاطمه صغری
فاطمه بنت الحسین (ع) فرزند سیدالشهدا و مادرش ام اسحق بود. وی نیز در کوفهپس از خطبة حضرت زینب 3 با رشادت ویژهای که شایستة فرزندی امام حسین (ع) است ابراز سخن کرد. او فرمود:
«ای اهل کوفه، ای اهل مکر و فریب! ما را کافر شمردید و ریختن خونمان راحلال؟ خون از شمشیرهاتان میچکد و شادمانی میکنید؟ به زودی عذاب بر شما نازلمیشود. وای بر شما! با چه دستی بر ما ظلم کردید؟ و چگونه نفسی شما را بر کشتن ماترغیب کرد؟ چگونه پاهایتان یاری کرد که به جنگ ما بیایید؟ قلب هایتان را قساوتگرفته و بر دل هایتان مهر زده شده است؟ چشمها و گوش هایتان از شنیدن و دیدن آیاتالهی ناتوان گردیدهاند و شیطان عمل زشت شما را برایتان زیبا جلوهداد و بر چشمها یتانپردهای نهاد، که دیگر هدایت نمیشوید.
«ای مردم کوفه هیچ میدانید که چند خون از رسول خدا بر ذمّة شماست که از شماطلب خواهد کرد؟ آن مکرها و حیلهها که با برادرش علی بن ابی طالب کردید. حال با
این همه ظلم و مکرها عدهای بر این اعمال زشت به دیدة فخر و بزرگ منشی مینگرند.آیا به کشتن مردمی مینازید که خداوند آنان را به پاکی ستود و پلیدی را از آنان
دور کرد؟ پس خشم خود را فرو برید که البته برای هر کس آنچه پیش میفرستد، باقیخواهد ماند.
سخن که به این جا رسید، اهل کوفه با چشمان گریان نزد دختر رسول آمدند و از اوخواستند که خاموش شود و بیشتر آنان را رسوا نگرداند.
9ـ بانوانی که در کربلا امانتدار امامت بودند
الف) ام سلمه
ام سلمه، یکی از برترین همسران پیامبر پس از حضرت خدیجه 3 بانوی بزرگوارو والا مقامی بود که به جهت شخصیت وی، اوّلاً: آیة تطهیر در شأن اهل بیت : در خانةاو نازل شد. به علاوه رسول خدا (ص) داستان کربلا و مصائب سیدالشهدا : را بر او بازگونموده و خاک کربلا را برایش به ودیعه نهاده بود که به محض وقوع آن حادثه عظیم وهولناک از آن مطلع گردد، که هم چنین نیز شد. عصر عاشورا، اهل مدینه دیدند که از خانةامالمؤمنین «ام سلمه» صدای شیون برخاست، چون علت را جویا شدند. فرمود: اکنون درعالم رؤیا پیامبر را دیدم که غبارآلود و خسته بود. پرسیدم یا رسولا...!کجا رفته بودی کهچنین غبار آلودهای؟ فرمود: اکنون از کربلا برمیگردم و شاهد شهادت فرزندم حسین (ع) بودم. ام سلمه گوید: چون از خواب بیدار شدم، به سوی تربتِ کربلا دویدم، دیدم خونِ تازه،درون شیشه میجوشد؛ دانستم که حسین در کربلا به شهادت رسید.
به همین سبب اولین مجلس عزای امام حسین (ع) در مدینه مقارن با شهادتامام حسین (ع) در خانةام سلمه برگزار گردید و اهل مدینه او را در این ماتم تسلامیدادند.
ام سلمه، یکی از بانوانی بود که امام حسین (ع) به هنگام خروج از مدینه با اوخداحافظی کرد و او را «مادر» خطاب نمود. او به اصرار میکوشید تا امام (ع) را از مأموریترفتن به کربلا به خاطر عواقب آن باز دارد، ولی امام حسین (ع) این امر را مشیت پروردگارشمرد.
امام باقر (ع) فرمود: هنگامی که امام حسین (ع) به سوی عراق رهسپار گردیدوصیت نامه و کتاب هایش را به ام سلمه سپرد و فرمود: هنگامی که فرزند بزرگم، نزد توآمد و وصیت نامه را طلب کرد، آنها را به او بده. توجه به اهمیت این امانت، میتواندبیانگر شخصیت یگانة این بانوی بزرگوار باشد.
ب) فاطمه بنت الحسین
فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز یکی از بانوان محترمی بود که امام حسین (ع) امانتهای امامت را به او سپرد، تا به امام سجاد (ع) برساند.
ج ـ حضرت زینب
بیشک، یکی از برجستهترین بانوانی که امانتهای امامت را به نحو شاخص وویژهای حمل نمود و در زمان شایسته به صاحب آن امام عصر خویش، حضرت سجاد (ع) تحویل داد؛ حضرت زینب کبری'' 3 بود که نقش ویژه و شاخص این بزرگوار در حوادثکربلا برجستهتر از آن است که نیازی به ذکر و تحلیل آن باشد.
10ـ بانوانی که عزّت اهلبیت را پاس داشتند
اگرچه بانوانی که کاروان حسینی را همراهی میکردند از طبقات مختلف اجتماعیبودند، بانوانی، چون «کبشه» ام سلیمان، کنیزی بود که همسرش از یاران امام حسن (ع) بود و وقتی به عنوان پیک امام حسن (ع) به سوی اشراف بصره رفت به دستور عبیدالله اورا به شهادت رسانیدند. در کربلا به همراه پسرش افتخار همراهی سیدالشهدا (ع) و حضوردر رکاب آن حضرت را یافت و پس از شهادت فرزندش به همراه اهل بیت به اسارت بهشام رفت و سپس به مدینه بازگشت. و یا ام وهب که بانویی تازه مسلمان بود... حضوربزرگوارانی چون «فضه» کنیز حضرت زهرا 3 به جمع کاروانیان کربلا، معنایی دیگرمیبخشید. این جمع به ظاهر ناهمگون و متفاوت در یک خصوصیت اشتراک یافتند کهآن غیرتمندی شان، در پرتو عزّت اهل بیت : بود. مطابق تواریخ وقتی امام حسین (ع) برای وداع آخر نزدیک خیمهها آمد، بانوان را یک یک به نام صدا کرد و از آنان خداحافظیکرد و فرمود:
«استعدّوا للبلاء... و لاتشکوّا؛
خود را برای بلایا و مصایب آماده کنید و هرگز شکایت نکنید که اجرتان کممیشود. مصایب بانوان چندان سخت بود که امام حسین (ع) در وداع آخر خودمیگریست. وقتی حضرت زینب 3 علت را جویا شدند فرمودند: « کیف لاابکی و عمّاقلیل تساقون بین العِدی'' ؛ چگونه نگریم که میدانم به زودی شما را به اسارت میبرند.
اگرچه در طول تاریخ کربلا به نامهایی از بانوان بر میخوریم که گاه به همراههمسر و فرزند خویش به کربلا آمده و آنها را در راه نهضت حسینی فدا کردند و خم به ابرونیاورده و خود به اسارت رفتند، تا با اهل بیت امام حسین (ع) مواسات کنند، اما به یقینتوجه به حوادث پس از شهادت امام حسین (ع) همواره از ممیزاتی است که به وجود بانواندر کاروان حسینی معنا میدهد. به یقین این بانوان بودند که حوادث عاشورا را روایتکردند و سینه به سینه و منزل به منزل در طول سفر کربلا تا شام یاد شهیدان و اهداف آنهارا زنده نگه داشتند. این بانوان بودند که با حفظ عزّت اهل بیت : با وجود همة مصایبروز عاشورا و شب و روز یازدهم و پس از آن تا شام که امام سجاد (ع) نزدیک سی و سهسال بر آنها گریست، خم به ابرو نیاوردند و ذرهای عقب نشینی نکردند و با تحمل همةسختیها و شداید هر کجا کاروان کربلا پا میگذاشت، زمینة قیام و انقلابی را فراهممیکردند؛
چنان که حضور آنان در شهر شام ـ مرکز خلافت یزید ـ چنان کار را بر یزید دشوارکرد که ناچار شد در مقابل کارهای زشت خود زبان به عذرخواهی بگشاید و گناه را به گردندیگران بیندازد و از آن مهمتر آن که به کاروانیان اجازه دهد درون کاخ او مجلس ماتمحسینی به پا کنند و بر سوگ امام شهیدان بگریند و....
اگر چه در کربلا درسهای متفاوتی نهفته است و این حضور بانوان در آن مرحلةحسّاسِ تاریخ، بیانگر نقش حساس آنان در اجتماع میتواند باشد، اما به یقین درسدیگری که از این داستان میتوان آموخت آن است که کربلا صحنة نمایش توفیقهایالهی بود. که « فی تقلُّب الأحوالِ عِلْمَ جواهرُ الرّجال ؛ در سختیها جوهرة انسانها آشکارمیشود». کربلا نمایش حضور بانوی کنیزی چون: فکیهه در کنار بانوی متمولّی چوندُلهم همسر زهیر است. نمایش نقش بانوانی که آسیهوار در خانة فرعون زمان بر اوشوریدند و خود راه خویش را یافته و رسالت خود را به انجام رسانیدند و سالها پس از آنهم، بانویی چون ام البنین با یاد مصایب کربلا همه روزه مصایب کربلا را در برابر دیدگاناهل مدینه زنده میکرد و بر مصایب راد مردانِ حقیقتی سترگ اشک میریخت.
سخن را با کلامی از رهبر فرزانة انقلاب به پایان میبریم که فرمود:
«اگر کشور بتواند جامعة زنان را با تکیه بر تعلیمات اسلامی با همان معارفی کهاسلام خواسته آشنا کند، من تردیدی ندارم که پیشرفت و ترقی کشور در آینده مضاعفخواهد شد. در هر میدانی که بانوان مسئولانه وارد شوند، پیشرفت در آن چندین برابرخواهد شد. خصوصیت حضور خانمها در میدانهای مختلف این است که وقتی زنِخانواده وارد میدان میشود؛ یعنی همسر و فرزند او هم وارد شدهاند. حضور مرد به اینمعنانیست.»
منابع
1. قرآن کریم
2. موسوعة کلماتالحسین (ع) ، معهدتحقیقات باقرالعلوم،نشردارالمعروف، 1373 ه ش.
3. ابصار العین، سماوی، ترجمه: عقیقی بخشایشی، نشر: نوید اسلام، 1368.
4. سوگنامه آل محمد (ص) : محمد محمدی اشتهاردی نشر: ناصر، 1369.
5. مقتل الحسین (ع) ، مقرّم، نشر: دارالاضواء، بیروت، 1420 ه ق.
6. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، نشر: مکتبه اسلامیه، 1410 ه ق.
7. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، نشر: آفتاب، 1363.
8. منتخب التواریخ: خراسانی، نشر: مکتبه اسلامیه، 1347.
9. وقایع الایام، خیابانی، نشر: مکتبه مصطفوی، 1410 ه ق.
10. لهوف علی قتل الطفوف، ابن طاووس، نشر: شریف رضی، 1371.
11. لواعج الاشجان، سید محسن امین، نشر: دارالتعارف بیروت، 1402ه .ق.
12. محدثات شیعه، نهلا غروی نائینی، نشر: امین، 1372.
13. مقتل الحسین. ابی مخنف، نشر: دارالکتاب، 1405 ه ق.
فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوى مبارزه سیاسى زن امروز
چکیده
عملکرد سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت، پس از دوران رحلت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تا زمان شهادت ایشان، از فرازهاى مهم تاریخ اسلام است که در این مقاله، نحوه مبارزات و برخوردهاى حضرت زهرا علیهاالسلام با غاصبان خلافت و شیوههاى سیاسى اتخاذ شده براى رسیدن به هدف، با محور دفاع از ولایت و امامت مورد بررسى قرار گرفتهاند.
کلیدواژهها: حضرت زهرا علیهاالسلام ، امامت، مبارزه سیاسى، پایگاه سیاسى، انقلاب درونى، سکوت، فدک، وصیت، شهادت.
مقدّمه
گرایش به الگو و پىروى از مُد نیاز بشرى است که در جهت کمالگرایى و تکاملطلبى به طور فطرى در درون انسانها نهاده شده است و علم امروز آن را «همانندسازى» مىنامد. از اینرو، مشاهده مىکنیم که نیاز به الگو و الگودهى به نسلها، در آموزههاى دینى به طور آشکار مورد توجه قرار گرفته است و قرآن به صراحت، به معرفى الگوها و اسوههاى «مثبت» و «منفى» مىپردازد؛ و اسوههاى مثبت ثابتى را مطرح مىکند که در تمام عصرها و براى همه نسلها قابل اتّکا و پىروى در عمل هستند.
در معرفى الگو، آن نوع رفتارهاى اجتماعى به عنوان «مدل» یا «راهنماى عملى» مدّ نظر قرار مىگیرند(2) که از دیدگاه اسلام، در قرآن و روایات (آموزههاى دینى پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام ) به عنوان نمونه و الگوى عملى معرفى شدهاند. رمز ماندگارى الگوها(3) «زنده بودن تفکر و اندیشه الگوهاى مطرح شده»، «همسویى سیره و سخن آنان با فطرت انسانها»، «یکسانبینى جهانبینى و آرمانها» و «شناخت پیروان آنان» قابل توجه و حایز اهمیت است. هر قدر این شناخت وسیعتر و عمیقتر باشد بهتر مىتوان محتواى پیام و گفتار و رفتار آنان را به دست آورد و از آنها در جهت رسیدن به سعادت و تکامل و تحقق ارزشهاى فطرى و الهى بهره برد.
شناخت و معرفت نسبت به الگوهاى شایسته، مانع از هدر رفتن یگانه سرمایه آنها (عمر) مىشود. از اینرو، امام خمینى رحمهالله با تأسّى به الگوهاى عملى در اسلام مىفرماید: «ما باید سرمشق از این خاندان [خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله ] بگیریم؛ بانوان ما از بانوانشان و مردان از مردانشان، بلکه همه از همه آنها. الگوى حضرت زهرا علیهاالسلام الگوى پیغمبر است.»(4) اما رسالت و تکلیف بر شناخت معصومان علیهمالسلام ، ما را بر آن مىدارد که عملکرد آنها را مورد بررسى قرار دهیم. با توجه به اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام الگوى عملى و عینى براى زنان مسلمان است که مىتواند در همه زمینهها سرمشق نسل امروز و فردا قرار گیرد، در این مقاله، به اختصار به ابعاد سیاسى زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام و مبارزات ایشان در دفاع از حریم ولایت و امامت مىپردازیم.
مبارزهاى که ریحانه نبى در حسّاسترین دوران آغاز کرد، از زمان آغازین انحراف جامعه پس از رحلت نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله ، به عنوان مهمترین و محورىترین حرکت سیاسى جامعه محسوب مىشد. هنگامى که او تعدّى غاصبان خلافت را به حریم ولایت و امامت دید، با تمام قوا و با روشهاى خود، براى دفاع از این حریم وارد عرصه فعالیتهاى سیاسى شد و در طول 75 روز (و به قولى 95 روز) همچون پروانه وجود خویش را براى تثبیت امامت، فداى ولایت کرد. امام خمینى رحمهالله در بیان عملکرد آن حضرت و درک عظمت آن حضرت چه زیبا فرمودند:
«زنى که هر کس با هر بینش، درباره او گفتارى دارد و از عهده ستایش او نیز برنیامده. احادیثى را که از خاندان وحى رسیده به اندازه فهم مستمعان بوده و دریا را در کوزهاى نتوان گنجاند و دیگران هر چه گفتهاند به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او ...»(5)
جایگاه سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام
کانون تربیت سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام
تولّد فاطمه زهرا علیهاالسلام در دوران جاهلیت و شیوه رفتار پیامبر صلىاللهعلیهوآله با این انسان الهى از ابتدا یک امر سیاسى (تکلیف الهى) بود. او در کانون سیاست و بحرانهاى جامعه رشد مىکرد و تربیت مىیافت و همراه با تحوّلات و بحرانها، درس مىآموخت و شیوههاى حضور در صحنه را عملاً آموزش مىدید. رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله زدودن خرافات جاهلیت و معرفى جایگاه شامخ زن در آفرینش بود و رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله در رفتار خود با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، سعى داشت نگرش جامعه را به سوى زن از ابعاد شهوانى لهو و لعب، به ابعاد ملکوتى و ظرافتهاى روحى و نقش تربیتى و مدیریتى زن تغییر دهد.
مقام و موقعیت ممتاز حضرت فاطمه علیهاالسلام و تثبیت جایگاه محکم او در انجام رسالت الهى بهگونهاى بود که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در موقعیتهاى گوناگون، همواره بر دستان فاطمه زهرا علیهاالسلام بوسه مىزد؛ هرگاه صدیقه مرضیه در جمعى وارد مىشد که پیامبر در آن میان بودند، به احترام آن حضرت از جاى خویش بلند مىشدند و او را در جایگاه خود مىنشاندند؛(6) هنگام خروج از مدینه، از آخرین فردى که خداحافظى مىکردند فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام ورود به شهر هم به دیدار اولین کسى که مىشتافتند باز هم راضیه مرضیه علیهاالسلام بود.(7)
مشروعیت بازیگران سیاسى
مشروعیت بازیگران و رهبران سیاسى در هر جامعهاى مستلزم پیشنیازهایى است تا مردم جامعه با توجه به عملکردها و رفتار رهبران سیاسى مشروع و مقبول جامعه، نسبت به افراد جدید، شناخت و آگاهى لازم را به دست آورند و بتوانند نسبت به شخصیتهاى تازه وارد در امور سیاسى و اجتماعى جامعه و مشارکت آنان آگاهى کسب کنند و شخصیتهاى جدید را به عنوان رهبران آینده جامعه بشناسند. در صحنه سیاسى جامعه عرب جاهلى، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با کردار، گفتار و عمل خویش در مورد خاندان نبوّت و امامت حضرت على و فرزندانش و نقش فاطمه زهرا علیهاالسلام (8) در ارتباط با نبوّت و امامت و رضایت الهى، شناختهاى لازم را به جامعه مىدادند و در کلام و گفتار خود، مواضع اهل بیت علیهمالسلام را با عبارتهاى گوناگون تحکیم مىکردند. پیامبر در طول دوران رسالت خود، براى رشد و استقلال فرهنگى مردم تلاش و کوشش بسیار کردند تا جامعه را نسبت به آینده آگاه سازند.
از سوى دیگر، پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله در زمینه مسئولیت و رهبرى زنان، راضیه مرضیه علیهاالسلام را براى پذیرش این رسالت الهى تربیت کردند. فاطمه زهرا علیهاالسلام اولین درس را در بحرانىترین شرایط سیاسى و اقتصادى ـ یعنى در محاصره «شعب ابىطالب» آموخت(9) و به تدریج، با علم لدنّى که داشت، مجالس بحث و وعظ و درسهاى تفسیر و احکام در مدینه براى بانوان جامعه دایر کرد.(10)
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با سخنان گهربار خود درباره جایگاه فاطمه زهرا علیهاالسلام نزد خدا،(11) نزد آن حضرت(12) و جامعه، در شیوههاى برخورد با فاطمه زهرا علیهاالسلام ، ازدواج با حضرت على علیهالسلام ،(13) ماجراى مباهله با مسیحیان نجران و حضور حضرت زهرا علیهاالسلام در آن جمع،(14) محدودکردن دایره اهل بیت علیهمالسلام (15) و اشخاص آن، با احادیث گوناگون، مانند حدیث «کساء»،(16) «سفینه نوح»،(17) «ثقلین»(18) و ماجراى غدیر خم،(19) رسالت خود را به پایان رساندند و جامعه را براى پذیرش امامت حضرت على علیهالسلام آماده ساختند.
اما متأسفانه جاهلیت چنان در تار و پود جامعه ریشه دوانده بود که پس از رحلت ایشان، در ماجراى «سقیفه بنى ساعده» در فضاى آکنده از اندوه و غم و ماتم رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله ، بازیگران سیاسى چنان جوّ را تغییر دادند و سریع عمل کردند که مقام خلافت را، که حق مسلّم حضرت على علیهالسلام بود، غصب کردند.(20) انحراف و تخریب افکار عمومى و جنگ قدرت از کودتاى «سقیفه بنى ساعده» آغاز شد. جامعه اسلامى نیز که حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله در طول دوران نبوّت خود، ساختار آن را پىریزى کرده بودند، با حرکت کودتاگران سقیفه و زنده کردن ارزشهاى جاهلى و روحیه ناسیونالیستى و سکوت یاران سُستاراده و فرصتطلبان دچار انحراف شد.
حضرت زهرا علیهاالسلام هم، که در بطن مسائل سیاسى جامعه و بحرانها رشد کرده و تربیت یافته بود و رسالت دفاع از حق و حقیقت را بر عهده داشت، با بصیرت و آگاهى عمیق نسبت به توطئهاى که مسیر امامت را منحرف ساخته بود، هشیارانه وارد عرصه جامعه شد و به صورت یک سیاستمدار آگاه و مدافع حریم امامت، در صحنه جامعه حضور جدّى و فعال یافت و رهبرى دفاع از امامت را برعهده گرفت.(21) او زنى است تربیتشده الهى و پیامبر زمان خود. پذیرش رهبرى امام على علیهالسلام از سوى یک زن، با تفکر موجود جاهلى نسبت به زن تضاد داشت؛ اما از سوى دیگر، با پیشذهنیتهایى که پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله درباره حضرت زهرا علیهاالسلام در جامعه ایجاد کرده بودند، کاملاً همخوانى داشت و هنوز وجود گوهر گرانقدرى همچون فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان قوىترین رکن سیاسى جامعه براى تشخیص و شناخت حق از باطل مطرح بود.
دخت گرامى حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله به خاطر بیدارى جامعه و آگاهى مردم در انحراف آغازین خود، فعالیتهاى سیاسى خود را آغاز نمود. بررسى فعالیتها و روشهایى که فاطمه زهرا علیهاالسلام اتخاذ کرد، نمونهاى است که نشان مىدهد اسلام مىخواهد افراد جامعه، اعم از زن و مرد، همیشه نسبت به مسائل جامعهاى که در آن زندگى مىکنند، آگاهى و شناخت لازم داشته باشند تا بتوانند در امور سیاسى جامعه مشارکت کنند و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ، سدشکنِ تفکر غلط جاهلیّت نسبت به زن بود که با تمام وجود، سرشار از عشق الهى و رسالت نبى، دفاع از امامت و ولایت را رهبرى کرد.
روشهاى مبارزه سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام
الف. تهدید غاصبان خلافت
پس از رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله هنگامى که حضرت على علیهالسلام در حال غسل و کفن و دفن پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود، بعضى از بازیگران سیاسى با مسموم کردن جوّ، در «سقیفه بنى ساعده» خلافت را غصب کردند(22) و خلیفهاى را بر خلاف حدیث غدیر خم و خط مشى پیامبر و رسالت الهى انتخاب نمودند. عدهاى از بازیگران سیاسى براى مشروعیت بخشیدن به خلیفه وقت و مقبولیت خلافت غصب شده و بر حق نشان دادن آن و سرپوش گذاردن بر مسیر انحرافى، بیعت گرفتن از خلیفه ذى حق را عَلَم کردند و براى بیعت گرفتن از حضرت على علیهالسلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمدند، ولى با امتناع حضرت فاطمه علیهاالسلام در گشودن در مواجه شدند. به همین دلیل، دَرِ خانه او را به آتش کشیدند،(23) فاطمه علیهاالسلام را مورد هجوم قرار دادند(24) و او از شدت درد بىهوش شد و فرزند خود را سقط کرد. آنان حضرت على علیهالسلام را براى بیعت گرفتن با خلیفه وقت به مسجد بردند. زمانى که حضرت فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد، سراغ امام بر حق، على علیهالسلام ، را گرفت. وقتى متوجه شد که او را به مسجد بردهاند، بلافاصله دست فرزندان خردسالش حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و به مسجد رفت.(25) هنوز مردم عوام جامعه و مهاجران و انصار برخوردهاى باکرامت و بزرگوارانه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با فاطمه زهرا علیهاالسلام و سخنان پیامبر را نسبت به دخت گرامىاش از یاد نبرده بودند و احترام و تکریم خود را نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام در باطن ضمیر خویش در نظر داشتند. وقتى که فاطمه زهرا علیهاالسلام به مسجد رفت و غاصبان خلافت را تهدید کرد که اکنون خدا را به یارى مىطلبم، با تهدید او، غاصبان خلافت تا حدى جا خالى کردند و از بیعت گرفتن با حضرت على علیهالسلام دست برداشتند و در این مبارزه، فاطمه زهرا علیهاالسلام با پیروزى به خانه برگشت.(26)
ب. تحتتأثیر قرار دادن افکار عمومى جامعه (گریه کردن)
در مرحله دیگر، فاطمه زهرا علیهاالسلام تاکتیک «گریه» را انتخاب کرد(27) و به عنوان یک حربه سیاسى از آن بهره برد. صدیقه طاهره علیهاالسلام محل گریه خود را مرکز اجتماع مسلمانان(28) قرار داده بود؛ بر سر قبر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ، شهداى احد و قبرستان بقیع مىرفت و در این اقدام، همراه کودکان خردسالش (براى تحت تأثیر قرار دادن جامعه) و در ساعات شب و روز با ذکر مرثیههایى در فقدان پدر بزرگوار خویش(29) و انحراف امّت پس از رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله سعى مىکرد جامعه خفته را بیدار سازد.
ج. سخنرانى (با تکیه بر فدک)
حربه سیاسى دیگر، سخنرانى با تکیه بر غصب «فدک» بود(30) که به دنبال غصب آن توسط خلیفه وقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام بار دیگر از این حرکت رژیم حاکم به عنوان یک حربه سیاسى و فرصت مناسب سیاسى براى روشن ساختن اذهان جامعه در غصب خلافت مسلّم حضرت على علیهالسلام استفاده کرد. در حقیقت، فاطمه زهرا علیهاالسلام به نام غصب حق مالکیت خویش، به اعتراض سیاسى و استیضاح حاکم وقت پرداخت و به مسجد رفت و خطبه خواند.(31)
در این خطبه، چند فراز و نمود خاص وجود دارند. فاطمه زهرا علیهاالسلام در ابتدا، با یادآورى رسالت پیامبر و دفاع از رهبرى و امامت بر حق حضرت على علیهالسلام و حق مالکیت خویش بر فدک از لحاظ قانون ارث در اسلام، با سازشکاران سیاسى اتمام حجت کرد. ایشان در فرازى از آن خطبه مىفرماید:
«هان اى مردم! بدانید من فاطمهام و پدرم محمّد صلىاللهعلیهوآله ، انتها و ابتداى کلامم یکى است؛ هرگز آنچه مىگویم غلط نبوده و آنچه انجام مىدهم ظلم نیست.»(32)
نکته بارز در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام این است که آن حضرت با فصاحت و بلاغت خاصى به دفاع از مقام ولایت و امامت حضرت على علیهالسلام مىپردازد. در فرازى از این خطبه مىفرماید:
«... و چون خداوند پیامبرش را به خانه انبیا فراخواند، جایى که برگزیدگانش زندگى مىکنند، خارهاى نفاقتان سر برون آورد و پوشش دینتان رنگ باخت و صداى سرکرده گمراهان درآمد و پستمهرهاى ذلیل و ناشناخته ظهور کرد و نازپرورده جاهلان مفسد زمزمه سر داد. پس بر دلها و زندگىتان سوار شد ... و شما بر حق غضب کردید...»(33)
دفاع از حریم ولایت توسط یک زن و بذرى که او در مسجد با سخنان مستدل و منطقى خود کاشت، بعدها در بیعت مردم با حضرت على علیهالسلام (پس از قتل عثمان) به ثمر نشست.
در فراز دیگرى از این حرکت سیاسى، حضرت زهرا علیهاالسلام به دفاع از ارث زن در اسلام مىپردازد؛ دفاع از مالکیت بر حق زن. این حرکت بر خلاف راه و رسم موجود در افکار جاهلى بود که در بعضى از اذهان رسوخ داشت. اما آنچه را اسلام حق مىدانست براى فاطمه زهرا علیهاالسلام معیار و محک بود، نه عرف و سنّتهاى جاهلى. آن حضرت توانست با حضور در مرکز اجتماع مسلمانان و مهمترین مکان معتبر سیاسى ـ یعنى مسجد ـ به محاجّه با خلیفه وقت بپردازد و او را به استیضاح بکشاند و با رسوایى سیاسى حاکمان وقت، تا حد زیادى مشروعیت آنان را زیر سؤال برد و رسمهاى جاهلیت را درهم بشکند(34) و نشان دهد که هیچ حکومتى نمىتواند حق و مال کسى را غصب کند، حتى اگر این حق متعلّق به یک زن باشد.
د. رایزنى سیاسى
حضرت فاطمه علیهاالسلام همچون سیاستمدارى قهرمان، به تکلیف و رسالت الهى خویش عمل مىکرد و براى روشنساختن افکار عمومى از انحراف مسیر امامت، چهل شبانهروز(35) دست حسن و حسین علیهماالسلام را مىگرفت و سوار بر مرکبى مىشد و همراه با حضرت على علیهالسلام به درِ خانه مهاجر و انصار مىرفت تا آنها را نسبت به غفلتى که دچار آن شدهاند و انحراف موجود، بیدار سازد و غافلان و راحتطلبان را هوشیار سازد. فاطمه زهرا علیهاالسلام در حقیقت، با رایزنى سیاسى خود، با یاران رسول صلىاللهعلیهوآله اتمام حجت مىکرد و همچون دیپلماتى آگاه، با حضور خویش سعى مىنمود مسیر انحراف امّت را روشن سازد و مسیر واقعى را که امامت على علیهالسلام است و نیز حریم ولایت را روشن و بىپیرایه ارائه دهد تا در فرداى قیامت، براى صاحبان زر و زور و تزویر و عافیتطلبانى که فریب خوردهاند، بهانهاى وجود نداشته باشد.
ه. اعتصاب سخن (سکوت سیاسى)
در مسیر دفاع از حریم ولایت و امامت، فاطمه زهرا علیهاالسلام شیوه مبارزاتى دیگرى را با سکوت خود آغاز کرد، و آن «اعتصاب سخن» با حاکمان وقت بود.(36) صدیقه طاهره علیهاالسلام شیوهاى سیاسى را آغاز کرد که تداومدهنده تاکتیکها و شیوههاى مبارزاتى قبلى آن حضرت بود. تمامى این شیوهها در راستاى یکدیگر معنا مىدهند. آن حضرت با اتخاذ حرکتهاى سیاسى خاص از قبیل گریه در مراکز شلوغ و محل عبور و مرور مسلمانان، حضور در مسجد و مراجعه به خانههاى مهاجر و انصار ـ که تمامى آنها با حضور قوى آن حضرت در صحنه مبارزات سیاسى همراه بودند ـ جامعه را از لحاظ افکار، تحتتأثیر قرار داد، ولى ناگهان شیوه مبارزه سیاسى خود را تغییر داد و سکوت اختیار کرد.
این تاکتیک و شیوه جدید در اذهان جامعه، که به حضور آن حضرت در صحنه عادت داشتند، سؤال ایجاد مىکرد و مسئلهبرانگیز بود که چه شده است که فاطمه زهرا علیهاالسلام سکوت کرده است؟ این تغییر رویه به طور طبیعى، توجه اجتماع را جلب مىکرد و افکار عمومى را به تکاپو وامىداشت تا در پى یافتن علت آن باشند. فاطمه علیهاالسلام در محاجّه خود عهد کرد که دیگر با خلیفه سخن نگوید.(37) پس از حضور خلیفه در خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام و گفتوگوى کوتاه آنها با حضرت فاطمه علیهاالسلام که حضرت على علیهالسلام در این میان پیامبر سخن مابین فاطمه علیهاالسلام و خلیفه وقت بود،(38) و گرفتن اعتراف از خلیفه وقت مبنى بر مقام شامخ حضرت فاطمه علیهاالسلام از زبان پیامبر در اینکه رضایت فاطمه رضایت خدا و خشم او خشم خداست، فاطمه زهرا علیهاالسلام مشروعیت خلیفه را زیر سؤال برد و اذهان جامعه و افکار عمومى را در مشروعیت خلیفه وقت دچار تردید کرد که فاطمه علیهاالسلام حق را مىگوید و امامت حقى است غصب شده توسط خلیفه وقت! پس از اینکه آن حضرت از خلیفه وقت اعتراف گرفت، قسم خورد که دیگر با او سخن نگوید و با این دیدار و سخن فاطمه زهرا علیهاالسلام ، مشروعیت حاکمان وقت بیش از گذشته زیر سؤال رفت و در بسیارى از اذهان که نادانسته و تحتتأثیر جوّ موجود بیعت کرده بودند، شک و تردید و پشیمانى ایجاد شد و بدینسان، این حربه بسیار مؤثر واقع گردید.
و. ایجاد انقلابى درونى در خانهها
شیوه مبارزاتى دیگر فاطمه زهرا علیهاالسلام دادن آگاهى و رشد سیاسى به زنان مهاجر و انصار بود که بدینوسیله، آتش مبارزه در خانوادههاى مدینه وارد مىشد. این مبارز سیاسى شکستناپذیر، که تمام تاب و توان خود را در دفاع از حریم ولایت و امامت قرار داده بود، به علت تلاش بیش از حد، ناتوان شد. به همین دلیل، پس از مدتى فاطمه زهرا علیهاالسلام به علت بیمارى و ضعف، در خانه بسترى شد. وقتى خبر بیمارى آن حضرت در مدینه پیچید، زنان مهاجر و انصار، که وامدار تعلیم و تربیت فرهنگى آن حضرت بودند، براى عیادت او به خانهاش آمدند. وقتى از حال آن حضرت جویا شدند، از حال خود نگفت، بلکه در دفاع از حریم ولایت به سخن پرداخت(39) و از سستى مردانشان سخن راند که حق را فراموش کردهاند و سکوت اختیار نمودهاند. بازتاب سخنان دخت پیامبر به تدریج، در درون خانهها آتشى به پا کرد و انقلابى پرخروش را جهت داد که به حریم خانهها راه یافت و نطفههاى آگاهى و شعور را بارور کرد.
این شیوه مبارزه نشان مىدهد اگر در جامعهاى به جاى مشغول ساختن زنان به خود، براى آنها کار فرهنگى و فکرى صورت گیرد و به آنان آگاهى سیاسى داده شود، آنان بهتر مىتوانند در شناخت حق و حقیقت بدون تعارفهاى دیپلماتیک و بازىهاى سیاسى وارد صحنه شوند و به دفاع بپردازند. مصداق این حقیقت در انقلاب اسلامى ما نمود پیدا کرد؛ حضور زنان و پیشتازى آنان در صحنه مبارزات انقلاب و پشتیبانى از جنگ و فعالیتهاى پشت جبهه این نظریه را ثابت مىکند که حرکت زنان ایران وامدار مبارزات سیاسى اسوه و الگوى زنان جهان حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است.
ز. وصیتنامه سیاسى
تاکتیک کوبنده دیگرى که صدیقه طاهره علیهاالسلام اتخاذ کرد و ضربه سهمگینى بر حکومت وقت وارد آورد، وصیتنامه سیاسى آن حضرت است؛ وصیتنامهاى که براى بیدار ساختن افکار خفته و توجه افکار عمومى و عدم بهرهبرداى حاکمان سیاسى وقت از مراسم سوگوارى و دفن آن حضرت نگاشته شد.(40)
حضرت زهرا علیهاالسلام در وصیتنامه سیاسى خود تأکید مىکند که حضرت على علیهالسلام ، ولىّ بر حق، باید به آن عمل کند؛ چنانکه تا بدان روز هیچ سیاستمدارى چنین آگاهانه و مدبّرانه و با آن ظرافتهاى سیاسى، عمل نکرده بود، بلکه شیوهاى بکر و تازه بود که از سوى سیاستمدارى حرفهاى به خاطر دفاع از حریم ولایت و تحقیر موقعیت سیاسى خلیفه وقت اتخاذ شده بود.
حضرت فاطمه علیهاالسلام وصیت کرد که احدى از کسانى که به او ستم کردهاند در تشییع جنازهاش حاضر نشوند و شبانه او را دفن کنند.(41) در حقیقت، با این وصیتنامه، حربه سیاسى از دست حاکمان وقت گرفته شد. آنان مىخواستند در مرگ آن حضرت با مرثیهسرایى و اشک و ماتم و ارادت به آن حضرت و تأسف از رحلت او، مخالفتها و مبارزات حضرت زهرا علیهاالسلام را در دفاع از حریم ولایت تحتالشعاع قرار دهند و خلافت غاصبانه خود را در اذهان جامعه برحق جلوهگر سازند. اما دفن شبانه آن حضرت و نامشخص بودن مکان دفن ایشان، این سؤال را در میان امّت اسلامى ایجاد کرد که چرا دخت گرامى پیامبر و یگانه گوهر گرانقدر او چنین وصیّتى کرده است؟
با عمل به وصیّت آن حضرت توسط حضرت على علیهالسلام ، اذهان جامعه دچار شک و تردید شد و تا حد زیادى مشروعیت خلیفه وقت زیر سؤال رفت و مظلومیت آن حضرت بیشتر نمایان گردید و اینکه چرا حضرت زهرا علیهاالسلام در مدت 75 (و به قولى 95) روز با تمام تاب و توان، با شیوههاى گوناگون تلاش کرد تا مسیر انحرافى امّت را روشن سازد که چرا امام بر حق على علیهالسلام را تنها گذاشتهاند و کجراههاى را انتخاب کردهاند که خلاف حق و حقیقت است، در حالى که على علیهالسلام بر حق است؟
تأثیر الگوى فاطمى در انقلاب اسلامى
از مجموع مباحث مطرح شده در صفحات قبل، مىتوان با اطمینان خاطر گفت: اسلام در نگرش خود به زن، با آفرینش ریحانه نبى و انسیه حوراء، نشان داد که دین جامعى است که زن تحقیر شده در جاهلیت دیروز و غربزده امروز را نه تنها باور ندارد، بلکه تقبیح مىکند و الگوى ایدهآل زن مسلمان را فاطمه زهرا علیهاالسلام مىداند تا بهانه براى هیچ زن مسلمانى باقى نماند که ما اسوه و الگویى نداشتیم تا با تمسّک به او بتوانیم انحراف و باطل را تشخیص دهیم و یا به خود اجازه دهیم که وارد عرصههاى مختلف اجتماعى، سیاسى و فرهنگى شویم. البته زنان مسلمان ایران با خودباورى به توان والاى خویش و با شناخت فاطمه زهرا علیهاالسلام و مبارزات او، توانستند با حفظ کرامت، عزّت نفس و عصمت و تقوا، براى دفاع از آرمانهاى خمینى کبیر رحمهالله و انقلاب اسلامى و تشکیل حکومت اسلامى شجاعانه وارد صحنه شوند و با مجاهدتها و ایثارهاى خود، انقلاب عظیم اسلامى ایران را به پیروزى برسانند.
این حضور قوى نشان داد اگر زن ایرانى و مسلمان با شناخت وسیع و آگاهى از اسلام ناب محمّدى صلىاللهعلیهوآله به دور از انحرافات و خرافات و پیرایههایى که اسلام را پوشاندهاند رشد یابد، به راحتى مىتواند رفتارها و نگرش فرهنگى خود را اصلاح کند و با این نگرش، چنان حضورى قوى در صحنههاى گوناگون سیاسى و اجتماعى خواهد داشت که هیچ هماوردى براى او وجود نخواهد داشت.
امام خمینى رحمهالله در پیروزى و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامى، مهمترین و مؤثرترین عامل را حضور پرشور و پرتوان زنان در صحنه سیاسى جامعه قلمداد کردند که این شیرزنان با رشد و آگاهى اسلامى و الهى خود توانستند حتى قوىتر از مردان در جامعه حضور یابند. از اینرو، ایشان مىفرماید:
«آنچه که در ایران بزرگتر از هر چیز بود تحوّلى است که در بانوان ایران حاصل شد. بانوان ایران در این نهضت انقلاب سهم بیشترى از مردان دارند و امروز هم، که در پشت جبههها مشغول فعالیت هستند، سهم آنها بیشتر از دیگران است.»(42)
نکته جالب در میان سخنان حضرت امام رحمهالله ، شناخت روانشناسانه و عمیق ایشان نسبت به روحیه زن، بخصوص «زن مسلمان ایرانى» است که بدان اشاره مىکنند. هدف زنان ما در مبارزات سیاسى و حضور در صحنههاى گوناگون جامعه، کسب جاه و مقام نیست و ـ همانگونه که اشاره شد ـ فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز هرگز به خاطر منافع فردى و شخصى خود وارد مبارزه سیاسى نشد، بلکه با توجه به رسالت الهى، که بر دوش داشت، و در جهت دفاع از حریم امامت و ولایت، با استفاده از حربههاى گوناگون سیاسى وارد صحنه گردید و چنان حماسه شکوهمند و ایثار و از جانگذشتگى را تا مرز شهادت به نمایش گذاشت. امام راحل رحمهالله هم به این بعد روحى و عرفانى زن اشاره مىنماید که زنان مسلمان جامعه اسلامى به خاطر دفاع از اسلام و قرآن وارد صحنه سیاسى شدند و به همین خاطر، باید این حضور قوى را حفظ کنند، نه اینکه چون زن هستند باید در کنج عزلت به سر برند و خانهنشینى اختیار کنند و تابع محض حوادث و رویدادهاى جامعه باشند. ایشان مىفرماید:
«خانمها براى اینکه یک چیزى ـ مثلاً ـ دستشان بیاید یا فرض کنید که صاحب منصب بشوند نمىآیند بیرون، خودشان و بچههایشان را به کشتن بدهند. این اسلام و قرآن است که خانمها را آورده است بیرون و همدوش مردها، بلکه جلوتر از مردها وارد صحنه سیاست کرده است.»(43)
در جاى دیگر، ایشان حضور و دخالت بانوان در مسائل سیاسى را به عنوان تکلیف براى آنان قلمداد کرده، مىفرماید:
«سیاست یک ارثى نیست که مال دولت باشد، خانمها حق دارند در سیاست دخالت بکنند و تکلیفشان این است.»(44)
و مقام معظّم رهبرى نیز بارها به این مسئله اشاره کرده که زنان باید در عرصههاى سیاسى فعّال باشند و لازمه یک نظام اسلامى حضور پرقدرت و آگاهانه اقشار اجتماع، بخصوص، بانوان است. ایشان مىفرماید:
«در نظام اسلامى، زنان باید از درک سیاسى برخوردار باشند، فنّ خانهدارى و همسردارى را بدانند و در صحنه فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، علمى و خدمات، مظهر عصمت و طهارت و مناعت باشند.»
زن مسلمان ایرانى با داشتن الگویى همچون صدیقه طاهره علیهاالسلام توانست با حضور خود در صحنههاى پرشور دوران وحشتزاى طاغوت، حماسه انقلاب اسلامى را به منصّه ظهور برساند و سختىها و مرارتهاى هشت سال جنگ تحمیلى را به جان بخرد و با ایثارگرىهاى خود در پشت جبهه و گاه در درون جبهه و نیز تهاجم فرهنگى دشمن، توطئههاى دشمن را نقش بر آب سازد و با تمسّک به حبلالمتین زهراى اطهر علیهاالسلام به عنوان الگو و اسوه در صحنههاى گوناگون جامعه حضور یابد و فریب تبلیغات مغرضانه و مزوّرانه فریبکاران زر و زور و تزویر را نخورد و چه زیبا و دلنشین مقام معظّم رهبرى فرمود:
«زنان مسلمان در زندگى شخصى، اجتماعى و خانوادگى خود باید زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام را از جهت خردمندى، فرزانگى و عقل و معرفت الگو و سرمشق قرار دهند؛ از بُعد عبادت، مجاهدت، حضور در صحنه تصمیمگیرىهاى عظیم اجتماعى، خانهدارى، همسردارى و تربیت فرزندان صالح از زهراى اطهر علیهاالسلام پىروى کنند.»(45)
نگرش فاطمى در بیدارى زن مسلمان
در جهان امروز، جامعه مسلمانان به عنوان دومین جامعه بزرگ مذهبى است که بیش از 5/1 میلیارد عضو دارد که روز به روز در حال گسترش است و زنان نیز بیش از نیمى از این جامعه را تشکیل مىدهند. در چنین جامعهاى، شناخت الگوى راستین براى زنان مسلمان مىتواند تأثیر شگرفى بر جاى بگذارد. یکى از بزرگترین درسهاى عملى از حضرت زهرا علیهاالسلام حضور فعّال در صحنههاى اجتماعى ـ سیاسى با حفظ عفّت و حجاب و ارزشهاى وجودى زن است که در انقلاب اسلامى، جلوه یافت و الگویى براى زنان مسلمان در سطح جهان گردید. تأسّى به اسوه و الگوى برتر زنان جهان، حضرت زهرا علیهاالسلام ، گامى نوین و حرفى نو مطرح ساخت که زن مسلمان در اقصا نقاط جهان، از آسیا تا آفریقا، از اروپا تا آمریکا، مىتواند با تکیه بر الگوى عملى فاطمى، به خودباورى و احیاى هویّت اسلامى دست یازد؛ همچنان که زنان مسلمان در سطح جهان با احیاى عزّت اسلامى و مبارزه با ساختارهاى موجود و جنبشهاى فمنیستى و قوانین موجود در جهت تثبیت ارزشهاى زن مسلمان گام برداشتند.
قدرت یافتن جنبشهاى زنان مسلمان و حضور آنها در عرصههاى بیدارى و حقطلبى نماد بارزى است که با پىروى از الگوى آموزههاى دینى فاطمى به وجود آمده است؛ بهگونهاى که رسانههاى غربى همواره از تأثیر انقلاب اسلامى و تغییر رویه زنان مسلمان در سراسر جهان سخن گفتهاند؛ صحبت از زنانى که روزى در فرهنگ برهنگى غوطهور بودند و امروز با شناخت حقیقت وجودى خویش، در جبهه جنگ و جهاد و شهادت تا مرحله ایثار جان نیز گام نهادهاند. الدستور در یکى از گزارشهاى خود به این موضوع اشاره کرده، مىنویسد: بیدارى زنان لبنانى، آنان را به مسلسل کلاشینکف و بمبهاى مولوتف مجهّز ساخت. اردوگاه زینبیه در بعلبک، که زیر نظر دفتر زنان انقلابى وابسته به دایره جنبشهاى آزادىبخش اداره مىشود، اینک به عنوان مکانى مقدّس براى فعالیت زنان جنوب لبنان به شمار مىرود.(46)
نیویورک تایمز در گزارش دیگرى با تکیه بر بیدارى زنان مسلمان و تلاش آنها براى احقاق حقوق واقعىشان مىنویسد: جنبشهاى زنان در کشورهاى اسلامى بسیار قوى و متشکّل مىباشد و زنان در این کشورها، فعالیتهاى زیادى براى کسب حقوق خود در چارچوبهاى غیرمذهبى و مذهبى انجام مىدهند ... در تمام دنیاى اسلام، از شمال آفریقا و خاورمیانه تا جنوب شرقى آسیا، انواع گوناگونى از افراد و گروههاى حقوق زنان، با فرهنگهاى متفاوت، اما مشترک در داشتن ایمان قوى در حال ایجاد جنبش هستند.(47)
امید است زنان مسلمان ایران و جهان با حضور بیدارگرانه خود و کسب آگاهى نسبت به مسائل اسلامى و شناخت اسلام واقعى، با داشتن الگوهایى همچون حضرت زهرا علیهاالسلام ، که افتخار زنان جهان است، بیش از پیش این موهبت و رحمت الهى را درک کنند و حضور خود را در صحنههاى گوناگون جامعه در چارچوب اسلامى تداوم بخشند.
نتیجه مبارزه
اگر مبارزات سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم امامت و ولایت نبودند جریان امامت در همان «سقیفه بنى ساعده» خاتمه مىیافت. اما خداوند اراده کرده بود که ریحانه نبى و همسر ولایت بار سنگین مبارزات سیاسى را در مدت کوتاهى بر دوش بگیرد و جامعه خفته را بیدار سازد و همچون پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله رسالت را به امامت متصل سازد و وجود آن حضرت، تجلّىبخش امامت بود. دفاع فاطمه زهرا علیهاالسلام از حریم امامت و ولایت بود که توانست از قتل حضرت على علیهالسلام جلوگیرى کند و تا حدى جوّ متشنّج سیاسى آن روز مدینه را کنترل نماید و حقّانیت حضرت على علیهالسلام را به مرور زمان ثابت کند تا در سالهاى بعد، با بیعت مردم با حضرت على علیهالسلام مسیر امامت تداوم یابد و فرزندان آن حضرت ادامهدهنده خطمشى سیاسى و مبارزاتى مادر نمونهشان باشند. همو بود که دخترى همچون زینب علیهاالسلام را در کانون تربیتى خویش پرورش داد تا در کربلا ادامهدهنده و پیامبر خون امام حسین علیهالسلام باشد.
مبارزات سیاسى حضرت زهرا علیهاالسلام نشان دادند که یک زن، که عنصر پیونددهنده بین رسالت و امامت است، چگونه مىتواند با جثه ضعیف خود و روح عظیم الهى خویش، بار سنگین مبارزه را بر دوش کشد و با جان و مال خود تا آخرین نفس، خط الهى را دنبال کند و فریب سیاستپیشگان زر و زور و تزویر را نخورد و نشان دهد که در سختترین عرصههاى سیاسى و اجتماعى جامعه، که حتى مردان رزمدیده و مقاوم هم دچار تزلزل مىشوند، یک زن ایستا و مقاوم مىتواند در مقام دفاع از حق و ولایت بایستد و رسالت خویش را جانانه به ثمر برساند.
حضور سیاسى فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان داد که یک زن با آگاهى و اتخاذ شیوههاى سیاسى مدبّرانه مىتواند در صحنههاى گوناگون جامعه به مبارزه بپردازد. این حضور نه تنها تفکر «عدم حضور زن در اجتماع» را نفى مىکند، بلکه انحصار حضور مردان در عرصههاى سیاسى را به نقّادى مىکشاند و بر آن مهر ابطال مىزند.
راضیه مرضیه علیهاالسلام با زندگى و مبارزه خود، در عرصههاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، عبادى، خانهدارى، همسردارى، تربیت فرزند و بخصوص در صحنههاى گوناگون سیاسى، نشان داد که یک زن مىتواند با حفظ حریم عفّت و ارزشهاى انسانى، در تمامى عرصههاى جامعه حضور داشته باشد و اسلام چنین مىخواهد که زن نیز همچون مرد، در تمام عرصههاى جامعه عنصرى فعّال و پویا باشد و با پیروزى انقلاب اسلامى، این تحوّل و نگرش نسبت به زن در جامعه ایجاد شد و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى رحمهالله ، و مقام معظّم رهبرى، حضرت آیةالله خامنهاى، نیز در سخنان خود بر این امر تأکید داشته و صحّه گذاشتهاند.
دخت گرامى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و انسیه حورا، حضرت فاطمه علیهاالسلام ، با اخلاق و رفتار و کارنامه عملى و فکرى خویش، مکتبى را براى زنان پایهگذارى کرد که زمزم تکامل و تعالى و چشمهسار والاى کرامت انسانى است، که زنان امروز نیز با تأسّى به این اسوه و الگوى برتر، مىتوانند به گسترش ارزشهاى دینى بپردازند و با ایجاد حسّ مسئولیتپذیرى، خودسازى، روحیه شهادتطلبى، دفاع، انفاق و ایثار و استقامت و پایدارى و صبر، تلاش کنند تا در جهان امروز، به جایگاه حقیقى خویش دست یابند و بدینوسیله، با بازبینى سنّتهاى جاهلى و احقاق حقوق الهى و شرعى و تکیه بر هویّت اسلامى، با حفظ حجاب به عنوان نماد استقامت(48) و پایدارى، مسیر فاطمى را ادامه دهند. بىسبب نیست که یوسف زهرا علیهاالسلام الگوى تمام عیار خویش را در زمان ظهور اینگونه معرفى مىکند:
«فى ابنة رسولاللّه لى اسوةٌ حسنه»؛ در دختر رسول خدا، فاطمه زهرا علیهاالسلام براى من، اسوهاى نیکو و شایسته است.
1 کارشناس ارشد علوم سیاسى و مسئول آموزش و پژوهش سازمان تبلیغات اسلامى استان تهران.
2. جمشید هاشمیانفر، رضایت جوانان و گرایش آنها به الگوى خودى، ص 1.
3. محمدرضا شرفى، جوان و نیروى چهارم زندگى، ص 17.
4. روحالله موسوى خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1366، ج 5، ص 283.
5. امام خمینى، در جستجوى راه از کلام امام رحمهالله ، دفتر سوم: زن، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 129.
6. عایشه مىگوید: «فاطمه در سخن گفتن، شبیهترین مردم به رسول خدا بود؛ وقتى بر پغمبر وارد مىشد، آن حضرت دستش را مىگرفت و مىبوسید و بر جاى خود مىنشانید. هر گاه رسول خدا بر فاطمه وارد مىشد، به احترام پدر از جاى برمىخاست، دست آن حضرت را مىبوسید و در جاى خود مىنشانید.» (على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّه، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ق، ج 2، ص 79 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ترجمه محمدجواد نجفى، تهران، اسلامیه، 1354، ج 43، ص 6 و نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، زندگانى حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، تهران، میقات، 1366.)
7. قال ابوجعفر علیهالسلام : «کان رسول اللّه اذا اراد السفرَ سلّم على من اراد التسلیم علیهم من اهله، ثمّ یکون آخر من یسلّم علیه فاطمة علیهاالسلام فیکون وجهُه الى سفره من بیتِها و اذا رجع بدا بها»؛ امام باقر علیهالسلام فرمود: زمانى که رسول خدا اراده سفر داشت، با کسانى از اهل بیتش که قصد خداحافظى با آنها داشت خداحافظى مىکرد، سپس آخرین کسى که با او خداحافظى مىکرد، فاطمه بود و از خانه فاطمه به سفر مىرفت و زمانى که برمىگشت، ابتدا بدان وارد مىشد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 83 و نیز ر. ک: سیدجعفر شهیدى، زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسلام ، چ دهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365.)
8. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح سید هاشم رسول محلاّتى، قم، علاّمه، ج 3، ص 141 / على بن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 92.
9. ابن شهر آشوب، پیشین، ج 1، ص 60، ص 71، ص 174 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 18، ص 187 و ص 209.
10. امام حسن عسکرى علیهالسلام فرمودند: زنى خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: مادر ناتوانى دارم که در امر نماز به مسئله مشکلى برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده است که سؤال کنم، و مسئله را مطرح نمود. حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب آن مسئله را داد. آن زن سؤال دوم و سوم را کرد و سپس تا ده مسئله از حضرت پرسید و حضرت علیهاالسلام همه را پاسخ داد. سپس آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد: اى دختر رسول خدا، دیگر مزاحم نمىشوم، خسته شدید، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خجالت نکش! هر سؤالى دارى بگو تا جواب دهم. من از سؤالات تو خسته نمىشوم و با کمال میل جواب مىدهم. اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را بر بام حمل کند و در ازاى آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته مىشود؟ زن پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خدا در برابر هر مسئله آنقدر به من ثواب مىدهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مروارید باشد. با وجود این، آیا از جواب دادن مسئله خسته مىشوم؟ (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 22، ص 31.)
امام حسن عسکرى علیهالسلام مىفرماید: دو نفر زن که یکى مؤمن و دیگرى معاند بود، در یک مطلب دینى با هم نزاع داشتند؛ براى حل اختلاف خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدند. چون حق با زن مؤمن بود، حضرت فاطمه علیهاالسلام گفتارش را با دلیل و برهان تأیید کرد و بدین وسیله، بر زن معاند پیروز گشت. حضرت فاطمه علیهاالسلام به زن مؤمن گفت: فرشتگان خدا بیشتر از تو شادمان گشتند و غم و اندوه شیطان و پیروانش نیز بیش از غم و اندوه زن معاند مىباشد. (عبداللّه بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ج 11، ص 627 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 8.)
در پاسخگویى به سؤالات پیامبر صلىاللهعلیهوآله که در مسجد از پیروانش مىپرسید، على علیهالسلام همان سؤالات را از فاطمه علیهاالسلام مىپرسید و به پیامبر پاسخ مىداد. (طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 11 / عبداللّه بحرانى اصفهانى، پیشین، ج 11، ص 223 / قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، تعلیقات شهابالدین مرعشى نجفى، قم، مکتبة آیةاللّه مرعشى نجفى، 1403 ق، ج 10، ص 257 و 233 و 226 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 94.)
11. قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : «اولُ شخصٍ تدخل الجنةَ فاطمة»؛ اول کسى که وارد بهشت مىشود، فاطمه است. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 44) امام باقر علیهالسلام فرمودند: «به خدا! اى جابر، در روز قیامت حضرت فاطمه شیعیان و دوستانش را جدا مىکند؛ همچنانکه پرنده دانه خوب را از دانه بد جدا مىکند. (محمّدباقر مجلسى، پیشین و نیز ر. ک: سیدمحمّد کاظم حائرى قزوینى، فاطمه از ولادت تا شهادت، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1365.)
12. قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : «فاطمةُ بضعةٌ مِنّى مَن سرّها فقد سرّنى و مَن ساءها فقد سائنى»؛ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: فاطمه پاره تن من است؛ کسى که او را خشنود کند همانا مرا خشنود کرده است و هر کس وى را ناراحت کند، مرا ناخشنود ساخته است. (محمّد بن نعمان مفید «شیخ مفید»، الامالى، ترجمه حسین استاد ولى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1364، ج 2، ص 259.) قال رسول الله صلىاللهعلیهوآله : «اذا اشتقتُ الى الجنةِ قَبَّلتُ غُرَّ فاطمة»؛ هر گاه شوق بهشت در دلم پیدا مىشود گلوى فاطمه را مىبوسم. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ص 52.) قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله : «فاطمة اُعزُّ البریّةِ عَلىّ»؛ فاطمه عزیزترین خلق نزد من است. (همان، ج 43، ص 39.)
13. حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله خطاب به على علیهالسلام مىفرماید: «جبرئیل از جانب خداوند برایم پیام آورد که یا محمّد! خدا تو را از بین مخلوقاتش برگزید و به رسالت انتخاب کرد، على علیهالسلام را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد، باید دخترت را با او کابین ببندى. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا دو فرزند پاک و نجیب و طیّب و طاهر و نیکو به آنان عطا خواهد کرد.» (محمّد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 127 / على بن عیسى الاربلى، پیشین، ص 95 / ذبیح الله محلاّتى، ریاحین الشریعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368، ج 1، ص 157.)
14. «فَمَن حاجَّک فیه مِن بعدِ...» (آل عمران: 61)؛ کسانى که پس از ورود علم بر تو، جدال مىکنند به آنها بگو: بیایید تا ما فرزندان خودمان را و شما هم فرزندان خودتان را و ما زنان خودمان را و شما هم زنان خودتان را و ما نفوس خودمان را و شما هم نفوس خودتان را (براى مباهله و نفرین) دعوت کنیم و از خدا تقاضا نماییم که دروغگویان را مورد طرد و لعن خود قرار دهد. (ر. ک: ابراهیم امینى، فاطمه زهرا علیهاالسلام بانوى نمونه اسلام، چ هفتم، قم، شفق، 1373، ص 100.)
15. آیه تطهیر: «انّما یُریدُ اللهُ لِیُذهبَ عنکُم الرِجسَ اهلَ البیتِ و یُطهِّرکم تطهیرا.» (احزاب: 33) ابن عبّاس مىگوید: روزى حضرت على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیهماالسلام نزد پیغمبر بودند، فرمود: «خدایا، تو مىدانى که اینان اهل بیت من و گرامىترین مردم هستند، دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنى کن؛ یارىکنندگانشان را یارى فرما؛ از تمامى بدىها پاکشان گردان؛ از تمام گناهان محفوظشان بدار؛ به واسطه روحالقدس تأییدشان فرما.» سپس فرمود: «یا على! تو امام امّت و جانشین من هستى.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 24.) زمانى که آیه 22 سوره روم (قُل لا اسئلکم علیه ...) نازل شد که مىفرماید: «اى پیامبر (به مردم بگو) از شما در مقابل پیامبرى اجرى نمىخواهم، مگر دوستى با نزدیکانم»، گفتند: اى پیامبر خدا! چه کسانى نزدیکان تو هستند که واجب است آنان را دوست بداریم؟ حضرت فرمودند: على و فاطمه و فرزندان آنها.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 252.)
16. «جابر بن عبداللّه انصارى از حضرت زهرا علیهاالسلام نقل مىکند: روزى پدرم بر من وارد شد و فرمود: سلام بر تو، اى فاطمه. عرض کردم: بر شما باد سلام خدا. فرمود: در بدن خود احساس ناتوانى مىکنم. عرض کردم: پدر جان! شما را به خدا مىسپارم تا ضعف از شما رخت بربندد. فرمود: عباى یمنى را بیاور و مرا با آن بپوشان ... سپس من و حسن و حسین و على علیهالسلام به فرموده پیامبر در زیر عبا جمع شدیم. بعد از آن، پیامبر طرفین عبا را گرفته، دست راست خود را به سوى آسمان بلند کردند و عرضه داشتند: پروردگارا! اینان اهل بیت و خاصان و یاران مناند.» (ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، چ 16، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1378، ج 17، ص 298 ـ 303 / قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 2، ص 554 ـ 557.)
17. قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله : «مَثَلُ اهلِ بیتى فیکم مَثَلُ سفینةِ نوحٍ مَن رکبها نجا و مَن تَخلَّف عَنها رخّ فى النار»؛ رسول خدا فرمود: مثل اهل بیتم در میان شما، مانند کشتى نوح است؛ هر کس که بر آن سوار شود، نجات یابد و کسى که از آن تخلّف نماید، در آتش مىافتد. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 122 / شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ترجمه حمیدرضا مستفیذ و على اکبر غفّارى، تهران، صدوق، 1373، ج 2، ص 27.)
18. «اِنّى تارکٌ فیکم الثقلینِ ما اِن تمسَّکتم بهما لن تَضلّوا بعدى؛ احدهُما اَعظمُ مِن الآخِر: کتابَ اللهِ ـ عزّوجلّ ـ حبلٌ ممدودٌ مِن السماءِ الىَ الارض و عترتى اهلُ بیتى، و لن یفترقا حتّى یَرِدا علىّ الحوضَ فانظروا کیف تَلحقُوا بِى فیهما»؛ همانا دو چیز گرانبها در میان شما بر جاى مىگذرام که تا وقتى به آن دو تمسّک بجویید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد؛ یکى از آن دو بزرگتر، گرامىتر و مهمتر از دیگرى است: اینها کتاب خدا، و عترت و خاندان من مىباشند. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند. پس بنگرید که نسبت به آن دو، چگونه به من ملحق خواهید گشت. (محبّالدین احمد طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بیروت، دارالکتب العربیه، 1397 ق، ص 16.)
19. قالت فاطمه علیهاالسلام : «اَنسیتم قولَ رسولِ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله یوم غدیر خمٍ: مَن کنتُ مولاه فعلىٌّ مولاه؟ و قوله صلىاللهعلیهوآله : انتَ مِنّى بِمنزلةِ هارونَ مِن موسى؟» فاطمه زهرا علیهاالسلام مىفرمود: «آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا را در روز غدیر که فرمود: هر که من مولا و رهبر اویم، على نیز مولاى اوست؟ و آیا فراموش کردید که به على علیهالسلام فرمود: یا على! موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موسى پیامبر است؟» (قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 21، ص 26 و 27 / عبدالحسین امینى، الغدیر، ترجمه اکبر ثبوت و محمّد شریف رازى، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامى، 1363، ج 1، ص 58.)
20. عبدالحسین امینى، پیشین، ج 7، ص 75.
21. البته پیامبر صلىاللهعلیهوآله در این زمینه به حضرت زهرا علیهاالسلام هشدار لازم را داده بودند و در هنگام رحلت خویش فرمودند: «دخترم! بعد از من مورد هجوم و ستم قرار خواهى گرفت. پاره تنم! هر کس تو را آزار دهد مرا آزرده و آنکه به تو بپیوندد، به من پیوسته ...؛ زیرا که تو از منى و من از تو ... هر کس از مردم به تو ستم کند، نزد خدا از او شکایت مىکنم.» (قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 19، ص 160 / محمّدباقر مجلسى، ج 43، ص 177.)
22. على بن محمّد بن المغازلى، مناقب آل ابىطالب، ترجمه شهاب الدین مرعشى نجفى، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1394 ق، ص 18 / اخطب ابى بکر خوارزمى، المناقب، نجف اشرف، المطبعة الحیدریه، 1385 ق، ص 94 / عبدالحسین امینى، پیشین، ج 1، ص 272 / قاضى نورالله شوشترى، پیشین، ج 6، ص 256.
23. ر.ک: نعمتاللّه قاضى، اسرار سیاسى اسلام و بررسى زندگى زهراى بتول و فرزندانش، تهران،پیروز،1349.
24. محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 53، ص 18 و 19 / ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه و شرح محمّد ابوالفضل ابراهیم، ج 14، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1385 ق، ص 193 / محمّد بن جریر طبرى، دلائل الامامه، بیروت، الدراسات الاسلامیه، 1413 ق، ص 45.
25. ابن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة، ترجمه ناصر طباطبائى، تهران، ققنوس، 1380، ص 12 ـ 20.
26. «هنگامى که فاطمه علیهاالسلام با عدهاى از زنان دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و در حالى که پیراهن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را همراه داشت، در دفاع از امام خود به مسجد رفت و پیراهن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را بر در مسجد آویزان نمود و آن جمع وقتى خشم فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیدند (در این هنگام ستونهاى مسجد لرزیدند.) به همین دلیل، غاصبان عقبنشینى کردند و على علیهالسلام به سلمان گفت: دختر پیامبر را دریاب! به خدا قسم مىبینم که مدینه همچون طومارى مىخواهد به هم بپیچد و اهلش را فرو برد و غاصبان از ترس غضب فاطمه علیهاالسلام ، على علیهالسلام را رها کردند. (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 198 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2، ص 52 و ج 6، ص 48 / ابراهیم امینى، پیشین، ص 146 و 149.)
27. عدهاى از حضرت على علیهالسلام خواهش کردند که «تمنّاى ما از حضرتت این است که بازمانده نبوّت را بخواهید یا شب را براى نوحهسرایى بر پدر اختیار نموده و روز آرام گیرد و یا بالعکس آن را برگزیند و زهرا علیهاالسلام بعد از آگاهى از خواست مردم، روش سوگوارى خود را تغییر داد و گاه بر سر قبر حمزه و شهداى احد مىرفت و گاه در بقیع حاضر مىگشت و سوگوارى مىنمود و یا دست طفلان خود را مىگرفت و نزد پدرش مىرفت.» (محمّد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 193 / سید احمد علم الهدى، اشکهاى فاطمه علیهاالسلام ؛ پشتوانه على علیهالسلام ، تهران، صدر، 1369، ص 38.)
28. ر. ک: شیخ عبّاس قمى، رنجها و فریادهاى فاطمه علیهاالسلام ، ترجمه محمدى اشتهاردى، قم، ناصر، 1369.
29. حضرت زهرا علیهاالسلام گاه با فرزندان خود درد دل مىکرد و مىفرمود:« کجا رفت آن کسى که شما را دوست مىداشت؟ کجا رفت آن کس که براى شما از همه مهربانتر بود؟ دیگر او نیست تا از در وارد شود. دیگر او نیست تا شما را بر شانه خود سوار کند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 181 / ذبیحاللّه محلاتى، پیشین، ج 1، ص 245.)
30. ر. ک: شهیدمحمّدباقر صدر، فدک در تاریخ، ترجمه محمود عابدى، تهران، روزبه، 1360 و نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازى، حضرت زهرا علیهاالسلام و ماجراى غمانگیز فدک، مشهد، انجمن محبّان فاطمه، 1365، ص 18.
31. میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1363، ج 1، ص 144 و نیز ر. ک: سیدجمالالدین دینپرور، فاطمه بر کرسى رهبرى، تهران، روزبه، 1355، خطبه حضرت در مسجد خطاب به ابوبکر.
32. آواى کوثر؛ خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1376، ص 49.
33. همان، ص 56 و 57 و نیز ر. ک: سیدعزالدین حسینى زنجانى، شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام ، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1365.
34. علاءالدین هندى، کنزالعمّال، ج 3، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409 ق، ص 20 / جلالالدین عبدالرحمن سیوطى، تاریخ الخلفاء، تحقیق محیىالدین عبدالحمید، تهران، الحوراء، 1382، ص 68 و نیز ر. ک: سیدجعفر شهیدى. زندگانى تأثیرانگیز فاطمه دختر محمد صلىاللهعلیهوآله ، تهران، حافظ، بىتا.
35. ابن قتیبه دینورى، پیشین، ج 1، ص 12 / ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2، ص 5.
36. حضرت زهرا علیهاالسلام پس از خطابه غرّاى خود در مسجد و دفاع از فدک و استیضاح خلیفه وقت، رسما به ابوبکر اعلام کرد: «اگر فدکم را پس ندهى تا زنده هستم با تو صحبت نمىکنم.» به همین دلیل، هر جا به ابوبکر برخورد مىکرد، صورتش را برمىگردانید و با او حرف نمىزد. (على ابن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 103 / محمّد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 8، ص 26 و 210 / جلالالدین سیوطى، پیشین، ص 67 / و نیز ر. ک: حسن سعید، پیام فاطمه علیهاالسلام ، تهران، مدرسه چهل ستون، 1350، ص 35.)
37. حسن سعید، پیشین، ص 54 / محمّد دشتى، تحلیل و بررسى حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام ، قم، نشر امام على علیهالسلام ، 1378، ص 150 ـ 170.
38. دو تن از علماى اهل سنّت نیز به این مسئله اشاره کردهاند. (ابوالحسن مسلم قشیرى نیشابورى، صحیح مسلم، تحقیق موسى شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، ج 4، بیروت، مؤسسه عزّالدین، 1407 ق، ص 125.) در صحیح بخارى، ج 4، ص 63 آمده است: «عدهاى از عایشه نقل کردهاند فاطمه علیهاالسلام بر ابابکر غضب کرد و با او سخن نگفت و همچنان بر این حال بود تا از دنیا رفت.»
39. خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام در هنگام عیادت زنان مهاجر و انصار از ایشان، ر. ک: على ابن عیسى الاربلى، پیشین، ج 2، ص 18 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 158 / محمّد دشتى، پیشین، ص 178 / محمّد بن جریر طبرى، پیشین، ص 39 / ابن شهر آشوب، همان، ج 2، ص 205 / ابن ابىالحدید،همان،ج65،ص20.
40. حضرت زهرا علیهاالسلام وصیت کرد: مرا شبانه، در آن هنگام که دیدهها همگى به خواب رفتهاند، دفن کن و حضرت على علیهالسلام نیز چنین کرد. (محمد بن اسماعیل بخارى، پیشین، ج 5، ص 139 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 183 و ص 214 / قاضى نوراللّه شوشترى، پیشین، ج 10، ص 453.)
41. از حضرت على علیهالسلام سؤال شد که علت دفن حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در شب چیست؟ ایشان فرمودند: «او از مردمانى (ملتى) خشمگین بود و کراهت داشت بر جنازهاش حاضر شوند و حرام است بر دوستان آنان و دشمنان فاطمه علیهاالسلام که بر فرزندان آن حضرت نماز گزارند.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 43، باب 37، ص 209.)
42. امام خمینى رحمهالله ، پیشین، ص 99.
43. همان، ص 91.
44. همان، ص 38.
45. جزوه «میلاد کوثر فاطمه زهرا علیهاالسلام »، تهران، دفتر امور خواهران سازمان تبلیغاتاسلامىاستان تهران،ص12.
46. الدستور، چاپ انگلستان، 1/4/1985 م.
47. نیویورک تایمز، چاپ آمریکا، 12/5/1996 م.
48. میدل ایست تامیز، چاپ قبرس، 12/11/1983 م.
فرهنگ عاشورا، آسیبها و تحریفها (قسمت دوم)
6.نقش حکومتها و تاریخ نگاران دربارى
یکى از موضوعهاى تحریفشناسى عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوى دیگر، تحریفهایى است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانى، اموى و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافى که امویان مىخواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (علیه السلام)را به قضاى الهى و خواست خداوندى نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبرى (سلام الله علیها) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (علیه السلام)را به عنوان فردى شورشى و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنى خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعى امام (علیه السلام)نیز از ابتداى حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانىهاى افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثى کند و مسیر خود را به درستى بشناساند.
تحریف دیگرى که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن مىکوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. براى این منظور، گفتند که عاشورا، روزى است که کشتى نوح بر زمین نشسته یا روزى است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالى که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز مىگردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا مىخوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضعگیرى کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوى تاریخ نگاران عثمانى و اموى نیز تحریفاتى در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایى از آن را در مکتب تاریخ نگارى در شام و ایران و برخى دیگر از تاریخ نگاران مشاهده مىکنیم. نمونه هایى از این تحریفها را بر مىشماریم:
نخست آن که کوشیدند چهرهاى از حسین بن على (علیه السلام)تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردى جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزى و تند زبان بوده است و طبیعى است که قتل چنین فردى، مىتواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (علیه السلام)را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وى را، براى به دست آوردن دنیا و امارت معرفى کردهاند، به طورى که کسانى چون عبدالله بن عمر، امام را از پى دنیا بودن باز مىدارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(علیه السلام)با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (علیه السلام)آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتابهایى چون تاریخ ابن کثیر، ذهبى و دیگران گزارش شده است، در حالى که هم به لحاظ عقلى و هم تاریخى قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگرى که از سوى این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش براى تبرئه یزید از قتل امام حسین(علیه السلام)و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایى است، به طورى که از گریه یزید بر امام حسین (علیه السلام)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانى او با اسیران و اظهار ناخشنودى یزید از کشته شدن امام حسین (علیه السلام)سخن گفتهاند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخى معتبر دیگرى که خود این گروه نیز نقل کردهاند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخى اى چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهاى شهیدان بر دروازههاى شام به مدت سه روز، همگى نشان دهنده نقش کلیدى یزید در شهادت امام حسین (علیه السلام)و عوام فریبىهاى او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلى یزید و کارهاى زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدى در این مسأله باقى نمىگذارد.
تحریف مهم دیگرى که از سوى ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخى صورت گرفته و باید آن را تحریفى معنوى به شمار آورد، آن است که عدم موقعیتسنجى و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت مىدهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش مىکشاند.
7. تعصبهاى بى جا و جمود فکرى
تعصبهاى بى جا و خشک مغزى، تباهگر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینى است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعى باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایى از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانى و اموى با قیام امام حسین (علیه السلام)از سویى، و ساختن نقل قولها و حکایات و روایاتى براى افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخى تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوى دیگر است .
جزم اندیشى نیز قسم دیگرى از آن است. براى مثال، تعصب بسیارى از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (علیه السلام)براى شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طورى که هیچ سخنى را در این موضوع نمىپذیرند و گوینده آن را سر زنش مىکنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجراى شیوه خاصى از عزادارى است که ممکن است براى برخى به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلى آن را نکوهش مىکنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزى حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار مىورزند، مانند مسأله قمه زنى .
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
در بسیارى موارد، وقتى به کسانى که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل مىکنند اعتراض مىشود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک مىکنند؛ یعنى این افراد، نوعى دلیل فقهى براى آن چه مىگویند و مىنویسند، مىآورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتى داریم مبنى بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که براى عملى ثوابى قرار دادهاند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جاى آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (صلی الله علیه و آله سلم) آن را نفرموده باشد».
برایناساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل مىکند، به جز باب مقتل ابى عبد الله (علیه السلام)البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقى است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقى است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایى است که روایتى ضعیف در کتابهاى قدما و کسانى که نزدیک به عصر ائمه بودهاند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملى باز مىگردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزههاى جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخى سرایت داد. چرا که بررسى تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتى است که سلسله راویان یا بعضى از آنها فاسق باشند، یا براى خبر، سلسله سندى وجود نداشته باشد، و یا یکى از راویان ذکر شده باشد. ولى در نقل روایت ضعیف هم، مىباید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسى، اگر چه دروغگو، از هر کتابى، اگر چه بى پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتى را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولى روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روى اخبار موهون را در بر نمىگیرد. اخبار موهون، اخبارى است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب مىشود. بسیارى از روضهها و نقلهاى مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامى و روایات صحیح و کلیات دینى تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیارى از مصیبتهاى مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتابهاى سیره و اصحاب مناقب، حتى به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبتها و نقلهاى ساختگى به شمار مىآیند.
9. جمود تاریخى و گویا نشدن تاریخ
ابن خلدون مىگوید:
یکى از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، مىتوان یکى از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپرورى دادههاى تاریخى، توسط آگاهان به آن در حوزههاى گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پى دارد: ایستایى، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنى و عینى از گذشته به حال و عدم بهرهگیرى مناسب از آن مىشود که نتیجه این مسئله، پوسیدگى از درون و نیز عدم آزادگى است و دوم، بهرهگیرى و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بى مایه یا مغرض است که به انحراف آن مىانجامد.
یکى از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهى از زمان و همه جانبهنگرى، با تکیه بر دادههاى صحیح و پالایش پیرایهها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپرورى، باز سازى و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزههاى جدید براى توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزادارى دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایى یابد.
10. سهل انگارى و تسامح منفى در به کارگیرى روشها
تفکرى که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیشترى جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزادارى سیدالشهدا (علیه السلام)و روشهاى به کار گرفته شده در آن را، تافتهاى جدا بافته از مجموعه مسایل دینى مىداند. از این رو، انجام آن به هر گونهاى، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادى بر آن حمل نمىشود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزادارى ابى عبد الله (علیه السلام)باشد، بىاشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینى که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر مىآید که بیشتر گذرى روان شناختى از برخى روایات عزادارى بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. براى مثال ،در روایتى از امام صادق (علیه السلام)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (علیه السلام)بیتى بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت براى اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امرى غیر عبادى و توصلى (از نظر فقهى) بپندارند و هر نوع عزادارى و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخى دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینى به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکى از عالمان دینى اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطى به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشترى، از منظرى فقهى به کالبد شکافى مسأله عبادى بودن عزادارى پرداخته و طرح توصلى بودن عزادارى را، شبههاى براى گمراهى عوام دانسته است. وى دلایل تعبدى بودن امر عزادارى را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستى آن، اصالت تعبدى بودن هر امر مأثور، استقراى تام در تعبدى بودن اعمالى از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملى که همه آنها تعبدى هستند، بر مىشمارد. .وى سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلى و تعبدى در عزادارى جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدى بودن آن لازم نیست، مىپردازد و آن را مردود مىداند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادتهاى باطل، مطلوب و مشروع مىگردد. آن گاه مىنویسد:
این توهم فاسد باعث شده براى توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیلهاى متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعتهاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتى که در ضمن طاعتى انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (علیه السلام)مىفرماید: «اطاعت خدا نمىشود از آن جهت که معصیت او مىشود»
آرى به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخى عزادارىها، به مجمعى از گناهان و سخنان و رفتارهاى نامطلوب تبدیل مىشود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده مىشود. توجیه آنان نیز این است که «براى امام حسین باشد؛ ایرادى ندارد» ؛ یعنى به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه مىکند» نمود مىیابد و به قول شهید مطهرى، مىگویند الغایات تبررّ المبادى ؛ نتیجهها، مقدمات را تجویز مىکند، در حالى که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیلهها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیشتر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخى عالمان دینى و بسیارى از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازى هایى است که درباره رقیّه صورت مىگیرد.
در حالى که در وجود شخصیتى به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ براى وى از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته مىشود. یا زبان حال هایى که به جز نارسایى و تحریف مفهومى، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار مىآید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخى مىآید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (علیه السلام)نیز در اجراى مداحىها، روضهخوانىها و دستهها، هر نوع شیوهاى به کار برده مىشود و آنگاه با نام حسین (علیه السلام)توجیه مىشود.
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگى آنان
از جمله عواملى که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیبهاى عزادارى و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینى از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینى آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیتهاى سطحى و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهى کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیشترى مىگیرد.
به نظر مىرسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکى از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز مىتواند باشد:
یکى هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدى آنان روبه رو گردند و توفیقى نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعى شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بى فایده و پر ضرر دانستهاند و از این رو، به ورطه «محافظه کارى» در معناى غیر مثبت آن غلتیدهاند.
دلیل دوم نیز همسویى کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخى از آنهاست که به عوام زدگى تعبیر مىشود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحى ایفا نمىکند، که در پى ساختن دستاویزى دینى و توجیه شرعى براى خرده فرهنگهاى عوام نیز بر مىآید که ممکن است از روى ساده اندیشى و یا غرض ورزى باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومى مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینى را، از جهتهاى گوناگون مىتوان به دیدهبان، پزشک جراح یا چیزهاى دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفى نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیدههاى تحریفآمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایهها و هنجارهاى اعتقادى مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگرى و دور بینى است ؛ چرا که اگر این تحریفها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش براى مبانى اعتقادى، صدها برابر بیشتر است.
12. تبدیل شدن عزادارى به عادت
این مقوله، از آسیبهاى کلى مربوط به آداب دینى است. منظور از عادت نیز، آن چیزى است که بار اندیشهاى، برهانى و معنایى خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهاى تکرارى تبدیل شده است.
یکى از دلایل مهمى که فرهنگ عزادارى به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزههاى اصلاحى و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفى این حادثه قوى است. از این رو، ظرفیت عادت پذیرى آن، به شدت افزایش مىیابد. بسیارى از آسیبهاى فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه مىگیرد. هنگامى که موضوعى به عادت تبدیل شد، دیگر براى انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانى مىشود. در چنین صورتى، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایى آن، انتظارى بى معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانى و حتى در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانى نیز تهى است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزى دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعى، مىتواند اثر نامطلوبى نیز داشته باشد ؛ یعنى نقش توجیهگر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهى توجیهگر کار زشت به جا آورندگان مىشود، گاه، دغدغههاى وجدان را کاهش مىدهد و گاه نفس ملامتگر را به خاموشى وا مىدارد.
13. آمیخته شدن فرهنگهاى قومى و سرزمینى با عزادارى
عزادارى، سنتى اجتماعى و مردمى است. از این رو، هر ملتى و هر سرزمینى، از پیش شکل خاص عزادارى خود را دارد و عزاى امام حسین (علیه السلام)را، بر همان پایه تبیین و تعریف مىکند. البته به تلقینها و نمادهایى نیز دست مىیازد، ولى قالب اصلى و کلى، همان قالب عزادارى خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزادارى به شیوه فرهنگى و قالب عزادارى سرزمینها و ملتهاى مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازى و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبانها و الفاظ از قومى به قوم دیگر، و از سرزمینى به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوههاى عزادارى و شدت و ضعف آن و چگونگى برداشت و تجسم نهضت عاشورا، مىتواند براساس ویژگىهاى فرهنگى و اجتماعى آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزادارى مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلى مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازى میان گرامى داشت امام حسین (علیه السلام)و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزادارى کلى یک ملت و سرزمین، طبیعى به نظر مىرسد، باید نکتهاى را در نظر داشت و آن، تلاش براى هماهنگ ساختن و قاعدهمند کردن عزادارى سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیرى مىکند، به اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه نیز مىانجامد. البته مسئله دیگر که بسى مهمتر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزادارى قومى توسط قوم دیگر و ملتى توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالبهاى شکلى آن است. نمونههاى بارز آن، ورود قمه زنى از ترکیه عثمانى و یا به روایتى از مسیحیت و زنجیر زنى از هندوستان به عزادارىهاى ایران و عراق است.
14.ضعف دانش و بینش عمومى
فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفى است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومى جامعه، عامل مهمى است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروههاى سنى تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعهاى که بیشتر افراد آن، بى سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوى دیگر، اظهار مطالب درست و علمى و عمیق از سوى عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگرى که ارتباط محکمى با دانش عمومى پیدا مىکند، بینش عمومى است که با سطح کیفى دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومى ـ که یکى از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگرى، نقادى و نقد پذیرى و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانى براى طرح کنندگان مطالب سست و بى پایه، و اعتلاى جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
پىنوشتها:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینى، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحى، میشل توماس، برگردان حسین توفیقى، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینى، ج 1، ص 77.
5-نگرشى انتقادى ـ تاریخى به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایى، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابى سوگوارىهاى نمایشى، ص 385. 8-دیوان سروش اصفهانى، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسى، حسن گل محمدى، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151. 9-حماسه حسینى، ج 1، ص 95.
10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندى، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدى نراقى، چ سنگى، صص 101-102
18-حماسه حسینى، ج1، ص41.
19-حماسه حسینى، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفى، تصحیح، علامه شعرانى، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحى، فخر الدین طریحى، قم، ص 131، بىتا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانى، تصحیح: فریدون حداد سامانى، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانى نیز شعرى در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسى ص 158.
24-حماسه حسینى، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزى، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینى، ج 1، ص 362.
28-نگرشى انتقادى ـ تاریخى به ادبیات عاشورا، ص 138. 29-همان، ص 138.
30-ارزیابى سوگوارى نمایشى، صص 217ـ 221، با تلخیص
گرایشهای دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هممرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانشهای بشری پیشرفتهای چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونهای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشارهای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سختکوشی و قانونگرایی و انضباط کاری و مسئولیّتشناسی و صرفهجویی و نیز بهرهوری از روشهای نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفتانگیز مینماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار میروند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود میمانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام میدهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز میخرند و شبها را زود میخوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفهای به کار خود ادامه میدهند.
دانشجویان رشتههای مختلف نیز با تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر و سختکوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهشهای آنان تحسین برانگیز است.
فرمانبرداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدانکاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردنـ در غالب مردم مشاهده میشود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانونگرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیتهای فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامهریزی شده را میتوان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانیها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذاردهاند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجهای خاص دارند و آن را با شکوه بهجا میآورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت میکنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بیمشتری است و چهرههای رنگ پریده و غربت آنها، از بیرغبتی مردم به آنها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظههای کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گستردهای رنگ باخته و دیگر نمیتواند جانهای تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمیبرد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیشها بهویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روشهایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود میجویند. تکیه بر زخمهای مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکههای ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین مینمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامههای تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بودهام را برایتان میآورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوالپرسی، مرد یاد شده جزوهای را به من داد و پرسید به چه زبانهایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمیخواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبانهای آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یکجا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آمادهام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتابها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال میکنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن میگفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقیها بود، بادقّت بسیار گفتوشنود ما را نظاره میکرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا میدانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانیاند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدتها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفتوگوی ادیان و ساماندهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح میدهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر میدانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفتوگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانهای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانیها و حمایتهای ارزندهای میکرد.
مبلغان یهودی
لباسها، ریشها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر میکند، یهودیان با دور اندیشی و برنامهریزی و بهرهوری از امکانات کشورهای اروپایی، بهویژه نفوذ در دستگاههای تبلیغی و رسانهها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زدهاند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانونهای اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در اینباره فعالیتهای گستردهای را آغاز کردهاند و متأسفانه با هیچ عکسالعملی از سوی مسلمانان مواجه نشدهاند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمیورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند میگفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پیبرد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشمگیر مسلمانان و بهویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیدهاند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعهاند. ترکها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرکها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه میکوشد، برنامههای مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترکها تلاش کردهاند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گستردهای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواریهای زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّتهای مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّتهای مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم مینشینند، احساس خوشایندی به آنان دست میدهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام میداند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر میبندد و دلگرمی جای آن را میگیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری میطلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همانگونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفتدرصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کردهاند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پایبند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، بهگونهای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت میکنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانیها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آنها نمیتوانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دستکم، نمیتوانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدینسان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندانشان سخن میگفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندانشان کاملاً از آنها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهرهوری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بیدین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پایبندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمعهایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل دادهاند و به مناسبتهای مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبههای معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سالهای اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
ضرورتهای تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامهای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را میزداید و مبلِّغان را به روشها و خط مشیهای صحیح و مؤثر رهنمون میشود؛ به نظر میرسد تبلیغ در آندیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویتگرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاههای فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاهها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راهکارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر میآید:
الف) تألیف و ترجمه کتابهای مختلف به زبان آلمانی برای نسلهای دوم و سوم مهاجران؛
همانگونه که پیشتر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمیدانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشتهها افزون بر این که میتواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، میتواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّتهای مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشههای شیعه را به زبانهای مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامههای گوناگون پاسخ به پرسشها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقهمندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبانهای فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامهها در منازل خویش از آن بهره میبرند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بینالمللی صدا و سیما ـ جام جمـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده میشود.
د) حضور در کنفرانسهای اسلامشناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکدههای ادیان و اسلامشناسی و ارسال کتابهایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدانجا کوچیدهاند، میتوانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی میتواند از حقوق آنهابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانیها و ترکها و عربها و پاکستانیها و هندیها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه میتواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزونتر آنان را فراهم کرده و بهآنان قوت و عزّت بخشد و ریشههای تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق میشود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقهها و گرایشهای گونهگون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشههای ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایشها و سلیقههای کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّتهای فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان میتواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیهها و تجمعهای شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی میتوانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیرهای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسههای فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار دادهاند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامههای فرهنگی میکاهد.
با این حال در لندن سههزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجهای را هزینه کردهاند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسههای فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پارهای از شرایط که میتواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافتهاند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شدهاند و امور دیگر برای آنان بیاهمیّت بوده است.
تجربه نشان میدهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیدهاند و در پی رسیدن به مال و منال نبودهاند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشتهاند، بلکه توانستهاند، دهها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهمالسلام را در جانهایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبههایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیانباری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روشها و شیوههای معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویتاند و دریافتهاند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمیآورد و فرجام این شیوه زندگی، رهبهجایی نمیبرد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویتگرا گرایش یافتهاند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایهای عظیم است و میتواند در عرصهها و صحنههای گونهگون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقهها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق میافتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه میپرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه میشود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آنها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد میتواند تبلیغات آنها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آنها حساسیّت دارند.
یکی از مهمترین عناوین دراینباره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب میآید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، میتواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح میکردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز مینمود. به عنوان نمونه وقتی نشریهای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتابهای عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. همچنین یکی از مسئولان سفارتخانه ایران در بلژیک میگفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آنجا بردم و به برخی از کانونهای فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آنها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری مییابند که در محل تبلیغشان زندگی میکنند. در عین حال باید ارتباط آنها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهرهمند باشند.
همچنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخگویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهشهای حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ میتواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کمرنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که بهتدریج مبلّغان را به سستی میکشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان میکاهد و گاه مشکلات و مصیبتهایی مهمتر پدید میآورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستانها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمیپذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایینژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطهوس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه میتوان از برنامههای تلویزیونی که یک کشیش پروتستان بهنام fliege اجرا میکند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانیها رابیان میکند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب مینماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رسالههای جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آنها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتابها عبارتند از: کتابالبیان، کتابالحجر، کتابالنور، رسالةالایضاح، کتابالاسطقس الاوّل، کتابالاسطقس الثانی، تفسیر کتابالاسطقس، کتابالتجرید، کتابالرحمة، کتابالملک .
گرایشهای دینی ونیازهای تبلیغـی در آلمــان و اروپـــا
سیدعلی حسینی
کشور جمهوری فدرال آلمان با مساحت سیصد و پنجاه و هفت هزار کیلومتر مربع در شمال اروپای مرکزی و در جنوب دریای بالتیک و دریای شمال قرار دارد. از غرب با کشورهای هلند و بلژیک و فرانسه و از جنوب با سوئیس و اتریش و از شرق با چک واسلواکی و لهستان هممرز است. جمعیّت این کشور در سال 1994، هشتاد و یک میلیون نفر و زبان رسمی مردم آن آلمانی است. واحد پول این کشور «مارک آلمان» است که 80/1 آن برابر یک دلار است.
کشور آلمان در صنعت، کشاورزی، بهداشت و دیگر دانشهای بشری پیشرفتهای چشمگیری داشته است و مظاهر و نمودهای تمدّن بشری در آن جلوه کرده و به گونهای حیرت آور بالیده است.
علل رشد و پیشرفت
مناسب است، در آغاز این مقاله و قبل از بیان وضعیّت فرهنگی این کشور، اشارهای به وضع اجتماعی و علل پیشرفت و موفقیّت مادی آنان داشته باشیم.
سختکوشی و قانونگرایی و انضباط کاری و مسئولیّتشناسی و صرفهجویی و نیز بهرهوری از روشهای نوین در پیشبردِ اقتصاد و صنعت و کشاورزی در سایه تکامل دانش بشری، از عوامل موفقیّت صنعتی و اقتصادی و بهداشتی و... مردم آلمان و اروپا است.
تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر مردان و زنان آن کشور تحسین برانگیز است و برای مسافران کشورهایی که چنین وضعی ندارند، بسی شگفتانگیز مینماید.
نگارنده خود شاهد بوده است، افرادی هر روز ساعت سه و نیم صبح به سرکار میروند و معمولاً تا چهار بعدازظهر و گاه تا نه شب در محلّ کارخود میمانند.1 کارهای مربوط به خانه را معمولاً در روز شنبه انجام میدهند و اشیای مورد نیاز یک هفته را همان روز میخرند و شبها را زود میخوابند تا برای کار فردا بانشاط باشند.
کیفیّت کار کمتر از کمیّت آن نیست، چه آنان پیوسته و بی هیچ وقفهای به کار خود ادامه میدهند.
دانشجویان رشتههای مختلف نیز با تلاش پیگیر و کوشش چشمگیر و سختکوشی به فعالیّت مشغول هستند و نتایج مطالعات و پژوهشهای آنان تحسین برانگیز است.
فرمانبرداری از قانون و انضباط اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی و وجدانکاری و پرهیز از اسراف ـ درست هزینه کردنـ در غالب مردم مشاهده میشود.
مهم آن است که تلاش و کوشش و قانونگرایی و انضباط اجتماعی در زمره عادات مردم قرار گرفته و فرهنگ آنان شده است.
فعالیتهای فرهنگی سنجیده، دراز مدت، مداوم و برنامهریزی شده را میتوان از عوامل بنیادین و مهم ایجاد این فرهنگ دانست.
وضعیت فرهنگی و اعتقادی در آلمان
پیروان مسیحیّت در آلمان
بر خلاف تصور گروهی از مردم، آلمانیها سخت پایبند به دین و مذهب هستند. مذهب پروتستان2 را آنان بنیان گذاردهاند و نزدیک به نیمی از مسیحیان آلمان، پیرو مذهب پروتستانند. دین رسمی آلمان دین مسیحیّت است و هر دو مذهب کاتولیک و پروتستان در آن کشور پیروان فراوانی دارند.
رهبران هر دو مذهب به اجرای مراسم مذهبی خود توجهای خاص دارند و آن را با شکوه بهجا میآورند و مرد و زن و پیر و جوان و حتی معلولان در آیین مذهبی کلیساها شرکت میکنند.
در عین حال کلیساهای فراوانی در شهرهای بزرگ و کوچک، متروک و بیمشتری است و چهرههای رنگ پریده و غربت آنها، از بیرغبتی مردم به آنها حکایت دارد. به گفته برخی از محققان، موعظههای کشیشان ومبلّغان مسیحی به میزان نسبتا گستردهای رنگ باخته و دیگر نمیتواند جانهای تشنه معنویّت و خردهای جویای حقیقت را سیراب کند و در برابر فرهنگ مهاجم و سنّت ستیز و لرزاننده و براندازنده بنیاد خانواده کاری از پیش نمیبرد.
مسلّح شدن بسیاری از کشیشها بهویژه کشیشان کاتولیک به آخرین دستاوردهای دانش بشری، برای استحکام بخشیدن به باورهای مسیحیّت، از روشهایی است که مبلّغان مذهبی از آن سود میجویند. تکیه بر زخمهای مزمن اجتماعی و خانوادگی که امروز بسان لکههای ننگی بر دامن جامعه غربی خودنمایی کرده و چهره رنگین آن را ننگین مینمایاند3، ابزار دیگری برای ترویج باورهای مسیحیّت است.
تبلیغات فراگیر مسیحیان برای جذب پیروان ادیان دیگر
برنامههای تبلیغی مسیحیان بسی فراتر از قلمرو همکیشان آنان است، آنان با مهارت در پی آنند تا هر جا مهاجری را ببینند، تور صیادی خود را بگسترانند.
یکی دو نمونه که خود شاهد آن بودهام را برایتان میآورم؛
یک روز، زنگ آپارتمان به صدا درآمد، در را باز کردم، با چهره ناآشنای زن و مردی مواجه شدم. پس از احوالپرسی، مرد یاد شده جزوهای را به من داد و پرسید به چه زبانهایی آشنایی دارید؟ جزوه را گرفتم و با سرعت ورق زدم. آن جزوه مخاطبان خود را به مسیحیّت دعوت کرده و پرسیده بود که آیا نمیخواهید به حقیقت راه یابید و به سعادت جاودان رهنمون شوید؟!! محتوای جزوه دعوت به ارتباط با مبلّغان کلیسا بود و به زبانهای آلمانی و انگلیسی و عربی و... ترجمه و یکجا چاپ شده بود. در پاسخ گفتم، آمادهام و از مذاکره با کشیشان و خواندن کتابها و جزوهای شما با آغوش باز استقبال میکنم. در طول این چند دقیقه تنها آن مرد با من سخن میگفت و زن همراه ایشان که از تبار شرقیها بود، بادقّت بسیار گفتوشنود ما را نظاره میکرد.
چند روز بعد یکی از شیعیان عرب از من پرسید، آیا میدانی مبشّران به خدا و مژده دهان راهیابی به حقیقت چه کسانیاند؟!! وی ادامه داد، یک بار به سراغ من آمدند و چون قاطعانه دست رد به سینه آنان زدم باز گشتند.
در مواردی نیز، کلیسا به مسلمانان کمک مالی کرده و پس از مدتها ارتباط، که تنها جنبه کمک رسانی داشته، به آنان پیشنهاد تغییر دین را داده است.
برخی از کشیشان بینش بازتری دارند و تفاهم و گفتوگوی ادیان و ساماندهی جبهه واحد از مؤمنان و موحدان، در برابر هوا پرستی و زرگرایی و تزویر حاکم بر بازی سیاستمداران را ترجیح میدهند و عملاً «کثرت گرایی دینی» - پلورالیزم- را برتر میدانند. در یکی از مراکز فرهنگی شیعیان با کشیش جوانی به گفتوگو نشستم که بر پایه این مبنا، ارتباط صمیمانهای با مسئول آن مرکز داشت و گاه پشتیبانیها و حمایتهای ارزندهای میکرد.
مبلغان یهودی
لباسها، ریشها و ترکیب ویژه روحانیون یهودی در خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک هلند و بلژیک و بسیاری از شهرهای آلمان، ناخودآگاه برای تازه واردان جلب نظر میکند، یهودیان با دور اندیشی و برنامهریزی و بهرهوری از امکانات کشورهای اروپایی، بهویژه نفوذ در دستگاههای تبلیغی و رسانهها و از طریق تأسیس مراکز فرهنگی، به تبلیغاتی گسترده دست زدهاند.
برپایه پژوهش برخی از فرهیختگان، یهودیان در پی آنند که «برلین» را بزرگترین پایگاه خود در آلمان کنند و به صورت یکی از کانونهای اصلی خود در اروپا درآورند. آنان از چند سال پیش در اینباره فعالیتهای گستردهای را آغاز کردهاند و متأسفانه با هیچ عکسالعملی از سوی مسلمانان مواجه نشدهاند.
مبلغان و پیروان یهودیت اگر زمینه را فراهم یابند، از نیش و کنایه به اسلام و مسلمانان دریغ نمیورزند. یکی از مسلمانان ساکن هلند میگفت:
در یکی از کشورهای غربی، کنفرانسی بود، یک یهودی که در کنار من نشسته بود از نامم، به مذهب و دین من پیبرد و خطاب به من گفت: دین شما از دین ما گرفته شده!.
مسلمانان آلمان
حضور چشمگیر مسلمانان و بهویژه زنان با پوشش اسلامی واقعیتی است که برای برخی ناخوشایند و برای گروهی باشکوه و ارزشمند است. در آلمان بیشترین جمعیّت مسلمان، ترکند. اینان پس از جنگ جهانی دوم به آلمان کوچیدهاند و هر روز بر جمعیّت آنان افزوده شده و اکنون حدود سه و نیم میلیون ترک و کُرد در آلمان وجود دارد، که نزدیک به هفت درصد از آنان شیعهاند. ترکها افزون بر شهرهای بزرگ در غالب شهرهای کوچک و شهرکها و بسیاری از روستاها مسجد دارند. اوقاف ترکیه میکوشد، برنامههای مذهبی آنان را در اختیار گیرد و بر آن نظارت داشته باشد که توفیق چندانی نداشته است؛ به هر حال ترکها تلاش کردهاند فرهنگ زبان و اعتقادات خود را در حد گستردهای حفظ کنند.
مسلمانان ایرانی و عرب
در آلمان مسلمانان عرب از کشورهای مختلف اسلامی حضور دارند، دشواریهای زندگی و فراز و فرود روزگار آنان را بدین سو کشانیده، ایرانیان و افغانیان و دیگر مسلمانان از آسیا و آفریقا نیز حضور دارند. این مسلمانان گرچه از ملیّتهای مختلف هستند، اما اسلام محوری است که توانسته است همه آنان را به هم نزدیک کند. مسلمانان ملیّتهای مختلف، وقتی یکدیگر را ملاقات کرده و کنار هم مینشینند، احساس خوشایندی به آنان دست میدهد، که در برخوردها و رفتار و گفتار آنان آشکار است. هر مسلمان خود را عضوی از پیکره شکوهمند خانواده بزرگ اسلام میداند و زمانی که در کنار دیگر اعضا نشسته، احساس غربت و تنهایی رخت بر میبندد و دلگرمی جای آن را میگیرد.
با این حال نباید از نظر دور داشت که میان مسلمانان اروپا، تفرقه و تشتّت بسیار است که بررسی عوامل و ادله آن فرصت دیگری میطلبد و این فشرده گنجایش آن را ندارد.
وضعیّت فرهنگی شیعیان
همانگونه که اشاره کردیم بر پایه برخی از آمارهای نه چندان دقیق حدود هفتدرصد از مهاجران کرد و ترک، شیعه هستند. علاوه بر آن هشتاد هزار نفر از شیعیان لبنان و گروهی از ایران و افغانستان و عراق و پاکستان و هندوستان به آلمان کوچ کردهاند.
بسیاری از شیعیان، به مسایل مذهبی پایبند نیستند و یا تقیّد بسیار اندکی دارند، بهگونهای که تنها در شب عاشورا و شب قدر در مراسم مذهبی شرکت میکنند و به لحاظ ظاهر تفاوتی با آلمانیها ندارند و با کمال تأسف نسل دوم آنها نمیتوانند به زبان مادری خود به خوبی سخن گویند و دستکم، نمیتوانند به زبان مادری خود بخوانند و بنویسند و بدینسان از فرهنگ و دین خود یا ناآگاهند و یا آگاهی اندکی از آن دارند. در طول این سفر ایرانیان و شیعیان از بیم و هراس خود درباره آینده فرزندانشان سخن میگفتند، که شاهدی بر مشکلات فرهنگی آنان است.
ایرانیانی را دیدم که فرزندانشان کاملاً از آنها جدا شده بودند؛ همسران برخی از آنان با بهرهوری از قوانین آلمان طلاق گرفته و با مرد آلمانی بیدین یا مسیحی ازدواج کرده و با تکیه بر حمایت قانون از زنان، سرپرستی فرزندان شوهر سابق خود را نیز بر عهده داشتند.
با این حال هنوز شیعیان زیادی در آلمان هستند که پایبندی زیادی به مسایل مذهبی دارند، در بسیاری از شهرها، تجمعهایی را ایجاد کرده و حسیّنیه و یا مسجد و محفلی برای خود تشکیل دادهاند و به مناسبتهای مختلف گردهم آمده و در پی احیای جنبههای معنوی و دینی خود هستند.
در یک نگاه کلّی، در سالهای اخیر، گرایش مسلمانان به اسلام، روند صعودی داشته، است اما چاره اساسی به طرح و برنامه و مقدمات و تدبیرهای فراتری نیاز دارد که در این مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
ضرورتهای تبلیغ در اروپا
الف: اهداف تبلیغ
در اجرای هر برنامهای، هدف، در تعیین خط مشی و راه و روش و بایدها و نبایدهای آن تأثیر فراوان دارد. از این رو تبیین اهداف تبلیغ در اروپا، ابهامات تبلیغ را میزداید و مبلِّغان را به روشها و خط مشیهای صحیح و مؤثر رهنمون میشود؛ به نظر میرسد تبلیغ در آندیار برای اهداف زیر است:
1) حفظ فرهنگ شیعیان و پاسداری از ایمان و روحیه معنویتگرایی و دینداری متدیّنان و بالندگی و رشد و گسترش آن به ویژه در میان نسل دوم و سوم مهاجران؛
2) معرفی چهره واقعی اسلام و تشیّع برای همه مسلمانان در اروپا؛
3) ارائه اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآله به اهل کتاب و کافران؛
4) تبیین دیدگاههای فلسفی و کلامی و... اسلام و تشیّع، در دانشگاهها و دیگر مجامع علمی و پژوهشی.
ب: راهکارهای مؤثر تبلیغی
برای وصول به اهداف یاد شده پیشنهادهای زیر مناسب به نظر میآید:
الف) تألیف و ترجمه کتابهای مختلف به زبان آلمانی برای نسلهای دوم و سوم مهاجران؛
همانگونه که پیشتر آوردیم، غالب فرزندان مهاجران زبان مادری خود را نمیدانند و بسیاری از آنان، تنها با زبان آلمانی آشنایی دارند. این نوشتهها افزون بر این که میتواند چهره اسلام را برای همه آلمانی زبانان بنمایاند، میتواند برای همه مسلمانان مقیم آلمان که از ملیّتهای مختلف هستند، سودمند و مؤثر باشد.
لذا وجود مراکزی در حوزه علمیه قم که بیش از پیش، اندیشههای شیعه را به زبانهای مختلف ترجمه کرده و نشر دهند، ضروری است.
ب) ارائه برنامههای گوناگون پاسخ به پرسشها و برآوردن نیازهای فکری مؤمنان و همه علاقهمندان به پژوهش درباره اسلام به زبان آلمانی و دیگر زبانهای فراگیر جهانی، زیرا بسیارند کسانی که با تماشای این برنامهها در منازل خویش از آن بهره میبرند.
ج) آموزش زبان فارسی، از طریق شبکه جام جم و تدوین کتاب و نوار کاست و نوار ویدئو و...
در حال حاضر شبکه بینالمللی صدا و سیما ـ جام جمـ از محبوبیّت فراوانی در میان ایرانیان مقیم اروپا برخوردار است و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده میشود.
د) حضور در کنفرانسهای اسلامشناسی و اعزام استادان شایسته به دانشکدههای ادیان و اسلامشناسی و ارسال کتابهایی که چهره واقعی تشیع را بنمایاند و منبعی برای اسلام شناسان غربی قرار گیرد.
ه••) تأسیس «جامعه شیعیان» به منظور سامان دادن به وضع فرهنگی شیعیان در سرتاسر آلمان.
شیعیانی که از کشورهای مختلف، بدانجا کوچیدهاند، میتوانند عضو این نهاد باشند و این نهاد قانونی میتواند از حقوق آنهابه عنوان، یک گروه با عزت، دفاع کند و چهره جذاب تشیّع را بنمایاند.
ویژگی این عنوان آن است که شیعیان کشورهای مختلف مانند ایرانیها و ترکها و عربها و پاکستانیها و هندیها و شیعیان آلمانی تبار به این نام حساسیتی ندارند و این مجموعه میتواند آنان را بر محور باورها و احکام و اخلاق شیعه گردآورد و به تدریج زمینه همدلی و وحدت افزونتر آنان را فراهم کرده و بهآنان قوت و عزّت بخشد و ریشههای تفرقه و تشتّت و گاه عداوت را بخشکاند و نشاط و طراوت را برایشان به ارمغان آورد و زبونی و سستی و گاه خواری را از آنان بزداید.
چنین تشکّلی در صورتی موفّق میشود که بانیان آن شرح صدر داشته باشند و با رعایت «مصلحت بنیادین» و دوراندیشی، شیعیان را با سلیقهها و گرایشهای گونهگون اجتماعی و فرهنگی در بر گیرد و اندیشههای ناب تشیّع را فرا روی آنان نهد، که صد البتّه در دراز مدّت در تصحیح و سالم سازی گرایشها و سلیقههای کژ، اثری مبارک خواهد داشت.
ج: تأثیر فعالیّتهای فرهنگی در آلمان بر اروپا
فعالیت فرهنگی جامعه شیعیان آلمان میتواند ـ به دلیل سهولت ارتباط و رفت و آمد- بر کشورهای همجوار، از قبیل هلند و بلژیک و اتریش و دانمارک مؤثر باشد و با مراکز فرهنگی و مساجد و حسینیهها و تجمعهای شیعیان در کشورهای اروپایی ارتباطی تنگاتنگ داشته باشد.
مسلمانان اروپا به آسانی میتوانند در مجالس کشورهای همجوار شرکت کنند، -به عنوان نمونه در شب عاشورا گروهی از مسلمانان هلندی را مشاهده کردم که برای شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام به آلمان آمده بودند- ارتباط مسلمانان در کشورهای اروپایی، بسیار آسان بوده و هیچ محدودیتی ندارد. به جز کشور انگلستان که به صورت جزیرهای جدا از مجموع کشورهای اروپایی است و رفت وآمد برای ساکنان دیگر کشورهای اروپایی مشکلاتی را در پی دارد، از این رو لندن برای تأسیس مؤسسههای فرهنگی بزرگ که تبلیغ در تمامی اروپا را هدف قرار دادهاند، مناسب نیست، زیرا رفت و آمد با ماشین و قطار از آن کشور به سایر کشورهای اروپایی موانع و مشکلاتی را به همراه دارد و از سرعت و ابتکار برنامههای فرهنگی میکاهد.
با این حال در لندن سههزار مرکز فرهنگی اسلامی ثبت شده است4 و شیعیان، مراکز فرهنگی نسبتا بزرگی دارند و اعتبارات قابل توجهای را هزینه کردهاند. اگر مراکزی با این وسعت در برخی کشورهای اروپایی همجوار بود، تأثیر بیشتری در تبلیغ اسلام داشت.
اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، جای روحانیان فاضل و با تقوا خالی و کمبود مؤسسههای فرهنگی فعّال آشکار است و شیعیان آن کشورها مشتاق حضور روحانیان فاضل و دلسوز هستند.
د: شرایط مبلّغان
پارهای از شرایط که میتواند در توفیق مبلغان در اروپا تأثیر کاملی داشته باشد، به قرار زیر است:
1) در اروپا روحانیانی در عرصه تبلیغ، به توفیقاتی بزرگ دست یافتهاند که برای تبلیغ و گسترانیدن فرهنگ اسلامی، رهسپار آن دیار شدهاند و امور دیگر برای آنان بیاهمیّت بوده است.
تجربه نشان میدهد، آن دسته از روحانیان که با ایثار و فداکاری و اخلاص در معرفی چهره تابناک اسلام کوشیدهاند و در پی رسیدن به مال و منال نبودهاند، نه تنها در پاسداری و احیا و بالندگی اندیشه و معنویت مسلمانان، تأثیرات شگرفی داشتهاند، بلکه توانستهاند، دهها مسیحی را مسلمان کنند و نور قرآن و محبّت اهل بیت علیهمالسلام را در جانهایشان بنشانند.
در طول مدّت اقامت با طلبههایی دیدار کردم که به لحاظ علمی بضاعت چندانی نداشتند، امّا وجودشان لبریز از سوز و اخلاص و فداکاری بود و توانسته بودند در تقویت ایمان مسلمانان و هدایت اهل کتاب به توفیقات چشمگیری دست یابند. آنانی که چنین نبودند و به سمت تجارت و کارهای مشابه جذب شده بودند، نه تنها توفیقی نداشتند، بلکه آثار زیانباری نیز داشتند.
2) مبلِّغ باید با امور معنوی، روشها و شیوههای معنوی و عرفان و اخلاق آشنایی داشته باشد. بسیاری در اروپا تشنه معنویتاند و دریافتهاند که روش زندگی آنان بالاترین نیازهای آدمی را بر نمیآورد و فرجام این شیوه زندگی، رهبهجایی نمیبرد، از این رو به ادیان و مذاهب معنویتگرا گرایش یافتهاند.
مبلّغان باید از قرآن و تفسیر آن نیز آگاه باشند و بتوانند از زلال گوارای آن، به تناسب نیازهای متغیّر آن دیار بهره برند، به ویژه آیات و روایات مربوط به اخلاق، آداب معاشرت و... که دستمایهای عظیم است و میتواند در عرصهها و صحنههای گونهگون مبلغّان را یاری رساند.
3) آشنایی با فرقهها و مذاهب مختلف اسلامی، از دیگر موضوعاتی است که مبلّغان باید از آن آگاه باشند و با فقه اهل سنّت نیز آشنا باشند.
فراوان اتفاق میافتد که اهل سنّت، مسایل فقهی خود را از عالمان شیعه میپرسند، و مبلغ با پیروان فِرَق مختلف مواجه میشود.
4) از دیگر موضوعاتی که آشنایی با آنها برای مبلّغان سودمند است و در بسیاری از موارد میتواند تبلیغات آنها را به ثمر رساند، آگاهی از مسایلی است که مردم اروپا به آنها حساسیّت دارند.
یکی از مهمترین عناوین دراینباره، طبیعت و محیط زیست است که در زمره مسایل حسّاس و از معضلات بزرگ روزگار به حساب میآید.
تبیین دیدگاه اسلام و آیات و روایاتی که مربوط به طبیعت و محیط زیست است علاوه بر آن که پاسخی به یک مسأله اساسی و مبتلا به است، میتواند در جذب بسیاری از مردم مؤثر باشد.
در محافل و مجالس و گفت و شنودهای مختلف که این گونه مسایل رامطرح میکردم بسیار جذّاب و توجه برانگیز مینمود. به عنوان نمونه وقتی نشریهای را که درباره «آب» است به یکی از مسئولان کتابخانه «برلین»، هدیه و قدری توضیح دادم، بسیار استقبال کرد و یک دوره از فهرست کتابهای عربی و فارسی کتابخانه برلین را که یازده جلد رحلی است به همراه میکروفیلم هشت نسخه خطی در اختیارم نهاد5. همچنین یکی از مسئولان سفارتخانه ایران در بلژیک میگفت:
از ایران چند کتاب درباره طبیعت که برای کودکان فراهم آمده بود به آنجا بردم و به برخی از کانونهای فرهنگی ارائه دادم، به قدری از آنها استقبال کردند که تا این تاریخ هشت بار به چاپ رسیده است.
5) به دلایل مختلف مبلّغانی توفیق بیشتری مییابند که در محل تبلیغشان زندگی میکنند. در عین حال باید ارتباط آنها با حوزه علمیه قم استوار و پابرجا بوده و همواره از آخرین دستاوردهای حوزه بهرهمند باشند.
همچنین باید در مواجهه با مسایل جدید فکری و دینی و پاسخگویی به مشکلات علمی، مرجع آنان پژوهشهای حوزویان باشد.
این ارتباط تنگاتنگ میتواند برای حوزویان و مبلّغان جدید اعزامی از حوزه نیز سودمند باشد.
بریدگی یا ارتباط کمرنگ با حوزه علمیه آفتی است بزرگ، که بهتدریج مبلّغان را به سستی میکشاند و از نیرو و توان و ابتکار آنان میکاهد و گاه مشکلات و مصیبتهایی مهمتر پدید میآورد که این فشرده گنجایش آن را ندارد.
والسلام
________________________________________
1. در طول مدت کار، زمان استراحت کمتر از یک ساعت است.
2. پروتستانprotest به معنای اعتراض و شکایت است. نهضت پروتستان را در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر بنیان نهاد. پروتستانها ریاست پاپ را بر جهان مسیحیّت نمیپذیرند. ر.ک درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیّت، محمدرضا زیبایینژاد و نیز (راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردرن ترجمه طاطهوس میکائلیان).
3. به عنوان نمونه میتوان از برنامههای تلویزیونی که یک کشیش پروتستان بهنام fliege اجرا میکند و مسایل و مشکلات روز خانوادگی آلمانیها رابیان میکند، نام برد.
4. ر. ک نگین آلستر، یعقوبعلی برجی، ص 60 .
5. مناسب مینماید، اشاره کنم فتوکپی یازده رساله از رسالههای جابربن حیان را نیز به دست آوردم که آنها با مقدمه E.J.Holmyardاستاد دانشگاه کلیفتن بریسقل در ماه آگوست 1928 م به چاپ رسیده است. بر پایه مقدمه محقق در سال 1891م در بمبئی به چاپ رسیده است؛ این کتابها عبارتند از: کتابالبیان، کتابالحجر، کتابالنور، رسالةالایضاح، کتابالاسطقس الاوّل، کتابالاسطقس الثانی، تفسیر کتابالاسطقس، کتابالتجرید، کتابالرحمة، کتابالملک .
گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع), درمی یابیم که هماره وقت او به پاکدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درک و دید ما گذشته است .اکنون مرورى کوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, که پیش روى ما است : جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها رکعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پیاده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد. (3) ابن اثیر در کتاب اسد الغابة می نویسد: کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه کارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع) پیاده به کعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود, بدان جهت بود که او با مردم زندگى میکرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشکى می خوردند, امام حسین (ع) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتکبرین , (6) خداوند متکبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم , شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید, بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند, علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش می کشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید.(8)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , که اجمال و فشرده اش را در این جا متذکر میشویم : یزید به زمان ولایتعهدى , با این که همه نوع وسایل شهوت رانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول , مقام , کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این که در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبکارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بکشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاکیزه اى قطع نمود و با این کار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد که درمفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9)
علائلى در کتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یکى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10)
آرى , مردى که وارث بی کرانگى نبوت محمدى است , مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلکه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداکاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.
________________________________________
(1) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفید, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذکرى الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آیه 22.
(7) تفسیر عیاشى , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از کتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است
ناپاکی نسل و حادثه عاشورا
نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه سرخ حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایی چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است. نخست حساسیت چشمگیری برای بیننده به وجود نمی آید؛ اما با نگرشی دوباره و پرگستره، حقایقی رخ می نماید؛ از جمله آن که بهره برداری از عاشورای دیروز، برای درس آموزی و عبرت پذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز می کنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: «یا بن الزّرقاء! انت تقتلنی ام هو؟ کذبت، واللّه و اَثَمتَ».1
ای پسر زرقاء! (زن کبود چشم) آیا تو مرا می کشی یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه کردی.
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزم های پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنه ای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: ای حسین! عجله کردی به سوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیة المعزی انت اولی بها صِلیّا».2 ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیه السلام با اتمام حجّت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روی یزید را از قتل و خون ریزی بر حذر می داشت. اما تأثیری در دل های ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادی رعد آسا در برابر دل ها و دیده های دو سپاه فرمود:
«الا انّ الدّعی بن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السّلّة و الذّلّة و هیهات منّا الذّلّة».3
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسان ها بازگو کرد و فرمود:
«یأبی اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حمیّه و نفوسٌ ابیّه...».4
خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامن های پاک که ما را پرورانده اند، شخصیت های با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافت مندانه ترجیح دهیم.
هنگامی که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیداللّه بن زیاد شد، حضرت زینب علیها السلام خطاب به عبیداللّه، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیداللّه به لب های سیدالشهداء علیه السلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
«شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!»5
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیداللّه بن زیاد را شنید که می گفت: خدای را شکر که امیر مؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن علی و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: «انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذّی ولاّک و ابوه، یابن مرجانة اتقتلون ابناء النبیین و تتکلّمون بکلام الصّدّیقین!»6
دروغ گو پسر دروغ گو، تویی و پدرت و آن کسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را می کشید و مانند راست گویان سخن می گویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینه ای از تأثیر نسل
فرازهای فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزه های زرّین از تأثیر نسل در دو سوی سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبی از عوامل تربیتی:
الف. خانواده؛ یعنی پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربّی
ج. تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگ عمومی
به عنوان زمینه ساز ساخت و پرداخت شخصیّت افراد آگاه می شویم و گستره این تعامل را نه در زندگی محدود چندین ساله، بلکه در افقی بی کران و نامحدود تا روز رستاخیز می توان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیده های تلخ و شیرین هریک را از نظر می گذرانیم.
نخست به جلوه های جاودان شخصیّت امام حسین علیه السلام می پردازیم:
1. السّلام علیک یا ابا عبداللّه
2. السّلام علیک یابن رسول اللّه
3. السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
4. السّلام علیک یابن فاطمة سیّدة نساء العالمین
5. السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
در اوّلین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام می کنیم، دومین سلام ما «رایحه نبوّت» می دهد؛ زیرا اتصال سیدالشهداء علیه السلام را به نبوت و رسول خاتم بیان می کند تا افزون بر بیان جمال توحیدی، کمال نبوی نیز بر سلسله صفات آسمانی آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره می کنیم که در آن امامت علوی، سلسله جنبان باورهای ناب الهی است و در پی آن، سلام چهارم بیان می شود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با «شهادت در راه خدا» و رسیدن به «اوج عزّت و عظمت مقام ثاراللّه» یاد آور شده است.
در بخش های دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیّه، عبیداللّه پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابی وقّاص را لعن می کنیم و می گوییم:
«لعن اللّه آل زیاد و آل مروان و لعن اللّه بن امیّة قاطبة و لعن اللّه ابن مرجانة و لعن اللّه عمر بن سعد...».
در فراز دیگر این زیارت می خوانیم:
«اللّهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیّة و ابنُ آکلة الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیّک صلّی اللّه علیه و آله فی کلّ موطن و موقف وقف فیه نبیّک صلّی اللّه علیه و آله، اللّهمّ العن اباسفیان و معاویة و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنة ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه، اللّهمّ فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب».
پروردگارا! همانا این روز، روزی است که تبرّک جستند به این روز بنی امیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد.ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدی و جاوید و همیشگی. و این روزی است که آل زیاد و آل مروان شادی می کنند در این روز به خاطر کشتن [امام] حسین که درودهای خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجّه به واژه های «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسیار مهم و تأثیر گذار شخصیت افراد، یعنی دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفی و منفور کربلا از این بُعد شخصیّتی نمایان گشته است.
همان گونه که پیشتر با «ابن آکلة الاکباد» یعنی یزید و «ابن راعیة المعزی» یعنی شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنی، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیه السلام و زیارت عاشورا را با نگاهی محقّقانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
«میسون»، مادریزید، زنی ناشایست بود که طبق گواهی بسیاری از منابع تاریخی، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیه نشین و صحراگزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاصّ مسیحیان تأثیر پذیرفت و از این رو شراب خواری، رقص، غنا، سگ بازی و خوش گذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
علاقه چشم گیر یزید به شعر و شعرسرایی و توصیف می، می گساری و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه ای به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاوری و رزم های مشهور قبیله ای بهره ای نداشت و از ویژگی های گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموی خود «شیبه» به کلّی دور بود؛ اما از نظر عیّاشی، خوش گذرانی، لهو و لعب شیفتگی خاصّی از خود نشان می داد.
از اشعار او این شعر است که:
وأجلس علی دکة الخمار و اسقینا دع المساجد للعبّاد تسکنها
و للمصلّین لادینا ولادنیا ان الذی شربا فی سکره طربا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ در حالی که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیداللّه بن زیاد کیست؟
عبیداللّه در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم می گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب علیها السلام خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیداللّه از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.7
عبیداللّه، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) می نامیدند. معاویه می کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابی سفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه می نامیدند.
عمر بن سعد کیست؟
سعدبن ابی وقّاص از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب می شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. امّا آنچه در باره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام با اعتراف به حقّانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابی وقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی علیه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصال علی علیه السلام بود، محبوب تر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد».
سپس به دامادی علی علیه السلام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، فرزندانی چون حسن و حسین علیهما السلام ، سخن پیامبر در روز خیبر در باره علی علیه السلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی علیه السلام برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را می کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیم تر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را می شنیدم که تو شنیده ای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»8
به هر روی، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقی است. و ویژگی های روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از پدر به ارث برده بود؛ به گونه ای که جزء سرشت وی گردیده بود.
روایت شده است که روزی علی علیه السلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابی وقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر ده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من می پرسی و نیست در سر و ریش تو مویی مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله ای است که فرزند من حسین را می کشد!9
شمر کیست؟
برای شمربن ذی الجوشن اسم های دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذی الجوشن، صاحب زره وجوشن می گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بسته شده نشان می داد. او نخست از یاران علی علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او می گذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.10 از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیة المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
تأثیر محبّت اهل بیت در زندگی
زیارت «جامعه کبیره»، دفتر معرفت امام شناسی است که آینه ای پرگستره از معارف نبوی و علوی در برابر دیده شیفتگان قرار می دهد. در فرازی از این زیارت چهار ویژگی برتر برای صاحبان ولایت می یابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم:
1 ـ طیّباً لخلقنا
2 ـ و طهارةً لاَنفسنا
3 ـ و تزکیة لنا
4 ـ و کفّارة لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکی خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفّاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهم السلام در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»؛ همانا خداوند می خواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت «وارث»، بنیان خلقت اهل بیت علیهم السلام به گونه ای شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیه السلام چنین می گوییم:
«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسک الجاهلیة باَنجاسها ولم تلبسک من مدلهمّات ثیابها...».
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
شهادت می دهم که تو نوری بودی در پشت های با رفعت پدران و رحم های پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
در پی این شهادت، نگاهی پربصیرت و بینش به معصومان می کنیم و با چنین نگرشی می گوییم:
«صلوات اللّه علیکم و علی ارواحکم و علی اجسادکم و علی اجسامکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و رحمة اللّه و برکاته».
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهی و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتی این چنینی مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعای «ندبه» است که به آخرین ذخیره الهی، حضرت مهدی(عجّ) رو می کنند و او را برترین مخلوقات یا «صدرالخلائق» می نامند و با واژه های پرمهر می گویند:
«این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوی، این ابن النبی المصطفی و ابن علیّ المرتضی و ابن خدیجة الغرّاء و ابن فاطمة الکبری»
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکی و پرهیزکاری است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهی و فرزند علیّ مرتضی و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش می رسیم، دعای ندبه حالت خطاب و درود به خود می گیرد و ما به طور مستقیم به حجّت الهی، حضرت ولیّ عصر(عجّ) رو می کنیم و می گوییم:
«بأبی انت و امّی و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن السادة المقرّبین یابن النجباء الاکرمین یابن الهداة المهدیین یابن الخیرة المهذبین، یابن القطارفة الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمة المنتجبین یابن القماقمة الاکرمین...».
پدرم و مادرم و جانم فدای توباد و سپر بلای وجودت ای پسر بزرگ مردان مقرّب! ای پسر نجیبان مکرّم! ای پسر راهنمایان راه یافته! ای پسر برگزیدگان پاکیزگان! ای پسر بزرگ مردان بانجابت! ای پسر پاکان پاکیزگان! ای پسر سروران برگزیدگان! ای پسر رؤسای باکرامت...
________________________________________
1- مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2- همان، ص 221.
5- همان، ص 363.
6- همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7- ر.ک: سفینة البحار، ج 1، ص 580؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 1530؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8- شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودی.
9- امالی، شیخ صدوق، مجلس 28، ش 6؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10- بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و 336؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفاءالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11- کفشهای مکاشفه، ص 205 و 206.
فاطمه زهرا علیهاالسلام زن در اندیشه ترقی زن در اندیشه ترقی
احمد آکوچکیان پیشگفتار انتظار ما از دین، در هر دو وجهه جهان درون و جهان بیرون، انتظار هدایت، انتظار راهبردن و مدیریت فرایند ترقی رو به آرمان رشد و کمال است. از این منظر به اولیاء دین میتوان نظر کرد. نیاز ما به اولیاء نیز از حاجت و نیاز ما به هدایت الهی بر میخیزد. چه زندگانی آنان نور و هدایت است و به مثابه الگوئی برای تعلیم و تربیت انسان میباشد. اینان انسان هادیاند. هادی راستین و سنت بانو آنچه از قول و فعل و تقریر وی در نقل به ما رسیده، اصول و ارکان تجربه دینداری را در عرصه درون و بیرون، در اختیار ما میگذارد. فاطمه، ولیّ خداست و «انسان وجه اللّه» است، یعنی انسان ملکوتی حاضر در عرصه مُلک برای جهت بخشی زندگانی مردمان رو به آرمان پیشنهادی دین.
با آغاز وجهه روانشناختی تجربه دینی و تعالی خودی، دریافتیم که مخاطب اصیل پیامبران و اولیایی چون بانو، جان آدمیان میباشد و دین با خود آگاهی آغاز میشود و او الگوی سلوک و تعالی با آن وجوه خشیت، توکل، تفویض، رضا و تسلیم، محبت، خضوع و حیرت تا مرتبه ملکوت است.
انسان هادی و انسان سالک، پس از آن گذار در درون و عروج خودی، به سوی مردمان باز میآید و به تناسب اوصاف عصر مخاطب، دستاوردهای آن تجربه درونی را با مردمان خویش باز میگوید. تا مردم، خود از سر انتخاب و مشارکت تام، برای عدالت و قسط، قیام نمایند.
تحلیل ما، تحلیلی نیاز محور و غایت انگارانه است، تا نشان دهد که ما برای راهبردن زندگی خویش و تأمین اصیلترین نیازهای درونی خود، نیازمند الگویی برای راهبری هستیم. ما سنت بانو را از دریچه نیاز محور و غایت انگار، فهم و معنا میکنیم.
روش انتخابی تحقیق فوق، در راستای کاربرد منطق سیستمی روش تحلیل گفتمان (DiscourseAnalysis)است، که مفاهیم اصلی تعالیم بانو از قبیل ترقی، ارزشها و هنجارهای توضیح دهنده وضعیت آرمانی مانند رستگاری، سعادت، عدالت و رشد، روند و فرایند، آرمان، وسیله، تاریخ، آزادی، عقل، ایمان، طبیعت، ولایت، قانون، انسان، متد، جامعه، اخلاق و سنت، و ... را بازنگری میکند. در این روش به تحلیل منطق حاکم بر گفتار( (Discourseخواهیم پرداخت که در درون آن، حیثیتی از جامعه موضوعیت پیدا میکند که به «مدیریت تغییر» میپردازد و واضح است که قدرت از لوازم وجودی مدیریت روابط و مناسبات حیات مدنی میباشد. چیزی که میتوان آن را در راستای آرای سیاسی بانو در دوره حضور اصلاحیش برشمرد.
چند گاهیست مباحثات زن و توسعه ((Women In Development، حول گرایش گفتمان توسعه جنسیتی ((Gender Development، رونق افزونتری یافته و پرسش جدّیِ متبادر در ذهن، این است که نسبت فکر دینی با گرایش و گفتمان مزبور کدام است؟! داوری سزاوار در باره نظریه توسعه جنسیتی، پس از تنقیح نظریه دین شناختی ترقی و گفتمان تحقیق و توسعهای، به عنوان خاستگاه تدوین نظریه تحقیق و توسعه زنان، ممکن خواهد بود.
برداشت نگارنده آن است که تبیین منطق ورود به این مباحثه، همچون منطق ورود به نظریه تحقیق و توسعه زنان، نسبت به اصل مباحثه، در شرایط موجود گفتگوهای یاد شده، در اولویت مطالعاتی میباشد و تنقیح قرائت برگزیدهای از نظریه زن، ترقی و دیدگاه دین شناختی ترقی با گرایش برنامه ریزی پذیری، با دو قید محوری ذیل میباشد:
یکی نوع نگرش کارآمد دین شناختی به مقوله مدیریت تغییر دیگری نوع نگرش ما به زن در چهار لایه انسان شناختی، زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی.
یک فرق جدّی میان مباحثات جدید توسعهای در باره زن با مباحثات مرسوم حوزههای دینی آن است که مجموعه تعالیم فلسفی - کلامی، فقهی، اخلاقی و عرفانیِ مرسوم، یک نظام معین در باب «زن و ترقی» را توصیه میکنند. لیکن مباحثات جدید به ویژه گفتمان توسعهای آن، نتوانسته است به وضعیت نهادینهای برای قرائت مستند، روشن، روشمند، قابل استدلال و کارآمد از «زن و توسعه» در تعالیم دینی دست یابد؛ و البته این نارسایی از جمله به دلیل نوباوگی مباحثات و اقتضائات جهان جدید برای متکفلان دین پژوهی، عدم گذار از دوره عقل انتقادی در حوزه فکر دینی، مهیا نشدن زمینهها و خاستگاههای تئوریک لازم برای تدوین گفتمان مزبور میباشد.
پرسش اصلی این تحقیق آن است که آیا تعالیم فاطمه زهرا علیهاالسلام ، امکان جریان یافتن در قالب یک الگوی مدیریت و راهبری تغییر انسانی پایدار و جامعنگر را در هر دو حوزه فردی (روانشناختی) و اجتماعی (علم الاجتماعی به مفهوم اعم) دارد؟ چگونگی فرآیند و ساختار درونی چنین نظریهای، مورد توجه تحقیق فوق میباشد. پرسش مزبور از این تلقی بر میآید که انتظار ترقی بخشی و هدایت آفرینی دین، رکن نیاز به دین میباشد.
تحقیق تاکنون سه فصل را در میان گذارده است:
1 - فصل اول: شناختهای نخست؛ 2 - فصل دوم: اندیشه اصلاحی در منش فاطمی و بنیان انسانی آن؛ 3 - فصل سوم: تعالی روانشناختی در سنت بانو؛ و اینک نوبت به فصل چهارم رسیده است. تحقیق در این مرحله به توضیح محتوای نگرش به اندیشه مدیریت تغییر اجتماعی در سنت بانو میپردازد. مباحث این فصل میتواند خاستگاه ورود به بحث از نظریه تحقیق و توسعه زنان و به طور خاص رویکردِ جنسیتیِ آن و داوری روشن بینانهتری از مبحث «توسعه به تفکیک جنسیت» تلقی گردد.
قسمت اوّل تجربه دو وجهی دینی در سنت بانو
با بانو، دینداری با «خود»، آغاز میشود و از مجرای تعالی خودی به راهبری مناسبات اجتماعی مخاطب خویش بر مدار دستاوردهای آن تجربه درونی و در چهارچوبه نظام مطلوب اجتماعی مستَنبَط از دیدگاه دین، دست میدهد.
مبحث اوّل دو وجهه سنت بانو
بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در دوران زندگانی خویش دو گونه تجربه میآموزد و سنت او و قرائتی که از دین ارائه میکند، محصول این دو نوع تجربه یعنی تجربه درونی و بر فراز آن تجربه بیرونی میباشد. سنت بانو به مرور در بستر این دو تجربه، تفصیل بیشتری مییابد. بانو در تجربه درونی خویش، الهام و رؤیا و عروج و مراقبه و تفکر و نیایش و اخلاق داری و.... دارد. و در تجربه برونیش نیز در دورههای گوناگون، برای پدر، مادری میکند، همراه و رفیق جماعت دینداران و راهبر خویش است، در ساخت مدینه همپایی میکند، تدبیر منزل را بر عهده دارد، با علی همراه میباشد، به جنگ میرود، در امور سیاسی فعالیت و مشارکت میورزد، با دشمنان شدّت و صلابت دارد، دوستان نادان و مدعیان همراهی، اما ناتوان را، نمیپذیرد، دوستی دوستان را پاس میدارد و امام و رهبر میپروراند. و بدینگونه، برای زن الگو با این تجربهها و حضورهای بیرونی، سنت او جامعیت و تفصیل بیشتری مییابد و اجمالهای بسیاری از قرآن و سنت پیامبر را به تفصیل میآورد.
گام مبنا در اقتدای به بانو، تبعیت از تجربه درونی وی میباشد. آنچه که نیازهای عمیق انسانی و درونی خویش بیان داشتیم. همچنانکه پیروی از بانو، بر بنیان آن تجربه درونی و در گرو تبعیت از چگونگی حضور اجتماعی و تاریخی وی میباشد.
زنانگی بر منوالی که بانو سلوک میکرد، نوعی تجربه دیندارانه است. آن همه درونیّات و آداب و مواجید درونی (که تماما بر مدار عبودیت است) در او قابلیتهایی را مهیا میکند که برای بیرونیان نیز دستاوردهای تازه و عظیمی دارد و جهانی را به دنبال شخصیت خویش، شخصیت نوین میبخشد. حضور او همانا از مقوله فرستاده شدن (ارسال) و مأموریت است (ولقد ارسلنا رسلنا)، مأموریّت برای هدایت که جامعِ «تزکیه» و «تعلیم» و «تربیت» و «سیاست» است، یعنی ساختن فرد و جامعه.
عصر بانو، عصر تولد انسان تازه، عصر بحرانهای گذار و هم عصر شکلگیری بدعت و پایگاه ظلمورزی و تحریف و انحراف است و هم از سویی بانو، انسانی درگیر و حاضر در همه زوایای راهبردی مسائل و مشکلات و آسانیها و فتحهای دوره خویش میباشد. از آغاز، تولد انسانی تازه را شاهد بوده و خود اولین باوردان این دیانت و انسان تازه است، بحرانهای گذار و تثبیت دیانت نو و خاتم را، با تمامی وجود تجربه میکند و حضوری مدبّرانه و از سر راهبری وضعیت، در این برههها دارد. او تحریف و بدعت را نیز که خود اولین قربانی سربلند آن است، افشا میکند و میکوشد تا پیشوای حق و عدل را بر مسند مدیریت اجتماع باز گرداند. اوست که در این برههها، دلیرانهترین و عزتمندانهترین حضور ممکن انسان هادی را، نشان میدهد.با عینیترین و پیچیدهترین تجربههای سیاسی - اجتماعی، همپای روح بخشی و پاسداری کیان خانواده، و با انواع داد و ستدهای با بیرون، تجربه راهبرانه بانو، بسط مییابد.
وقتی میگوییم سنت بانو، یعنی همین انواع تجربههای درونی و بیرونی او در تفاعل همیشگی با واقعیتها، که میتواند در تداوم تجربه دیندارانه ما، الگوی سلوک و زندگانی درونی و بیرونی باشد. دیانت خاتم با مجموعه برخوردها و موضعگیریهای تدریجی و تاریخی بانو، بسط و تفصیل تازهای مییابد. فاطمه علیهاالسلام ، از اوان طفولیت نزدیکترین پیوند را با قطب تجربه پیامبرانه، یعنی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دارد و همپای او تجربه ملموس حضور این تجربه را در دنیای بیرون با جنگ و صلح، با خوشی و ناخوشی، با غم و لبخند، با همیاری مؤمنان و مقابله دشمنان میآموزد. اوست که در هر عرصه، مواجههای خاص و درخور شرایط دارد. مواجهه با این رخدادهای انسانی و طبیعی، همه مندرج در سنت اوست. سنت بانو، عین تجربه تکامل یافته درونی و بیرونی اوست. اسلام درونی و اسلام سیاسی، اسلام زنانه و اسلام خانواده، با بانو بسط ارجمندی مییابد. وقتی میگوییم اسلامِ بانو، یک دین به شدت درونی، سیاسی، زنانه و خانوادگی است، معنایش آن است که بانو، درگیر سیاست شد، حضور راهبرانه در عرصه اجتماع داشت، وصف زنانگی آدمی را به عینه بروز میدهد و حضور در خانواده را با زندگی و سلوکش عرضه نمود. و اینک لبّ و گزیده آنهمه، به عنوان وجههای ارجمند از بسط تجربه بیرونی و درونی فاطمی، در اختیار ماست.
مبحث دوّم زن، تعالیِ دو وجهی در پیروی از بانو
تعالی خودی، وجهه درونی بالندگی یک تجربه عظیم دینی است که حضور در عرصه مناسبات اجتماعی و تربیت جانها و مدیریت فرایند تغییر در چهارچوب هر یک از نهادهای اجتماعی (مانند نهادهای خانواده، اقتصاد، آموزش و پرورش، حقوق و حکومت) و راهبری چگونگی دگرگونی در ارتباطات و مناسبات نهادهای یاد شده، وجهه بیرونی آن، شمرده میشود.
پس دریافتیم کیفیت دینداری در کانونیترین مضمون آن، در گرو تجربه هدایت وحیانی درون است و سنت بانو را هم قابل و هم فاعل و هادی این تجربه مییابیم و رکن این تجربه را در سرشار سازی نیازهای عمیق انسانی یافتیم.
زندگانی بانو، خود نوعی تجربه پیامبرانه دین است؛ گوئیا او نیز گوش و دل و جانش مخاطب پیامها و فرمانهای خداوند است که وی را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها و فرمانها میکند و بانو چندان به آن فرمان و آن سخن یقین میآورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که آماده میشود در مقابل همه تلخیها و تنگیها و حملهها و دشمنیها یک تنه بایستد و انجام وظیفه نماید، چرا که رسالت خاتم، یک تداوم است نه یک مقطع، پس تا قیام قیامت باقی میباشد. پس کتاب این رسالت نیز چنین خواهد بود و کتاب هادی باید آموزگار و شارحی از سنخ خود داشته باشد، یعنی انسان هادی و سنت هادی.
و زن امروز به پیروی سنت انسان هادی میتواند، هم تفسیر گر و شارح دین و سنت بانو باشد و هم در راستای آن تجربه بلند،در پی استنباط دیگری از دیانت الهی باشد. متفکران، پژوهشگران، آفرینندگان و فرهنگسازان، همه و همه در حوزه فرهنگی اسلام باید بر مدار گرایش به «حق بزرگ» به ادای «واجب سترگ» برخیزند، یعنی «احیای امر آل محمد صلیاللهعلیهوآله » و به حیات انسان ساز و جامعه پرداز این هویت، که تدریجا تفصیل یافته، خدمت کنند و بر تکامل و فربهی آن بیفزایند و دِین خود را نسبت به این دین مقدس و سنت آن ولیّ ارجمند، ادا کنند و حقیقتا و نه مجازا راه بانو را پی بگیرند. اقتدا به این بزرگوار ایجاب میکند تجارب باطنی، اجتماعی و سیاسی وی را ادامه داده و با حفظ آن حقیقت ناب، گفتمان گستردهای را با عالم درون و عالم بیرون سامان دهیم و آفریننده و دلیرانه و البته روشمند و خودنگاهبانانه در این میدان درآییم و از تقلید، شرح و تماشاگری به تحقیق، ابتکار، اکتشاف و بازنگری عبور کنیم.
سنت بانو و تجربه او آن مقدار که در نقل امروز در دست ماست، جهت پاسخ دهی به سؤالها و راه حل مشکلات و اقناع ذهنها و روشن کردن راهها و چشمها و دلها در متن واقعیت است و توسل به او ما را تا تحقق خواهانیِ هدایت راه میبرد. راه قرب به خداوند و واسطه وصول به مقام تقرب، همین سنت هادی است.
مبحث سوم یک فاجعه ناگفته پنهان، در حال واشدگی و بیرون ریختگی
تاکنون آنچه بر او تأکید ورزیدیم دو امر بود: یکی تجربه دو وجهی دینداری در سنت بانو به عنوان دو وجه از فرایند بالندگی مطلوب و دیگری نقش کانونی و محوری تجربه درونی دین (یعنی همان وجهه روانشناختی فلاح) در امر دینداری و سلامت فرایند رشد و توسعه جامع نگر و پایدار.
دو فراز از سخنان دو بانوی الگو در حادترین، شفافترین و دلیرانهترین حضور اجتماعی را تأمل کنیم تا دریابیم چرا متن و مایه اصلی کلام و رأی این بانوان این گونه است؟!
عنصر روانشناختی تجربه اجتماعی و به تعبیری عنصر درونی تجربه دینی، رکن مقوّم تجربه مزبور میباشد.
1 - یک جا سخن فاطمه علیهاالسلام در مسجد مدینه در آن بحبوحه کودتا و جو خفقان آن روزهای تاریک. بانو در مطلع سخنان خویش دارد که:
ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است و پاداش از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش کرد و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بیآلایش است. و پایبندان این اعتقاد، دلهای با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش است. خدایی که دیدگان، او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند.
2 - و فراز دیگر، سخن بانو زینب کبری علیهاالسلام در کاخ پسر زیاد با او و مزدوران میباشد که دلیرانه در برابر وی رکن مقوّم قرائت شیعی را برای حضور راهبرانه در عرصه اجتماع، حماسه و اصلاح، توصیف میکند:
- سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد صلیاللهعلیهوآله گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمیگوید. جز بدکاره رسوا نمیشود و آن ما نیستیم، بلکه دیگرانند.
- از خدا جز خوبی ندیدیم! برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا میخواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو! پسر زیاد! خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن!
در این هنگامههای تلخ چه جای شکر و حمد و ثناست؟! مگر آنکه دریابیم این حضورِ در بیرون، از کانونیترین سرّ سویدای وجود سالک، میتراود و بیرون میریزد. «شکر» و «حمد»، بازگوی این حقیقت است که زن مسلمان عصر حاضر، در عرصه دنیاداری و اجتماع (بر مسند انواع بنیادهای انتفاعی و غیر انتفاعی و مجلس قانونگذاری و مسئولیتهای اجرایی)، اگر در اندرون، آن تجربه درونی وحدت بخش را در خویش مهیا ندارد:
1 - ابتدا در عمل ناخودآگاه به تبع بانیان نسبت دار و بی نسبتشان، پذیرای پراگماتیسم میشود؛ 2 - و در ادامه آن گرایش، سکولاریسم سر میرسد، اگر چه هنوز پوسته و قشر دینداری و نماز و.... و عمل آداب فقهی بر پا باشد.
3 - جنبش استیفای حقوق زنان در کالبد نیز، به فربهی مطلوب نزدیک میشود، لیک در اندرون دلها و روحها همراه با سر رسیدن ذاتی حقیقت سکولاریسم و تهی شدن آن از عنصر تجربت دینی و انسانی به پوکی میگراید.
رخدادی که میگوییم بسیار پیشتر، برای جامعه مردان ما رخ نموده است. لیکن نهضت زنان، از این فرآیند سکولار شدگی آسیب بیشتری خواهد دید. یک نتیجه این بحران در بنیاد اجتماع، به ویژه در نهاد خانواده و سازمانهای اجتماعی و خصوصا امور سیاسی قابل مشاهده است.
زن امروز با یک هشیاری دیندارانه میتواند با کمترین آسیب درونی، در فرآیند تنوع بخشی و فربه سازی و دلیر پروری تجربه درونی خود، حضور اجتماعی خود را با حفظ حدود و مرزهای اعتقادیاش با جنبش سکولار زنان ، با توفیق مستمر، قرین سازد.
و دیدهایم که چگونه خوبان و نیکان ما نیز آرام آرام بی اینکه خود هشیار باشند و خود آگاهانه مراقبت بورزند با آنها که پیشترها سلوک و اخلاق و شیوه زندگیشان را طعن میکردند و دور باششان میگفتند، در عملکرد و سلوک و دنیایشان تفاوتی ندارند.
- از خود میپرسیدیم که چگونه میتوان با همان مراقبتها و هشیاریها، در عرصه بود و با همه در عرصه بودنها و دنیاداریها، دنیاپرست نشد؟! و....
- و باز میپرسیدیم؛ چگونه است که بانو همپای آن معراج دمادم درونی، آنگونه در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که مهیای ایستادن در مقابل همه تلخیها، تنگیها، حملهها و دشمنیها میشود و حتی یک تنه به وقت خانهنشینی علی، انجام وظیفه میکند، و آن حضورِ دنیایش، با آن درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر تجربه پیامبرانه او را تشکیل میدهد و ما در این سوی تاریخ در کمتر از یک دهه با تجربه اولین حضورهای سیاسی - اجتماعی خویش این گونه تأسف آور به پوکی رسیدهایم.
و به وضوح در مییابیم که بانو با تجربه پیامبرانهاش و آن معراج راستین در حیطه و حصار تجربه شخصی خویش باقی نمیماند و بر اثر حصول و حلول این تجربه، با واسطه رسالت، مأموریتهای جدیدی، مییابد و به دلیل رسالت با واسطه و اصطفأ، انسان تازهای میشود، یعنی حجت خدا بر دیگران. و اینک این انسان تازه، در میان خلایق است تا دین خدا را حیات بخشد به ویژه رکن تعالی خود و عدالت را و عالم تازه و آدم تازهای بنا کند.
• جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
• چونکه در جان رفت، جان دیگر شود چونکه در جان رفت، جان دیگر شود
«دینداری» با بانو، در آن مرکزیت روانشناختی و تجربههای عمیق دینی درونی (احساس خشیت و محبت و هیبت و خضوع و طاعت نسبت به مبدأ تعالی و حیرت در جمال و جلال او و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان)، خاستگاه گوهری خود را مییابد. او با این جریان عمیق درونی در عرصه اجتماع حضور دارد. جریان این تجربه اندرونی را در حضور اجتماعی او مییابیم. از این مجراست که وحدت در عرصه دنیا و اجتماع به کثرت بدل میشود و در پرتو آن بنیان درونی عمیق، تجربتی، روی وحدت دوباره در خواهد آمد. همین انواع حضورها، حضورهایی مالامال از عناصر انسانی و تجربتی وحدت بخش اویند.
خواستاران تحقق خود از الگوهای ناب آدمیت، جویای آنند که با حداکثر استفاده از همه قابلیتهایشان، با دلالت خضر راه (انسان هادی)، خویشتن را فعلیت و تحقق بخشند و به مرتبه تقرّب (تقرّب شناختی و تقرّب رفتاری، تقرّب معرفی و تقرّب عبادی، تقرّب فردی و تقرّب اجتماعی، تقرّب فرهنگی و اجتماعی) رسند. اینان میدانند چیستند و کیستند و به کجا میروند.
انسان هادی همواره در میان ماست.
باید خواست و کوشید، و جست و جوشید، و شناخت و خروشید، و نیوشید و نوشید.
قسمت دوم سنت علم الاجتماعی بانو علیهاالسلام ، و دورههای تاریخی نگرش به آن گفتیم که نگاه به دین، تابع انتظار ما از آن است و این نیز خود تابعی از نوع گفتمان ترقی برگزیده میباشد. نگاه به سنت بانو نیز، در همین راستا شکل میگیرد. هر دورهای از تاریخ گفتمان ترقی و هر گفتمان برگزیده، اقتضاء یک نحوه نگرش به سنت بانو را دارد.
مبحث اول اندیشه اجتماعی تفکر ترقی و خاستگاه نگرش به سنت علم الاجتماعی بانو علیهاالسلام
اندیشه اجتماعی جریان فکری ترقی در شناخت و تبیین امور و شؤون اجتماعی انسان و حیات جمعی آدمیان (مانند پدیدههای اجتماعی، گروههای و اجتماعات و پیدایش و ثبات و تحول آنها و....)، از دیدگاههای گوناگون توصیفی - تحلیلی (در شناخت وضعیت موجود)، دیدگاه ارزشی و هنجاری (در تصویردهی از وضعیت مطلوب اجتماعی) و دیدگاه راهبردی (در ارائه سیاستها و برنامههای انتقال از وضع موجود به وضعیت مطلوب) در حوزههای گوناگون ادراکی (تجریدی، اعتباری و تجربی) تأثیر پذیرفته است. «اندیشههای توصیفی» در پی کشف تکوینیّات و واقعیتهای زندگی اجتماعی آدمیاناند، مانند اندیشههای اقتصادی، که جویای قوانین تکوینی حاکم بر پدیدههای اقتصادی زندگی اجتماعی است؛ «اندیشههای دستوری» یا «هنجاری» یا «ارزشی»، تشریعات و ارزشهای زندگی اجتماعی را بیان میدارند؛ مانند شعب متعدد اندیشههای حقوقی که بیانگر احکام تشریعی حاکم بر مناسبات متقابل انسانهاست، از قبیل حقوق اساسی، حقوق اقتصادی، حقوق قضایی، حقوق جزایی و حقوق بین الملل. و حوزه سوم، اندیشههای تجویزی و کاوشگری راهکارها، سیاستها، راهبردها و برنامههای مدیریت وضعیت مورد توصیف، به سوی اهداف برگزیده ملت و دولت، میباشد.
دانستن وجهه علم الاجتماعی سنت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، در گرو شناخت آن در قلمرو حوزههای پژوهشی و ادراکی یاد شده میباشد.
پیشتر نیز اشاره کردیم که تاریخ تحول فکر دینی همواره تابعی از تاریخ تحول گفتمان ترقی است. بدین ترتیب بررسی تاریخ تحول نگرش به سنت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، نیز در راستای تاریخ تحول گفتمان دین شناختی ترقی، ممکن میباشد.
ترقّی (Progress) در مفهوم پیشینی آن، گرایش به تغییرات مطلوب، بادوام و مستمر در همه ابعاد و ارکان وجه نظرها و گرایشهای فردی و ساختار و رفتار و فرایند اجتماعی و در سیاست و اقتصاد است.
در فرایند شناخت وجهه علم الاجتماعی سنت بانو، دو سطح شناختی مورد توجه میباشد:
1 - اینکه بانو فاطمه زهرا علیهاالسلام ، به عنوان زن الگوی حاضر در عرصه مناسبت اجتماعی، از چه منظری دریافت میشود.
2 - اینکه منطق و نظریه تعالی و ترقی جامعنگر زن، در راستای آن سنت کدام است؟!
بدین صورت، نوع تئوری توسعهای زنان در راستای گفتمان برگزیده، شکل میگیرد. مروری بر تاریخ تحول گفتمانهای ترقی در ایران معاصر، میتواند وضعیت امروز ما را در نگرش به دو سطح مذکور شناختی روشنی بخشد.
مبحث دوم خاستگاه مرسوم نگرش به سنت بانو
منظر، در حوزه مرسوم فکر دینی و نگرش غالب سنت عرفانی و ادبیات دینی صوفیانه حوزههای دینی به سنت اولیای معصومین علیهمالسلام ، گفتمان تعالی فرد نگر میباشد.
اندیشه ترقی در نزد حکیمان و عارفان و اخلاقیون از سویی و فقیهان از سویی دیگر، در حوزه مرسوم فکر دینی با همه تفاوتهای بینش فیلسوفانه و عارفانه و فقیهانه ، را میتوان به صفت نگرش تعالی فرد نگرانه متصف نمود. به تعبیری دیگر اراده برای ترقی در این دوره، عزم برای ترقی و بالندگی درون است که میتوان «اراده تعالی و ترقی روانشناختی» نیز تعریف نمود. مهمترین ویژگیهای این گفتمان در نگرش به مقوله ترقی و در راستای آن به سنت اولیای الهی بانوی بزرگ را میتوان به قرار زیر فهرست کرد:
1 - نگرش آرمانی این گفتمان را در وجه غالب میتوان، نگرش فردنگرانه یا روانشناختی و سلوک فردی دانست که عنصر بینش و نگرش اجتماعی در آن ضعیف است و دغدغه غالب در این گفتمان، تفسیر و تبیین ماهیت و راهکارهای رستگاری فردی است. در این منظر، فرد اصالت دارد و جمع و اجتماع ماهیت و هویتی اعتباری دارند. به این قرار، این نگره، هم به مفهوم اجتماعی و هم به مفهوم حقوقی، فردگرا میباشد. این گرایش، هم به غلبه و تأثیر و نفوذ فرد بر محیط و جامعه معتقد است و هم به اولویت و تقدم حقوق و مصالح فردی بر مصالح و حقوق اجتماعی، معتقد میباشد. قرائت عرفانی که از دین برآمده، از همین گفتمان است. این است که میبینیم نوع نگرشهای بر آمده از این سنت فکری، بانو را تنها در عرصه تجربههای درون دینی، در مییابند و تحلیل میکنند.
2 - انسان کامل و مدینه فاضله این گفتمان در عرصهای ماورای مناسبات دنیایی (مانند حیثیت تاریخی، بشری، اجتماعی و جغرافیایی آدمیان و طبیعت جهان) جسته میشود و همواره تصویری ماورأ طبیعی دارد. وجهه غیبی و افلاکی اولیأ بر انسانیت و اقتضائات بشری و حضوری اجتماعی - تاریخی آنان ترجیح میگیرد. در این گفتمان، بهشت موعود در زمین نیست و بانو نیز، حقیقتی مافوق انسانی دارد. گوئیا که از غیب بر آمده و بی هیچ قرابتی با تاریخ و اجتماع و اوصاف زمینی به غیب الغیب رهسپار شده است.
هر گاه اصل بازگشت به خود و جویای روزگار وصل - که در وجهه روانشناختی و عرفانی تفسیر مناسب خود را دارد - به عنوان چشم انداز در تحلیل جامعه و حرکت تاریخ در نظر گرفته شود، این دیدگاه را به دست میدهد که جامعه آرمانی در گذشته تاریخ وجود دارد و فرایند رخ نموده برای بشریت، فرایند انحطاط و واپس گرایی بوده است و ظهور دولت موعود نتیجه انفجاری خلق الساعه در اوج وضعیت انحطاط است.
3 - نگره سنتی ترقی از آن رو که بینش روانشناختی و فرد نگرانه به امر ترقی و پیشرفت دارد، به نوعی نخبهگرایی روانشناختی باور دارد، زیرا راه تعالی را تنها برای معدودی از انسانها هموار میبیند.
4 - زمان و فضا در این گفتمان، خصلتی اثیری دارد و به جانب دیرند (Deuration) محض تمایل دارد، زمان و فضا امتداد و یا مقدار جریان ماده نیست و با آن نسبتی برقرار نمیکند و راه طرح نظریه کثرت ازمنه و اصالت واقع (Realism) زمان مایه بسته است. بدین ترتیب، ترقی در این گفتمان از مجاری مادی به ویژه واقعیات اجتماعی - تاریخی نمیگذرد و انواع زمانهای اجتماعی - تاریخی واقعی مورد توجه نیستند. یک نتیجه این تلقی آن است که بشریت و تاریخیت مجالی برای حضور در عرصه دین، معرفت دینی و حیات اولیأ الهی، ندارند.
5 - عقل مورد اعتنای این نگره، عقل کلی است و عقل محاسبه (Rational)، عقل جزوی یا عقل معاش و به تعبیری عقل ابزاری، مذموم است و یا دست کم مورد اعتنا نیست و مجالی برای حضور ندارد.
6 - ولایت بانو، ولایت عرفانی و باطنی است، البته این ولایت مترادف با مقوله ولایت به معنی زعامت سیاسی نیست. انسان هادی در این نگاه، به عنوان مظهر همه اسماء الهی و به تعبیری «مظهر اسم جامع الهی» یا «کون جامع» میباشد و همچون آیینهای بازتابنده همه انوار الهی است و قوام تمامی عالم به اوست.
7 - راه وصل به چنین منزلت بلندی همانا «قرب فرائضی» و «قرب نوافلی» است.
در حدیث قدسی آمده است «بنده من به واسطه انجام نوافل و مستحبات، همواره، و مستمرا به من نزدیکتر و نزدیکتر میشود. چندان که من محب او شوم و بدینسان چشم و گوش او شوم در مرتبه ظهور تا بشنود به سمع من و ببیند به بصر من.» و بالجمله سالک در این مرتبه به شهود خویش در مرتبه ظهور مشاهده حق کند و مفتخر به تحلیات اسم ظاهر شود و از این مرتبه نیز ترقی کند و از ظاهر متوجه باطن شود تا آنکه قابل تجلی اسم جامع هوالباطن شود و مظهر تام هوالظاهر و الباطن گردد و حامل ردأ امانت و ولایت الهیه و قرب تام معنوی شود.
و این گونه است که بنده خداوند به نهایت قرب و یگانگی با حق یعنی به مرتبه ولایت میرسد؛ فانی در خداوند و قائم به او میشود و این فنا و قیام ولیّ خداوند، هر دو گونه قرب نقلی و فرضی و محبّی و محبوبی را در بردارد. باری راه همین است که شخص از او صاف بشری خویش بمیرد و به او صاف اللهی زنده شود. آنچه در حقتعالی است در وی متجلی شود و شخص وجود حقّانی و الهی پیدا کند، اما قائم به حق بودن چنان است که خداوند ظهور انسانی پیدا میکند. و زن اگر جویای تعالی است راه همین قرب فرضی و نفلی است؛و برای بانو مهمترین رسالت، دستگیری معنوی و ظاهری از سالکان طریق هدایت و پشتیبانی و حییانی و باطنی از آنان است. باری دغدغه اصلی سالک ما در این وادی درون روی در خویش است و البته جویندگان این وادی را مگر از سر اضطرار کاری با امر سیاست و تدبیر معاش جمعی، نیست.
آنچه از نگرش روانشناختی به بانو گفتیم نگرش غالب حوزههای مرسوم دینی است. آثار عرفانی، فلسفی و اخلاقی در باره بانو از این منظر نگاشته شدهاند. کتاب «فاطمة الزّهرأ» گفتار عالم کبیر علامه امینی، از این منظر به تفسیر منزلت بانو پرداخته است:
حضرت صدّیقه علیهاالسلام سبب آفرینش عالم بوده است، همانگونه که پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام ، علت خلقت بودهاند. و اینک حدیثی در اثبات این مطلب به روایت ابوهریره:
«رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: هنگامی که خدای تعالی حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید. آدم علیهالسلام به جانب راست عرش نظر افکند. آنجا پنج شبه غرقه به نور در حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد:
خدایا قبل از آفریدن من، کسی از خاک خلق کردهای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدم. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیأت و صورت مانند خود میبینم چه کسانی هستند؟ خدای تعالی فرمود:
این پنج تن، از نسل تو هستند، اگر آنها نبودن، ترا نمیآفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کردهام. اگر این پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را میآفریدم، نه عرش و کرسی را، نه آسمان و زمین را خلق میکردم، و نه فرشتگان و جن و انس را....
منم «محمود و این «محمد» است، منم «عالی» و این «علی» است، منم «فاطر» و این «فاطمه» است، منم «احسان» و این «حسن» است، و منم «محسن» و این «حسین» است.
به عزتم سوگند، هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی، کینه و دشمنی آنها را در دل داشته باشد. او را در آتش دوزخ میافکنم، یا آدم،..... این پنج تن، برگزیدگان منند، و نجات و هلاک هر کس وابسته به حبّ و بغضی است که نسبت به آنها دارد. یا آدم، هر وقت از من حاجتی میخواهی به آنها توسل کن.
و در ادامه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: ما (پنج تن) کشتی نجاتیم، هر کس با ما باشد، نجات یابد، و هر کس از ما رو گردان شود، هلاک گردد. پس هر کس حاجتی از خدا میخواهد، به وسیله ما اهل بیت از حضرت حق تبارک و تعالی مسئلت نماید.» این روایت را «شیخ الاسلام حموینی» در "فرائد"و «حافظ خوارزمی» در "مناقب" و چند تن دیگر روایت نمودهاند.
پس، انسان هادی، همان نفس قدسیِ معصوم است که از سُرادق عالم رُبوبی، برای هدایت انسان، بدین جهان میآید؛ و در واقع، حقیقت کلیه او مانند حقیقت کلیه قرآن کریم نازل میشود تا بتواند در دسترس بشر قرار گیرد، و انسانها را با «تزکیه و تعلیم»، به «هدایت اعظم» و «عبادت اکمل» و «قرب اتم» راهبر گردد و روشن است که طریقه «قرب اتم»، همانا محبت کامل است و توسل به آستانه اولیأ.
در این نگرش به منزلت انسان هادی، مشاهده میکنید که بانو چگونه با ذوق عارفانه تحلیل میشود، و راه برای نیل به آن مقام نوافلی که مقدمه آن سلوک بر وفق احکام فقهی میباشد، در پیش روست.
نهضت احیأ فکر دینی با حرکت آغازین از این گفتمان و به موازات تحول گفتمانهای ترقی در حوزه روشنفکری دینی در دو مرحله گفتمان تکاملی و توسعهای و پایه گذاریها و بازسایهای مبانی مورد نیاز معرفت شناختی، روش شناختی و فلسفی - کلامی، و مسئله شناسی و مسئله داری اجتماعی و به ویژه در دید گرفتن تعالیم کلامی - فقهی از منظر اصل اراده تغییر اجتماعی، بینش مرسوم حوزههای دینی به اصل ترقی را به گونهای بطئی، لیکن ریشه دار و ستبر و مستند، به سازمان فکری مبنا برای تدوین مستند، روشمند و نظامدار ترقی پیوند داده است. از جمله بر آمدگان این نهضت بازبینی تفسیری، برای احیای «امر آل محمد صلیاللهعلیهوآله ) استاد محمد تقی جعفری در مثل دوره تفسیر نهج البلاغه، علامه امینی در مثل کتاب گرانقدر الغدیر؛ استاد محمد تقی شریعتی در مثل کتاب امامت، علامه شهید مرتضی مطهری در مثل حماسه حسینی و استاد سید جعفر شهیدی در مثل کتاب زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام و استاد محمد رضا حکیمی در مثل قیام جاودانه و نیز کلام جاودانه، علامه شهید سید محمد باقر صدر میباشد، البته جلوهدار وجهه عینی این بپاخیزی، امام خمینی قدسسره است. با این گرامیان فکر دینی از تجربه صرف روانشناختی ترقی و تعالی با خمیر مایهای از تجربه عارفانه و صوفیانه، در میگذرد و بر آنست که ولیّ بر اثر حلول و حصول آن تجربه عمیق عارفانه، مأموریت جدیدی احساس کند، انسان تازهای شود، و این انسان تازه، عالم تاره و آدم تازهای بنا کند و بر ماست که به احیای شناختی و اقدامی آن تجربه بلند که احیای مجموع جهاد و شهادتهای انسانی است، اقدام کنیم.
نگرش مرسوم و فردنگرانه از ترقی با ورود به دوره معاصر، دچار تحولی ماهوی به سوی نگره اراده تغییر اجتماعی گردید و بر پایه یک جنبش آغازین اصلاحی (جنبش اصلاحی سید جمال و هم اندیشان وی)، دو دوره عمومی نو اندیشی تکاملی و نگره توسعهای را در حوزه روشنفکری دینی شاهد بوده است. این همه موجب شکلگیری گرایش فکری جدیدی از جمله در نگرش به دین و نیز مبحث زنان گردید.
نظرات علما و مراجع پیرامون عزاداری امام حسین (ع)
مرحوم علامه امین عاملی قدسسره دربارهی قمهزنی و مراسم عزاداری حسینی مینویسد:
قمهزنی و اعمالی دیگر از این قبیل در مراسم عزاداری حسینی به حکم عقل و شرع حرام است و زخمی ساختن سر، که نه سود دنیوی دارد و نه اجر اخروی، ایذاء نفس است که خود در شرع حرام است و در مقابل این عمل، شیعهی اهل بیت را در انظار مردم مورد تمسخر قرار داده و آنها را وحشی قلمداد میکنند و شکی نیست که این اعمال ناشی از وساوس شیاطین بوده و موجب رضایت خدا و پیامبر و اهل بیت اطهار نیست و البته تغییر نام این اعمال در ماهیت و حکم شرعی آن که حرمت است، تغییری نمیدهد1.
چند استفتاء از مقام معظم رهبری درباره قمه زنی و عزاداری
1ـ آیا قمه زدن در عزاداری امام حسین علیهالسلام چه حکمی دارد؟
جواب: اگر موجب وهن مذهب در زمان حاضر و یا مستلزم خوف خطر جان یا ضرر معتنی به باشد جایز نیست.
2ـ پدر و مادری که نذر میکنند اگر خدا به آنان فرزند پسر داد روز عاشورا به سر او تیغ بزنند و آن پسر بعد از بلوغ روزهای عاشورا قمه بزند آیا این نذر صحیح است و آیا بر آن پسر عمل به نذر والدین واجب است؟
جواب: صحت چنین نذری محل اشکال است و در هر صورت وفا به آن بر فرزند واجب نیست.
3ـ اگر قمه زدن در عزاداریها موجب مرگ کسی شد آیا این عمل خودکشی و گناه محسوب میشود.
جواب: اگر با خوف خطر جان اقدام کرده باشد حکم انتحار دارد.
4ـ آیا سوراخ کردن گوشت بدن و قفل زدن و وزنه آویزان کردن به بهانه عزاداری بر امام حسین علیهالسلام که اخیرا شایع شده است جایز است؟
جواب: چنین اعمالی که موجب وهن مذهب در انظار عموم است صورت شرعی ندارد.
5ـ عزادارانی که خودشان را در مقابل مزار مقدس ائمه علیهمالسلام به خاک میاندازند و سینه و صورت خود را به خاک میمالند و خراشیده میکنند و خون جاری میشود و با همان حال به داخل حرم ائمه علیهمالسلام وارد میشوند چه صورت دارد؟
جواب: اینگونه رفتارها که از شیوه اظهار تأثر و عزاداری سنتی به دور است صورت شرعی ندارد بلکه اگر موجب ضرر معتنی به بدنی و یا وهن مذهب در انظار عموم باشد جایز نیست.
استفتائات از حضرت آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی
1 ـ آیا زنجیر زنی و قمهزنی و شمشیر زنی در عزاداری امام حسین علیهالسلام جایز است؟
جواب: بیشک مراسم سوگواری خامس آل عبا علیهالسلام از افضل قربات است، ولی نباید کاری کرد که موجب وهن مذهب در نظر دیگران شود.
2ـ آیا تعزیه و شبیه خوانی اشکال دارد و اگر اشکال نداشته باشد بفرمایید که اگر مرد لباس زنان را در تعزیه بپوشد و به جای او بخواند اشکال دارد؟ و آیا صدای شیپور و طبل و دهل در تعزیه حرام است یا خیر؟ در پایان مستدعی است شرایط تعزیه خوانی را بیان فرمایید.
جواب: شبیه خوانی اگر با دروغ و آلات لهو توأم نباشد و موجب توهین به مقام شامخ حسین بن علی علیهماالسلام یا سایر شهدا نشود اشکالی ندارد واحتیاط آن است که مردان لباس زنان را نپوشند.
3ـ آیا شبیه خوانی ـ که نمایش مذهبی است و دربارهی واقعهی عاشورا یا اربعین حسینی علیهالسلام برگزار میگردد ـ جایز است؟
جواب: اگر امر خلاف شرعی در آن نباشد و موجب هتک مقدّسات نشود اشکالی ندارد.
4ـ سینه زدن با تیغ و یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو و یا تیغ میباشد و منجر به زخمی شدن بدن و جاری شدن خون میشود، چه حکمی دارد؟
جواب: همان گونه که قبلاً نیز اشاره کردهایم، مسئلهی عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در هر زمان و در هر مکان از افضل قربات و مایهی تقویت روح ایمان و شهامت اسلامی و ایثار و فداکاری و شجاعت در مسلمین است، ولی کیفیت عزاداری باید چنان باشد که بهانهای به دست دشمنان اسلام ندهد و موجب سوء استفاده از آن نشود و این مراسم عظیم و پرشکوه تضعیف نگردد و به همین جهت از کارهایی که موجب وهن مذهب است باید پرهیز شود.
5ـ نظر مبارک را در رابطه با کیفیت مطلوب نحوهی برگزاری عزاداری سالار شهیدان علیهالسلام بیان فرمایید؟
جواب: بهترین شیوهی عزاداری، تشکیل مجالس با شکوه و ذکر اهداف مقدس امام حسین علیهالسلام و تاریخچهی کربلا و تحلیل فرازهای آن و مراسم سوگواری، و همچنین تشکیل دستهجات عزاداری با شکوه، توأم با شعارهای بیدار کننده و سازنده و پخش جزوهها و پوسترهای حساب شده و پرمحتوا و استفاده از پلاکاردها یا شعارهای جالب و جاذب و روشن کنندهی اهداف عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و مانند آن است.
6ـ در آستارا، سنتی است که مردم به آن اعتقاد راسخ دارند، مسئله بدین صورت است که: روز تاسوعا و عاشورا عَلَمی که در تمام مناطق مرسوم است در دست افراد خاصی میدهند که آن فرد با حرکتهای مخصوص و حتی گاهی با حملهور شدن به زنان و مردان و ترساندن بچهها و به تعبیر مردم: علم را جوش میآورند و آن را نسبت به امام حسین علیهالسلام میدهند، مردم دور آن جمع میشوند و میگویند علم فرد را دنبال خود میبرد، وقتی علم بعضی از افراد را زخمی میکند به معنای آن است که آن فرد، انسان بدی است و با دیدهی تردید به عَلَم نگاه کرده است. متأسفانه عَلَم در دست افراد معلوم الحال به جوش میآید و گاهی افراد متدین و وجیه را زخمی میکند، نظر شما را در این مورد خواستاریم؟
جواب: عزاداری حضرت خامس آل عبا علیهالسلام از موجبات مهم تقویت دین است ولی نباید آن را آلوده به این گونه کارهای نادرست کرد که موجب اذیت و آزار عزاداران و هتک حرمت افراد آبرومند میشود.
7ـ در شرایطی که دشمنان اسلام سعی در منزوی کردن مسلمانان دارند و با حیلههایی میخواهند اسلام را خرافی و مسلمانان را بیمنطق معرفی کنند، انجام برخی اعمال که در متن دین وجود نداشته و در بعضی مناطق عدهای در تظاهر به اسلام و تعظیم شعائر، مرتکب آن میشوند که احیانا موجبات وهن شیعه و عزاداری را فراهم آورده است، چه حکمی دارد؟
جواب: لازم است در این شرایط و اوضاع پیروان اهل بیت علیهمالسلام و عاشقان مکتب حسینی از هر کاری که موجب وهن این مراسم میشود بپرهیزند و به جای آن به سراغ مراسمی بروند که عظمت اهداف حسینی را بیش از پیش آشکار میسازد و اگر جمعی از بزرگان فقهای پیشین (قده) در عصر و زمان خود بعضی از این کارها را به دلایلی اجازه فرمودهاند، هرگاه در عصر و زمان ما بودند مسلما نظر دیگری داشتند. خداوند همهی ما را از پیروان مکتب آن بزرگوار و جان نثاران او قرار دهد.
8ـ در شهرستان ما مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا و سایر ایام به صورت تعزیه خوانی برگزار میشود، تا شش سال قبل که فقط در محل ما برگزار نمیشد اهالی محل به محلات دیگر جهت دیدن تعزیه میرفتند و در آن محلات با مشکلات زیادی مواجه میشدند لهذا تصمیم گرفتیم این مراسم را در محل خودمان برگزار کنیم نظر شما چیست آیا در این شرایط تعزیه خوانی جایز است؟
جواب: چنانچه تعزیه خوانی مشتمل بر امر حرامی مانند دروغ یا هتک حرمت امامان بزرگوار و بزرگان دیگر و امثال اینها نباشد و مانع مجالس سخنرانی و نماز نگردد اشکالی ندارد.
9ـ آیا استفاده از وسایلی که به شکل صلیب هستند و درماه محرم الحرام در جلوی صف عزاداری حمل میشود جایز است؟
جواب: این علامتها تداعی صلیب را نمیکنند ولی عزاداری هر چه سادهتر باشد بهتر است.
10ـ آیا پول دادن به مرثیه سرایانی که در لابهلای اشعار و سخنان خود بعضی از مصایب بیمدرک یا ضعیف السند را نقل میکنند و یا با غنا میخوانند جایز است و آیا نقل این گونه مطالب به عزاداری ضربه نمیزند؟
جواب: پول را در برابر کارهای مشروع آنها بدهند و نسبت به کارهای خلاف، نهی از منکر کنند.
متن جوابیه آیةاللّه العظمی مکارم شیرازی به سؤالات مختلف مردم دربارهی وظایف مسلمانان در ایام عاشورا و مراسم عزاداری حسینی علیهالسلام
بدون شک عزاداری سالار شهیدان از افضل قربات و احیای خون آنان مایهی نجات در دنیا و آخرت است.
افراد ناآگاه و بیخبر، حادثه خونین کربلا را مربوط به گذشته میپندارند، و از تکرار سوگواریها در هر سال دچار تعجّب میشوند، در حالی که آگاهان آن را مربوط به یک جریان مهم و مستمر در سراسر زندگی بشر میدانند، که در کربلا به اوج خود رسید، و به عنوان یک الگوی جاودانه در تاریخ ماند. و آن جریان مبارزه با کفر و ظلم و بیدادگری وترجیح مرگ سرخ توأم با آزادگی بر زندگی ذلت بار و ننگین است.
آنها میگویند چرا شما برای حادثهای که مربوط به سیزده قرن پیش است اشک میریزید؟ ولی نمیدانند که اشک ما اعلان جنگ ما به ظالمان و بیدادگران و زشت کاران در هر زمان است. قطرههای اشکی که از روی معرفت نسبت به اهداف والای حسین علیهالسلام و یارانش جاری میشود گلولههای آتشینی است بر ضد تبهکاران و جنایتکاران تاریخ، و گوهرهای گرانبهایی است برای هدیه به مظلومان و ستمدیدگان و ملّتهای دربند، و این است معنی «کل یوم یوم عاشورا و کل ارض ارضِ کربلا».
و به همین دلیل همیشه طاغوتها و دشمنان اسلام از انجام این مراسم در هراسند و میخواهند آن را به تعطیل بکشانند.
و درست به همین دلیل ما میگوییم به هر قیمت که ممکن شود باید این مراسم حفظ گردد، حتی در بعضی از کشورها که دشمنان اهل بیت قصد خاموش کردن این چراغ فروزان را داشتند و از ما سؤال کردند گفتیم به هیچ قیمت عقب نشینی نکنید، ولو بَلَغَ ما بَلَغ، و هر چند خون خود را در این راه نثار کنید.
درست است که این مراسم ذاتا مستحب است ولی زنده نگه داشتن آن در مواردی از اوجب واجبات است.
در اینجا لازم میدانم همهی برادران و خواهران ایمانی را به چند نکته توجه دهم:
1ـ باید همه بکوشند با خالصترین نیّات در این مراسم شرکت جسته، و قلب و روح خود را در اختیار سالار شهیدان قرار دهند، و به اهداف والای این قیام بزرگ تاریخ اسلام و بشریّت بیاندیشند، و گویندگان عزیز و نویسندگان محترم اهداف مهم این قیام پربار را تشریح کرده، و سوگواران را روز به روز با آن آشناتر سازند تا مصداق کامل «عارفا بحقّه» حاصل گردد.
2ـ برادران و خواهران ایمانی باید خلوص این مراسم را از اموری که مخالف شرع اسلام و دستورهای پیشوایان بزرگ دین است حفظ کنند و از هر کاری که بهانه به دست دشمنان میدهد بپرهیزند و نیز از اعمالی مانند قمه زدن و قفل در تن کردن وامثال آن که رهبر معظم انقلاب در بیانات پربار خود به آن اشاره نمودند اجتناب جویند.
زیرا این اعمال دست آویزی به دست دشمنان خواهد داد تا کلّ این مراسم عظیم و سازنده را زیر سؤال برند، قمه را باید بر سر دشمن کوبید نه بر سر دوست، قفل را باید بر دهان دشمن زد، نه بر تن دوست، درست است که انگیزه این افراد عشق به امام حسین علیهالسلام و مکتب اوست ولی باید توجه داشت که مقدس بودن انگیزه به تنهایی کافی نیست باید نفس عمل هم مقدّس باشد، کیفیّت عزاداری یا باید در نصوص اسلامی وارد شده باشد و یا مشمول عمومات و اطلاقات ادلّه گردد، و این گونه کارها مسلما نه منصوص است و نه مصداق عزاداری در عرف عقلا و اهل شرع، به علاوه موانعی نیز از نظر شرع در برابر آن قرار دارد، و به تعبیر دیگر نه مقتضی شمول عمومات موجود است و نه مانع مفقود.
درست است که جمعی از بزرگان فقهای پیشین قدس اللّه اسرارهم اجازه بعضی از این امور را در عصر خود به دلایل خاصی دادهاند ولی آنها هم اگر در عصر ما و شرایط زمان ما بودند به یقین طور دیگری فتوی میدادند.
3ـ باید توجه داشت که هدف اصلی قیام امام حسین علیهالسلام همان گونه که در وصیت تاریخی معروف آن حضرت آمده احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. بر همه عاشقان مکتبش لازم است این دو فریضه الهی و قرآنی را زنده کنند و به امام و پیشوای بزرگشان اقتدا نمایند، و از طریق صحیح و حساب شده با منکرات به مبارزه برخیزند، و با گفتار و اعمال خود معروف را زنده کنند.
خداوندا همهی ما را از پیروان راستین مکتب آن بزرگوار قرار ده، و مشمول شفاعتش در دنیا و آخرت بنما. آمین یا رب العالمین. (قم ـ ناصر مکارم شیرازی 26/3/73 مطابق با ششم محرم الحرام1415)
نظر حضرت آیة اللّه صالحی مازندرانی پیرامون قمهزنی
باسمه العلیم
از منابع فقه چه لُبیّه و چه لفظّیه بالخصوص او بالاطلاق او العموم جواز و اباحه قمه زنی = فضلاً از رجحان آن = در مراسم عزاداری سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام مستفاد نمیگردد، بلکه مقتضای ادلّه و عناوین ثانویّه حرمت و عدم جواز است لذا اجتناب از آن واجب و لازم است.
برادران ایمانی میدانند که قمه را باید بر فرق قمه کشان خائن و قدّاره بندان جانی زد. (قم المقدّسة، اسماعیل الصالحی المازندرانی محرم الحرام 1415 ـ خرداد 1373)
نظر حضرت آیةاللّه جوادی آملی پیرامون قمه زنی:
چیزی که مایه وهن اسلام و پایه هتک حرمت عزاداری است جایز نیست، انتظار میرود از قمه زنی و مانند آن پرهیز شود. (4 محرم الحرام 1415 جوادی آملی)
نظر حضرت آیةاللّه نوری همدانی پیرامون عزاداری و قمهزنی
از آنجا که مکتب سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه علیهالسلام مکتب امر به معروف و نهی از منکر و چشمهی جوشان ارزشهای اسلامی است و تاریخ خونبار عاشورا همیشه با آفریدن حماسهها و موجها و با به حرکت درآوردن احساسات و عواطف الهام بخش کلیّهی نهضتها و قیامهایی که علیه ظالمان و جبّاران روزگار صورت گرفته بوده است و همواره مجاهدین اسلام با قیامهایی علیه ظلم و ستم به جا آوردند ـ که نمونهی آن را در زمان خود دیدیم ـ نام حسین بر لب و اشک حسینی در چشم و هوای کربلا و عاشورا در سر داشتند تا موفق شدند که پیروزی خون بر شمشیر را ثابت و بیان بلند حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم «حسین منی و انا من حسین» را معنا کنند و ایام محرم و عاشورا همیشه زنده کنندهی آن خاطره و به جوش آورندهی خونهایی است که در دل علاقهمندان این مکتب موج میزند لذا لازم است مخصوصا در جهان کنونی که دشمنان اسلام از اسلام سیلی خورده و منافع نامشروع خود را از دست رفته میبینند و در فکر انتقام گرفتن از اسلام ناب محمّدی هستند مراسم عزاداری کار زینبی بکند یعنی با منطق اسلام توأم و از هر گونه حرکتی که این دین مقدّس را بیمنطق قلمداد نماید منزّه باشد و عزاداران محترم و متعهّد به جای اینکه قمه را بر فرق خود بکوبند در فکر آن باشند قمه را بر سر دشمنان اسلام که اراضی آنان را اشغال و در فکر تضعیف آنان میباشند و منابع آنان را غارت و بالاخره هر روزی با ترفند جدیدی حیات اسلامی آنها را به مخاطره میاندازند بکوبند. خداوند توفیق بیشتر برای پیمودن این راه به همهی مسلمانان عنایت بفرماید. (7 محرم الحرام 1415 الاحقر حسین نوری همدانی)
نظر حضرت آیةاللّه العظمی فاضل لنکرانی درباره قمهزنی
با توجه به گرایشی که نسبت به اسلام و تشیع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در اکثر نقاط جهان پیدا شده و ایران اسلامی به عنوان ام القرای جهان اسلام شناخته میشود و اعمال و رفتار ملت ایران به عنوان الگو و بیانگر اسلام مطرح است لازم است در رابطه با مسائل سوگواری و عزاداری سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه الحسین علیهالسلام به گونهای عمل شود که موجب گرایش بیشتر و علاقمندی شدیدتر به آن حضرت و هدف مقدس وی گردد پیدا است در این شرایط مسئله قمه زدن نه تنها چنین نقشی ندارد و بلکه به علت عدم قابلیت پذیرش و نداشتن هیچ گونه توجیهی نتیجه سوء بر آن مترتب خواهد شد لذا لازم است شیعیان علاقمند به مکتب امام حسین علیهالسلام از آن خودداری نمایند و چنانچه در این مورد نذر وجود داشته باشد نذر واجد شرایط صحت و انعقاد نیست. (محمد فاضل، 4 محرم الحرام، 1415)
نظر حضرت آیةاللّه مشکینی در پاسخ به سؤال از قمه زنی
بعد التسلیم و التحیة امور مذکوره فوق بنفسه در شرع اسلام مورد اشکال و بلکه بعضی از آنها ذاتا محرم است مسلمین باید از وارد کردن آنها در مراسم تعزیه حضرت حسین علیهالسلام که یکی از عبادات است جدا خودداری نمایند علاوه آن که عزاداری آن حضرت عمل عبادی سیاسی است پس باید از مخلوط شدن کارهایی که جنبه سیاسی آن را مخدوش ویا به عنوان خرافیت و وهن اسلام میبخشد اجتناب نمود گذشته از اینها اعمال فوق مورد نهی مقام معظم ولایت امر مسلمین قرار گرفته و حکم معظم له واجب الاتباع است خداوند بر ملت معتقد و هوشیار و سیاست فهم ایران توفیق تبعیت از احکام الهی و عزاداری مورد رضایت حضرت بقیةالهی عنایت فرماید. (8 محرم الحرام 1415، هجری قمری، علی مشکینی)
________________________________________
1 ـ اعیان الشیعه، ج 10، ص 363.
نقش امام خمینى (ره ) در خرافه زدایى و بازسازى فرهنگ عاشورا
((خرافه )) در وادى تعریف ادیبان فرهنگ نویس , درباره واژه ((خرافه )) معانى زیر را آورده اند:
- آنچه از میوه چیده شود.
- سخن خوش که از آن خنده آید.
- افسانه , حدیث دروغ , کلام باطل و افسانه اى که اصل ندارد.
- عقیده باطل و بى اساس . ((خـرافـات )) جـمـع ((خـرافـه )) اسـت و آن نـیـز به ترهات , داستانهاى شب , مـوهـومـات ,سـخـنـان بـیـهـوده و پـریـشـان که خوشایند باشند, معنى شده است . (367) وجـه تـسـمیه اباطیل و اساطیر به ((خرافه )) به طورى که از روایات برمى آید از آنجاست که در صدر اسلام , مرد پرى زاده اى (جن زده ) به نام ((خرافه )) - از قبیله غـدره -مـشـاهدات خود از پریان را براى دیگران بازگو مى کرد. از آنجا که باور کـردن چنین گفته هایى مشکل و غیرطبیعى مى نمود, مردم سخنان او را دروغ مـى پـنـداشـتـنـد ومـى گـفـتـند: ((هذا حدیث خرافة و هى حدیث مستملح کذب )) (368) این سخن ((خرافه )) است , هرچند که دروغ نمکین است . در روایـتـى آمـده اسـت کـه : روزى در حضور پیامبر خدا(ص ) از حدیث خرافه سـخـن بـه میان آمد. حضرت فرمود: ((رحم اللّه خرافة انه کان رجلا صالحا...)) و سپس گرفتارى او به دست جنیان را توضیح داد. (369) و در روایـت دیـگـرى از عـایـشـه - همسر حضرت رسول (ص ) - نقل شده است کـه :روزى پـیـامبر خدا(ص ) داستانى را براى زنانش تعریف مى کرد. یکى از آنها گـفـت :گـویـا ایـن ((حـدیث خرافه )) است . حضرت فرمود: آیا هیچ مى دانید خرافه کیست ؟ خـرافـه مـردى از قـوم ((غدره )) بود که مدتى به اسارت جنیان درآمد و پس از آزادى ومـراجعت , آنچه از کارهاى عجیب و غریب آنان دیده بود بازگو مى کرد, این بود که مردم چنین داستانهایى را ((حدیث خرافه )) نامیدند. (370
بـه طـور کـلى آنچه از نوشته ادیبان و لغت شناسان برمى آید این است که : اساسا ظهورواژه خرافه در مفهوم صرف , گفتارهاى افسانه اى محدود و مصطلح بوده اسـت . اماگذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطیل واکاذیب اساطیرى , به عقاید باطل و عملکردهاى جاهلانه و بى اساس , وموهوم پرستى نیز تسرى یابد. تا آنجا که امروزه در اصطلاح عامه , رواج آن بیشتر دراطلاق مفهوم اخیر است . بـنـابـرایـن , ((هـر عـقیده و عملى که متکى به دلایل علمى و یا مستند به نص آسـمـانـى ویـا آزمـایـش عـمـلـى صـحـیـح نـبـاشد خرافى و پوچ و بى ارزش است .)) (371) به بیانى دیگر: اعتقاداتى که متکى به علم نیست , یعنى انسان یقین به آن ندارد و یـایـقـیـن بـه دخـالـت داشـتـن آن در خیر و شر خود ندارد, اعتقادات خرافى محسوب مى شود. (372)
زمینه هاى ظهور خرافات
شـنـاسـایـى مـبـنـاى عمومى خرافات شایان دقت است . زیرا خرافه پذیرى یکى ازمعضلات اجتماعى است که از گذشته هاى بسیار دور, دامنگیر بشریت بوده و هـرقـوم و مـلتى با نوعى از خرافات دست و پنجه نرم کرده است . حتى در عصر حـاضـرکـه بـه دوران شـکـوفـایـى علم و صنعت , و سیر تکاملى انسان از وادى سـخـت افـزارى بـه سـوى نرم افزارى شهرت یافته , و انسان داعیه شکستن اسرار درونى هسته هاى فیزیکى و نفوذ در کرات دیگر آسمانى را دارد, هنوز هم ابر تیره خرافات در شرق وغرب عالم سایه انداخته است . در ایـن مـیـان هـرچـنـد غـرب بـا اسـتـخـدام بـیشترى عوامل و دستگاههاى تبلیغاتى جهان , قصد تبرئه خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمین کوشیده و همچنان مى کوشد, ولى واقعیتهاى موجود برخلاف آن حکم مى کند, و آنچه مى نماید این است که بدون مبالغه اگر خرافات از نـوع غـربـى واروپـایـى را بیش از نوع شرقى آن ندانیم , باید اعتراف کنیم که اروپـایـیـان در پیروى ازخرافات دست کمى از شرقیها ندارند. با این تفاوت که با گـسـتـرش افـکـار اسلامى ونمود واقعیتهاى فرهنگ دینى , با چنین خرافاتى مبارزه شده و از آن روزبه روز کاسته مى شود, در حالى که رکود و جمود حاکم بر فـرهـنـگ مـادى غـربـى - کـه فـاقـد قدرت واصالت معنوى نیز هست - روند فـزونـى بـخـش خـرافـات را مـؤثر گردیده و آنان را درکجراهه ها و پرتگاههاى انـحـطـاط اخـلاق آنـچنان گرفتار نموده است که متداول ترین خرافات آنان از قـبیل : نحوست عدد 13, نحوست گذشت از زیر نردبان , خوردن نان و شراب در عـیـد مخصوص به نیت حلول مسیح در آنها, اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سـعـادت , گـسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگیران و... (373) را در مقابل آن انحطاط معنوى باید به هیچ انگاشت . پـرداخـتـن بـه ایـن مـوضـوع و شـمارش گونه هاى فراوان خرافات غربیان از حـوصـلـه بـحث ما خارج است . و به آنچه که در ظهور و بروز خرافات مدخلیت داردمى پردازیم . مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى نویسد: ((انسان عقاید و آرایش از فطرت سرچشمه مى گیرد - فطرتى که او را وادار به بـحث و کنجکاوى درباره علل موجودات مى کند و از نظر عمل نیز طبیعت او را بـه تـکـامل واقعى و حقیقى دعوت مى نماید - لذا در هیچ قسمت حاضر نیست , پـیـروى ازعـقاید خرافى که متکى به جهالت و نادانى است بکند, ولى عواطف و احـسـاسـات بـاطـنـى - مخصوصا ترس و امید - که تحت تاثیر خیالات تحریک مـى شـود, درپاره اى از موارد وادار به قبول عقاید خرافى مى کند... براى دیگران نـیـز نقل مى کند وهمان احساسات و تصورات را در او به وجود مى آورد و کم کم این عقیده خرافى وبى اساس در میان مردم منتشر مى گردد. و گـاه مـى شـود کـه به دنبال این تصورات , حس دفاع انسان تحریک مى شود و قـوه خـیـالیه او را وادار به انجام اعمالى خرافى براى دفع شر این موجود موهوم مـى کـنـد وچـه بـسـا بـه دیـگران هم تعلیم داده و به صورت یک سنت خرافى رایج مى گردد (374) بـنـابـراین , با اطمینان مى توان پذیرفت که یکى از خصایص تاریخى منفى دین , این بوده که احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبى مردمان , همواره درمـعـرض جـهـالـت , خـرافـات , قـالـبـى شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بـوده اسـت , (375) کـه در طـول زمـانـهـا بـه شـکـلهاى ((بت پرستى , ارباب انواع ,شخصیت پرستى , تقلید از سنتهاى آبا و اجدادى )) (376) , حب و بغضهاى افـراطى ,پیروى از هوا و هوسها و انواع جعلیات و بدعتها به تناسب زمان و مکان , ظهور وبروز داشته است . در بـاب عـلـل خـرافـه پـذیـرى حـس مـذهـبـى , مـکـاتب و فلاسفه غرب نیز دیـدگـاهـهایى دارند و در این مورد به بحث و بررسى نشسته اند. هگل , کنت , و فـیـلسوفان تجربى همچون کانت , راسل , ویتگنستاین , کارناب و آمیر هرکدام از دیـدگـاهـى و از بـعـدى بـه مـوضـوع پـرداخـتـه اند. اما از آنجایى که مبانى و دیدگاههاى آنان در آیینه فلسفه متکامل اسلامى و از دیدگاه عقلانى , خالى از ایراد و انتقاد منطقى نیست , و ازطرفى وارد شدن به آرا و نظریات مزبور مستلزم نقادى و رفع ابهامات خواهد بود -که ما در این مقاله بر چنین موضعى نیستیم - لذا از آن صرف نظر مى کنیم و به راههاى درمان این آسیب اجتماعى مى پردازیم .
چگونه باید خرافه زدایى کرد؟
مـرحـوم عـلامـه طباطبایى بر این باور است که : ((دانشمندان و خواص مردم , پـیـوسـتـه بـراى مـحو آثار این خرافات که در ارواح عامه مردم جاى گرفته به لـطایف الحیل به فعالیت پرداختند تا مردم آگاه و بیدار گردند, ولى این دردى اسـت کـه طـبـیـب را خـسته کرده است , زیرا انسان از طرفى در آراى نظرى و مـعـلـومـات حـقیقى و خالى از تقلیدنیست و از طرف دیگر داراى احساسات و عواطف نفسانى است . متاسفم که به اطلاع خوانندگان برسانم که دانشمندان تا بـه امروز در معالجه این درد, پیروزى وموفقیت نیافته اند... (اما) راهى که قرآن مجید در این قسمت پیموده است این است که :
1 - در مـرحـله آراى نظرى به انسان دستور مى دهد که از آنچه خدا نازل کرده پیروى کنند. هیچ فردى حق ندارد بدون علم یک کلمه سخن بگوید.
2 - در قـسـمـتـهـاى عملى امر مى کند که افراد در جستجوى عملى باشند که مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقى باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـیا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در کار است اجرعظیمى در نزد خدا دارد که : و ما عنداللّه خیر و ابقى )) (377)
خرافه ستیزى عملى در صدر اسلام
بـه طـورى کـه گـفـتـیـم , خـرافـه پـذیـرى از بیماریهاى مزمن , واگیردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشرى است که نیاز به درمان و پیشگیرى از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اینکه معمولا همگان را مبارزه لفظى مفید نمى افتد, شـواهد تاریخى نشان مى دهد که پیشوایان اسلامى و گاهى به تبع آنان خلفا نیز به مبارزه عملى با خرافات برخاسته اند که ذیلا به نمونه هاى اشاره مى شود:
1 - ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعى فرض مى کردند. پیامبر مامورگردید که این روش غلطى را به وسیله ازدواج با ((زینب )) که سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زید) بود, از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عملى که اثر آن بیش از گفتن وجعل قانون است , از میان مردم عرب بردارد, و این ازدواج علتى جـز ایـن نـداشـته است . از آنجا که کمتر کسى جرئت داشت که این برنامه را در دنیاى آن روز - که ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعى غریبى داشت - اجرا کند, خداوند پیامبر رارسما براى این کار دعوت فرمود, چنانکه مى فرماید, (378) هـنـگـامـى کـه زیـد, زیـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآوردیم تا براى مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانى که آنها را طلاق مى دهند محدودیتى نباشد.)) (379)
2 - ((روزى که ابراهیم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهى بى خبر از نوامیس و قـوانـین طبیعى جهان , تصور کردند که آفتاب براى مرگ ابراهیم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنین اندیشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولى در ظاهر بـه نـفع پیامبر تمام مى شد و اگر پیامبر یک رهبر عادى و مادى بود جا داشت بر این اندیشه , صحه وامضا بگذارد و از این راه عظمت و بزرگى خود را ثابت نماید. ولـى او بـرخـلاف چنین تصورى برفراز منبر رفت و مردم را از حقیقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اى مردم بدانید: ((ان الـشـمس و القمر آیتان من آیات اللّه , یجریان بامره , مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته - آفتاب و ماه از نشانه هاى قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـیـعـى و قـوانـینى که خدا بر آنها مقرر داشته است در مسیر خاصى مى گردند, هرگزبراى مرگ کسى و یا تولد کسى نمى گیرند...)) (380)
3 - هـنـگـامـى کـه امـیرالمؤمنین على (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمى بـه نـام سـافـربـن عـفیف الازدى (381) (برادر اشعث بن قیس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـیـوم فـان الـقـمـر فـى الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) (382) امـروز بـراى جـنـگ اقـدام نـکـنـید, زیرا که قمر در عقرب است , (حضرت در یک پاسخى متقن و اعجازآمیز) فرمود: آیا قمر ما در عقرب است یا قمر آنها؟ یعنى باچنان فرضى , شکست متوجه ما خواهد بود یا متوجه دشمن , و یا هردو سـپـس حـضـرت , بـراى ایـنکه این سخن به تضعیف روحیه اصحاب و سربازان اسلام نینجامد و از آنان کاملا رفع ابهام نماید, رو به سوى منجم کرد و پرسید: ((آیـا مـى دانـى کـه در شـکـم این حیوان چیست ؟ نر است یا ماده ؟ گفت اگر حساب کنم مى دانم . فرمود: هرکه این سخن تو را باور کند, قرآن را دروغ شمرده اسـت کـه مـى فرماید: به راستى نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند که دررحم چیست . کسى نمى داند که فردا چه پیش آید و نمى داند که در کـدام سرزمینى مى میرد... اى منجم کـه مـا را بـازمـى دارى حـرکـت مـى کـنـیم . (383) سپس دستور داد که اى (384) به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش کرد که : ((ایـهـا الـنـاس , ایـاکم و تعلم النجوم , الا ما یهتدى به فى بر او بحر, فانها تدعوا الى الکهانة ...)) (385) اى مـردم سـتـارگـان )برحذر باشید, جز آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند, چه اینکه نجوم به سوى کهانت دعوت کند... (386) پـس زمـانـى کـه آن حـضرت , پیروزمندانه از جنگ فراغت یافت , خدا را حمد و سـپـاس کرد و فرمود: ((اگر در ساعتى که منجم به ما پیشنهاد مى کرد حرکت مـى کـردیـم ,اشـخاص نادان مى گفتند: در زمانى که منجم گفته بود حرکت کردند, و در نتیجه به پیروزى رسیدند.)) (387)
4 - شـبـى رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعى از اصحاب در نقطه اى نشسته بودند, ناگاه ستاره اى دنباله دار درخشیدن گرفت و پس از طى فاصله اى خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران کردند و پرسیدند: در گذشته (ایام جاهلیت ) راجع به چنین حادثه اى چه عقیده اى داشتید؟ پاسخ دادند: این حادثه جوى را نشان تولد مـولودى عظیم ویا مرگ شخصیتى عظیم مى دانستیم اینک دانسته باشید,این حادثه فلکى نه به موت کسى مرتبط است و نه به حیات کسى . (388)
5 - در مـقـدمه کتاب ((الاصنام کلبى )) آمده است : بیعة الرضوان (که در واقعه ((صـلـح حـدیبیه )) حضرت رسول از اصحاب , بیعت خواست و بیعت نمودند, و آیـه اى درایـن بـاب نـازل شـده ) در زیـر ((شـجـره )) و درختى واقع شده بود. مـسلمانان به یادگار آن بیعت , که به ((بیعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آیه در زیـر آن شـجـره , آن درخت رابا یک نوع احترام مى نگریستند. خلیفه ثانى در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بیخ برکنند تا نکند طبع خرافه ساز بشر این درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهیت )) برساند (389)
6 - حـضـرت امیرالمؤمنین على (ع ) در مسیر صفین , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهاى خود پیاده شده و در رکاب ایشان به هلهله و پایکوبى پرداختند... حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذى صنعتم ؟)) چرا چنین مى کنید؟ منظور شما از این کار چـیـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر این است و ما اینگونه بزرگان خود را احترام مى گذاریم . فـرمـود: ((اما هذا الذى زعمتم انه فیکم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ینفع ذلک الامراء و انکم لتشفون انفسکم و ابدانکم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروایان پنداشته اید, به خدا سوگند بـراى امـیـران , ایـن کار شما سودى ندارد, جز اینکه موجب زحمت شما و اذیت بدنهاى شما خواهد شد. پس دیگر تکرار نکنید (390) بـه طـور کـلى آنچه از تاریخ برمى آید این است که دنیاى جاهلیت قبل از اسلام , مـدتـى را در یک دوران فترت دینى و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افکار و اعمال خرافى تسخیر نموده است که ما نمونه هاى بسیارى را در کتب مربوطه مى توانیم مطالعه کنیم . خـوشبختانه ظهور دین مبین اسلام و روشنگریهاى آن توانست به اکثر خرافات درگذشته خط بطلان بکشد, آنها را راهى موزه هاى تاریخى اجتماعى بشر نماید و علم و تعقل و تدبر توحیدى را جایگزین مقولات اساطیرى گرداند. اما با اینهمه جوامع بشرى هیچگاه نتوانسته از خرافات گذشته کاملا خود را پاکسازى کند و ازاندیشه هاى خرافى ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـایـد عـمـده عـلـت پـیـروزى سـریـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلى و عـقـیـم سـازى مـغزهاى خرافه پرداز, این بود که اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـى بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعیت از آداب و رسوم پـیشینیان خلاصه مى شد,و پایه و دلیل محکمى بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند کـه اکـثریت آنها, مدتها بدان متوسل مى شدند و به راحتى حاضر به اعراض از آن نبودند. (391) ((و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا...)) (392) مـهـمـتـریـن بـدعـت و خـرافات و خطرناک ترین خرافات , در تاریخ ادیان آنجا شـکـل گـرفته که عنصر خرافات با عنصر شریعت آمیخته شده و معجون جدید اعتقادى , بارنگ و بوى مذهبى از آن تولد یافته است . پیشوایان اسلامى در مورد چـنین اعتقادات و اعمال ناشى از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزیده اند و در بـیـان عـلـمـاى اسلامى گاهى از آن به عنوان ((تشریع )) در معنى مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمینى (ره ) مى نویسند: ((تـشریع , یعنى وارد کردن به دین چیزى را که از دین نیست . این مساوى است بابدعت .)) (393) و بـنا به دیدگاهى , ((بدعت )) امرى است مافوق ((تشریع )). در حقیقت , تفاوت بـیـن بـدعـت و تشریع در این است که در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشریع , چنین شرطى وجود ندارد. (394) پیشوایان دین مبین اسلام , به لحاظ احساس بیشترین خطر از جانب بدعتگزاران ودیـن تـراشان در عالم اسلام , پى درپى مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخیم آن هشدار داده اند. پیامبر گرامى اسلام فرموده اند: ((کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الى النار.)) هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى مسیرش به سوى آتش است . (395) على (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـى کـه مـردم دو گـروهـنـد: یـکـى پـیـرو راه شـرعـى و یـکـى پدیده آرنده بدعتى . (396) رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (397) آن کـه از بـدعت گذارى , خشمگینانه روى برگرداند, خداوند به قلب او ایمان واطمینان مى بخشد. همچنین فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ایمانا)) (398) هـرکـس بـدعتگذاران را (در اثر قیام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ایمان پر مى کند. و در حـدیـث دیـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانایان امتش , ابلاغ فـرمـودکـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافى ساکت نباشند و با بیان عـلمى نسبت به تخطئه آن قیام نمایند و اگر کسى چنین نکرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـى امـتـى , فـلـیظهر العالم علمه , فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه )) (399)
عاشورا و خرافه بندیها
واقـعـیـت ایـن اسـت کـه اسلام توانست با آموزشها و روشنگریهاى خود, تا حد زیادى بر خرافات و افکار باطل فایق آید و اجتماع متحول از دوران جاهلیت را که هنوزآبستن انواع خرافات بودند, تحت هدایت و رهنمودهاى اسلامى عقیم سازد. امـا بـه دنـبـال فـتـرت حـاکـمیت واقعى اسلام , که قرنها بر کشورهاى اسلامى مـسـتولى گردید و به تبع آن انواع روایات و احادیث سراسر کذب و ساختگى را وارد درصـحـیـفـه نـاب کلام معصومین (ع ) کرد, بدعتها و خرافاتى نیز همانند عـلـفهاى هرز دربوستان اسلامیت روییدند و سر برآوردند. و در قرون اخیر تولد کشورهاى استعمارگر که جز دین ستیزى و دنیاسوزى کشورهاى مسلمان نشین و مـسـتـضـعـف جـهان هدفى را دنبال نمى کردند, در راستاى پرورش خرافات کهنه شده و از یاد رفته ,با حرص و ولعى تمام به آبیارى و احیاى آن گیاهان هرز هـمـت گـمـاشتند و چه بسافتنه هایى را نیز به بار آوردند. و در این میان اساسا بیشترین سرمایه گذارى استعمار ازلحاظ دین ستیزى , با درک حقایق موجود در ادیـان و مـکـاتـب , در حول و حوش جهان تشیع صورت پذیرفت و آنچه در توان داشتند در این راه دریغ نورزید. روزى بـا سبز نمودن ((باب )) و ((بهاء)), ((مهدویت )) را هدف تیر خرافات قرار دادنـد وروزى دیـگـر بـا عـلم کردن ((کسروى )), اساس اسلام , یعنى ((وحى و خاتمیت )) را. و دراین اواخر به طرح شخصیت معکوسى به نام ((سلمان رشدى )) پرداختند, تا بااستفاده از روایات جعلى و خرافى و وارده در کتب حدیثى و روایى بـه بـزرگ نـمـایى افسانه ((غرانیق )) همت گمارد و قرآن و پیامبر خاتم (ص ) را مـورد اهانت و استهزا قراردهد و ((آیات رحمانى )) را به خیال باطل خود ((آیات شـیـطـانى )) قلمداد نماید, که ناگاه هدف فتواى مشهور امام خمینى (ره ) قرار گرفت و ناکام ماند, که گفته اند: ((مدعى خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد)) در طـول تـاریـخ , بـا ظـاهـر شـدن دست هر تعرضى به ساحت مقدس اسلام و قـرآن ,علما و فقهاى اسلامى با مبارزه بى امان خود در قطع و طرد آن دستهاى جـنـایتکارکوشیده اند و تا سرحد شهادت پیش رفته اند. تنها موضوعى که به نظر مـى رسـد بـه بلنداى مظلومیت حسین بن على (ع ) مظلوم و بى یاور مانده است , همان ((عاشورا)) و((حماسه عاشوراى حسینى )) است . (400) صـرف نـظـر از تـحریفات و پیرایه هاى لفظى و معنوى که آگاهانه و ناآگاهانه سیماى حماسى و تابناک عاشورا را در هاله اى از ابهام و تاریکى فرو برده و زورق گـلـرنـگ شـهـادت را شـکسته است , بحران خرافات و بدعتها نیز در این میان صلابت وشجاعت و پیام دهى و خیزش آورى عاشورا را تضعیف نموده و از فحواى بـلـنـدتوحیدى و از هیمنه عبودیت آن کاسته است , به طورى که منشور حریت ورهـایـى بـخـش نـقش بسته در رایت حسینى , در ریختن قطره اشکى که بوى معجزه صلیب ترسایان از آن متظاهر است خلاصه شده و ((چندان جنبه عاطفى واقـعـه عـاشـورا اهـمـیت یافته است که هرچیز براى رسیدن به دریاى عواطف مخاطبان ,مجاز و مشروع تلقى گردیده است .)) احـیـاى سـیـرت و سـنـت نـبوى (ص ) و ائمه اطهار(ع ) در این زمینه , بهترین الـگـوى خـداپـسـنـدى اسـت که مى تواند ما را در راهیابى به شیوه هاى صحیح عـزادارى بـرحـسـیـن بـن عـلـى (ع ) رهـنـمـون شـود و در اصـلاح اسلوبهاى خرافى گرایانه مددرساند.
روشهاى عزادارى در سیره و سنت
روایـات مـعـتـبـر حـکـایـت از عـزادارى و اشـکریزى پیامبران عظام - علیهم الـتحیة والسلام - بر حسین بن على (ع ) در روزگارانى که هنوز حسینى قدم به عـرصه وجودنگذاشته است , دارد. و پیامبر خدا(ص ) نیز در روز تولد حسین , آن دلـبـنـد گـرامـیش ودر دیگر مناسبتها, به یاد عاشورا اشک مى ریزد و بر گریه حسین تاب نیاورده ومى فرماید: ((گریه او مرا آزار مى دهد)). (401) گاه مى بینى که حسینش را در بر مى گیرد, و به سینه مى چسباند, با خاطرى پریشان به مجلس اصحاب وارد مى شود و از کشتنش خبر مى دهد گـاهـى , تـربـت او را بـه دست گرفته , مى بوید, زیر و رو مى کند, مى بوسد رابـه حـضـور جـمـعـیـت اصحاب مى آورد و اشک مى ریزد. و پى درپى , مجالس سوگوارى در خانه همسران خود برپا مى دارد (402) پدر بزرگوارش - امیرالمؤمنین على (ع ) - در مسیر صفین چون به کربلا رسید, درسمتى از لشکر ایستاده و نگاهى به راست و چپ کرده , سیلاب اشکش سرازیر شـدو فـرمـود: ((هـذا کـربلا یقتل فیه قوم یدخلون الجنة بغیر حساب ...)) اینجا کـربـلاسـت ,گـروهـى در آن کـشـتـه خـواهند شد که بى حساب وارد بهشت شوند... (403) خود ((سیدالشهدا))(ع ) مى فرمود: ((انا قتیل العبرة لا یذکر فى مؤمن الا استعبر)) من کشته ام براى اشک , مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه اش گیرد. (404) چـرا چنین نباشد؟ در حالى که عظمت مصیبت آن پیشواى بزرگ الهى داغى بر سینه اهل ایمان نهاده که هر آن با یادش شعله مى زند: النبى (ص ): ((ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین )) (405) و خـداونـد مـتـعـال مـحبت فوق العاده حسین (ع ) را در قلوب مؤمنان سارى و جارى ساخته است . النبى (ص ): ((ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین )) (406) و ((حسین شناسى )) همواره در نهانخانه دل مؤمنان آشیانه زده است . النبى (ص ): ((ان الحسین (ع ) فى بواطن المؤمنین معرفة مکنونة )) (407) آرى , چـنـیـن ودیعه مبارکى در نهاد ایمان داران , هرچند در اثر ایجاد انحرافات واخـتـلافـات مـغرضانه در قشر وسیعى از ملل اسلامى به خاموشى گراییده و ازره آوردهـاى آن مـحروم مانده اند, ولى در جهان تشیع همان حرارت و محبت ومعروفت درونى , زنده و جاوید مانده و ان شاءاللّه خواهد ماند. اسـاسـا در تـاریـخ پـرفـراز و نـشـیـب سراسر مبارزه شیعه با دستگاههاى جبار وسـتـم پـیـشـه , در دورانـهـاى سـخت اختناق , پیروى از حسین (ع ) و حماسه عاشوراى حسینى , مهمترین عامل حرکت و نهضت محسوب مى شود. این مشعل هدایت وسعادت همواره با عنصر بى بدیل ((اشک )) فروزش یافته و جهان تشیع , نسل به نسل آن را به میراث برده اند, تا ستیغهاى بلند عزت و عظمت را براى خود کسب نمایند. امـام خـمینى (س ) مى فرمودند: ((ما ملت گریه هستیم و با همین اشکها سیل جـریـان مـى دهـیـم و سـرهـایـى کـه در مـقـابـل اسـلام ایـسـتاده است خرد مى کنیم .)) (408) بـا ایـن وصـف ((گریه )) براى سالار شهیدان (ع ) از رمز و راز خاصى برخوردار بـوده وقـطرات اشک که زبان دل و ترجمان محبت است , باران رحمت و غفران الهى رابراى عزاداران واقعى به همراه دارد. امـا بـایـد تـوجـه داشت که عزادارى بر امام حسین (ع ), با همه اهمیتى که باید قایل باشیم در مبانى اعتقادى اسلامى از یک عمل مستحب و یا مستحب مؤکد پا فـراتـرنـمـى گـذارد. بنابراین هرچند غافلان از این عمل استحبابى در محکمه وجـدان دیـنـى مـورد مذمت بوده و به علت اعراض از پاداش نیکوى الهى دچار نقصان و خسران هستند, ولى در پیشگاه عدل الهى مستوجب مجازات و مؤاخذه نیستند.
پـس ضـرورت دارد کـه در تـرازوى تـدبر و تفکر صحیح اسلامى سنجید که در پـیـشگاه خداوندى , غافلان از ثواب عزادارى بیشتر مقصرند یا خرافه گرایان در لفافه عزادارى و اشکریزان و اشک درآوران هنرمند و حرفه اى آیـا ائمـه مـعـصـومـیـن (ع ) بـه عـنـوان اسـلام مجسم , که الگوى رفتارى ما را تـشـکـیـل مى دهند و با علم لدنى بر تمام علوم و امور حوادث گذشته و آینده , عـالـم تـر وواقف تر هستند, و نسبت به حسین بن على (ع ), از من و تو نزدیک تر و پرمحبت ترند,کدام شیوه هاى عزادارى را آغاز مى کرده اند؟ آیا در تاریخ زندگى حضرت امام زین العابدین (ع ) به عنوان فرزند سالار شهیدان ونـاظـر بـر تمام وقایع هولناک و مصیبت بار عاشورا, در مدت عمر شریفش , جز ذکرمصایب عاشورا و گریه کردن سیاسى , عاطفى عمل دیگرى نمى توان یافت ؟ آیـا آن حـضـرت هـیچ وقت پس از واقعه جانگداز کربلا و اتمام دوران اسارت , به یادروزهایى که دشمن از کربلا تا شام وى را بسته به زنجیر راه برده بود, خود را بـه زنـجیرکشیده بود؟ یا به یاد عاشورا بر سر و سینه و پشت خود زنجیر کوبیده بـود؟ آیـا بـراى زنـده نگهداشتن واقعه عاشورا, به رسم عزادارى خراشى بر سر و صورت انداخته بود؟ آیا آن حضرت حتى در گذر از قتلگاه در اثر شدت مصیبت سیلى بر رخسارخود کوبیده بود؟ آیا سراسر محرم و صفر را لباس مکروه سیاه بر تن کرده بود؟و...؟ حـال اگـر مـا از ائمـه دیـن , در خـصـوص عزادارى , خارج از شئون اسلامى و شخصیت انسانى کارى را سراغ نداریم , پس با کدام تاسى , مراسم تبرک با نام و یاد حسین (ع )را اینچنین با رنگ خرافات و تحریفات آمیخته ایم ؟ لازم بـه یـادآورى اسـت که شئون خارج از دایره نصوص قرآن و سنت را به شرح زیرمى توان دسته بندى کرد: الـف : هـرچـنـد در کتاب و سنت بر تایید و اثبات امرى دلیلى وجود ندارد, ولى انـجـام آن بـه خـیر و صلاح فرد یا جامعه بوده و کار معقولى تشخیص داده شده اسـت .بـدیهى است که چنین امورى به امضاى شرع مقدس اسلام خواهد رسید. ((کل ماحکم به العقل حکم به الشرع ))
ب : کـتـاب و سـنـت بـا ایـنـکـه از امـورى نهى کرده است , ولى عواملى آنها را على رغم فقدان دلیل عقلى و منطقى در چارچوبهاى دینى و عبادى قالب بندى نـمـوده و مـردم را بـه تـبـعـیت از آن واداشته است , که اصطلاحا ((بدعت )) یا ((خرافات )) نامیده مى شوند. واضح است که شریعت نبوى (ص ) با چنین کارهاى ناپسندى نظر موافقى نداشته وعـامـلـیـن آن را مـسـتوجب مؤاخذه مى داند. از آن جمله است , ((قمه زنى )), ((قـفـل آویـزى از بـدن )), ((زنـجـیرزنى )), سیلى زدن به سر و صورت و سینه بـه طورى که بدن سرخ وکبود و مجروح شود, کشیدن صورت و بدن در صحن مشاهده مشرفه و خونى کردن آنها, و غیره , شرعا از امور حرام هستند, هرچند که در قالب عزادارى براى حسین بن على (ع ) تلقى گردند حـال جـاى سـئوال ایـنـجاست , که با ابداع چنین روشهاى عزادارى - از دوران صـفـویه تا حال - چرا علماى اسلام , اکثرا در مقابل آن سکوت اختیار کرده اند؟ و چرا به طورجدى با آن به مبارزه برنخاسته اند؟ سـئوال بـجایى است که تامل و تحقیق بیشترى را مى طلبد, ولى آنچه از شواهد وقـرایـن بـرمـى آیـد, این است که رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایران , با نفوذ دولـت قـدرتـمـنـد عـثمانى به قسمتهاى شمالى ایران , مقارن بوده است . بروز تـعصبات مذهبى شیعه در مقابل دولت سنى مذهب عثمانى از یک طرف و نشان دادن قـوه شـهامت و شجاعت و عزم ملى در طرد عوامل و افکار بیگانه از کشور ایران از طرف دیگر, به اتخاذ چنین روشهایى در ایام سوگوارى عاشورا دامن زده است . بـنـابراین , لحاظ نمودن مصالح اجتماعى و سیاسى آن روز, سکوت را بر علماى بـلادآن روز تـکـلـیـف نموده است . اما سکوت ابتدایى همان و گسترش دامنه خـرافـات درعوام الناس همان . سپس روند فرآیند خرافات چنان در اعماق حس مـذهـبـى بـعـضـى از اجـتماعات ریشه مى زند که قدرت اعتراض از علما سلب مـى گـردد, نـاگـزیـر ((تقیه )) و((اجماع سکوت )) سه قرن متوالى بر حوزه ها حکمفرما مى شود. تـا ایـنـکـه در یـک قـرن گـذشـتـه به دنبال نهضت اصلاح طلبى مرحوم سید جـمـال الـدیـن اسـدآبـادى , از مـیان روحانیت شیعه , مرحوم ((محدث نورى )) (صـاحـب مستدرک الوسائل )) قد علم کرده و با نگارش کتاب ((لؤلؤ و مرجان )) تحریفات عاشورا را متذکرمى شود. (409) ((پـس از ایشان مرحوم سید محسن امین عاملى (صاحب اعیان الشیعه ) در این راه گـام نـهاد, که بى شک اصولى ترین , ریشه اى ترین , مهمترین و اثربخش ترین تـاثـیـر از آن ایـشـان اسـت . او نـزدیـک به یک قرن پیش (1319 ه.ق ) به اصلاح عـزاداریـهاى منطقه دمشق پرداخت و طولى نکشید که دامنه کار وى به تمامى بلاد عربى سرایت کرد. اوبرخلاف دیگران خطر را جدى گرفت و تمامى راهها را بر تحریف بست ... براى تسهیل اصلاح عزاداریها, خود کتابى مفصل در زندگانى چهارده معصوم نگاشت ,به نام ((المجالس السنیه )), رساله اى نگاشت در توضیح مرامش و رد مخالفین , به نام ((التنزیه فى اعمال الشبیه )) (که به فارسى ترجمه شـده اسـت ) و بـالاخـره عـملا جلوى اعمال خلاف به اعتقاد خویش (قمه زدن , زنـجـیـرزدن , استفاده از طبل و شیپور...) راگرفت . البته مخالفینش نیز بیکار ننشستند. در لبنان و عراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتى وى را خارج از دیـن و ((اموى )) نامیده اند, چراکه حرفهایش باسخنان اهل تسنن شباهتهایى داشت . مهمترین مدافع وى , مرحوم ((سید ابوالحسن اصفهانى )) (صاحب وسیلة النجاة ) بود که فتوایى بدین مضمون صادر نمود: ((اسـتـفـاده از شـمـشـیـر, زنـجـیـر, طبل , بوق و (آنچه شبیه به آن است ) در دستجات عزادارى عاشورا, حرام و غیرشرعى است )). مرحوم ((سید هبة الدین حسینى شهرستانى )) (صاحب الاسلام و الهیئت ) نیز از وى حـمـایـت مـى کـرد. امـا عـلـمایى چون ((سید عبدالحسین شرف الدین )), ((عـبـداللّه سـبیتى )), ((مرتضى آل یاسین )), ((عبدالحسین حلى )) و ((محمد حسین مظفر)) با وى مخالفت نمودند. (410) در یـک بررسى اجمالى , دوراندیشى و دید بى حشو و زواید مرحوم امین عاملى , بـرخواننده روشن مى گردد. ایشان زمانى سخن از آبروى تشیع در انظار جهانیا مـى گویدکه بسیارى نه تنها به آبروى شیعه در ناحیه خودشان نمى اندیشیدند, بـلـکـه آبـروى مـذهب جعفرى را در میان جمهورى غیرشیعه مى بردند. و البته برخورد نزدیک مرحوم امین با ساکنین اروپا, در سوریه , الجزایر, مصر و لبنان , در این دوراندیشى بى تاثیر نیست . ایـشـان در راسـتاى خرافه زدایى از چهره تابناک عاشورا در کتاب اعیان الشیعه چنین مى نویسند: ((ان اللّه سبحان و تعالى اوجب انکار المنکر بقدر الامکان بالقلب او الید او اللسان ومن اعظم المنکرات اتخاذ البدعة سنة والسنة بدعة والدعایة الیها و ترویجها... (و مـنـهـا ایـذاء الـنـفـس و ادخـال الـضـرر عـلـیها) بضرب الرؤوس و جرحها بالمدى والسیوف حتى یسیل دمها و بضرب الظهور سلاسل الحدید و غیر ذلک . و تـحـریـم ذلک ثابت بالعقل والنقل و ما هو معلوم من سهولة الشریعة و سماحتها الـذى تمدح به رسول اللّه (ص ) بقوله : ((جئتکم بالشریعة السهلة السمحاء)) و من رفـع الـحـرج والـمـشـقة فى الدین بقوله تعالى ((ما جعل علیکم فى الدین من حرج ...)) (411) یـعـنـى : هـمـانـا خـداوند سبحان مخالفت با کارهاى زشت و حرام را تا آنجا که مـیـسـراست , به وسیله قلب و دست و زبان واجب فرموده است . و از بزرگترین قـمـاش منکرات , بدعت را به جاى سنت گرفتن و سنت را بدعت فرض کردن و ترویج وفراخوانى مردم به سوى آن فکر باطل است . از جـمـلـه مـنـکـرات و بـدعتهاست : ایذاى جسم و زیان رسانى به آن , به وسیله قـمـه زنى تا جایى که خون جارى شود و زنجیرزنى به پشت و امثال آن , در حالى که حرمت آن کارها عقلا و شرعا ثابت شده است و با توجه به ((اصل آسان گیرى اسـلام )) کـه پـیامبراسلام بدان مباهات مى نماید و مى فرماید: ((براى شما دین راحت و آسانى آورده ام ))و با توجه به ((اصل عدم دشوارى و مشقت در دین )) که خـداى تـعـالـى در قـرآن مـتـذکـرگردیده است , حقیقت مطلب کاملا آشکار مى گردد. مـرحـوم امـیـن عـامـلـى در ادامه مى افزاید: قمه زدن , مذهب و اهل مذهب را بى آبرومى کند و مورد نفرت قرار مى دهد. این کار شیعه را افرادى جاهل , دیوانه و دور ازدستورات پسندیده شرع معرفى مى کند. امـامـان مـا - عـلـیـهم السلام - فرموده اند: (شما شیعیان و محبین ما) براى ما زیـنـت بـاشید نه مایه سرافکندگى , و چنان باشید که بگویند ((خدا بر جعفربن مـحـمـد(ص )رحـمـت فـرستد که چه پسندیده است و آنچه به یارانش آموخته اسـت )) آن وقـت بـنـگرید به عکسهاى قمه زنان که در مطبوعات و کوى و برزن انتشار مى یابد آیـا ایـن اسـت درس مـکـتـب امـام صادق (ع )؟ در زمان ائمه (ع ) هرگز چنین کارهایى انجام نمى شد و از آنان اجازه اى در این باره حتى در زمانى که جو جامعه بـا آنـان بـود(مـانـنـد اوایـل حـکـومـت عـبـاسـیـان و عـهـد خلافت مامون ) ندیده ایم . (412) مـتـاسـفـانـه ایـن جـوش و خـروش عـالـمانه صاحب ((اعیان الشیعه )) و موج خرافه ستیزى وى از سوى اندیشه هاى متحجرانه و مصلحت گرایانه , اجازه ورود به ایران را نیافت ,در نتیجه ((اجماع سکوت )) همچنان تداوم پیدا کرد. حـتـى بـعدها به رغم ظهور ((شخصیت معکوسى )) به نام ((کسروى )) (1296 - 1324هـ.ش ) کـه در نـوشـته هاى مسموم و مغرضانه خود به نامهاى ((ورجاوند بـنـیاد)),((پرچم )), ((پیمان )) و بویژه ((شیعى گرى )) از نثار هیچگونه اتهامى علیه شیعه دریغ نورزیده , و با علم کردن خرافاتى از همین قماش , جهان تشیع را به خرافه پرستى متهم مى نمود, باز از سوى علماى طراز اول آن روز حوزه در رد اتهامات وارده فریادى بلند نگردید. در ایـن مـیـان تـنـهـا حـنـجـره اى کـه مـى غرد و به افشاگرى مشرب فکرى ((کـسـروى ))مـى پـردزاد و بـه دفـاع از ارزش هـاى اسلام کمر همت مى بندد, هـمـشـهـرى کسروى ,مرحوم ((حاج شیخ سراج انصارى )) است . وى که از تبار حـوزویـان سـخـت کـوش ومبارز به شمار مى رود و محضر علمى ((آیت اللّه سید هبة الدین شهرستانى )) - مدافع ((مرحوم امین عاملى )) - را درک کرده و ترجمه فـارسى کتاب ((الاسلام و الهیئت ))ایشان را منتشر نموده است , (413) و خود داراى تـالـیفاتى بوده و کتابهاى ((شیعه چه مى گوید)) و ((نبرد با بیدینى )) را صـرفـا در رد عـقـاید باطل و دروغبافیهاى کسروى تالیف و نشر داده است , در قسمتى از سخنانش چنین مى نویسد: کـسـروى کـه اسـتـاد نیرنگ است , میدان وسیعى را در این زمینه براى اجراى مـقـاصـدخود باز دیده و خرافاتى را که نمى دانم از چه سبب و از کجا پیدا شده اسـت ((شـیـعـى گرى )) به رخ شیعیان کشیده است ... مثلا خرافاتى نظیر قمه زدن و زنجیرزدن و قفل به تن کردن ومانند آنها را بیشتر اهمیت داده است ... (در حالى کـه ) قـمـه زدن و مـانـنـد آن به هیچ وجه مربوط به دین نبوده و اساسا در نظر دانـشـمـندان حرام بوده است ونپذیرفتن نادانان دلیل بر بدى دین نخواهد بود. بـه طـورى کـه کـسـروى به حرف هیچکس گوش نداده و نمى دهد, همچنین نادانها هم همین طور بوده و هستند واینها دلیل بر ناتوانى دین نیست , بلکه دلیل بر سستى توده است . (414) پس از مرحوم حاج سراج نیز على رغم توسعه علمى و فکرى حوزه ها, روندسکوت هـمـچـنـان بـر حـوزه هـا مـسـتولى مى شود, و تنها گاه به گاه , نوشته هایى از شـهـیـدهـاشمى نژاد, در کتاب ((درسى که حسین (ع ) به انسانها آموخت )) و از شـادروان دکـتـرعـلـى شـریـعتى , بیشتر در کتاب ((تشیع علوى و صفوى )) و سـخـنـرانـیهایى از شهیدمطهرى تحت عنوان ((تحریفات عاشورا)) این فضاى سکوت را مى شکند. اما عدم حمایت علنى مراجع از این افکار روشنگرانه , مانع از مقبولیت و تبعیت آن در میان عامه مردم است . ((شهید هاشمى نژاد)) در کتاب فوق الذکر - که در سال 1347 ه.ش منتشر شده -مى نویسد: بـا کمال تاسف گاهى به نام عرض ارادت به پیشگاه مقدس حسین (ع ) کارهایى انجام مى شود که در برابر دنیاى روز موجب شرمسارى و سرافکندگى است . کـارهایى که نه با مقررات اسلامى سازش دارد و نه از نظر منطق صحیح و قابل درک اسـت . بـراى نـمـونـه بـایـد مـوضـوع ((قـمه زدن )) را یاد کرد. این عمل ناراحت کننده وچندش آور نه تنها با هیچ اصلى قابل تفسیر نیست , بلکه مخالفین و دشـمـنـان اسلام در داخل و خارج از آن به صورت یک حربه مؤثر و قاطع علیه آیین مقدس مااستفاده مى کنند... (415) بـالاخـره کـار بـدیـن مـنـوال بـود که روشنگریها کار خود را ساخت و سیماى انـقـلاب ,نقاب از چهره برانداخت و قیام مردمى علیه رژیم شاهنشاهى آغازیدن گرفت . باحلول ماه محرم سال 57, مردم ایران با پیامى از امام (ره ) مواجه شدند که در آن چنین آمده بود: ((اکـنـون که ماه محرم چون شمشیر الهى در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم وخطباى محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهدا - علیه الصلوة والسلام - اسـت بـایدحد اعلاى استفاده را از آن بنمایند و با اتکا به قدرت الهى , ریشه هاى بـاقـیـمـانـده ایـن درخـت ستمکارى را قطع نمایند که ماه محرم , ماه شکست قدرتهاى یزیدى وحلیه هاى شیطانى است ...)) (416) بـا ایـن پـیـام , مـحرم و عاشورا حقیقت اصلى خود را بازیافت و به چنان شعور و بـلـوغ فـرهنگى و سیاسى انجامید که اکثر خرافه کاریهاى متداول عاشورا در آن سـال رنـگ بـاخـته و به باد فراموشى سپرده شد. اما متاسفانه در سالهاى بعد از پـیـروزى انـقـلاب عـلاوه بر اینکه خرافات دوباره جان گرفته و تجدید شدند, شکلهاى دیگرى نیز -آگاهانه و ناآگاهانه - بر آن افزوده شد. اگر در تعدادى از شـهـرها به ((قمه زنى )) روزعاشورا بسنده مى شد, مشاهده گردید که در قالب هـیـئتها و دسته جاتى , به اربعین ,28 صفر, آخر صفر و حتى به نیمه رجب - روز وفـات حـضرت زینب کبرى (س ) -نیز سرایت پیدا کرد. وانگهى کار تا آنجا پیش رفـت کـه تـعـدادى از دسته جات در ورودبه صحن مطهر ثامن الائمه (ع ) بدون تـوجـه بـه آداب زیارت و ضرورت طهارت وپاکیزگى و حفظ وقار و طمانینه و خواندن ادعیه و تلاوت قرآن در مشاهد مشرفه ,برخى به حالت چهار دست و پا و هـرهـرکـنـان و برخى دیگر به طور خزنده و کشیدن صورت روى سنگفرشهاى صـحـن حـرم و خونى کردن آن و عده اى زنجیر وسیلى زنان به سر و صورت , به آداب زیارت و ایـن در حـالـى اسـت که عاملین آن در متن تشیع و اسلام ناب محمدى (ص ) تـحـت لواى حکومت و فرهنگ اسلامى زندگى مى کنند و خود را پیروان پر و پا قـرص دیـن و فـقـاهـت مـى دانـنـد اجتماعى چنین کارهایى در فقه اسلامى نیز: خراش پوست سر و صورت - بى آنکه خـون بیاید -((یک شتر)), و مجروح کردن سر و صورت و... به طورى که مقادیر کمى وارد گوشت شود, ((دو شتر)) دیه دارد. همچنین در سیلى زدن به صورت و دیـگـر اعـضـاى بـدن بـه طـورى کـه سـرخ شـود نـیـز ((دیه )) منظور شده است , (417) و در حدیثى از حضرت امیرالمؤمنین (ع ) آمده است که : ((نهى (رسول اللّه (ص )) عن تصفیق الوجه )) پیامبر خدا(ص ) از سیلى زدن بر صورت منع کرده است . (418) آنـگاه اضافه کن بر آن استفتا از امام خمینى (ره ) را درباره قمه زنى که در جراید چندسال قبل انتشار یافت , و در آن امام (س ) به ترک چنین عملى نظر دادند. بـنـابـرایـن بـایـد تـوجـه داشـت که اگر امام (ره ) در پیامهاى خویش به حفظ ((عـزادارى سـنـتـى )) سفارش داشتند, ساحت مقدس فقاهتى ایشان از تایید و پذیرش روالهاى خرافى و حرابه شرعى کاملا مبرا و به دور است . چـشـم انـدازى بـه قـول و فـعـل بـنـیـانـگـذار جـمهورى اسلامى ایران مبین چـگـونـگى موضعگیرى ایشان در مقابل روشهاى مرسوم در دسته جات حسینى است . امام (ره ) در بیان مثال از دسته جات حسینى , تنها, ((سینه زنى و نوحه سرایى )) را نـام بـرده و آن را لـفـظـا تـایـید نموده اند و به اقسام دیگر به هیچوجه اشاره اى نکرده اند.به عنوان مثال مطلب زیر را بنگرید: ((شـمـا گـمـان نـکـنـیـد که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دسته جات ((سـیـنـه زنى ونوحه سرایى )) نبود, 15 خرداد پیش مى آمد...)). (419) در این عاشورا به همان سنتهاى سابق عمل کنند... و دسته جات سینه زنى و نوحه خوانى به همان قوت خودش باشد. (420) و در مقام عمل نیز ما شاهد بودیم که امام (ره ) در طول زعامت و فقاهت خویش وولایـت امـر دهـسـالـه در ایـن کـشور, هیچگاه در مناسبت هاى عزادارى , جز دسـتـه جـات سینه زنى و نوحه سرایى را به حضور نپذیرفتند. و حتى در روزهاى عاشورا هم لباس سیاه بر تن نکردند. بـالاخـره پـالایـش عـاشـورا از تـحـریـفـات و خـرافـات , مطلبى است که باید بـه صـورت جـدى بررسى و دنبال شود. اگر سخن جز این نیست که ما زنده به عـاشـوراى زنـده هـسـتیم , پس باید تشکلهایى را در اصلاح آن به وجود آوریم و عـوامـل تـحـریف رابشناسیم و بشناسانیم . خوشبختانه موضعگیریهاى شجاعانه مـقـام مـعـظـم رهبرى طى دو سال گذشته , فضاى کاملا مساعدى را در این خصوص پدیدار ساخته است . بـراى خـرافـه زدایـى و اصـلاح ابتدایى عزاداریها و دسته جات حسینى مواردى راپیشنهاد مى نماید:
1 - پـاسـدارى از ارزشهاى عاشورایى ایجاب مى نماید که خطباى محترم نسبت بـه عموم خطابه ها به عزادارى تجدیدنظر نموده و موقعیتهاى زمانى و مکانى را دراین باره لحاظ فرمایند.
2 - واقـعـیـت ایـن اسـت کـه عـلى رغم فریادهاى مقام معظم رهبرى مبنى بر ایـنکه ((تحریفهاى حماسه عاشورا باید زدوده شود)) (421) و دستور معظم له به علماى بلاد که ((نگذارید مفاهیم و کارهاى تحریف آمیز و غلط چشمها و دلها را از چـهره مبارک و منور سیدالشهدا منصرف کند)) (422) متاسفانه از طرف عـلماى بلادبه علت ذهنیتهاى قبلى , تحول در خور صورت نپذیرفت . امید است کـه در کـلیه شهرها طى اجتماعات و سمینارهایى با حضور روحانیت و مداحان اهـل بـیـت وشـعـرا و... مـوضوع به طور جدى شکافته شده و نتایج به مورد اجرا گذاشته شود.
3 - در تـعـدادى از هـیـئت هـاى هفتگى حسینى , عزاداریهاى چندساعته را بر فراگیرى قرآن و حدیث و اخلاق و فقه اسلامى مقدم داشته اند, در نتیجه کثرت ایـن بـرنـامـه چـه بـسـا مـوجب تضییع واجبات و ورود اخبار جعلى و خرافى به عـزاداریـها شده ومحرمات را نیز به دنبال مى آورد, لذا علماى بلاد و سازمانهاى تبلیغات اسلامى موظف به کنترل و بیان رسالت خویش در این خصوص باشند, تا ان شـاءاللّه نـسـبـت به خرافه زدایى از سیماى منور حماسه عاشورا و جهان تشیع توفیق حاصل گردد.
367- لغتنامه دهخدا, ذیل خرافه
368- بنگرید به : همان
369- الاصـابـة فـى تـمـیـیـز الـصـحابه / عقلانى / نشر دار احیاء التراث العربى , بیروت /1/ 423
370- همان
371- راه تـکـامـل / احـمـد امـیـن / تـرجـمـه ادیـب لارى , احـمـد بـهـشتى / دارالکتب الاسلامیه / 6/ 209
372- الـمـیـزان / طباطبایى , محمد حسین / ترجمه مکارم شیرازى , ناصر/ چاپ دوم /2/ 320
373- بنگرید به : راه تکامل / 6/216, 209
374- ترجمه المیزان / 2/ 320
375- مقاله منتشرنشده ((خرافه پذیرى حس مذهبى ))/ فراستخواه , مقصود
376- همان
377- معنویت تشیع / طباطبایى , محمد حسین / نشر تشیع قم / 248 ـ 246
378- فروغ ابدیت / سبحانى , جعفر/ چاپ اول / 2/ 525
379- احزاب / 37
380- فروغ ابدیت / 2/ 803
381- الکامل فى التاریخ / ابن اثیر/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت / 2/ 404
382- شـرح نـهـج الـبـلاغـه / ابـن ابـى الـحـدیـد/ نشر, دار احیاء التراث العربى , بیروت /19/ 376
383- امالى , شیخ صدوق / نشر کتابخانه اسلامیه , تهران / 1362/ 415
384- نهج البلاغه / صبحى , صالح / خطبه 79
385- همان
386- ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه / امامى و آشتیانى / 1/ 179
387- الکامل فى التاریخ / 2/ 404
388- اسـلام و عـقـایـد و آراء بـشـرى یـا جاهلیت و اسلام / نورى , یحیى / چاپ ششم /541 ـ به نقل از درالمنثور
389- همان / پاورقى ص 486
390- شرح نهج البلاغه , ابن ابى الحدید/ 30/ 2030
391- بنگرید به : همان / 19/429 ـ 383, و, اسلام و عقاید و آراء بشرى یا جاهلیت و اسلام
392- لقمان / 21
393- مجله فقه / شماره اول ـ پائیز 1373/ 332/ مقاله یعقوبعلى برجى
394- همان / 335
395- همان
396- غـرر الـحـکـم و درر الـکـلـم / آمـدى / ترجمه , انصارى , محمدعلى / چاپ هشتم /1/ 296
397- میزان الحکمة / محمدى رى شهرى / چاپ اول / 1/ 382
398- همان
399- کافى / 1/ 54
400- حوزه / 39/ 19
401- راه و روش مـا راه و روش پـیـامـبـر مـاست / امینى , عبدالحسین / ترجمه موسوى همدانى / چاپ دوم , تهران / 219
402- همان / 225
403- الارشاد/ شیخ مفید/ ترجمه رسول محلاتى / نشر علمیه اسلامیه / 1/ 333
404- امالى / شیخ صدوق / چاپ تهران , 1362/ 137
405- مستدرک الوسائل / نورى , میرزا حسین / چاپ قدیم / 2/ 217
406- فلسفه اخلاق / مطهرى , مرتضى / انتشارات صدرا/ چاپ اول / 113
407- البحار/ مجلسى , محمد باقر/ 43/ 272
408- شـوق دیـدار/ رکـنى , محمد مهدى / نشر آستان قدس رضوى / چاپ اول / 197
409- بـنـگـریـد بـه : روزنـامـه سـلام / 884/28 خـرداد 1373/ ـ مقاله مرزبان حماسه عاشورا
410- همان
411- اعیان الشیعه / امین عاملى , سید محسن / 10/ 373
412- روزنامه سلام / 28 خرداد 1373
413- اسلام و هیئت / شهرستانى , سید هبة الدى / ترجمه سید هادى خسروشاهى آمقدمه ـ / چاپ سوم / 22
414- نبرد با بیدینى / انصارى , سراج / چاپ دوم / 61 ـ 58
415- درسـى کـه حـسـیـن (ع ) بـه انـسـانها آموخت / هاشمى نژاد, عبدالکریم / چاپ ششم / 404
416- صحیفه نور/ 3/ 226
417- تحریرالوسیله / امام خمینى / با ترجمه على اسلامى / 4/427 ـ 420
418- امالى / شیخ صدوق / 424
419- اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى / چاپ اول / 85
420- صحیفه نور/ 15/ 208
421- روزنامه اطلاعات / 4 خرداد 1374
422- همان