سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

سخنان حضرت آیت الله خامنه ای

یا غیاث المستغیثین

زیبایی پوشش به بهانه سالروز کشف حجاب!

زیبایی پوشش به بهانه سالروز کشف حجاب!
یکی از امتیازات انسان، در مقایسه با موجودات دیگر، تهیه پوشش مناسب برای اندام خویش است. بر این اساس، لباس پوشیدن یکی از شؤون و ویژگی‏های انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و یاری دادن وی در حفظ عفّت و شرم، در آراستگی و زیبایی آدمی نیز نقشی مهم ایفا می‏کند و می‏توان آن را نشان دهنده گرایش اعتقادی فرد و تعلّق وی به فرهنگی خاص دانست. قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهای مختلف آن اشاره می‏کند و می‏فرماید: «ای فرزندان آدم، برای شما لباسی فرو فرستادیم که اندام شما را می‏پوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکّر شده پند گیرید.»1
در این راستا، پوشش اعضای جنسی به دلایل گوناگون از اهمیت بیش‏تری برخوردار است. برابر متقن‏ترین کتاب آسمانی، قرآن و دیگر کتب مقدس، تاریخ رویکرد آدمیان به پوشش از نخستین انسان‏ها یعنی حضرت آدم و حوا آغاز می‏شود. در قرآن کریم آمده است: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْاتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛ و آنگاه که آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشیدند، پوشش خود را از دست دادند [عورتشان آشکار گردید] و به سرعت با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند.»2
در کتاب مقدس نیز می‏خوانیم: «چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکو است و به نظر خوش‏نما و درختی دلپذیر، دانش افزا. پس از میوه‏اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ‏های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند... . و خداوند، رخت‏ها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید.3
بر اساس پژوهش‏ها، از آغازِ پیدایش انسان، هر یک از زن و مرد کوشیده است تا پوششِ مناسب خود را تهیّه کند. آدمی نخست با برگ درختان، سپس با پوست حیوانات و بعدها با دست‏بافت‏های خود، خویش را پوشاند.4 تمام کسانی که زندگی بشر و تحوّلات آن را ارزیابی کرده‏اند. بر این تلاش تأکید ورزیده‏اند؛ برای نمونه دکتر شیبانی در کتاب «تاریخ تمدن»، با اشاره به این که تمدّن سومری‏ها از نخستین تمدّن‏های بشری است، می‏نویسد: «نخستین دسته‏ای از نژاد انسان که در این نواحی متمرکز شدند و نخستین شهر حقیقی را بنا نهادند، سومری‏ها بودند؛ و چون سرزمین آن‏ها بی‏اندازه حاصلخیز بود، در سال دو مرتبه محصول برداشت می‏نمودند و به گله‏داری و پرورش دام می‏پرداختند و از الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده می‏کردند. از پشم و کرک بز پارچه تهیّه می‏نمودند و از پارچه‏های کتانی که به آن نام گاد (gud)می‏دادند، البسه (انواع لباس) درست می‏کردند.»5
خوشبختانه با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از تغییرات تکاملی بهره‏مند گردید و انسان به پوشاک مناسب‏تر دست یافت. نکته قابل توجه آن است که اگر چه حیات آدمیان از همان آغاز با «پوشش» پیوند خورده است، به دلیل وجود نوعی احساس حیای طبیعی در جنس ماده، زنان در طول تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیش‏تر از خود نشان داده‏اند.6 دانشمندان، در مورد علت اشتیاق و جدیّت بیش‏تر زنان، نظرهای گوناگون ارائه داده‏اند؛ بسیاری ریشه اشتیاق بیش‏تر زنان به پوشش را طبیعت آنان دانسته‏اند. دکتر فخری، دانشمند فیزیولوژیست مصری، در این باره می‏نویسد: نوعی احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسی در حیوانات به صورت ادواری است؛ یعنی در مقاطع خاصی از زمان چنین میلی وجود دارد و در مقاطع دیگر زمانی تمایلی به آمیزش جنسی در آنان به چشم نمی‏خورد. در چنین مواقعی، آنان نوعی احساس حیای تناسلی دارند. بنابراین، ممکن است بگوییم اصل و مبدأ احساس حیا، همان احساس طبیعی جنس ماده در مورد حیا است و به همین جهت، می‏بینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قوی‏تر است.7 ویل دورانت نیز می‏گوید: «شرمگینی، خاصِ نوع انسان نیست و شباهت آشکاری دارد به کراهت حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفت‏جویی یا خارج از حدّ معتاد آن. مسلّماً ریشه شرمگینی نیز از همین جا است.»8
در مقابل، ویلیام جیمز، روان‏شناس معروف، حیا را امری اکتسابی می‏داند و می‏نویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند... .» یکی از محققان سبب گرایش زنان به حیا را چنین توضیح داده است: «خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح برای شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمانِ پر از حیا است و بی آن که بداند، حس می‏کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و دقت عالی خبر می‏دهد.»9 شوپنهاور نیز حیای زن را رهاورد پیمان پنهانی زنان برای افزایش ارزش و جذابیت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو می‏داند.10
طبق این دیدگاه، حیا امری غریزی نیست؛ به نوعی در نهاد زنان ریشه دارد و از سرشت خاص آنان بر می‏خیزد.
به هر حال، به گواهی متون تاریخی، در میان اکثر قریب به اتفّاقِ ملّتها و کشورهای جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرّخان، به‏ندرت از اقوامی بدوی که زنانشان دارای حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر می‏شدند، نام می‏برند. تعداد این اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقایسه قابل ذکر نیستند.11 از این‏رو، می‏توان نتیجه گرفت: در اقوام بَدَوی و غیرمتمدّنی که زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخی موانع، سبب جلوگیری از بروز استعدادهای طبیعی و فطری زنان شده یا عواملی ناشناخته انحراف آنان از مسیر فطرت را رقم زده است.
حجاب زنان در طول تاریخ، فراز و نشیب‏های بسیار دیده و در سایه فرهنگ‏ها و سلیقه‏های حاکمان و متنفّذان مذهبی تشدید یا تخفیف پذیرفته، ولی هماره تداوم یافته و هیچ‏گاه به طور کامل از میان نرفته است. بسیاری از مؤرّخان به گستردگی دامنه حجاب و رواج آن در بین زنان اشاره کرده‏اند. فرید وجدی با تصریح به قدمت حجاب، با استناد به دایرة‏المعارف لاروس، گزارشی مفصل از پوشاندن صورت و همه اندام‏ها توسط زنان یونانی و فنیقی ارائه می‏دهد و از رواج حجاب در میان زنان اسبرطا، سیبری، آسیای صغیر، فارس و عرب سخن می‏گوید.12
ویل دورانت زنان بریتانیای جدید و جزیره برنئو را دارای حجاب کامل خوانده است.13 راسل کیفیت حجاب در عصر ملکه ویکتوریا را شدید می‏شمارد.14 و مهدی‏قلی هدایت از رواج حجاب در چین سخن می‏گوید.15
بسیاری از متفکران، برابر آیات قرآن و کتاب مقدس - آدم و حوا بدون حضور ناظری بیگانه از برهنگی احساس شرم کردند و بدون آن که تحت تأثیر هیچ آموزه، فرمان یا تذکّری قرار گیرند، به وسیله برگ‏های درختان بهشتی به سرعت خود را پوشاندند - راز رویکرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانسته‏اند؛ زیرا اولاً، نخستین انسان‏ها به طور فطری به پوشش روی آورده‏اند. ثانیا، گزارش‏های موجود به خوبی اثبات می‏کند که حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل رعایت می‏شده و در بعضی از موارد با شدت و سختی همراه بوده است. ثالثا، اگر اکنون نیز به لباس ملّی کشورهای جهان بنگریم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبی در می‏یابیم. آقای «براون واشنایدر» در کتابی به نام «پوشاک اقوام مختلف» تصویر لباس‏های ملی و رایج کشورهای مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بیستم را به تفصیل ارائه کرده است. نگاهی کوتاه به این کتاب نشان می‏دهد یهودیان، مسیحیان، اعراب، یونانیان، اهالی رم، آلمان، خاور نزدیک و... حجاب را به طور کامل رعایت می‏کردند و اکثرا سرِ خویش را نیز می‏پوشاندند. برابر تصاویر این کتاب، کاهش تدریجی حجاب زنان از نیمه دوم قرن هیجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولی حتّی تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند می‏پوشیدند و سر را نیز می‏پوشاندند.16
متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف که عقیده، مذهب و شرایط جغرافیایی متفاوت داشتند، نیز نشان دهنده تمایل فطری زنان به حجاب دانسته شده است. بسیاری از جامعه‏شناسان حجاب زن را مقتضای طبیعی جامعه بشری معرفی کرده‏اند. مونتسکیو می‏نویسد: «قوانین طبیعت حکم می‏کند زن خوددار باشد؛ زیرا مرد با تهوّر آفریده شده است و زن نیروی خودداری بیش‏تری دارد. بنابراین، تضادّ بین آن‏ها را می‏توان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند.»17
در نظر منتسکیو، از دست رفتن عفّت زنان به قدری نواقص و معایب پدید می‏آورد و روح مردم را فاسد می‏کند که اگر کشوری بدان دچار گردد، در بدبختی‏های فراوان فرو می‏رود. به خصوص در حکومت دموکراسی از دست رفتن عفّت سبب بزرگ‏ترین بدبختی‏ها و مفاسد می‏شود و اساس حکومت را از بین می‏برد. بدین جهت، «در جمهوری نه تنها اخلاقِ فاسد بلکه تظاهر به فسادِ اخلاق و سبکی را نیز منع کرده‏اند؛ چه آن که عشوه‏گری و طنّازی که از بیکاری زن‏ها تولید می‏شود، نتیجه‏اش آن است که قبل از آن که خود زن‏ها را فاسد کند، دیگران را فاسد می‏نماید.»18
با عنایت به تمایل فطری زن و نقش حیاتی پوشش زنان در کنترل و هدایت غرائز شهوانی در مسیر صحیح و جلوگیری از فساد و تباهی جامعه، پیامبران الاهی، هماهنگ با فطرت انسانی زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدین وسیله اشتیاق درونی‏شان را با قوانین تشریعی استحکام بخشیدند.19
آری، پروردگار جهانیان از یک سو گرایش به پوشش را در نهاد زنان به ودیعت گذارد؛ از سوی دیگر، پوشاک را در لابه‏لای نعمت‏های بیکرانش به بشر ارزانی داشت؛ و از سوی سوم «حجاب» را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستی «زن» در صدفِ پوشش صیانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهی نجات یابد. قرآن کریم برهنگی و کنارگذاشتن لباس را دام شیطان معرفی می‏کند و انسان‏ها را از فروافتادن در چنین دامی بر حذر می‏دارد: «ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آن‏ها بنمایاند. همانا شیطان و گروه وابسته به او، شما را از جایی [یا به گونه‏ای] می‏بینند که شما آن‏ها را نمی‏بینید. ما شیاطین را اولیا و دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‏آورند.»20
از نظر تاریخی، شکل نوین بی‏حجابی از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمی صنعتی، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، به تدریج زمینه لازم در اروپا فراهم گردید و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادی زنان! کنار گذاشتن حجاب مورد تشویق و تکریم قرار گرفت؛ به گفته ویل دورانت، فیلسوف تمدن‏نگار غرب، کارخانه‏داران بزرگ برای استفاده از نیروی کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان در محیط کار، تبلیغات وسیعی را آغاز کردند و زنان نیز که از حقیقت امر ناآگاه بودند، برای دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش تلاش فراوان کرده، موجی جدید به وجود آوردند که «نهضت زنان برای آزادی» نامیده شد و در باره ضرورت آن تبلیغات وسیعی در مطبوعات انجام گرفت.21 دامنه این اقدامات کم‏کم کشورهای اسلامی را نیز فرا گرفت. نخستین کشور اسلامی که به صورت رسمی به کشف حجاب بانوان روی آورد، افغانستان بود. دومین کشور ترکیه بود که پس از سقوط دولت عثمانی، در سال 1313 منع حجاب در آن رسمیت یافت. در ایران نیز رضاخان، در هفدهم دی ماه 1314، به صورت رسمی کشف حجاب را اجرا کرد.
________________________________________
. ویل دورانت در صفحه 155 نخستین جلد تاریخ تمدن درباره پوشاک انسان و تاریخ صنعت بافندگی می‏نویسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به بافندگی پرداخت؛ و نیز می‏توان گفت که، از وقتی که انسان بافندگی را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به این خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الیاف گیاهان لباس‏هایی را برای خود تهیّه کرد و همین لباس ساده است که جامه رِد هندی و شنل یونانی و لُنگ مصری قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذّاب لباس انسان را در عهدهای مختلف تشکیل داده است. در این هنگام است که بافندگی از مهم‏ترین هنرهای مخصوص زن گردیده است.
17. زن در آیینه تاریخ، علی اکبر علویقی، ص 115.
18. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص 325.
10. حسینی نجفی، ص 116.
16. ر.ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه یوسف کیوان شکوهی.
11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمیاب همانند نایاب است.
14. زناشویی و اخلاق، ص 134.
19. برای تفصیل بیش‏تر به حجاب در ادیان الاهی از نگارنده مراجعه می‏شود.
1. اعراف(7):آیه 27.
13. تاریخ تمدن، ج 1، ص 72.
12. دایرة المعارف فریدوجدی، ج 3، ص 336.
15. خاطرات و خطرات، مهدی‏قلی هدایت، ص 405.
21. لذات فلسفه، ص 151.
2. اعراف(7): آیه 22.
20. اعراف(7): 27.
3. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6 - 8 و 20 و 21.
5. تاریخ تمدن، نظام الدین مجیر شیبانی، ص 43.
6. المرأة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278، لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129.
7. المرأة و فلسفة التناسلیات، فخری، ص 278 و 280 و 289.
8. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص 129.
9. همان، ص 129.

سختیهاى زندگى و عدالت الهى

سختیهاى زندگى و عدالت الهى
سوال:
با وجود این همه تبعیض وبى عدالتى که بین انسانها هست, وبسیارى همه زمینه هاى یک زندگى خوب را دارند و از سیرى نمى دانندچه کنند, در حالى که در کنار آنها انسانها و خانواده هاى فراوانى درپیچ و خمهاى بى شمار مشکلات اقتصادى, اجتماعى و غیر آن کمر خم کرده و گاهى از داشتن امکانات اولى و ضرورى زندگى محروم اند, چگونه از عدالت الهى سخن مى گویید؟
پاسخ:
این چکیده دو غمنامه اى بود که این خواننده گرامى به قلم آورده و براى مجله ارسال کرده و خواستار پاسخ آن شده است.
براى یافتن جواب این پرسش توجه بر چند امر بایسته است:
1ـ آفریدگار بزرگ هستى اراده فرمود تا جهان آفرینش را در مظاهر گوناگون و مراتب مختلف با اشکال و صورتهاى متنوع بیافریند تا عالم خلقت تک چهره و متحدالشکل نباشد. البته اختلاف و تفاوت در کارگاه هستى به معناى وجود تضاد و نفى یکدیگر و از هم گسیختگى و در هم ریختگى نیست که چنین چیزى از نظر قرآن(1) و علم مردود است. بلکه مقصود همان گونه که ذکر شد, اختلاف مراتب وجودى پدیده ها و گونه گون بودن اندازه ها, صورتها, کمیتها و کیفیتهاى مظاهر آفرینش است, و این نوع از خلقت به عنوان بهترین نظام برگزیده شده است. از جماد و نبات و حیوان و انواع و اقسام بى شمار هر یک و مراتب و درجات آنها.
این تفاوت و تنوع در غیر انسان بیشتر در بین اصناف و اقسام آن است و در بین افراد و اشخاص آن بسیار نادر است, مثلا در مورد اسب که نوعى از حیوان است این مراتب گوناگون از نظر هوش, نجابت, سرعت و امثال آن به لحاظ نژاد آن است و این اختلاف بین افراد یک نژاد, بسیار ناچیز است. و همین طور سایر انواع و اصناف جمادها و نباتات. ولى در مورد انسان بیشترین تفاوت و تنوع در دایره افراد و اشخاص است تا نژادها و تیره هاى مختلف, یعنى فاصله بین استعدادها و قابلیتها و مراتب وجودى بین افراد انسانى است که اساس اختلاف و تنوع در آن را تشکیل مى دهد و این امر دقیقا مطابق با همان فلسفه و جهتى است که براى آن, تفاوت و اختلاف در نوع انسان مقرر شده است به گونه اى که در اختلاف مراتب به لحاظ تیره ها این منظور قابل دستیابى نیست.
2ـ بر اساس آموزه هاى قرآن مجید, اختلاف در مزایاى حیات بین افراد انسان به دو علت صورت گرفته است:
2ـ 1ـ گردهمآیى و همکارى و تشکیل اجتماع و مدنیت از راه احساس نیاز افراد انسانى به یکدیگر به منظور پاسخگویى به احتیاجات و نیازمندیهاى گوناگون بشرى که چنین چیزى جز در سایه جمع و معاضدت با یکدیگر میسر نیست.
قرآن کریم مى فرماید:
((و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا; برخى از آنان را بر برخى دیگر به مراتبى برترى دادیم تا یکدیگر را در تسخیر خود گیرند.))(2)
2 ـ 2ـ از جایى که مقصود اصلى از هبوط آدم و زندگى بشر در کره خاکى, تربیت, کمال, در سایه بندگى و عبودیت حق است, خداوند میدانهاى مختلفى براى آزمون افراد انسانى و امتحان آنان گشوده است تا نیکوکاران از غیر آنان شناخته شده و جدا گردند و از مهمترین عرصه هاى آزمایش الهى چگونگى برخورد و نوع رفتار آدمى با نعمتهاى خداوندى است که دارندگان آن با آن چه مى کنند و محرومان به چه صورتى عمل خواهند کرد. او به برخورداران دستور کمک و دستگیرى به مستمندان و نیازمندان داده و آنان را از این راه به امتحان مى کشد و از شخص محروم نیز خواسته است تا در صورتى که از روى مصلحت و عللى به نعمتى نرسید یا از او دریغ شد استقامت ورزیده و از بى تابى و اعتراض و شکوه نسبت به خواست و اراده الهى بپرهیزد و در چارچوب احکام و دستورات خداوند در جهت رفع محرومیت از خویش در حد امکان, اقدام و عمل کند.
قرآن کریم مى فرماید:
((و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فى ما آتاکم; برخى از شما را بر برخى دیگر رفعت داد تا در آنچه به شما داده است آزمونتان کند.))(3)
بنابراین هیچ یک از این دادنها و ندادنها ملاک برترى واقعى و امتیاز و فضیلت انسانى نیست; آنچه معیار در این باره است نوع برخورد و رفتار آدمیان با این نعمتها و امکانات مادى و طبیعى است.
نمونه بسیار روشن این دو جریان را خداوند در داستان قارون بیان مى فرماید:
((و خرج على قومه فى زینته قال الذین یریدون الحیاه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظیم و قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا و لا یلقیها الا الصابرون; قارون شکوهمندانه و با آراستگى در بین قوم خود به حرکت در آمد, آنها که دنیا خواسته و فریفته آن بودند گفتند اى کاش ما نیز همانند او برخوردار بودیم. به یقین او بهره اى بزرگ دارد و آنان که اهل دانش و فهم بودند گفتند واى بر شما پاداش خداوند براى کسى که ایمان آورد و کار خوب کند بهتر است و این را جز صابران نمى توانند دریابند.))(4)
پیش از این نیز در خصوص منطق فرعون در برابر نصیحت و خیرخواهى قوم خود که به او گفتند از این ثروت و نعمتهاى خداداى, خود بهره بر و به دیگران و در راه خدا نیز انفاق کن مى فرماید:
((قال انما اوتیته على علم عندى; من این همه ثروت و سرمایه را با استعداد, دانش و توانمندى خود کسب کرده ام.))(5)
او ثروت خدادادى را از جانب خود دانست و دیگران در اموال او به طمع افتادند و او بدفرجام و دیگران پشیمان شدند.
3ـ این تفاوتها و تغایرها در بین افراد انسانى خود منشإ برخى برخورداریها و امتیازات طبیعى و اجتماعى مى شود که برخى از آنها مشروع و برخى غیر مشروعند.
بنابراین بسیارى از نابرابریهاى اجتماعى, اقتصادى و حتى جزایى ریشه در نابرابریهاى طبیعى و فطرى دارد که خداوند متعال آن را بر اساس حکمتى که در پیش مذکور شد در جهان آفرینش اعمال فرموده است.
این تفاوتها چه ظاهرى, همچون نقص در اعضا و چه معنوى, مانند استعداد و هوش منشإ مى شود تا انسانهاى برخوردار از آن نعمتها به ثروت و امکانات و موقعیت اجتماعى و یا دانش و فن بیشترى دست یابند و دیگران از آن حد محروم بمانند و این اقتضاى طبیعت و لازم قطعى چنین نظامى است که بر اساس حکمت الهى پایه ریزى شده است. این نوع نابرابرى اگر همراه با رعایت قانون و عدم تجاوز به حقوق دیگران و حرکت در مرزهاى تعریف شده و معتبر دینى و نیز اداى حقوق مستمندان جامعه صورت پذیرد, مشروع, قابل قبول و بلکه مطلوب است. چون چنین وضعیتى هم رفع محرومیت و فقر را در پى دارد و هم حکمت الهى در تفاوت و تغایر در توزیع نعمتها بین مردم پیاده گردیده است.
چنین نابرابرى را نمى توان بى عدالتى و ظلم نامید زیرا اساس خلقت و نظام احسن وجود, آن را پى ریزى کرده است و بر اساس حکمت و تدبیر استوار شده است. در این صورت همه امور در مجراى صحیح خود قرار گرفته و هر چیزى در جایگاه واقعى و بایسته خود نهاده شده است و این عین عدالت است.
نکته بسیار مهم و در خور توجه این است که گرچه خداوند متعال بر اساس حکمت خویش برخى را بر برخى دیگر در نعمتهاى مادى برترى مى دهد ولى به دو جهت چنین امتیازى ستم و ناعادلانه نیست زیرا اولا; این کار بر پایه حکمت بنا شد و آنچه بر این اساس باشد ظالمانه نیست و ثانیا; بر اساس آیات و روایات فراوان, خداوند متعال این محرومیت جزیى و ناچیز را در آخرت جبران مى کند که به هیچ صورتى قابل مقایسه با آن ابتلاى کم و مصیبت اندک نیست.
براى نمونه قرآن کریم مى فرماید:
((و لنبلونکم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون; به یقین شما را به وجود ناامنى و گرسنگى و صدمه بر اموال و جانها و میوه هاتان به آزمون مى کشیم و صابران را مژده ده, آنان که وقتى به مصیبتى گرفتار آیند گویند یقینا ما از خداییم و به سوى او بازمى گردیم. آنان کسانى اند که درودها و رحمت خداوند بر آنهاست و همانان هدایت یافتگانند))(6).
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمودند:
((انه لیکون للعبد منزله عند الله فما ینالها الا باحدى خصلتین اما بذهاب ماله او ببلیه فى جسده; به یقین براى بنده نزد خداوند جایگاهى است که بدان نمى رسد مگر با از دست رفتن سرمایه و ثروتش و یا نقص و مرض در بدن او)).(7)
ابى یحیاى حناط مى گوید: عبدالله بن ابى یعفور مردى بود که مریضى و درد و رنج فراوان داشت. او مى گوید به امام صادق(ع) از وضعیت دردآور خود شکایت بردم, حضرت به من فرمودند:
((یا عبدالله! لو یعلم المومن ما له من الاجر فى المصائب لتمنى انه قرض بالمقاریض; اى عبدالله! اگر مومن بداند چه پاداشى در برابر مصیبتها دارد قطعا آرزو مى کرد که با مقراضها بدنش پاره پاره مى شد.))(8)
امام صادق(ع) مى فرمایند:
((روزى پیامبر گرامى به منزل یکى از اصحاب براى خوردن غذا دعوت شدند, وقتى وارد منزل شدند دیدند مرغى بالاى دیوارى تخم گذاشت, آن تخم مرغ از روى دیوار بر روى میخى که در آن نصب کرده بودند افتاد و بر آن قرار گرفت و سقوط نکرد و نشکست. پیامبر اکرم(ص) از این واقعه به شگفت آمدند. آن مرد به پیامبر(ص) عرض کرد: از این قضیه تعجب کردید؟! سوگند به خدایى که تو را به حق برگزید من هیچ گاه به حادثه اى که به ـ مال و جان ـ من صدمه و زیانى برساند دچار نشدم. رسول خدا(ص) با شنیدن این سخن از جاى برخاست و از غذاى او چیزى تناول نکرد و فرمود:
((من لم یذرإ فما لله فیه من حاجه; کسى که به گرفتارى و کمبود در زندگى مبتلا نشود براى خدا در زندگى او سهمى نیست.))(9)
بنابراین ما در آنچه به کار خداوند مربوط مى شود, باید با دیدى جامع و واقع نگرانه به موضوع توجه کنیم و مجموعه حکمت الهى در آفرینش انسان و جبران خداوند در آخرت را در نظر بگیریم و با جهان بینى الهى که مورد قبول ماست به موضوع بنگریم. در این صورت است که به نظریه اى صحیح و مطابق با حقیقت خواهیم رسید و در خواهیم یافت که این نابرابریها تا جایى که به فعل خداوند مربوط است نه تنها ناعادلانه نیست بلکه بسیار زیبا, مطلوب و در خور آرزو و تمنا است.
4ـ چنانچه این نابرابریها بر اثر قانون شکنى و گذار از مرزهاى شناخته شده اعتقادى, اخلاقى و وجدان بشرى صورت پذیرد و با پا نهادن به حریم ضعیفان و غصب و تصرف در اموال و حقوق دیگران ـ چه به صورت جزیى و چه به صورت کلان ـ به وجود آید, ستمگرانه, خلاف عدالت, و منفورترین وضعیت اجتماعى نزد خداوند است. قرآن کریم در موارد زیادى دستور به رعایت عدل و برقرارى آن داده است و مى فرماید:
((یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهدإ لله و لو على انفسکم او الوالدین و الاقربین ...; اى اهل ایمان برپادارنده عدالت و گواهان براى خدا باشید گرچه ـ این عدالت و گواهى بر حق ـ به زیان شما و پدر و مادر و نزدیکانتان باشد ...))(10)
و باز مى فرماید:
((قل امر ربى بالقسط ...; بگو پروردگار من به عدالت فرمان داده است.))(11)
و نیز مى فرماید:
((لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بإس شدید و منافع للناس ...; ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان فرود آوردیم تا مردم به برپایى قسط و عدل قیام کنند و ما آهن را که در آن صلابت و شدت و منافعى براى مردم است نازل کردیم ...))(12)
در تمامى این آیات و غیر آن تإکید, دستور و توصیه به اقامه عدالت است و حتى در آیه اخیر این کار هدف و مقصد از بعثت انبیا معرفى شده است.
بر اساس تعلیمات قرآن مجید ثروت نباید تنها در اختیار ثروتمندان جامعه قرار گیرد و تنها در دست آنان به گردش در آید(13) و بر همین اساس زکات و خمس و انواع صدقات واجب و مستحب دیگر در شریعت اسلامى نهاده شده و با شدیدترین صورت, زراندوزان بى درد و سرمایه داران حق نشناس و بى خبر از رنج محرومان را تهدید به عذاب دردناک خداوندى کرده و مى فرماید:
((الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون; آنان که طلا و نقره را ذخیره کرده و آن را در راه خدا انفاق نمى کنند به عذاب دردآور الهى مژده شان ده; روزى که بر آن در آتش دوزخ نواخته شود و با آن پیشانى و پهلو و پشتشان داغ و تفدیده شود. این چیزى است که براى خود ذخیره کردید. پس بچشید آنچه را انباشته اید.))(14)
ابان بن تغلب مى گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: از حق مومن بر مومن دیگر به من خبر دهید. حضرت به او فرمودند: این است که ثروت خود را با او قسمت کنى! سپس آن حضرت به من نگاهى کرد و مرا شگفت زده دید, پس فرمود: اى ابان! مگر نمى دانى که خداوند ایثارکنندگان بر خود را بیان کرده؟ گفتم: بلى فدایت شوم! فرمود: تو اگر مالت را با او قسمت کنى ایثار نکرده اى بلکه تو با او در یک حد هستید; وقتى بخشى از سهم خود را هم به او بدهى ایثار کرده اى.))(15)
در این باره, آیات و روایات بسیار زیاد است که نمونه آن ذکر شد و مقصود این است که نابرابریهاى اجتماعى اگر بر اثر تکاثر و زراندوزى ارباب ثروت و اغنیاى جامعه و منع حقوق مستمندان و حاکمیت یافتن قشر بى درد و مرفه جامعه صورت پذیرد و فساد در سیستم توزیع ثروت, به ویژه در اموال عمومى و بیت المال که حقوق عموم مردم است و باید در اختیار هر یک از افراد جامعه قرار گیرد, موجب آن شود, پدیده اى بسیار ناروا و نکوهیده است و خشم و انتقام خداوند را در پى خواهد داشت.
بنابراین, پاسخ پرسش مطرح شده در آغاز کلام با توجه به آنچه تا کنون گفتیم این است که اگر این نابرابریها که خود نوعا برخواسته از تفاوتهاى طبیعى افراد جامعه است در محدوده قانون و انصاف باشد خلاف عدالت نبوده و بلکه مطلوب است, ولى چنانچه این امر با تجاوز به حریم دیگران و منع حقوق آنان و امتیازات ویژه و تصرفات ناروا در اموال عمومى در جامعه بروز کند, ظالمانه و گناهى بزرگ است که از ناسپاسى و نافرمانى و معصیت بشر ناشى مى شود و به کار و خواست خداوند منسوب نیست و وظیفه مردم این است که با تلاشى پى گیر براى برپایى قسط و عدل و حاکم کردن سیستمى عادلانه در توزیع ثروت قیام و اقدام کنند و موانع آن را از سر راه بردارند و براى بازگرداندن جامعه به حال اعتدال مطلوب از هیچ کوشش مشروعى فروگذار نکنند که به فرموده قرآن کریم:
((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; خداوند سرنوشت هیچ ملتى را عوض نمى کند تا اینکه خود در جهت تغییر آن اقدام و عمل کنند.))(16)
________________________________________
1ـ سوره ملک, آیات 3 ـ 4.
2ـ سوره زخرف, آیه 32.
3ـ سوره انعام, آیه 165.
4ـ سوره قصص, آیات 80 ـ 79.
5ـ همان, آیه 78.
6ـ سوره بقره, آیات 155 ـ 157.
7ـ اصول کافى, ج2, دارالکتب الاسلامیه, چاپ سوم, ص257, باب شده البلإ المومن, ح23.
8ـ همان, ص255, ح15.
9ـ همان, ص256, ح20.
10ـ سوره نسإ, آیه 135.
11ـ سوره اعراف, آیه 29.
12ـ سوره حدید, آیه 25.
13ـ سوره حشر, آیه 7.
14ـ سوره توبه, آیه 34 ـ 35.
15ـ وسایل الشیعه, چاپ ایران, مکتبه الاسلامیه, ج6, ص298.
16ـ سوره رعد, آیه 11.
ماهنامه پیام زن ـ شماره 111 ـ خرداد 1380

سوء استفاده از عزاداری

سوء استفاده از عزاداری
مقدمه
این مقاله از تراژدی کربلا؛ ابراهیم حیدری، ترجمه علی معموری و محمّد جواد معموری. چاپ اوّل: قم، دارالکتاب الاسلامی، گرفته شده است.
بررسی تاریخ عزاداری حسینی و تحولات و تطبیقات عملی آن در جامعه نشان می‏دهد که هر اندازه این مراسم در فضایی سالم برگزار شود به همان مقدار از افراط و خشنونت فاصله می‏گیرد. ضرورت استقلال عزاداری امام حسین‏علیه السلام از عوامل پیرامونی خود به ندرت مورد تردید واقع شده است؛ بویژه آنکه مراسم عزاداری حسینی از سوپاپهای اطمینانی در درون خود برخوردار بوده و آن قداست نهضت عاشورا و ارزش‏های انقلابی آن است که مانع هر گونه سوء استفاده از آن می‏شود؛ با این حال مراسم عزاداری حسینی نیز همانند هر رسم و سنّت ملی - فرهنگی در معرض تلاش‏هایی جهت سوء استفاده و تخریب از ناحیه سودجویان و مغرضان قرار گرفته است؛ بویژه در مقطع‏هایی که جامعه دچار اضطراب سیاسی و ناآرامی‏های اجتماعی و انحطاط اخلاقی بوده است. به طور مثال می‏توان از مقطع زمانی پس از جنگ جهانی دوم نام برد.
بنابراین همان‏طور که عزاداری حسینی در حرکت‏های ملی و نیروهای سیاسی تأثیرگذار است، حرکت‏های ملی و نیروهای سیاسی نیز با توجه به نقش خود سعی می‏کنند در عزاداری حسینی مداخله کرده و به قدر امکان از آن در جهت اهداف خود بهره‏برداری کنند؛ بویژه در خلال برخی مناسبت‏های دینی مانند دهه اول محرم و روز اربعین که اهمیت و تأثیر بسزایی برای شیعیان دارد. آنان سعی می‏کنند از مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام در جهت اهداف و مصالح خود و یا گسترش نظریات و اندیشه‏های خود سوء استفاده کنند. همچنین دولت‏های حاکم بر عراق و وابستگانشان به این نتیجه رسیده بودند که می‏توان به درون نهادهای مذهبی نفوذ کرده و مراسم عزاداری را به ابزاری برای آگاهی یافتن از هر گونه تلاش جهت گسترش اهداف و شعارها و اندیشه‏های مذهبی بدل ساخته و در نتیجه امکان پیشگیری و مقابله با خطرات احتمالی آن را فراهم آورند.
اولین تلاش‏ها برای مداخله از ناحیه نمایندگان سیاسی انگلیس در عراق صورت گرفت. یکی از افسران اطلاعاتی انگلیس به نام رای، در سال 1949 م طی نامه‏ای به رییس پلیس مخفی عراق درباره راه‏های مبارزه با کمونیسم چنین اظهار نظر می‏کند:
موج افکار کمونیستی را نمی‏توان تنها از راه‏های پلیسی ریشه کن کرد؛ بلکه باید از اقدامات اصلاحی و تبلیغات دینی نیز کمک گفت و جریان کمونیستی را اساساً دشمن دین معرفی کرد. با اینکه کمونیست‏ها در عراق همه تلاش خود را به کار گرفته‏اند تا مسئله دین را مطرح نکنند؛ اما در هر حال می‏توان اندیشه‏های الحادی را حربه‏ای تبلیغاتی بر ضد جریان کمونیستی گرفت. از این رو حکومت باید با نزدیک شدن به شیعه که اکثریت ساکنین عراق را تشکیل می‏دهند، زمینه نفوذ در مراسم‏های عزاداری و جهت‏دهی به آنها در مسیر اهداف خویش را فراهم آورد." 1 ".
سفیر انگلیس در بغداد بعد از جنگ جهانی دوم و هم‏زمان با کاهش مواد غذایی و افزایش قیمت‏ها در بازار، مقدار زیادی چای و سیگار مورد نیاز هیئت‏ها و مجالس عزاداری را از طریق شخص ثالثی به بعضی از مسؤولین هیئت‏ها تقدیم کرد. همچنین مقدار زیادی پارچه سفید برای استفاده در مراسم قمه‏زنی اهدا نمود." 2 " هدف انگلیس در این مسئله روشن بود؛ از یک جهت جلب دوستی شرکت‏کنندگان و حاضران در این مراسم دینی و از جهت دیگر دخالت غیر مستقیم در مراسم عزاداری و گسترش پاره‏ای اهداف سیاسی که مورد نظرشان بود. آنان همواره خود را در چهره‏ای حامی و طرفدار این شعائر و اعمال دینی معرفی می‏کردند و در نتیجه از این طریق حمایت معتمدین شیعه را به دست آورده و بر دامنه اختلافات و منازعات سیاسی و اجتماعی و قومی افزوده و اهداف و آرمان‏های گروه‏های مبارز را منحرف می‏ساختند. این ترفند از آن جهت بسیار کارساز بود که فرماندهان عثمانی در خلال حکومت خود بر عراق همواره به مخالفت با این مراسم می‏پرداختند.
از دیگر تلاش‏های انگلستان جهت جلب توجه و اعتماد شیعه، دیدار سفیر آن کشور در دسامبر 1953 م با آیت‏اللَّه العظمی شیخ محمّد آل کاشف الغطاء در نجف بود. سفیر انگلستان در این ملاقات از خطر کمونیسم به عنوان دشمنی مشترک، سخن به میان آورده و از نفوذ آن در مراکز مقدس اسلامی ابزار نگرانی نموده بود؛ به گونه‏ای که با تبلیغات سوء خود روز به روز بر تعداد خانه‏های تیمی برای جذب جوانان پر شور در شهر نجف می‏افزاید. سفیر انگلیس تلاش کرد امام کاشف الغطاء را متقاعد به لزوم قیام علما و رهبران روحانی در مقابل موج کمونیستی کند تا جوانان را از مبانی و افکار ویرانگر آنکه دنیا را به تباهی می‏کشد برحذر دارند." 3 ".
احزاب سیاسی نیز در کنار این گونه تلاش‏ها هر کدام به شیوه خاصی در صدد برآمدند از مجالس یادبود عاشورا در جهت تثبیت بخشی از اهداف خود و انتشار شعارهای سیاسی خود استفاده کنند و در لابه لای آن به توزیع اعلامیه‏های حزبی خود بپردازند. تشکل‏ها و احزاب سیاسی نیز همچون کمونیست‏ها، دموکرات‏ها، احزاب مستقل، صلح‏طلبان، انجمن‏های جوانان و دانشجویان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در این مراسم‏ها شرکت می‏کردند. حضور بعضی از سوسیالیست‏ها و کمونیست‏ها در این مراسم‏ها از این جهت بود که اسلام را دینی انقلابی و دارای نشانه‏های کمونیستی می‏دانستند. آنان معمولاً برای اثبات ادعای خود به شعارهای ابوذر غفاری مبنی بر عدالت‏خواهی و جامعه‏گرایی (سوسیالیسم) و نهضت امام حسین و شهادت آن حضرت در راه حق و آزادی استناد می‏کردند. همچنین در اثبات مبانی خود به تأثیر و نقش اندیشه شیعی در تحریک و برانگیختن و رهبری حرکت‏های اجتماعی و نهضت‏های انقلابی در تاریخ اسلام اشاره می‏کردند. از این رو کمونیست‏ها در عراق از تحریک احساسات مذهبی یا اهانت به معتقدات اسلامی پرهیز می‏نمودند. این وضعیت در مجالس سوگواری امام حسین در عتبات عالیات کاملاً مشهود بود. در این‏گونه مراسم معمولاً صدها هزار زائر و مسافر از گروه‏ها و گرایش‏های مختلف فکری و سیاسی شرکت می‏جستند. کمونیست‏ها با حضور مستقیم یا غیر مستقیم در این مجالس به ترویج دیدگاه‏ها و اعتقادات خود پرداخته و به تناسب شرایط زمان و مکان، نظرات سیاسی و اجتماعی خود را بیان می‏کردند.
تعدادی از شخصیت‏های سیاسی، وابستگان احزاب و اتحادیه‏ها و سازمان‏های مردمی اعم از چپ‏گراها و راست‏گراها و بی‏طرف‏ها و غیره معمولاً در میان شرکت‏کنندگان در مراسم عزاداری دیده می‏شدند. آنان از این مناسبت‏ها برای توزیع نشریه‏های حزبی خود یا نصب پلاکاردهای خاص خود استفاده می‏کردند. طرفداران جنبش انصار السلام، در آغاز دهه پنجاه اعلامیه‏هایی در مجالس عزاداری توزیع کردند. آنان در این اعلامیه‏ها مردم را به صلح و آرامش دعوت کرده بودند. همچنین آنان در این مجالس به جمع‏آوری امضاهایی در حمایت از حزب خویش اقدام کردند. برخی از احزاب سیاسی نیز گاه به ایراد سخنرانی‏های حماسی و خواندن قصیده‏های انقلابی می‏پرداختند.
روزنامه کفاح السجین الثوری، ارگان سری حزب توده عراق در یکی از شماره‏های خود به اختلاف نظر شدید کمونیست‏ها درباره مراسم عزاداری اشاره کرده بود. برخی از آنها شرکت در این مجالس را به معنای تأیید مفاهیم فئودالی دانسته و معتقد بودند که نیروی سحرانگیز سنّت‏های پوسیده و کهن گاه موجب کشیده شدن برخی کمونیست‏ها به این گونه مراسم‏ها شده و آرمان آنها را که آزاد کردن توده مردم از یوغ سنّت‏های گذشته است، فراموششان می‏سازد. مقاله مذکور، عکس‏العمل‏های مختلف و مناقشات طولانی و تندی به دنبال داشته و سبب بروز اختلاف و شکاف در موضع‏گیری توده‏ای‏ها و تحلیل‏شان از شرکت در دسته‏جات عزاداری شد. روزنامه مذکور چندی بعد مقاله دیگری با امضای فردی به نام نصیر منتشر کرد. او معتقد بود که مشکل مذکور ناشی از موضع‏گیری غیر شفاف حزب در برابر مراسم عزاداری است. آیا حزب باید با دسته‏جات عزاداری مبارزه کرده و آنها را محدود سازد و یا تلاش خود را برای تبدیل آنها به سلاحی انقلابی در دست کمونیست‏ها متمرکز کند. نویسنده مقاله بر این عقیده بود که این دسته‏جات از زمان‏های کهن تاکنون وجود داشته و شواهد نشان می‏دهد که هرگز در آینده نزدیک از میان نرفته و محدود نخواهند شد؛ بلکه سال به سال بر رشد و شکوفایی آنها افزوده خواهد شد.
بنابراین بر ما لازم است که بجای موضع‏گیری تهاجمی در برابر آن مراسم‏ها به دفاع از آنها برخاسته و خود را از توده نیرومند ملت جدا نسازیم. بازداشتن مردم از زیارت کربلا و نجف و کاظمین بر فرض امکان، باز عمل درستی نیست. زیرا این تجمع انبوه در هیچ جای دیگر عراق امکان‏پذیر نیست؛ بویژه آنکه تنها تجمعات و تظاهرات مذهبی در عراق، مجاز و قانونی شمرده می‏شود. باید از این تجمعات قانونی در راستای منافع جنبش دمکراتیک و پیشبرد صلح، بیشترین بهره را برد. نوری سعید و طرفداران صالح جبر در این روزها از این دسته‏جات، کمال استفاده را می‏کنند. آنها موفق به ایجاد شکاف و تفرقه میان شرکت‏کنندگان در این مجالس و تقسیم آنها به دو گروه مخالف شده‏اند. مقاومت در برابر این حرکت‏ها ضروری است. تاریخ مبارزه انقلابی ما گواهی می‏دهد که این اجتماعات به عنوان ابزاری برای تحریک توده‏های مردمی علیه امپریالیسم از اهمیت و نقشی ویژه برخوردار است. طرفداران جنبش انصار السلام در چنین مناسبت‏هایی به توزیع اعلامیه‏های خود پرداخته و به نفع خود امضا جمع نموده و اندیشه‏های خود را میان مردم منتشر می‏کنند... این دسته‏جات به شفافیت شعارهای همه گروه‏ها یاری رسانده است... همچنان که انقلاب نوامبر 1952 م را پشتیبانی و تقویت نمود.
از سوی دیگر در این مراسم کشاورزانی که هرگز به فکر مسافرت به شهر مجاور روستایشان نمی‏افتند، صدها کیلومتر برای زیارت کربلا پیاده می‏روند ... اگر این گونه افراد را از اوضاع زمانه آگاه نمود؛ قطعاً متحول شده و بر ضد محیط فئودالی خود شوریده و خرافات ملایان نادان را کنار خواهند گذاشت ... چنین فردی به زودی از وجود مسلمانان دیگری در این عالم پهناور اطلاع یافته و از مشکلات و مبارزات آنها آگاه خواهد شد... آیا مگر حسین بر ضد ظلم قیام نکرد؟... آیا این آموزه در نهاد آنان، احساسی عمیق نسبت به ظلم و ستم حاکم بر محیط اطراف ایجاد نخواهد کرد؟...» بنابراین شیوه منطقی آن است که دسته‏جات عزاداری را به سلاحی در جهت حرکت انقلابی تبدیل نموده و در برابر آن بخش از رسوم و سنّت‏های عزاداری که از صبغه ارتجاعی بیشتری برخوردارند، نه تجاهل نماییم و نه مبارزه کنیم." 4 " بدین ترتیب مباحثات و مناقشات توده‏ای‏ها در روزنامه کفاح السجین الثوری با این تصمیم‏گیری به پایان رسید که: «از هر گونه اهانت به دین اسلام و نیروهای مذهبی پرهیز نموده» و به طور کلی از سخن گفتن در این باره خودداری کنند.
برگزاری مجالس عزاداری در دو ماه محرم و صفر و بویژه دهه اول محرم از سنّت‏های رایج در عراق است؛ اما هیئت‏های عزاداری تنها در خلال دهه محرم و روز اربعین برگزار می‏شوند. علاوه بر این، برخی مجالس عزاداری نیز در طول ایام سال مخصوصاً در برخی مناسبت‏های مذهبی و ملی و همچنین در ماه شعبان و رمضان بر پا می‏شود. در سالروز وفات ائمّه اهل بیت‏علیهم السلام و در مجالس فاتحه‏خوانی برای اموات و در مناسبت‏های دیگر نیز مجالس عزاداری منعقد می‏شود. پذیرایی در این مجالس با چای و سیگار و گاه نیز نان روغنی یا شام و ناهار و امثال آن مرسوم است. افراد سرشناس، تجار و رؤسای عشایر اموال هنگفتی را برای اقامه مجالس عزاداری خرج کرده و گاه به برخی هیئت‏ها و دسته‏جات نیز کمک مالی نموده و پاداش و هدایایی به سخنرانان، شاعران و نوحه‏سرایان تقدیم می‏کنند. آنان بر این باورند که این گونه اعمالِ نیک موجب تقربشان به خداوند شده و شفاعت امامان را در روز قیامت نصیبشان می‏گرداند.
برخی از مردم معتقدند که انجام شعائر و مراسم مذهبی، مهم‏ترین وسیله نجات در آخرت است. این اعمال موجب تقرب به خدا و نیل به شفاعت ائمّه اطهارعلیهم السلام می‏شود. این در حالی است که بسیاری از آنها به دنبال تقرب به خداوند از طریق عمل صالح، تقوا و امر به معروف و نهی از منکر نیستند. زیرا آنان می‏پندارند که خدا بدون تردید همه گناهانشان را به خاطر انجام شعائر دینی و مراسم مذهبی خواهد آمرزید؛ هر چند اگر از اهل کبایر باشند.
مجالس عزاداری به دلایل دیگری نیز برگزار می‏شوند. گاه برخی افراد نذر می‏کنند، در صورت موفقیت در تجارت و یا بهبودی اوضاع اقتصادی به برپایی مجلس روضه‏خوانی اقدام نموده یا مقداری پول به این گونه مجالس در مساجد و حسینیه‏ها اهدا کنند. همچنین در میان مردم مرسوم است که هر گاه ساخت خانه‏ای نو به پایان می‏رسد و یا محل جدیدی برای کار افتتاح می‏کنند و یا خانه خود را اعم از ملکی یا استیجاری تغییر می‏دهند، مجلسی برای عزاداری در آن محل برپا نموده و در پایان نیز با شام از حاضران پذیرایی می‏کنند. در حقیقت هر عمل خیری که به قصد قربت انجام می‏شود، منافع دیگری نیز برای افراد به دنبال دارد؛ منزلت اجتماعی و دینی آنها در اثر این اعمال بالا رفته و در چشم دیگران از افراد نیکوکار به حساب می‏آیند.
نکته قابل توجه آنکه فعالیت‏های اقتصادی در دو ماه محرم و صفر بویژه در شهرهای مقدس نجف و کربلا و کاظمین، بسیار رونق می‏گیرد. مصرف کالاها و مواد غذایی افزایش یافته و قیمت‏ها بویژه در دکه‏ها، غذاخوری‏ها، قهوه‏خانه‏ها و مسافرخانه‏ها بالا می‏رود؛ همچنان که پاداش و درآمد خادمان و متولیان عتبات مقدسه و نیز سخنرانان مجالس مذهبی، شعرا، نوحه‏سرایان و ... بیشتر می‏شود. از سوی دیگر این مناسبت‏ها فرصت خوبی برای برخی افراد عاطل و بیکار و مردمان فقیر به شمار می‏رود. آنان با گردش در مجالس مختلف به مقداری آب و غذا و سیگار دست یافته و فرصتی نیز برای گذراندن اوقات فراغت می‏یابند. برخی نیز در طول دهه اول محرم در محل‏های تجاری، غذاخوری‏ها، قهوه‏خانه‏ها و اماکن دیگر به کار موقت مشغول می‏شوند. این گونه محلات تجاری در اثر رفت و آمد زوار معمولاً به نیروی کار بیشتری در دهه محرم احتیاج پیدا می‏کند. بنابراین بسیار طبیعی است که برخی از این افراد در انتظار برگزاری این گونه مناسبت‏های مفید روزشماری کرده و خبر تشکیل مجالس و هیئت‏های مختلف را پی‏گیری کنند. شایان ذکر است که بعضی از این افراد با تشکیل مجموعه‏های کوچکی به دنبال یکی از روضه‏خوان‏ها راه افتاده و در هر مجلس عزاداری دور منبر او گرد آمده و بخش آخر از هر مقطع مرثیه را با روضه‏خوان تکرار می‏کنند. در واقع این افراد از اطرافیان خطیب به حساب می‏آیند که برای به دست آوردن مقداری نان روغنی و چای و سیگار و احیاناً یک وعده غذای چرب به دنبال او راه می‏افتند. ضرب المثل‏های معروفی درباره این موجودات طفیلی در عراق رایج است از جمله: «برای نان می‏گرید؛ نه بر حسین» یا «برای حلیم می‏گرید؛ نه بر حسین».
بدیهی است که این گونه قضایا و نمونه‏ها را نمی‏توان به همه اشکال عزاداری حسینی تعمیم داد. در واقع عزاداران حسینی از گروه‏ها و طبقات مختلف اجتماعی بوده و تفاوت‏های بسیاری از جهات اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی میان آنها مشاهده می‏شود. در مجالس عزاداری علاوه بر علما و بازاریان عده‏ای از دانشگاهیان، فرهنگیان، کارمندان، کارگران و سیار اقشار جامعه نیز شرکت می‏کنند و بسیاری از اینان از روی محبت به اهل بیت و جهت ابراز همدردی با آن بزرگواران در مجالس عزاداری شرکت می‏کنند. البته تعداد اندکی نیز برای تماشا، تفریح یا گذراندن اوقات فراغت به این مجالس می‏آیند. به طور کلی دهه محرم یک مناسبت دینی و اجتماعی و در عین حال استراحتی تفریحی است؛ بویژه برای برخی بازاریان و صاحبان مشاغل‏که در طول سال به کار اشتغال داشته و هیچ فرصتی برای استراحت و رفع خستگی ندارند.
فقرا و اقشار کم‏درآمد نیز در این مجالس شرکت کرده و هر یک به حسب امکانات و توان خود، کمک مالی یا خدماتی را ارائه می‏دهند. برخی به رهگذران و افراد تشنه، آب خنک می‏دهند یا گلاب بر سر و روی عزاداران می‏پاشند، یا به هر نحو ممکن در مجالس و دسته‏جات عزاداری به خدمتگذاری در آستان امام حسین‏علیه السلام می‏پردازند. از سوی دیگر برخی روضه‏خوان‏ها رؤسای هیئت‏ها، شاعران، نوحه‏سرایان و نیز برخی خادمان و متولیان عتبات مقدسه از این مجالس در جهت منافع خود بهره برده و از این فرصت برای کسب درآمد استفاده می‏کنند. گرچه این عمل آنها در ظاهر بر خلاف شرع نیست؛ اما بعضی از آنها با به‏کارگیری برخی شیوه‏های نفاق و چاپلوسی و بعضی دیگر با انجام برخی خدمات به امتیازات متعدد مادی و معنوی از جانب افراد سرشناس یا مقامات محلی نایل می‏آیند. آنان برای دستیابی به منافع خویش از لطمه زدن و آسیب رساندن به اصول و اهداف این مجالس دینی باکی ندارند.
بسیاری از تجار سرشناس و رؤسای عشایر و افراد ذی‏نفوذ، با مصرف اموال هنگفتی برای اقامه مجالس عزاداری و تقدیم نذورات و هدایای نقدی و غیر نقدی به سخنرانان و روضه‏خوان‏ها به دنبال اهداف و منافع دیگری غیر از تقرب به خدا و دستیابی به شفاعت اهل بیت‏علیهم السلام هستند. آنان به منظور ارتقاء منزلت اجتماعی خود و گاه کسب درآمد بیشتر به این اعمال نیک دست می‏زنند. هر مجلس و مراسمی که شخصیت‏های مذهبی و افراد سرشناس و صاحب نفوذ بیشتری در آن شرکت کنند، از اهمیت و ارزش بیشتری برخوردار است. همچنین جایگاه مذهبی و اجتماعی صاحبان مجلس و نوع پذیرایی و شهرت واعظ و منزلت اجتماعی او نیز بر اهمیت مجلس می‏افزاید.
برخی نیز از این مجالس به طور مستقیم یا غیر مستقیم برای نیل به اهداف اقتصادی خویش استفاده می‏کنند؛ البته اقامه این گونه مجالس و ارائه خدماتی به عزاداران بر منزلت دینی و اجتماعی فرد در میان خویشان، آشنایان و اطرافیانش می‏افزاید. از این رو برخی با اقامه مجلس عزاداری یا کمک به هیئت‏های حسینی و احترام به سخنرانان و روضه‏خوان‏ها و مداحان تنها در اندیشه ارتقای منزلت خویش نزد مردم هستند تا به عنوان فردی باتقوا و نیکوکار شناخته شوند. آنان در این مراسم‏ها اموال زیادی خرج می‏کنند تا به طور مستقیم یا غیر مستقیم به برخی اهداف و مقاصد شخصی خود برسند. از باب مثال هدایایی به نام خویش یا نام دفتر تجاری و یا شرکت خود تقدیم می‏کنند و بدین وسیله از این هدایا به عنوان یک آگهی تبلیغاتی بهره می‏برند.
یکی از افراد مورد اعتماد، خاطره‏ای از یک تاجر معروف بغدادی نقل می‏کرد که صاحب یک شرکت فروش قطعات خودرو بود. او در اثر رکود بازار و تراکم کالاهایش در انبار در آستانه ورشکستگی قرار داشت. لذا نماینده‏ای به یکی از شهرهای جنوب برای تبلیغ کالاهایش فرستاد. این نماینده که شخصی زیرک و آگاه به امور مذهبی بود، از مجالس عزاداری امام حسین‏علیه السلام در دهه اول محرم برای منظور خویش استفاده کرد. او فوراً به یکی از این مجالس رفته و پیش از سخنران برای چند لحظه به منبر رفت. او ابتدا چند جمله درباره اهمیت مراسم عزاداری و اجر و ثواب آن نزد خداوند سخن گفت و سپس مبلغی پول برای استمرار مجالس عزاداری به آن مکان مبارک هدیه داد و از جود و بخشش آن تاجر و اعمال خیر و نیز کمک‏های نقدی و غیر نقدی او در راه خدا تجلیل کرد و از کمک‏های بسیارش به فقرا و نیازمندان و در راه ماندگان سخن به میان آورد.
آنگاه به آثار و برکات این خدمات اشاره کرده و آن تاجر را به همین سبب مشمول عنایات خداوند و موفق به خدمت گذاری در آستان امام حسین و اهل بیت آن حضرت دانست. از این رو خداوند به شرکت او برکت عطا بخشیده و محصولات آن را از مشهورترین و بهترین اتاقهای خودرو در عراق و بلکه در سطح جهان قرار داده است. در واقع آنچه او در این مجلس تقدیم کرد تنها جزء کوچکی از فضل خداوند و برکات ائمّه اطهارعلیهم السلام به او است و او این همه را مدیون توجه و عنایات بسیار به شعائر و مراسم مذهبی است. بسیاری از مردم ساده‏دل به طور طبیعی تحت تأثیر چنین سخنانی قرار گرفته و کمک‏های آن تاجر را به مراسم مذهبی در مسیر خدمت به دین و مردم می‏شمردند.
در واقع بیشتر خطبا و روضه‏خوان‏ها به صورت غیر مستقیم برای صاحبان مجلس و خانواده‏هایشان تبلیغ می‏کنند. سخنران معمولاً در پایان منبرش برای صاحبان مجلس، دعا نموده و از آنان تشکر می‏کند و ثواب الهی برایشان طلبیده و نیز آنها را به برگزاری بیشتر این گونه مجالس تشویق می‏کند. خطیب نیز به طور طبیعی از پاداش نقدی و احیاناً هدایای صاحب مجلس برخوردار می‏شود. بدین ترتیب مجالس حسینی به ابزاری برای کسب منزلت اجتماعی بدل شده است. از این رو هر صاحب ثروتی مایل است در خانه‏اش و یا در یکی از مساجد یا حسینیه‏ها، مجلس عزاداری برگزار کند و هیئت‏ها و دسته‏جات حسینی را با هدایای خویش یاری رساند. علاوه بر اینها دست‏اندرکاران مجالس و هیئت‏های عزاداری بویژه رؤسای هیئت‏ها، روضه‏خوان‏ها، نوحه‏سرایان، علمداران، بازیگران نقش‏های عباس و قاسم و امام سجاد و حتی بازیگران نقش‏های شمر و عمر سعد و ... در خود احساس فخر و غرور می‏کنند. نگاه‏های تماشاچیان که بیانگر احساس احترام و شیفتگی آنهاست، خود به نحوی مشوق آن بازیگران است؛ بویژه هنگامی که از مقابل انبوه زنان عبور کرده و صدای شیون و فریاد آنان بلند می‏شود. علی وردی در این خصوص اشاره می‏کند که جیغ و فریاد زنان سبب می‏شود مردان بازیگر خود را همچون سرداران فاتحی بپندارند که سپاه بزرگی را رهبری می‏کنند. وردی معتقد است که اگر این احساس فخر و غرور نبود، این گونه مراسم‏ها در همان گذشته‏های دور از میان رفته بود." 5 ".
معلوم نیست دکتر وردی چگونه به چنین نتیجه غیر علمی رسیده است. تحلیل او گرچه از حیث اجتماعی و روانی تا اندازه‏ای صحیح است؛ ولی دیدگاه او درباره عوامل بقاء و استمرار مراسم عزاداری چنان قابل قبول نیست. زیرا دوام و بقاء هر پدیده اجتماعی یا مذهبی و از جمله هیئت‏های عزاداری، ارتباط چندانی با شیفتگی و فریاد و شیون زنان ندارد؛ بلکه وابسته به عوامل مختلف دینی، اجتماعی و سیاسی است. اساساً چگونه ممکن است زنان در استمرار و شکوفایی این شعائر و مراسم تأثیرگذار بوده باشند؛ در حالی که آنها به ندرت در این گونه مجالس حضور داشته‏اند. هر پدیده اجتماعی یا دینی از نگاه جامعه‏شناختی در فضا و زمینه مناسب خویش رشد می‏کند. پیدایش و استمرار پدیده‏های اجتماعی و مذهبی بدون وجود بسترهای مناسب اجتماعی و سیاسی و روانی امکان‏پذیر نیست. در واقع تحرک، پویایی و تغذیه این پدیده‏ها در دامن این بسترها صورت پذیرفته و زمینه انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر، در این فضا فراهم می‏شود.
هزینه‏های پذیرایی و دیگر خدمات در این مراسم از طریق هدایای مردم تأمین می‏شود که به شیوه‏های مختلفی جمع‏آوری می‏گردد. برخی از مردم به هزینه خود مجلسی در خانه خود یا در حسینیه‏ها، مساجد و یا دیگر اماکن عمومی برگزار می‏کنند. برخی نیز اجرت واعظ و خطیب را می‏پردازند و عده‏ای هم هزینه چای، شکر، سیگار، کیک و غیره را می‏پذیرند و گاه نیز یکی از نیکوکاران هزینه اطعام عزاداران را بر عهده می‏گیرد. برخی نیز پارچه‏های سیاه، سبز و گاه قرمز برای پوشاندن دیوارهای محل عزاداری‏ها و تهیه پرچم و نوشته‏جات مختلف در اختیار هیئت می‏گذارند. شیرینی‏جات و شمع و گلاب و غیره نیز به همین ترتیب تهیه می‏شود.
علاوه بر این، تعداد زیادی از مردم در طول برپایی مراسم عاشورا و اربعین خود را به طور ویژه در خدمت امام حسین‏علیه السلام قرار داده و مسؤولیت جمع‏آوری هدایای مردمی را در اماکن مختلف و از اقشار مختلف بر عهده می‏گیرند. جمع‏آوری و نگهداری هدایا و مصرف آنها تحت نظر شورای ویژه‏ای متشکل از رییس هیئت‏ها و دستیارانش قرار دارد.
افراد فوق با حضور در محل‏های تجاری، شرکت‏ها، بازار، قهوه‏خانه‏ها و اماکن دیگر به جمع‏آوری هدایای مردم پرداخته و در برابر آن به هر یک از اهدا کنندگان رسید می‏دهند. برگ رسید معمولاً دارای مهر هیئت مورد نظر است. این اشخاص معمولاً در راه رضای خدا و به منظور خدمتگزاری در آستان مقدس امام حسین‏علیه السلام به این گونه خدمات دست می‏زنند.
راه‏های دیگری نیز برای جمع‏آوری کمک‏های مردمی به طور غیر مستقیم نظیر نصب صندوقی در اماکن تجاری، قهوه‏خانه‏ها، غذاخوری‏ها و مسافرخانه‏ها متداول است. این روش تنها به جمع‏آوری کمک‏های مردمی محدود نمی‏شود؛ بلکه شبکه‏ای منسجم برای انجام کارهای خیریه تشکیل می‏دهد.
در پایان دهه شصت، تعداد زیادی هیئت‏های عزاداری تشکیل شد که به صاحبان برخی مشاغل و اصناف تجاری مانند بازرگانان، آهنگران و قصاب‏ها اختصاص داشت. به عنوان مثال در آغاز دهه هفتاد در کاظمین در حدود 16 هیئت ویژه مشاغل و اصناف مختلف وجود داشت. هر یک از این هیئت‏ها دارای مسجد، حسینیه یا مکانی مخصوص به خود برای برگزاری مراسم‏ها و تنظیم دسته‏جات بود.
این گونه مجالس و مراسم مردمی برای تعدادی از سخنرانان، روضه‏خوان‏ها، نوحه‏سرایان، شعرا و ... منبع درآمد به شمار می‏رود. آنان همه درآمد خود یا بخشی از آن را از طریق این مراسم مذهبی به دست می‏آوردند. البته این اموال به عنوان هدیه و پاداش و نه مزد و درآمد به آنها داده می‏شود. پاداش سخنرانان و روضه‏خوانان به میزان ثابت و مشخصی نیست؛ بلکه بر اساس ویژگی‏های هر کدام تعیین می‏شود. بنابراین هر سخنرانی که صدای رساتر و خوشتری داشته باشد، در طول دهه محرم از پاداش بیشتری برخوردار می‏شود. از این رو تعدادی از سخنرانان به برکت صدای خود از تمکن مالی برخوردار شده و برخی نیز با هواپیما به شهرها و کشورهای مختلف برای برگزاری مجالس عزاداری مسافرت می‏کنند.
آنان در این سفرها به پاداش و هدایای بسیاری دست می‏یابند. با این حال تعدادی دیگر از سخنرانان و روضه‏خوان‏ها در وضعیت فقیرانه‏ای به سر برده و از درآمد کافی برای امرار معاش برخوردار نیستند. برخی مداحان و نوحه‏سرایان نیز در ایام عاشورا و روز اربعین، مبالغ هنگفتی دریافت می‏کنند. این مبالغ از سوی ثروتمندان حاضر در مراسم اهدا می‏شود. گاه نیز گردنبندی از اسکناس به نشانه رضایت از قصیده یا صدای خوب مداح بر سینه‏اش نهاده می‏شود.
بزرگ‏ترین اشکال برخی شاعران و روضه‏خوان‏ها این است که در اشعار و سخنرانی‏های خود چندان به حقایق تاریخی و علمی پایبند نبوده و گاه مطالبی از کتاب‏های مبتذل و غیر معتبر نقل می‏کنند. اطلاعات و معلومات آنها برگرفته از مجموعه‏ای داستان‏ها و افسانه‏های خرافی است که هیچ عقل سلیمی آن را تصدیق نکرده و هیچ منطق درستی آن را نپذیرفته و در تضاد کامل با اصول و ارزش‏های اهل بیت‏علیهم السلام و نهضت بزرگ امام حسین، قرار دارند. اِشکال دیگری که به برخی سخنرانان و نوحه‏سرایان وارد است، نگاه نادرست آنها به عاشورا می‏باشد. آنان با تمرکز بر مظاهر و مراسم‏های عاشورا و وا نهادن اهداف بنیادی آن نهضت به تکوین خردی جمعی مبتنی بر عاشورا و بدون توجه به مناسبت‏های مذهبی دیگر پرداختند. گویا زندگی و حیات تنها در مظاهر و مراسم‏های عاشورا خلاصه شده است. در واقع اهداف عاشورا متنوع و پویا است که نمی‏توان آن را در بعدی محدود خلاصه کرد. حیات عاشورایی، عقیده عاشورا و مواضع انقلابی آن را نباید با نگاه‏های تنگ خویش محدود ساخته و آن مفاهیم بلند را به مراسمی خشک و بی‏روح تبدیل کرد." 6 " نکته مهم در این میان آن است که بیشتر شرکت‏کنندگان و تأثیرگیرندگان از این شعائر و مراسم از میان عامه مردم، کارگران، کشاورزان، و ... هستند که از سطح سواد و فرهنگ بالایی برخوردار نیستند. آنان معمولاً در ماه محرم برای زیارت و تبرک و شرکت در مجالس ذکر امام حسین‏علیه السلام به عتبات مقدسه سفر می‏کنند. از سوی دیگر روضه‏خوان‏هایی که در ماه محرم و صفر برای اقامه عزاداری به روستاها و مناطق عشایرنشین می‏روند، غالباً از سطح فرهنگ پایین و ساده‏ای برخوردارند؛ اما با این حال به خوبی می‏توانند با نقل داستان‏های کربلا و قهرمانی‏های شهیدان در ضمن برخی احادیث و اشعار به تحریک عواطف و احساسات مستمعین بپردازند و با صدای بلند و سوزناک خود قادرند بسیاری از مردم را به گریه واداشته و رنج و دردهای روزانه آنها را با مصایب غمبار و دردناک کربلا پیوند دهند.
روضه‏خوانان و سخنرانانی بیشتر مورد پسند مردم قرار می‏گیرند که حادثه غمبار دشت کربلا را با قصه‏ها و افسانه‏های عاطفی آمیخته و بدین وسیله شیون و اشک بیشتری از آنان جاری سازند. در این میان برای مردم اهمیتی ندارد که آن داستان‏ها و افسانه‏ها و روایات از نظر تاریخی و منطقی صحت داشته و یا با اندیشه و مواضع و اهداف امام حسین‏علیه السلام سازگار باشد. آنچه مهم است صدای رسا و زیبای روضه‏خوانان و لحن سوزناک اوست که اشک و شیون را به دنبال دارد.
از مباحث فوق به این واقعیت مهم اجتماعی می‏رسیم که شعائر و مراسم مذهبی بیش از مفاهیم و اصول دینی بر توده مردم اثر می‏گذارد. در واقع تأثیر آموزه‏های فقها و مجتهدان بر توده مردم بسیار کمتر از رسوم و سنن مذهبی است. این رسوم و سنن گاه موجب تهی شدن دین از محتوای حقیقی آن و در نتیجه ناکارآمدی آن در جامعه می‏شود. هرگاه اهداف و مبانی یک آیین از درون تهی شود، از آن دین به جز چند رسم و عادت خشک چیزی بر جای نمی‏ماند. اگر دین از بعد واقعی و عملی آن به عنوان یک شیوه زندگانی تهی گردد، در آن صورت نقش حقیقی خود را در بنای انسان، جامعه و تمدن از دست داده است.
تلاش‏های اصلاح‏ طلبانه

طبیعی است که رفتار ناشایست برخی روضه‏خوانان و بعضی هیئت‏های عزاداری بویژه شکنجه خویش و آسیب رساندن به بدن، توجه علمای روشنفکر و مجتهدان بزرگ و مصلحان را برانگیزد. آنان به ضرورت تغییر و تحول و پاکسازی عزاداری‏ها از اقدامات منفی دعوت نموده و خواستار تبدیل آنها به همایشی فکری و مراسمی فرهنگی هستند. این مخالفت‏ها از همه بیشتر متوجه دسته‏جات قمه‏زنی و زنجیرزنی بود و همچنین هر گونه مراسم و اقدامات بدعت‏آمیزی که ریشه تاریخی، علمی و منطقی نداشته و بلکه بر پایه قصه‏ها و اسطوره‏هایِ سر تا پا خرافی شکل گرفته‏اند.
برخی از علمای شیعه درباره شعائر و مراسم بدعت‏آمیزی همچون قمه‏زنی و زنجیرزنی معتقدند که آنها با روح اسلام ناسازگار است. اما عامه مردم و حتی آنان که مدعی فهم درست دین هستند به سخنان فقها و مجتهدان اهمیت نداده و نظر خود را این گونه توجیه می‏کنند که این قبیل شعائر در زمره اعتقادات دینی قرار داشته و هدف از آن خدمت به امام حسین و اهل بیت پیامبر و گسترش افکار آنهاست. آنها از این طریق به ابزار محبت و ولایت خود نسبت به اهل بیت پیامبر و نیز همدردی با آنها پرداخته و در عین حال، آن شعائر را راهی برای اظهار حق و انکار باطل می‏پندارند. این در حالی است که آنها به خوبی می‏دانند کسی که با شمشیر یا زنجیر از سر و پشت خویش، خون جاری می‏سازد و خود را در معرض خطر قرار می‏دهد با نظر علما و مجتهدان مخالفت کرده و به سخن آنان اهمیت نداده است. با این وجود آنها اعمال خود را با دلایلی به ظاهر منطقی توجیه می‏کنند.
در حقیقت، سکوت طولانی بر مثل این اقدامات منفی در طی دهه‏های گذشته، راه را برای رشد و تقویت و گسترش آن باز کرده است. تنها پاره‏ای تلاش‏های جسورانه برای مقابله با این اقدامات انجام شد تا عاشورا را از ناخالصی‏هایی که دامنگیر آن شده و جهل و تاریکی و عقب‏ماندگی فرهنگی، پیراسته کند. عملکرد برخی علما نیز در رشد و گسترش بدعت‏ها تأثیرگذار بوده است. آنان در برابر موج تمایلات بدعت‏آمیز مردمی کوتاه آمده و گاه موجب شرعیت بخشیدن به آن مراسم‏ها گشته‏اند. در حالی که سزاوار بود با صدور فتوایی قاطع به این مراسم‏ها، پایان داده و با اتخاذ موضعی منسجم و هماهنگ از استمرار آنها ممانعت به عمل آورند.
در واقع علما و مجتهدان تاکنون نه به صورت قطعی آن مراسم‏ها را حرام کرده‏اند و نه فتوا به جواز آنها داده‏اند. پرهیز از موضع‏گیری صریح در برابر این مراسم به این واقعیت برمی‏گردد که بعضی از علما مصالح شخصی را در نظر می‏گیرد و بعضی دیگر از تأثیر منفی این اعمال نادرست بر اصالت اسلام و صفای آن آگاهی ندارند. عامل اصلی این پدیده ناشی از این واقعیت است که علمای شیعه در امرار معاش خود به مردم و حقوق شرعیه آنها وابسته‏اند. این حقوق شرعیه به وسیله نمایندگان مراجع در گوشه و کنار عالم اسلامی جمع‏آوری شده و نهاد مرجعیت از طریق کانال‏های ویژه خود به توزیع آن حقوق شرعی میان مسلمانان می‏پردازد. ولی علمای اهل سنّت در امر معاش خود به وزارت اوقاف وابسته بوده و کارمند دولت به حساب می‏آیند. از این رو گرایش به اطاعت از حکومت نزد آنها قوی‏تر است. این در حالی است که علمای شیعه به انتقاد از حکومت، گرایش بیشتری داشته و به طور کلی از نزدیک شدن به حکومت اجتناب ورزیده و هیچ گونه عطا و بخششی را از صاحبان قدرت نمی‏پذیرند." 7 ".
این حالت از دیدگاه معارضه‏گرایانه شیعه در برابر حکومت ناشی می‏شود. شیعه در طول تاریخ دراز خود همواره بر علیه حکومت‏هایِ غاصب حق اهل بیت، قیام نموده است. اجتناب و استقلال علمای شیعه از حکومت‏ها، موجب نزدیکی هر چه بیشتر آنها به مردم شده است. این حالت مثبت گاه موجب سلطه توده مردم بر عده‏ای از روحانیان شده است. در چنین حالتی دیگر امکان نظارت علما بر توده مردم و مخالفت با اعمال و مراسم ناسازگار با روح اسلام و اصول امام حسین‏علیه السلام فراهم نخواهد بود. اجتناب روحانیون از اخذ حقوق دولتی گرچه موجب استقلال نهاد دین از حکومت شده، اما از سوی دیگر بسیاری از علمای شیعه را به حقوق شرعیه مردم وابسته نموده است.
انتقادات علما، مجتهدان و مصلحان اجتماعی نسبت به خرافه‏ها و بدعت‏ها در مراسم حسینی با استقبال گسترده‏ای مواجه شد؛ اما در همین حال آنان را در معرض حملات خشمگینانه و اتهامات ناروای بسیاری نیز قرار داد. از دهه سوم این قرن، حرکت اصلاحی و روشنگرایانه‏ای از سوی برخی علما و مجتهدان و مصلحان شیعه آغاز شد. این نهضت بر ضد افکار و آراء نادرست و ناخالص در مراسم عزاداری بویژه اعمال و رفتار ناشایست و غیر منطقی و نیز قصه‏ها و افسانه‏ها و خرافات مجعول شکل گرفته بود. این امور ناسازگار با عقل و منطق سلیم به نام دین و عقیده انجام می‏گرفت. در این میان، انتقادات اندیشمندان و مصلحان اجتماعی در کنار گریز بسیاری از جوانان بافرهنگ از این گونه اعمال و مراسم ناپسند، موجب تقویت و تثبیت مواضع علما و مجتهدان گشت.
اولین تلاش‏ها برای روشنگری و بالا بردن سطح فرهنگ مردم، از سوی برخی عالمان مصلح و در رأس آنها شیخ محمّد رضا مظفر انجام شد. وی در سال 1935 م جمعیت «منتدی النشر الدینیه» را به منظور اصلاح حوزه علمیه و پالایش شعائر دینی و مراسم عزاداری حسینی از خرافه‏ها و بدعت‏ها تأسیس نمود. این شعائر و مراسم ارزشمند باید به ابزاری کارآمد برای هدایت افکار عمومی و تزریق اندیشه‏ها و مفاهیم صحیح اسلامی بدل می‏گشت.
جمعیت «منتدی النشر الدینیه»، نخستین برنامه اصلاحی خود را در سال 1946 م با تأسیس مدرسه‏ای جهت آموزش خطابه و ارشاد آغاز کرد. در این مدرسه به آموزش و تربیت خطبای اندیشمند و آگاه برای منبرهای حسینی پرداخته می‏شد. دانشجویان در هر دوره با مجموعه‏ای از معارف علمی و تاریخی از جمله: ادبیات، شعر، تاریخ، فقه، فنون خطابه و دیگر درس‏های ضروری آشنا می‏شدند. این مواد آموزشی همگی برای پالایش منبرهای حسینی از ناخالصی‏ها و سخنان خرافی و غیر منطقی لازم و ضروری بود. این طرح اصلاحی با مخالفت منبریان و روضه‏خوانان و برخی از علما مواجه شد. این طرح در واقع تهدیدی برای پاره‏ای از مصالح شخصی آنها بود. از این رو به تحریک افکار عمومی و توده کم‏فرهنگ مردم علیه این طرح پرداختند." 8 " این پروژه گرچه چندان ادامه نیافت، ولی با این حال توانست تعدادی خطیب برجسته و شهیر همچون شیخ محمّد جواد قسام، سید جواد شبر و دکتر احمد وائلی را تربیت کند.
اقدام سید هبة الدین شهرستانی" 9 " در مبارزه با بدعت‏هایی نظیر انتقال جنازه از اماکن دور به شهر نجف و نیز مخالفت با مراسم‏های ناصواب در روز عاشورا یکی دیگر از تلاش‏های جسورانه‏ای بود که توانست زنجیر سکوت بر این اعمال ناصحیح را پاره کند.
وی با انتشار مقاله‏ای انتقادی در مجله العلم که خود وی آن را در بغداد منتشر می‏کرد به بحث درباره موضع علما نسبت به این شعائر و مراسم پرداخت. در بخشی از این مقاله، چنین آمده بود:
علما و مجتهدان به دلیل ترس از مردم بر خلاف اعتقاد خویش سخن می‏گویند. آنان با عامه مردم به یک نحو سخن گفته و در رساله‏های عملیه خود به نحوی دیگر اظهار نظر می‏کنند. فقیه به خاطر ترس از تحریک احساسات مردم علیه خویش، در فتاوایش با آنان همراهی می‏کند. این گونه موضع‏گیری‏ها به زیان دین و مذهب تمام شده و موجب عقب‏ماندگی جامعه دینی می‏شود. از آنجا که افراد جاهل همیشه به خرافات و بدعت‏ها تمایل دارند؛ لذا هنگامی که علما در مقابل آن سکوت کنند بدعت‏ها بر حقایق دینی غلبه کرده و دین اسلام به نوعی بت‏پرستی وحشیانه تبدیل شده و تمسخر سایر امت‏ها را به دنبال خواهد آورد." 10 ".
اصلاح‏طلبان با رواج و شیوع قمه‏زنی و زنجیرزنی یک صدا خواستار صدور فتوایی از جانب علما مبنی بر تحریم این اعمال زیانبار گشتند. گروهی از مردم به حمایت از قمه‏زنی برخاسته و گروهی دیگر با آن مخالفت می‏ورزیدند. این مسئله سید محسن امین" 11 " را وادار کرد تا به اقداماتی اصلاح‏طلبانه برای بررسی و ارزیابی مراسم عزاداری حسینی دست زند. او در صدد مبارزه با اعمال نادرستی برآمده بود که هیچ ارتباطی با اعتقادات اسلامی نداشتند. اعمالی نظیر قمه‏زنی و زنجیرزنی با قلاب‏های نوک تیز که افراد نادان به آن دست می‏زنند. او به صراحت اعلان کرده بود که تشکیل این گونه هیئت‏ها و نیز سایر بدعت‏های شیطانی و مضر، حرام است.
سید امین از افراط در گریه و ضجه زدن و لطمه به صورت نیز انتقاد نموده و تأکید کرده بود که این اعمال به تشویه چهره دین انجامیده و مستندی برای آنها به جز اوهام و خیالات وجود ندارد. اعمالی همچون قمه‏زنی که منجر به خونریزی و آسیب رساندن به بدن می‏شود در سالیان اخیر به مذهب تشیع داخل شده‏اند. علّامه امین از فتوای مجتهد بزرگ محمّد حسن شیرازی (متوفی 1895 م) مبنی بر تحریم این گونه مراسم‏ها نیز یاد کرده و خاطرنشان ساخته بود که افراد نادان با انجام این گونه بدعت‏ها در صدد تحمیل خواسته خود بر نظر علما برآمده و علما نیز توان جلوگیری از آن اعمال و مقابله با آنان را ندارند." 12 ".
سید محسن امین در مقدمه کتابش المجالس السنیه در انتقاد از روضه‏خوانان می‏گوید:
بسیاری از روضه‏خوان‏ها احادیثی بی‏پایه و غیر مستند درباره مصایب اهل بیت جعل کرده و بعضی از احادیث صحیح را نیز با اضافاتی از خویش تغییر داده‏اند. آنان با این کار خود درصدد تأثیرگذاری بیشتر بر شنوندگانی هستند که از صحت و سقم آن اخبار بی‏اطلاعند. این گونه روایات به تدریج بین مردم شهرت یافته و در مجالس مختلف خوانده می‏شود؛ اندیشمندان و آگاهان نیز به مخالفت با این روند برنمی‏خیزند. این در حالی است که دروغ بستن بر اهل بیت‏علیهم السلام موجب خشم و نارضایتی آنها شده و راه عیب‏جویی و طعنه به مذهب شیعه را برای مخالفان می‏گشاید؛ در حالی که ائمّه اطهارعلیهم السلام به شیعیان خود سفارش کرده‏اند: «مایه زینت ما باشید و لکه ننگ و عار بر ما نگردید». این گونه افراد و پیشگامان و مؤیدانشان برای خود گناهانی بزرگ و آشکار ثبت کرده‏اند. چرا که اطاعت از خداوند هیچ گاه از طریق معصیت محقق نمی‏شود و او تنها اعمال پرهیزکاران را می‏پذیرد. دروغ از گناهان بزرگی است که انسان را به هلاکت می‏اندازد؛ بویژه اگر به پیامبر و اهل بیت آن حضرت نسبت داده شود. قمه زدن و آسیب رساندن به بدن از اعمال زشتی است که وسوسه‏های شیطان، آن را برای مردم آراسته و زیبا نشان می‏دهد. امام حسین از این گونه اعمال به خشم آمده و ما را از خود می‏راند. آن حضرت در راه احیای دین جدش کشته شد و دین جدش از این اعمال نهی کرده است. پس چگونه می‏توان با این گونه اعمال به خدا تقرب جست؛ در حالی که خدا از طریق معصیت اطاعت نمی‏شود ... .
سید امین در ادامه می‏گوید:
برخی افراد نادان برای توجیه علم قمه‏زنی به دروغ نقل می‏کنند که بانویی از اهل بیت، پیشانی خود را به کجاوه زده و خون از سر خویش جاری ساخت. این قصه نیز بر سیاق همان خرافات و بر وزن همان اباطیل است... نمایش شبیه‏خوانی و تعزیه مشتمل بر محرمات زیادی است و موجب هتک حرمت اهل بیت‏علیهم السلام می‏شود. از آنجا که این مراسم نیز زمینه عیب‏جویی و توهین به مذهب را فراهم می‏آورند، بنابراین مشمول نهی امام معصوم هستند که فرمودند: «مایه ننگ ما نباشید». البته اگر شبیه‏خوانی با کارهای حرام همراه نبوده و موجب وهن مذهب نگردد اشکال ندارد؛ اما در کجا چنین مراسمی برگزار می‏شود؟
آنگاه اضافه می‏کند:
هر کس قصد دارد با گریه و اندوه بر مصیبت حسین‏علیه السلام به خدای تعالی و پیامبر و اولیای او تقرب جوید، نباید از حد و مرزی که امام رضاعلیه السلام به نقل از پدر خود تعیین کرده است قدم فراتر گذارد و گر نه از زمره کسانی خواهد بود که اعمالشان در دنیا تباه گشته و در عین حال خود را از نیکوکاران می‏پندارند." 13 ".
سپس او درباره اصلاح مجالس عزاداری می‏گوید:
در این مجالس، احادیث ناصحیح خوانده می‏شود و صحنه‏هایی دروغ به ام کلثوم نسبت داده می‏شود و اعمال ناشایستی همچون قمه‏زنی انجام می‏شود. از همه بدتر آنکه لباس دین بر آنها پوشانده شده و به صورت عاداتی ریشه‏دار و به عنوان بخشی از عزاداری امام حسین‏علیه السلام جلوه داده می‏شوند. این گونه منکرات، موجب ناراحتی و خشم رسول خداصلی الله علیه وآله و امام حسین‏علیه السلام می‏شود." 14 ".
سید محسن امین در این دعوت اصلاحی به هدفی برتر و بالاتر از تحول مراسم عزاداری می‏اندیشد. او به دنبال اصلاح بنیادین امور دینی بود که اصلاح مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام را نیز به دنبال داشت." 15 ".
سید محسن امین در پی مبارزات شجاعانه خود با بدعت‏های عزاداری حسینی در معرض حملات ظالمانه و اتهامات ناروایی قرار گرفت و توده مردم بر علیه او به خروش آمده و او را کافر و بی‏دین شمردند." 16 " مخالفان و دشمنان امین از این دعوت اصلاحی برای حمله به وی سود جستند. بسیاری از مردم و روضه‏خوان‏های مجالس حسینی نیز از این حملات ناجوانمردانه حمایت کردند. چرا که سخنان و نظرات سید محسن امین بر خلاف تمایلات و مصالح آنان بود. سید عبدالحسین شرف‏الدین در شهر صور و شیخ عبدالحسین صادق در نبطیه نیز در زمره مخالفان سید محسن امین قرار داشتند. زرکلی ذکر می‏کند که سید عبدالحسین شرف‏الدین به این دلیل که اجازه داده بود مردم در عزاداری سیدالشهدا زنجیر و قمه بزنند مورد سرزنش قرار گرفته بود." 17 ".
حامیان و طرفداران هر یک از دو گروه به تدریج در کنار یکدیگر قرار گرفته و دو جبهه مخالف تشکیل دادند. کشمکش‏ها و درگیری‏های زبانی از لبنان به عراق رسیده بود و به روزنامه‏ها و مجلات نیز کشیده شد. به تدریج مصالح و اغراض و کینه‏های شخصی نیز در این مناقشات داخل شده و بر شدت درگیری‏ها افزود. همچنین سخنرانان و روضه‏خوان‏ها و واعظان نیز این مسئله مهم و حساس را به منبر کشانده و مردم را بر ضد فتوای تحریم شوراندند. در نتیجه توده مردم که همواره اکثریت را تشکیل می‏دهند به آنان پیوستند. هواداران سید محسن امین به حزب بنی‏امیه و مخالفان آنها به حزب علوی نامیده شدند. به دنبال آن تعداد دیگری از علما نیز در معرض توهین و تهدید قرار گرفتند." 18 " بدین ترتیب، این قضیه از حالت اصلاحی به درآمده و به نزاعی شخصی تبدیل شد. هر گروه با استدلال‏های منطقی، به توجیه گفتار و اعمال و اهداف خود می‏پرداخت. برخی نیز نظر مراجع تقلید را درباره قمه‏زنی جویا شدند.
سید ابوالحسن اصفهانی در سال 1926 م در نجف اشرف به حرمت قمه‏زنی فتوا داد. سید مهدی قزوینی نیز در بصره فتوایی در تأیید فتوای اصفهانی صادر کرد. علمای دیگری نیز از ایشان تبعیت کردند. مضمون فتوای سید ابوالحسن اصفهانی از این قرار بود:
به‏کارگیری شمشیر، زنجیرهای آهنی، بوق و امثال آن در هیئت‏های عزاداری که به نام امام حسین‏علیه السلام و به منظور ابراز حزن و اندوه بر مصایب آن حضرت صورت می‏گیرد، حرام و غیر شرعی است." 19 ".
در مقابل میرزا محمّد حسین نائینی به جواز این اعمال فتوا داده بود. تعدادی از اهالی بغداد طی نامه‏ها و تلگراف‏هایی از او درباره حکم هیئت‏های عزاداری سؤال کرده بودند. ایشان در پاسخ گفته بود: «انجام این اعمال که ضرر قابل توجهی ندارند، جایز است». فتوای نائینی مورد تأیید بیش از ده عالم بزرگ از جمله محمّدحسین کاشف‏الغطاء، سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی قرار گرفت." 20 " متن فتوای شیخ محمّدحسین نایینی درباره جواز و استحباب اقامه عزاداری‏های حسینی از این قرار است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
1. شکی نیست که راه افتادن هیئت‏های عزاداری در کوچه‏ها و خیابان‏ها در دهه عاشورا و دیگر مناسبت‏ها از امور مباح و بلکه شایسته است. این دسته‏جات از روشن‏ترین مصادیق عزاداری و ساده‏ترین ابزار تبلیغ به منظور رساندن پیام امام حسین به همگان است. در عین حال لازم است این شعائر بزرگ را از هر عمل ناشایستی پیراست.
اعمالی نظیر ترانه‏خوانی، به کار بردن آلات لهو و سبقت و درگیری بین هیئت‏های محله‏های مختلف حرام است؛ ولی حرمت این امور به معنای تحریم هیئت‏های عزاداری نیست؛ بلکه همچون نگاه کردن به زن نامحرم در حال نماز است که خود عملی حرام است ولی نماز را باطل نمی‏کند.
2. سینه‏زنی و لطمه زدن به صورت اگر چه پوست را قرمز یا سیاه نماید اشکال ندارد؛ بلکه اقوی آن است که زنجیرزنی تا حد مذکور نیز جایز می‏باشد. خارج شدن اندکی خون در اثر این گونه اعمال نیز بنابر اقوی منعی ندارد. و اما حکم جاری ساختن خون از پیشانی با شمشیر و قمه بنابر اقوی جواز است تا آنجا که منجر به ضرر و زیان به بدن نگردد (به این معنا که انجام آن عمل به مرگ شخص نیانجامد و یا او را به بیماری شدید و دائمی و غیر قابل تحمل یا نقص عضو دچار نسازد.) اما مجرد خروج خون از پیشانی بدون آنکه به استخوان پیشانی صدمه برسد یا در اثر خونریزی زیاد به بدن آسیب رسد جایز است؛ به همان شکلی که افراد با تجربه و آشنا به قمه‏زنی انجام می‏دهند. حال اگر شخص به شیوه‏ای بی‏ضرر قمه زند ولی اتفاقاً خون زیادی که برای بدن ضرر دارد از او خارج شود، در این صورت نیز عمل او حرام نخواهد بود. چرا که او همچون کسی است که می‏پندارد وضو و غسل و یا روزه برای او ضرری ندارد، اما بعد کشف می‏شود که برایش ضرر داشته است. در هر حال بهتر و بلکه احتیاط آن است که افراد بی‏تجربه و ناآشنا به این عمل اقدام نکنند؛ بویژه جوانانی که به خاطر بزرگی مصیبت و شدت عشق به امام حسین از صدمه رساندن به بدن باکی ندارند. خداوند آنان را در دنیا و آخرت ثابت قدم بدارد.
3. شبیه درآوردن و برپایی نمایش تعزیه که مراسمی رایج میان شیعه برای عزاداری و گریه زاری است جایز به نظر می‏رسد. پوشیدن لباس زنان توسط مردان نیز در این مراسم‏ها بنابر اقوی جایز است.
4. حکم شیپورهایی که در هیئت‏های عزاداری مورد استفاده قرار می‏گیرد تاکنون برای ما روشن نشده است. بنابراین در صورتی جایز است که مورد استعمال آن در مراسم عزاداری بوده و یا برای اعلام آغاز مراسم و اطلاع دادن به اسب‏سواران برای سوار شدن بر اسب‏ها باشد و یا از رسوم ویژه مراسم پایکوبی عربی و امثال آن باشد. همچنین استعمال آن در مراسم لهو و طرب رایج نباشد. واللَّه اعلم »5 ربیع الاول سال 1926 /1345 م الاحقر محمّد حسین غروی نایینی." 21 ".
فتوای میرزای نایینی و دیگر علما سبب شد، شورش مردم علیه حامیان دعوت سید محسن امین افزایش یابد. سید صالح حلی از سخنرانان مشهور مجالس حسینی با خطبه‏های حماسی خود احساسات و عواطف مردم را بر علیه اصلاح‏طلبان تحریک می‏کرد. گروهی از مردم در اثر این سخنرانی‏ها و تبلیغات شدید با حمله به دشمنان سید صالح، آنان را اُمَوی می‏خواندند. سید صالح حلی خود نیز سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین را مورد توهین و ناسزاگویی قرار داده و سید امین را به بی‏دینی متهم می‏کرد." 22 " از جمله توهین‏های او به سید محسن امین، بیت شعری به این مضمون بود: «ای سواره اگر از دمشق گذر کردی / آب دهان بر صورت امین، زندیق آن دیار بینداز».
شاعری دیگر در پاسخ به او چنین سروده بود: «ای محسن، در مقابل ستم و حسدورزی که نسبت به تو می‏شود / به جد خود اقتدا کن که به او نیز آزارها رسید».
جعفر خلیلی از حامیان دعوت سید محسن امین با انتشار مقالات تندی در برخی روزنامه‏ها و مجلات به انتقاد از علمای مخالفِ فتوای سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین پرداخت که توهین و ناسزای بسیار و تهدید به قتل را برای او در پی داشت. کار هتاکی و توهین به اصلاح‏طلبان تا حدی بالا گرفت که برخی در مجالس حسینی به هنگام توزیع آب میان عزاداران با صدای بلندی گفتند: «خدا امین را لعنت کند، آب بنوش». این در حالی بود که سابقاً به هنگام توزیع آب می‏گفتند: «آب بنوش و یزید را لعنت کن» یا «آب بنوش و حرمله را لعنت کن».
با اوج گرفتن خشم و ناسزا گویی مردم، تعدادی از علما به حمایت از سید ابوالحسن اصفهانی و سید محسن امین برخاستند که در رأس آنها سید هبة الدین شهرستانی در کاظمین و سید مهدی قزوینی در بصره بودند. همچنین شیخ عبدالکریم جزایری، شیخ محسن شراره، شیخ علی قمی و شیخ جعفر بدیری در نجف نیز در کنار آنان قرار گرفتند." 23 " در این مدت کتاب‏های متعددی نیز در رد رسالة التنزیه سید محسن امین منتشر شد که از جمله آنها کتاب سیماء الصلحاء فی اثبات جواز اقامة العزاء لسید الشهداء، تألیف شیخ عبدالحسین عاملی بود. وی در این کتاب از شعائر و مراسم عزاداری دفاع کرده و عدم تنافی این اعمال با احکام شرع اسلامی و بلکه استحباب آنها را اثبات نموده بود." 24 ".
شیخ عبدالحسین حلی نیز کتاب النقد النزیه لرسالة التنزیه را در رد کتاب سید محسن امین منتشر کرد؛ گرچه او مدتی بعد به نقل دامادش، دکتر تقی بحارنه، از نگاشتن این کتاب اظهار ندامت نموده و از آن به بعد در سخنرانی‏های خود همواره بر ضد عادات و رسوم زیانبار عاشورا صحبت می‏کرد. او در این کتاب با استدلالاتی منطقی به توجیه زیان‏ها و مضرات قمه‏زنی پرداخته و تأکید نموده بود که دلیل نقلی بر حرمت آن وجود نداشته و ضرورت نیز اقتضای حرمت آن را ندارد. خون انداختن سر از دیدگاه او تنها نوعی آزار مجاز و ایجاد ناراحتی بوده و ضرر محسوب نمی‏شود. بویژه آنکه آزار رساندن اهل بیت‏علیهم السلام به خود نیز دلیل بر جواز قمه‏زنی است. همچنین استفاده از آلات لهو و موزیک در مراسم عزاداری و نیز تشبه مردان به زنان و کارهای نظیر آن در مراسم شبیه حرام نیست." 25 ".
کتاب دیگری نیز با عنوان کشف التمویه عن رسالة التنزیه، تألیف شیخ محمّد گنجی در این باره منتشر شد." 26 " میرزا ابوالقاسم حسن گیلانی معروف به فضل قمی (متوفی 1231 ه / 1816 م) نیز فتوایی در جواز برخی از مراسم عزاداری صادر نموده بود. وی سال‏ها پیش از میرزای نایینی می‏زیست و از مجتهدان بزرگ ایران در زمان قاجار بود. مراسم شبیه و تعزیه در دوره او در سرتاسر ایران گسترش داشت. از این رو برخی علما به اظهار نظر در این باره پرداخته بودند. میرزا ابوالقاسم قمی برای نخستین بار فتوایی صریح در جواز این مراسم‏ها صادر کرد. در بخشی از این فتوا چنین آمده است: «مراسم شبیه و تعزیه، اعمالی شرعی بوده و حرمتی بر آنها مترتب نیست؛ بلکه آنها را باید از بزرگ‏ترین شعائر دینی به حساب آورد». این فتوا برای اولین بار در سال 1234 ه / 1818 م در کتاب معروف وی جامع الشتات انتشار یافت." 27 ".
شیخ خضر بن شلال آل خدام نجفی (متوفی 1840 م) نیز اولین نفر از علمای عراق بود که به جواز سینه‏زنی و گریه زاری شدید برای امام حسین‏علیه السلام اشاره نمود. او در کتاب ابواب الجنان و بشائر الرضوان در این باره چنین می‏نویسد:
از مجموع ادله و از جمله روایاتی که زیارت حسین مظلوم را حتی به هنگام وجود خطر مرگ نیکو می‏شمرد، استفاده می‏شود که زدن به صورت و سینه و بی‏تابی نمودن برای مصایب آن حضرت در هر حال جایز است؛ اگر چه در همان لحظه به مرگ انسان منجر شود." 28 ".
با این حال، شیخ خضر بن شلال و همچنین میرزای قمی از قمه‏زنی و زنجیرزنی یادی به میان نمی‏آورند. در حقیقت علمایی که قمه‏زنی را مطلقاً حرام نمی‏شمردند، غالباً در فتاوای خود میان دو نوع قمه‏زنی تفاوت قائل می‏شوند. قمه‏زنی در نظر آنان در صورتی حرام است که منجر به ضرر فوق‏العاده همچون مرگ شود؛ اما اگر به ایجاد زخم‏هایی کوچک بسنده شود دیگر دلیلی برای منع آن نیست. سایر اعمال دیگری نیز که در مراسم عاشورا انجام می‏شود تا زمانی که موجب تمسخر مخالفان یا تحریک دشمنان و یا مستلزم فساد نباشد، جایز است. البته آنان صریحاً در فتاوای خود از قمه زدن با شمشیر نام برده‏اند.
اشاره به جواز قمه‏زنی و دیگر مراسم نظیر آنکه در روز عاشورا برگزار می‏شود به احتمال زیاد برای اولین بار در دهه 1920 م به دنبال استفتائات برخی از مردم درباره جواز یا حرمت این اعمال مطرح شده است. این گونه مراسم قبل از این تاریخ در عراق مرسوم نبوده و به تدریج از آغاز این قرن در آن کشور رواج یافته است. بنابراین مراسم قمه‏زنی و زنجیرزنی از خارج عراق به آن کشور وارد شده و از ریشه‏ای عربی برخوردار نیست. شیخ کاظم دجیلی در تأیید این نظر می‏گوید:
عرب‏های عراق تا آغاز قرن بیستم در این گونه مراسم‏ها شرکت نمی‏کردند؛ این اعمال در ابتدا تنها در میان ترکهای عراق، فرق صوفیه، برخی ایرانیان و کردهای غرب ایران مرسوم بود." 29 ".
گزارشی از مقامات بریتانیایی درباره مراسم عاشورای 1919 م در نجف حاکی است که گروهی صد نفره از شیعیان ترک و فارس در آن سال به قمه‏زنی پرداخته بودند." 30 " خاطره‏ای از سید محمّد بحرالعلوم، این نظر را تأیید می‏کند:
هنگامی که حدود 50 یا 60 سال پیش در نجف بودم، تنها چند هیئت ترک در آن شهر حضور داشت. آنان در ایام عزا به منزل سید بحرالعلوم بزرگ می‏رفتند و با کسب اجازه از ایشان به خواندن ابیاتی سوزناک درباره امام حسین می‏پرداختند. برخی از آنان نیز در ضمن ذکر مصیبت برای همدردی با امام حسین، جراحت‏های خفیفی به خود وارد می‏آوردند. به تدریج این گونه اعمال رو به تحول و گسترش گذاشته تا آنکه پس از ممنوعیت قمه‏زنی در دوره نسخت وزیری یاسین هاشمی در سال 1935 م به اوج خود رسید. در واقع این ممنوعیت تأثیری معکوس داشت؛ به نحوی که یک هیئت قمه‏زنی به سه هیئت تبدیل شد." 31 ".
حاج حمید راضی (متوفی 1953 م) از معمرین اهل کربلا که نزدیک به 110 سال عمر کرده بود در خاطرات خود درباره عزاداری امام حسین نقل می‏کند که مراسم قمه‏زنی و زنجیرزنی در ایام جوانی او در شهر نجف و کربلا مرسوم نبود." 32 " همچنین در خاطرات شفاهی هیچ یک از کهن‏سالان نجف و کربلا از برگزاری مراسم قمه‏زنی و زنجیرزنی قبل از نیمه قرن نوزدهم یاد نشده است. این گونه مراسم برای اولین بار توسط برخی زایران ترک از طائفه قزلباش رواج یافت. آنان به هنگام زیارت امام حسین با شمشیرهایی مخصوص به سرهای خود ضربه می‏زدند." 33 ".
مراسم زنجیرزنی نیز برای اولین بار در یکی از محلات شهر نجف به مناسبت وفات مجتهد بزرگ سید کاظم یزدی در سال 1919 م برگزار شد." 34 " البته پیش از آن نیز به صورت محدود در میان برخی از زایران غیر عراقی برپا می‏شد. در هر حال مراسم سینه‏زنی از قرن‏ها پیش در عراق رواج داشت. اما قمه‏زنی از اواخر قرن 19 و آغاز قرن 20 در میان عراقیان شیوع یافته و زنجیرزنی نیز بعد از جنگ جهانی دوم مرسوم شد. هیئت‏ها و دسته‏جات مختلف عزاداری پس از جنگ جهانی دوم در سرتاسر شهرهای جنوب و مرکز عراق گسترش یافته بود. از این رو شیخ محمّد خالصی" 35 " در آغاز دهه پنجاه به فکر پالایش مراسم‏ها از بدعت‏ها و خرافات افتاده و مردم را به بازگرداندن اسلام به شیوه صحیح خود فرا خواند. وی در سخنرانی‏های خود تصریح می‏کرد که بسیاری از عادات و سنّت‏های مرسوم میان برخی از مردم از جمله بدعت‏هایی است که ارتباطی با اصول اعتقادی اسلام ندارد؛ اموری همچون مراسم شبیه، قمه‏زنی و مراسم صوفیه در تکیه‏ها و خانقاه‏ها همگی از همین قبیل است. همچنین وی اضافه کردن شهادت علیاً ولی اللَّه را به اذان، حرام می‏پنداشت. سخنان و خطبه‏های او در نماز جمعه، خشم بسیاری از رجال دین، خطیبان و رؤسای هیئت‏ها را برانگیخت و اختلافات و منازعات تندی میان حامیان اندیشه‏های وی و مخالفین آنها به راه انداخت.
جامعه‏شناس معروف عراقی، علی وردی، نیز از برخی اعمال و مراسم عاشورا همچون: قمه‏زنی و زنجیرزنی و همچنین از برخی روضه‏خوان‏ها و واعظان درباری انتقاد می‏نمود. انتقادات وی، خشم توده مردم را به دنبال داشت. کتاب‏های وی نیز عکس‏العمل‏های متفاوتی در جامعه داشت. برخی عوام متعصب او را شخصی کافر می‏انگاشتند و خواستار محاکمه و دستگیری او بودند. آنان معتقد بودند که کتاب‏های او را باید سوزاند و خودش را نیز گاه واجب القتل می‏شمردند. در مقابل، روشنفکران از او به عنوان اندیشمندی فرهیخته و مصلحی اجتماعی یاد کرده و نوشته‏های انتقادی او را اقدامی شجاعانه می‏شمردند که برای پالایش مراسم و مجالس عاشورا از خرافات و بدعت‏ها و افسانه‏ها لازم و ضروری بود؛ زیرا این گونه امور به مقام والای اهل بیت و رسالت انقلابی آنها لطمه وارد می‏آورد؛ در حالی که اهداف و آرمان‏های آنان به مراتب بالاتر و ارزشمندتر از این سنّت‏های کهنه و ناسازگار با عقل است." 36 ".
وردی در کتاب مهزلة العقل البشری درباره مواضع و پیام علمای مصلح پیشین می‏گوید:
دو نفر در عصر حاضر مرا به شگفتی وا داشته‏اند: شیخ محمّد عبده در مصر که دعوت اصلاحی او با ناسزاها و مخالفت‏های بسیاری مواجه شد و حتی او را همان دجال آخرالزمان نامیدند؛ اما اکنون نامش چنان جاودانه گشته که هیچ یک از عمامه به سرها را جرئت ادعای همتایی با او نیست.
وردی در ادامه از سید محسن امین یاد می‏کند:
هیچ گاه فراموش نمی‏کنم آن جنجالی را که 25 سال پیش در برابر تلاش‏های اصلاح‏طلبانه سید محسن امین برپا شد. سید با شجاعت تمام پابرجا و پایدار ماند و به خود تردیدی راه نداد. گرچه سید سرانجام از دنیا رفت؛ اما یاد او از میان نخواهد رفت و او هرگز نخواهد مرد. پیام او سال‏ها و سال‏ها خواهد ماند تا آنکه سرانجام آن اعمال سفیهانه را منسوخ ساخته و چهره زیبای دین را از آن زشتی‏ها پیراسته و زمینه تمسخر و توهین را از میان ببرد." 37 ".
نهضت خونبار حسین‏علیه السلام بسیار برتر و باارزش‏تر از آن است که یادمان آن به صورتی غیر عقلایی باز تولید شود. عزاداران در برخی از این مراسم خود را به ذلت و خواری انداخته و به اعمالی کاملاً مخالف با اهداف و آرمان‏های امام حسین‏علیه السلام دست می‏زنند؛ همو که فرمود: «به خدا سوگند ذلیلانه دست بیعت با شما نمی‏دهم و همچون بردگان به حکومت شما اقرار نمی‏کنم». علاوه بر این در بسیاری از اشعار مردمی به افسانه‏ها و خرافات و تخیلاتی برمی‏خوریم که در تناقض کامل با وقایع تاریخی قرار داشته و اموری غیر منطقی به شمار می‏روند. در چنین وضعیتی بر همگام لازم است که امور عقلانی و قابل قبول را از افسانه‏های خیالی و دروغی تمییز دهند.
دین اسلام بر پایه عقل و خرد استوار بوده و همواره در مقابل جهل و خرافه‏پرستی و اعمال کورکورانه مقاومت نموده است. رسول اکرم و ائمّه اهل بیت‏علیهم السلام از لطمه زدن و آزار رساندن به خویش و گریه بیش از حد بر مردگان پرهیز می‏دادند. در واقع شکنجه خویشتن و آزار رساندن به بدن تنها نوعی توهین و اسائه ادب به دین اسلام و مکتب اهل بیت است. هدف اهل بیت از سفارش و تشویق شیعیان به اندوه و گریه بر مصیبت امام حسین‏علیه السلام ارائه الگویی آموزنده و پیامی ارزنده و درس عبرتی از آن وقایع جانخراش بوده است. همدردی با مصایب اهل بیت ابداً به معنای آزار رساندن به بدن و شکافتن سر با قمه و زنجیر زدن نیست. در واقع زیاده‏روی در ابراز حزن و اندوه، نتیجه‏ای جز مشوش ساختن چهره تشیع و سنّت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله نداشته و تنها به نفرت و بدبینی دیگر مسلمانان می‏انجامد.
شیخ محمّد تیجانی در یکی از سخنرانی‏هایش در مؤسسه آیت‏اللَّه خوئی به سال 1994 م خاطره‏ای از نخستین برخورد یک مسلمان اهل سنّت با مراسم قمه‏زنی نقل کرده است. تیجانی در یکی از سفرهایش به عراق، برادرش را جهت آشنایی با مذهب تشیع به همراه آورده بود. ورود آنها به نجف مصادف شده بود با روز عاشورا که مراسم قمه‏زنی در آن روز برگزار می‏شد. برادر تیجانی با دیدن سرهای خونین قمه‏زنان از آن منظره هولناک به شدت متأثر شده و بلافاصله به تونس بازگشت و بدین گونه این مراسم، موجب فرار او از تشیع شد. تیجانی در ادامه سخنان خود از این گونه مراسم و اعمال به عنوان بدعت‏های ناسازگار با روح اسلام یاد کرده و بویژه قمه زدن را از جمله اعمال ناصوابی شمرد که هیچ ارتباطی با اعتقادات و باورهای دینی ندارد.
علما و مجتهدان معاصر غالباً به مخالفت با هیئت‏های قمه‏زنی و دیگر انواع شکنجه‏های بدنی برخاسته‏اند. این جمله معروف از سید محسن حکیم نقل شده است که «قمه‏زنی استخوانی در گلوی ما است». همچنین از شهید سید محمّد باقر صدر نقل شده که اعمالی همچون قمه‏زنی را جایز نمی‏شمرد. شیخ محمّد جواد مغنیه نیز از این گونه مراسم انتقاد کرده و زیاده‏روی در عزاداری را ناصواب می‏شمرد:
برخی از عَجَمیان، بدعت‏هایی در مراسم عزاداری وارد ساختند که خشم خداوند و مردمان را برمی‏انگیزد. بر لباسشان خون می‏پاشند و نمایش درمی‏آوردند. علمای شیعه از این گونه اعمال بیزار بوده و عموم مردم نیز در شهرهایی که این عادت‏ها رواج دارد به این گونه اعمال اعتقاد ندارند." 38 ".
نهضت امام حسین از اهدافی انقلابی و مفاهیمی بلند و ابعادی انسانی برخوردار است. این نهضت بزرگ به وسیله برخی مردم از درون تهی شده و تنها به برخی مراسم و مجالس اندوهبار محدود شده است. شکنجه بدن و اعمال خشونت علیه خویش به روشی کاملاً عقب‏مانده و زیانبار، از جمله این مراسم است. در همین حال، ملت عراق در اثر شکاف‏های درونی و عجز و عقب‏ماندگی در بدترین وضعیت و شدیدترین مصیبت قرار دارند. بنابراین اگر ما به دنبال حرکت در راه امام حسین و تأسی از اهداف بلند و انقلابی آن حضرت هستیم، باید همچون او به شخصیت انسانی احترام گذاشته و از کرامت انسان دفاع کنیم و در برابر هر گونه ذلت، خواری و عقب‏گرد به شدت مقابله و مبارزه کنیم.
بدعت گذاری‏ها و تحریفات

بررسی تاریخچه عزاداری و مراحل تحول آن نشانگر تأثیرپذیری آن مراسم از عوامل مختلف داخلی و خارجی است. در طول این تاریخ دراز، سنّت‏های شگفت و غریبی به آن مراسم راه یافته است. نمونه بارز این واقعیت، مراسم قمه‏زنی است که هیچ ریشه تاریخی در عراق نداشته و در نیمه دوم قرن نوزده به وسیله زوار ترک آذربایجان وارد شعائر عزاداری امام حسین‏علیه السلام شد. این زوار به هنگام بازگشت از سفر حج به زیارت کربلا رفته و در آنجا برای همدردی با امام حسین‏علیه السلام قمه بر سر می‏زدند و لذا بهترین نوع قمه تا به امروز همان قمه‏های روسی و آذربایجانی است. همان گونه که زنجیرزنی با قلاب‏های آهنی نیز توسط هندیان مهاجر به بصره و کربلا و کاظمین، به مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام وارد شد. همچنین علم زنگی نیز که در دسته‏جات عزاداری به کار می‏رود از آنان است. اما ریشه نمایش‏های تعزیه یا شبیه به دوره حکومت آل بویه بر عراق بازمی‏گردد. در آن دوره نمایش‏هایی از ماجرای کربلا در خیابان‏های بغداد به اجرا درمی‏آمد. این مراسم در عصر صفویان به ایران انتقال یافته و در آنجا شکوفا گشته و میان تکیه‏های مختلف رواج یافت. داستان‏ها و افسانه‏های اجتماعی و خرافی بسیاری نیز وارد مراسم عزای امام حسین‏علیه السلام شده که بخش زیادی از آن توسط ایرانیان و در اثر برخی عوامل مذهبی، اجتماعی، سیاسی و ملی صورت گرفته است.
برخی بر این باورند که مجموعه بحارالأنوار علّامه محمّد باقر مجلسی که شیخ الاسلام اصفهان در عصر شاه سلیمان و شاه حسین صفوی بود از کتاب‏هایی است که ضرر آن بیش از نفعش بوده است." 39 " سید مرتضی عسکری معتقد است که 9485 حدیث ضعیف از مجموع 16199 حدیث در الکافی موجود است. همان‏گونه که علّامه مجلسی نیز در کتاب شرح کافی خود بیان می‏کند که تنها نیمی از احادیث کافی، صحیح یا موثق به شمار می‏روند. عسکری نقل می‏کند که یکی از نویسندگان معاصر به تألیف کتابی تحت عنوان صحیح کافی همت گمارده و تنها 4428 حدیث از مجموع 16121 حدیث آن را صحیح شمرده است. این امر نشانگر آن است که هیچ کتاب حدیثی نزد شیعه کاملاً صحیح محسوب نمی‏شود؛ حال چه کتاب کافی باشد چه هر کتاب دیگر. آنان تنها به کتاب خدا ایمان دارند که از ابتدا تا انتهای آن صحیح است. عسکری به این حدیث مشهور از امام زمان که «کتاب کافی برای شیعیان ما کافی است» اشاره کرده و آن را به دلیل نقل از یک راوی گمنام نادرست می‏شمرد." 40 ".
افسانه‏ها و خرافاتی در ارتباط با امام حسین‏علیه السلام میان عوام شایع شده و برخی روضه‏خوانان نیز آنها را در مجالس حسینی بازگو می‏کنند؛ در حالی که تناقض کامل با منطق جدید علمی و تجربی داشته و فاقد سند تاریخی نیز هستند. از آن جمله می‏توان به افسانه سرخی آسمان به هنگام طلوع و غروب اشاره کرد که پس از شهادت امام حسین‏علیه السلام پدیدار شده و قبل از آن ظاهر نمی‏گشت. این اسطوره را معمولاً به نقل از کتاب ینابیع الموده قندوزی و الصواعق المحرقه ابن حجر بر منبرها می‏خوانند و یا منابع دیگری که حاوی داستان‏ها و افسانه‏ها و خرافات عجیب و غریب دیگری نیز است. قندوزی از ابن عباس نقل می‏کند که آسمان در روز شهادت امام حسین‏علیه السلام خون گریست و سرخی آسمان از آن روز پدیدار گشت. همچنین حکایت می‏کند که آسمان به اندازه‏ای خون گریست که کوزه‏ها و مشک‏ها پر از خون گشت." 41 " ابن حجر نیز در صواعق نقل می‏کند که آسمان در روز شهادت حسین‏علیه السلام خون گریست و مردم آن سرزمین همگی خود و همه وسایلشان خون‏آلوده شدند." 42 " طبرانی نیز در معجم کبیر روایت می‏کند که سرخی آسمان تا پیش از شهادت حسین‏علیه السلام پدیدار نمی‏شد." 43 " خوارزمی نیز از ابن سیرین روایت می‏کند که از او پرسیدند: آیا می‏دانی سرخی افق از چیست؟ او پاسخ داد: از روز شهادت حسین بن علی‏علیه السلام به وجود آمد." 44 " روایتی دیگر نیز در مجالس روضه‏خوانی حکایت می‏شود که دیوارهای دارالاماره ابن زیاد در کوفه به هنگام ورود سر مبارک امام‏علیه السلام به حرکت افتاده و ابن زیاد را دنبال کرد. او از ترس پا به فرار گذاشت و سر مبارک با او چنین سخن گفت: ای ملعون به کجا می‏گریزی. مشعل‏های آتش نیز همچنان شعله کشیده و سر مبارک، سخن می‏گفت تا آنکه آتش‏ها خاموش شده، حاضرین همگی به دهشت آمده بودند. مردم تا دو یا سه ماه به هنگام طلوع و غروب، دیوارها را خون آلود می‏دیدند." 45 ".
این خرافات و افسانه‏ها تفاوت بسیاری با گفته‏های منابع تاریخی دارند. علّامه قمی درباره سرخی آسمان چنین می‏نویسد: «هر گاه آسمان را همچون خون به رنگ سرخ دیدید به یاد امام حسین‏علیه السلام افتید»." 46 " در واقع تحریف روایات معتبر و آمیخته ساختن آنها با خرافات عامیانه، نشانگر جهل و نادانی نسبت به ساده‏ترین حقایق علمی بوده و تنها به منظور افزایش حزن و اندوه مخاطبان انجام می‏پذیرد. چرا که سرخی شفق از آغاز آفرینش خورشید و زمین موجود بوده و تا به امروز نیز بر اساس سنتی طبیعی پدیدار می‏شود. بنابراین ارتباطی بین آن و شهادت امام حسین‏علیه السلام برقرار نیست.
شهید مطهری در تأیید این دیدگاه به بررسی و تحلیل حادثه کربلا پرداخته و درباره تحریفات شکلی و محتوایی عاشورا چنین می‏نویسد:
در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا، ما هزاران تحریف وارد کرده‏ایم. هم تحریف‏های لفظی، یعنی شکلی و ظاهری که راجع به اصل قضایا، راجع به مقدمات قضایا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است و هم تحریف در تفسیر این حادثه. با کمال تأسف این حادثه هم دچار تحریف‏های لفظی شده و هم دچار تحریف‏های معنوی ... در این قضیه هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‏اند.
سپس ادامه می‏دهد:
برای مصیبت حسین بن علی باید گریست ولی نه برای شمشیرها و نیزه‏هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد، بلکه به خاطر دروغ‏ها.
او در ادامه از مسؤولیت همه شرکت‏کنندگان در این گونه مجالس عصیان و گناه یاد کرده و وظیفه نهی از منکر را نه فقط بر دوش علما و خطبا، بلکه بر عهده همگان واجب می‏شمرد. بنابراین مردم «وقتی می‏فهمند و می‏دانند که اغلب هم می‏دانند که دروغ است، نباید در آن مجلس بنشینند که حرام است و باید مبارزه کنند». به علاوه شهید مطهری، همگان را موظف می‏داند که تمایلات نادرست خویش را در گرم‏تر ساختن مراسم کنترل کنند:
از بین بردن تمایلی که صاحب مجلس‏ها و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس، باید بگیرد، باید کربلا شود. روضه‏خوان بیچاره می‏بیند اگر هر چه می‏گوید راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلس نمی‏گیرد و همین مردم هم دعوتش نمی‏کنند، ناچار یک چیزی اضافه می‏کند... این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‏ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که شده مقدمه گریز زدن بوده است... می‏گویند روزی امیرالمؤمنین علی‏علیه السلام بالای منبر بود و خطبه می‏خواند. امام حسین‏علیه السلام فرمود: من تشنه‏ام و آب می‏خواهم. حضرت فرمود: کسی برای فرزندم آب بیاورد. اول کسی که از جا بلند شد، کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل عباس بود. ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند. وقتی که وارد شدند در حالی که وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم می‏ریخت که با یک طول و تفصیلی قضیه نقل می‏شود. بعد امیرالمومنین‏علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند: چرا گریه می‏کنید؟ فرمود: قضایای اینها یادم افتاد... شما که می‏گویید علی در بالای منبر خطبه می‏خواند، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش (36 تا 41 ه) منبر می‏رفت و خطبه می‏خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین‏علیه السلام مردی بوده که تقریباً سی و سه سال داشته است. اصلاً آیا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد موعظه می‏کند و خطابه می‏خواند ناگهان وسط خطابه بگوید: آقا من تشنه‏ام آب می‏خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند، می‏گویند چه آدم بی‏ادب و بی‏تربیتی است... آیا این قضیه در شأن امام حسین‏علیه السلام است؟ آیا این شأن امام حسین‏علیه السلام را بالا می‏برد یا پایین می‏آورد؟ مسلم است که پایین می‏آورد.
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که از معروفترین قضایا شده است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی‏دهد قصه «لیلا» مادر حضرت علی اکبر است... علی اکبر که به میدان رفت، حضرت به «لیلا» فرمود که از جدم شنیدم دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن و در حق فرزندت دعا کن؛ شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند. اولاً لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیاً اصلاً این منطق، منطق حسین‏علیه السلام نیست... نمونه دیگر بعد از اینکه «لیلا» رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

نَذْرٌ عَلَیَّ لَئِنْ عادُوا وَ إِنْ رَجَعُوا
لأََزْرُ عَنَّ طَریقَ الطَّفِّ رَیْحانًا

این «طفّ»، سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می‏کرد و این شعر مال «مجنون عامری» است برای «لیلی» و این آدم، این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر و کربلا می‏خوانده است. اگر یک مسیحی یا یهودی این قضایا را بشنود نخواهد گفت: تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ العیاذ باللَّه زنهای اینها چقدر بی‏شعور بوده ا ند که نذر می‏کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‏ها یعنی چه؟ از این بالاتر در آن گرما گرم روز عاشورا که می‏دانید مجال نماز خواندن هم نبوده است و امام نماز خوف خواند و با عجله خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند و تا امام این دو رکعت نماز را خواند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی از پا درآمدند. ولی گفته‏اند در همان وقت اما فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من می‏خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم را در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی‏شود به گور برد. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب‏های تاریخی معتبر وجود ندارد.
شهید مطهری با استناد به کتاب لؤلؤ و مرجان حاجی نوری ادامه می‏دهد:
ملا حسین کاشفی اولین کسی بود که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهداء نوشته است... ملا حسین، واعظ بوده است. این بی‏انصاف مرد ملا و باسوادی بوده و کتاب‏هایی هم دارد و صاحب انوار سهیلی است. تاریخش را که می‏خوانیم معلوم نیست شیعه بوده یا سنی و اساساً مرد بوقلمون صفتی بوده است؛ بین شیعه‏ها که می‏رفته خودش را شیعه و بین سنی‏ها که می‏رفته خودش را حنفی نشان می‏داد. همچنین در کتاب محرق القلوب نوشته شده است که یکی از اصحابی که روز عاشورا از زیرزمین جوشید، هاشم مرقال بود، در حالی که یک نیزه هیجده ذرعی هم در دستش بود. یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به نقلی سر امام حسین را برید نیزه‏ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی‏شود! گفت: خدا برایش از بهشت فرستاده بود. در حالی که این هاشم مرقال از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش کشته شده بود. در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود و امام حسین‏علیه السلام در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت و حضرت ابوالفضل‏علیه السلام بیست و پنج هزار نفر را کشت." 47 ".
وقایع تاریخی بسیاری دچار تحریف و تغییر گشته‏اند. از باب نمونه می‏توان به داستان جون حبشی اشاره کرد که ابتدا غلام ابوذر بود و سپس به ملکیت امام حسن و امام حسین‏علیه السلام درآمد. هنگامی که امام حسین‏علیه السلام از اصحاب خود خواست او را ترک گفته و به خانه و دیار خویش بازگرداند، چون بر دو پای امام‏علیه السلام افتاد و گریه کنان چنین گفت: «رنگ بدنم سایه و نژادم پست و بوی بدنم گنده است، نسیم بهشت را بر من بِدَم تا رویَم سفید و نژادم پاک و بدنم خوشبو گردد»." 48 " این گفتار و رفتار با روحیه ایمانی جون سازگار نمی‏باشد؛ کسی که در مکتب ابوذر پرورش یافته و پس از او به درخواست خود در خدمت امام حسن‏علیه السلام و سپس امام حسین‏علیه السلام بوده است. همچنان که امام حسین‏علیه السلام هیچ گاه به این گونه ذلت و خضوع دیگران در برابر خویش، رضایت نمی‏دهد، آیا جون که اسلام اصیل را در مکتب امامان آموخته بود و روح مساوات میان عرب و عجم و نفی هر گونه برتری جز به تقوی را با جان و دل درک کرده بود چنین سخنی بر زبان می‏آورد؟
افسانه‏ها و خرافات بسیار دیگری نیز در میان مردم شایع است که برخی از آنها در کتاب داستان‏های شگفت گردآوری شده است. خواب‏ها و رؤیاهای بسیاری نیز به منظور تقویت ایمان به غیب در این کتاب آمده که باور آنها ممکن نیست. از آن جمله می‏توان به داستان مردی اشاره کرد که راه صد کیلومتری کربلا تا نجف را هر شب جمعه بدون هیچ وسیله‏ای با طی الارض گذرانده و نماز مغرب خود را در حرم امام حسین‏علیه السلام و نماز عشاء را در حرم امام علی‏علیه السلام می‏خواند. هنگامی که از او در این باره جویا شدند تنها اشاره‏ای به گنبد حرم امیرالمؤمنین‏علیه السلام نموده و از دیدگان پنهان گشت و دیگر کسی او را نه در کربلا و نه در نجف ندید." 49 " همچنین از هندویی کافر یاد می‏کند که روزهای عاشورا در مراسم سینه‏زنی مسلمانان شرکت می‏کرد. پس از مرگ به رسم هندوان، بدن او را می‏سوزاندند ولی با تعجب بسیار مشاهده کردند که مچ دست راست او و بخشی از سینه‏اش همچنان در میان خاکستر بدنش سالم مانده است." 50 ".
همچنین از خانمی ایرانی در منطقه سردزک نقل می‏کند که تربتی از امام حسین‏علیه السلام را در جعبه کوچکی نگهداری می‏کرد. این تربت در عاشورای هر سال، خون آلوده گشته و اطراف خود را نیز خونین می‏ساخت. سپس به تدریج خون‏ها خشک گشته و به حالت اولیه بازمی‏گشت." 51 " از همه شگفت‏تر داستان شیری است که روزهای عاشورا در جمع عزاداران حاضر گشته و با آنها به گریه می‏نشست و یا مراسم گریه و زاری حیواناتی همچون: شیر و آهو و گاو و پلنگ و ببر بر دامنه کوه الوند در نزدیکی‏های همدان که هر ساله در روز عاشورا برگزار می‏شود." 52 ".
در حقیقت خواب و رؤیا از آن جهت که برخاسته از ضمیر ناخودآگاه و انعکاس واقعیات خارجی است از اهمیت ویژه‏ای در مجالس حسینی برخوردار می‏باشد. در واقع خواب و رؤیا موجب پیوند عمیق واقعیات خارجی با حالات درونی می‏شود. ویژگی مهم آنها این است که بشارت و امید را از یک سو و نگرانی و امید را از سوی دیگر یک جا با خود داشته و ابعاد پنهان افراد را آشکار می‏سازند. رؤیاها موجب شفاف‏سازی آینده یا تأیید یک واقعه و یا نفی یک دیدگاه شده و لذا برخی، آنها را واقعی‏تر از پیشگویی‏های فالگیران می‏دانند که آمیخته با دروغ و غل بسیار است. تأویل رؤیا در روزگاران قدیم بر عهده فیلسوفان آن جوامع بود که دین و حکمت را در یک جا در خود داشتند. از آن جمله می‏توان به ابن سیرین اشاره کرد که رؤیاهای صادقه را بخشی از چهل جزء نبوت شمرده و کتابی در تعبیر خواب نیز نگاشته بود. او تنها کسی را سزاوار تعبیر خواب می‏شمرد که دانای به کتاب خدا و سنّت پیامبر بوده و آشنای به زبان عرب و اشتقاقات الفاظ باشد و نسبت به حالات مردمان، آگاه بوده و پاکدامن و خوش‏سیرت و راستگو باشد." 53 " بنابراین یک معبر خواب باید روانشناس و فیلسوف و دین‏شناس و زبان‏دان و بااخلاق باشد. این ویژگی‏ها نشانگر جایگاه ویژه معبران خواب‏ها و اهمیت خاص رؤیاها در آشکار ساختن حالات و شخصیت انسان و پیشگویی آینده او هستند. دیدگاه عامه مردم نسبت به تعبیر خواب برخاسته از باور آنها نسبت به معنادار بودن رؤیا و توانایی آن بر پیشگویی آینده است. رؤیاها برای آنان همواره حامل بشارتی فرحناک و یا خبری ناگوار می‏باشد. این در حالی است که رؤیاها از دیدگاه علمی زمینه‏تحقق امیال و انگیزه‏های درونی می‏باشند؛ حال چه آن تمایلات به صورت آشکار یا پنهان بوده و چه از مضمونی نیکو یا ناپسند برخوردار باشند. چرا که رؤیا زبان ضمیر ناخودآگاه انسان است که در خواب به سخن می‏آید. تعبیر خواب در میان عامه مردم بیشتر بر محور تحلیل انگیزه‏های درونی انسان صورت گرفته و به رابطه آن انگیزه‏ها با پیامدهای مثبت یا منفی آنها توجه می‏شود. روابط انسان با دیگران در فرایندی خود متناقض در این تعبیرها نمود یافته و محبت‏ها و دشمنی‏ها، کشش‏ها و گریزها، همگرایی‏ها و درگیری‏ها به روشنی نمایش داده می‏شوند." 54 ".
علی وردی می‏گوید که عرب‏ها و مسلمانان بیش از هر ملت دیگری از حیث اجتماعی تحت تأثیر رؤیاها قرار دارند و لذا بسیاری از باورها و عادات مقدس ما از رؤیاها برخاسته‏اند تا آنجا که گاه برخی از متدینان، رؤیا را همچون وحی غیر قابل تردید و انکار می‏پندارند. گاه نیز دیدگاه برخی از علمای دین نسبت به خواب و رؤیا تأثیراتی منفی در زندگی و منش عوام داشته است. به نحوی که اگر امام یا نیک‏مردی به خواب کسی می‏آمد و او را به انجام کاری دستور می‏داد وی بلا درنگ در صدد تحقق آن خواسته برمی‏آمد. همه فرق اسلامی به جز معتزله و زیدیه به صحت گفتار پیامبران و امامان و اولیاء در خواب اعتقاد دارند. این عقیده موجب ورود باورها و دیدگاه‏های باطل بسیاری در حوزه اندیشه اسلامی شده، بدون آنکه صحت و اعتبار آنها مورد بررسی قرار گیرد. از باب نمونه به احادیثی در کتاب الصواعق المحرقه برمی‏خوریم که سرانجامِ پادشاهان را بهشت می‏دانند؛ هر چند ستمگر و ظالم بوده باشند؛ زیرا خداوند به شفاعت پیامبر و اهل بیت او از گناه آنان در خواهد گذشت." 55 " در واقع مشکل اصلی از آنجاست که تأثیر خواب‏ها تنها در حوزه عقل و اندیشه آدمیان محدود نمانده و به قلمرو رفتار و عملکرد اجتماعی و اخلاقی آنان نیز کشیده می‏شود.
علّامه سید محمّد حسین فضل اللَّه در سالیان اخیر به دلیل موضع‏گیری نسبت به عادات و رسوم عاطفی و غیر منطقی با حملات شدیدی مواجه بوده است. این عادات و رسوم که از طریق فرایند تقلید، شیوع می‏یابند نوعی انعکاس ناخودآگاه از محبت افراد نسبت به اهل بیت‏علیهم السلام به شمار می‏روند. از سوی دیگر افرادی که این شعائر را انجام می‏دهند خود نیز از پیوند آنها با اظهار حالات درد و رنج آگاه هستند؛ به طوری که می‏پندارند اگر آن شعائر کنار گذاشته شود مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام نیز به کلی از میان خواهد رفت.
تلاش‏های اصلاح‏طلبانه در سالیان اخیر نیز موجب پیدایش این پندار گردید که مخالفت با قمه‏زنی و اعمالی امثال آن در واقع برنامه‏ای برای الغای مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام می‏باشد. فقها تحت فشار این پندار در موقعیتی دشوار قرار گرفته و گاه برخی فتاوا نیز در این باره صادر کردند. برخی در اثر عدم تمییز میان این عادات و رسوم نادرست با مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام به طور کلی از اندیشه اصلاح و پالایش این مراسم فارغ گشته و تلاشی برای ابداع عادات و رسومی سازگار با تحولات دنیای جدید بجای عادات و رسوم نادرست سابق ننمودند. اما دیگرانی که با آن عادات و رسوم نامعقول مخالف بودند «از جانب عامه مردم تحت فشار بوده و هر گونه موضع‏گیری خود را موجب از دست دادن جایگاه اجتماعی خویش می‏دیدند. زیرا غوغاسالاری عوام در اندک زمانی به شیوع تهمت‏هایی همچون بی‏ولایتی یا دشمنی با اهل بیت می‏انجامید. این گونه اتهامات معمولاً در برابر هر گونه تلاش جدی برای اصلاح امور به جریان می‏افتاد... به همین دلیل فقها غالباً از زاویه عناوین کلی فقه به این گونه قضایا نگریسته و به آثار و پیامدهای منفی آن عادات و رسوم در جامعه که چهره مذهب و دین را مخدوش می‏ساخت توجه کمتری می‏نمودند... بر همین اساس، حکم به جواز آنها صادر می‏کردند»." 56 ".
بسیاری از صاحبان این فتاوا نیز آزار رساندن به بدن را تا آنجا که به خطر جانی نیانجامد بلامانع می‏شمردند و لذا وارد آوردن زخم‏های شفاپذیر را جایز می‏دانستند. در مقابل برخی دیگر از علما بر این اعتقاد بودند که زیان رساندن به بدن خویش در هر صورت حرام و ممنوع است؛ زیرا آزار رساندن به بدن، نوعی ظلم به نفس به شمار رفته و ظلم چه به خود و چه به دیگری حرام و گناه است. عقل نیز هیچ تفاوتی میان ظلم به خویش و به دیگری قائل نشده و هر دو حالت را قبیح و ناشایست می‏شمرد. در قرآن نیز ادله‏ای مبنی بر حرمت ظلم به نفس وجود دارد. بسیاری از فقهای بزرگ همچون شیخ مرتضی انصاری بر این نظر بوده و مجروح ساختن بدن را با قمه یا قلاب‏های آهنی یا کتک زدن شدیدِ خود را حرام و ضرر به نفس می‏شمردند." 57 ".
علّامه سید فضل اللَّه نیز به فتوایی از مرجع بزرگ سید ابوالقاسم خویی اشاره می‏کند که در پاسخ به سؤالی درباره این گونه عادات و رسوم و خصوصاً قمه‏زنی فرموده بود: «اگر منجر به هتک و وهن مذهب گردد جایز نیست». در پاسخ به چگونگی هتک مذهب نیز گفته بود: «هنگامی که موجب تمسخر مردم و اهانت به مذهب شود». با این حال مرحوم خویی درباره زیان رساندن به بدن اعتقاد داشتند تا آنجا که منجر به خطر جانی نشود حرام نیست." 58 ".
در کتاب استفائات الامام الخوئی - المسائل الشرعیه، نیز به برخی فتاوای دیگر درباره عزاداری امام حسین‏علیه السلام برمی‏خوریم. هنگامی که سؤال می‏شود: «آیا خون آوردن سر با انجام عمل قمه‏زنی برای اظهار حزن و اندوه به مناسبت شهادت امام حسین‏علیه السلام در صورتی که منجر به ضرر و زیانی نشود اشکال دارد؟» در پاسخ گفته می‏شود: «بنابر فرض مذکور بی‏اشکال است». و هنگامی که سؤال می‏شود: «لطفاً نظر خود را درباره قمه‏زنی و زنجیرزنی با قلاب‏های فلزی که در ماه محرم انجام می‏پذیرد و موجب زیان رساندن به بدن و برانگیخته شدن انتقادات مخالفان می‏شود بیان فرمایید؟» در پاسخ گفته می‏شود: «اگر منجر به ضرر و زیان قابل توجهی شده و یا هتک و توهین به دین و مذهب را به دنبال آورد جایز نیست». همچنین سؤال می‏شود: «از شما درباره قمه‏زنی و زنجیرزنی با قلاب سؤال شد و شما فرمودید اگر منجر به زیانی قابل توجه و یا هتک دین شود جایز نیست. لطفاً منظور خود را روشن‏تر بیان فرمایید؟» پاسخ داده می‏شود: «زیان قابل توجه آن است که موجب مرگ یا بیماری و مرضی شبیه آن شود و اما هتک و وهن دین به نظر عرف باز می‏گردد»." 59 ".
در ایران نیز برخی مظاهر آزار جسمانی در مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیوع داشت تا آنجا که امام خمینی‏رحمه الله را وادار به موضع‏گیری ساخت؛ ایشان از این گونه اعمال به عنوان اموری مضر و بی‏فایده یاد کردند. همچنین از ایشان نقل است که «هر قطره خون در قمه‏زنی‏ها باید به مجروحان جنگی اهداء شود». آیت‏اللَّه سید علی خامنه‏ای نیز پس از شیوع مجدد قمه‏زنی در ایران، فتوای حرمت آن را در محرم سال 1415 ه/ 1994 م صادر کرده و این گونه اعمال را بدعتی غیر اسلامی و بر خلاف رضایت خداوند شمرد.
ایشان در سخنرانی خود در شهر گچساران از شیوع این گونه اعمال ناشایست در سال‏های اخیر یاد کرده و تأکید کردند که این اعمال غلط موجب بدنام ساختن مراسم یادمان امام حسین‏علیه السلام و قیام مبارک آن حضرت شده و از ارزش مکتب اهل بیت کاسته و تشیع را مذهبی خرافی و غیر منطقی جلوه می‏دهد. همچنین آیت‏اللَّه خامنه‏ای از عمل برخی ناآگاهان در آویختن وزنه‏های فلزی قلاب‏دار به بدن که انسان از مشاهده آن به چندش می‏آید، انتقاد کردند و سینه‏خیز رفتن برخی زوار امام رضا بر صورت خویش از فاصله دور تا مرقد مبارک را نیز عملی نادرست شمردند. بر همین اساس وزارت کشور ایران در ژوئن 1994 م طی بیانیه‏ای از هر گونه قمه‏زنی در سرتاسر شهرهای ایران ممانعت به عمل آورده و مخالفان با این دستور را به مجازات تهدید نمود." 60 " آیت‏اللَّه خامنه‏ای در محرم 1995 م نیز از انجام برخی اعمالی که شیعیان را خرافی و نابخرد معرفی می‏کند به شدت انتقاد نمود." 61 ".
فتوای آیت‏اللَّه خامنه‏ای با عکس‏العمل‏های متفاوتی در جهان اسلام مواجه شد؛ از یک سو بسیاری از علما و مصلحان و مؤسسات اسلامی به حمایت از این اقدام شجاعانه برخاسته و آن را تلاشی آگاهانه برای محافظت از اصالت و خلوص اسلام شمردند؛ چرا که این فتوا بیانگر عزمی والا برای پاکسازی نهادهای مذهبی از بدعت‏ها و گمراهی‏ها و مظاهر انحراف بود که از دوران عقب‏ماندگی و رکود مسلمانان بر جای مانده بود. از سوی دیگر احساسات و عواطف برخی عوام بر ضد آقای خامنه‏ای به هیجان آمده و یا ایشان را مورد توهین و ناسزا قرار داده و متهم به کفر و خروج از اسلام کردند. همانا قمه‏زنی و اعمالی شبیه آن در واقع به فرهنگ ارزشمند کربلا و قیام امام حسین‏علیه السلام و اهداف والای آن ضربه زده و بر جهل و ناآگاهی مردم نسبت به آن آرمان‏ها و ارزش‏ها می‏افزاید. در نتیجه مردم همچنان در فضای خرافات و بدعت‏ها مانده و عادات و رسوم مذکور به ابزاری برای تحمیق مردم و تسلط بر آنها از طریق برانگیزاندن احساسات پوچ و بی‏محتوایشان درمی‏آیند. همچنین موجب افزایش درگیری‏های مذهبی و دوری از مسائل اساسی و سرنوشت‏ساز می‏شوند.
از سوی دیگر گاه این عادات و رسوم از جنبه اعتقادی برخوردار شده و وارد حوزه مقدساتی می‏شوند که ایمان به آنها بدون هیچ بحث و بررسی لازم شناخته می‏شود. در این صورت دیگر به بدعت‏آمیز بودن آنها و تضادشان با روح اسلام و اهداف قیام امام حسین‏علیه السلام توجهی نمی‏شود و هر گونه پرسش یا نقد و تردید در آنها نیز موجب گرایش بیشتر عوام به آن خواهد شد تا آنجا که دیگر حقیقت دین به فراموشی سپرده شده و عقلانیت اجتهادی و تفکر انتقادی به کنار زده می‏شود. علاوه بر آن برخی ابزارهای دفاعی نیز برای مقابله با مخالفان پدید آمده و گاه به‏کارگیری خشونت نیز مجاز شناخته می‏شود.
این گونه اعمال از نگاه جامعه‏شناسی به طور ناخودآگاه موجب پیدایش حالتی از هیجان و حماسه می‏شود و از شدت اندوه‏ها و فشارهای روانی و اجتماعی و سیاسی کاسته و عقده‏های متراکم از تجاوزهای دیگران و گناهان انسان را از هم می‏گشاید. این تخلیه و پالایش روانی تنها در قالب رفتاری جمعی تحقق می‏یابد که برخاسته از حس مشترک و ناخودآگاه فشار و سرکوب است. در واقع این گونه عادات اجتماعی را می‏توان نوعی عصیان و تمرد بر علیه خویشتن، جامعه و نظام حاکم شمرد که به طور موقت و به شکلی منفی جلوه کرده است. این عصیان بیش از آنکه متوجه جهان خارج باشد در فضای روانی و داخلی انسان‏ها به جریان افتاده و انسان را وامی‏دارد از طریق شکنجه بدنی خویش درصدد پاکسازی گناهانی برآید که الزاماً عامل پیدایش آن نبوده‏اند. در واقع این عادات و رسوم با نفوذ در عمق ضمیر جامعه به بخشی جدایی‏ناپذیر از پندار جمعی انسان‏ها بدل شده است و لذا به هیچ وجه نمی‏توان آنها را از پیکره جامعه جدا ساخت؛ زیرا در جایگاهی مقدس از نظام فکری و فرهنگی جامه قرار گرفته‏اند. از یک سو به شخص امام حسین‏علیه السلام و شخصیت والا و اهداف بلندش و از سوی دیگر به تراژدی خونبار وی در کربلا و از سوی سوم به واقعیت اجتماعی و سیاسی حاضر پیوند خورده‏اند.
تحریف و تغییر مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام همچون هر سنّت مردمی دیگر به تدریج و در اثر برخی عوامل تاریخی، اجتماعی و روانی صورت گرفته است. با این حال از همه بیشتر در دوره تاریخی اخیر که عقب‏ماندگی جوامع اسلامی را به دنبال داشت به این پدیده اسفبار برمی‏خوریم. در واقع تبدیل آن گونه اعمال غیر منطقی به نوع جانبازی و فداکاری در راه امام حسین‏علیه السلام نشانگر افول عقلانیت است." 62 " خردی که توان تمییز شایست از ناشایست و مفاهیم سازگار با اسلام و قیام امام حسین از مفاهیم ناسازگار را از دست داده است. این هبوط اندیشه‏ها در عرصه منور تفکر حسینی تا بدانجا پیش رفت که اضافات و تحریفات و خرافات بسیاری وارد آن گشته، در حالی که علمای دین از مقابله با آن خودداری ورزیده و از کنار آن به آهستگی گذشتند. در نتیجه، زمینه برای رواج و شیوع بدعت‏ها فراهم گردید و به تدریج صواب و خطا و مفید و مضر به هم آمیخته شده و غیر قابل شناخت شدند. برخی از این بدعت‏های خشونت‏آمیز به کلی ناسازگار با کرامت و شخصیت انسانی است که امام حسین‏علیه السلام در واقع برای حفظ آن برخاسته بود. این حد از کوته‏اندیشی و ساده‏انگاری به ناچار موجب گشوده شدن باب اعتراض و انتقاد می‏شود؛ لیکن بیشتر تلاش‏ها و موضع گیری‏ها در حوزه مباحث نظری و علمی صورت گرفته و نمود اجتماعی، مذهبی و سیاسی در عرصه واقع نداشته است. بدین ترتیب نوعی جدایی خرد و علم از عرصه واقع و اجتماع در اندیشه شیعی پدید آمد.
آداب و رسوم جاهلانه، بزرگ‏ترین خدشه را به چهره زیبای قیام امام حسین‏علیه السلام و اهداف والای آن وارد می‏آورند. مشکل اصلی از آنجاست که برخی با ادعای شناخت انحصاری نسبت به قیام امام حسین‏علیه السلام با حماسه بسیار به بحث درباره آن می‏پردازند؛ در حالی که هنوز شناختی درست از این پدیده نداشته و توان تشخیص خطا را از صواب نیافته‏اند. بنابراین بر همه دست‏اندرکاران و شرکت‏کنندگان در مراسم سوگواری امام حسین‏علیه السلام لازم است که گفتمانی جدید برای عاشورا باز تولید نمایند تا مسلمانان در فضایی پویا و خلاق و نه خشک و منزوی با قیام و راه مبارک امام حسین‏علیه السلام پیوند برقرار نمایند. باید با تجدید نظر در بیشتر مفاهیم و مراسم حسینی، نقش و جایگاه ویژه آن را بدان بازگردانده و سپس اندیشه متشتت و جامعه ناتوان خود را در پرتو آن اصلاح نماییم. نمادهای عاشورا نباید تنها در حد حکایت و داستان در فضایی تاریخی وا بمانند؛ بلکه باید آنها را همواره به شیوه‏ای ابتکاری در قالب نمادها و راهکارهایی برای مبارزه و جهاد عرضه کرد. چرا که اساساً هویت و حقیقت کربلا و عاشورا همان مفاهیم انسانی و فضایل اخلاقی آن است.
از این رویکرد جامعه‏شناختی می‏توان به واقعیتی اجتماعی درباره گفتمان عاشورا پی برد؛ در واقع امروزه جهت‏گیری این گفتمان به سمت خویشتن افراد بوده و دفاع یا مجازات و یا فرار از خود را مد نظر دارد. در حالی که شایسته آن بود با نگاهی جامع به پیام امام حسین‏علیه السلام گفتمانی جهان شمول برای آشنایی بشریت با آرمان و اهداف والای آن بزرگوار برقرار می‏گردید. بر همین اساس ضروری است با دقت و تأمل بیشتری به حقیقت و محتوای قیام امام حسین‏علیه السلام نگریسته و فلسفه دینی و اجتماعی و ابعاد فلسفی و سیاسی آن را استخراج نماییم و آن را از چارچوب‏های سنتی و فضاهای وهم‏آلود و محدودیت‏های عاطفی برهانیم تا توان برانگیختن خردها و روشنگری درونها را باز یابد. عادات و رسوم سنتی از نگاه روانشناسی اجتماعی برانگیزاننده نوعی شور و هیجان صوفیانه بوده که به طور ناخودآگاه موجب پالایش روان از فشار و سرکوب‏های تراکم یافته و احساس گناه و خطاکاری می‏گردد. این فرایند پالایشی همواره در خلال یک رفتار جمعی و در فضای یک احساس ناخودآگاه مشترک تحقق می‏یابد. در واقع آن را باید نوعی دفاع از خویشتن و مقابله با فشارهای بیرونی برشمرد که بیش از توجه به خارج و دیگران به جانب درون روی دارد تا با طلب مغفرت و شستشوی گناهان از درد و رنج خویش بکاهد. این انتقام درونی گاه از روی آگاهی صورت می‏پذیرد که نوعی احساس کاذب و غیر واقعی است. احساس ظلم و ذلت نیز گاه انسان را به انتقام از خویشتن بجای انتقام از ستمگران قدرتمند وامی‏دارد؛ این فرایند معکوس ناشی از حالت ضعف درونی و ناتوانی در مقابله با ظلم است. مشارکت عاطفی مردم در مراسم عزاداری امام حسین‏علیه السلام به روشنی نشانگر نوع پاسخ و میزان واکنشی است که انسان تحت ستم در برابر فشار ظلم از خود بروز می‏دهد. هر شخص عزادار به اندازه ظرفیت خود با مصایب و فداکاری‏های حسین‏علیه السلام تعامل برقرار می‏کند. این دگردیسی اجتماعی و روانی جهت همگونی با قهرمان این تراژدی و جایگزینی خویش بجای او پدید می‏آید.
احساس ظلم و ستم گاه ممکن است آثار سوء روانی بر جای گذارد؛ بویژه اگر این حالت برای افراد ستم‏پذیر پدید آید. مطالعات روانشناسی اجتماعی از برخی از این نتایج رایج زیانبار پرده برداشته است. احساس شکست و ناکامی در بسیاری موارد به واکنش‏هایی معکوس می‏انجامد. از سوی دیگر جبر و اکراه گرچه ممکن است دیگران را به تسلیم وا دارد، اما در حقیقت افراد پیش از تسلیم در برابر آن در خود ابزارها و روش‏هایی برای دفاع از خویشتن ایجاد می‏کنند. در واقع غریزه طغیان و تمرد و آزادی‏خواهی در زیر فشار ظلم و قهر و تهدید، واکنش‏هایی انقلابی از خود بروز می‏دهد. زیرا گونه‏های مختلف استبداد و ستم سرانجام پلی ارتباطی میان وضعیت بحران‏زده اجتماعی و احساس کرامت انسانی برقرار می‏کنند. ظلم و ستم آشکار به افراد بویژه در مواردی که ایدئولوژی‏های پوچ به توجیه آن بپردازند فشار بیشتری بر روح و روان آدمیان وارد می‏سازد." 63 ".
اقدام ماجراجویانه امام حسین‏علیه السلام در مخالفت و مبارزه انقلابی با نظام حاکم بر مبنای اندیشه و تفکری استوار بود که فلسفه شهادت را به عنوان الگویی زنده به جهانیان عرضه نمود. بنابراین هر گاه خویشتن را مورد تهدید و تجاوز دیده و حاضر به گذشت از هویت و کرامت خود نبودیم باید با اندیشه‏ها و آرمان‏های حسین‏علیه السلام همراه شویم؛ اما نه از آن روی که ضعیف و عاجز و ناتوانیم، بلکه با الهام از آن ارزش‏های انقلابی که حسین‏علیه السلام به آنها تجسم و عینیت بخشید. این ارزش‏ها و آرمان‏ها یکی از ابزارهای خودآگاهی و تسلط بر خویشتن و نقد آگاهانه آن است. از این ابزار می‏توان برای مقابله با هر تجاوز و تهدید احتمالی علیه خویشتن استفاده کردپاورقی
________________________________________
1- ر. ک: حنا بطاطو، العراق، کتاب دوم، ص 361
2- Ibrahim Al - Haidari, Sozioloyie. p. 176
3- ر. ک: کتاب محاورات الامام کاشف الغطاء مع السفیرین البریطانی و الامریکی، نجف، 1954 م، ص 5 - 4 و 16 - 15، به نقل از: بطاطو، العراق‏کتاب دوم، ص 362 - 261
4- کفاح السجین الثوری، سال 2، شماره 30 ،3 مارس 1954 م، ص 6 به نقل‏از حنا بطاطو، العراق، کتاب دوم، ص 364-361
5- علی وردی، لمحات، ج 2، ص 111
6- ر. ک: صادق رکابی، عاشورا...التراجیدیا، صوت العراق، شماره 154، لندن، 15 / 6 / 1994 م، ص9
7- ر. ک: علی وردی، دراسة فی طبیعة المجتمع العراقی، ص 230
8- نک: حسن شبر، همان، ص 336 - 334
9- این عالم فقیه و مصلح نواندیش و سیاستمدار شهیر در سال 1883 م در سامرا به دنیا آمده و در سال 1967 م در کاظمین وفات یافت. از تألیفات او کتاب الهیئة فی الاسلام (1907 م) است که در آن به اثبات پیشگامی عرب و مسلمانان در کشف مسائل مهم علم فلک و نجوم پرداخته است. همچنین وی در سال 1910 م مجله العلم را منتشر کرد که نخستین مجله علمی در نجف بود. این نشریه در دوره خود، نقش مهمی در باروری فکر و اندیشه ایفا کرد. شهرستانی در قیام 1920 م عراق و همچنین در تأسیس حکومت ملی عراق، نقش فعالی داشت. او در سال 1921 م وزیر معارف شد. همچنین وی از نمایندگان پارلمان و رییس مجلس شرعی مذهب جعفری بود. (نک: ابراهیم عانی، هبة الدین الشهرستانی، مجله النور، شماره 74، لندن 1997 م، ص 53 - 51)
10- هبة الدین شهرستانی، علماؤنا و التجاهر بالحق، مجلة العلم، سال دوم، نجف 1930 م، ص 266. حکومت ایران در آن زمان با استناد به فتوای شهرستانی از برگزاری مراسم قمه‏زنی ممانعت به عمل آورد. (نک: جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم، ج 2، ص 212)
11- سید محسن امین (1952 - 1865 م) در منطقه شقرا از کشور لبنان به دنیا آمد و در جبل عامل به تحصیل پرداخت. سپس برای ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نموده و در حوزه علمیه آن شهر به فراگیری علوم دینی پرداخت. در سال 1902 م به دمشق بازگشت تا حرکت اسلامی و اصلاحی خود را آغاز کند. او با جهل، خرافات، عقب‏ماندگی و اعمالی که موجب ننگ و نقص دین می‏شود مبارزه کرده و به وحدت اسلامی، عربی و ملی دعوت می‏نمود. همچنین وی به تلاش‏های بسیاری برای از میان بردن فقر، جهل و ارتقاء موقعیت زنان دست زد. او در اندیشه اجتماعی خود به شدت با ایمان کور و اسلام تنگ نظر مخالف بود. هدف دین از نظر او تنظیم شؤون مختلف زندگی مردم است. بر همین اساس، دین در خود همه عناصر تحول و پیشرفت را دارد. این دیدگاه‏های مترقیانه امین از مبانی او در فلسفه دین نشأت گرفته بود. او اسلام را آیین دین و دنیا می‏دانست. ر. ک: محمّد قاسم حسینی نجفی، ثورة التنزیه، دار الجدید، بیروت، 1996 م، ص 100
12- سید محسن امین عاملی، رساله التنزیه فی اعمال الشبیه، صیدا، 1928 م، ص 18 - 14
13- اشاره به آیه 104 سوره‏کهف دارد. سید محسن امین، المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العترة النبویه، ج 1، نجف، 1953 م، ص 7 - 6
14- حسن امین، سیرة السید محسن الامین، صیدا، 1957 م، ص 73 - 72
15- محمّد قاسم حسینی، ثورة التنزیه، ص 12
16- علی وردی، دراسة فی طبیعة المجتمع العراقی، ص 252
17- خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج 3، بیروت، 1989 م، ص 179
18- جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم، ج 3، ص 299 - 230
19- همان، ص 207
20- محمّد عبدالرسول بلاغی، الشعائر الحسینیة العقائدیه عبر التاریخ، لندن، بی‏تا، ص 115 - 92
21- عبدالحسین حلی، الشعائر الحسینیه فی المیزان الفقهی، تحقیق: نزار حائری، دمشق، 1995 م، ص 213 - 211
22- جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم، ج 1، ص 208
23- همان، ص 210 - 209
24- عبدالحسین عاملی، سیماء الصلحاء فی اثبات جواز اقامة العزاء لسید الشهداء، لبنان، 1345 ه . ق
25- عبدالحسین حلی، الشعائر الحسینیه فی المیزان الفقهی، همان مشخصات، ص 55 - 57
26- محمّد قاسم حسینی نجفی، ثورة التنزیه، ص 51
27- ر. ک: Baktash. M. Taziyeh. p. 801 - 701
28- محمّد عبدالرسول بلاغی، همان، ص 98
29- ر. ک: کاظم دجیلی، عاشوراء فی النجف و کربلا - لغة العرب، 1913 م، ص 287؛ محمود دره، حیاة عراقی من وراء البوابة السوداء، قاهره، 1976 م، ص 24 و Mesopotamia, London. 1923. p. 67.Thomas Lyell. The Ins & auts of (به نقل از نقاش، شیعة العراق، ص 270 - 269)
30- به نقل از نقاش، ص 962:Division, 1919 co 696 / 2.Great Britain Administration Report of The Shamiyya
31- در گفتگویی با سید محمّد بحر العلوم پیرامون عزاداری حسینی، لندن، ژوئن 1997 م، که به طور کامل در مجله «النور» شماره 74، ژوئیه 1997 م منتشر شد
32- در گفتگویی با دکتر شاکر لطیف، لندن 1996/4/12 م
33- طالب علی شرقی، النجف الاشرف عاداتها و تقالیدها، نجف، 1987 م، ص 223 - 220
34- همان، ص 271
35- وی فرزند شیخ مهدی خالصی از مجاهدان بزرگ و رهبران انقلاب 1920 م عراق و همچنین از مخالفان سرسخت سلطه بریتانیا بر عراق بود. شیخ محمّد خالصی با پدرش شیخ مهدی در سال 1923 م به هند تبعید شد. علت این تبعید، اختلاف شیخ مهدی با ملک فیصل اول درباره شرایط بیعت مردم با او و ادعای نقض بیعت توسط ملک فیصل بود. آن دو سپس از هند به ایران آمدند. شیخ محمّد بعد از وفات پدرش نیز تا آغاز دهه پنجاه در ایران ماند. آنگاه به عراق بازگشت و مدرسه امام خالصی را که پدرش در کاظمین تأسیس کرده بود، احیا کرد و در آن به تدریس فقه پرداخت. همچنین برخلاف عادت علمای شیعه در آن زمان به اقامه نماز جمعه در صحن کاظمین پرداخت. این در حالی بود که سایر علما معتقد بودند نماز جمعه باید به امامت امام مهدی منتظر (عج) که اکنون غایب است برپا شود. همچنین شیخ محمّد خالصی تلاش‏های مختلفی برای نزدیک ساختن شیعه و اهل سنّت به یکدیگر به عمل آورد که از جمله آنها اقامه نماز جمعه در مساجد شیعه و اهل سنّت بود
36- علی وردی، وعاظ السلاطین، بغداد، 1945 م، ص 254 و مهزلة العقل البشری، بغداد، 1955 م، ص 299
37- علی وردی، مهزلة العقل البشری، بغداد، 1955 م، ص 299
38- محمّد جواد مغنیه، الشیعة فی المیزان، ص 98
39- در ارزش و ضرورت تدوین بحارالانوار همین بس که اگر مجلسی به این کار بزرگ اقدام نمی‏کرد قطعاً بسیاری از احادیث شیعه از میان می‏رفت و هرگز به دست ما نمی‏رسید. البته کتاب بحار برای کارشناسان علوم اسلامی نوشته شده که توان ارزیابی صحت و سقم احادیث را داشته و با تفسیر و تأویل درست روایات آشنایند. نه برای هر سخنران مذهبی یا مبلغ دینی و یا عموم علاقه‏مندان که با فنون علوم حدیث آشنا نیستند. این ادعا نیز که مجلسی، منصب شیخ‏الاسلامی در عصر خود را داشته است، اشتباه تاریخی مشهوری است. ر. ک: یادنامه مجلسی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ج 1 و 2. (مترجم)@ این کتاب که نقش بسیاری در گسترش تشیع داشت شامل اخبار و روایات و احادیث و داستان‏ها و گاه افسانه‏های مختلفی است. او همان گونه که در مقدمه کتابش توضیح داده بنا به جمع‏آوری احادیث بدون جداسازی صحیح از غلط داشته است. این کتاب در اختیار عموم مردم و بویژه روضه‏خوانان مجالس حسینی قرار گرفته و آنان نیز برای برانگیختن احساسات و عواطف مردم به نقل افسانه‏های خرافی آن پرداخته و از نقل بخش‏های مهم و مفید آن صرف‏نظر نمودند.**زیرنویس=ر. ک: محمّد باقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، 1983 م
40- سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج 4، مجمع علمی اسلامی، تهران، 1993، ص 255
41- قندوزی، ینابیع المودة، چاپ استامبول، ص 365
42- همان
43- احمد بن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، همان مشخصات، ص 116
44- خوارزمی، مقاتل الحسین، ج 3، ص 90
45- عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص 295 - 293
46- Ibrahim Al-Haidari.Ibid.S.163
47- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 54 - 18، تهران 1368. مؤلف در نقل دیدگاه شهید مطهری از ترجمه عربی حماسه حسینی استفاده کرده است که اشتباهات چندی در آن وجود داشت. لذا این بخش را کاملاً از نسخه فارسی کتاب نقل نمودیم. (مترجم)
48- عبدالحسین دستغیب، القصص العجیبة، مؤسسه نعمان، بیروت 1410 ه . ق (1990 م، ص 19 - 18)
49- همان
50- همان، ص 75
51- همان، ص 101
52- همان، ص 150 - 148
53- مصطفی حجازی، التخلف الاجتماعی، بیروت، 1984 م، ص 165 - 164
54- همان، ص 166
55- ابن حجر، همان، ص 116
56- المجالس الحسینیة احیاء امر الاسلام فی خط اهل‏البیت، مجله النور، ش 75، لندن، 1997 م، ص48
57- همان
58- همان
59- ر. ک: مسائل حول العزاء الحسینی، از کتاب استفتائات الامام الخوئی، مجله النور، ش 72، لندن، 1997 م، ص 63
60- ر. ک: نشریه صوت العراق، ش 154، لندن، 15 ژوئن 1994 م، ص 1
61- ر. ک: محمّد قاسم حسینی، ثورة التنزیه، همان مشخصات، ص 54
62- ر. ک: عبدالوهاب کاشی، مأساة الحسین بین السائل و المجیب، بیروت، 1973 م، ص 128
63- ر. ک: جیمس سکوت، المقاومة بالحیلة، همان مشخصات، ص 145

شیوه‏هاى پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام

شیوه‏هاى پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام
عزت نفس، یکى از لوازم زندگى موفقیت‏آمیز است. فردى که مى‏خواهد در راه اهداف والاى خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالى و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبت‏خدادادى را در وجود خود بارور کند. ریشه بسیارى از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههاى خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهاى مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهاى گوناگون را مى‏توان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود. امام على علیه السلام مى‏فرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة؛آن کس که [بزرگى و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد.»
براى همین، به افرادى که از عقده حقارت رنج مى‏برند و براى خود هیچگونه ارزشى قائل نیستند، نمى‏توان اعتماد کرد و امرى از امور جامعه را به آنان سپرد. سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود.
امام هادى علیه السلام فرمود: «من هانت علیه نفسه فلاتامن شره؛ کسى که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش.»
کسى که به شخصیت‏خود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکى نخواهد داشت. بنابراین براى حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینى، عاطفى و فرهنگى میان افراد جامعه و جلوگیرى از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود.
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکى از صفات ضرورى مؤمنین دانسته مى‏فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسى‏ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسى‏ء و یعتذر؛از انجام کارهایى که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه‏دار مى‏کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد مى‏کند و نه پوزش مى‏طلبد، ولى منافق [که براى خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام مى‏دهد و پیوسته عذرخواهى مى‏کند.»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادى مى‏توان یافت که آن گرامى در آن موارد، با شیوه‏هاى مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است. در این فرصت‏به برخى از این شیوه‏ها گذرى خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهى به عنوان الگوى سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکى دیگر از رمزهاى موفقیت رهبران الهى در جذب و جلب وجدانهاى بیدار و دلهاى مشتاق سعادت آشنا شویم.
تکریم کودکان
کودکانى که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگى آینده خویش افرادى عزتمند، موفق و داراى اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا که تکریم شخصیت کودکان ـ که روحى لطیف و حساس دارند ـ روحیه خودباورى و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقى و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم مى‏آورد و آنان را در آینده شخصیتى مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد. چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور مى‏کنیم:
1ـ عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهاى اهل سنت، نقل مى‏کند که: روزى در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد. امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابى انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک؛پدرم به فدایت. چقدر خوشبو و زیبایى!»
2ـ جعید همدان یکى از یاران امام حسین علیه السلام مى‏گوید: روزى نزد حسین بن على علیهما السلام رفتم در حالى که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش مى‏کرد. وقتى که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: اى خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست.
احترام به اندیشه‏ها و آراى دیگران
یکى از شیوه‏هاى کارساز در مسائل تربیتى و تبلیغى، احترام به اندیشه‏هاى دیگران است.
مربى و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ مى‏کند.
با توجه کردن به تفکرات و خواسته‏هاى مخاطب، مى‏توان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وى را تقویت نمود.
روزى «حسن مثنى‏» فرزند امام مجتبى علیه السلام از یکى از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگارى نمود. آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنى احبهما الیک؛ فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست دارى، انتخاب کن!» «حسن مثنى‏» از روى شرم و حیا سخنى نگفت. به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهت‏شباهت زیادش به مادرم براى تو برگزیدم.
درود و سلام
یکى از روشهاى قرآنى در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است. خداوند متعال در قرآن کریم براى اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مى‏دهد که به اهل ایمان سلام کند.
«و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم‏»؛«هرگاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنى در سیره امام حسین علیه السلام نیز بطور روشن دیده مى‏شود. آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «للسلام سبعون حسنة؛ تسع و ستون للمبتدى و واحدة للراد؛براى سلام هفتاد حسنه مى‏باشد؛ شصت و نه حسنه براى سلام کننده و یک حسنه براى پاسخ دهنده.»
سلام کردن موجب تقویت‏حس خودباورى و عزت نفس در کسى که به او سلام مى‏شود خواهد شد و فردى که به او سلام داده و درود مى‏فرستیم، شایستگى و جایگاه خود را در منظر دیگران باور مى‏کند.
این شیوه الهى آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین علیه السلام از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهى کرده و به فردى که پیش از اداى سلام، جویاى حال حضرتش شده بود فرمود: «السلام قبل الکلام عافاک الله. لا تاذنوا لاحد حتى یسلم؛خدا تو را عافیت و سلامتى دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است [. سپس فرمود:] تا کسى سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید.»
همچنین امام حسین علیه السلام کسى را که در ارتباطات اجتماعى و معاشرتهاى خانوادگى، از این شیوه پسندیده قرآنى بهره نگیرد، به عنوان خسیس‏ترین فرد قلمداد کرده و مى‏فرماید: «البخیل من بخل بالسلام؛بخیل کسى است که از سلام دادن بخل بورزد.»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است. امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: ابن کوا از پدرم على علیه السلام پرسید: اى امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام مى‏دهى؟
على علیه السلام فرمود: خدا او را اهل توحید مى‏داند، آیا تو او را اهل سلام نمى‏دانى؟!
ارتباط کلامى با عبارات دلنشین
عموم مردم؛ اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرتهاى اجتماعى، نسبت‏به ارتباطات کلامى افراد بسیار حساس مى‏باشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العاده‏اى دارد. سخنان محبت‏آمیز، دلربا و داراى بار عاطفى مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر مى‏گذارد و عزت نفس را در آنان تقویت مى‏کند. انسانهایى که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت مى‏کنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگى مى‏نگرند. در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس براى گوینده و شنونده است. برخى از مشکلات و ناهنجاریها، تندخوییها، زورگوییها، بدبینیها، حقارتها و افسردگیها را مى‏توان با بکارگیرى عباراتى دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود.
رسول گرامى اسلام فرمودند: «من اکرم اخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و فرج عنه کربته، لم یزل فى ظل الله الممدود، علیه الرحمة ما کان فى ذلک؛کسى که برادر مسلمان خود را با کلمه‏اى مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا مى‏باشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهى] بر او خواهد بود.»
در اینجا نمونه‏هایى از ارتباط کلامى حضرت ابا عبدالله علیه السلام با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان مى‏کنیم.
1ـ امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه، وقتى که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محملها شدند، چنین ندا داد: «این اخى؟ این کبش کتیبتى، این قمر بنى هاشم؛ کجاست‏برادرم، کجاست‏سردار سپاهم، کجاست ماه بنى هاشم.» عباس علیه السلام هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدى.
2ـ هنگامى که حضرت قاسم علیه السلام از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین علیه السلام او را چنین مورد خطاب قرار داد: «اى والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معى؛به خدا سوگند، همینطور است. عمویت فدایت‏باد. تو یکى از مردانى هستى که با من به شهادت خواهند رسید.»
3ـ وقتى با دخترش سکینه وداع مى‏کرد، براى آرامش وى که از فراق پدر بى‏تابى مى‏کرد چنین فرمود: «یا نور عینى! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین اى نور چشم من! کسى که یار و یاورى ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟!»
4ـ آنگاه که امام حسین علیه السلام برادرش حضرت عباس علیه السلام را مى‏فرستاد تا از علت‏حرکت‏سپاه دشمن خبرى بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز مى‏داشت: «یا عباس! ارکب، بنفسى انت‏یا اخى، حتى تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟! و ما بدالکم!؛ برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزى براى شما آشکار شده است؟!»
5ـ حضرت سید الشهداء علیه السلام در هنگام خداحافظى با فرزندش امام سجاد علیه السلام، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزى که از اعماق جانش ریشه مى‏گرفت، به او فرمود: «یا ولدى! انت اطیب ذریتى و افضل عترتى و انت‏خلیفتى على هؤلاء العیال والاطفال؛پسرم! تو پاکیزه‏ترین فرزندان من هستى و بهترین خاندان من مى‏باشى، تو جانشین من در [سرپرستى] این زنان و کودکان خواهى بود.»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهاى پسندیده‏اى که انجام داده‏اند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباورى و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایى دارد. این راهکار موفق تربیتى آنچنان اهمیت دارد که مى‏توان گفت، کمتر عاملى همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهاى نیکو و تقویت اعتماد به نفس مى‏تواند مؤثر باشد. تشویق، استعدادهاى نهفته در نهاد آدمى را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهاى درون او را شکوفا مى‏سازد. تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطاى جایزه‏هاى مادى و معنوى، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایى از مظاهر تشویق مى‏باشد. در ذیل، مواردى از بهره‏گیرى امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق را بیان مى‏کنیم.
1ـ قدردانى از معلم
جعفر، یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمى به نام «عبدالرحمان سلمى‏» در مدینه آموزش مى‏دید. روزى معلم سوره حمد را به کودک آموخت. وقتى که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وى تجلیل کرده و بعنوان قدردانى، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. هنگامى که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش مى‏کنید؟! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه؛ کجا این بخشش [من] با اعطاى او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] مى‏تواند برابر باشد؟!» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
على الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روى آورد، قبل از آنکه از دستت‏برود، همه آن را به مردم ببخش.»
فلا الجود یفنیها اذا هى اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
«نه بخشش، آن را ـ هرگاه روى آورد ـ از بین مى‏برد و نه بخل، آن را ـ هرگاه پشت کند ـ نگه مى‏دارد.»
2ـ تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبى علیه السلام در یکى از سفرهایش راه را گم کرد. اتفاقا شب با چوپانى برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایى کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد.
حضرت مجتبى علیه السلام هنگام خداحافظى به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتى خود مى‏روم و بعد به مدینه بر مى‏گردم. سپس، وقتى را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبى علیه السلام برسد. چوپان که از غلامان یکى از اهالى مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بنده‏اى هستم که فلان شب میهمان من بودى و وعده دادى تا در این ساعت‏خدمت‏شما برسم. امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبى علیه السلام در آن شب پذیرایى کرده است. به این جهت از او پرسید: اى غلام! تو برده چه کسى هستى؟ او نام یکى از اهالى مدینه را برد. امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس.
امام حسین علیه السلام مولاى او را طلبید و از وى درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وى بفروشد. وقتى که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید.
آن حضرت موقع خداحافظى به غلام گفت: «ان الذى بات عندک اخى و قد کافاتک بفعلک معه؛ کسى که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود. اکنون به پاس [قدردانى از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم.
3ـ آزادى کنیز
انس بن مالک مى‏گوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزى از آن حضرت شاخه گلى را به حضرتش تقدیم کرد. امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انت‏حرة لوجه الله؛ تو در راه خدا آزادى!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردى؟! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»؛«هرگاه به شما تحیتى گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید.» و سپس فرمود: تحیت‏بهتر، همان آزاد کردن اوست.
4ـ تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب مى‏شود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند. به این وسیله شخصیت او تقویت‏شده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش مى‏یابد. به این جهت، نام نیک براى صاحب نام فرح‏انگیز و نشاط آور مى‏باشد. والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیت‏خاصى داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل مى‏آورند. زمانى که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگى به روى زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وى آمد. آن حضرت در حالى که با دستهاى مبارک خود، صورت او را نوازش مى‏داد و خاک و خون از چهره‏اش پاک مى‏کرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انت‏حر کما سمیت فى الدنیا و الآخرة؛ به به! [احسنت] به تو اى حر! تو آزاد مردى چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدى.» سپس با تجلیل از مادر وى اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فى الدنیا و سعید فى الآخرة؛به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است. به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهى بود.»
سخنان عزت آفرین
امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعى مى‏کرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتى در یارى به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان مى‏اندیشید، در گفتارهاى راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیاى کرامت انسانى و عزت افراد اهتمام خاصى داشت. این نوشتار را با سخنى حکیمانه از آن گرامى که حاکى از عزت نفس و روح تسلیم‏ناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان مى‏باشد به پایان مى‏بریم.
چنانکه مى‏دانیم، گروهى از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگى زودگذر دنیا براى همیشه عزت و کرامت‏خویش را فدا مى‏کنند، اما حسین بن على علیهما السلام در این مورد مى‏فرماید:
«الا و ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابى الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام على مصارع الکرام؛ ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکى از دو راه مجبور کرده است؛ بین مرگ [با عزت] و [زندگى با] ذلت. اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهاى پاک و غیرتمندان بر ما نمى‏پسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم.
پى‏نوشتها:
9
. عیون الحکم و المواعظ، ص 439.
. تحف العقول، ص 483.
. حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181.
. کفایة الاثر، ص 234؛ معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82.
. ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159.
. مقاتل الطالبین، ص 122؛ کشف الغمه، ج 1، ص 579.
. انعام/54.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359.
. کافى، ج 2، ص 206؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 376.
. فرهنگ عاشورا، ص 386؛ معالى السبطین، ج 1، ص 220.
. مدینة المعاجز، ج 4، ص 214.
. ناسخ التواریخ، ج‏2، ص‏360.
. تاریخ طبرى، ج 4، ص 315.
. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 486.
. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 222.
. موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 621.
. نساء/86.
. بحار الانوار، ج 44، ص 195.
. لواعج الاشجان، ص 147؛ لهوف، ص 192.
. لهوف ابن طاووس، ص 180.

عاشورا فرارروی ملل و نحل

عاشورا فرارروی ملل و نحل
عظمت و محتوای عاشورا، انگیره‌ها، اهداف و دستاوردهای فرهنگی غنی و ناب آن همواره در متن زندگی شیعیان و عمق باورهایشان جریان دارد. مسلمانان مظلوم جهان نیز برای نجات از جور ستمگران، قیام اباعبدالله(ع) را سرمشق و الگوی خود قرار می‌دهند. البته حادثه عاشورا چنان شکوهمند است که حتی بر اندیشه غیر مسلمانان نیز اثر گذاشته و سبب برانگیخته شدن عشق وعلاقه و احترام آنان به امام حسین(ع) شده است.
در این جا، به برخی از جنبه‌های اثرگذاری نهضت عاشورا در پهنة گیتی نگاهی کوتاه می‌افکنیم.
1. عاشورا و امام حسین(ع) از دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان 1
عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگی‌های دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسه‌آفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کنیم.
جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی)
وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خون‌ریزی تشویق می‌‌کرد، آن‌ها می‌گفتند: چه مبلغی به ما می‌دهی؟ امّا انصارحسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
آنطون بارا (اندیشمند مسیحی)
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.
تاملاس توندون (رئیس سابق کنگرة ملّی هندوستان)
این فداکاری‌های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
فردریک جِمس
درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییر‌ناپذیرند و همچنین می‌رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
بنت الشاطی (نویسندة معروف مصری)
زینب، خواهر حسین‌بن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی‌امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ
نقش برانگیزاننده داشت.
عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری)
جنبش حسین، یکی از بی‌نظیرترین جنبش‌های تاریخی است که تاکنون در زمینة دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
چارلز دیکنز (نویسندة معروف انگلیسی)
اگر منظور حسین، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان)
هیچ نمونه‌ای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند.
ل. م. بوید
در طول قرون، افراد بشر همیشه جرئت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و به خاطر همین‌هاست که آزادی و عدالت ‌هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود. شهامت و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند، شرکت کرده‌ام، هر چند که 1300 سال از آن تاریخ گذشته است.
مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان)
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده‌ام و توجّه کافی به صفحات کربلا کرده‌ام بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند. 2
توماس کارلایل (دانشمند انگلیسی)
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آن‌ها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبه‌رو می‌شوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.3
توماس ماساریک:
اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می‌شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب، این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.4
ادوارد براون (پروفسور):
حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند. 5
واشنگتن ایرونیگ (تاریخ‌نگار امریکایی):
در زیر آفتاب سوان سرزمین خشک و در روی ریگ‌های تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.6
موریس دوکبرا:
اگر مورّخان ما حقیقت روز (عاشورا) را می‌دانستند و درک می‌کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی‌پنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین می‌دانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آن‌ها، تن به ظلم و ستم ندادن بود.7
بروکلمان کارل (خاورشناس و پژوهشگر آلمانی):
شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعة مذهب8 شیعه گردید و این مذهب، مرکز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد .
2. اثر گذاری قیام عاشورا بر جنبش‌های آزادی‌بخش جهان
قیام کربلا به صورت یک حادثه هر چند جانکاه در دل تاریخ مدفون نگشت و دیری نپائید که به یک حماسة جاویدان تبدیل شد. قیام حسینی به صورت قیام و انقلابی الگو آفرین و تاریخ ساز درآمد و الهام بخش جنبش‌های گوناگون در تاریخ گردید.
یکی از دستاوردهای مهمّ قیام کربلا، تبیین شیوه‌ای اصولی و بسیار مؤثّر در مبارزه با حکومت‌های سلطه‌گر و زورمدار بوده است. حادثة کربلا، یک قیام اسوه و یک سیرة عام برای تئوری انقلاب و یک پیام انقلابی ـ تاریخی است که برای هر عصری، پیام ویژه‌ای دارد. بر اساس ویژگی‌های شاخص نهضت امام حسین(ع)، میان جنبش‌های اسلامی در سراسر جهان اسلام، پیوند به وجود آمد و موج بیداری و انقلاب، مناطق وسیعی از جهان اسلام مانند مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان و ایران را در بر گرفت.
در بیشتر کشورهای اسلامی، ویژگی مردمی بودن روحانیّت، رسالت رهبری حرکت‌ها و جنبش‌ها را بر دوش رهبران دینی نهاد. «شاه ولی‌الله دهلوی» و فرزندش، «سیّد احمد خان هندی»، «سیّد جمال الدّین اسدآبادی»، «اقبال لاهوری»، «محمّد علی جناح»، «شیخ محمد عبده»، «شیخ عبدالرّحمان کواکبی»، «حسن البنا» و امام خمینی(ره)، نمونه‌هایی برجستة مبارزه بر ضدّ استکبار و طاغوت بر اساس نظام هدفمند انقلاب حسین بودند.
برخی از جنبش‌ها عبارتند از:
1. جنبش اسلامی شبه قارة هند
2. جنبش اسلامی در شمال آفریقا و کشورهای عربی (به ویژه مصر)
الف) جنبش سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی در مصر
ب) جنبش شیخ محمّد عبده
ج) جنبش شیخ عبدالرّحمان کواکبی
د) جنبش حسن البنا
3. جنبش‌های اسلامی ایران
الف) جنبش تنباکو
ب) جنبش مشروطیّت
ج) جنبش سردار جنگل
ه‍) قیام شیخ محمّد خیابانی
و) جنبش آیت‌الله کاشانی
ز) جنبش فدائیان اسلام
ح) جنبش آزادی ایران
ط) جنبش امام خمینی (ره)
3. برداشت نمادین هالیوود از عاشورا 10
عاشورا و حماسة پر شکوه آن پدیده‌ای است که همواره رمز و راز نیروی پنهان و آشکار شیعیان و آزادی خواهان بوده است. قدرت این رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را همیشه در حیرت و شگفتی و سردرگمی فرو برده است. از همین رو، دشمنان، به ویژه صهیونیسم جهانی بر آنند تا با شبیه‌سازی و بهره‌گیری از این واقعه، برای دنیای پوشالی و خیالی خود، جلوه‌های مقدّس و آسمانی بیافرینند. برای مثال، در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، «فرانسیس فوکویاما» کتاب پایان تاریخ خود را ارائه کرد. این کتاب در برابر کتاب برخورد تمدّن‌ها اثر «ساموئل هانتینگتون» است. فوکویاما مدّعی است که خرده تمدن‌ها و فرهنگ‌های جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده می‌شوند و رسانه‌ها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش می‌برند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمان‌سوز خواهد شد. بنابراین، برای پیش‌گیری از این جنگ باید یکی را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت می‌کند که کدخدا، امریکا است. فوکویاما می‌گوید: این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود و او با اسناد و مدارک ثابت می‌کند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند.
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» می‌گوید:
شیعه، پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرنده‌ای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادت‌طلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی می‌کند.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او می‌گوید:
این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان می‌شود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین می‌برند، بیشتر می‌شود.
وی جنگ عراق و ایران را مثال می‌زند و می‌گوید:
این‌ها فاو را تسخیر کرده‌اند، می‌روند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً می‌گیرند.
او برای دفع این خطر پیشنهاد می‌کند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید.
فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی می‌کند و می‌نویسد:
مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمی‌توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی این‌ها را به رفاه‌طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی از جامعة شیعه رخت می‌بندد... شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید.
فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر می‌گردد. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد. فوکویاما به آن‌ها توصیه می‌کند در فیلم‌هایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان می‌‌گویند، بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلم‌هایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفه‌های احساسی برنامه‌ های شهید آوینی، با همان تیپ‌ها و همان دیالوگ‌ها که شهید آوینی‌ می‌گفت.
فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه‌ در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنةکربلا، فیلم جن‌گیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود.
نکته:
در تمامی این فیلم‌ها، بر اساس نظریة فوکویاما، امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، شمر است. لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است. در بعضی از این فیلم‌ها خون سربازان آمریکایی سبز است؛ آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمان‌های شیعی. هنر پیشه‌ها تا پایان فیلم ناشناخته‌اند و همچنین تا آخر فیلم فقط نقش‌های قدسی بازی می‌کنند.
4. نقش CIA در مقابله با فرهنگ عاشورا 11
از آنجا که مرجعیّت، روحانیّت و فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی از عناصر مهمّ پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی و جنبش‌های ضدّ استعماری است، غرب تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا با سست کردن این دو، ضربة نهایی را به انقلاب اسلامی وارد کند. در همین راستا به تازگی کتابی به نام نقشه‌هایی برای جدایی مکاتب الهی در امریکا انتشار یافته که در آن گفت‌وگوی مفصّلی با «دکتر مایل برانت» ، یکی از معاونان سابق سیا (سازمان اطّلاعاتی امریکا) انجام شده است. او در این زمینه می‌گوید: «بعد از مدّت‌ها تحقیق به این نتیجه رسیدیم که قدرت رهبر مذهبی ایران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ایران تأثیر گذار بوده است. ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم که شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب اسلامی، فعّال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد که بر روی مذهب شیعه، تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات، برنامه ‌ریزی‌هایی داشته باشیم. به همین منظور چهل میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم و این پروژه در سه مرحله انجام شد. پس از نظرسنجی‌ها و جمع‌آوری اطّلاعات از سراسر جهان، به نتایج مهمّی دست یافتیم و متوجّه شدیم که قدرت مذهب شیعه در دست مراجع و روحانیّت است... این تحقیقات ما را به این نتیجه رساند که به طور مستقیم نمی‌توان با مذهب شیعه رودر رو شد و امکان پیروزی بر آن بسیار سخت است و باید پشت پرده کار کنیم. ما به جای ضرب‌المثل انگلیسی «اختلاف بینداز و حکومت کن» از سیاست «اختلاف بینداز و نابود کن» استفاده کردیم و در همین راستا، برنامه‌ریزی‌های گسترده‌ای را برای سیاست ‌های بلند‌مدت خود طرح کردیم، مانند حمایت از افرادی که با مذهب شیعه اختلاف نظر دارند و ترویج کافر بودن شیعیان به گونه‌ای که در زمان مناسب بر ضدّ آن‌ها توسط دیگر مذاهب اعلام جهاد شود. همچنین باید تبلیغات گسترده‌ای را بر ضدّ مراجع و رهبران دینی شیعه صورت دهیم تا آن‌ها مقبولیّت خود را در میان مردم از دست بدهند.
یکی دیگر از مواردی که باید روی آن کار می‌کردیم، موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت طلبی بود که هر ساله شیعیان با برگزاری مراسمی این فرهنگ را زنده نگه می‌دارند و ما تصمیم گرفتیم با حمایت‌های مالی از برخی سخنرانان و مداحان و برگزارکنندگان اصلی این گونه مراسم که افراد سودجو و شهرت طلب هستند؛ عقاید و بنیان‌های شیعه و فرهنگ شهادت‌طلبی را سست و متزلزل کنیم و مسائل انحرافی در آن به وجود آوریم، به گونه‌ای که شیعه، یک جاهلِ خرافاتی در نظر آید. در مرحلة بعد باید مطالب فراوانی بر ضدّ مراجع شیعه جمع‌آوری شده و به وسیلة مداحان و نویسندگان سودجو انتشار دهیم و تا سال 1389، مرجعیّت را که سدّ راه اصلی اهداف ما هستند، تضعیف و آنان را به دست خود شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی نابود کنیم و در نهایت تیر خلاص را بر این فرهنگ و مذهب بزنیم».
5. شهادت طلبی زنان فلسطینی 12
مکتب عاشورا، مکتب شهادت‌طلبی در راه آرمان‌های الهی است. مکتبی که جانبازی در آن ارزش محسوب می‌شود. مکتبی که عشق‌بازی در آن، برگرفته از آیات الهی است. خداوند در آیات متعدّدی، جایگاه بلند مجاهدان را بیان فرموده و با بشارت به آنان دربارة نعمت‌های اخروی و دنیوی، انگیزه‌های آنان را برای مبارزه تقویّت کرده‌ است. نمونة این آیات، آیة 74 سورة نساء، آیة 20 سورة فتح، آیة 95 سورة نساء و آیه‌های 86 تا 89 سورة توبه است. با توجّه به الگوهای فرهنگ شهادت طلبی و جهاد و مبارزه در راه حق که والاترین آن‌ها نهضت حسینی است، شهادت در راه حق و مبارزه با دشمنان اسلام به بزرگ‌ترین ارزش در جامعة فلسطین تبدیل شده است. زنان فلسطینی با بهره‌گیری از فرهنگ جهاد در راه خدا، شهادت طلبی را به عنوان راهی برای رسیدن به آرمان‌های الهی انتخاب کرده‌اند. از جمله فعّالیت‌های جهادی زنان فلسطینی، شرکت در عملیّات شهادت‌طلبانه است. زنانی که نامشان در شمار پویندگان این راه آمده است، عبارتند از:
الف) وفا ادریس
هنگامی که صهیونیست‌ها، شهر الرمله را در سال 1948 م. اشغال کردند، خانوادة وفا ادریس به اردوگاه الامعری در نزدیکی رام‌الله مهاجرت کرد. وفا در شرایط بسیار سخت اجتماعی زندگی می‌کرد و تنها فرزند خانواده بود. پیش از عملیّات استشهادی، وفا به مادر و دوستانش گفت: «شرایط بسیار دشواری است و هر لحظه ممکن است انسان به شهادت برسد.» شب فرا رسید و وفا به خانه نیامد خانوادة وفا به دنبال او گشتند. بعضی از دوستانش گفتند: « از ما خداحافظی کرد و گفت کاری می‌خواهم انجام دهم که همه شما را سرافراز خواهم کرد.» همه به جست و جوی وفا پرداختند تا این که خبر آمد وفا در خیابان یافای قدس به عملیّات استشهادی دست زده است. در این عملیّات (27/1/ 2002) دو صهیونیست کشته و یک صد نفر دیگر زخمی شدند.
ب) دارین ابوعشیه
دختری از روستای بیت وزن در نزدیکی شهر نابلس، دانشجوی رشتة اسلام‌شناسی دانشگاه البخاح و عضو انجمن اسلامی دانشجویان بود. عملیّات استشهادی ابوعشیه در پست ایست و بازرسی صهیونیست‌ها واقع در منطقة ظفه غربی در تاریخ (27/2/2002) رخ داد. مادر دارین ابوعیشه می‌گوید: «به قلبم الهام شد که عاقب دارین، شهادت است. دارین همیشه به من می‌گفت مادرم: برایم دعا کن به شهادت برسم و تو در بهشت با من باشی.»
ج) آیات الاخرس
از کارکنان اردوگاه الدهشیه در نزدیکی بیت لحم بود. وقتی که دانش‌آموزان به خانه باز می‌گشتند، آیات به دوستانشان گفت: « می‌خواهم کار مهمّی انجام دهم، ولی نمی‌توانم آن را بگویم.» آیات، وصیت‌نامة خود را به دوستش داد و به او تأکید کرد تا 24 ساعت آن را باز نکند. آیات با کیفی پر از مواد منفجره به طرف یکی از خیابان‌های قدس رفت و عملیّات شهادت‌طلبانه را انجام داد. در این عملیّات، یک صهیونیست کشته و ده‌ها نفر دیگر مجروح‌ شدند. این عملیّات در تاریخ 29/3/2002 رخ داد.
د) الهام الدسوقی
زمانی که صهیونست‌ها در آوریل 2002 به خانة آن‌ها در اردوگاه جنین حمله کردند، به عملیّات شهادت ‌طلبانه دست زد. بر اثر این عملیّات، دو افسر صهیونیست، کشته و ده نظامی اسراییلی دیگر مجروح شدند.
ه‍ ) عندلیب طقاطقه
پس از پایان جنگ جنین، لازم بود دنیا بداند که عملیّات تروریستی شارون شکست خورده است. عندلیب در آخرین خداحافظی خود با مادرش از او خواست تا برای یک خبر بسیار خوب آماده باشد. مادر عندلیب می‌گوید: «فکر کردم عصر، خواستگار برای دخترم می‌آید، ولی عندلیب اقدام به انجام عملیّات استشهادی کرده بود.» این عملیّات در تاریخ 12/4/2002 در شهر قدس انجام گرفت و هشت صهیونیست کشته و چهل نفر دیگر مجروح شدند.
و) هبه ضراغمه
از اهالی روستای طوباس از توابع اردوگاه جنین بود. وی در دانشگاه قدس در رشتة زبان انگلیسی تحصیل می‌کرد. هبه در تاریخ 19/5/2003 به شهر العفوله در فلسطین اشغالی رفت و در مرکز تجاری هکعیم به عملیّات استشهادی دست زد و سه نفر صهیونیست‌ را کشت و هفتاد نفر دیگر را مجروح ساخت.
ز) هنادی جرادات
وکیل 29 سالة فلسطینی بود. صهیونیست‌ها، برادر و نامزدش را که از مسئولان جنبش جهاد اسلامی فلسطین بودند، جلوی چشمانش به شهادت رساندند. هنادی پس از ختم قرآن برای هفتمین بار در طول عمرش، شب تا به صبح نماز خواند و از خدا خواست تا او را در مأموریتش موفّق کند. فردای آن روز به شهر حیفا رفت و وارد رستوران مکسیم شد. و با خون‌سردی غذا سفارش داد. سپس برای تسویه حساب به پای صندوق رفت. در این هنگام، دکمة کمربند انفجاری خود را فشار داد. بر اثر عملیّات استشهادی این زن فلسطینی که در 4/10/2003 رخ داد، 22 صهیونیست، کشته و 50 نفر دیگر مجروح شدند. بدین ترتیب، جرادات، نام خود را به عنوان اوّلین زن اسشتهادی در سال چهارم انتفاضه ثبت کرد.
ح) ریم الریاشی
مادر دو کودک و اوّلین بانوی استشهادی از منطقة غزّه بود. او در تاریخ 14/1/2004 در حالی که کمربند انفجاری به خود بسته بود، با دو عصا و لنگ‌لنگان از خروجی معبر ایریز در غزّه گذشت. در این هنگام، دستگاه بازرسی الکترونیکی شروع به آژیر کشیدن کرد. ریم الریاشی گفت: «در پای شکسته‌ام پلاتین نصب شده است». نظامیان اسرائیل، او را به اتاق بازرسی هدایت کردند تا با دقت بازرسی شود. ریم الریاشی نیز با فشار دکمه کمربند انفجاری، چهار نظامی رژیم صهیونیستی را به هلاکت رساند و ده نفر دیگر را مجروح ساخت.
ط) سنادر قدیح
وی از روستای عسبان در منطقه خان یونس و مادر چهار فرزند بود. زمانی که صهیونیست‌ها وارد روستای عسبان شدند تا باسم قدیح، همسر سنادر و از فرماندهان گردان‌های شهید عزّالدّین قسّام را دستگیر کنند، سنادر و باسم متوجّه شدند که نیروهای ویژة ترور صهیونیست‌ها، خانة آنان را محاصره کرده‌اند. سنادر و باسم دست به سلاح بردند، درگیری شدّت پیدا کرد. باسم از همسر خود خواست همراه با فرزندانش از خانه خارج شوند، ولی سنادر به همراه همسرش به مقاومت ادامه داد. باسم به شهادت رسید. ولی سنادر همچنان مقاومت می‌کرد. خلبان بالگرد رژیم صهیونیستی با شلیک چند فروند موشک به سمت سنگر سنادر، وی را به شهادت رساند.
ی) زینب علی ابوسالم
زینب در اردوگاه عسکر در نابلس ساکن بود. او در تاریخ 22/9/2004 به سمت مکانی رفت که تنها تعداد اندکی از آن خبر داشتند. وقتی زینب به ایستگاه اتوبوس یکی از شهرک‌های صهیونیست‌نشین واقع در قدس شرقی رسید، داخل اتوبوس صهیونیست‌ها شد و با فشار دادن دکمة انفجاری، دو نظامی صهیونست را به هلاکت رساند و شانزده نفر دیگر را نیز مجروح کرد.
________________________________________
1. فرهنگ عاشورا، صص 279 ـ 283، به نقل از: کتاب درسی که حسین به انسان‌ها آموخت، عبدالکریم هاشمی‌نژاد، ص 447؛ رهبر آزادگان و منابع دیگر.
2. بر شطی از حماسه و حضور، ص 283، به نقل از مجلة بصائر، ش 7 و 8، ویژه‌نامة محرّم، ص 25.
3. همان، ص 447.
4. همان، ص 451
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
10. متولّیان، مقالة «کربلا و بدل کاران» نشریة پویا، با تلخیص، ش 9، صص 78 ـ 81.
11. برگرفته از سخنان سیّد احمد خاتمی، نمایندة محترم مجلس خبرگان رهبری در تاریخ 16/6/1384 که در چهارمین اجلاس دورة سوم مجلس خبرگان رهبری ایراد شده است؛ مندرج در روزنامة کیهان، 3/7/1384 ، ش 18340، ص 6.
12. برگرفته از روزنامة کیهان

عاشورا و انتظار (پیوندها، تحلیل‏ها و رهیافت‏ها)

عاشورا و انتظار (پیوندها، تحلیل‏ها و رهیافت‏ها)
مهدى (عج)، ادامه حسین علیه السلام است و «انتظار» ادامه عاشورا و برآمده از آن .
مهدى (عج)، فرزند حسین علیه السلام است و فرهنگ «انتظار» برآمده از فرهنگ «عاشورا» و انتظار حسین دیگرى را کشیدن . این دو پیوندى دیرین و مستحکم با یکدیگر دارند .
یکى پشتوانه فرهنگى و زمینه ساز، براى دیگرى است;
یکى رمز «حیات شیعه‏» است و دیگرى رمز «بقاى آن‏» ;
یکى رمز «قیام و به پا خاستن شیعه‏» است و دیگرى عامل «حفظ و استمرار آن‏» ;
«مهدى‏» علیه السلام وارث عاشورا است; همچنان که «حسین‏» علیه السلام وارث پیامبران است;
عاشورا، دریچه‏اى به «انتظار» است و انتظار، تجلى آرزوها و آمال کربلا;
فرهنگ عاشورا، دستمایه اساسى و مایه شکوفایى و بالندگى منتظران مهدى (عج) در عصر انتظار است .
پیوند «عاشورا و انتظار» و «حسین و مهدى‏» ، پیوند «والد» و «ماولد» و «نور على نور» است .
انتظار، کربلایى دیگر است‏به وسعت همه جهان و مصاف حق و باطل است در زمانى دیگر; با این تفاوت که این بار، حق پیروز است و چهره باطل، براى همیشه دفن مى‏شود . انتظار همان کربلا است در وسعت همه زمین و در مقطع دیگرى از تاریخ . در این مقطع، فکرهاى رشید از هر فرقه و ملتى، گلبانگ «دعوت مهدوى‏» را - که با ساخت و فطرت انسان‏ها همگون است - لبیک مى‏گویند .
انتظار، ثمره کربلا است . بدون کربلا انتظار بى‏معنا است . یاران مهدى، همه کربلایى‏اند و در فراز و فرود تاریخ، غربال شده و آبدیده‏اند . مگر مى‏توان بى عاشورا، انتظارى دیگر داشت؟ انتظار بى عاشورا، انتظار بى‏پشتوانه است .
«عاشورا» انتظار برآورده نشده شیعه است و «انتظار» عاشوراى برآورده شده شیعه .
حرکتى جهانى و به وسعت آمال همه انسان‏هاى تاریخ، پشتوانه و عقبه‏اى مى‏خواهد به استحکام کربلا که هرگز به سردى و خاموشى نگراید . (1)
«انتظار» ادامه عاشورا، غدیر و بعثت است و «ظهور» ، روز فرج و مخرج حسین (2) و ثمره خون او که در شریان تاریخ به جوش آمده است .
«انتظار» بشارتى است‏به حق، بر همه دردها و آلام شیعه در کربلا و تاریخ .
مهدى (عج)، همان کسى است که بارى را که حسین علیه السلام در مسیر کوفه، در کربلا به زمین گذاشت; به کوفه مى‏رساند .
مهدى علیه السلام پرچم افتاده حسین علیه السلام را بر خواهد افراشت و آرمان‏هاى بلند او را تحقق خواهد بخشید .
مهدى علیه السلام، بذرى را که حسین علیه السلام در کربلا کاشت و دیگر امامان آن را بارور کردند و خودش در دوران غیبت‏به حراست آن همت گماشت، با دستان پرتوانش غرس خواهد کرد .
«انتظار و عاشورا» دو بال پرواز شیعه است ; اگر این دو نبود، چشمه «غدیر» مى‏خشکید .
این پیوندهاى روشن و گویا، از نگاه نامحرمان نیز مخفى نمانده تا آن جا که مى‏گویند: شیعه با دو نگاه همراه است: «نگاه سرخ‏» و «نگاه سبز» ; عاشورا و ظهور، با الهام از یکى «انقلاب‏» مى‏کند وبا دیگرى آن را «استمرار» مى‏بخشد . (3)
براى ما دور ماندگان از صحنه عاشورا، یک راه بیشتر نمانده و آن ثبت نام در کلاس «انتظار» و درآمدن در خیل «منتظران‏» است که حقیقت انتظار، همان در خیمه حسین علیه السلام بودن است . آنان که در کربلا چکاچک شمشیرها را نچشیدند، باید مرارت «انتظار» را به جان بخرند . «عاشورائیان‏» ، پیمان خود را به آخر بردند و «مهدویان‏» با کوله‏بار فرهنگ شهادت ، چشم انتظارند تا آن عهدى که با خدا و رسول بر پاسدارى از حرم و حریم ثار الله بسته‏اند، به انجام برسانند: «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر» (4) .
یکم . پیوندها
پیوند دو فرهنگ «عاشورا» و «انتظار» از دلایل و شواهد متعددى برخوردار است . در این جا ضمن بیان آنها، به تحلیل و رهیافت‏هاى برخاسته از آنها نیز خواهیم پرداخت . (5)
1 . مهدى علیه السلام، فرزند حسین علیه السلام
صدها روایت، در این باب وارد شده است که در آنها تاکید شده، امام مهدى علیه السلام نهمین فرزند حضرت حسین علیه السلام است: «قائم هذه الامة هو التاسع من ولدى‏» . (6)
2 . مهدى علیه السلام، خونخواه حسین علیه السلام
در روایات متعددى، وارد شده است: «القائم منا اذا قام طلب بثار الحسین‏» ; (7) «بهذا القائم انتقم منهم‏» ; (8) امام باقر (ع) در مورد آیه «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلایسرف فى القتل‏» (9) مى‏فرماید: مقصود از «من قتل مظلوما» ، حسین بن على است که مظلوم کشته شد و ما اولیاى او هستیم و قائم ما چون قیام کند، در طلب انتقام خون حسین (ع) بر مى‏آید . . . مقتول حسین (ع) و ولى او قائم (عج) است . (10)
3 . یاد حسین علیه السلام، کلام نخستین مهدى علیه السلام
آن گاه که مهدى موعود ظهور کند، بین رکن و مقام مى‏ایستد و چنین ندا مى‏دهد:

• «الا یا اهل العالم! انا الامام القائم; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین قتلوه عطشانا; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین طرحوه عریانا;
• الا یا اهل العالم! انا الصمصام المنتقم; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین طرحوه عریانا; الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین طرحوه عریانا;
الا یا اهل العالم! ان جدى الحسین سحقوه عدوانا» . (11)
4 . «یا لثارات الحسین‏» ، شعار یاران مهدى علیه السلام
فضل بن شاذان نقل مى‏کند که شعار یاران مهدى «یا لثارات الحسین‏» (اى خونخواهان حسین) است:
«ان شعار اصحاب المهدى (عج) یا لثارات الحسین علیه السلام‏» . (12)
5 . یارى حسین علیه السلام، یارى مهدى علیه السلام
حضرت سکینه (س) نقل مى‏کند: امام حسین علیه السلام شبى در کربلا، خطاب به یاران خود فرمود: «. . . و قد قال جدى رسول الله صلى الله علیه و آله: ولدى حسین یقتل بطف کربلا غریبا وحیدا عطشانا فریدا . فمن نصره فقد نصرنى و نصر ولده الحجة و لو نصرنا بلسانه فهو فى حزبنا یوم القیامة; همانا جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: فرزند من حسین در زمین کربلا، غریب و تنها، عطشان و بى کس، کشته مى‏شود . کسى که او را یارى کند، مرا و فرزندش مهدى را یارى کرده است و هر کس به زبان خود، ما را یارى کند، فرداى قیامت در حزب ما خواهد بود» . (13)
6 . یکسانى القاب حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام
القاب «ثار الله‏» ، «الوتر الموتور» و «الطرید الشرید» ، القاب مشترک حسین علیه السلام و مهدى (عج) است: «ولکن صاحب هذا الامر الطرید الشرید الموتور بابیه . .» . (14)
«السلام علیک یا باب الله و السلام علیک یا ثار الله‏» . (15)
«المترقب الخائف و الولى الناصح ، سفینة النجاة . . . و الوتر الموتور» . (16)
7 . زیارت عاشورا
زیارت عاشورا - که زیارت مخصوص امام حسین علیه السلام است - در دو قسمت، از خون خواهى حسین علیه السلام در رکاب امام مهدى (عج) خبر مى‏دهد:
«ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله‏» و «ان یرزقنى طلب ثارى [کم] مع امام هدى ظاهر ناطق بالحق منکم‏» .
8 . روز عاشورا و یاد مهدى علیه السلام
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: یکدیگر را در روز عاشورا این گونه تعزیت دهید:
«اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدى من آل محمد علیه السلام; خداوند اجر ما و شما را در صیبت‏حسین علیه السلام بزرگ گرداند و ما و شما را، از کسانى قرار دهد که به همراه ولى‏اش، امام مهدى از آل محمد علیهم السلام، طلب خون آن حضرت کرده، به خون‏خواهى او برخیزیم‏» . (17)
9 . عاشورا روز ظهور مهدى علیه السلام
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «کانى بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائما بین الرکن و المقام و بین یدیه جبرئیل ینادى . . . . (18) ; گویا قائم را مى‏بینم که روز عاشورا، روز شنبه بین رکن و مقام ایستاده و جبرئیل پیش روى او ندا مى‏کند . . .»
امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «ان القائم صلوات الله علیه ینادى باسمه لیلة ثلاث و عشرین و یقوم یوم عاشوراء یوم قتل فیه الحسین بن على (19) ; قائم - درود خدا بر او باد - در شب بیست وسوم ماه رمضان به نامش ندا مى‏شود و در روز عاشورا، روزى که حسین بن على در آن کشته شد، قیام خواهد کرد» .
10 . میلاد حسین علیه السلام و یاد مهدى علیه السلام
در توقیع مبارک امام عسکرى علیه السلام براى قاسم بن علاء همدانى آمده است که: در روز تولد امام حسین علیه السلام، این دعا را بخوان: «اللهم انى اسئلک بحق المولود فى هذا الیوم الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها . . . المعوض من قتله ان الائمة من نسله و الشفاء فى تربته و الفوز معه فى اوبته و الاوصیاء من عترته بعد قائمهم و غیبته; خداوندا! من تو را به مقام مولود این روز مى‏خوانم . او پیش از آن که به دنیا چشم بگشاید و قبل از آن که تولد یابد، وعده و خبر شهادتش داده شد . آسمان و هر کس در آن بود و زمین و هر کس بر روى آن بود، بر او گریه کرد . . . . او که در عوض شهادت او، ائمه از نسل او شدند و شفا در تربت او قرار داده شد، فوز و رستگارى با او، در روز رجوع و بازگشت او و بازگشت اوصیاء از خاندان او، بعد از قائم آنان و سپرى شدن غیبت او مى‏باشد» . (20)
11 . میلاد مهدى علیه السلام و یاد حسین علیه السلام
شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان مى‏نویسد:
با فضیلت‏ترین اعمال شب نیمه شعبان - که باعث آمرزش گناهان است - زیارت امام حسین علیه السلام مى‏باشد . هر که مى‏خواهد، روح 124 هزار پیامبر با او مصافحه کند، امام حسین علیه السلام را زیارت کند . اقل زیارت آن حضرت آن است که به بالاى بامى رود و به سمت راست و چپ نگاه کند; سپس سر به جانب آسمان بلند کند و حضرت را با این کلمات زیارت کند: «السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته‏»
در قسمت «زیارات‏» نیز مى‏نویسد: احادیث‏بسیارى در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه شعبان وارد شده است . و بس است در این باب آنچه که به چندین سند معتبر از حضرت امام زین العابدین علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام وارد شده که: هر که بخواهد با او 124 هزار پیامبر، مصافحه کنند، زیارت کند قبر ابى عبدالله الحسین علیه السلام را در نیمه شعبان . به درستى که ملائکه و ارواح پیامبران، رخصت مى‏طلبند و به زیارت آن حضرت مى‏آیند . پس خوشا به حال آن که مصافحه کند با ایشان، و ایشان مصافحه کنند با او . پنج پیامبر اولوالعزم (نوح، ابراهیم، موسى‏و عیسى علیهم السلام‏و محمد صلى الله علیه و آله) نیز با ایشان‏اند . (21)
12 . شب قدر و یاد حسین علیه السلام
شب قدر، متعلق به امام زمان علیه السلام است و در این شب یکى از اعمال مستحبى، زیارت امام حسین علیه السلام است . شیخ عباس قمى مى‏نویسد:
«بدان که احادیث در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام در ماه مبارک رمضان - خصوصا شب اول و نیمه و آخر آن و به خصوص شب قدر - بسیار است . از حضرت امام محمد تقى علیه السلام منقول است که هر که زیارت کند، امام حسین علیه السلام را در شب بیست و سوم ماه رمضان - و آن شبى است که امید ست‏شب قدر باشد و در آن شب هر امر محکمى جدا و مقدر مى‏شود - مصافحه کند با او روح 124 هزار ملک و پیغمبر که همه رخصت مى‏طلبند از خداوند در زیارت آن حضرت در این شب .
از حضرت صادق علیه السلام مروى است: چون شب قدر مى‏شود، منادى از آسمان هفتم از بطن عرش ندا مى‏کند که حق تعالى هر کسى را که به زیارت قبر حسین علیه السلام آمده، آمرزید .
و در روایت دیگر است که هر که شب قدر نزد قبر آن حضرت باشد و دو رکعت نماز بگزارد، نزد آن حضرت یا آنچه که میسر شود و از حق تعالى بهشت و پناه از آتش را بخواهد; خداوند به او بهشت و پناه از آتش را عطا فرماید . ابن قولویه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که هر که زیارت کند قبر امام حسین علیه السلام را در ماه رمضان و در راه زیارت بمیرد، حسابى نخواهد داشت و به او بگویند که بدون خوف و بیم داخل بهشت‏شو» .
13 . حسین علیه السلام در کلام مهدى علیه السلام
در دعاى ندبه آمده است: «این الطالب بدم المقتول بکربلا» و «این الحسن، این الحسین و این ابناء الحسین‏» .
و در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه آمده است: «فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محاربا و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما ; اگر زمانه مرا به تاخیر انداخت و مقدورات از یاریت‏بازم داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت‏بجنگم، ولى از بام تا شام در یاد تو سرشک غم از دیده مى‏بارم و به جاى اشک خون مى‏گریم .» . (22)
14 . زیارت حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام در عیدها
در عیدهاى اسلامى فطر، قربان و غدیر; زیارت این دو امام، وارد شده است . (23)
15 . کوفه، پایگاه مشترک حسین علیه السلام ، مهدى علیه السلام
امام حسین علیه السلام از مکه به سمت کوفه رفت و حضرت مهدى علیه السلام از مکه به سوى کوفه خواهد رفت و مقر حکومت‏خود را در کوفه قرار خواهد داد; یعنى، راه نیمه سیدالشهدا علیه السلام را به پایان خواهد رساند . (24)
16 . فرشتگان یاور حسین علیه السلام، یاوران مهدى علیه السلام
شیخ صدوق از امام رضا علیه السلام نقل مى‏کند:
«و لقد نزل الى الارض من الملائکة اربعة آلاف لنصره فوجدوه قد قتل فهم عند قبره شعث غبر الى ان یقوم القائم فیکونون من انصاره و شعارهم یا لثارات الحسین; (25) به تحقیق چهار هزار فرشته براى نصرت و یارى حسین [ علیه السلام] به زمین فرود آمدند . آنان هنگامى که نازل شدند، دیدند حسین [ علیه السلام] کشته شده است، از این رو، ژولیده و غبارآلود در نزد قبر آن حضرت، اقامت کردند و همچنان هستند تا این که قائم، قیام کند و آنان از یاوران و سپاه آن حضرت خواهند بود و شعارشان یا لثارات الحسین است‏» .
17 . رجعت‏حسین علیه السلام در دولت مهدى علیه السلام
امام محمد باقر علیه السلام مى‏فرمایند: امام حسین علیه السلام شب عاشورا به اصحابش فرمود: «. . . فابشروا بالجنة، فوالله انما نمکث ماشاء الله تعالى بعد ما یجرى علینا، ثم یخرجنا الله و ایاکم حین یظهر قائمنا فینتقم من الظالمین، و انا و انتم نشاهدهم فى السلاسل و الاغلال و انواع العذاب و النکال . . . ; بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم که بعد از آنچه بر ما جارى شود، مکث‏خواهیم کرد آن قدر که خداى تعالى خواسته باشد، پس بیرون مى‏آورد ما و شما را در آن هنگامى که قائم ما ظاهر شود، پس انتقام خواهد کشید از ظالمان، و ما و شما مشاهده خواهیم کرد ایشان را در سلاسل و اغلال و گرفتار به انواع عذاب و نکال . . .» (26)
و امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، دوباره از «رجعت‏» خود سخن گفته، مى‏فرماید: «من اولین کسى خواهم بود که زمین شکافته مى‏شود و رجعت مى‏کنم‏» . (27)
18 . حسین علیه السلام در سوگ مهدى علیه السلام
امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه «ثم رددنا لکم الکرة علیهم‏» (28) مى‏فرماید: «مقصود زنده شدن دوباره امام حسین علیه السلام و هفتاد تن از اصحابش در عصر امام زمان است; در حالى که کلاه‏خودهایى طلایى بر سر دارند و به مردم، رجعت و زنده شدن دوباره حضرت حسین علیه السلام را اطلاع مى‏دهند تا مؤمنان به شک و شبهه نیفتند» .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «حسین علیه السلام با اصحابش مى‏آیند و هفتاد پیامبر آنان را همراهى مى‏کنند; چنان که همراه موسى علیه السلام هفتاد نفر فرستاده شدند . آن‏گاه حضرت قائم علیه السلام انگشتر را به وى مى‏سپارد و امام حسین علیه السلام غسل و کفن، حنوط و دفن حضرت قائم را بر عهده مى‏گیرد» . (29)
19 . مهدى علیه السلام و زنده نگه‏داشتن یاد عاشورا
در این باب، داستان‏هاى متعددى است که از میان آنها، داستان علامه بحرالعلوم (30) ، گواه خوبى بر عشق و علاقه وافر حضرت حجت علیه السلام به عزادارى و زنده نگه داشتن یاد عاشورا و شهداى کربلا است .
20 . مهدى علیه السلام و سفارش به زیارت عاشورا
محدث نورى (ره) حکایت‏سید رشتى را چنین نقل مى‏کند که حضرت به سید دستور خواندن نافله (خصوصا نافله شب)، زیارت جامعه و زیارت عاشورا را مى‏دهد و بعد از آن مى‏فرماید: شما چرا نافله نمى‏خوانید؟ نافله، نافله، نافله! شما چرا عاشورا نمى‏خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا! و بعد فرمود: شما چرا جامعه نمى‏خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه! (31)
21 . مهدى علیه السلام در سوگ حسین علیه السلام
علامه امینى (ره) در الغدیر (32) مى‏گوید: در میان اصحاب ما مشهور است که در هر مجلسى قصیده ابن عرندس خوانده شود، موجب تشریف فرمایى حضرت بقیة الله - روحى له الفداه - به آن مجلس مى‏شود . ما براى تیمن و تبرک چند بیت این قصیده را ذکر مى‏کنیم .

• ا یقتل ظمآنا حسین بکربلا و والده الساقى على الحوض فى غد فوالهف نفسى للحسین و ما جنى علیه غداة الطف فى حربه الشمر
• و فى کل عضو من انامله بحر و فاطمة ماء الفرات لها مهر علیه غداة الطف فى حربه الشمر علیه غداة الطف فى حربه الشمر
22 . مصیبت‏حسین علیه السلام و تعجیل در فرج
صاحب مکیال المکارم مى‏گوید: یکى از دوستان صالحم برایم نقل کرد که مولایمان حضرت حجت علیه السلام را در خواب دیدار کرده بود و حضرتش سخنى فرموده بود که مضمونش این است: «انى لادعوا لمؤمن یذکر مصیبة جدى الشهید، ثم یدعو لى بتعجیل الفرج و التایید; همانا من براى هر شیعه‏اى که مصیبت جد شهیدم را یاد کند و سپس براى تعجیل فرج و تایید [امر من] دعا کند، من [نیز] براى او دعا خواهم کرد» . (33)
23 . سختى مصیبت
مصیبت‏حسین علیه السلام سخت‏ترین مصیبت‏ها است:
«. . . فرزند تو به مصیبتى گرفتار مى‏شود که مصیبت‏ها در کنار آن کوچک خواهد بود» (34) .
«لا یوم کیومک یا اباعبدالله‏» (35) .
مهدى (ع) نیز مصیبتش طولانى و محنتش شدید است . او شاهد همه رنج‏ها و مصیبت‏هایى است که بر تمامى انسان‏ها و فرد فرد شیعیانش وارد مى‏شود:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم . . . ; (36) ما در رسیدگى و سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‏ایم .»
24 . اصلاح‏گرى
امام حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام دو اصلاح‏گر سترگ‏اند . حسین علیه السلام مى‏گوید: «انما خرجت لطلب الاصلاح‏» .
در مورد مهدى نیز آمده است: «لیصلح الامة بعد فسادها (37) ; خداوند به وسیله حضرت مهدى علیه السلام این امت را پس از آن‏که تباه شده‏اند، اصلاح مى‏کند» .
25 . بیعت نکردن با طاغوت
امام حسین علیه السلام مى‏فرماید: «لا والله لا اعطیکم اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; نه به خدا قسم دستم را از روى خوارى و ذلت‏به شما ندهم و مانند بردگان فرار نمى‏کنم .»
مهدى علیه السلام نیز بیعت هیچ طاغوتى را به گردن ندارد .
«ما منا احد الا و یقع فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه الا القائم . . . لئلا یکون لاحد فى عنقه بیعة اذا خرج ذاک التاسع من ولد اخى الحسین; (38) هر کدام از ما (اهل بیت علیهم السلام) در زمان خود بیعت‏حاکمان و طاغوت‏هاى زمان را (از روى تقیه) به عهده داریم، مگر قائم . . . تا هنگامى که قیام مى‏کند بر گردنش یعت‏حاکمى نباشد او نهمین فرزند برادرم حسین است .»
26 . آرزوى شهادت در رکاب حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام
دو آرزو در روایات ما مطلوب است; یکى بودن در کربلا و شهادت در رکاب حسین و دیگرى فیض جهاد و شهادت در رکاب امام مهدى علیه السلام:
«یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزا عظیما» (39) .
«اللهم انى اجدد له فى صبیحة یومى هذا . . . و اجعلنى من انصاره . . . و المستشهدین بین یدیه . . . فاخرجنى من قبرى مؤتزرا کفنى شاهرا سیفى . . .» (40) .
دوم . تحلیل‏ها
1 . عاشورا، پشتوانه فرهنگى انتظار
فرهنگ «عاشورا» ، زمینه‏ساز فرهنگ «انتظار» است . «انتظار» ادامه عاشورا است و چشم به راه حسین دیگرى نشستن در کربلایى به وسعت جهان .
فرهنگ «عاشورا» آن چنان در روح انسان‏ها، رسوخ کرده و آتش عشقش، شراره‏اى در دل‏ها انداخته که بدون تردید، مؤثرترین و پایدارترین عنصر فرهنگ‏ساز، براى شیعیان و تمامى انسان‏هاى آزاده عالم است . به گفته امام راحل (ره): «ما هر چه داریم از محرم و صفر داریم‏» .
2 . اشتراک در اهداف
هدف مهدى علیه السلام، نجات انسان‏ها از بردگى فکرى و برداشتن زنجیرهاى اسارت از آنان است .
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل; هنگامى که قائم قیام کند، هر آینه باطل از بین مى‏رود» . (41)
هدف امام حسین علیه السلام نیز در زیارت «اربعین‏» چنین بیان شده است:
«و بذل مهجة فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضالة; خون خود را تقدیم تو کرد، تا انسان‏ها را از نادانى و گمراهى رهایى بخشد» .
پس هدف هر دو، احیاى دین و جلوگیرى از انحطاط ارزش‏ها است .
3 . مشابهت در زمانه
حسین علیه السلام زمانه خود را چنین توصیف مى‏کند: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الهوى لایترک عنه; آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل خوددارى نمى‏گردد» ، (42) «فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت; همانا در شرایطى هستیم که سنت پیامبر، از بین رفته و بدعت‏ها زنده شده است‏» . «و على الاسلام السلام اذا قد بلیت الامة براع مثل یزید; اگر حاکم امت، فردى همچون یزید باشد، پس باید فاتحه اسلام را خواند».
زمانه مهدى علیه السلام نیز چنین است: «یعطف الهوى على الهدى، اذا عطفوا الهدى على الهوى و یعطف الراى على القرآن، اذا عطفوا القرآن على الراى . . . و یحیى میت الکتاب والسنة; چون مهدى قیام کند، خواهش‏هاى نفسانى را به هدایت آسمانى، باز گرداند; پس از آنکه رستگارى را به هواى نفس بازگردانده باشند . آرا و افکار را پیرو قرآن کند، پس از آنکه قرآن را تابع راى خود گردانده باشند . . . پس مهدى به شما نشان خواهد داد که روش عادلانه در حکومت، چگونه است و آنچه را که از کتاب و سنت متروک مانده، زنده خواهد ساخت‏» . (43)
زمانه مهدى علیه السلام و حسین علیه السلام، در انحراف فکرى، فساد اجتماعى، رواج بى‏دینى و بدعت در سطح جهانى، مشابه یکدیگر است .
مشابهت در زمانه، ابعاد متعددى دارد; از تبلیغات جبهه باطل گرفته تا حاکمیت‏خلفاى جور و غربت دین در عرصه زندگى و جامعه . تبلیغات بنى‏امیه و معاویه علیه اهل بیت علیهم السلام و امام حسین علیه السلام (44) ، شباهت زیادى به تبلیغات کشورهاى استکبارى و صهیونیست‏ها، علیه ایران اسلامى دارد .
4 . مشابهت در یاران
یاران حسین علیه السلام بهترین یاران و فدایى او بودند . آنان از معرفت، محبت، اطاعت و تسلیم نسبت‏به امام خود و سبقت در اجراى خواسته‏ها و فرامین او برخوردارند و در عبادت، صداقت، اخلاص و شجاعت‏یگانه دوران بودند .
یاران مهدى علیه السلام نیز چنین‏اند: «هم اطوع له من الامة لسیدها; آنها مطیع‏تر از کنیز نسبت‏به مولاى خود هستند» . (45)
«کدادون جاحدون فى طاعته; (46) یاران مهدى (عج) در فرمانبردارى از حضرتش، بسیار کوشا و مصمم‏اند» .
«لهم یسبهم الاولون و لایدرکهم الآخرون; (47) آنان [در شایستگى‏ها و امتیازات بر اوج رفیعى‏اند] نه از نسل‏هاى گذشته، کسى از آنان پیشى گرفته و نه از آیندگان، کسى به مقام والاى آنان مى‏رسد» .
«رهبان باللیل لیوث بالنهار، کان قلوبهم زبر الحدید; عابدان شب و شیران روزند، [در شجاعت] قلوبشان همچون پاره‏هاى آهن است‏» . (48)
5 . ضرورت درگیرى و نبرد
درگیرى بین حق و باطل، ایمان و کفر، یک ضرورت است; چون حقیقت «ایمان‏» ، حرکت و رویش و خصلت «کفر» ایستادگى و ماندگى است .
ساده اندیشى است اگر گمان شود، مسائل و مشکلات، تنها با گفت‏وگو حل مى‏شود . باید به فکر پس از گفت‏وگو هم بود که اگر زیر بار حق نرفتند و یا خواستند بر ظلم خود باقى بمانند، چه باید کرد؟ پس از گفت‏وگو و دو گروه شدن، مخاصمه و درگیرى هم هست‏یا نه؟ «فاذا هم فریقان یختصمون . . .» (49) . به راستى آیا مشکل اسرائیل و فلسطین، با گفت‏وگو حل مى‏شود؟ آیا آمریکا باگفت‏وگو حاضر است، از خوى استکبارى خود دست‏بردارد؟
نبرد حسین علیه السلام و یزید، جنگ مهدى علیه السلام و مستکبران، نبرد حق و باطل است; یکى در محدوده کربلا و دیگرى در وسعت همه زمین .
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «لیس شانه الا السیف; (50) او فقط شمشیر را مى‏شناسد» .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «یکفون سیوفهم حتى یرضى الله عزوجل; (51) [یاران قائم شمشیرهاى خویش را بر زمین نمى‏نهند تا این که خداى عزوجل راضى شود» .
6 . منتظران مهدى علیه السلام، پرورش یافتگان مکتب عاشورا
یاران مهدى علیه السلام، همه عاشورایى‏اند و در مکتب حسین علیه السلام پرورش یافته و بالیده‏اند .
کسانى مى‏توانند در رکاب مهدى علیه السلام باشند و امام حق را یارى رسانند که در مکتب «عاشورا» آبدیده شده و معیار جنگ و صلح را از او آموخته باشند که حسین علیه السلام خود معیار سلم و حرب و تولا و تبرا است.
7 . سختى و مشکلات راه
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «قیام امام زمان علیه السلام نشانه هایى دارد» . راوى پرسید: آنها چیستند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «ذلک قول الله عزوجل و لنبلونکم بشى‏ء من الخوف و الجوع (52) لو قد خرج قائمنا، لم یکن الا العلق و العرق و القوم على السروج; (53) این سخن خداوند است که «شما را با گرسنگى و ترس آزمایش مى‏کند» ; هنگامى که قائم ما قیام کند، خون است و عرق ریختن و سوار بر مرکب‏ها بودن در میدان‏هاى مبارزه‏» .
8 . پیوستن و جدا شدن یاران
به کاروان حسین علیه السلام کسانى پیوستند که امید پیوستنشان نبود، همچون زهیر و حر که یکى عثمانى بود و در صفین بر علیه على علیه السلام شمشیر زده و دیگرى فرمانده سپاه عمر سعد بود . و کسانى به بهانه‏هاى واهى نپیوستند، همچون طرماح بن عدى و یا پیوستند و جدا شدند و سعادت شهادت در کنار حسین علیه السلام را نداشتند; چه آنانى که در میانه راه جدا شدند و چه آنانى که در کربلا، از میدان معرکه گریختند .
در مورد یاران مهدى علیه السلام نیز داریم:
قال الصادق علیه السلام: «اذا خرج القائم یخرج من هذا الامر من کان یرى انه من اهله و دخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر; (54) هنگامى که قائم قیام کند از امر [ولایت] او کسانى بیرون مى‏روند که همواره چنین به نظر مى‏رسید از یاران او باشند . و به امر [ولایت] او در مى‏آیند آنانى که شبیه خورشید پرستان و ماه پرستانند .»
در مورد یهودیان جزیرة‏العرب، نیز داریم که منتظر آمدن پیامبر بودند . اما وقتى آمد، به او کافر شدند . «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به‏» (55) از حسین نیز تقاضا کردند که بیاید و نامه‏ها نوشتند، اما هنگامى که آمد، به او پشت کردند و خون او را ریختند .
9 . الهام پذیرى هر دو فرهنگ
حسین علیه السلام با شهادت خود، پایه گذار فرهنگ شهادت شد و این فرهنگ، آن چنان در فرهنگ مسلمین ریشه دواند و در دلها جا باز کرد که به عنوان الگو، سرآغاز بسیارى از حرکتها و قیامهاى حق طلبانه در سرزمین پهناور اسلامى بر علیه خلفا و حاکمان ستمگر، شد . در عراق; بصره و کوفه (سلیمان بن صرد، مختار، زید بن على)، در حجاز; مدینه و مکه، در خراسان (یحیى بن زید) (56) . و هنوز هم همه عدالت‏خواهان و مردان تاریخ، مى‏گویند باید پا جاى پاى حسین و شهداى کربلا گذاشت (گاندى .)
انتظار نیز به عنوان یکى از بزرگترین، قوى‏ترین و انگیزه سازترین آرمان‏هاى انسانى، نقش بى بدیلى در از بین بردن یاس و ناامیدى و پیروزى نهایى مظلومان بر مستکبران دارد «و نریدان نمن . . . و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین‏» . همچنان که مى‏تواند به عنوان یک راهبرد اساسى و کلیدى در تمامى ابعاد سیاسى - اجتماعى، تربیتى و فکرى یک جامعه تاثیر گذار باشد . از طرف دیگر منتظر ظهور مصلح، خود باید صالح باشد .
امام صادق علیه السلام فرمود: «ان لنا دولة یجى‏ء بها الله اذا شاء ثم قال: من سره ان یکون من اصحاب القائم علیه السلام فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر; (57 ) ما دولت و حکومتى داریم و خداوند، هرگاه بخواهد این دولت ظهور خواهد کرد و اگر کسى خوشحال و خشنود مى‏شود که از یاران مهدى علیه السلام باشد; پس منتظر باشد و در حال انتظار، اهل ورع و اجتناب از گناهان و اهل محاسن و مکارم اخلاق باشد» .
«یخرج اناس من المشرق و یوطئون للمهدى سلطانه; گروهى از مشرق زمین به پا خاسته و زمینه ساز حکومت امام مهدى علیه السلام مى‏شوند» .
10 . زوال دولت‏هاى باطل
حسین علیه السلام، با شهادت خود، باعث رسوایى و در نتیجه نابودى دولت‏بنى امیه شد . مهدى علیه السلام نیز با ظهور خود، باعث رسوایى و تزلزل تمامى دولت‏هاى مستکبر، خواهد شد:
«اذا قام القائم ذهب دولة الباطل; (58) هنگامى که قائم قیام کند، هر ولت‏باطلى از بین مى‏رود» .
در دعاى ندبه، ندا سر مى‏دهیم:
«این قاصم شوکة المعتدین؟ این هادم ابنیة الشرک و النفاق؟ این مبید اهل الفسوق و العصیان و الطغیان؟ . . . ; (59) کجا است درهم شکننده شوکت متجاوزان؟ کجا است ویران کننده بناهاى شرک و نفاق؟ کجا است نابودکننده اهل نادرستى و عصیان و طغیان؟ . . .» .
در روایات نیز آمده است:
«و لایکون ملک الا للاسلام; (60) در آن روز حکومتى جز حکومت اسلام، نخواهد بود» .
«یبلغ سلطانه المشرق و المغرب; (61) دولت مهدى (عج) شرق و غرب جهان را فرا گیرد» .
«اذا قام القائم لایبقى ارض الا نودى فیها شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله; (62) هنگامى که مهدى (عج) قیام کند زمینى باقى نمى‏ماند مگر آن که گلبانگ توحید و رسالت پیامبر در آن بلند گردد» .
11 . تکیه بر سنت‏هاى الهى
سنت‏خداوند چنین است که تا تحولى در وجود انسان‏ها پدید نیاید، وضعیت جامعه و اجتماع آنان، دگرگون نخواهد شد: «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏» (63) و سنت‏هاى الهى تخلف‏ناپذیر است: «ولن تجد لسنة الله تبدیلا» . (64)
ظهور مهدى علیه السلام زمینه‏هاى مردمى و عده و عده‏اى را مى‏طلبد که باید فراهم شود و این به عهده ما است; گرچه اگر ما کارى نکنیم، ظلم فراگیر و باطل خود زمینه ساز عدالت و حق خواهد بود; چون باطل رفتنى است: «قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» . (65)
البته این بدان معنا نیست که از امدادهاى غیبى و معجزات استفاده نمى‏شود; بلکه امدادهاى غیبى نیز از سنت‏هاى الهى است . و فرآیند خاص خود را دارد . به شهادت قرآن، پس از به کار گرفتن تمامى استعدادها، تلاش‏ها، تحمل سختى‏ها و شداید و طلب و درخواست انسان‏ها، امداد و عنایت الهى فرا خواهد رسید: «ان تنصرالله ینصرکم‏» (66) و «. . . ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباساء والضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا معه متى نصر الله الا ان نصر الله قریب‏» (67) .
از شرایط اساسى ظهور حضرت حجت زمینه‏هاى مردمى است:
«ان المهدى لایخرج حتى تقتل النفس الزکیة . . . فاتى الناس المهدى فزفوه کما تزف العروس‏» . (68)
«. . . انه لایخرج حتى لایکون غائب احب الى الناس منه مما یلقون من الشر» . (69)
12 . نقش زنان
نقش زنان، در هیچ حرکتى از حرکت‏هاى اسلامى و شیعى - از صدر اسلام تاکنون - به اهمیت و برجستگى نقش زن در قیام «عاشورا» نبوده است .
«عاشورا» تنها صحنه‏اى است که در آن «زن‏» ، در متن قرارداد و نه حاشیه و نقش زن شیعى در آن، پررنگ و پرحضور است و شاید یکى از رمزهاى جاودانگى آن همین باشد . نقش «زینب‏» ، این شیرزن دریادل کربلا و همسر و دختران امام حسین علیه السلام - به عنوان پیام‏آوران واقعه عاشورا - از جایگاه خاصى برخوردار است . نقش ام وهب، دلهم (زن زهیر)، طوعه، مارى (70) و حتى زنان قبیله بنى همدان (71) ، غیر قابل کتمان است .
مرحوم حاج شیخ ملاسلطان على تبریزى - که از جمله عابدان و زاهدان بود - در عالم رؤیا خدمت امام زمان علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا این که فرمودید: «فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما» صحیح است؟ فرمود: آرى، صحیح است .
عرض کردم: آن کدام مصیبت است که به جاى اشک، خون گریه مى‏کردید؟ آیا مصیبت‏حضرت على اکبر است؟
حضرت فرمود: اگر على اکبر هم بود، در این مصیبت‏خون مى‏گریست .
- آیا مصیبت‏حضرت عباس است؟
- اگر عباس هم بود، در این مصیبت‏خون مى‏گریست .
- آیا مصیبت‏حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟
- اگر سیدالشهدا علیه السلام هم بود، در این مصیبت‏خون مى‏گریست .
- پس کدام مصیبت است؟
- مصیبت اسیرى زینب . (72)
در قیام حضرت مهدى علیه السلام نیز چنین است و زنان از جایگاه ویژه‏اى برخوردار خواهند بود . نقش زن در عصر ظهور، همچون نقش مدعیان امروز و طرفداران حقوق زن نیست که او را تا سرحد یک کالا و وسیله‏اى براى لذت‏طلبى و عیاشى تنزل داده‏اند .
جابربن یزید جعفى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند:
و یجى‏ء والله ثلاث ماة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امراة یجتمعون بمکة على غیر میعاد قزعا کقزع الخریف; (73) به خدا سوگند 313 نفر مى‏آیند که پنجاه تن از آنان زن هستند که بدون هیچ قرار قبلى، در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد» .
ام سلمه نیز از پیامبر صلى الله علیه و آله چنین روایت کرده است: «یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس الیه کالطیر الوارد المتفرقة حتى یجتمع الیه ثلاث ماة و اربعة عشر رجلا فیه نسوة فیظهر على کل جبار و ابن جبار (74) ; در آن هنگام پناهنده‏اى به حرم امن الهى پناه مى‏آورد و مردم همانند کبوترانى که از چهار سمت‏به یک سو هجوم مى‏برند به سوى او جمع مى‏شوند تا این که در نزد آن حضرت سیصد و چهارده نفر گرد آمده که برخى از آنان زن مى‏باشند که بر هر ستمگر و ستمگر زاده‏اى پیروز مى‏شوند» .
13 . دشوارى حفظ دین
در دوران امام حسین علیه السلام بر اساس بدعت‏هاى خلفا و تبلیغات بنى امیه، دین بى ارزش و بازار دنیا پررونق بود: «الناس عبید الدنیا و الدین على السنتهم ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان مى‏باشد، مادامى که زندگى دنیاى آنها تامین شود . اما همین که در بوته امتحان قرار گرفتند، دین داران کم خواهند بود» . (75)
اگر نبود حسین علیه السلام - این خط روشن ولایت و وارث پیامبران - چراغ دین، آخرین کورسوهاى خود را مى‏زد.
در عصر انتظار نیز حفظ دین، از سخت‏ترین کارها است . امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: «ان لصاحب هذا الامر غیبة، المتمسک فیها بدینه کالخارط لشوک القتاد بیده - ثم اوما ابوعبدالله علیه السلام بیده هکذا . قال: فایکم تمسک شوک القتاد - ثم اطوق ملیا ثم قال: ان لصاحب هذا الامر غیبة فلیتق الله عبد عند غیبته و لیتمسک بدینه; (76)
براى صاحب این امر (حضرت مهدى علیه السلام) غیبتى خواهد بود . هر کس در روزگار غیبت او دین خود را حفظ کند، مانند کسى است که تیغ‏هاى تیزگیاه قتاد را با دستش صاف و هموار سازد; سپس حضرت با دست [مبارک] خویش اشاره فرمود که چگونه با دست، تیغ‏هاى قتاد را باید هموار ساخت . آنگاه افزود: کدام یک از شما تا به حال توانسته است، خارهاى خنجرگونه قتاد را به دست‏بگیرد؟
سپس حضرت سر به زیر افکند و مدتى سکوت کرد; آن گاه افزود: براى صاحب این امر، غیبتى است که در روزگار دشوار غیبت، هر بنده خدایى باید تقوا پیشه کند و دینش را حفظ نماید» .
در روایتى دیگر، آمده است:
«من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه الله اجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد; (77) کسى که در روزگار قائم ما، در امر ولایت ما ثابت قدم و استوار باقى بماند و نلغزد، چنان است که خداوند پاداش هزارشهید مانند شهداى جنگ‏هاى بدر و احد به آنان عطا مى‏فرماید» . 
امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «یاتى على الناس زمان یغیب عنهم امامهم . فیا طوبى للثابتین على امرنا فى ذلک الزمان; (78)
روزگارى بر مردم خواهد آمد که امام و پیشواى ایشان از [چشم] آنان غایب و پنهان مى‏گردد . پس خوشا بر احوال کسانى که در آن زمان (غیبت در امر ولایت) ثابت قدم و استوار مى‏مانند» .
حضرت در ادامه، فضایل فراوانى براى کسانى که دین خود را حفظ مى‏کنند، بیان مى‏دارد که این فضایل زیاد، به جهت‏سنگینى و عظمت کار آنان است .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اللهم لقنى اخوانى، مرتین . . . لاحدهم اشد بقیة على دینه من خرط القتاد فى اللیلة الظلماء او کالقابض على جمر الغضاء، اولئک مصابیح الدجى ینجیهم الله من کل فتنة غبراء مظلمة; (79)
بارالها! مرا به دیدار برادرانم نایل گردان . . . هر یک از ایشان در پایدارى و استوارى در دین، از کسى که در دل تیره شب، شاخه پرتیغ گیاه قتاد را، با کف دست صاف و هموار مى‏سازد، پایدارتر است; یا همانند کسى که صبورانه پاره آتشى را بر دست گیرد و در آن حال در دین خویش استوار باشد . آرى، ایشان چراغ‏هاى هدایت [در شب تاریک و دیجور] هستند . خداوند ایشان را از هر فتنه تیره و تار رهایى مى‏بخشد» .
14 . سازش ناپذیرى
حسین علیه السلام در رد درخواست‏یزید بر بیعت، با قاطعیت مى‏گوید: «مثلى لایبایع مثله‏» ; (80) حضرت مهدى علیه السلام نیز با هیچ‏کس سر سازش ندارد . امام باقر و صادق علیهما السلام مى‏فرمایند: «لیس شانه الا السیف; او فقط شمشیر را مى‏شناسد» (81) ، «یقتل اعداء الله حتى یرضى الله; دشمنان خدا را مى‏کشد تا خدا راضى گردد» . (82)
15 . تلاش جهت جذب و نیروسازى
حسین علیه السلام، مدام به فکر جذب نیرو و تربیت و سازندگى بود . و با نامه به شهرهاى مختلف و سفرهاى خود و با زندگى ساده و انفاق‏هاى خود، سعى در جذب و تالیف قلوب و تربیت و پرورش آنان داشت . او دو سال پیش از مردن معاویه، در «منا» ، جمعى بالغ بر هزار نفر از صحابه و تابعان را گرد آورد و تمامى فضایل اهل بیت را به همراه ویژگى‏هاى دشمنان آنان، از قرآن بر آنان خواند .
آن حضرت در دوره یزید، در سفر خود از مکه به کربلا، از سیاست جذب نیرو چشم نپوشید و افرادى همچون زهیر و حر را جذب نمود .
مهدى علیه السلام فرزند حسین علیه السلام نیز در میان ما و در حال تلاش و نیروسازى است و لحظه‏اى از این مهم غافل نیست:
«ان یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقه، صاحب هذا الامر یتردد بینهم و یمشى فى اسواقهم و یطا فرشهم و لایعرفونه حتى یاذن الله له ان یعرفهم نفسه; (83) صاحب این امر . . . در میان آنان راه مى‏رود، در بازارهایشان رفت و آمد مى‏کند . روى فرش‏هایشان گام برمى‏دارد; ولى او را نمى‏شناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفى کند .
در جلد دوم موسوعه امام مهدى (تالیف شهید محمد صدر) داستان‏هایى شنیدنى و موثق در این باره آمده است.
15 . انتظار
پیامبر صلى الله علیه و آله از خیلى پیش‏ترها، خبر شهادت امام حسین علیه السلام را داده بود . امام على علیه السلام نیز مى‏فرمود: «هیهنا مناخ رکاب و مصارع عشاق‏» . این اخبار تا آن جا بود که کسانى، از مدت‏ها پیش در منطقه کربلا اقامت گزیده و منتظر یارى فرزند رسول خدا بودند و سرانجام به آرزوى خود رسیدند . (84)
پیامبر صلى الله علیه و آله و تمامى ائمه علیهم السلام، بشارت ظهور مهدى علیه السلام و دولت کریمه او را داده‏اند و باید منتظر بود که: «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» .
16 . طلب یارى
فریاد استنصار و طلب یارى حسین علیه السلام، هنوز هم از رواق تاریخ به گوش مى‏رسد: «هل من ناصر ینصرنى; هل من مغیث‏یغیثنا; هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله‏» .
فریاد استنصار مهدى علیه السلام، نیز همواره بلند است . آیا کسى هست که مهدى آل محمد را یارى کند؟ آیا کسى هست عشق مرا در دل‏ها زنده کند؟ و انسان‏هاى بریده از مرا، با من پیوند زند؟
مى‏گویند با شنیدن فریاد «هل من ناصر حسینى‏» ، گهواره على اصغر تکان خورد! آیا با شنیدن «هل من ناصر مهدوى‏» نیز، دلى هست که بلرزد و با امامش عهد و پیمانى ببندد و به کمک او برخیزد؟ آن هم در این عصر وانفسا؟ !
«او در روز ظهور خود به دیوار کعبه تکیه داده بانگ بر مى‏دارد: «اى مردم! ما از خداوند یارى مى‏جوییم . هر که مى‏خواهد ما را اجابت کند . . . از شما مى‏خواهم که به حق خدا و به حق رسول خدا و به حق خودم بر شما - که حق قرابت رسول‏الله (ص) مى‏باشد - ما را کمک کنید و کسانى را که به ما ظلم مى‏کنند، از ما بازدارید که ما را ترسانده و بر ما ظلم کرده‏اند . از شهر و فرزندانمان جدا کرده، بر ما ستم روا داشتند و شوریدند . اهل باطل حقمان را گرفته، بر ما افترا بستند . خدا را درباره ما در نظر آورید! ما را تنها نگذاشته، خوارمان نکنید . یاریمان کنید که خداوند شما را یارى مى‏کند» . (85)
17 . تدبیر و مدیریت
مدیریت‏حسین علیه السلام، مدیریتى بى‏نظیر است . این‏که جماعتى اندک در برابر سپاهى سى هزار نفرى، از پگاه صبح تا هنگام عصر مقاومت کنند; حکایت از مدیریت عالى و تدبیر بلند حسین (ع) دارد . او با تشکیل میمنه و میسره و علمدار و قرار گرفتن خود در قلب سپاه، به عنوان فرمانده و قرار دادن خیمه‏ها در جایگاهى مناسب - به طورى که پشت آن نهرى خشک‏شده باشد - و ریختن نى و هیزم در آن و آتش زدن آنها در فرصتى مناسب و خیمه‏ها را در کنار هم بستن و . . . به طورى که دشمن نتواند آنها را محاصره کند و تنها از روبه‏رو با آنها بجنگد، نشان داد که از تدبیر و مدیریتى بى‏نظیر برخوردار است . امام با تسلطى شگرف تمامى صحنه‏ها را زیر نظر داشت و هم‏چون یک فرمانده پیروز تا آخرین لحظه، ذره‏اى ترس و واهمه به خود راه نداد . او در شب عاشورا از تمام منطقه نبرد، بازدید کرد و با گفت‏وگوى با اصحاب و اهل حرم همه آنان را به آمادگى و وسعت رسانید و خود و اهل‏بیت و اصحابش، با عبادت و دعا شب را به صبح رساندند . کسانى که صبح پرکارى دارند، باید شب‏ها را به پا خیزند و با خالق خود به راز و نیاز بپردازند .
«یا ایها المزمل قم اللیل . . . ان لک فى النهار سبحا طویلا» (86)
مهدى علیه السلام نیز در مدیریت و تدبیر، همچون جد بزرگوار خود حسین (ع) است . تشکیل یک حکومت جهانى و اداره همه انسان‏ها مدیریتى مى‏خواهد سترگ، به ظمت‏سینه مهدى (ع) که: آلة الریاسة سعة الصدر .
سوم . رهیافت‏ها
با پیوندها به تحلیل مى‏رسیم و با تحلیل‏ها به رهیافت‏ها . هر کدام از تحلیل‏ها، مى‏تواند پیام آور رهیافت‏یا رهیافت‏هایى باشد . آن جا که یوسف علیه السلام با خواب عزیز مصر، به دو برنامه هفت‏ساله مى‏رسد و مصر را از قحطى و گرسنگى نجات مى‏دهد . چرا نتوان با این همه پیوند و تحلیل، به رهیافت‏ها و در نتیجه به برنامه‏ریزى و موضع‏گیرى مناسب رسید؟ ! .
این رهیافت‏ها (هم چون سیره تربیتى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و مدیریتى آن حضرت)، مى‏تواند اساس برنامه‏ریزى‏هاى راهبردى و کلان جامعه منتظر و حکومت دینى باشد .
1 . تبیین فرهنگ عاشورا
اگر «عاشورا» پشتوانه فرهنگى «انتظار» است; پس در جهت تبیین حرکت عاشورا و نیز برگزارى هر چه باشکوه‏تر مراسم عاشورا و معرفى اسوه‏هاى جاویدان آن، باید تلاش دو چندان کرد .
خیلى فرق است‏بین این که به «عاشورا» ، به عنوان پشتوانه و عقبه فرهنگى و الهام‏پذیر انتظار نگاه شود; یا یک سنت‏برخاسته از عواطف و احساسات قومى .
رسانه‏هاى عمومى - به خصوص صدا و سیما - ، حوزه‏هاى علمیه و مراکز فرهنگى، نقشى حیاتى و اساسى در غنا بخشیدن به این فرهنگ دارند .
«کربلا» دانشگاه بزرگى است‏با کلاس‏ها و درس‏هاى بسیار . ابعاد و آموزه‏هاى این دانشگاه بزرگ، هنوز هم بر بسیارى پوشیده است . باید در این دریاى عمیق گسترده پربار، غواصانى ماهر و زبردست، به صید بپردازند تا لؤلؤها و مرواریدهاى گران‏بهاى آن را به چنگ آورده، در اختیار خواستاران و خریداران قرار دهند .
هنوز هم این حرکت عظیم و منشور بى نهایت، زوایاى پنهان و ابعاد گسترده‏اى دارد که تنها بر عاشقان رخ مى‏نماید . این غزال گریز پا در کمند هر کس نمى‏افتد! پرورش یافتگان مکتب مهدوى، امام حسین علیه السلام را به عنوان معیار «سلم و حرب‏» و منشا «الهام‏پذیرى‏» مى‏دانند . باید این معیار براى همگان به خوبى تبیین شود .
2 . تبیین دین
عصر حسین علیه السلام، عصر غربت دین بود و عصر انتظار نیز چنین است . قیام حسین و فرزندش مهدى علیه السلام براى احیاى دین است . منتظر مهدى، باید از دین و ضرورت، قلمرو، و زبان آن و . . . تحلیلى عمیق داشته باشد; تا در این عصر - که عصر شبهات و فتنه‏ها است - بتواند زمینه ساز حرکت مهدى (عج) باشد .
3 . الگو سازى
حسین علیه السلام و یارانش الگوى منتظران‏اند; از این رو باید در مبانى فکرى و ویژگى‏هاى رفتارى و تربیتى آنان، درنگى شایسته کرد .
4 . فرهنگ بسیح
ضرورت درگیرى و نبرد، بایستگى «فرهنگ بسیج‏» را به عنوان یک راهبرد اساسى، فراروى حکومت دینى قرار مى‏دهد . تقویت این نهاد مقدس، زمینه‏سازى براى ظهور است .
باید از کسانى که در هشت‏سال دفاع مقدس، از نبرد نهراسیدند و سختى‏ها و مشکلات راه را به جان خریدند، تجلیل کرد و سینما و ادبیات دفاع مقدس را - نه به عنوان یک تفنن - که به عنوان یک ضرورت و هدف راهبردى نظام، پى گرفت . سیج‏برخاسته از فرهنگ جبهه و شهادت است . و به گفته امام راحل «مدرسه عشق است‏» . این رهیافت‏شاخصه و معیار اساسى در انتخاب مسؤولان و کارگزاران است . ترویج این فرهنگ و نهادینه کردن آن، باعث مى‏شود که هر کس تکلیف خود را با مهدى علیه السلام روشن کند; تا در اوج نبرد با اسبى که در خیمه مخفى کرده، فرار نکند و مهدى علیه السلام را همچون حسین علیه السلام تنها نگذارد .
5 . معرفت امام
کسانى مى‏توانند شعار خود را «یا لثارات الحسین‏» قرار دهند که به مقام «ابوت با امام‏» رسیده باشند تا بتوانند خونخواه او باشند; این ممکن نیست مگر با معرفت‏به حق امام علیه السلام . شعار «یا لثارات الحسین‏» فقط یک شعار برخاسته از عواطف و عصبیت‏هاى قومى و نژادى نیست; بلکه برخاسته از معرفت‏به «حق ولایت امام‏» است . این معرفت، معرفت‏به حسب و نسب و فضایل آنان نیست; بلکه عرفان به حق ولایت آنان است . «الست اولى بکم من انفکسم‏» و «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم‏» . آنان از ما به ما آگاه‏تر و مهربان‏تراند و از همه کشش‏هاى نفسانى آزادند .
این شعار، شعار کسانى است که در تولد دوم (87) خود، رسول و امام را به ابوت برگزیدند و با درک اضطرار به وحى و حجت، از همه تقلیدها، تلقین‏ها، هوس‏ها، غریزه‏ها و . . . جدا شدند و در این تولد دوباره، رسول و امام را به عنوان مربى خود انتخاب کردند که: «انا و على ابوا هذه الامة‏» .
این درک از امام و این آگاهى از حق ولایت ایشان، ما را به مقام ابوت و در نتیجه خونخواهى آنان مى‏رساند; آن هم نه پدر جسمانى من که پدر روحانى، مربى، هادى و پیشواى من; آن هم پدرى که «مصباح‏» ، «سفینه‏» (88) ، «میزان‏» (89) ، «وارث‏» (90) ، «امین‏» (91) و «اسوه‏» (92) است و سبب سعادت و رستگارى (93) ، امنیت، حفظ، نجات (94) ، عزت، قبولى اعمال (95) من و . . . است .
این نگاه به امام و آگاهى از شؤون و آثار ولایت آنان، ثمرات و بارهاى زیادى با خود دارد و فاصله گرفتن از آن، ضررهاى جبران‏ناپذیرى با خود به همراه دارد . از گام‏هاى اساسى تمامى مراکز فرهنگى و آموزشى، تبیین دقیق این معنا از امامت - به عنوان رکن رکین اعتقادى انقلاب - است .
6 . عزت
«عزت‏» ، اساس حرکت‏حسینى و مهدوى است و مى‏تواند اساس سیاست راهبردى حکومت دینى در سطح روابط بین المللى باشد . حکومت دینى - به عنوان زمینه ساز دولت کریمه مهدوى - از هرگونه رابطه و مذاکره‏اى که شائبه ذلت داشته باشد، پرهیز مى‏کند . منتظر «دولت عزیز» (تعز بها الاسلام و اهله) (96) ، خود باید عزیز باشد . حسین علیه السلام هم مى‏فرمود: «هیهات منا الذلة‏» .
7 . تنش‏زدایى
حسین علیه السلام آغاز کننده جنگ نبود - گرچه دشمن در تیررس او بود - چرا که درگیرى، پس از تبیین و اتمام حجت است; آن هم پس از آن که دشمن آغاز کننده باشد .
منتظران مهدى نیز دو سیاست «عزت‏» و «تنش‏زدایى‏» را با هم دارند .
8 . آمادگى
ضرورت درگیرى و نبرد، بایستگى آمادگى و تجهیز را با خود دارد . باید از الان به فکر عده و عده بود و با تهیه نیرو و اسلحه، در اندیشه روز مصاف حق و باطل بود تا این بار وعده خداوند به دست منتظران تحقق یابد . آمادگى براى نبرد نهایى، از مهم‏ترین سیاست‏هاى راهبردى حکومت‏هاى دینى است .
9 . جذب نیرو و تبلیغ
آن جا که حسین علیه السلام و مهدى علیه السلام از جذب نیرو و تبلیغ دین دست نمى‏کشند; تکلیف منتظران و پیروان آنان مشخص است . جذب نیرو و تبلیغ در سطح داخلى و خارجى، از تکالیف عمده حکومت‏هاى دینى، به عنوان زمینه سازان دولت کریمه مهدوى است .
10 . اخلاق
فریاد «هل من ناصر» حسینى و مهدوى، همواره به گوش مى‏رسد باید این فریاد را پاسخ گفت; اما چگونه؟ امیرالمؤمنین علیه السلام و امام صادق علیه السلام این چگونگى را پاسخ مى‏دهند:
«اعینونى بورع واجتهاد و عفة و سداد (97) ; با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى مرا یارى دهید» .
«من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر (98) ; کسى که دوست دارد، از یاران قائم باشد; باید منتظر باشد و در همان حال، از گناهان اجتناب ورزد و خود را به اخلاق نیکو بیاراید .»
ترویج اخلاق و فضایل اخلاقى، به عنوان راهبردى اساسى در حکومت دینى مطرح است . این سیاست کلان و راهبردى به همراه راه کارهاى اجرایى آن مى‏تواند به عنوان یک هدف و معیارى براى نقد تمامى ارگان‏هاى فرهنگى و آموزشى - تبلیغى باشد .
11 . عنایت‏بیشتر به زنان
با توجه به نقش زنان در قیام مهدى علیه السلام و حضور آنان در دولت کریمه، باید براى رشد، اعتلا و بالندگى این قشر مهم و مظلوم در طول تاریخ، سرمایه‏گذارى جدى صورت گیرد . به نظر مى‏رسد تاکنون آن گونه که شایسته و در خور منزلت زنان است، کارى بایسته براى آنان صورت نگرفته است . هنوز در سطح حوزه‏ها، مراکز علمى - فرهنگى و مدیریت‏هاى میانى و کلان جامعه، نقش زن در حاشیه است . باید براى تربیت و تحصیل زنان، سرمایه‏گذارى‏هاى اساسى صورت گیرد . غفلت از این نگاه راهبردى، ضرر و زیان‏هاى جبران ناپذیرى به انقلاب اسلامى وارد ساخته است . از این رو تلاش دو چندان و عزمى جزم، جهت جبران این ضایعه، مى‏طلبد .
________________________________________
1) پیامبر (ص) مى‏فرماید: «ان لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا» . مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318، ب 49 ابواب المزار، ح 13 .
2) فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجا یا ارحم الراحمین‏» دعاى امام حسین علیه السلام . پیامبر در جاى دیگر مى‏فرماید: «ان للحسین فى بواطن المومنین معرفه مکتومة‏» بحارالانوار، ج 43، ص 272 . امام صادق (ع) نیز فرموده است: «من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین و حب زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین و بغض زیارته‏» کامل الزیارات، ص 143 .
3) ر . ک: مجله موعود، دکتر بلخارى، شماره‏هاى 26 و 25 .
4) احزاب (33)، آیه 23 .
5) به برخى از این پیوندها در شماره قبلى همین مجله در مقاله «حسین (ع) و مهدى (ع) » اشاره شده است .
6) ر . ک: منتخب الاثر، ص 140- 139 و 254- 264 .
7) بحارالانوار، ج 10، ص 150 .
8) دلائل الامامة، طبرى، ص 239 .
9) اسراء (17)، آیه 33 .
10) تفسیر برهان، ج 2، ص 419 .
11) الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب، یزدى حائرى‏پور، ج 2، ص 282 .
12) النجم الثاقب، ص 469 و نیز ر . ک: مستدرک الوسائل، ج 1، پ 47، «به نقل از امام صادق علیه السلام‏» .
13) معالى السبطین، ج 1، ص 208; ریاض القدس، ج 1، ص 263; وقایع الایام خیابانى، ص 284; ناسخ التواریخ، ج 2، ص 158 (به نقل از سحاب رحمت، ص 343 .)
14) کمال الدین، ج 1، ص 318 .
15) مصباح الزائر، سید بن طاووس، به نقل از ربیع الانام فى ادعیة خیر الانام، ص 367 .
16) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (عج .)
17) مصباح المتهجد، مفاتیح الجنان .
18) الغیبة، شیخ طوسى، ص 274 .
19) همان .
20) مجله انتظار، ش 2، ص 182 و نیز ر . ک: حماسه عاشورا به بیان حضرت مهدى، ص 115 .
21) مجله انتظار، ش 2، ص 183 .
22) بحارالانوار، ج 43، ص 272 . البته چنانچه دعاى ندبه از جانب امام زمان (ع) باشد .
23) ر . ک: مفاتیح الجنان، در اعمال هر یک از این روزها .
24) مجله انتظار، ش 2، ص 178 .
25) امالى صدوق، مجلس 27; بحار الانوار، ج 44، ص 285 .
26) گزیده کفایة المهتدى، ص 105 و 106، ح 19 .
27) بحار الانوار ج 53، ص 62 ; ایقاظ، ص 352; فوز اکبر، ص 36 .
28) اسراء، 6 .
29) ایقاظ، ص 368 .
30) ر . ک: مجله انتظار، شماره 2، ص 188 و نیز ر . ک: صالحان صالح، ص 187 و خلاصه العبقرى الحسان، صص 34، 110، 187، 219، 242 و پادشه خوبان و سوگمندان ولایى .
31) النجم الثاقب، ص 60، مفاتیح الجنان بعد از زیارت جامعه .
32) الغدیر، ج 7، ص 14 .
33) مکیال المکارم، ج 2، ص 46 .
34) بحارالانوار، ج 46، ص 245، به نقل از مکیال المکارم .
35) همان، ج 45، ص 18 .
36) احتجاج طبرسى، ج 2، ص 596 .
37) بحارالانوار، ج 51، ص 83 (به نقل از رسول اکرم صلى الله علیه و آله .)
38) بحارالانوار، ج 51، ص 132 و نیز ر . ک: همان، ص 135 و کمال الدین، ص 480 .
39) مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین ( علیه السلام .)
40) همان، دعاى عهد .
41) کافى، ج 8، ص 278 .
42) تحف العقول، ص 245 .
43) نهج البلاغه، خ 138 .
44) تبلیغات بنى‏امیه تا آن جا بود که مردم شام، بنى‏امیه را اهل‏بیت پیامبر مى‏دانستند . عبدالله بن على وقتى از شام برگشت، گفت: انهم ما علموا لرسول الله قرابة و لااهل بیت‏یرثونه غیربنى‏امیة . مسعودى نیز در مروج الذهب (ج 3، ص 44) نقل مى‏کند: «از یکى از بزرگان اهل شام که اهل راى و عقل بود سؤال شد: ابوتراب کیست که این خطیب او را لعن مى‏کند؟ جواب داد: من فکر مى‏کنم یکى از دزدان فتنه‏انگیز باشد .
ابن‏ابى‏الحدید، از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند: سخت‏ترین زمان براى شیعیان ما زمان معاویه بود که در هر شهرى آنها را مى‏یافتند به قتل مى‏رساندند و دست و پاى آنها را مى‏بریدند تا در زمان حاکمیت عبیدالله بن زیاد و حجاج در کوفه که مردم بیشتر دوست داشتند به آنها کافر و زندیق بگویند تا شیعه على علیه السلام .(زمینه‏هاى قیام امام حسین علیه السلام، ص 250 .)
45) بحارالانوار، ج 52، ص 308 .
46) همان، ص 311 .
47) معجم احادیث الامام المهدى علیه السلام، ج 3، ص 100 (به نقل از مستدرک حاکم، ج 4، 54 .)
48) بحارالانوار، ج 52، ص 386 .
49) نمل (27)، آیه 45 .
50) الغیبة، نعمانى، ص 233 .
51) بحارالانوار، ج 52، ص 27 .
52) کمال الدین، ج 2، ص 694 .
53) بحار الانوار، ج 52، ص 59 (امام رضا علیه السلام .)
54) الغیبة نعمانى، ص 171; بحارالانوار، ج 52، ص 364 .
55) بقره (2)، آیه 89 .
56) ر . ک: پیامدهاى عاشورا، سید ابوالفضل اردکانى .
57) منتخب الاثر، ص 497، فصل 10، باب 2، ح 9 .
58) کافى، ج 8، ص 38 (امام باقر علیه السلام .)
59) دعاى ندبه .
60) الملاحم و الفتن، ج 2، ص 66 .
61) کمال الدین، ج 1، ص 331 (امام باقر علیه السلام .)
62) بحارالانوار، ج 52، ص 340 (امام صادق علیه السلام .)
63) رعد (13)، آیه 11 .
64) احزاب، 62 .
65) اسراء، 81 .
66) محمد (47)، آیه 7 .
67) بقره (2)، آیه 214 .
68) معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 478; الملاحم و الفتن، سید ابن طاووس ص 139، ب 63 .
69) عقد الدرر، ص 94 .
70) وى اهل بصره و خانه‏اش، کانون شیعیان امام على علیه السلام بود . از آن کانون تنى چند به یارى حسین علیه السلام شتافتند و شهید شدند; گرچه خود وى نیامد .
71) پس از مردن یزید، برخى از بزرگان و اشراف کوفه تصمیم گرفتند عمرسعد را به عنوان امیرخود برگزینند . زنان قبیله بنى‏همدان تا این خبر را شنیدند، هلهله کنان داخل مسجد شدند و از این کار ممانعت کردند . آنان مى‏گفتند شما مى‏خواهید کسى را حاکم کنید که فرزند رسول خدا را به شهادت رسانده است؟
72) العبقرى الحسان، ج 1، ص 98 .
73) بحارالانوار، ج 53، ص 223 .
74) مجمع الزوائد، ج 7، ص 315; معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 500 .
75) تحف العقول، ص 249; بحارالانوار، ج 44، ص 192 .
76) بحارالانوار، ج 52، ص 135 .
77) همان، ج 53، ص 135 .
78) همان .
79) همان، ج 52، ص 124 .
80) بحارالانوار، ج 44، ص 325 .
81) کمال الدین، ج 1، ص 331 .
82) الغیبة شیخ طوسى، ص 32 .
83) الغیبة نعمانى، ص 84 و نیز ر . ک: همان، ص 72 .
84) ر . ک: تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 14، ص‏216 و نیز ر . ک: ص 224 .
85) بحارالانوار، ج 52، ص 238 .
86) مزمل (73)، آیات 1- 5 .
87) لن یلج فى ملکوت السماء من لا یولد مرتین‏» (از کلمات حضرت مسیح علیه السلام .) به ملکوت آسمان راه نمى‏یابد; مگر کسى که دو بار متولد شود . تولد اول ما در ملک است و در این تولد پدر ما همان پدر شناسنامه‏اى ما است . با تولد دوم و در آمدن از شکم غریزه‏ها و تقلیدها مى‏توان به ملکوت آسمان راه یافت و در این تولد رسول و على پدر ما و مربى ما هستند .
88) ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة‏» .
89) على میزان الاعمال‏» .
90) اشاره به زیارت وارث که ائمه علیهم السلام وارث فرهنگ وحى‏اند و از آن پاسدارى کرده و آن را از دستبرد حوادث حفظ مى‏کنند .
91) اشاره به زیارت امین الله .
92) لکم فى اسوة‏» . از سخنان امام حسین علیه السلام .
93) و فاز الفائزون بولایتکم‏» مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره .
94) ولایة على بن ابى‏طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى‏» .
95) بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة‏» مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره .
96) مفاتیح الجنان، دعاى افتتاح .
97) نهج البلاغه، نامه 45 .
98) منتخب الاثر، ص 497 .

عاشورا، اخلاق و قدرت

عاشورا، اخلاق و قدرت
چکیده: چالش اخلاق و قدرت یکى از نمادهاى نهضت عاشوراست که آن را از اغلب نهضت‏ها جدا مى‏سازد . این چالش، نهضت عاشورا را فراتر از پدیده‏هاى عادى سیاسى برده و از آن الگویى آرمانى، معنوى و اخلاقى ساخته است . الگویى که هم هدف و هم وسیله آن اخلاقى است، بر خلاف ماکیاولیسم که براى دست‏یابى به هدف، استفاده از وسایل غیراخلاقى را نیز مجاز مى‏شمرد .
یکى از نماها و نمودهاى نهضت‏حسینى، چالش اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست است و همین چالش، خود یکى از ویژگى‏هاى منحصر به فردى است که پدیده کربلا، عاشورا، را از پدیده‏اى سیاسى فراتر مى‏برد و آن را در ساحت الگویى آرمانى، معنوى و اخلاقى مى‏نشاند و بدان خصلتى فراتاریخى مى‏بخشد .
1 . اخلاق یا اتیک (1) - متفاوت و متمایز از اخلاقیات (2) - اصول و ارزش‏هاى جاودانه و متعالى مطلقى است که به مثابه امورى بالذات و لنفسه، از قداست‏برخوردارند; مطلوبیتشان ابزارى، آلى و مقدماتى نیست، بلکه ذاتى است . در واقع، اصول و ارزش‏هاى اخلاقى، موضوعیت دارند; نه طریقیت .
این اصول و ارزش‏ها توجیهشان را از منبعى دیگر اخذ نمى‏کنند و معیار سنجش آنها در خارج از آنها نیست، بلکه امورى خودموجه، خودمعیار و خودبنیاد هستند و شاید بتوان گفت ریشه در حقیقت، فطرت و ذات انسان به عنوان انسان دارند; ذاتى که از جنس روح خداست و انسانى که خویشاوند خداست . برخلاف اخلاقیات که چیزى جز عرف، عادت، سنن و رسوم قومى، ملى، طبقاتى، نژادى و ... نیست و همبسته و وابسته زمان و مکان و تابعى از متغیر ظرف تاریخ و جغرافیا و مظروف اجتماعى اقتصادى آنها مى‏باشد .
2 . یکى از جنبه‏هاى مسئله‏آفرین و چالش‏زاى اخلاق، در نسبت و رابطه آن با قدرت نهفته است . کوشش بسیارى از حکیمان، مصلحان و فیلسوفان اخلاق و سیاست معطوف بدان بوده است که منطقه‏اى مشترک را شناسایى یا تاسیس کنند که اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست در آن وحدت یابند و به همزیستى بپردازند، سیاست و قدرت عرفى، لباس اخلاق قدسى به تن کند، میان هدف‏ها، غایات و آرمان‏هاى اخلاقى با ابزار، وسایل و روش‏هاى سیاسى یا بالعکس، تناسب، هماهنگى و همجنسى برقرار گردد و در نهایت، سیاست، اخلاقى شود و اخلاق، سیاسى گردد .
تاریخ کمتر نمونه‏اى را در توفیق چنین تلفیق و ترکیبى به دست داده است; زیرا اخلاق به اقلیم آرمان تعلق داشته و دارد، ولى قدرت سوار بر مرکب واقعیت است و برداشتن فاصله واقعیت و آرمان، در تحقق خارجى، عینى و واقعى، دستخوش امتناع و عدم امکان بوده است .
3 . به‏طور کلى میان ابزار، وسایل و روش‏ها با اهداف، غایات و مقاصد - از حیث نسبتشان با نیکى، خیر، زیبایى و حقیقت - چهار نوع رابطه محتمل و قابل تصور است:
الف . وسیله غیراخلاقى، هدف غیراخلاقى;
ب . وسیله اخلاقى، هدف اخلاقى;
ج . وسیله غیراخلاقى، هدف اخلاقى;
د . وسیله اخلاقى، هدف غیراخلاقى .
روشن است که تاکنون، هیچ کس در عالم سیاست و قدرت، خود را مدعى و طرفدار گونه اول و چهارم نسبت‏هاى چهارگانه مذکور معرفى نکرده است . آنان که مدافع وسیله غیراخلاقى در عرصه قدرت و سیاست‏بوده‏اند، پیوسته کوشیده‏اند آن را با هدف اخلاقى، قصد خیر و غایت نیک مورد ادعا، توجیه و مشروع سازند .
ماکیاولیسم، مکتب و نظریه‏اى سیاسى و نوعى فلسفه قدرت است که هدف و غایت را مباح و توجیه‏کننده وسایل و روش‏هاى غیراخلاقى مى‏داند . این نظریه در طول تاریخ، در واقعیت‏سیاست‏سیاستمداران و قدرت صاحبان قدرت و حکومت وجود داشته است، هر چند که افتخار جمع‏بندى و انتزاع تئورى از واقعیت، در به نام ماکیاولى قرن شانزدهم میلادى به ثبت رسیده است! یزید و ابن زیاد و عمال قدرت اموى که نقش‏هاى سیاه نمایشنامه کربلا را ایفا کردند، همگى نمونه‏هاى عینى و برجسته ماکیاولیست‏هاى ماقبل ماکیاولى در تاریخ اسلام و عرب هستند .
اما یزید و ابن زیاد، حتى هدف و قصد نیکى نداشتند . آنان قدرت و سیاست را معطوف به حقیقت، زیبایى و خیر نکرده بودند، بلکه دشمنان حسین علیه السلام، هم در هدف و هم در وسیله، پشت‏به حق و عدل و روى در باطل و ستم داشتند . نهضت‏حسین علیه السلام، از این منظر چه پیامى براى شیعیان حسین علیه السلام دارد؟ آیا مى‏توان در هدف، «حسینى‏» و در روش، «یزیدى‏» بود؟
تجربه تاریخى بارها به اثبات رسانده است که ابزار، وسایل و روش‏ها، در نهایت، اهداف و غایات را نیز از سنخ و جنس خود مى‏کنند و نمى‏توان با «نهضت‏خشونت‏» ، «نظام عطوفت‏» ، ساخت; با دیوار «کج‏» ، کاخ «راست‏» بنا کرد; با مرکب ظلم به منزل عدل رسید و در یک کلمه، بهشت را بر بنیاد جهنم برافراشت! مقصد جداى از مسیر نیست .
نمى‏توان در آخرین منزل قبل از هدف، ناگهان ماهیت و گوهر روان‏شناختى، جامعه‏شناختى و هستى‏شناختى آدم و عالم قدرت و سیاست و جامعه و ... را، با «نفخه کن فیکونى‏» دگرگون ساخت و از دل آدم و عالم جهنمى، نوزادى بهشتى را به ظهور رساند، کل یعمل على شاکلته ... .
4 . کربلا و عاشورا، از یک منظر، عرصه تقابل «اخلاق‏» و «قدرت‏» است . نهضت‏حسینى، فراتر از سیاست - به معناى مصطلح و بالفعل کلمه - نهضتى آیاتى، معنوى و اخلاقى است . اخلاق نهضت‏حسین علیه السلام رویه دیگرى از اخلاق نظام على علیه السلام را به نمایش مى‏گذارد: نهضت فضیلت!
همان‏گونه که على علیه السلام در نظام خود، اعمال «زور» گرگى و «تزویر» روباهى را روا نمى‏دانست، حسین علیه السلام نیز در نهضت‏خویش، چراغ اخلاق و فضیلت را پیشاپیش سیاست و قدرت راه مى‏برد و به دلیل همین خصلت ویژه است که نمى‏توان نهضت‏حسینى را به سطح سایر نهضت‏هاى سیاسى - نظامى تاریخ تقلیل داد .
نهضت کربلا، عاشوراى حسینى، خود یک تیپ ایده آل (3) است، الگو و سرمشقى که قابل مقایسه با نمونه‏هاى به ظاهر مشابه و همسان نیست . خلوص آرمانى، اخلاقى و معنوى نهضت‏حسین آن‏گاه آشکار مى‏گردد که آن را در مقایسه با دو نمونه «دشمن‏» و «رقیب‏» ، مورد بررسى و مطالعه تطبیقى و تحلیل قرار دهیم . «نظام‏» یزیدى «دشمن‏» و «نهضت‏» عبدالله بن زبیر «رقیب‏» هضت‏حسینى و هم روزگار آن است .
«نظام دشمن‏» و حا کم یزیدى که نهضت‏حسینى در برابر آن قد علم مى‏کند، نمونه نظامى است که براى «حفظ‏» قدرت و حکومت، از هیچ ستم، جنایت و امحاء ارزش‏ها و اصول اخلاق و فضیلت فروگذار نمى‏کند و «نهضت رقیب‏» عبدالله بن زبیر، نمونه نهضت و قیامى سیاسى - نظامى است که براى کسب و تصرف قدرت، از هر وسیله و ابزارى، هر چند غیراخلاقى و نامشروع، بهره مى‏جوید .
نهضت‏حسینى، نمونه عالى و خالص دومین نسبت از نسبت‏هاى چهارگانه سابق‏الذکر است، همچنان که نظام یزید نمونه عالى و خالص نخستین نسبت مى‏باشد . به همین دلیل است که بر خلاف منطق و موقعیت نسبى، مشروط و خاکسترى واقعیت‏هاى بشرى و تاریخى، منطق مطلق موجود در واقعیت کربلا و عاشورا، آن را در شمار اسطوره‏ها قرار داده است .
نهضت‏حسینى، الگویى فرا واقعیت‏براى اخلاقى کردن سیاست و نهضت و هدایت قدرت از سوى فضیلت است . همچون کمال که هیچ‏گاه نمى‏توان بدان رسید، اما به مثابه فانوسى دریایى، در اقیانوس ظلمانى و پر تلاطم سیاست و قدرت، باید کشتى بدان سو راند .
5 . نهضت‏حسینى، قیام آگاهى، ایمان و انتخاب و اختیار آدمى به مفهوم ناب و خالص این همه است . حضور و شهودى با تمام آگاهى، ایمان و آزادى در میدان مبارزه حق و باطل، عدالت و ستم . شب عاشورا، خطبه حسین علیه السلام رفتن‏ها و ماندن‏ها، منطق کربلا، عاشورا را از منطق همه نهضت‏هاى سیاسى نظامى معطوف به براندازى نظام حاکم و تصرف قدرت و حکومت، متمایز مى‏سازد .
مقایسه شخصیت‏ها و پرسوناژهاى این نمایشنامه تاریخى - اسطوره‏اى انگیزه‏ها، اهداف و منش و کنش آنان در دو سوى میدان، به گونه‏اى ستیز اخلاق و قدرت، فضیلت و سیاست، ارزش و سود را به تصویر مى‏کشد .
نمایشگاه تقابل صداقت است‏با دروغ، امانت‏با خیانت، عدالت‏با ستم، صلح‏خواهى با جنگ‏طلبى، وفاى به عهد با پیمان شکنى، دعوت با خشونت، آزادى با ارعاب، عقیده با ترس، مدارا و مروت با جفاکارى و رعونت، و سرانجام سیراب کردن دشمن با دریغ داشتن قطره‏اى آب از حلقوم کودکى شیرخواره!
نهضت‏حسینى به عنوان نهضت‏حقیقت، عدالت و اخلاق، از منطقى متفاوت با سایر نهضت‏هاى سیاسى - نظامى معطوف به قدرت برخوردار بود و به همین دلیل، نمى‏توان روش‏ها و تاکتیک‏هاى آن را با معیارها و مقیاس‏هاى چنان نهضت‏هایى سنجید .
اشاره
1 . آقاى آقاجرى اخلاق را اصول و ارزش‏هایى مى‏دانند که ارزش و مطلوبیتشان ذاتى است و موضوعیت دارد و وابسته به زمان و مکان و قوم و ملت‏خاصى نیست، بلکه امرى انسانى و خودبنیاد است و ریشه در انسانیت دارد . این دیدگاه اگر به عنوان نظر شخص آقاى آقاجرى ملاحظه شود، دیدگاهى درست و قابل دفاع است، اما اگر بخواهند آن را به همه متفکران نسبت دهند، نمى‏توان گفت که دیگران هم با این دیدگاه موافق هستند . دیدگاه‏هاى نسبى‏گرایانه، که در دوران مدرنیته رواج و حاکمیت نسبى یافته‏اند، بر آن‏اند که اخلاق چیزى جز اخلاقیات نیست . یعنى هر قوم و ملتى اخلاقیات ویژه خودش را دارد و همان هم براى او مطلوب است و چیزى به نام اخلاق که داراى ویژگى‏هاى یاد شده باشد، وجود ندارد . بسیارى از فلسفه‏هاى سیاسى این روزگار نیز بر پایه چنین دیدگاهى در اخلاق بنیان نهاده شده‏اند .
2 . یکى از عواملى که به رواج ماکیاولیسم در سیاست کمک مى‏کند، نسبى اندیشى در اخلاق است . نسبى اندیشى اخلاقى زمینه توجیه هر نظریه‏اى را فراهم مى‏آورد و با استفاده از آن هر نوع اخلاق سیاسى، از جمله ماکیاولیسم، قابلیت دفاع پیدا مى‏کند . بنابراین آنچه مى‏تواند مانع ماکیاولیسم سیاسى بشود، اصلاح مبناى اخلاقى آن است که با بازگشت‏به اصول جاودان و فراگیر اخلاقى امکان‏پذیر است .
3 . اینکه تاریخ کمتر نمونه‏اى را در توفیق تلفیق «اخلاق‏» و «سیاست‏» داشته است، مربوط به این مى‏شود که آن اخلاق ثابت و فراگیر مبناى سیاست قرار نگرفته است و بر اخلاق سودجویانه و مصلحت‏طلبانه برجاى آن نشسته است . بنابراین نباید علت آن را صرفا در این جست که قدرت بر مرکب واقعیت‏سوار است و اخلاق به اقلیم آرمان تعلق دارد . درست است که قدرت با واقعیت‏هاى ملموس سر و کار دارد، اما اخلاق نیز بى‏ریشه در واقعیت نیست . منتها تفاوت در اینجاست که ما آدمیان به دلیل عجول بودن و نداشتن دوراندیشى، تنها به مصالح آنى و عاجل خود فکر مى‏کنیم و در اندیشه ساختن فرداهاى دورتر نیستیم . اگر نهضت‏حسینى یا علوى الگوهایى فراتاریخى براى بشریت‏ساخته‏اند که پس از قرن‏ها انسان‏هایى همچون مهاتماگاندى، امام خمینى رحمه الله و دیگر مبارزان با ظلم و استبداد از آنها الگو مى‏گیرند، معلوم مى‏شود آن نهضت‏ها به‏گونه‏اى در کار خویش توفیق یافته‏اند و البته فهم این پیروزى براى انسان‏هاى هم عصر آن بزرگان میسر نبوده است .
امروز آرمان‏هاى علوى و حسینى، جاى خود را در میان واقعیت‏ها نیز گشوده‏اند و دل‏هاى بسیارى از انسان‏ها را به خود مشغول داشته‏اند و در مقابل نامى از یزید و یزیدیان نیست و آثارشان از واقعیت نیز محو شده است . بنابراین، با کمى دوراندیشى مى‏توان توازن دیگرى میان ارزش‏ها و واقعیت‏ها برقرار ساخت .
4 . این نکته آقاى آقاجرى که «مقصد، جداى از مسیر نیست‏» و نمى‏توان «بهشت را بر بنیاد جهنم ساخت‏» سخنى کاملا درست است و به معناى نفى ماکیاولیسم در سیاست است . معناى این سخن، تایید گفته پیشین ماست که واقعیت نیز آن‏گونه که ماکیاولیسم مى‏خواهد در چنگال طالبان قدرت نیست و نمى‏توان با ابزارهاى غیراخلاقى، واقعیت‏هاى اخلاقى را به چنگ آورد . بنابراین نظریه ماکیاولى در واقع به گونه اول از چهارگونه رابطه میان ابزارها و مقاصد باز مى‏گردد و با وسیله غیراخلاقى، جز به هدف غیراخلاقى نمى‏توان رسید . علت این امر هم آن است که هدف، جزئى از مسیر است . در عالم انسانى، سلوک هدف است و آنچه امروز مى‏کنیم جداى از آنچه به آن مى‏رسیم، نیست . دین‏دارى نیز همان سلوک در طریق حق است و شریعت نیز مفهومى جز این ندارد .
________________________________________
1. Ethich
2. Morality
3. Idealtype

«عاشوراپژوهی»

«عاشوراپژوهی»
در تاریخ دین پژوهی معاصر به سبب طرح وارائه تئوری های مختلف ونقد آن ها جایگاه خاصی یافته است. این نظریه ها عموما از ابعاد مختلفی قابل نقد و بررسی هستند: نقد درونی، نقد بیرونی و نقد زیرساختی. در نقد درونی به ارزیابی لایه های اصلی و درونی مانند استدلال ها، مسائل و نظریه ها پرداخته می شود؛ چنان که در نقد و ارزیابی برون ساختاری، با رسالت، روش، تاریخ و مقایسه یک نظریه با نظریه های دیگر و... سر و کار خواهیم داشت. در نقد بنیادین و زیرساختاری نیز مبانی، اصول و ارکان یک تئوری با تئوری یا تئوری های دیگر به صورت اساسی اختلاف دارد بی آن که از آن نظریه سخنی به میان آید.
یکی از برجسته ترین نظریه ها در عاشوراپژوهی، نظریه استاد مطهری است که در دو مجلد با عنوان حماسه حسینی در اختیار محققان قرار دارد. این کتاب در سال های اخیر مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت که تأمل و درنگ در آن نقدها، عاشوراپژوهیِ ما را عمق و پویایی می بخشد. در قلمرو آن نقدها می توان با رویکردهای مختلفی چون: رویکرد تاریخی، رویکرد قرآنی و حدیث شناختی، رویکرد فلسفی و کلامی، رویکرد جامعه شناختی یا اجتماعی و... به بحث و بررسی پرداخت.
این بررسی فشرده در صدد آن است که با رویکرد نقد بیرونی، بر مبانی معرفتی و پیش فهم های عاشوراشناسی کتاب حماسه حسینی و ناقد آن دریچه ای بگشاید. مباحث ما در دو مرحله کلان به انجام خواهد رسید: عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی، ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد.
1. عاشوراشناسی و ساختارهای معرفتی
در تاریخ تمدن اسلامی، عاشوراشناسی سه رویکرد یا ساختار معرفتی را تجربه کرده است: ساختار معرفتی رازمدارانه، ساختار معرفتی راززدایانه یا خردمدارانه و ساختار معرفتی جامع که می خواهد عاشورا را به طور جامع و همه جانبه مورد شناسایی و تعمق قرار دهد.
ساختار معرفتی نخست بر ابعاد متافیزیکی و باطنی رخداد عاشورا تأکید می کند و می کوشد در پرتو اسرار عرفانی و باطنی، ظواهر واقعه را تفسیر و تبیین کند. مولوی در غزل معروف خویش به این ساختار معرفتی عنایت دارد، آن جا که می گوید:
• بلاجویان دشت کربلایی پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای سبک روحان عاشق
• کجایید ای شهیدان خدایی کجایید ای سبک روحان عاشق کجایید ای سبک روحان عاشق
در دوره صفویه نیز که عرفان و تصوف به طور جدی توسعه یافته بود، محتشم کاشانی در دوازده بند معروف خود به ابعاد عرفانی و باطنی عاشورا، بهای بیشتری داد و از جنبه های عقلانی و اجتماعی این رخداد به کلی چشم پوشی کرد. برای مثال، برای مرحوم محتشم بعد از چهره تراژدیک و غمبار عاشورا، بعد عرفانی و متافیزیک رخداد بسیار مهم و برجسته بوده است. بشنوید:
• اهل ستم به پهلوی خیر النسا زدند کندند از مدینه و در کربلا زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
• آن در که جبرئیل امین بود خادمش وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
و یا:
• گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند در حشر صف زنان، صف محشر به هم زنند آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز
• فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت(ع) جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا از صاحب حرم چه توقع کنند باز از صاحب حرم چه توقع کنند باز
تبیین رازمدارانه عاشورا در چکامه عرفانی و شاهکار بی نظیر مرحوم عمان سامانی (1258 ـ 1322 ه .ق) در عهد قاجار به اوج خود رسید. او در بخش آغازین گنجینة الاسرار خود رخداد عاشورا را برخاسته از منطق و سنت امتحان الهی و رابطه حضرت حق با عاشقان و اولیای خود می داند و می گوید:
• بلکه این معشوق را آئین بود خودنمایی کرد و دل ها صید کرد پیش گیرد شیوه عاشق کشی ره به کوی عقلشان کمتر دهد اشک های سرخ و روی زردشان مغز پر آتش دل پر دودشان زانکه عاشق را دلی باید پریش روی چون گلشان کند همچون زریر رنگ عاشق زعفرانی خوش تر است قوت جوع و جامه عریانی خوش است خود کشدشان بازگردد خود دیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
• باز گوید رسم عاشق این بود چون دل عشاق را در قید کرد امتحانشان را زروی سرخوشی در بیابان جنونشان سردهد دوست می دارد دل پردردشان چهره و موی غبارآلودشان دل پریشانشان کند چون زلف خویش خم کندشان قامت مانند تیر یعنی این قامت کمانی خوش تر است جمعیتشان در پریشانی خوش است خود کند ویران، دهد خود تمشیت خود کند ویران، دهد خود تمشیت
مرحوم عمان با همین منطق به تبیین اسرار عرفانی رخداد عاشورا می پردازد. واقعه شهادت اصحاب و اهل بیت حضرت(ع)، وداع امام حسین(ع)، شهادت طفل شش ماهه، آمدن سپاه زعفر جنی به یاری آن حضرت و... را بسیار هنرمندانه با رویکرد عرفانی به تصویر می کشد و در پایان شاهکار عرفانی خود، نهایت و فرجام عشق را که اتحاد عاشق با معشوق و کنار رفتن پرده دوئیت است، مطرح می کند؛ می گوید:
• یکه تاز عرصه میدان عشق هم سلام و هم تحیت هم مر ترا بر جسم و بر جان آفرین روسپیدی از تو عشاق مراست من توام ای من تو در وحدت تو من بندگی کردی خدایی حق تو راست در رهت من هر چه دارم می دهم هرچه بودت داده ای اندر رهم
• جبرئیل آمد که ای سلطان عشق پیام دارم از حق بر تو ای فرخ امام گوید ای جان حضرت جان آفرین محکمی ها از تو میثاق مراست این دوئی باشد زتسویلات ظن مصدری و ماسوا مشتق تو راست هرچه بودت داده ای اندر رهم هرچه بودت داده ای اندر رهم

• محرم اسرار ما از یار ما لیک تا اندازه ای بیگانه ای وآنکه از نزدش پیام آورده ای بی تو رازش جمله در گوش من است. پرده کم شو در میان ما و دوست در میان ما و او حایل مشو وز دل و جان برد جانان را نماز چار تکبیری بزد بر هر چه هست با وضوئی از دل و جان شسته دست
• شاه گفت: ای محرم اسرار ما گرچه تو محرم به صاحب خانه ای آن که از پیشش سلام آورده ای بی حجاب اینک در آغوش من است جبرئیلا رفتنت زاین جا نکوست رنجش طبع مرا مایل مشو از سر زین بر زمین آمد فراز با وضوئی از دل و جان شسته دست با وضوئی از دل و جان شسته دست
این منطق در عاشوراشناسی در قالب هنر تعزیه، شعر و تألیف و تصنیف ادامه می یابد و هرگز شعله های پرالتهاب آن به سردی نمی گراید.
عاشوراپژوهی در رویکرد راززدایانه، در جهت عکس رویکرد عرفانی قرار دارد. سابقه تاریخی این رویکرد، به اندیشه واصول مکتب یا دکترین معتزله در دین شناسی بازمی گردد. آنان در برابر مکتب کلامی اهل حدیث و عرفان و تصوف، راه عقل و برهان را در پیش گرفتند. این رویکرد در دین شناسی با آغازنهضت ترجمه فرهنگ و فلسفه یونان در عهد عباسی ـ به ویژه در عصر مأمون ـ قوت بیشتری گرفت، زیرا حمایت بی دریغ از اصول معتزله و ترجمه فلسفه یونان، یکی از مهم ترین اصول سیاست مأمون بود.
این جریان در اندیشه «اسحق کندی» «فارابی» و «ابن سینا» ادامه یافت؛ چنان که پس از غلبه عرفان جامع «محی الدین» و پیروان وی در فاصله قرن ششم تا قرن هشتم هجری، دوباره عقل گرایی و راززدایی در تمدن اسلامی توسط «ابن رشد» و «ابن خلدون» از سرگرفته شد.
ابن رشد می کوشید تا میان دین و فلسفه یا خردورزی پیوند ایجاد کند و ابن خلدون نیز با تأکید بر لزوم طبیعت شناسی حوادث تاریخی و فلسفة الاجتماع، در صدد عقلانی کردن تاریخ و امور اجتماعی برآمد. پس از آنان در عهد تمدن صفوی نیز «میرداماد» از حامیان فلسفه مشّائی است.

با ورود اندیشه های غربی ، راززدایی از زمان مشروطه در ایران چهره دیگری به خود می گیرد. «احمد کسروی» بر ضرورت پالایش دین از آموزه های رازآلود و عرفانی تأکید می کند و حزب توده در عصر رضاشاه پهلوی و محمدرضا شاه، بر لزوم دین زدایی به طور کلی اصرار می ورزد تا آن که در دهه های چهل و پنجاه، سه جریان فکری راززدایانه با رویکردهای متفاوت به ظهور می رسند: یکی راززدایی سازمان مجاهدین با رویکرد التقاطی در مواجهه با ایدئولوژی چپ مارکسیست ـ لنینیست که در کتاب راه حسین(ع) مطرح شد و دوم عاشوراشناسی مرحوم دکتر شریعتی با رویکرد انقلابی و حماسی که با عناوین شهادت و حسین(ع) وارث آدم به چاپ رسید.
این دو رویکرد، هر چند در مبانی و اصول فکری از یکدیگر متمایزند، ولی در رویکرد راززدایی و عرفان گریزی مشترکند. هر دو می کوشند تا چهره ای عرفی و عقلانی از رخداد عاشورا به نمایش بگذارند.
جریان سوم، جریان فکری کتاب شهید جاوید با رویکرد عقلانی بود که از لزوم تبیین عاشورا با روش عرفی و فارغ از جنبه های عرفانی و متافیزیکی حمایت می کرد. در این میان، آیا می توان رویکرد تاریخی و فقهی تبیین عاشورا را در عداد ساختارهای معرفتی راززدایانه قرار داد؟ به نظر می رسد پاسخ به نوع برخورد ما با فقه و تاریخ بستگی داشته باشد؛ چنان که رویکرد حماسی یا عقلانی به عاشوراشناسی، با نگرش عرفانی و رازمدارانه مانعة الجمع نیست.

در برابر دو ساختار معرفتی یادشده، ساختار معرفتی جامع قرار دارد که به جای حمایت از واگرایی میان رازمداری و راززدایی در معرفت عاشورا، از همگرایی میان خردورزی و عرفان و ظاهرگرایی و باطن مداری حمایت می کند. این ساختار معرفتی یا رویکرد جامع نگرانه نیز در تاریخ فرهنگ و معرفت دینی سابقه طولانی دارد. ابن سینا در اشارات در تبیین مقامات عارفان در نمط نهم از عرفان و رازهای عرفانی با منطق عقل و برهان دفاع کرد و مدعیات عرفانی را به طور جدی قابل قبول، بلکه مورد غبطه و حسرت دانست. او گفت:
جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد. ولذلک فانّ ما یشتمل علیه هذا الفن ضحکة للمغفل عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشمأز عنه فلیتهم نفسه لعلها لاتناسبه. وکل میسر لما خلق له؛ حضرت حق منزه است از این که آبشخور هر تشنه ای باشد و یا کسی بر او آگاهی یابد جز یگانه ای بعد از یگانه ای. به همین سبب آن چه که عرفان در بردارد، برای غافل مسخره و برای اهل تحقیق و معرفت مایه عبرت است. بنابراین، کسی که آن را بشنود و ابراز ناخوش آیندی کند، باید خود را متهم سازد که شاید با آن سنخیت و تناسب ندارد. هر کسی توان کاری را دارد که برای آن آفریده شده است.

پس از ابن سینا، شیخ اشراق میان برهان عقلی و ذوق عرفانی جمع کرد و حکمة الاشراق را در خور کسانی دانست که در هر دو زمینه صلاحیت دارند و در مقدمه فلسفه خویش تصریح نمود که فلسفه جویان ضدعرفان و عرفان گرایان برهان ستیز دنبال حکمة الاشراق نروند که هیچ بهره ای از آن نخواهند برد. تاریخ تمدن اسلامی بعد از وی شاهد ظهور بزرگانی چون محی الدین عربی، مولوی و پیش از وی «سنایی» و «صدرالدین قونوی» و «ابن ترکه» است که هر کدام از مدافعان بی چون و چرای اتحاد برهان و عرفان و عقل و عشق بودند. تا آن که در عهد صفوی مرحوم ملاصدرای شیرازی به ظهور می رسد و مکتب فلسفی خویش را بر اساس اتحاد عرفان و برهان و قرآن قرار می دهد و به نزاع تاریخی میان عرفان و فلسفه و عقل و عشق پایان می دهد.
پس از ملاصدرا، باید مکتب فلسفی و مشرب عرفانی او در تمامی عرصه های دینی، طبیعی، سیاسی، هنری و ادبی، تعلیم و تربیت، تاریخ پژوهی و عاشوراشناسی حضور می یافت و ایفای نقش می نمود، ولی با کمال تأسف این حضور تحقق نیافت وجز اندکی از فرزانگان و دانشوران چون سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، امام خمینی، علاّمه طباطبایی و... به جذب و اقتباس آن همت نگماشتند.
2. ساختار معرفتی استاد مطهری و دستگاه معرفتی ناقد
ساختار معرفتی استاد مطهری و مبانی دین شناسی وی، تداوم مبانی معرفتی مرحوم ملاصدرا در جمع میان عرفان و برهان و قرآن است. با این تفاوت که مرحوم مطهری، علاوه بر عنایت کامل به ارکان معرفتی سه گانه، در بعد اجتماعی، حماسی، اطلاعات برون دینی و رویکرد جامع به پدیده های زمان و رخدادهای زمانه نیز برجسته بوده است که از مجموعه این اصول می توان به «اصول مکتب نوصدرایی» تعبیر نمود.
کتاب حماسه حسینی، مانند سیره نبوی و سیره ائمه اطهار او، بر اساس مکتب و ساختار معرفتی ایشان نوشته شده است. اصولاً عاشوراپژوهی مبتنی بر رازمداری و راززدایی که تمامی عرصه های عاشوراشناسی را تحت سیطره خود قرار داده بود، با عاشوراشناسی استاد مطهری وارد مرحله نوینی می شود که با دو مشرب و جریان فکری افراطی و تفریطی پیش از خود تمایز و اختلاف بنیادین دارد. حماسه حسینی استاد مطهری در صدد آن نیست که عاشورا را به عنوان یک رخداد بریده از زندگی اجتماعی و رابطه صرف میان عاشق و معشوق قلمداد کند، هم چنان که در مکتب نوصدرایی او رخداد عاشورا عرصه نمایش یک متفکر عاقل صرف همانند صدها عاقل فرزانه متعارف و یا انقلابی و مجاهد عادی دیگر نیست. در مکتب معرفتی مرحوم مطهری میان دین و دنیا و عقل و عشق و عرفان و فیزیک و متافیزیک رابطه ناگسستنی و منطقی حکم فرماست. در نگرش او، شخصیت های ربانی و الهی دارای منطق خاص و سبک زندگی خاصند؛ همان گونه که خردورزی آنان، عرفان آنان و حماسه آنان از نوع خردورزی فیلسوفان یا سیاستمداران و عرفان صوفیان و حماسه کشورگشایان نیست. در نگرش او، شخصیت امام حسین(ع) به همین دلیل الگو است وگرنه عقلا و مبارزان دیگری که می توانند الگو باشند، کم نیستند. آن چه که آن حضرت را الگوی بی نظیر و بی همتا می سازد صرفا همین شخصیت منحصر به فرد اوست.

استاد مطهری بر اساس ساختار معرفتی یادشده به تحریف شناسی عاشورا می پردازد، زیرا از دیدگاه او، در منطق انسان کامل و ربانی، رفتارهای ضدعقل و تناقض آمیز محکوم و مردود است؛ همان گونه که انسان ربانی دارای علم و فهم برتر است. او در عین عاقل بودن عاشق و عارف است، چنان که در عین آسمانی بودن، زمینی است. پس نباید جنبه های آسمانی و عرفانی عاشورا را خرافی و غیرعقلایی قلمداد نمود و یا گمان نمود که پذیرفتن جنبه های عرفانی و فوق عقل عادی، رخداد عاشورا را از الگو بودن خارج می کند، بلکه باید دانست که انبیا و اولیا آمده اند تا به ما زمینیان آسمانی زیستن در زمین را بیاموزند، وگرنه دعوت به عقلایی زیستن در زمین که از هر عاقلی ساخته است.
از این رو، بدیهی است که مرحوم مطهری با عاشوراشناسی های یک جانبه، چون: عاشوراشناسی کتاب شهادت یا حسین وارث آدم مرحوم شریعتی که صرفا به جنبه حماسی و انقلابی شخصیت امام حسین(ع) آن هم با مبانی معرفتی غیرجامع می پردازد موافق نباشد؛ چنان که با عاشوراپژوهی عقلانی و راززدایانه نیز موافق نیست.

نویسنده محترم شهید جاوید که ناقد تفصیلی کتاب حماسه حسینی استاد مطهری نیز هست، در مقدمه کتاب خود به طور صریح و روشن از مبانی فکری و ساختار معرفتی خود در تحلیل عاشورا پرده برداشته و می نویسد:
در این کتاب قیام امام حسین(ع) بر اساس جنبه بشری و در سطح زندگی اجتماعی مورد بحث واقع شده تا حرکت آن حضرت بتواند سرمشق مردم دیگر باشد. بدیهی است وقتی که قیام امام از جنبه بشری بررسی می شود، نباید تصور شود که از جنبه ملکوتی حضرتش چیزی کم شده، زیرا این نکته بر همه کس روشن است که بیت رسالت به وسیله جنبه الهی از خداوند کسب فیض می کند.
در فراز دیگری مبنای خود را مبنای علما دانسته و هم آن را موجب اسوه بودن عمل امام(ع) و سرمشق بودن رفتار او تلقی کرده است:
کتاب حاضر، نهضت عظیم حسین بن علی(ع) را از نظر مجاری عادی و با صرف نظر از علم غیب امام بررسی کرده تا هم طبق اتفاق هر دو گروه از علما رفتار کرده باشد و هم عمل سبط پیغمبر(ص) بتواند سرمشق مردم دیگر واقع گردد.

و در عبارتی دیگر تأکید می ورزد که عمل امام حسین(ع) با صرف نظر از مقام امامت او مطابق با دیدگاه یک سیاستمدار ورزیده و بافراست است. او روش کتاب را بررسی رخداد بر اساس مجرای کارهای عقلائی و مجاری طبیعی می داند تا مکتب آن حضرت بتواند اسوه و الگو باشد. مؤلف محترم با همین مبانی و پیش فهم ها است که به نقد کتاب حماسه حسینی می پردازد. در پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب حاضر از دو بخش تشکیل می شود: یک بخش جنبه دفاعی دارد و پاسخ به مطالبی است که شهید مطهری ـ رضوان اللّه علیه ـ به نویسنده کتاب شهید جاوید نسبت داده اند و... . در بخش دیگر کتاب، بحث درباره نقاط ضعفی است که به نظر نویسنده شهید جاوید در نوشته های استاد شهید وجود دارد؛ از قبیل این که آن شهید سعید در جاهایی به منابع بی اعتبار استناد کرده اند، یا تحلیل هایی ارائه داده اند که با واقعیت ها منطبق نیست، یا میان سخنانشان تعارض هایی دیده می شود، یا برداشت هایی از گفتارها و رفتارهای امام حسین(ع) کرده اند که قیام امام را از الگو بودن ساقط می کند، یا مطالب تاریخی را با اعتماد به حافظه بر خلاف آن چه در متن تاریخ هست نقل کرده اند. از این رو لازم بود این نقاط ضعف مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

خاطرنشان می سازیم که مشکل اصلی در این میان، فقط اختلاف در پیش فهم ها و زیرساخت های معرفتی است که در مقدمه شهید جاوید به آن ها تصریح شده است. ناقد محترم بر ضرورت تفکیک میان بعد باطنی شخصیت امام حسین(ع) و رفتار ظاهری حضرت و لزوم انسان عادی تلقی کردن امام تأکید دارد، ولی استاد مطهری تنها امتیاز امام(ع) را همان شخصیت ممتاز او که از معرفت متعالی و ایمان او سرچشمه می گیرد و او را از عقلای غیرالهی جدا می سازد، می داند. ناقد محترم به طور جدی ظاهرگرا و گریزان از باطن و رازمداری است و رازآلودی را نفی اسوه بودن امام(ع) تلقی می کند، ولی استاد مطهری در عین تأکید بر لزوم عرف و عقل و بعد بشری معصومین(ع) این بعد را ملازم با باطن و جنبه های الهی و آسمانی می داند و تفکیک میان آن دو را به مفهوم سکولاریزه کردن شخصیت امام(ع) و نفی کامل هویت انبیا و اولیای الهی می داند. مبانی معرفتی ناقد، شبیه مبانی معرفتی کانت در تفکیک میان عقل نظری و گرایش دینی و مکتب فلسفی و یتگنشتاین در تفکیک میان حیات علمی و حیات دینی و زبان آن دو است که هر دو نگرش در منطق و مکتب استاد مطهری غیرقابل دفاع هستند. چنان که تفکیک میان ظاهر و باطن یا جوهر و عرض فاقد مبنای فلسفی و دینی است.

از سوی دیگر، مگر در قرآن و نهج البلاغه به طور گسترده درباره علم لدنی، معجزه پیامبران(ع) و فرشتگان و مقامات معنوی پیامبران و اولیای الهی سخن به میان نیامده است؟ اینک آیا می توان این همه آموزه ها را بی ربط با زندگی و سعادت بشر و مشتی آموزه های مربوط به آسمان و عالمی بی ربط با عالم زمینی دانست؟! البته تأکید بر این اصل به مفهوم این نیست که استاد مطهری عاشورای حسینی را بر مبنای علم غیب امام(ع) و صد در صد آسمانی معرفی کرده است، بلکه هدف او تأکید بر لزوم تعمق و همه جانبه نگری در پژوهش است. ما بر این باوریم که همان گونه که تبیین عاشورا بر مبنای باطن مداری محض، به تحریف آن رخداد بی نظیر می انجامد، تبیین زمینی و عقلانی آن نیز به تحریف و وارونه سازی آن خواهد انجامید. تنها راه برون رفت از این مخمصه، تجدیدنظر جدی در پیش فهم ها و زیرساخت های مربوط به دین شناختی و عاشوراپژوهی است.
گذشته از مشکلات پیش فهمی و زیرساخت شناختی فاحش ناقد حماسه حسینی، یک سلسله مدعیات و نسبت هایی در نقد مشاهده می شود که نمی توان آن ها را ناشی از مشکل زیرساختی و پیش فهمی دانست. برای نمونه، به استاد مطهری نسبت می دهد که او طرفدار کشته شدن هرچه بیشتر یاران امام(ع) است! و این که از دیدگاه او امام حسین(ع) دیگران را به کشته شدن ترغیب می کرد! در حالی که در نزد استاد مطهری، منطق امام(ع) منطق آزادگی و کرامت و دوری از ذلت و خواری و عدم سکوت در برابر رژیم منحط یزید است، خواه زنده بماند و خواه کشته شود. آن حضرت دیگران را نیز به این اصل دعوت می کرد نه به کشته شدن و خود را هلاک کردن. آیا به راستی این نکته بدیهی که مکرر در حماسه حسینی استاد مطرح می شود، بر ناقد محترم پوشیده مانده است؟! در کتاب ناقد حماسه، علاوه بر نقدهای برخاسته از مشکل مبنایی و زیرساختی، از این قبیل نسبت های عجیب نیز به چشم می خورد که منشأ معرفتی آن معلوم نیست.
حاصل سخن
در عاشوراپژوهی، مانند هر پژوهش دیگری، پیش از هر چیز باید به شناخت زیرساخت های معرفتی همت گماشت؛ چنان که در نقد و ارزیابی نظریه های عاشوراشناختی، پیش فهم شناسی آن ها رکنی اساسی است. منشأ اصلی اختلاف و تمایز یا تقابل میان نظریه های عاشورا شناختی نیز در پیش فهم های آن ها نهفته است. عاشوراشناسی استاد مطهری، بر پیش فهم های خاص مکتب نوصدرایی او که اوج جریان جامع نگر در تاریخ دین پژوهی است تکیه دارد که در آن، میان عرفان و برهان، ظاهر و باطن، فیزیک و متافیزیک و عرفان و سیاست و حماسه پیوند عمیق برقرار می شود. از این رو، عاشوراشناسی او نیز از عاشوراشناسی فقیهانه، صوفیانه، سیاستمدارانه و خردورزانه رازگریزانه فاصله می گیرد ولذا با عاشوراشناسی کتاب شهادت و حسین(ع) وارث آدم و شهید جاوید همگام نمی شود.
ناقد حماسه حسینی، در نقد خود به جای تأمل در پیش فهم های شهید مطهری و تصحیح پیش فهم های خود، به سراغ نقد عاشوراشناسی استاد مطهری رفته و بر اساس پیش فهم های غیرقابل دفاع و ناتمام خود، در عاشوراپژوهی او به مناقشه پرداخته است. بنابراین، آن چه در کتاب چهارصد و شصت صفحه ای خود به عنوان «برداشت های ابتدایی»، «تناقضات»، «اشتباهات تاریخی» و «اعتماد به منابع بی اعتبار» به استاد مطهری نسبت داده، به طور عمده و غالبا از بی توجهی وی به لزوم تأمل در زیرساخت های معرفتی استاد مطهری و خود ناشی شده است. پس ناقد حماسه باید پیش از هر چیز به محکم کردن پای بست خانه معرفتی خود توجه کند و خشت اول دین پژوهی خویش را درست بگذارد و آن گاه به ارزیابی عاشوراشناسی دیگران بپردازد.

زن‌ در نگاه‌ علم‌

زن‌ در نگاه‌ علم‌
کتاب، حاصل‌ تحقیقات‌ جمعی‌ از محققان‌ بنیاد پژوهشهای‌ آستان ‌قدس‌ رضوی (گروه‌ زن) تحت ‌نظر حجة‌الاسلام‌ والمسلمین‌ آقای‌ محمد حکیمی‌ است‌ که‌ بزودی‌ به‌ بازار تحقیق‌ عرضه‌ خواهد شد.
کتاب‌ با ذکر پیشینة‌ تاریخی‌ مظلومیت‌ زنان، توضیح‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ در طول‌ تاریخ‌ و در جوامع‌ بشری‌ شرق‌ و غرب، علیرغم‌ تعالیم‌ انبیأ(ع)، ستم‌ و اهانت‌هائی‌ علیه‌ زنان‌ اِ‌عمال‌ شده‌ و برخی‌ از این‌ موارد برخلاف‌ تصریحات‌ شریعت‌ الاهی، به‌ دین‌ نیز نسبت‌ داده‌ شده‌ است.
یهودیان، زنان‌ را به‌ حد‌ اشیأ و املاک، تنزل‌ می‌دادند. در جهان‌ مسیحی‌ نیز تا قرن‌ هفتم‌ میلادی‌ به‌ جدایی‌ زن‌ و مرد در آفرینش، اصرار ورزیده‌ می‌شد و تصاحب‌ زنان‌ از طریق‌ ربایش، اسارت‌ و خرید و فروش‌ انجام‌ می‌شد. در چنین‌ شرایطی، زن‌ استقلال‌ اقتصادی‌ و اجازه‌ تصرف‌ در اموال‌ را نداشت. در برخی‌ منابع‌ کهن‌ چین‌ از زن‌ به‌عنوان‌ آب‌ ناپاک، تعبیر شده‌ و نزد هندوان، سوزاندن‌ زنان‌ همراه‌ با جسد مردان‌ مورد پذیرش‌ همگان‌ و از هنجارهای‌ هندوئی‌ به‌شمار می‌آمد که‌ پرهیز از آن‌ دشوار بود. در زمان‌ جاهلیت، اعراب‌ نیز مقام‌ زن‌ را پایین‌ آورده‌ و دختران‌ را زنده‌به‌گور می‌کردند. در تمدنهای‌ کهن‌ و بنحوی‌ در جوامع‌ مدنی‌ امروزین، ستم‌ و بیدادگری‌ بر زنان‌ رواج‌ داشته‌ است. در تمدنهای‌ بین‌النهرین‌ و از جمله‌ در مقررات‌ حمورابی، زن‌ جزء املاک‌ و دارایی‌ مرد به‌شمار می‌آمد. در یونان‌ باستان‌ نیز زنان‌ همانند حیوانات‌ مورد معامله‌ قرار گرفته‌ و او را سلاله‌ شیطان‌ و پائین‌تر از حیوان‌ هم‌ می‌خواندند. در جهان‌ مسیحی‌ نیز وضعیت‌ تیره‌ و تار زنان‌ ادامه‌ یافت. چنانچه‌ موضوع‌ کنفرانس‌ برگزار شده‌ در سال‌ 568 م‌ در فرانسه، این‌ مسأله‌ بود که‌ آیا زن، انسان‌ است‌ یا خیر؟ و پس‌ از مباحثات‌ فراوان، سرانجام‌ نتیجه‌گیری‌ شد که‌ زن، انسان‌ است‌ اما فلسفة‌ مستقلی‌ برای‌ آفرینش‌ او وجود دارد و تنها فلسفة‌ آفرینش‌ او منحصر در خدمت‌ به‌ مرد است. حتی‌ در قرن‌ 18 و پس‌ از انقلاب‌ کبیر فرانسه‌ و در عصر شکوفائی‌ لیبرالیزم‌ و اومانیزم‌ نمایندگان‌ مجلس‌ فعالیت‌ زنان‌ را در خارج‌ از خانواده‌ برای‌ نظم‌ عمومی‌ خطرناک‌ شمردند و زنان‌ را از هر فعالیتی‌ در خارج‌ از خانه‌ ممنوع‌ کردند.()
در انگلستان‌ نیز زن‌ مملوک‌ مرد و قابل‌ خرید و فروش‌ بود. حتی‌ امروزه‌ هم‌ در فرهنگ‌ انگلوساکسونها گرچه‌ موقعیت‌ زن‌ دگرگون‌ شده‌ اما هنوز در مقایسه‌ با مردان‌ در موقعیتهای‌ بسیار پایین‌تری‌ قرار دارند.() در تمام‌ جوامع‌ این‌ وضعیت‌ قابل‌ تشخیص‌ است. اینک‌ فصولی‌ از کتاب‌ را به‌ اختصار ذکر می‌کنیم:
 ‌1. نفی‌ کرامت‌ انسانی‌ زنان‌
در این‌ فصل، توضیح‌ داده‌ می‌شود که‌ نخستین‌ مسأله، تعریف‌ زن‌ است‌ اما در آن‌جا که‌ «قدرت»، اصل‌ می‌شود فرد فاقد قدرت‌ هویتی‌ ندارد:
«در بریتانیا زنان‌ متأهل‌ عموماً‌ نام‌ خانوادگی‌ شوهرانشان‌ را می‌گیرند و اغلب‌ ضمیمه‌ شوهران‌ و فرزندانشان‌ محسوب‌ می‌شوند، بی‌آن‌که‌ دارای‌ هویت‌ اجتماعی‌ جداگانه‌ای‌ باشند. حتی‌ وقتی‌ زنان‌ متاهل‌ به‌ کارمزدی‌ اشتغال‌ دارند، اغلب‌ همچنان‌ هویت‌ آنان‌ را تبعی، تلقی‌ می‌کنند... بندرت‌ از زنان‌ می‌پرسند که‌ خودشان‌ چه‌ کار می‌کنند.»()
مرد یا جنس‌ نر به‌ دلیل‌ برخورداری‌ از قدرت، نیروی‌ محور را تشکیل‌ می‌دهد. ویژگیهای‌ وی‌ دربر گیرنده: شجاعت، قدرت، سخاوت، عقلانیت، ابتکار و خلاقیت‌ و... می‌باشد، اما پیرامونیان‌ افرادی‌ ضعیف، ترسو، حیله‌گر و غیرخلاق‌ پنداشته‌ می‌شوند. لامحاله‌ آنان‌ که‌ از ویژگیهای‌ مردانه‌ برخوردار نیستند از امتیاز انسان‌ بودن‌ محروم‌ می‌شوند و یا در برزخ‌ انسان‌ و حیوان‌ قرار می‌گیرند و یا انسانی‌ معرفی‌ می‌گردند که‌ پست‌تر از نوع‌ قدرتمند می‌باشند() در نتیجه، مرد نمونه‌ کامل‌ و برجسته‌ «بشریت‌ عام» تلقی‌ می‌شود؛ باوری‌ که‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخی‌ بصورت‌ یک‌ اندیشه‌ هژمونی‌ و مسلط‌ بر افکار انسانها حکومت‌ کرده‌ و می‌کند.
به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ تمایل‌ به‌ داشتن‌ اولاد ذکور 55 تا 65 درصد بیشتر از دختران‌ است.()
آیا چنین‌ رفتاری‌ با زنان، چنان‌که‌ برخی‌ از مکاتب‌ و جوامع، تبلیغ‌ می‌کنند، ناشی‌ از اراده‌ خداوند است؟ آیا طبیعت‌ چنین‌ نظمی‌ را سامان‌ داده‌ است؟ و یا زیست‌شناسی‌ باید مسؤ‌ول‌ القای‌ این‌گونه‌ تفاوتها پنداشته‌ شود؟ بسیاری‌ از پژوهشگران‌ با تکیه‌ بر رفتار متفاوت‌ جوامع‌ با زن‌ و مرد، چنین‌ نتیجه‌ گرفته‌اند که‌ رفتار اجتماعی، مقصر اصلی‌ به‌شمار می‌رود.() بدون‌ تردید، رفتار اجتماعی، علت‌العلل‌ همة‌ مسائل‌ نمی‌باشد و ستم‌های‌ جنسی، هیچ‌ مبنای‌ فرابشری‌ ندارد بنابراین‌ دور از واقعیت‌ نیست‌ که‌ گفته‌ شود مسؤ‌ول‌ ستمهای‌ روا داشته‌ شده‌ بر زنان، خود آن‌ جامعه‌ می‌باشند.
زنان‌ بگونه‌ای‌ در جوامع‌ باستان، میانی‌ و جدید به‌عنوان‌ موجود فرعی‌ و درجه‌ دو مطرح‌ بوده‌اند. در زمینه‌های‌ حق‌ مالکیت، دانش‌اندوزی‌ و موقعیت‌ اجتماعی‌ نیز زنان‌ (بجز از برخی‌ استثناها) فرصت‌ عرض‌ اندام‌ جدی‌ نیافتند. در جوامع‌ باصطلاح‌ توسعه‌ یافته‌ نیز زنان‌ از کرامت‌ انسانی‌ خود، برخوردار نیستند.
 ‌2. خشونت‌
کاربرد زور و خشونت، سابقه‌ دیرینه‌ در تاریخ‌ دارد و یکی‌ از نمونه‌های‌ مهم‌ آن، خشونت‌ جنسی‌ است. گذشته‌ از روابط‌ همدلانه‌ بین‌ دو جنس، موارد و شواهد بسیاری‌ از روابط‌ سلطه‌گرانه‌ و سلطه‌پذیر وجود دارد که‌ در چارچوب‌ آن، زنان‌ مورد ستم‌ و خشونت‌ قرار گرفته‌اند. چنین‌ رفتاری‌ تا آن‌جا شکل‌ پایدار و تکرار شونده‌ به‌ خود گرفته‌ است‌ که‌ افزون‌ بر شوهر، پدر و برادر شوهر و در مواردی‌ پسر، نسبت‌ به‌ زن، اعمال‌ خشونت‌ کرده‌اند.
خشونت‌ چیست؟ و به‌ شکل‌ ویژه، خشونتهای‌ اعمال‌ شده‌ بر زنان‌ چیست؟ خشونت‌ تمام‌ رفتارهایی‌ را که‌ مرد برای‌ ایجاد یا دوام‌ سلطه‌ بر رفتار زن‌ اعمال‌ می‌کند، دربر می‌گیرد. رفتارهای‌ خشونت‌آمیز، اشکال‌ و انواع‌ مختلف‌ دارند: فیزیکی، روانی، اقتصادی‌ و جنسی. ضرب‌ و جرح، کشیدن‌ موی‌ سر، سوزاندن، هل‌ دادن‌ و...، خشونتهای‌ بدنی‌اند و تعقیب، تجسس، بدرفتاری‌ کلامی‌ و استهزأ، تهدید به‌ آزار و یا کشتن‌ زن‌ و اطرافیانش، دشنام‌ و ناسزا، اهانت‌ و تحقیر و بطور کلی‌ تمام‌ رفتارهایی‌ که‌ موجب‌ برهم‌ زنی‌ تعادل‌ روانی، کاهش‌ اعتماد به‌ نفس‌ و پیدایش‌ روحیه‌ خود نابودسازی‌ می‌شود، همچنین‌ ممنوعیت‌ بدون‌ دلیل‌ ملاقات‌ با دوستان‌ و اقوام، زندانی‌ شدن‌ در منزل‌ و عدم‌ جواز تکالیف‌ اجتماعی، در محدودة‌ خشونت‌ روانی‌ قرار می‌گیرد. خشونت‌ اقتصادی‌ یعنی‌ پرهیز از ادأ نفقه، سوءاستفاده‌های‌ مالی‌ از زن، صدمه‌ زدن‌ به‌ اشیأ و لوازم‌ مورد توجه‌ و علاقه‌ زن، اجرای‌ سیستم‌ جیره‌بندی‌ سفت‌ و سخت‌ و پنهان‌ ساختن‌ درآمد واقعی‌ از زن‌ است. خشونت‌ جنسی‌ دربرگیرنده‌ رفتارهای‌ خشونت‌آمیز در روابط‌ جنسی‌ و استفاده‌ قهرآمیز و مضر‌ از زن‌ می‌شود. آزار جنسی‌ از جمله‌ در محل‌ کار توسط‌ افراد دارای‌ اقتدار شغلی‌ صورت‌ می‌گیرد.
«بر پایه‌ گزارشهای‌ شخصی، برآورد گردیده‌ است‌ که‌ در انگلستان‌ از هر ده‌ زن، هفت‌ زن‌ در دورة‌ زندگی‌ شغلی‌ خود به‌ مدت‌ طولانی‌ دچار آزار جنسی‌ می‌گردند. در مورد تجاوز جنسی‌ نیز بررسی‌ در لندن‌ آشکار ساخت‌ که‌ از هر شش‌ تن، یک‌ تن‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌ بود...»()
این‌ زنان‌ در عرصه‌های‌ گسترده‌ فوق‌ مورد ستم‌ قرار گرفته‌ و می‌گیرند اما بیشتر اوقات‌ به‌ دلایلی‌ مانند ترس‌ و خجالت‌ و یا طبیعی‌ پنداشتن‌ ستم‌پذیری‌ و یا کاستیهای‌ حقوقی‌ نمی‌توانند از خود دفاع‌ کنند.
«مردان‌ در آن‌ جوامع‌ از هر طبقه‌ اجتماعی، با هر میزان‌ سواد و تحصیلات‌ و با هر نوع‌ وابستگی‌ قومی‌ زن‌ خود را کتک‌ می‌زنند و از طرف‌ دیگر زن‌ نیز بدون‌ توجه‌ به‌ طبقه‌بندی‌ اجتماعی‌ خود، سطح‌ سواد و تحصیلات‌ و وابستگیهای‌ قومی‌ ممکن‌ است‌ از شوهر خود کتک‌ بخورد.»()
منشأ استفاده‌ از زور، معمولاً‌ با نوع‌ تلقی‌ و وجود سود و منفعت‌ در روند به‌کارگیری‌ خشونت‌ قابل‌ تحلیل‌ است. خصم‌انگاری‌ زن‌ از سوی‌ مرد در برخی‌ جوامع‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.
 ‌3. استثمار
صرف‌ نظر از برخی‌ موارد استثنایی، جنس‌ مؤ‌نث‌ نمونه‌ آشکار و در عین‌ حال، فراموش‌ شده‌ استثمار و بهره‌کشی‌ در گذشته‌ و حال‌ به‌شمار می‌رود؛ پدیده‌ای‌ که‌ در فرهنگ‌ الاهی‌ استوار بر پایه‌ فطرت‌ و فارغ‌ از سود و منفعتهای‌ زودگذر، کاملاً‌ محکوم‌ و نکوهیده‌ است.
استثمار و بهره‌کشی‌ از زنان‌ چه‌ عرصه‌هایی‌ را در بر می‌گیرد؟ عرصه‌ بسیار گسترده‌ای‌ که‌ مهمترین‌ آنها عدم‌ بهره‌مندی از فرصت‌ مالکیت، کار بیشتر و مزد کمتر، عدم‌ دریافت‌ امکانات‌ کافی‌ در خانواده، سود تغذیه، کاستیهای‌ قانونی‌ و... می‌باشد. مالکیت‌ که‌ در حیات‌ بشری‌ نقش‌ اساسی‌ بازی‌ می‌کند از شاخصهای‌ مهم‌ توزیع‌ درآمد و منابع‌ آن‌ در میان‌ لایه‌های‌ مختلف‌ اجتماعی‌ و از جمله‌ دسته‌های‌ جنسیتی‌ است.
«بین‌ دوسوم‌ تا سه‌ چهارم‌ کار در کل‌ دنیا توسط‌ زنان‌ انجام‌ می‌شود. آنها 45 درصد از غذای‌ دنیا را نیز فراهم‌ می‌کنند. در حالی‌ که‌ فقط‌ 10 درصد از درآمد جهان‌ و یک‌ درصد از دارایی‌ جهان‌ به‌ زنها تعلق‌ می‌گیرد و قسمتی‌ از این‌ یک‌ درصد به‌ مردانی‌ تعلق‌ دارد که‌ برای‌ فرار از دادن‌ مالیات‌ به‌ اسم‌ زنان‌ کرده‌اند.» این‌ آمار بیشتر بر تجربه‌ کشورهای‌ غربی‌ استوار است‌ و وضعیت‌ دارایی‌ زنان‌ در کشورهای‌ دیگر دنیا بهتر نیست.»()
ادارة‌ سرشماری‌ امریکا اعلام‌ داشته‌ است، در این‌ کشور 14 درصد به‌نام‌ زنانی‌ که‌ عنوان‌ ریاست‌ خانواده‌ را دارند، ثبت‌ شده‌ است. در آفریقا بیشتر زنان‌ به‌عنوان‌ زن‌ نمی‌توانند زمینی‌ را مالک‌ شوند. مگر آنکه‌ شوهران‌ آنها در قید حیات‌ باشند. زنان‌ می‌توانند زمینهای‌ شوهران‌ خود را که‌ در شهرها مشغول‌ کار هستند، کشت‌ کنند اما اجازه‌ مصرف‌ ندارند.
«تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ در زمینه‌ حق‌ تملک، نه‌تنها روی‌ قدرت‌ اقتصادی‌ زن‌ بلکه‌ حقوق‌ اجتماعی، جسم‌ او و فرزندان‌ او تاثیر می‌گذارد.»()
با در نظر گرفتن‌ جایگاه‌ والای‌ زن‌ و خانواده‌ در تربیت‌ و شخصیت‌دهی‌ کودکان‌ سازنده‌ جامعه، براحتی‌ مشخص‌ می‌گردد که‌ آثار و پیامدهای‌ سود و زیانبار محرومیت‌ زن‌ از حق‌ تملک‌ دارایی‌ و درآمد به‌ شخص‌ او و کودکانش‌ محدود نمی‌شود بلکه‌ جامعه‌ را نیز متاثر می‌سازد.
گاهی‌ اوقات، استثمار و بهره‌کشی‌ از زنان‌ در قالب‌ کار زیاد و دستمزد اندک، جلوه‌ می‌کند. سیاست‌ استخدامی‌ زنان‌ و کودکان‌ به‌خاطر مزد کم، یک‌ سیاست‌ جهانی‌ است‌ که‌ در گذشته‌ و حال‌ دنبال‌ می‌شود. سیاست‌ پرداخت‌ تبعیضی، چنانچه‌ به‌ دلیل‌ ناتوانی‌ زنان‌ در برخی‌ از کارها باشد می‌تواند قابل‌ توجیه‌ باشد حال‌ آنکه، این‌ تبعیض‌ در مواردی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد که‌ زنان‌ مهارت‌ و کارایی‌ مساوی‌ یا حتی‌ بیشتری‌ دارند. در کارخانه‌های‌ کرک‌ پاک‌کنی، وجین، خیاطی‌ و دیگر کارهایی‌ که‌ با مهارت‌ و سرعت‌ دست‌ ارتباط‌ دارد، زنان‌ همچنان‌ بمراتب‌ کمتر از مردان‌ حقوق‌ و دستمزد دریافت‌ می‌دارند. براساس‌ برخی‌ از آمارهای‌ پایان‌ دهه‌ 80 میلادی، زنان‌ و مردان‌ همسن‌ و سال‌ از لحاظ‌ درآمدی‌ بسیار تفاوت‌ داشتند. مثلاً‌ درآمد زنان‌ 54 - 45 سال‌ تنها به‌ 59 درصد متوسط‌ درآمد مردان‌ در همان‌ سنین‌ بالغ‌ می‌شد. این‌ درصورتی‌ است‌ که‌ در برخی‌ موارد، زنان‌ مدت‌ بیشتری‌ از مردان‌ کار می‌کنند. چنانچه‌ در برخی‌ از کشورها زنان‌ روزانه‌ تا 4 ساعت‌ بیشتر از مردان‌ کار می‌کنند. مظلومیت‌ زنان‌ درصورتی‌ بیشتر نمایان‌ می‌شود که‌ مرد و زن‌ هر دو شاغل‌ باشند؛ زیرا مردان‌ برحسب‌ عادت‌ دیرینه، با ورود به‌ خانه‌ کار و وظیفه‌ خود را پایان‌ یافته‌ تلقی‌ می‌کنند اما زنان‌ قبل‌ از رفتن‌ به‌ سر کار یا پس‌ از بازگشتن، کار خانه‌ را هم‌ انجام‌ می‌دهند.
«طبق‌ برآورد پژوهشگران، در هند مردان‌ 80 درصد از درآمدی‌ را که‌ به‌دست‌ می‌آورند صرف‌ خودشان‌ می‌کنند.... کارگران‌ مهاجر افریقایی‌ فقط‌ 10 درصد از درآمد خود را برای‌ خانواده‌شان‌ می‌فرستند.... در امریکا هم‌ تعداد بی‌شماری‌ از مردان‌ همسران‌ و فرزندان‌ خود را رها کرده، پی‌ کار خود می‌روند و پولی‌ را که‌ درمی‌آورند صرف‌ خود می‌کنند...»().
بدین‌ ترتیب، زنان‌ به‌ دلیل‌ مزد کم‌ و همچنین‌ مصرف‌ آن‌ برای‌ بهبودی‌ وضع‌ خانواده، نمی‌توانند پس‌اندازی‌ برای‌ خود دست‌ و پا کنند و بر فرض‌ چنین‌ مسأله‌ای‌ در بیشتر فرهنگها و جوامع، مالک‌ درآمد خود نخواهند بود. از سوی‌ دیگر، این‌ سرمایه‌داران‌ و کارفرمایان‌اند که‌ با استفاده‌ از کار ارزانِ‌ زنان، ثروت‌ می‌اندوزند و زمینه‌ تمرکز و گردش‌ ثروت‌
در دست‌ عده‌ اندکی‌ را فراهم‌ می‌سازند. همان‌ گونه‌ که‌ هویت‌ زنان‌ مورد بی‌توجهی‌ قرار گرفته‌ است، کار آنان‌ نیز از جهات‌ مختلف‌ کم‌ ارزش‌ شناخته‌ شده‌ است. مهمتر این‌که‌ اصلی‌ترین‌ کار زنان‌ که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ به‌ انجام‌ آن‌ همت‌ می‌ورزند، یعنی‌ تربیت‌ کودکان، نتوانسته‌ است‌ در مقایسه‌ با سایر کارها و مشاغل، جایگاه‌ درخور توجهی‌ را به‌ خود اختصاص‌ دهد. حقیرانگاری‌ تلاش‌ و زحمات‌ زنان، بویژه‌ وظیفه‌ تربیتی‌ آنان‌ می‌تواند آثار و تبعات‌ ویرانگری‌ بر روح‌ و روان‌ زن‌ و در سلامت‌ جامعه‌ داشته‌ باشد.
«نخست، همانطور که‌ جوامع‌ امروزی‌ بطور فزاینده‌ای‌ در صدد تعیین‌ پایگاه‌ اجتماعی‌ برای‌ افراد، براساس‌ اشتغال‌ آنها در فعالیتهای‌ اقتصادیِ‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شده‌ هستند، زنان‌ به‌خاطر انجام‌ کارهایی‌ از قبیل‌ خانه‌داری، تولیدات‌ غیررسمی‌ و داد و ستد که‌ خارج‌ از استاندارد تعاریف‌ مربوط‌ به‌ فعالیتهای‌ اقتصادی‌ هستند، مقام‌ پایین‌تری‌ به‌دست‌ آورده‌اند. دوم، برای‌ اشتغال‌ در بخش‌ رسمی‌ و قانونی‌ هم‌ زنان‌ تحت‌ فشار گفتمانهای‌(Sex-role) هستند.»()
اما چرا بسیاری‌ فعالیتهای‌ زنان، کار به‌ حساب‌ نمی‌آید؟ نه‌تنها از پاداش، مزد و پس‌انداز خبری‌ نیست‌ بلکه‌ پرداخت‌ نفقه‌ و حقوق‌ قانونی‌ زنان‌ نیز با کاستی‌ و تاخیر روبه‌رو می‌شود. در نظر بگیرید زمانی‌ را که‌ مرد، خانواده‌ را رها می‌کند و زن‌ در میان‌ رنجهای‌ بی‌پایانش‌ و نبود کمترین‌ ثروت‌ و سرمایه، مسئولیت‌ را به‌ عهده‌ می‌گیرد و یا زمانی‌ که‌ با جدایی‌ زن‌ و مرد از یکدیگر و مسئولیت‌ حضانت‌ کودک‌ توسط‌ مادر، پدر در پرداخت‌ تکالیف‌ مالی، مسئولیت‌ نپذیرد.
 ‌4. تحقیر مدرن‌
با پایان‌ رسیدن‌ قرن‌ بیستم‌ رنج‌ و آلام‌ و ستمهای‌ اعمال‌ شده‌ در حق‌ زنان‌ پایان‌ نیافته‌ است. درصد افرادی‌ که‌ هنوز از سوء تغذیه‌ و گرسنگی‌ رنج‌ می‌برند، در میان‌ زنان‌ و کودکان‌ بسیار بالا است.
دوران‌ جدید، علیرغم‌ تأمین‌ برخی‌ امتیازات‌ مادی‌ برای‌ زنان، جایگاه‌ اصلی‌ آنان‌ را احیا نکرد. شخصیت‌ انسانی‌ زنان‌ بشکل‌ مدرنی‌ مورد بی‌حرمتی‌ قرار گرفت؛ امنیت‌ و آرامش‌ زنان‌ از آنها گرفته‌ شد و چیزی‌ جایگزین‌ نشد تا خلأ را جبران‌ کند. زنگرایان‌ افراطی‌ با نام‌ دفاع‌ از زن، به‌ انکار جنسیت‌ و طبیعتِ‌ زن‌ پرداختند. چنانچه‌ درگذشته‌ موجود مؤ‌نث، مطرود و تحمیلی‌ بود زنگرایان‌ افراطی‌ برای‌ شخصیت‌ دهی‌ به‌ زن‌ راه‌ چاره‌ را در تغییر جنسیت‌ یافتند. تغییر جنسیت، سقط‌ جنین، تقلید رفتار جنس‌ نر، راههای‌ رهایی‌ از بحران‌ دامنگیر زنان‌ شناخته‌ شدند. به‌ بیان‌ دیگر، در دنیای‌ مدرن‌ دوباره‌ زن‌ به‌ جایگاه‌ باستانی‌ و قرون‌ وسطایی‌ بازگشت‌ و علی‌رغم‌ حضور در میان‌ مردان، دیگر بار به‌ کناره‌های‌ جامعه‌ بشری‌ رانده‌ شد؛ مردان‌ همچنان‌ به‌عنوان‌ محور و اصل‌ باقی‌ ماندند. تفاوت‌ اساسی‌ در وضعیت‌ زنان‌ متمدن‌ امروز با دنیای‌ گذشته‌ در این‌ است‌ که‌ در گام‌ نخست، با رانده‌ شدن‌ زن‌ از خانه‌ به‌ بیرون، بهره‌کشی‌ از زن‌ البته‌ تحت‌ عنوان‌ آزادی‌ و رهایی‌ زن‌ از سلطه‌ مرد و استقلال‌ در تصمیم‌گیری!! حالتی‌ گسترده‌تر از گذشته‌ گرفته‌ است. در نظامهای‌ مد‌عی‌ آزادسازی‌ زنان، این‌ بار به‌نام‌ آزادی‌ زنان، دوباره‌ مورد سوءاستفاده‌های‌ اقتصادی‌ و جنسی‌ قرار می‌گیرند. جداسازی‌ زنان‌ از قید خانواده‌ و ارزشهای‌ انسانی‌ هیچگاه‌ نمی‌تواند بمعنای‌ حرمت‌گذاری‌ به‌ آنان‌ باشد. بلکه‌ از قضأ، مفهوم‌ صریح‌ چنین‌ رفتاری، قانونی‌ ساختن‌ هرگونه‌ استفاده‌ سوء از زنان‌ برای‌ سوء استفاده‌ چیان‌ می‌باشد.
«یکی‌ از رسواترین‌ اشکال‌ توسعه، تجارت‌ جدیدی‌ به‌نام‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ یا جهانگردی‌ سکس‌ است‌ که‌ طی‌ آن‌ مردان‌ کشورهای‌ توسعه‌ یافته!! به‌ روسپی‌ خانه‌هایی‌ که‌ در جهان‌ سوم‌ صرفا برای‌ آنها برپا شده‌ می‌روند. این‌ مراکز فساد مملو از دختران‌ و نوجوانانی‌ است‌ که‌ توسط‌ پدران‌ روستایی‌ فقیر به‌ صورت‌ برده‌ فروخته‌ شده‌اند.... تایلند، فیلیپین‌ و کره‌ جنوبی‌ برخی‌ از مراکز فعلی‌ جهانگردی‌ سکس‌ هستند. گروهی‌ از تجار ژاپنی‌ از طرف‌ شرکتهایی‌ که‌ در آن‌ مشغول‌ کار هستند، به‌عنوان‌ پاداش‌ به‌ این‌ مراکز فرستاده‌ می‌شوند. کارگران‌ آمریکایی‌ که‌ در عربستان‌ سعودی‌ روی‌ پروژه‌های‌ ساختمانی‌ کار می‌کنند، هر دو هفته‌ یک‌ بار با هواپیما به‌ بانکوک‌ فرستاده‌ می‌شوند در سالن‌های‌ ماساژ توسط‌ زنان‌ تایلندی‌ پذیرایی‌ شوند. بخش‌ دیگری‌ از صفت‌ سکس، دلا‌ لی‌ ازدواج‌ است: شرکتهای‌ خصوصی‌ که‌ اکثر آنها در کشورهای‌ غربی‌ هستند، زنان‌ آسیایی‌ یا امریکای‌ لاتین‌ را می‌فروشند و علناً‌ آنها را به‌عنوان‌ زنانی‌ مطیع، چشم‌ و گوش‌ بسته‌ و فرمانبردار تبلیغ‌ می‌کنند.»()
دوم‌ این‌که‌ براساس‌ اصول‌ سوداگرایانه‌ نظام‌ سرمایه‌داری، زنان‌ به‌عنوان‌ ابزار سود رسانی، منتها از طریق‌ اعمال‌ و ترویج‌ فرهنگ‌ مصرف‌ گرایانه‌ در خانواده، استثمار شوند. بنابراین، زنان‌ را (حتی‌ بر فرض‌ حضور در خانه) بصورت‌ ابزار مصرف‌ نظام‌ سود اندوزی‌ به‌ بار می‌آورد. فرهنگ‌ مصرف‌گری‌ و رواج‌ آن‌ در خانواده، در مرحله‌ بعدی‌ باز هم‌ شخصیت‌ زنان‌ را بیشتر از بقیه‌ اعضای‌ خانواده‌ آسیب‌پذیر می‌سازد. مونا شارن‌ امریکایی‌ می‌گوید:
«آزادی‌ زنان‌ برای‌ ما افزایش‌ درآمد، سیگار ویژه‌ زنان، حق‌ انتخاب‌ برای‌ تنها زیستن‌ و تشکیل‌ خانواده‌ یک‌ نفره، ایجاد مراکز بحران‌ تجاوز، اعتبارات‌ فردی، عشق‌ آزاد و زنان‌ متخصص‌ بیماریهای‌ زنان‌ را به‌ ارمغان‌ آورد و لیکن‌ در ازای‌ آن‌ چیزی‌ را به‌ غارت‌ برده‌ که‌ خوشبختی‌ بسیاری‌ از زنان‌ در گروی‌ آن‌ می‌باشد و آن‌ وجود همسر و خانواده‌ است.»()
 ‌زن‌ و خانواده‌
لیبرالیزم‌ و فردگرایی‌ با خانواده‌ که‌ بر گستردگی، همکاری‌ جمعی، مسؤ‌ولیت‌ جمعی‌ و اهمیت‌ نهاد خانواده‌ و افراد مسن‌ تاکید داشت، سازگار نبوده‌ است‌ و با ایجاد تقابل‌ بین‌ نهادهای‌ انسانی‌ و اجتماعی‌ به‌ رد و انکار نهاد گرم‌ خانواده‌ تحت‌ عنوان‌ «سنتی» پرداخته‌ شد. در این‌ گفتمان، خانواده‌ به‌عنوان‌ پدیدة‌ سنتی، زیر حمله‌ قرار گرفت.
درهم‌ ریختگی‌ اجتماعی‌ و ساخت‌ شکنی‌ تقسیم‌بندیهای‌ رائج‌ برای‌ نظامهای‌ سرمایه‌داری‌ منافعی‌ فراوان‌ به‌ همراه‌ داشت. فردگرایی‌ مبتنی‌ بر لیبرالیزم، با تجزیة‌ خانواده‌ گسترده‌ به‌ خانواده‌های‌ هسته‌ای‌ از یک‌ طرف‌ و ترویج‌ فکر «درآمد هر کس‌ مال‌ خودش» نیروهای‌ فراوانی‌ را وارد بازار کار خود نمود. در این‌ میدان، برندگان‌ اصلی، صاحبان‌ سرمایه‌ها و کارخانه‌های‌ کلان‌ بودند که‌ از قرن‌ 19 به‌ بعد به‌عنوان‌ گردانندگان‌ مهم‌ امور بین‌المللی‌ و داخلی‌ نقش‌ بازی‌ کرده‌اند؛ زیرا ورود تمام‌ اعضای‌ فعال‌ خانواده‌ها به‌ شمول‌ زنان، با تامین‌ نیروی‌ کار فراوان، تعادل‌ بین‌ اشتغال‌ و نیروی‌ کار را بر هم‌ زد. بدیهی‌ بود که‌ وجود نیروی‌ کار فراوان، دستمزدها را بشدت‌ پایین‌ آورد. عدم‌ سامان‌ یافتگی‌ کارگران‌ و نبود مؤ‌سسات‌ تنظیم‌ حقوق‌ و دستمزد، فرایند بی‌تعادلی‌ نیروی‌ کار، اشتغال‌ را به‌ زیان‌ کارگران‌ ادامه‌ می‌داد. ممکن‌ بود رونق‌ سرمایه‌گذاری‌ به‌ جذب‌ کارگران‌ بیشتری‌ بینجامد تا از طریق‌ آن، تعادل‌ بازار کار برقرار گردد اما نارضایتی‌های‌ کارگری‌ در قرن‌ 19 از فقدان‌ چنین‌ تعادلی‌ حکایت‌ دارد. توسعه‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ در جهت‌ لیبرالیسم‌ و سازمانهای‌ تأمینی، اقتدار خانواده‌ را بشدت‌ کاهش‌ دادند.
«یکی‌ از «علل‌ مهم‌ افت‌ اقتدار خانواده‌ را می‌توان‌ مربوط‌ به‌ جهان‌بینی‌ سرمایه‌داری‌ دانست‌ که‌ بطور معمول‌ بیشتر بر امیال‌ فردی‌ تاکید می‌ورزند تا بر مسؤ‌ولیتهای‌ گروهی. روند دموکراسی‌ سرمایه‌داری‌ بسان‌ نهادهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و آموزشی، نقش‌ خانواده‌ را نیز تغییر داد. آخرین‌ عامل‌ موثر در این‌ روند، پدید آمدن‌ امکانات‌ متنوع‌تری‌ است‌ که‌ در برابر افراد مایل‌ به‌ گسستن‌ از خانواده‌ وجود دارد.»()
نگرش‌ اقتصادی‌ به‌ خانواده‌ در مرزهای‌ غرب‌ محدود نماند و نیروهای‌ متاثر از غرب‌ از بازسازی‌ خانواده!! در کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ سخن‌ گفتند. در برخی‌ موارد، هجوم‌ بقدری‌ شدید است‌ که‌ کلیت‌ خانواده‌ به‌عنوان‌ ابزار پس‌ماندگی‌ و ماندن‌ زن‌ در خانه‌ به‌عنوان‌ نگرشی‌ کهنه‌ تلقی‌ می‌شود. مدافعان‌ چنین‌ دیدگاهی، خانواده‌ را نهاد بردگی‌ می‌دانند و همان‌گونه‌ که‌ انسان‌ باید برای‌ رهایی‌ از بردگی‌ تلاش‌ کنند، به‌ زنان‌ توصیه‌ می‌شود که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ آزادی، از «دخمة‌ هولناک‌ خانه» و از جمع‌ بگریزند. بگفته‌ لنسکی‌ها، در قاموس‌ جوامع‌ صنعتی‌ خانواده‌ به‌ صورت‌ نوعی‌ انتخاب‌ درآمده‌ است‌ تا یک‌ ضرورت.()
وضعیت‌ زن‌ در ابعاد گوناگون‌ اندامی، موقعیت‌ اجتماعی، مشاغل، پوشش‌ و... مورد هجوم‌ قرار گرفت. در یک‌ قطب، زن‌ سنتی‌ قرار می‌گرفت‌ که‌ وضعیت‌ او مورد پذیرش‌ سرمایه‌داران‌ نبود در قطب‌ مخالف، زن‌ روز قرار داشت‌ که‌ از کار بزرگ‌ زنان‌ یعنی‌ مادری، فاصله‌ گرفته‌ بود. چنین‌ زنی‌ ادای‌ مردان‌ را درمی‌آورد و برخلاف‌ روحیات‌ فطری‌ خود، به‌ حیات‌ خودخواهانة‌ فردی‌ و تنهایی‌ گام‌ می‌گذارد. بدین‌ ترتیب، کسی‌ که‌ در تمام‌ تاریخ‌ بشریت، زایش‌ و تربیت‌ کودکان‌ را به‌عهده‌ داشت، گسست‌ بزرگی‌ را با فطرت‌ خود مشاهده‌ می‌کند؛ گسستی‌ که‌ زن‌ را دچار نوعی‌ از خودبیگانگی‌ و خودباختگی‌ می‌سازد و همة‌ ویژگیهای‌ بدنی‌ و روانی‌ او را زیر پا می‌نهد تا بر رونق‌ تراستهای‌ خصوصی‌ سرمایه‌داری‌ و دیگر جریانهای‌ فکری‌ جدا شده‌ از آن‌ بیفزاید.
 ‌اهمیت‌ زن‌ در خانواده‌
چرا زن‌ و جایگاه‌ او اینچنین‌ مورد تهاجم‌ قرار می‌گیرد؟
«اغلب‌ زنها مادر بوده‌ و فقط‌ زنها مادر هستند. مادر شدن‌ یعنی‌ قبول‌ مسئولیت‌ کردن... این‌ انتخاب‌ زنان‌ است، زنها این‌ مسئولیت‌ را به‌عهده‌ گرفته‌اند، و این‌ نه‌ به‌ دلیل‌ ژنتیکی‌ یا هورمونی‌ است، بلکه‌ به‌ علت‌ لزوم‌ آن‌ است. فقط‌ کافی‌ است‌ به‌ نوزاد تازه‌ متولد شده‌ای‌ نگاه‌ کنید تا این‌ الزام‌ را درک‌ کنید.»()
بدین‌ ترتیب، آنانی‌ که‌ زنان‌ را به‌سوی‌ کارکرد خلاف‌ مادری‌ سوق‌ می‌دهند، ارزش‌ ذاتی‌ و توانایی‌های‌ فطری‌ و طبیعی‌ آنان‌ را نادیده‌ می‌گیرند. امروزه‌ بیشتر دانشمندان‌ خانواده‌ را مهمترین‌ نهادی‌ می‌دانند که‌ جامعه‌ و کودک‌ را تغذیه‌ می‌کند و پرورش‌ می‌دهد. خانواده‌ در جامعه‌پذیری، سلامت‌ و سازگاری‌ و نابهنجاری‌ کودک‌ نقش‌ اساسی‌ را برعهده‌ دارد.
«کودک‌ نخستین‌ و اساسی‌ترین‌ درسهای‌ زندگی‌ را در این‌ نهاد کسب‌ می‌کند... فداکاری، محبت، عشق، آداب‌ و رسوم، مراسم‌ فرهنگی‌ و دینی، وظایف‌ و مسئولیت‌پذیری‌ را در خانواده‌ می‌آموزد... محیط‌ خانواده‌ در تشکیل‌ شخصیت‌ کودک‌ و نوجوان‌ مؤ‌ثر می‌باشد... تامین‌ سلامت‌ فردی‌ و اجتماعی‌ بدون‌ درنظر گرفتن‌ نقش‌ خانواده‌ امکان‌پذیر نمی‌باشد. خانواده‌ می‌تواند عامل‌ سازنده‌ کودک‌ در زمینه‌ جسمی، روانی، عاطفی، ذهنی‌ و... باشد و یا عامل‌ نابودی‌ و ویرانی‌ او.»()
باید افزود که‌ خانواده‌ بدون‌ وجود زن‌ مصداق‌ پیدا نمی‌کند و در نهاد خانواده‌ که‌ نخستین‌ نهاد و کانون‌ ساخته‌ شدن‌ فرد به‌شمار می‌رود جایگاه‌ مهم‌ و والایی‌ به‌ زن‌ اختصاص‌ دارد. درواقع، در هر اجتماعی‌ زن‌ و مادر، نقش‌ بنیادین‌ و اساسی‌ است.() برای‌ از همپاشی‌ کانون‌ خانواده، تهاجم‌ به‌ جایگاه‌ زن‌ و از خود بیگانه‌سازی‌ او از اهداف‌ اصلی‌ مدعیان‌ مدرن‌سازی‌ خانواده‌ به‌شمار می‌رود.
 ‌کارکردهای‌ خانواده‌
خانواده‌ کارکردهای‌ مختلفی‌ دارد که‌ اهمیت‌ والای‌ این‌ نهاد مهم، تنها در پرتو توجه‌ به‌ ابعاد مختلف‌ آن‌ هویدا می‌شود. هرگونه‌ بی‌توجهی‌ به‌ تعدد کارکردهای‌ خانواده، نوعی‌ بی‌تعادلی‌ ایجاد می‌کند که‌ به‌ دنبال‌ آن، خانواده‌ دچار بحران‌ می‌شود؛ وضعیت‌ خانواده‌ در غرب‌ از برجسته‌سازی‌ جنبه‌ اقتصادی‌ خانواده‌ و زیر پا گذاشتن‌ سایر ابعاد مهم‌ آن‌ ناشی‌ می‌شود.()
 ‌1. بهداشت‌ روانی‌
پژوهشگران، افزایش‌ افسردگی‌ را از عوارض‌ سبک‌ زندگی‌ قرن‌ بیستم‌ می‌دانند:
«... کانون‌ خانوادگی‌ از هم‌ گسسته‌ است؛ اکثر مردم‌ درحالی‌ رشد می‌کنند که‌ در کنار خانواده‌ خود نمی‌باشند؛ والدین‌ وقت‌ کافی‌ را صرف‌ فرزندان‌ خود نمی‌کنند. همة‌ این‌ استرسها بر روی‌ هم‌ جمع‌ شده‌ و افراد را در معرض‌ افسردگی‌ قرار می‌دهد.»()
افسردگی‌ که‌ از عوارض‌ سبک‌ زندگی‌ قرن‌ بیستم‌ قلمداد شد، در یک‌ رابطه‌ دوسویه‌ از عوامل‌ تهدیدکننده‌ بهداشت‌ روانی‌ و همزمان، معلول‌ نبود بهداشت‌ روانی‌ به‌ حساب‌ می‌آید. تغییر بنیادین‌ بنیان‌ خانواده‌ و تحت‌الشعاع‌ قرار گرفتن‌ کارکردهای‌ غیراقتصادی‌ آن‌ موجب‌ تهدید بهداشت‌ روانی‌ اعضای‌ خانواده‌ شده‌ است. خانواده‌ چنانچه‌ کارکردهای‌ خود را به‌گونه‌ای‌ پیوسته‌ با یکدیگر انجام‌ دهد، پیامدهای‌ مثبت‌ و ماندگار، از جمله‌ سلامت‌ روانی‌ اعضای‌ خود را به‌همراه‌ دارد. تاثیرات‌ روانی‌ در گام‌ نخست، کودکان‌ را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد. وظایف‌ و تکالیف‌ والدین‌ در برابر کودکان‌ چنانچه‌ از مجرای‌ طبیعی‌ خود انجام‌ نگیرد و به‌عهدة‌ مؤ‌سسات‌ و نهادهای‌ غیر از خانواده‌ سپرده‌ شود و یا در درون‌ خانواده‌ به‌فراموشی‌ سپرده‌ شود، بدون‌ تردید، آسیب‌هایی‌ را برای‌ کودکان‌ به‌ دنبال‌ خواهد داشت. این‌ آسیبها می‌تواند در هوش، شخصیت، زبان‌ و بهداشت‌ روانی‌ تجلی‌ یابد. کودک‌ در خانواده‌ با رفتار و کنشهای‌ خود رفتار مناسب‌ متقابل‌ اعضای‌ خانواده‌ مخصوصاً‌ مادر را به‌ همراه‌ دارد. نوزاد با هر گریه‌ای‌ در آغوش‌ گرفته‌ می‌شود و با مکیدن‌ شیر از پستان‌ مادر اقناع‌ شدیدی‌ به‌ او دست‌ می‌دهد. کودکانی‌ که‌ در خانه‌ و با شیر مادر تغذیه‌ می‌کنند، در بزرگسالی‌ دارای‌ شخصیت‌ متعادلتر و قوام‌ یافته‌تر می‌باشند. در مقابل، کودکانی‌ که‌ به‌ مؤ‌سساتی‌ مانند پرورشگاهها و مهدها سپرده‌ می‌شوند، از نظر مسائل‌ عاطفی‌ و رشد وابستگیها و کلامی‌ آسیب‌ می‌بینند. در آن‌جا سخنان‌ آنها چندان‌ مورد توجه‌ بزرگسالان‌ قرار نمی‌گیرد و افراد غیر از مادر تا اندازة‌ زیادی‌ از درک‌ مفهوم‌ کنشهای‌ کودک‌ ناتوانند.
«مطالعات‌ نشان‌ می‌دهد، نوزادانی‌ که‌ در اختیار پرورشگاهها قرار می‌گیرند و از محرکهای‌ لازم‌ به‌دور می‌مانند کسی‌ با آنها حرف‌ نمی‌زند، دعوا نمی‌کند، محرکهای‌ بینایی، شنوایی، بویایی‌ و لامسه‌ فراهم‌ نمی‌آورد، کمبودهای‌ زیادی‌ نشان‌ می‌دهند، از جمله‌ کمبود در ضریب‌ هوشی. بنابراین، این‌ کودکان‌ از نظر بهداشت‌ روانی‌ نیز آسیب‌ می‌بینند.»()
البته، این‌گونه‌ تاثیرات‌ متقابل‌ است‌ و افزون‌ بر کودک، والدین‌ بویژه‌ مادر را نیز دربر می‌گیرد. طی‌ تحقیقات‌ دربارة‌ کودکان‌ پرورشگاهی‌ مشاهده‌ گردید که‌ آنها از لحاظ‌ هوشی‌ از همسالان‌ خود در مرحله‌ پایین‌تری‌ قرار دارند. برای‌ درک‌ ارتباط‌ بین‌ عقب‌ماندگی‌ هوشی‌ و محرومیت‌ از کانون‌ خانواده‌ یا پایین‌ بودن‌ میزان‌ ارتباط‌ با خانواده، تعدادی‌ از این‌ کودکان‌ به‌ مؤ‌سسه‌ دیگری‌ که‌ مسؤ‌ول‌ نگهداری‌ زنانی‌ با عقب‌ماندگی‌ ذهنی‌ بودند، انتقال‌ یافتند. در آن‌جا هر کودکی‌ در اختیار زنی‌ قرار گرفت‌ تا نقش‌ مادری‌ را در برابر او برعهده‌ گیرد. نتیجه‌ این‌ نقل‌ و انتقال، تحول‌ دو جانبه‌ بود. از یک‌ طرف، کودکان‌ نشاط‌ و شادابی‌ خود را بازیافتند و پس‌ از مدتی‌ مشخص‌ گردید که‌ بهره‌ هوشی‌ آنها افزایش‌ قابل‌ توجه‌ یافته‌ است؛ از سوی‌ دیگر، زنانی‌ که‌ مسؤ‌ولیت‌ مادر خواندگی‌ کودکان‌ را پذیرفته‌ بودند به‌ اندازه‌ زیادی‌ نشاط‌ و شادابی‌ خود را بازیافتند.() زنها در خانواده‌ با ایفای‌ نقش‌ مادری‌ و ایجاد ارتباط‌ با سایر اعضای‌ خانواده‌ و از طریق‌ همصحبتی‌ بر احساسات‌ و مشکلات‌ خود فایق‌ می‌آیند. از لحاظ‌ روانی‌ زنان‌ دوست‌ دارند تا فرزندی‌ داشته‌ باشند و احساس‌ مادری‌ کنند. چنانچه‌ پدران‌ با احساس‌ رضایت‌ و اقناع‌ و مسؤ‌ولیت‌ می‌کنند.() این‌ شرایط‌ و احساس، تنها در درون‌ خانواده‌ و از طریق‌ ازدواج‌ برآورده‌ می‌شود.
«زنان‌ جوان‌ متأهل‌ دارای‌ استرس‌ کمتری‌ از دورة‌ تجرد خود هستند. برعکس، مردان‌ جوانی‌ که‌ همسر اختیار کرده، در مقایسه‌ با دورة‌ تجرد خود، استرس‌ بیشتری‌ دارند. ازدواج‌ منبع‌ بسیار مهمی‌ از امنیت‌ خاطر برای‌ زنان‌ و جایگاه‌ مهمی‌ برای‌ احساس‌ مسئولیت‌ بیشتر مردان‌ است. ازدواج‌ برای‌ زنان‌ بیشتر جنبه‌ عاطفی‌ و صمیمیت‌ و تعلق‌ دارد در حالی‌ که‌ برای‌ مردان‌ بطور عمده‌ از نظر مراقبت‌ و انجام‌ کارهای‌ خانه‌ و ارتباط‌ جنسی‌ و همزبانی‌ و پرورش‌ فرزندان‌ اهمیت‌ دارد. سلامت‌ جسمی‌ و روانی‌ افراد متأهل‌ بیشتر است‌ و عموماً‌ عمر طولانی‌تر و وضعیت‌ اقتصادی‌ بهتری‌ نیز دارند.»()
تاثیر مثبت‌ خانواده‌ بر بهداشت‌ روانی‌ اعضای‌ جوان‌ خانواده‌ نیز قابل‌ بحث‌ و تامل‌ است. عدم‌ تشکیل‌ خانواده‌ بویژه‌ در دختران‌ مسن‌ اضطرابهایی‌ مانند پراشتهایی، بی‌اشتهایی، اختلالات‌ خواب‌ و بسیاری‌ از اختلالات‌ روانی‌ یا روان‌تنی‌ دیگر را پدید می‌آورد که‌ از احتیاج‌ به‌ ارضای‌ نیازهای‌ غریزی‌ و حل‌ تعارضات‌ خود ناشی‌ می‌شود. احساس‌ تنهایی‌ و نیاز به‌ شریک‌ زندگی‌ دختران‌ را دچار اضطرابهای‌ روانی‌ زیادی‌ می‌سازد و هرچه‌ بر سن‌ دختران‌ افزوده‌ شود، احساس‌ گناه‌ و کاستی‌ عزت‌ نفس‌ آنان‌ افزایش‌ می‌یابد. احساس‌ عزت‌ نفس، که‌ باعث‌ افزایش‌ اعتماد به‌ نفس‌ می‌شود، مطلوب‌ نوع‌ بشر است. زنان‌ از طریق‌ ازدواج‌ و ارزش‌گذاری‌ شوهر، احساس‌ عزت‌ نفس‌ بیشتری‌ می‌کنند. عدم‌ ازدواج‌ و بالا رفتن‌ سن، معمولاً‌ در دختران‌ باعث‌ ایجاد نیروی‌ پرخاشگری‌ می‌شود که‌ نیاز به‌ تخلیه‌ دارد. این‌ تخلیه‌ به‌ دو صورت‌ خودآزاری‌ و یا دگرآزادی‌ بروز می‌کند. چنانچه‌ دختر دریابد که‌ اطرافیان، منشأ پرخاشگری‌ او را می‌دانند، آثار و پیامدهای‌ عدم‌ ازدواج‌ افزایش‌ می‌یابد و فرد دچار احساس‌ بی‌کفایتی‌ و بی‌لیاقتی‌ می‌شود.() مشاهده‌ می‌شود که‌ تاثیر مثبت‌ ازدواج‌ و خانواده‌ از نظر روانی‌ بر اعضای‌ خانواده‌ تا چه‌ اندازه‌ است.
 ‌2. کارکرد اقتصادی‌
خانواده‌ در تمام‌ دوره‌های‌ تاریخی، کارکرد اقتصادی‌ ایفا کرده‌ است؛ هرچند قبلاً‌ چنین‌ نقشی‌ پررنگتر بوده‌ است. خانواده، واحد زیربنایی‌ سازمان‌ اقتصادی‌ می‌باشد. معمولاً‌ در آغاز ازدواج، دختران‌ به‌ تشکیل‌ خانواده‌ بیشتر از زاویه‌ اقتصادی‌ نگاه‌ می‌کنند. آنها به‌ دنبال‌ یافتن‌ تکیه‌گاه‌ مالی‌ می‌باشند که‌ از طریق‌ تشکیل‌ خانواده‌ و ازدواج‌ فرزندان‌ و یا تحصیل‌ آنها به‌عنوان‌ یک‌ تکلیف‌ از سوی‌ اعضای‌ دیگر خانواده‌ فراهم‌ می‌شود.
 ‌3. کارکرد اجتماعی‌سازی‌ (جامعه‌ پذیری)
در تمام‌ فرهنگها، خانواده‌ عامل‌ اصلی‌ اجتماعی‌ شدن‌ کودک‌ در دوران‌ کودکی‌ است؛ هر چند در مراحل‌ بعد، عوامل‌ دیگری‌ نیز در این‌ فرایند نقش‌ بازی‌ می‌کنند. همچنین‌ در همه‌جا مادر مهمترین‌ فرد در روند جامعه‌پذیری‌ کودک‌ در دوران‌ طفولیت‌ به‌ حساب‌ می‌آید. فرد برای‌ نخستین‌ بار در خانواده‌ چگونگی‌ ارتباط‌ با گروهها، موسسات‌ و سازمانهای‌ اجتماعی‌ را فرا می‌گیرد. جامعه‌ پذیری‌ که‌ عامل‌ مهمی‌ برای‌ سازگاری‌ اعضای‌ جامعه‌ و آشنایی‌ آنها با گذشته‌ و آینده‌ خود است، معمولا در چارچوب‌ فرهنگ‌ غالب‌ صورت‌ می‌گیرد. در واقع، اجتماعی‌ شدن‌ یک‌ فرایند دو سویه‌ است‌ که‌ جامعه‌پذیر شونده‌ و جامعه‌پذیر ساز را با هم‌ متاثر می‌سازد.
«اجتماعی‌ شدن، فرایندی‌ است‌ که‌ طی‌ آن‌ کودک‌ ناتوان‌ بتدریج‌ به‌ شخص‌ خودآگاه، دانا و ورزیده‌ در شیوه‌های‌ فرهنگی‌ که‌ در آن‌ متولد گردیده‌ است، تبدیل‌ می‌شود. اجتماعی‌ شدن، نوعی‌ «برنامه‌ریزی‌ فرهنگی» نیست‌ که‌ در آن‌ کودک، تاثیراتی‌ که‌ با آنها برخورد می‌کند بطور انفعالی‌ جذب‌ نماید. حتی‌ کودک‌ نوزاد نیازها یا خواستهایی‌ دارد که‌ بر رفتار کسانی‌ که‌ مسئول‌ مراقبت‌ از او هستند تاثیر می‌گذارد. اجتماعی‌ شدن‌ نسلهای‌ مختلف‌ را به‌ یکدیگر پیوند می‌دهد... تولد یک‌ کودک‌ زندگی‌ کسانی‌ را که‌ مسؤ‌ول‌ پرورش‌ او هستند تغییر می‌دهد و در نتیجه‌ آنها خودشان‌ فرایندهای‌ یادگیری‌ جدیدی‌ را تجربه‌ می‌کنند. تجربه‌ پدر و مادری‌ معمولاً‌ فعالیتهای‌ بزرگترها را به‌ کودکان‌ برای‌ بقیه‌ زندگی‌ هر دو پیوند می‌دهد. بدیهی‌ است‌ بزرگترها هنگامی‌ که‌ پدر بزرگ‌ و مادر بزرگ‌ می‌شوند، هنوز پدر و مادر باقی‌ می‌مانند، و بدین‌ سان‌ یک‌ رشته‌ روابط‌ دیگری‌ را به‌وجود می‌آورند که‌ نسلهای‌ مختلف‌ را به‌ هم‌ پیوند می‌دهد. اگر چه‌ فرایند یادگیری‌ فرهنگی‌ در دوران‌ خردسالی‌ و اوایل‌ کودکی‌ شدیدتر از دوره‌های‌ بعدی‌ است، یادگیری‌ و سازگاری‌ در سراسر دوران‌ زندگی‌ ادامه‌ می‌یابد.»()
اجتماعی‌ شدن، جنبه‌های‌ گوناگونی‌ دارد که‌ فرد در خانواده، تا حد‌ ممکن‌ با آنها آشنا می‌شوند. فرد در خانه‌ می‌آموزد که‌ چگونه‌ در مسائل‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ مشارکت‌ داشته‌ باشد و جایگاه، مصالح‌ و منافع‌ خود و جامعه‌ را دریابد. خانواده‌ در برخی‌ موارد پشتوانه‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ در برابر نیروهای‌ ستمگر می‌باشد. «سالی‌ وست‌ وو د» و «پارمیندر باچو» (1988) اهمیت‌ خانواده‌های‌ آسیایی‌ ساکن‌ انگلستان‌ را به‌عنوان‌ منشأ قدرت‌ و پایداری‌ و ستیز با نژادپرستی‌ مورد تاکید قرار داده‌اند.()
 ‌4. کارکرد جنسی‌
در جامعه‌ انسانی‌ تشکیل‌ خانواده‌ تنها راه‌ مشروع‌ و بهترین‌ راه‌ برای‌ ارضای‌ نیاز جنسی‌ به‌شمار می‌رود. تشکیل‌ خانواده، افزون‌ بر پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ فردی، بقای‌ نسل‌ بشر را نیز ممکن‌ می‌سازد.() همچنین‌ در خانواده‌ کودک‌ از جنسیت‌ خود، آگاهی‌ پیدا می‌کند و تربیت‌ و آموزش‌ متناسب‌ با آن‌ را دریافت‌ می‌کند. آنچه‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شد، تمام‌ کارکردهای‌ خانواده‌ نمی‌باشد و جامعه‌ شناسان‌ نیز کارکردهای‌ متعددی‌ را در نظر گرفته‌اند.
1. خانواده‌ کانون‌ تربیت‌ اولیه‌ فرزندان‌ است.
2. خانواده‌ کانون‌ پرورش‌ و رشد محبت‌ و عواطف‌ انسانی‌ است.
3. خانواده‌ ریشة‌ ایجاد ارتباطهای‌ انسانی‌ است.
4. خانواده‌ کانون‌ پرورش‌ و انتقال‌ ارزشها است.
5. خانواده‌ سرچشمه‌ انتقال‌ اصول‌ وراثتی‌ و ژنتیکی‌ است.
6. نیازهای‌ بدنی‌ و روانی‌ زن‌ برای‌ مادر شدن‌ و زایمان‌ و... در خانواده‌ برآورده‌ می‌شود.
7. نیاز شدید پدر برای‌ پدر شدن‌ و مسؤ‌ولیت‌شناسی‌ و خدمتکاری‌ و... در خانواده‌ است.
8. بقای‌ نسل‌ سالم‌ و یا پشتوانه‌ طبیعی‌ و متعادل‌ در خانواده‌ ممکن‌ است.
9. خانواده‌ ریشه‌ اصلی‌ پرورش‌ حس‌ تعهدشناسی‌ و مسؤ‌ولیت‌پذیری‌ و قانون‌گرایی‌ و ضابطه‌پذیری‌ است.
«برخی‌ از حساسترین‌ این‌ نقشها، از جمله‌ تولید مثل‌ و نخستین‌ مراحل‌ اجتماعی‌ ساختن‌ کودکان، هنوز بر عهدة‌ خانواده‌ هسته‌ای‌ است. بخصوص، از آن‌ جهت‌ که‌ گروههای‌ بزرگ‌ خویشاوند و خانواده‌های‌ گسترده‌ اهمیت‌ خود را از دست‌ داده‌اند، و همچنین‌ بدان‌ جهت‌ که‌ زندگی‌ اجتماعی‌ بیش‌ از پیش‌ پیچیده‌تر و غیر شخصی‌ می‌شود، شاید بتوان‌ گفت‌ که‌ مسؤ‌ولیتهای‌ خانواده‌ هسته‌ای‌ از بعضی‌ لحاظ‌ پراهمیت‌تر هم‌ شده‌ است. برای‌ مثال، تردیدی‌ نیست‌ که‌ در حال‌ حاضر مسؤ‌ولیت‌ برآوردن‌ نیازهای‌ روانی‌ و عاطفی‌ افراد در وهله‌ نخست‌ بر عهده‌ خانواده‌ است. در مورد کودکان، خانواده‌ هسته‌ای‌ هنوز عامل‌ عمدة‌ توسعه‌ شخصیت‌ و القای‌ ارزشهای‌ بنیادین، و همچنین‌ سرچشمه‌ اصلی‌ عواطف‌ بشری، راهنمایی‌ها، تشویقهای‌ لازم‌ در زمینه‌ یادگیری‌ انتخاب‌ شغل‌ و حرفه، و بسیاری‌ دیگر از آموختنیهاست.»()
همان‌گونه‌ که‌ لنسکی‌ها بر القای‌ ارزشهای‌ بنیادین‌ از سوی‌ خانواده‌ تاکید کردند، جامعه‌شناسان‌ دیگر نیز خانواده‌ را حافظ‌ ارزشهای‌ دینی‌ و مذهبی‌ می‌دانند؛ زیرا بگفته‌ باتومور، هیچ‌ گروه‌ دیگری‌ در جامعه‌ به‌ اندازه‌ خانواده‌ تحت‌ نفوذ اصول‌ مذهبی‌ و اخلاقی‌ قرار نمی‌گیرد.() این‌ در حالی‌ است‌ که‌ خانواده‌ در بخشهائی‌ از جهان‌ در گذار از مرحله‌ هسته‌ای‌ شدن‌ به‌سوی‌ فروپاشی‌ یا را می‌گذراند.
«دیری‌ نخواهد پایید که‌ مفاهیم‌ مربوط‌ به‌ خانواده‌ و مسؤ‌ولیتهای‌ آن‌ در بسیاری‌ کشورها درهم‌ خواهد ریخت، وقتی‌ بتوانیم‌ کودکان‌ را در ظروف‌ آزمایشگاهی‌ پرورش‌ بدهیم‌ در مفهوم‌ مادر شدن‌ چه‌ تغییراتی‌ ایجاد می‌شود؟ و بر سر تصویری‌ که‌ جنس‌ مؤ‌نث‌ از خود دارد و تمام‌ جوامع‌ وظیفه‌ اصلی‌اش‌ زاد و ولد و پرورش‌ نژاد بشر است‌ چه‌ می‌آید؟»()
هایمن‌ ویتزن، روان‌ پزشک‌ و رئیس‌ بخش‌ خدمات‌ روان‌ پزشکی‌ عصبی‌ در بیمارستان‌ پلی‌ تکنیک‌ نیویورک، با تاکید بر افتخارآمیز بودن‌ بارداری‌ و زایمان‌ برای‌ زنان‌ و ستایش‌ آن‌ در ادبیات‌ و هنر شرق‌ و غرب، می‌پرسد:
«اگر «کودکی‌ که‌ در شکم‌ زن‌ است‌ مال‌ او نباشد بلکه‌ از تخمک‌ دیگر و از زن‌ دیگر، و یا حتی‌ از یک‌ ظرف‌ کوچک‌ مخصوص‌ کشت‌ جنین‌ به‌ رحم‌ او تلقیح‌ شده‌ باشد، کیش‌ و ستایش‌ مادری‌ چه‌ می‌شود؟»
وی‌ می‌گوید چنانچه‌ قرار باشد برای‌ زنان‌ اهمیتی‌ قایل‌ شد، اهمیتشان‌ در این‌ نخواهد بود که‌ فقط‌ آنان‌ می‌توانند کودک‌ به‌ دنیا بیاورند. قدر مسلم‌ این‌ است‌ که‌ در آینده‌ ما حرمت‌ مادری‌ را از بین‌ می‌بریم. نه‌تنها حرمت‌ مادری، بلکه‌ مفهوم‌ پدر و مادری‌ نیز مورد تجدید نظر اساسی‌ قرار خواهد گرفت.()
آلوین‌ تافلر با اشاره‌ به‌ افزایش‌ آمار زاد و ولد کودکان‌ آزمایشگاهی‌ و باروری‌ جنین‌ در رحم‌ زن‌ دیگر، می‌گوید:
«چنانچه‌ زن‌ و شوهری‌ واقعاً‌ بتوانند یک‌ جنین‌ خریداری‌ کنند، در این‌ صورت‌ نقش‌ والدین‌ دیگر جنبه‌ حقوقی‌ پیدا می‌کند نه‌ جنبه‌ زیستی... بعلاوه‌ اگر جنین، قابل‌ فروش‌ باشد آیا یک‌ شرکت‌ هم‌ می‌تواند آن‌ را بخرد؟ آیا می‌تواند ده‌ هزار جنین‌ بخرد؟ آیا این‌ شرکت‌ حق‌ دارد آنها را بفروشد؟... آیا اگر ما حق‌ خرید و فروش‌ جنین‌های‌ زنده‌ را داشته‌ باشیم‌ به‌ معنای‌ بازگشت‌ به‌ شکل‌ تازه‌ای‌ از دوران‌ برده‌داری‌ است؟»()
بگفته‌ تافلر در جامعه‌ فراصنعتی‌ سرعت‌ بیش‌ از حد دور زندگی‌ خانواده‌ را به‌سوی‌ متلاشی‌ شدن‌ هدایت‌ می‌کند. در شرایطی‌ که‌ یک‌ مادر می‌تواند به‌جای‌ تحمل‌ رنج‌ ایام‌ بارداری‌ 9 ماهه، با دیدار کوتاهی‌ از فروشگاه‌ جنین‌ یا با انتقال‌ جنین‌ از یک‌ رحم‌ به‌ رحم‌ دیگر روند زادوولد را سامان‌ دهد، به‌ یقین‌ استحکام‌ خانواده‌ و تعهد اعضا در مقابل‌ یکدیگر از بین‌ می‌رود. پیامد این‌ وضع، فروپاشی‌ خانواده‌ و یا ظهور آن‌ به‌ شکل‌ اشتراکی، موقتی‌ و یا حرفه‌ای‌ است. پدر و مادر برای‌ افزایش‌ مطلوبیت‌ زندگی‌ و رفاه‌ فردی‌ فرزندان‌ را به‌ آنچه‌ که‌ تافلر «خانواده‌ حرفه‌ای» می‌خواند، می‌سپارند و با استفاده‌ از آزادیهای‌ بی‌حد و حصر موجود، زنان‌ و مردان‌ خود را محق‌ می‌دانند که‌ پس‌ از مدتی‌ همسر اول‌ را رها سازند و همسر دیگری‌ برگزینند. مطلوبیت‌ «آزادیهای‌ داده‌ شده»، نباید مانع‌ توجه‌ به‌ تاوانهای‌ آن‌ شود. آزادی‌ موجود در جوامع‌ فراصنعتی‌ که‌ تا اندازه‌ زیادی‌ متاثر از سودگرایی‌ اقتصادی‌ است، افزون‌ بر از هم‌ گسستگی‌ خانواده، جایگاه‌ انسان‌ را تا سرحد کالا و شیء پایین‌ می‌آورد. همان‌گونه‌ که‌ مصرف‌ کننده‌ می‌تواند با مراجعه‌ به‌ سوپرمارکتها، کالاهای‌ مورد نیاز خود را خریداری‌ کند و یا از مراکز فروش‌ حیوانات‌ خانگی، حیوان‌ مورد نظر خود را بخرد، می‌تواند با مراجعه‌ به‌ آزمایشگاهها، جنین‌ مورد خواست‌ خود را تهیه‌ کند. خرید جنین‌ به‌ چه‌ منظوری‌ صورت‌ می‌گیرد؟ انگیزه‌ اصلی، حفظ‌ خانواده‌ و احیای‌ حس‌ مادری‌ یا پدری‌ نمی‌باشد. در جامعه‌های‌ بسیار مدرن، همه‌ زندگی‌ یک‌ انتخاب‌ است: انتخاب‌ ماشین، حیوان‌ خانگی، دانشگاه، منزل، همسر، نوع‌ فرزند و غیره. آیا روی‌آوری‌ به‌ جنین‌ آزمایشگاهی، انتخابی‌ است‌ مدرنتر از کنترل‌ جمعیت‌ در خانواده‌ و یا سقط‌ جنین؟ فرزندانی‌ که‌ با چنین‌ شخصیتی‌ بار می‌آیند، چگونه‌ می‌توانند زمانی‌ که‌ خود پدر و مادر می‌شوند، حرمت‌ مادری‌ و پدری‌ را حفظ‌ کنند؟ تافلر در «موج‌ سوم»()، از احیای‌ مجدد خانواده‌ فروپاشیده‌ موج‌ دوم، و بازگشت‌ اقتدار و احترام‌ خانواده‌ سخن‌ می‌گوید که‌ برپایه‌ سود منفعت‌ اقتصادی‌ و تغییر شکل‌ شیوه‌ تولید در موج‌ سوم‌ استوار است. او استدلال‌ می‌کند که‌ انجام‌ کار در خانه‌ و عدم‌ حضور افراد در محل‌ و مراکز فعالیت، از طریق‌ صرفه‌جویی‌ در وقت، انرژی‌ و عدم‌ استهلاک‌ وسایل‌ ایاب‌ و ذهاب‌ و کوچک‌ شدن‌ تاسیسات، منافعی‌ کلان‌ را برای‌ مؤ‌سسات‌ و افراد دارد. به‌ دنبال‌ آن، کارمندان‌ و کارگران‌ در خانه‌ متمرکز می‌شوند و با استفاده‌ از تلفن، فاکس، کامپیوتر و سایر ابزارهای‌ ارتباطی، کارها را از آن‌جا هدایت‌ می‌کنند و نیازمندیهای‌ خانواده‌ از طریق‌ ارتباط‌ الکترونیکی‌ با مؤ‌سساتی‌ که‌ پیش‌ از این‌ جایگاه‌ مراجعه‌ خانواده‌ها بودند، برآورده‌ می‌شوند. او پیش‌بینی‌ می‌کند که‌ ممکن‌ است‌ در آینده‌ ساختمانهای‌ بزرگ‌ موسسات‌ به‌ خانه‌ اموات‌ و اشباح‌ تبدیل‌ شوند.
تافلر حضور طولانی‌تر اعضای‌ خانواده‌ در خانه‌ را موجب‌ افزایش‌ پیوند عاطفی‌ آنها می‌داند و چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ با استقرار روابط‌ عاطفی‌ بین‌ اعضأ، پایه‌های‌ خانواده‌ استحکام‌ می‌یابد و دوباره‌ کارکردهای‌ پیشین‌ به‌ کمک‌ تکنولوژی‌ در درون‌ خانواده‌ ایفا می‌شوند و قدرت‌ و اعتبار از بین‌ رفته‌ آن، احیأ می‌گردد. تافلر اندیشه‌ سوداگرانه‌ سرمایه‌داری‌ را که‌ همه‌ چیز را تنها در قالب‌ سود تحلیل‌ می‌کند، نادیده‌ می‌گیرد؛ هرچند حضور و کار در خانه‌ نیز براساس‌ سود و منفعت‌ تحلیل‌ می‌شود. مسأله‌ اصلی‌ بحران‌ خانواده‌ در غرب‌ این‌ است‌ که‌ پدیدة‌ فزونخواهی، راحت‌طلبی‌ و فردگرایی، مصرف‌گرایی‌ را از عرصه‌ کالا به‌ عرصه‌ انسان‌ گسترش‌ داده‌ است. مشکل، صنعتی‌ شدن‌ نیست‌ بلکه‌ راحت‌طلبی‌ و فزونخواهی‌ است. زن‌ و به‌دنبال‌ آن، خانواده‌ بسان‌ کالایی‌ در کنار سایر اقلام‌ مصرفی، تلقی‌ می‌شود که‌ فرد می‌تواند در موقع‌ دلخواه‌ آن‌ را ترک‌ کند، تغییر شکل‌ دهد و یا از نو بنیان‌ نهد. آز و حرص، از تکنولوژی‌ بهره‌ گرفته‌ و به‌ جایی‌ رسیده‌ است‌ که‌ در فرایند زاد و ولد تقلب‌ کند، شاید روزی‌ برسد که‌ با دستکاری‌ در مغز آدمی، انسان‌ را در کنار حیوانات‌ قرار دهد. درست‌ است‌ که‌ از طریق‌ «کلبه‌ الکترونیک» می‌شود با مراکز آموزشی، خدماتی، اداری‌ و اقتصادی‌ تماس‌ گرفت‌ و مشکلات‌ را برطرف‌ کرد اما همین‌ کلبه‌ می‌تواند گسستگی‌ بیشتر خانواده‌ را دامن‌ بزند. به‌ همین‌ دلیل‌ برخی‌ از نویسندگان‌ امریکایی‌ خواهان‌ انقلاب‌ در نظام‌ فکری‌ امریکائیان‌ در زمینه‌ مسائل‌ جنسی‌ و تفاوت‌گذاری‌ میان‌ عشق‌ و سکس‌ می‌شوند. از این‌ زاویه، مشکل‌ جامعه‌ غربی، «بحران‌ اعتماد» در روابط‌ زناشویی‌ و مشکل‌ فکری‌ است.
«من‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ام‌ که‌ مسأله‌ اصلی‌ ما [امریکائیان] متلاشی‌ شدن‌ نظام‌ خانوادگی‌ است... تا زمانی‌ که‌ تعهد ازدواج‌ را جدی‌ نگیریم‌ نمی‌توانیم‌ به‌ ساختار زناشویی‌ سالمی‌ برسیم. تعهد است‌ که‌ اعتماد را امکان‌پذیر می‌سازد... فکر می‌کنم‌ کاملاً‌ روشن‌ باشد که‌ یک‌ زندگی‌ به‌دور از تعهد چه‌ زود می‌تواند درهم‌ فروپاشد.»()
اکنون‌ یک‌ بار دیگر این‌ پرسش‌ مطرح‌ می‌شود که‌ اهمیت‌ خانواده‌ در چیست؟ و جایگاه‌ زن‌ در آن‌ در کجا قرار می‌گیرد؟ بطور خلاصه‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ خانواده‌ از نهادهای‌ پایدار جامعه‌ بشری‌ به‌شمار می‌رود. خانواده‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخ، نقشها و کارکردهای‌ گوناگونی‌ ایفا کرده‌ است. اهمیت‌ این‌ نقشها زمانی‌ بیشتر نمایان‌ می‌شود که‌ این‌ نهاد مهم‌ و مؤ‌ثر از صحنه‌ پرورش‌ و تربیت‌ حذف‌ شود و یا کارکردهای‌ آن‌ کاستی‌ گیرد؛ آن‌ چیزی‌ که‌ امروز در غرب‌ پیش‌ آمده‌ و بحران‌ خانواده‌ به‌ مشکل‌ مهم‌ جامعه‌ تبدیل‌ شده‌ است.
ارزیابی‌ خانواده‌ با دید صرفاً‌ سودگرایانه‌ و اقتصادی، کار درستی‌ نیست. درواقع، اهمیت‌ خانواده‌ در متغیرهایی‌ است‌ که‌ بلاواسطه‌ به‌ شاخصهای‌ کمیت‌پذیر تبدیل‌ نمی‌شود. خانواده‌هایی‌ که‌ در آن‌ به‌ عواطف‌ انسانی‌ حرمت‌ نهاده‌ می‌شود، بسیاری‌ از مشکلات‌ و جرمها کاهش‌ می‌یابد. خانواده‌ چنانچه‌ کارکرد طبیعی‌ خود را ایفا کند بسیاری‌ از آلام‌ بشری‌ در آن‌ التیام‌ می‌یابد و نیاز به‌ مؤ‌سسات‌ دیگر پیدا نمی‌شود. موسسات‌ رقیب‌ خانواده‌ گرچه‌ در ظاهر به‌نام‌ حمایت‌ از انسانهای‌ نیازمند قد برافراشته‌اند، در نهایت‌ پایگاه‌ نهاد اصلی‌ حامی‌ بشریت‌ را لرزان‌ کرده‌اند. حملات‌ به‌ خانواده‌ در واقع‌ با زیر سوال‌ بردن‌ جایگاه‌ فردمحوری‌ آن‌ یعنی‌ زن‌ آغاز شده‌ است‌ و تا زمانی‌ که‌ هویت‌ انسانی‌ زن‌ اعاده‌ نشود، خانواده‌ نیز نجات‌ نمی‌یابد. راستی‌ انسان‌ در دامان‌ مادر، انسان‌ می‌شود و زن، محور اصلی‌ خانواده‌ است.
 ‌عوامل‌ اجتماعی‌ - فرهنگی‌ تفاوتهای‌ رفتاری‌
رفتار افراد تحت‌ تاثیر عوامل‌ بیولوژیک، فرهنگی‌ - اجتماعی‌ و متغیرهای‌ شخصی‌ شکل‌ می‌گیرد، اما در تحلیلها و تبیینها بیشتر دو دیدگاه‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است: دیدگاه‌ زیست‌شناختی‌ و دیدگاه‌ اجتماعی. در دیدگاه‌ نخست، رفتارها از عوامل‌ بیولوژیک‌ ناشی‌ می‌شوند؛ درحالی‌ که‌ براساس‌ برداشت‌ دوم، عوامل‌ اجتماعی‌ سازندة‌ رفتار افراد به‌ حساب‌ می‌آیند. تاکید بیش‌ از اندازه‌ بر هر کدام، به‌ جبر باوری‌ منجر می‌شود. کسانی‌ که‌ رفتار را ناشی‌ از ژن‌ می‌دانند، جبر باورند؛ چنان‌که‌ فروید گرایان، رفتارگرایان‌ و دیگران.
پیروان‌ فروید، تجربه‌ دوران‌ کودکی‌ را تعیین‌ کننده‌ رفتار افراد می‌دانند و رفتارگرایان، پاداش‌ و جزا را و برخی‌ از جامعه‌شناسان‌ بر این‌ دیدگاه‌ پای‌ می‌فشارند که‌ رفتار افراد تحت‌ تأثیر طبقه‌ اجتماعی‌ شکل‌ می‌گیرد.
تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ طی‌ نیمه‌ دوم‌ دهه‌ 90 توسط‌ ژن‌ شناسان‌ بریتانیایی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ رفتار افراد تحت‌ تأثیر ژن‌ شکل‌ می‌گیرد. این‌ برداشت‌ نیز جبر باوراست:
«جبر باوری‌ ژنتیکی‌ تنها شکل‌ علیت‌ است‌ که‌ صحنه‌ را برای‌ «اختیار»، باز می‌گذارد؛ زیرا ثابت‌ می‌کند که‌ بخشی‌ مهم‌ از شخصیت‌ ما خارج‌ از دسترس‌ دیکتاتورها و دیگر هواداران‌ شستشوی‌ مغزی‌ قرار دارد. به‌ عبارت‌ دیگر، «اختیار» در درون‌ ژنهای‌ ما خشک‌ شده‌ است.»()
تردیدی‌ وجود ندارد که‌ بخشی‌ از رفتار افراد، ریشه‌ بیولوژیکی‌ دارد اما بخشی‌ از رفتار یا شدت‌ و ضعف‌ آن‌ از عوامل‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ تاثیر می‌پذیرد؛ هر چند نشان‌ دادن‌ تمایز و تفکیک‌ بین‌ تأثیرات‌ زیست‌شناختی‌ و اجتماعی‌ - فرهنگی‌ کار ساده‌ای‌ نیست‌ و نمی‌توان‌ گفت، که‌ آن‌ بخشی، ریشه‌ بیولوژیکی‌ دارد و این‌ بخش، ریشه‌ اجتماعی‌ و فرهنگی؛ زیرا در بسیاری‌ از موارد عوامل‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ به‌ کمک‌ عوامل‌ زیست‌شناختی‌ می‌آیند و رفتار را شکل‌ می‌دهند. از تحقیقات‌ بر می‌آید که‌ در تحلیل‌ و تبیین‌ رفتار افراد در کنار عوامل‌ بیولوژیک، عوامل‌ دیگری‌ مانند شرایط‌ خانوادگی، مناسبات‌ اجتماعی‌ - فرهنگی() و ادراکات‌ فهم‌ فرد باید در نظر گرفته‌ شوند.
 ‌نقش‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ در تعیین‌ رفتار
جامعه‌ و مؤ‌لفه‌های‌ آن، حامل‌ ارزشها، باورها و فرهنگهایی‌ به‌شمار می‌روند که‌ بر رفتار اعضأ و در نهایت، زن‌ و مرد تأثیر می‌گذارد. پذیرش‌ باورهای‌ عمومی‌ جامعه‌ را می‌توان‌ به‌ اجتماعی‌ شدن‌ تعبیر کرد. این‌ اجتماعی‌ شدن‌ اثراتی‌ هم‌ بر رفتار مبتنی‌ بر جنسیت‌ می‌گذارد. مطالعه‌ نژادشناسانه‌ «باری‌ - بیکن‌ - شیلد» دربارة‌ اجتماعی‌ شدن‌ در 110 تمدن‌ مختلف‌ نشان‌ می‌دهد که‌ میزان‌ و درجة‌ تفاوت‌ نقشهای‌ زن‌ و مرد بر حسب‌ عوامل‌ اقتصادی‌ (بویژه‌ عوامل‌ ارزشگذار به‌ نیروی‌ بدنی) و نوع‌ سازمان‌ خانوادگی‌ فرق‌ می‌کند.
«هر چند که‌ نوعی‌ گرایش‌ به‌ تقلیل‌ اختلافات‌ وجود دارد، ولی‌ به‌نظر می‌رسد که‌ اختلاف‌ نقشهای‌ جنسی‌ امری‌ غیر قابل‌ اجتناب‌ است.(»)
اجتماعی‌ شدن‌ تنها عامل‌ تفاوت‌ بین‌ رفتار زن‌ و مرد نیست. «هکسلی» و «هایدن» در بررسی‌ تفاوتهای‌ ظاهری‌ میان‌ زن‌ و مرد، نقش‌ تربیت‌ را برجسته‌ می‌بینند و عوامل‌ دیگر را نادیده‌ نمی‌گیرند.()
عوامل‌ فرهنگی‌ و اجتماعی، همان‌گونه‌ که‌ در ایجاد تفاوتها موثرند، توانایی‌ و توفیق‌ زن‌ و مرد را نیز تحت‌ تاثیر قرار می‌دهند. این‌ عوامل‌ می‌تواند با ایجاد مانع، زمینه‌ عقب‌ماندگی‌ جنسیتی‌ را فراهم‌ سازد و یا این‌که‌ با پیرایش‌ فرهنگ‌ تاکید کننده‌ بر تفاوتها، همسطحی‌ موقعیتی‌ و شغلی‌ را به‌ ارمغان‌ آورد.()
«قابل‌ توجه‌ است‌ که‌ از جنس‌ زن‌ کمتر نابغة‌ خلا‌ قی‌ به‌وجود آمده‌ است. هیچ‌ تئوری‌ زیستی، روان‌شناسی‌ یا روانکاوی، این‌ جریان‌ را به‌ صورت‌ واقعاً‌ قاطعی‌ توجیه‌ و تبیین‌ نمی‌کند. تنها می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد که‌ شرایط‌ موفقیت‌ مردان‌ را تسهیل‌ می‌کند. این‌ شرایط‌ در درجه‌ تاثیرپذیری‌ و انگیزش‌ افراد نیز موثر است.»()
رفتار زن‌ و مرد متأثر از ویژگیهای‌ هیجانی‌ و علایق‌ آنها است، اما در مورد زنان، قبول‌ نقش‌ اجتماعی‌ آنان‌ نیز دخیل‌ است. تحقیقات‌ «لوِندراند» موید این‌ مسأله‌ است‌ که‌ پذیرش‌ نقش‌ اجتماعی‌ زنان‌ در جامعه، آنان‌ را از لحاظ‌ احساس‌ موقعیتی‌ به‌ مردان‌ نزدیک‌ می‌سازد. او دریافت‌ که‌ دختران‌ دانشجوی‌ جویای‌ کار و شغل‌ از احساس‌ «مردانگی» بیشتری‌ برخوردارند تا دخترانی‌ که‌ بیشتر به‌ کانون‌ خانواده‌ کشیده‌ می‌شوند.()
در میان‌ آنان‌ که‌ اهمیت‌ عوامل‌ اجتماعی‌ - فرهنگی‌ را باور دارند، برداشتهای‌ «مید»، «دوبوار» و فمینستهای‌ افراطی‌ قابل‌ یادآوری‌ است. مارگارت‌ مید از برداشت‌ تاثیرپذیری‌ خلق‌ و خوی‌ افراد از فرهنگ‌ جامعه‌ دفاع‌ و هرگونه‌ برداشت‌ از پیش‌ ساختة‌ مربوط‌ به‌ اختلافات‌ مادرزادی‌ را رد می‌کند. مطالعه‌ قوم‌شناسانه‌ «میده» در سه‌ جامعه‌ ابتدایی‌ گینه‌ جدید انجام‌ شد.() براساس‌ برداشت‌ عمومی، مردان‌ معمولاً‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ خشن‌تر و پرخاشگرند، اما مطالعه‌ او در نمونه‌های‌ فوق‌ از تنوع‌ رفتارها و ناسازگاری‌ آنها با برداشت‌ پذیرفته‌ شده‌ عمومی‌ پرده‌ برداشت.
1. در قبیله‌ آراپش‌ زنان‌ و مردان‌ حساس‌ و روحیه‌ ملایم‌ دارند.
2. در قبیله‌ موندو گومور زنان‌ و مردان‌ هر دو خشن‌ و پرخاشگرند.
3. در قبیله‌ شامبولی‌ زنان‌ جنس‌ مسلط، فرمانده، منطقی‌ و مردان‌ عناصر کم‌ مسؤ‌ولیت، احساسی‌ و وابسته‌اند.
مارگارت‌ مید از این‌ مطالعه‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ تفاوتهای‌ روانی‌ و رفتاری‌ زن‌ و مرد برحسب‌ گروهها مختلف‌ و گوناگون‌ می‌شود و چنانچه‌ نظریه‌ای‌ ارائه‌ شود این‌ است‌ که‌ رفتار از فرهنگها ناشی‌ می‌شود.
مطالعه‌ «مید» در عین‌ جالب‌ بودن، قابل‌ انتقاد می‌باشد. این‌ مطالعه، «مبتنی‌ بر مشاهده‌ فشرده‌ و سریع‌ گروههای‌ محدود می‌باشد. و نوعی‌ ارزیابی‌ کاملاً‌ ذهنی‌ از اختلافات؛ درحالی‌ که‌ از لوازم‌ ارائه‌ یک‌ نظریه‌ علمی، مطالعه‌ عینی، عمیق‌ و گسترده‌ است.() سیمون‌ دوبوار با رد‌ دیدگاه‌ فروید که‌ بر حسب‌ آن، زنان‌ به‌ دلیل‌ محرومیت‌ از آلت‌ تناسلی‌ مردانه، خود را مرد ناقص‌ می‌خوانند، مشکل‌ زنان‌ را در دو امر می‌دانند: تحمیل‌ موقعیت‌ درجه‌ دومی‌ از سوی‌ مردان‌ و پذیرش‌ این‌ موقعیت‌ از سوی‌ زنان. دوبوار، نقش‌ تعیین‌ کننده‌ آناتومی‌ در سرنوشت‌ زن‌ را رد کرده‌ و معتقد است‌ که‌ در جامعه‌ سعی‌ می‌شود زنان‌ خود را برای‌ ایفای‌ نقش‌ شیئی‌ آماده‌ کنند نه‌ فرد.()
شکل‌ افراطی‌ گرایش‌ به‌ عوامل‌ اجتماعی‌ در بررسی‌ رفتار زن‌ و مرد در برداشت‌ زنگرایان‌ افراطی‌ تجلی‌ می‌یابد. جامعه‌شناسان‌ فمینیست‌ چنین‌ می‌پندارند که‌ عقاید «مردانگی» و «زنانگی» که‌ پیش‌ از این‌ مسلم‌ و طبیعی‌ فرض‌ شده‌ بودند، منشأ اجتماعی‌ دارند. «کرستین‌ دلفی» و «مونیک‌ ویتیک» دو تن‌ از معروفترین‌ فمینیستهای‌ فرانسوی، «زاییدن» را فرایند زیستی‌ و طبیعی‌ نمی‌دانند و در برابر، از آن‌ با نام‌ «تولید اجباری» ناشی‌ از ساختار اجتماعی‌ - تاریخی‌ یاد می‌کنند. آنان‌ می‌گویند که‌ زایمان، امری‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌ است‌ که‌ زنان‌ وادار به‌ اطاعت‌ از آن‌ می‌شوند. زنان‌ مجبورند که‌ در عین‌ اطاعت‌ از برنامه‌ اجتماعی‌ (زایمان)، آن‌ را طبیعی‌ قلمداد کنند:
«نظریه‌های‌ زیست‌شناختی‌ در مورد تفاوتهای‌ جنسی، مفاهیم‌ اجتماعی‌اند که‌ در خدمت‌ منافع‌ گروهِ‌ از لحاظ‌ اجتماعی‌ مسلط‌اند. زنان‌ به‌ خودی‌ خود طبقه‌ای‌ هستند؛ زیرا مقوله‌ «زن» (چنان‌که‌ مقوله‌ «مرد») نه‌ یک‌ مقولة‌ زیست‌شناختی‌ ثابت، بلکه‌ مقوله‌ای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ است.»()
در مراحل‌ بعد، نوع‌ شغل‌ زنان‌ و توانایی‌های‌شان‌ را نیز سیاستهای‌ دولت، معین‌ می‌کنند. دیدگاه‌ زنگرایان‌ افراطی، بویژه‌ «دلفی» و «ویتک» نادیده‌ گرفتن‌ واقعیتها و انکار حقایق‌ زیستی‌ است. با ارائه‌ چنین‌ دیدگاهی، مشکل‌ زنان‌ حل‌ نمی‌شود. تردیدی‌ نیست‌ که‌ فرهنگها و عوامل‌ اجتماعی، نقش‌ انکارناپذیری‌ در نوع‌ برخورد با مسائل‌ جنسیتی‌ دارد اما با فرض‌ تاسیس‌ جامعه‌ با امکانات‌ مساوی‌ برای‌ زن‌ و مرد، باز هم‌ زن، مرد نمی‌شود و مرد، زن.()
 ‌نهادهای‌ اجتماعی‌ تاثیرگذار بر رفتار
تاثیرگذاری‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ بر شکل‌گیری‌ رفتار از طریق‌ مکانیسمها و نهادهای‌ مختلف‌ انجام‌ می‌شود. تمام‌ وسائل‌ جامعه‌پذیری‌ بطور عام، در جامعه‌پذیری‌ رفتاری‌ مبتنی‌ بر جنسیت، نقش‌ بازی‌ می‌کند: خانواده، مدرسه، همسالان، وسائل‌ ارتباط‌ جمعی، نهادهای‌ مذهبی‌ و....
 ‌1. خانواده‌
خانواده، کوچکترین‌ واحد اجتماعی‌ و در عین‌ حال‌ مهمترین‌ و مؤ‌ثرترین‌ نهاد جامعه‌پذیری‌ به‌شمار می‌رود. انسان‌ در خانواده‌ به‌ دنیا می‌آید و در آن‌جا پرورش‌ می‌یابد و شخصیت‌ او ساخته‌ و پرداخته‌ می‌شود. دختران‌ و پسران، در خانواده‌ نقش‌ جنسیتی‌ را می‌آموزند. مردانی‌ با درجة‌ مردانگی‌ زیاد، زنانی‌ با درجه‌ زنانگی‌ زیاد را بیشتر می‌پسندند.()
«والدین‌ با ملاحظه‌ این‌که‌ فرزندشان‌ دختر یا پسر است، نوعی‌ جهت‌ در دورة‌ کودکی‌ به‌ آنان‌ می‌دهند و شاخصهای‌ بارز آنان‌ را چشمگیرتر می‌کنند. نوع‌ و طرز پوشاک‌ کودکان، که‌ در مراحل‌ نخست‌ کاملاً‌ مشابه‌ یکدیگر بوده‌ و بتدریج‌ که‌ بدن‌ رشد می‌کند، تغییر می‌یابد. انتخاب‌ اسباب‌ بازیها به‌وسیله‌ والدین، اغلب‌ از همین‌ جا ناشی‌ می‌شود.... در این‌جا نوعی‌ تاثیرپذیری‌ واقعی‌ وجود دارد که‌ از یک‌ لحاظ‌ نوعی‌ الگوی‌ جنسی‌ را از همان‌ دورة‌ اول‌ کودکی‌ ایجاب‌ می‌کند: «گلدبرگ‌ - لوئیس» نشان‌ داده‌اند که‌ این‌ تاثیرپذیری‌ در طول‌ سال‌ اول‌ زندگی‌ آغاز می‌شود و «وارد» نشان‌ داده‌ است‌ که‌ نقش‌ جنسی‌ معمولاً‌ قبل‌ از پنجسالگی‌ پذیرفته‌ شده‌ است. در این‌جا هدف‌ این‌ نیست‌ که‌ فعالیت‌ خود به‌ خودی‌ و اختیاری‌ کودک‌ در نوعی‌ معیار متغیر نتواند چارچوب‌ تحمیلی‌ را در هم‌ بشکند ولی‌ در هر حال، تاثیر محیط‌ خیلی‌ زود وارد میدان‌ شده‌ و ادراک‌ اختلاف‌ دو جنس‌ را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد.»()
کودکان‌ با توجه‌ به‌ سن‌ و تفاوتهای‌ جسمی‌ و جنسی، نوع‌ بازی‌ را انتخاب‌ می‌کنند اما هر چه‌ به‌ دوران‌ بلوغ‌ نزدیکتر می‌شوند، فشارهای‌ فرهنگی، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ در گزینش‌ نوع‌ بازی‌ نمایانتر می‌شوند.() «روبین‌ استابن» طی‌ بررسی‌ تاثیر روانی‌ محتوای‌ بازی، یادآور می‌شود که‌ دختر خود را با عروسک‌ همسان‌ می‌گیرد. کودک، عروسک‌ را بر حسب‌ خوب‌ یا بد بودن‌ آن‌ تشویق‌ یا تنبیه‌ می‌کند. اسباب‌بازیهای‌ دختران، عروسکها احساسات‌ دارند در حالی‌ که‌ پسران‌ با اسباب‌بازیهای‌ بی‌جان‌ بازی‌ می‌کنند و در نتیجه‌ تحت‌ تاثیر رفتار دیگران‌ قرار نمی‌گیرند و تنها هدف‌ و انگیزة‌ آنها بازی‌ است. نزدیک‌ به‌ 60% هدایای‌ دختران‌ اسباب‌بازی‌ و بقیه‌ لباس، پول‌ و وسایل‌ تزیین‌ اطاق‌ است‌ اما هدایای‌ پسران‌ را معمولاً‌ وسایلی‌ مانند جعبه‌ شیمی، الکترونیک، میکروسکوپ‌ و... تشکیل‌ می‌دهند.()
«کوماروفسکی» از مطالعات‌ خود دربارة‌ زندگانی‌ خصوصی‌ عده‌ای‌ از دانشجویان‌ دختر چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ در خانواده، با توجه‌ به‌ اهمیت‌ نقش‌ مردانه، دختران‌ به‌ «آشتی‌ دادن‌ نقشهای‌ متعارض» می‌پردازند. از یک‌ طرف، نقش‌ زنانه‌ را می‌آموزند تا براساس‌ آن، حساستر و ملایمتر از مردان‌ و کمتر سلطه‌طلب‌ و ستیزه‌جو باشند و بیشتر از طریق‌ دلربایی‌ به‌ جلب‌ و جذب‌ همکاری‌ مرد بپردازند. از سوی‌ دیگر، نقش‌ «جدید» را یاد بگیرند تا رفتار و وضع‌ نفسانیی‌ شبیه‌ مردان‌ داشته‌ باشند.() در دیدگاه‌ فمینیستها نیز خانواده‌ کانون‌ انتقال‌ نگرشهای‌ مردانه‌ و زنانه‌ به‌ کودکان‌ و درونی‌ کردن‌ آن‌ و تحکیم‌ سلطه‌ مردان‌ بر زنان‌ به‌شمار می‌رود.() با توجه‌ به‌ آموخته‌های‌ درون‌ خانواده‌ است‌ که‌ دختران‌ و پسران‌ یاد می‌گیرند که‌ رفتار متفاوت‌ از یکدیگر داشته‌ باشند.
عوامل‌ اجتماعی‌ - فرهنگی، حتی‌ تعریف‌ از جنسیت‌ را متاثر می‌سازند. در بیشتر جوامع، مذکر بودن‌ به‌ معنای‌ قاطعیت، استواری، قدرت‌ جسمانی، اختیار و منطقی‌ بودن‌ و مونث‌ بودن‌ یعنی‌ صمیمیت، عطوفت، حساسیت‌ و خودآرایی.() در خانواده‌ معمولاً‌ پدران، دوست‌ دارند که‌ پسران‌ را تنبیه‌ بدنی‌ نمایند و دختران‌ را نه؛ کج‌ رفتاری‌ پسران‌ را راحت‌تر بپذیرند تا دختران‌ و به‌ ظواهر و لباس‌ دختران‌ حساسیت‌ بیشتری‌ نشان‌ داده‌ می‌شود. پدران‌ در نگاه‌شان‌ به‌ دختران، محافظه‌کارانه‌ترند تا مادر.() صفاتی‌ مانند خودبسندگی‌ و استقلال، در پسران‌ و ویژگیهایی‌ مانند میل‌ به‌ نزدیکی‌ و ارتباط‌ خواهی‌ و مسؤ‌ولیت‌پذیری‌ در دختران‌ پدید می‌آیند.()
 ‌2. مدرسه‌
پس‌ از خانواده، مدرسه‌ و همسالان‌ مهمترین‌ کانون‌ تاثیرگذار بر رفتار کودکان‌ محسوب‌ می‌شود. در مدرسه‌ رفتار آموزگاران، موارد درسی‌ و سازمان‌ مدارس‌ در امر تمایز بین‌ رفتار دختر و پسر نقش‌ مهم‌ بازی‌ می‌کنند.
الف. سازمان‌ مدارس: مدرسه‌ها در بیشتر جوامع‌ امروزی‌ بشکل‌ مختلط‌ و آموزش‌ همزمان‌ دو جنس‌ فعالیت‌ می‌کنند. با وجود این، رشته‌های‌ آموزشی‌ همسانی‌ ندارند. در رشته‌های‌ درسی‌ تفاوت‌ رعایت‌ می‌شود: بچه‌داری، خانه‌داری، اقتصاد منزل، نقشه‌کشی‌ فنی، خیاطی، برخی‌ از کارهای‌ هنری‌ و غیره‌ مناسبتر با زنان‌ دانسته‌ می‌شوند.
ب. کتب‌ درسی: در بیشتر کشورها، زنان‌ در کتابهای‌ درسی‌ بیشتر نقش‌ مادر را بازی‌ می‌کنند، عرصه‌ فعالیت‌ کودکان‌ نیز برحسب‌ جنسیت، مشخص‌ می‌شود.()
ج. آموزگاران: رفتار معلمان‌ و آموزگاران‌ با دانش‌آموزان‌ دو جنس‌ با توجه‌ به‌ جنسیت‌ صورت‌ می‌گیرد.()
 ‌3. نهادهای‌ مذهبی‌
تمایزگذاری‌ دین، نقش‌ متفاوت‌ زن‌ و مرد را برپایه‌ تفاوتهای‌ فیزیولوژیکی‌ استوار می‌سازد.()
 ‌4. درونی‌سازی/ پذیرش‌
نهادهای‌ فرهنگی‌ - آموزشی‌ نوعی‌ تفاوت‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد را القا می‌کنند که‌ عوامل‌ را می‌توان‌ عوامل‌ خارجی‌ تفاوت‌گذاری‌اند. در کنار آن، عامل‌ داخلی‌ وجود دارد که‌ در تحکیم‌ و دوام‌ تمایز قابل‌ توجه‌ است.() برخی‌ از یک‌ توافق‌ ضمنی‌ بین‌ دو جنس‌ از اوان‌ کودکی‌ یاد کرده‌اند که‌ یکی‌ را به‌ طرف‌ اشخاص‌ و دیگری‌ را به‌ طرف‌ اشیا می‌کشاند.()
 ‌5. رسانه‌های‌ گروهی‌
وسایل‌ ارتباط‌ جمعی‌ مانند رادیو، تلویزیون، کتاب، مطبوعات، تاتر و سینما در عصر کنونی‌ از ابزارهای‌ مهم‌ القای‌ پیام‌ از مبدأ به‌ مقصد به‌شمار می‌روند. در زمینه‌ تفاوت‌ یا تشابه‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد نیز کارایی‌ بسیار دارند.
 ‌ارزیابی‌
برخی، رفتار و خلق‌ و خوی‌ افراد (دو جنس) را به‌ آناتومی‌ آنان‌ بازمی‌گردانند و برخی‌ نیز با رد و انکار تاثیر بعد فیزیکی‌ وجود انسانی، فرهنگ‌ و جامعه‌ را سازنده‌ رفتار می‌دانند. به‌ بیان‌ دیگر، از دید برخی، تفاوت‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد ذاتی‌ است‌ و برخی‌ آن‌ را اکتسابی‌ می‌دانند.
طرفداران‌ اکتسابی‌ بودن‌ رفتار، تفاوت‌ فیزیکی‌ و اندامی‌ زن‌ و مرد را منکر نیستند بلکه‌ تمام‌ آنها حتی‌ زنگرایان‌ افراطی، تفاوت‌ اندامی‌ و آناتومیک‌ را می‌پذیرند اما در تحلیل‌ رفتار دست‌ به‌ تقلیل‌گرایی‌ می‌زنند و آن‌ دسته‌ از تفاوتها را یا نادیده‌ می‌گیرند یا به‌ آن‌ اهمیت‌ نمی‌دهند. اعتقاد به‌ تولید اجباری، رویارویی‌ با واقعیتها و قواعد حیات‌ جانداران‌ و انسان‌ به‌شمار می‌رود. افراط‌ گرایان‌ در تاثیرگذاری‌ عوامل‌ اجتماعی، همان‌گونه‌ که‌ به‌ تقلیل‌گرایی‌ دست‌ می‌زنند در سوی‌ دیگر، عوامل‌ اجتماعی‌ را بزرگ‌ جلوه‌ می‌دهند.
با توجه‌ به‌ تفاوت‌ زن‌ و مرد از نظر ژن، کروموزوم، هورمون‌ و اندام‌ و با در نظر گرفتن‌ انعطاف‌ پذیری‌ و استعداد و توانایی‌های‌ انسان، ممکن‌ است‌ چنین‌ نتیجه‌ گرفته‌ شود که‌ منشأ تفاوت‌ رفتاری‌ زن‌ و مرد نه‌ در اجتماع‌ بلکه‌ در وجود هر یک‌ نهفته‌ است؛ منتهی‌ این‌ پتانسیل‌ درونی‌ بدون‌ نقش‌ پرورشی‌ و تربیتی‌ جامعه‌ به‌ ظهور نمی‌رسد و یا به‌ شکل‌ ناقص‌ نمایان‌ می‌شود. جامعه‌ با پذیرش‌ جنس‌ بیولوژیک‌ کودک، نوعی‌ جنس‌ روانی‌ - اجتماعی‌ به‌ وی‌ تحمیل‌ می‌شود.() با توجه‌ به‌ تفاوتها و تنوع‌ وجودی، زنی‌ که‌ رفتار خود را نوعی‌ کاستی‌ و ناشی‌ از جامعه‌ بداند و برای‌ جبران‌ کاستی‌ و زدایش‌ آن، «حریصانه‌ به‌ دنبال‌ تکالیف‌ مردانه‌ برود، او در واقع‌ خود و اهمیت‌ نقش‌ خود را نمی‌شناسد و لذا خویشتن‌ را موجودی‌ حقیر می‌داند و برای‌ جبران‌ این‌ حقارت‌ کاذب‌ پا در جای‌ مردان‌ می‌گذارد.() گذشته‌ از آن، انسان‌ (زن‌ و مرد)، موجود مختار است‌ که‌ در اسارت‌ جامعه‌ و بدن‌ قرار نمی‌گیرد. چنان‌که‌ یاد شد، همة‌ عوامل‌ فیزیکی‌ و فشارهای‌ اجتماعی‌ از زمینه‌های‌ رفتاری‌ است‌ نه‌ علل‌ آن‌ و اگر در سلسله‌ علل‌ رفتاری‌ قرار دارد از علل‌ تامه‌ نیستند بلکه‌ این‌ انتخاب‌ و اراده‌ انسان‌ است‌ که‌ پس‌ از همه‌ زمینه‌ها و انگیزشها، راهی‌ را برمی‌گزیند و یا رها می‌کند.
 ‌جنسیت، ذهن‌ و روانشناختی‌
پژوهشهای‌ انجام‌ شده‌ در زمینه‌ تحصیل‌ و آموزش‌ دختران‌ و پسران، زنان‌ و مردان‌ بیانگر این‌ است‌ که‌ تفاوتهای‌ مهمی‌ بین‌ آنها در عرصة‌ توانایی‌ و استعداد، علائق‌ تحصیلی‌ و رشته‌های‌ مورد علاقه، رفتار و کنش‌ در کلاس، موضوعات‌ مورد مطالعه‌ وجود دارد. نحوه‌ و نوع‌ آموزش‌ همواره‌ بر پیش‌ فرض‌ وجود تفاوتهای‌ اساسی‌ بین‌ دو جنس‌ استوار بوده‌ است. در غرب‌ در دهه‌های‌ 1920 و 1930 دیدگاههای‌ تاکید کننده‌ بر تفاوت‌ برنامه‌های‌ آموزشی‌ دختران‌ و پسران‌ در مباحث‌ آموزش‌ و پرورش‌ بر دلائل‌ زیست‌شناختی‌ استوار بود. به‌ بیان‌ دیگر، بدلیل‌ وجود تفاوتهای‌ زیست‌شناختی‌ بین‌ دو جنس‌ چنین‌ نتیجه‌گیری‌ شد که‌ زن‌ و مرد یا دختران‌ و پسران، هر کدام‌ استعداد و توانایی‌ خاص‌ خود را دارد که‌ نادیده‌ گرفتن‌ آن، در فرایند آموزشی‌ و تحصیلی‌ می‌تواند مشکلاتی‌ را به‌ همراه‌ داشته‌ باشد. بنابراین، برنامه‌های‌ آموزشی‌ بایستی‌ با توجه‌ به‌ آن‌ تفاوتها متفاوت‌ باشند. غربیان‌ در قرن‌ 19 و اوائل‌ قرن‌ 20 به‌ پسران‌ باغبانی‌ و نجاری‌ می‌آموختند و به‌ دختران‌ آشپزی، خیاطی‌ و مهارتهای‌ خانه‌داری. هدف‌ از این‌ نوع‌ آموزش، تربیت‌ مردان‌ ماهر و سربراه‌ و زنان‌ خانه‌دارتر و مادران‌ آماده‌تر برای‌ پرورش‌ فرزندان‌ جامعه‌پذیرتر و مفیدتر بود. حتی‌ نروود(nor wood) در سال‌ 1943 طی‌ گزارشی‌ موفقیت‌ علمی‌ و داشتن‌ اشتغال‌ را قسمت‌ پسران‌ و ازدواج‌ و مادری‌ را قسمت‌ دختران‌ خواند و چنین‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ «دختر به‌ موفقیت‌ علمی‌ نیاز ندارد.»()
 ‌ذهن‌ علمی‌ و حسابگر
برخی‌ مطالعات، موفقیت‌ تحصیلی‌ دختران‌ نسبت‌ به‌ پسران‌ را در سالهای‌ آغازین‌ نشان‌ می‌دهند. در این‌ دوره‌ بندرت‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ دختران‌ به‌ تکرار کلاس‌ مجبور شوند؛ در حالی‌ که‌ در مورد پسران‌ گهگاهی‌ چنین‌ حادثه‌ رخ‌ می‌نماید.() این‌ گزارش‌ بسیار کلی‌ است‌ و رد و پذیرش‌ آن، هر دو دشوار است؛ هر چند برتری‌ کلامی‌ دختران‌ از دوران‌ کودکی‌ مورد تایید قرار گرفته‌ است، چنان‌که‌ در برخی‌ موضوعات‌ درسی، مانند ریاضی، از برتری‌ پسران‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آید. روان‌شناسان‌ تفاوت‌ پسران‌ و دختران‌ در اعداد و ریاضی‌ در سن‌ قبل‌ از دبستان‌ را، اندک‌ می‌دانند (گاهی‌ از عملکرد یکسان‌ دو جنس‌ در دورة‌ ابتدایی‌ صحبت‌ می‌شود) اما از دورة‌ ابتدایی‌ و پس‌ از آن‌ معمولاً‌ برتری‌ پسران‌ در استدلالات‌ عددی‌ و ریاضی‌ ظاهر می‌شود؛ گرچه‌ این‌ برتری‌ در بازی‌ با اعداد و حل‌ مسائل‌ به‌ یک‌ اندازه‌ نیست(). علاوه‌ بر ریاضی‌ و اعداد، موفقیت‌ و علاقمندی‌ پسران‌ در درس‌های‌ علوم، تاریخ، جغرافیا و ورزش‌ از دورة‌ ابتدایی‌ نمایان‌ می‌باشد. در مقابل، دختران‌ در زبان‌ مادری‌ و بویژه‌ قرائت، نسبت‌ به‌ پسران‌ برترند و به‌ درسهایی‌ مانند زبان‌ خارجی، نقاشی، نمونه‌سازی، موسیقی، و سرود علاقمندی‌ بیشتری‌ نشان‌ می‌دهند. این‌ پژوهش‌ که‌ توسط‌ «نورمن» انجام‌ شد، مورد تایید تحقیقات‌ دیگری‌ در اروپا و امریکا قرار گرفته‌ است.() علی‌رغم‌ برخی‌ اختلافهای‌ جزئی‌ در زمان‌ ظهور برتری‌ پسران‌ در استدلال‌ ریاضی، در دوران‌ راهنمایی، دبیرستان‌ و دانشگاه‌ وفاق‌ بیشتری‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. پسران‌ از ابتدای‌ دوازده‌ سالگی‌ در ریاضیات‌ برتری‌ پیدا می‌کنند و در این‌ زمینه‌ از استعدادهای‌ ویژه‌ای‌ برخوردار می‌شوند.() به‌ گفته‌ «هیلمند»، «این‌ بزرگترین‌ استعداد تجریدی‌ پسران‌ است‌ که‌ آنها را برتر از دختران‌ می‌کند.()
پسران‌ در توانایی‌ بصری‌ - فضایی‌ از حدود 10 سالگی‌ نسبت‌ به‌ دختران‌ برتری‌ فراوانی‌ دارند.() در هر سه‌ نوع‌ توانایی‌ فضایی، مردان‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ موفقترند. در نوع‌ نخست، یا تجسم‌ فضایی، که‌ شخص‌ باید شیء پنهان‌ شده‌ را از میان‌ اشکال‌ پیچیده‌ پیدا کند، تفاوت‌ اندک‌ است. در نوع‌ دوم‌ یا درک‌ فضایی‌ که‌ شخص‌ باید خط‌ عمودی‌ یا افقی‌ را در برابر اطلاعات‌ گمراه‌ کننده‌ تشخیص‌ دهد، مردان‌ موفقترند. در نوع‌ سوم‌ یا چرخش، که‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ جواب‌ درست‌ باید شیئی‌ در ذهن‌ چرخانده‌ شود، تفاوت‌ درکی‌ زیاد است‌ و مردان‌ برترند. از لحاظ‌ استعدادهای‌ حرکتی‌ و مکانیکی، آزمونهای‌ ساختمانی‌ و دهلیزها نیز نتیجه‌ آزمایش‌ مربوط‌ به‌ مردان‌ وضع‌ بهتری‌ دارند.() در ریشه‌یابی‌ برتری‌ مردان‌ و پسران‌ در ریاضی، هندسه، فیزیک، مکانیک، معماری‌ و نقاشی‌ به‌ برتری‌ آنها در تجسم، درک‌ و استعداد فضایی‌ استناد شده‌ است؛ زیرا علوم‌ فوق‌ مستلزم‌ استفاده‌ از توانایی‌ فضایی‌ است‌ که‌ پسران‌ در آن‌ نوعی‌ برتری‌ دارند. افزون‌ بر آن، پسران‌ تمایل‌ بیشتری‌ به‌ اندیشه‌های‌ انتزاعی‌ دارند و هم‌ تجربه‌ بیشتر.
ممکن‌ است‌ در ریشه‌یابی‌ این‌ تفاوتها به‌ امکانات‌ خانواده‌ها و تامین‌ نیازمندیهای‌ آزمایشگاهی‌ پسران‌ در رشته‌های‌ فنی‌ تاکید شود. به‌ عبارت‌ دیگر، امکان‌ دارد خانواده‌ برای‌ رشد استعداد پسران‌ خود وسایل‌ مورد نیاز آنها را تامین‌ کند، اما چنین‌ تسهیلاتی‌ را در اختیار دختران‌ نگذارند. در نتیجه‌ رشد استعداد فنی‌ و علمی‌ پسران‌ و فروماندگی‌ دختران‌ از چنین‌ شرایطی‌ ناشی‌ می‌شود. برخی‌ از محققان، برداشت‌ فوق‌ را موثر می‌دانند اما این‌ مسأله‌ «برای‌ تعیین‌ اختلافات‌ مشهوری‌ که‌ ریشه‌ آن‌ خیلی‌ عمیقتر به‌نظر می‌رسد، کافی‌ نیست.»() تفوق‌ و علاقمندی‌ هر یک‌ از دو جنس‌ در برخی‌ موارد گاهی‌ از آغاز سن‌ آموزش‌ ظهور می‌یابد و گاهی‌ در مراحل‌ بالاتر آموزشی‌ نمایان‌ می‌شود. در هر صورت، چنین‌ وضعیتی‌ دوام‌ می‌یابد و در مراحل‌ بعد در انتخاب‌ رشته‌ها و علاقمندی‌ آنان‌ تاثیر می‌گذارد.
 ‌درک‌ کلامی؛ برتری‌ زنان‌
«ثوراندایک» دریافت‌ که‌ در دورة‌ متوسطه، پسران‌ به‌ رشته‌های‌ علمی‌ و دختران‌ به‌ رشته‌های‌ ادبی‌ گرایش‌ پیدا می‌کنند. «ژوردان» با کنترل‌ و بررسی‌ معلومات‌ علمی‌ و 19000 دانش‌آموز (8 هزار پسر و 11 هزار دختر) متوجه‌ شد که‌ پسران‌ نوعی‌ برتری‌ را نشان‌ می‌دهند. در رشته‌های‌ انسانی‌ در همین‌ دوره‌ پسران‌ در درس‌ تاریخ، جغرافیا و علوم‌ و دختران‌ در زبان‌ انگلیسی‌ از جنس‌ مخالف‌ خود برتر بوده‌اند. برتری‌ دختران‌ در رشته‌هایی‌ مسلم‌ است‌ که‌ عامل‌ کلامی‌ در آن‌ نقش‌ بازی‌ می‌کند. ثوروندایک‌ بر علاقمندی‌ دختران‌ به‌ تحصیلات‌ بازرگانی‌ نیز تاکید کرده‌ است!()
در انگلیس‌ در سال‌ تحصیلی‌ 87 - 1986 در دورة‌ پیش‌ دانشگاهی، دختران‌ در درسهای‌ زبان‌ انگلیسی‌ و فرانسه، زیست‌شناسی، تاریخ‌ و یا هنرهای‌ خلاق‌ رتبه‌های‌ اول‌ تا سوم‌ را به‌دست‌ آوردند و تعداد کمی‌ از پسران‌ در مطالعات‌ بازرگانی‌ و خانه‌داری‌ نمرة‌ قبولی‌ گرفتند؛ در حالی‌ که‌ در درس‌ فیزیک‌ 22 درصد پسران‌ و تنها 9 درصد دختران‌ نمرة‌ بالاتر از قبولی‌ آوردند. این‌ مطالعات‌ نشان‌ داد که‌ پسران‌ رشته‌های‌ ریاضی، علمی‌ و فنی‌ و دختران‌ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ و خانه‌داری‌ را بیشتر انتخاب‌ و در آن‌ قبول‌ می‌شوند.()
چنانچه‌ به‌ برتری‌ کلامی‌ دختران‌ در دورة‌ کودکی‌ و ابتدایی‌ اشاره‌ شد، این‌ برتری‌ ضمن‌ ادامه‌ در مراحل‌ بعدی‌ حتی‌ در دورة‌ دبیرستان‌ افزایش‌ می‌یابد. برتری‌ کلامی‌ دختران‌ در برگیرنده‌ میزان‌ واژگان، درک‌ مطلب‌ و خلاقیت‌ کلامی‌ می‌باشد. زنان‌ در حفظ‌ ارقام‌ و اشکال‌ هندسی‌ بدون‌ استدلال، بررسی‌ و محاسبه‌ برتر از مردان‌ شمرده‌ شده‌اند. بنابر این، برتری‌ زنان‌ یا جنس‌ مؤ‌نث‌ در سیالی‌ کلام، حافظه‌ و سرعت‌ ادراک‌ نمایان‌ می‌شود.() تحقیقات‌ دیگری، ضمن‌ تایید برتری‌ روانی‌ کلامی‌ زنان، پسران‌ را در ادراک‌ کلامی‌ برتر دانسته‌اند.() گزارش‌ هَدُو(Hadow) در سال‌ 1927، مانند برخی‌ از برداشتهای‌ پیشین، علاقمندی‌ دختران‌ به‌ هنر را به‌ انفعال، احساسات، شهودی‌ بودن‌ و خمودگی‌ بیشتر آنان‌ ارجاع‌ داد.()
 ‌تاثیر علمی‌ تفاوتها
تفاوتها و برتریهای‌ خاص‌ دو جنس‌ که‌ از اواخر دورة‌ ابتدایی‌ بیشتر نمایان‌ می‌شوند، پیامدهای‌ عملی‌ به‌ همراه‌ دارد که‌ بیشتر در وضعیت‌ و نوع‌ کار و اشتغال‌ بروز می‌کند. پژوهشی‌ که‌ روی‌ 39000 نفر انجام‌ شده، نشان‌ می‌دهد که‌ در کاریابی‌ و شغل‌گزینی‌ پسران‌ به‌ کشاورزی، صنعت‌ و تجارت‌ گرایش‌ داشتند؛ درحالی‌ که‌ دختران‌ تدریس، کارهای‌ هنری، دفتری‌ و مشاغل‌ اجتماعی‌ را ترجیح‌ داده‌اند.() «موریس‌ دابس» نیز یادآور می‌شود که‌ دختران‌ بدون‌ توجه‌ به‌ مسؤ‌ولیتها و حوادث‌ به‌ مشاغلی‌ روی‌ می‌آورند که‌ با عنصر کلامی‌ و تماس‌ انسانی‌ مانند پرستاری‌ بیماران، بویژه‌ کودکان، ارتباط‌ دارند. او برخلاف‌ برداشت‌ بالا زنان‌ را علاقمند به‌ تجارت‌ می‌داند.() شکلتون‌ و فلتچر، موفقیت‌ دختران‌ و خانمها را در مشاغلی‌ مانند منشیگری‌ به‌ گنجایش‌ حافظه‌ کلامی‌ و ویژگی‌ حفظ‌ مطالب‌ غیر مرتبط‌ بهم‌ در حافظه‌ باز می‌گردانند. زنان‌ و دختران‌ می‌توانند مطالبی‌ را که‌ هیچگونه‌ ارتباطی‌ با هم‌ ندارند و یا به‌ خود آنان‌ مربوط‌ نمی‌شوند، برای‌ مدت‌ کوتاهی‌ در حافظه‌ خود نگهدارند؛ در حالی‌ که‌ مردها و پسران‌ تنها مطالبی‌ را می‌توانند برای‌ مدت‌ کوتاه‌ حفظ‌ کنند که‌ از ویژگی‌ ارتباط‌ برخوردارند. این‌ ویژگی‌ یک‌ استعداد عملی‌ پنداشته‌ نمی‌شود؛ هرچند در اجرای‌ اعمال‌ یاری‌ می‌رساند.() اکنون‌ مجدداً‌ این‌ سؤ‌ال‌ مطرح‌ می‌شود که‌ آیا این‌ تفاوتها با همان‌ شدت‌ وجود دارد؟ پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ دشوار است. مطالعات‌ انجام‌ شده‌ و نیز انتظارات‌ از دو جنس، از شکاف‌ موجود می‌کاهند.
1. «ترمن» در روند مطالعات‌ متوجه‌ شد که‌ علائق‌ تحصیلی‌ پسران‌ بمراتب‌ کمتر از علائق‌ تحصیلی‌ دختران، به‌ درجه‌ هوشی‌ آنان‌ بستگی‌ دارد. هفتادودو درصد پسران‌ خیلی‌ باهوش، به‌ رشته‌هایی‌ علاقه‌ نشان‌ می‌دهند که‌ پسران‌ عادی؛ یعنی‌ 72% پسران‌ عادی‌ رشته‌هایی‌ را انتخاب‌ می‌کنند که‌ پسران‌ خیلی‌ باهوش‌ برمی‌گزینند و با درجه‌ هوشی‌ پسران‌ عادی‌ تناسب‌ ندارند. دربرابر، ضریب‌ همبستگی‌ بین‌ علایق‌ تحصیلی‌ دختران‌ خیلی‌ باهوش‌ و دختران‌ عادی‌ نزدیک‌ به‌ 17% است. از سوی‌ دیگر، اختلاف‌ در علائق‌ تحصیلی‌ بین‌ دختران‌ و پسران‌ مستعد از افراد عادی‌ کمتر است.() بنابراین، می‌توان‌ گفت‌ که‌ شاخص‌ علائق‌ تحصیلی‌ برای‌ تبیین‌ وجود تفاوتهای‌ دو جنس‌ از کارایی‌ بالا برخوردار نیست‌ و نمی‌تواند حقایق‌ را با درصد اطمینان‌ بیشتر بیان‌ کند.
2. انتظارات‌ و توقعات‌ خانواده‌ در روند پیشرفت‌ پسران‌ و دختران‌ و علائق‌ تحصیلی‌ آنها تاثیر می‌گذارند. از دید والدین، پسرها برای‌ رشته‌های‌ ریاضیات‌ و علمی‌ و فنی‌ مناسبت‌ بیشتری‌ دارند تا دختران.()
فمینیستها چنین‌ انتظارات‌ را مورد حمله‌ قرار می‌دهند و بر این‌ نکته‌ انگشت‌ می‌فشارند که‌ انتظارات‌ تبعیض‌آمیز والدین، کارفرمایان‌ و مدرسه‌ نه‌تنها زنان‌ را از کارهای‌ علمی‌ بازمی‌دارد؛ بلکه‌ از هر نوع‌ درس‌ مانع‌ می‌گردد.
«بسیاری‌ از والدین، آموزگاران‌ و کارفرمایان‌ می‌پرسند وقتی‌که‌ در آینده‌ دختران‌ ازدواج‌ می‌کنند پس‌ فایدة‌ تلاش‌شان‌ برای‌ موفقیت‌ در مدرسه‌ چیست؟»()
3. وضعیت‌ روانی‌ دختران‌ نیز در تداوم‌ موفقیت‌ تحصیلی‌ آنان‌ اثر می‌گذارد:
«دختران‌ پس‌ از کسب‌ موفقیتهای‌ تحصیلی‌ اعتماد به‌ نفس‌ خود را در توانایی‌های‌ هوشی‌ از دست‌ می‌دهند. پسران‌ پس‌ از کسب‌ موفقیتهای‌ تحصیلی‌ از اعتماد به‌ نفس‌ بهتری‌ برخوردار می‌شوند در صورتی‌ که‌ دختران‌ موفق‌ دچار پریشانی‌ و افسردگی‌ می‌گردند.»()
4. پرداختن‌ زنان‌ به‌ کارهای‌ علمی، تحقیقاتی‌ و آزمایشگاهی‌ به‌ معنای‌ نفی‌ استعداد علمی‌ نیست. عدم‌ حضور فعال‌ زنان‌ در چنین‌ کارها را تنها می‌توان‌ بازتاب‌ عدم‌ علاقه‌ زنان‌ به‌ مسائل‌ علمی‌ و تحقیقاتی‌ یا تمایل‌ کمتر آنها به‌ آن‌گونه‌ مسائل‌ دانست. بمرور زمان، که‌ زنان‌ ضرورت‌ حضور خود را در کارهای‌ علمی‌ بیشتر احساس‌ می‌کنند و امکانات‌ بیشتر نیز در اختیار آنها قرار می‌گیرد، آمار زنان‌ شاغل‌ در پروژه‌های‌ علمی‌ و تحقیقی‌ افزایش‌ می‌یابد.()
 ‌نظم‌پذیری‌ و سازگاری‌
آنچه‌ تا کنون‌ بیان‌ شد، مبین‌ برتری‌ یک‌ جنس‌ بر دیگری‌ نبود؛ برتری‌ یک‌ جنس‌ در یک‌ مورد با برتری‌ جنس‌ دیگر در مورد دیگر جبران‌ می‌شود. رفتار دانش‌آموزان‌ دختر و پسر در کلاس‌ نیز از مطالعه‌ پژوهشگران‌ - به‌دور نمانده‌ است. در کلاس‌ انواع‌ متفاوتی‌ از کنشهای‌ متقابل‌ و رفتار وجود دارد که‌ به‌ دو جنس‌ متفاوت‌ مربوط‌ است. این‌ مطلب‌ که‌ رفتار دختران‌ در کلاس‌ متفاوت‌ از پسران‌ است، همزمان‌ مورد تایید زن‌گرایان‌ و روان‌شناسان‌ قرار دارد. زنگرایان‌ که‌ به‌ اهمیت‌ زبان‌ در کلاس‌ درس‌ توجه‌ دارند، می‌پندارند که‌ پسران‌ در کلاس‌ بیشتر حرف‌ می‌زنند و در عین‌ حال‌ اجازه‌ دارند تا بر رفتار متقابل‌ در کلاس‌ استیلا یابند. در مقابل، زنان‌ کمتر صحبت‌ می‌کنند و در امر مشارکت‌ دچار تردید می‌شوند.() روان‌شناسان‌ به‌ سکوت‌ و آرامش‌ بیشتر کلاسهای‌ دخترانه‌ با دید مثبت‌ نگاه‌ می‌کنند. دختران‌ با وجود احتمال‌ پرحرفی، اطاعت‌پذیر و نظم‌پذیرند؛ درحالی‌ که‌ در پسران‌ تمایل‌ به‌ زورگویی‌ و گریز از کار به‌ چشم‌ می‌خورد و سرزنشها به‌ واکنشهای‌ خشم‌آلود تبدیل‌ می‌شود. درسهای‌ مطلوب‌ پسران، درسهای‌ مبارزه‌آمیز است‌ ولی‌ دختران، منفعلانه‌ به‌ درسها گوش‌ می‌کنند و تا از آنها خواسته‌ نشود در فعالیتها مشارکت‌ نمی‌کنند.() مطالعاتی‌ که‌ در دانشگاههای‌ هلند و امریکا به‌ عمل‌ آمده‌اند بر اطاعت، نظم‌ و ترتیب‌ حضور دختران‌ دانشجو در کلاس‌ درس، صحه‌ می‌گذارند. برجستگی‌ ویژگی‌های‌ فوق‌ در دختران، در مجموع، موفقیت‌ و برتری‌ دختران‌ با در امر تحصیل‌ نمایان‌ می‌سازد؛ زیرا ویژگیهایی‌ مانند فرمانبرداری‌ و نظم‌پذیری، روابط‌ میان‌ استاد و شاگرد را تسهیل‌ می‌کند که‌ راندمان‌ تحصیلی‌ را بالا می‌برد. همچنین، روانی‌ کلام‌ دختران‌ فرصت‌ بیشتر برخورداری‌ از اصطلاحات‌ مورد نظر میسر می‌سازد. در عین‌ حال، نباید از یاد برد که‌ دختران‌ بیش‌ از پسران‌ برای‌ مطالعه، وقت‌ صرف‌ می‌کنند.()
 ‌مواد مطالعه‌
دختران‌ از دوران‌ مدرسه‌ کتب‌ تاریخی‌ و یا آثاری‌ را که‌ با احساسات‌ و هیجانات‌شان‌ دمساز باشد، مطالعه‌ می‌کنند و پسران‌ در پی‌ کشف‌ عجایب‌ و مسائل‌ اعجاب‌انگیز می‌باشند، اغلب‌ این‌ اعجاب‌ و شگفتی‌ را در حوادث‌ پر جنب‌ و جوش، در سیاحتها، مسافرتها و تفسیرهای‌ ورزشی‌ جستجو می‌کنند و جستجوی‌ امر فوق‌العاده، بعضی‌ را به‌سوی‌ رمانهای‌ پلیسی، جاسوسی‌ یا خرابکاری‌ می‌کشاند.() بیوگرافی‌ مردان، مقالات‌ علمی‌ و اخبار عمومی‌ توجه‌ پسران‌ را جلب‌ می‌کند؛ درحالی‌ که‌ دختران‌ به‌ بیوگرافی‌ زنان، مطالب‌ مربوط‌ به‌ کودکان، رمانهای‌ عاشقانه‌ نوعی‌ علاقه‌ و امتیاز قایلند. تحقیقات‌ پرسشنامه‌ای‌ «ژوردان» بر روی‌ 3500 کودک‌ و نوجوان‌ 11 تا 18 ساله‌ نیز این‌ مطلب‌ را تایید کرد که‌ پسران‌ کتابهای، پرحادثه‌ و دختران، رمان‌ می‌خوانند. پسران‌ مجلات‌ پرماجرا، علمی‌ و فنی‌ را دوست‌ دارند و دختران‌ مجلاتی‌ با محتوای‌ فعالیتهای‌ زنانه‌ را ترجیح‌ می‌دادند.()
آزمایش‌ «مادام‌ بوم‌گارتن» نیز با تایید نتایج‌ فوق، نشان‌ می‌دهد که‌ اختلاف‌ در موضوعات‌ مورد مطالعه، در دورة‌ ابتدایی‌ چشمگیرتر از دوره‌ متوسطه‌ است. او همچنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ دختران‌ طبقات‌ پایین‌ از لحاظ‌ اولویتهای‌ مورد مطالعه‌ بیشتر به‌ پسران‌ نزدیک‌ می‌شوند تا همجنس‌های‌ خود در طبقات‌ دیگر. در دورة‌ بزرگسالی‌ نیز مردان‌ بیشتر از زنان‌ به‌ موضوعات‌ سیاسی، اقتصادی‌ و ورزش‌ علاقه‌ نشان‌ می‌دهند و زنان‌ به‌ مطالعه‌ مطالب‌ متنوع، آگهی‌ها و عناوین‌ مختلف‌ که‌ از لحاظ‌ اهمیت‌ در مرتبه‌ دوم‌ قرار دارند اقدام‌ می‌کنند.()
 ‌فیلم‌ و موسیقی‌
مطالعات‌ «میچل» بر روی‌ ده‌هزار کودک، علاقة‌ پسران‌ به‌ فیلمهای‌ پرماجرا و جنگی‌ و خنده‌دار و کمیک‌ را نمایان‌ می‌سازد؛ درحالی‌ که‌ فیلمهای‌ مطلوب‌ دختران‌ از نوع‌ فیلمهای‌ غمگین‌ و عاشقانه‌ بوده‌ است. «بیانکا - زازو» بررسی‌ مشابهی‌ را در فرانسه‌ روی‌ افراد بزرگسال‌ از دو جنس، زن‌ و مرد، انجام‌ دادند که‌ نتایج‌ مشابه‌ به‌ دست‌ آمد. در آن‌جا مردان‌ به‌ فیلمهای‌ خشن، بویژه‌ پلیسی، گرایش‌ داشتند و زنان‌ به‌ فیلمهای‌ موزیکال‌ و احساساتی.()
در مورد تفاوتهای‌ موجود بین‌ زن‌ و مرد در تمایل‌ فراگیری‌ موسیقی‌ مطالبی‌ تاکنون‌ به‌دست‌ نرسیده‌ است. مدارک‌ موجود، بر رعایت‌ احتیاط‌ در آموزش‌ موسیقی‌ به‌ دختران‌ تاکید دارد؛ زیرا ممکن‌ است‌ موسیقی‌ در برخی‌ از دختران‌ موجب‌ آشوبهای‌ عصبی‌ و بلوغ‌ زودرس‌ گردد(). و این‌ مسأله‌ تاثیرپذیری‌ بیشتر زنان‌ را نشان‌ می‌دهد.
 ‌جنسیت‌ و رفتار اجتماعی‌
 ‌1. تاثیرپذیری/ تاثیرگذاری‌
زنان‌ در مقایسه‌ با مردان‌ از میزان‌ تاثیرپذیری‌ بیشتری‌ برخودارند. این‌ مسأله‌ اختصاص‌ به‌ بزرگسالی‌ ندارد، بلکه‌ از دوران‌ کودکی‌ و جوانی‌ خود را نشان‌ می‌دهد. دختران‌ زودتر و سریعتر از پسران‌ تحت‌ تاثیر برنامه‌های‌ آموزشی‌ و اصلاحی‌ قرار می‌گیرند.() تاثیرپذیری‌ و احساس‌ همدلی‌ جنس‌ مؤ‌نث، ریشه‌ در عواطف‌ و احساس‌ رقیق‌ آن‌ دارد. به‌ همین‌ دلیل، زنان‌ معمولاً‌ بیشتر از مردان‌ می‌توانند به‌ احساس‌ عواطف‌ دیگران‌ بپردازند و خود را در جایگاه‌ آنان‌ قرار دهند و به‌ دنبال‌ آن، ابراز همدلی‌ کنند. میزان‌ همدلی‌ زنان‌ با دیگران‌ با میزان‌ شدت‌ رنجها و سختیهای‌ افراد آسیب‌ دیده‌ همبستگی‌ مستقیم‌ دارد. «اگلی» و «کارلی» طی‌ مطالعه‌شان‌ دریافتند که‌ سرعت‌ تاثیرپذیری‌ زنان‌ در مقایسه‌ با مردان، بیشتر است‌ و چنانچه‌ پیامهای‌ انتقال‌ یافته‌ و فشارها بر زنان، حالت‌ گروهی‌ و جمعی‌ داشته‌ باشند، میزان‌ اثرپذیری‌ و تغییر رای‌ در آنها شدت‌ می‌گیرد.() برخورداری‌ زنان‌ از چنین‌ ویژگی‌ و انجام‌ رفتار بر حسب‌ آن، زنان‌ را در مقابل‌ برخی‌ از مشاغل‌ که‌ با شدائد و یا القائات‌ زیاد توأم‌ است، آسیب‌پذیر می‌سازد.
 ‌2. اعتماد به‌ نفس‌
مردان‌ در مقایسه‌ با جنس‌ مؤ‌نث‌ از اعتماد بیشتری‌ برخوردارند و روان‌شناسان‌ نیز این‌ مسأله‌ را مورد تایید قرار داده‌اند.() ممکن‌ است‌ به‌ همین‌ دلیل‌ باشد که‌ دختران، عموماً‌ به‌ همراهی‌ دیگران‌ بیشتر تاکید می‌ورزند.() زنانی‌ که‌ از ویژگیهای‌ مانند قاطعیت، استقلال، سلطه‌جویی‌ و برتری‌طلبی‌ بر دیگران‌ برخوردارند، از الگوهای‌ رفتاری‌ مردانه‌ تبعیت‌ می‌کنند.()
 ‌3. دروغگویی‌
زنان، بیشتر از مردان‌ به‌ دروغ‌ توسل‌ می‌جویند؛ چون‌ قوة‌ تخیل‌ آنان‌ با پوشاندن‌ پوشش‌ جذاب، دروغ‌ را به‌ راست‌ و کذب‌ را به‌ حقیقت‌ نزدیک‌ می‌سازد.()
 ‌4. بازی‌ گروهی/ فعالیت‌ گروهی‌
پژوهشهای‌ «اندرسون»، و «بلن‌ کارد» (1982) نشان‌ می‌دهند که‌ زنان، اجتماعی‌تر از مردان‌ هستند و در برابر، مردان‌ از مسئولیت‌پذیری‌ بیشتری‌ برخوردارند. «اَگلی» و «کارلی» در سال‌ 1991 به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ مردان‌ بیش‌ از زنان‌ به‌ رهبری‌ علاقه‌ نشان‌ می‌دهند.() دختران‌ بیش‌ از پسران‌ گروه‌گرا و مشتاق‌ کارهای‌ جمعی‌ هستند؛ هرچند پسران‌ زودتر از دختران‌ گروه‌سازی‌ می‌کنند. تمایل‌ هر دو جنس‌ به‌ گروه‌سازی‌ در اوایل‌ دورة‌ بزرگسالی‌ در حد چشمگیری‌ کاهش‌ می‌یابد. بگفته‌ «آولسن»، دختران‌ از طریق‌ گروهها به‌ مبادله‌ تجارب‌ می‌پردازند و مسایل‌ مربوط‌ به‌ جنسیت‌ را فرا می‌گیرند. در عین‌ حال، گروههای‌ تشکیل‌ یافته‌ از دختران‌ از ویژگیهای‌ سازمانیافتگی، استبداد بیشتر و سختگیری‌ در پذیرش‌ عضو جدید، برخوردارند.() بازیهای‌ خیالی‌ دختران‌ را بیش‌ از پسران‌ به‌سوی‌ خود جلب‌ می‌کند، چنان‌که‌ کودکان‌ باهوش‌ بیشتر از کودکان‌ متوسط‌ به‌ آن‌ رو می‌آورند.() با توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ جنس‌ مذکر، بازیهای‌ مورد توجه‌ پسران، بازیهای‌ خشن، پرتحرک‌ و پرخاشگرانه‌اند؛ درحالی‌ که‌ دختران، بازیهایی‌ را ترجیح‌ می‌دهند که‌ با فعالیت، تحرک‌ و خشونت‌ کمتر همراه‌ است.() تفاوت‌ در بازیها که‌ از حدود سنین‌ 7 تا 9 سالگی‌ شروع‌ می‌شود، می‌تواند تحت‌ فشار اجتماعی‌ بروز یابد که‌ از طریق‌ والدین‌ برای‌ ایفای‌ نقش‌ جنسی‌ از سوی‌ کودک، انجام‌ می‌شود.() زمانی‌ که‌ پسران‌ به‌ تحرک‌ و رقابت‌ می‌پردازند، دختران‌ دنبال‌ صمیمیت‌ هستند. دختران‌ کودکستانی‌ با دیگران‌ رفتار ملایمتر از پسران‌ دارند و در برابر بزرگترها تسلیم‌ پذیرند البته، حالت‌ تسلیمی‌ آنها بیشتر در برابر پسران‌ نمایان‌ می‌شود تا دختران‌ همجنس.() پسران‌ تعداد بیشتری‌ را وارد بازی‌ می‌سازند تا شمار بازیگران‌ افزایش‌ یابند اما دختران‌ می‌کوشند آمار همبازیها را کاهش‌ دهند تا به‌ خواست‌ اصلی‌ یعنی‌ صمیمیت‌ دستیابند. در بازی، دختران‌ بیش‌ از پسران‌ به‌ دوستان‌ خود اعتماد می‌کنند و هوای‌ یکدیگر را دارند و برای‌ ایجاد روابط‌ اجتماعی‌ بهتر حرف‌ می‌زنند، از هم‌ صحبتی‌ با یکدیگر لذت‌ می‌برند؛ به‌ افراد کوچکتر از خود یاری‌ می‌رسانند. چنانچه‌ در کودکستانها مشاهده‌ شده‌ است‌ که‌ دختران‌ به‌ مدد یکدیگر می‌روند و در حمل‌ اشیای‌ سنگین، پوشیدن‌ لباس، کفش‌ و بستن‌ دگمه‌ها به‌ کوچکترها کمک‌ می‌کنند و توجه‌ مادرانه‌ نشان‌ می‌دهند، تازه‌ آمده‌ها را دلداری‌ می‌دهند، نوازش‌ می‌کنند، در آغوش‌ می‌گیرند و می‌بوسند؛ درحالی‌ که‌ پسران‌ دوست‌ دارند با بزرگترها معاشرت‌ نمایند و از کنار افراد کوچکتر و تازه‌ وارد با بی‌تفاوتی‌ می‌گذرند.()
 ‌5. دیگرخواهی/ خودخواهی‌
از جمله‌ تفاوتهای‌ رفتاری‌ دو جنس‌ در نحوة‌ نگرش‌ به‌ «خود - دیگر» است. روان‌شناسان‌ زیادی‌ بر این‌ نکته‌ تاکید دارند که‌ زنان، بیشتر «دیگرخواهند» و مردان‌ خودخواه. یعنی‌ زنان، هستی‌ خود را برای‌ دیگران‌ می‌خواهند و خوشیها و آرزوهای‌ خود را بر مدار هستی‌ کسانی‌ استوار می‌سازند که‌ دوست‌ دارند: همسر، فرزند، پدر و مادر و...؛ در حالی‌ که‌ مردان، دیگران‌ را برای‌ خود می‌خواهند و خود و مصالح‌ خود را محور روابط‌ با دیگران‌ قرار می‌دهند.() زنان‌ در زمینه‌ همکاری‌ و همدردی‌ از حساسیت‌ بیشتری‌ برخوردارند و گویا به‌ همین‌ دلیل، همکاری‌ را بر رقابت‌ ترجیح‌ می‌دهند() و به‌ گفته‌ «کوهن»، اصلا، زنان‌ توانایی‌ بیشتری‌ برای‌ درک‌ و فهم‌ افکار 0و احساسات‌ دیگران‌ دارند و می‌توانند واکنشهای‌ عاطفی‌ افراد را نسبت‌ به‌ موضوعات‌ گوناگون‌ تقلید کنند.()
البته، این‌ مطلب‌ که‌ مردان‌ خود را محور قرار می‌دهند و همه‌ چیز را برای‌ خود می‌خواهند و احساس‌ یاری‌گری‌ ندارند، بیانگر تمام‌ مسأله‌ نیست‌ و احساس‌ دیگرخواهی‌ و یاری‌رسانی‌ در مردان‌ را انکار می‌کند. خودگرایی‌ زنان‌ به‌ شکل‌ دیگر، یعنی‌ خودآرایی‌ بروز می‌کند. دختران‌ و زنان‌ بیشتر از پسران‌ و مردان‌ به‌ قد و قامت‌ و زیبایی‌ خود عشق‌ می‌ورزند و زمان‌ بیشتری‌ برای‌ رسیدگی‌ به‌ این‌ امور اختصاص‌ می‌دهند.() زنان‌ در موقعیتهای‌ احساسات‌ برانگیز برای‌ یاری‌ رسانی‌ فعال‌ می‌شوند، اما مردان‌ در موقعیتهایی‌ تمایل‌ به‌ یاری‌ نشان‌ می‌دهند که‌ احساس‌ قهرمانی‌ کنند. براساس‌ تحقیقات‌ «کرولی»، «مردان‌ بیشتر در موقعیتهای‌ خطرآفرین، ایفای‌ نقش‌ می‌کنند. به‌ علاوه‌ بررسیها نشان‌ می‌دهند که‌ فعالیتهای‌ یاری‌ رسانی‌ مردان‌ تابع‌ حضور دیگران‌ می‌باشد، به‌ این‌ معنا که‌ چنانچه‌ دیگران‌ شاهد یاری‌گری‌ فرد یاری‌ رسان‌ باشند، احتمال‌ نقش‌آفرینی‌ مردان‌ بیشتر می‌شود. یاری‌ رسانی‌ای‌ که‌ مستلزم‌ خطر بوده‌ و همراه‌ با مشاهده‌ کنندگان‌ باشد جزء نقشهای‌ اجتماعی‌ مردان‌ محسوب‌ می‌شود.»() دست‌ زدن‌ به‌ اعمال‌ مخاطره‌آمیز تا سن‌ 10 سالگی‌ ظاهراً‌ ارتباطی‌ با جنسیت‌ کودکان‌ ندارد و از سن‌ 11 سالگی‌ تمایل‌ به‌ مخاطره‌جویی‌ در پسران‌ در مقایسه‌ با دختران‌ بیشتر می‌شود.() لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ رفتار افراد تحت‌ تاثیر دیگران‌ و نقش‌ آفرینی‌ تابع‌ حضور دیگران، یک‌ قاعده‌ کلی‌ نیست‌ و از فرهنگ‌ جامعه‌ اثر می‌پذیرد.
 ‌6. استقلال/ وابستگی‌
بیشتر از مردان‌ به‌عنوان‌ موجود مستقل‌ و از زنان‌ به‌عنوان‌ موجودات‌ دیگرگرا، منعطف‌ و وابسته‌ یاد می‌شود؛ هر چند دربارة‌ شروع‌ چنین‌ رفتاری‌ همسویی‌ بین‌ پژوهشگران‌ و کارشناسان‌ دیده‌ نمی‌شود. بعضی‌ این‌ وضعیت‌ را در دوران‌ کودکی‌ تایید می‌کنند؛() در حالی‌ که‌ برخی، مساله‌ روحیه‌ وابستگی‌ یا چنین‌ تفاوتی‌ را در کودکان‌ خردسال‌ مورد تردید قرار می‌دهند و بر این‌ باورند که‌ چنین‌ جهت‌گیری‌ در اوایل‌ دوران‌ بلوغ‌ شروع‌ و بتدریج، تثبیت‌ می‌شود.() به‌ هر حال، زنان‌ ترجیح‌ می‌دهند که‌ به‌جای‌ ایفای‌ نقش‌ مستقل، بیشتر سازگار شونده‌ باشد و مورد توجه‌ و احترام‌ مردان‌ قرار گیرند؛ بگونه‌ای‌ که‌ بین‌ افزایش‌ سازگاری‌ و انعطاف‌پذیری‌ زنان‌ و میزان‌ حرمت‌گذاری‌ مردان‌ به‌ زنان‌ همبستگی‌ مستقیم‌ وجود دارد. حتی‌ گفته‌ می‌شود که‌ اهمیت‌ دادن‌ زنان‌ به‌ توجه‌ و تحسین‌ مردان‌ بیشتر از بها دهی‌ به‌ مسائل‌ و لذات‌ جنسی‌ می‌باشد.
ریشه‌ چنین‌ تفاوتی‌ (استقلال‌طلبی‌ مرد/ وابستگی‌ زن) را به‌ عاطفی‌ بودن‌ شدید، ضعف‌ جسمانی، عدم‌ رشد عقلانی‌ و سلامت‌ فطری‌ و اخلاقی‌ زنان‌ باز می‌گرداند. این‌ ویژگیها که‌ بیشتر ریشه‌ فیزیولوژیکی‌ دارند، زنان‌ را وا می‌دارند که‌ تحت‌ نظر پدر یا شوهر خود زندگی‌ کنند. بگفته‌ «کلیودالسون»، زنان‌ از مرئوس‌ بودن، بیشتر لذت‌ می‌برند تا رئیس‌ بودن.() زنان، مردانی‌ با صلابت، شجاعت‌ و تدبیر را بیشتر می‌پسندند و احساس‌ نشاط‌ می‌کنند. زن‌ و مرد از نظر آفرینش‌ دارای‌ وحدت‌ نوعی‌ می‌باشند و از لحاظ‌ استعداد و از جمله‌ نیروی‌ عقل‌ همانندیهای‌ بسیار دارند، اما رشد عقلانی‌ و یا به‌ کارگیری‌ نیروی‌ عقل‌ زنان‌ همسطح‌ مردان‌ نمی‌باشد؛ زیرا شدت‌ عاطفه‌ و احساساتی‌ بودن، زمینه‌ شکوفایی‌ عقل‌ را در زنان‌ محدود می‌سازد. خانم‌ «لامبر» نیز هنگام‌ سخن‌ از نقصان‌ عقلانی‌ زنان، به‌ «شدت‌ عاطفه»، اشاره‌ دارد:
«در زن‌ قدرت‌ عقل‌ ناقص‌ است؛ زیرا عاطفه‌ قدرتمندش‌ او را بازی‌ می‌دهد. ما زنان‌ در عین‌ تیزهوشی‌ و ادراک‌ سریع، افکارمان‌ در مسائل‌ اجتماعی‌ ارتباط‌ و پیوستگی‌ ندارند.»()
بنابراین، عدم‌ توازن‌ عواطف‌ و عقل‌ و رشد سریعتر عواطف‌ در زنان، مردان‌ را خودگراتر به‌ بار می‌آورد. در همان‌ حال، چنین‌ بی‌تعادلی‌ در مردان‌ نیز وجود دارد: کاستی‌ عاطفه. دیدگاهی‌ که‌ به‌ وحدت‌ نوعی‌ زن‌ و مرد و تساوی‌ استعدادها قائل‌ است، نابرابری‌ در رشد عقل‌ و عاطفه‌ در زن‌ و مرد را با وظایف‌ تکوینی‌ آنها سازگارتر می‌داند. زنان‌ با قدرت‌ عواطف‌ و مردان‌ با قدرت‌ عقل‌ به‌ حفظ، جذب‌ و تداوم‌ خانواده‌ و نسل‌ انسانی‌ کمک‌ می‌کند و در نهایت‌ هر دو یک‌ واحد کامل‌ را می‌سازد.
 ‌7. لبخند زدن‌
زنان‌ بیشتر از مردان، لبخند به‌ لب‌ دارند و تبسم‌ می‌کنند. «کورنر»، چنین‌ تفاوت‌ را به‌ دورة‌ اولیه‌ نوزادی‌ باز می‌گرداند و ریشه‌ آن‌ را به‌ تفاوتهای‌ جنسیتی‌ می‌رساند. دخترها بیشتر از پسران‌ لبخند می‌زنند و این‌ عمل‌ بشکل‌ خود بخودی‌ انجام‌ می‌شود.() زنان‌ بیش‌ از دوبرابر مردان‌ لبخند می‌زنند ولی‌ این‌ عمل‌ بیانگر شادکامی، خوشحالی‌ و نشاط‌ آنان‌ نیست.() صاحب‌ نظران، این‌ حرکت‌ زنان‌ را حرکتی‌ صلح‌طلبانه‌ می‌دانند.
 ‌8. رازداری‌
برخی‌ از تحقیقات، برتری‌ دختران‌ را بر پسران‌ در امر رازداری‌ نشان‌ می‌دهد. در فعالیتهای‌ سیاسی‌ نیز مشخص‌ شده‌ است‌ که‌ پسران‌ زودتر از دختران، اسرار را لو می‌دهند.()
 ‌9. حسادت‌
پدیده‌ حسادت‌ در روابط‌ میان‌ دختران‌ بیشتر به‌ چشم‌ می‌خورد تا روابط‌ میان‌ پسران.()
 ‌10. تعصب‌
روان‌ شناسان‌ بر این‌ نکته‌ تاکید دارند که‌ پسران‌ نسبت‌ به‌ دختران‌ متعصب‌ترند.()
 ‌11. پرخاشگری/ ملایمت‌
پرخاشگری‌ جنس‌ نر در میان‌ حیوانات‌ و انسانها فراوان‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. این‌ ویژگی‌ از تفاوتهای‌ مهم‌ زن‌ و مرد را از نظر رفتاری‌ تشکیل‌ می‌دهد. گرایش‌ به‌ پرخاشگری‌ تقریبا از سن‌ دو سالگی‌ بین‌ کودک‌ دختر و پسر تمایز ایجاد می‌کند. خشونت‌ رفتاری‌ در میان‌ کودکان‌ مذکر، رایجتر از دختران‌ است. بگفته‌ «ترمن»، پسران‌ از اوایل‌ کودکی‌ در مقایسه‌ با دختران، پرخاشگری‌ و بدخلقی‌ زیادتری‌ از خود نمایان‌ می‌سازند. دختران‌ مهربانتر، رامتر و متمایل‌ به‌ همرنگی‌ اجتماعی‌ بیشتر هستند.() در دوران‌ بلوغ‌ نیز پسران‌ در انجام‌ اعمال‌ خود بکارانه‌ و جسورانه‌ جرئت‌ بیشتری‌ از خود نشان‌ می‌دهند. در برابر، دختران‌ بیشتر دارای‌ صفات‌ اطاعت‌پذیری، انفعالی‌ و تلقین‌پذیری‌ هستند و در برابر تاثیرات‌ محیطی، زمینه‌ تاثیرپذیری‌ بیشتری‌ دارند. با فرض‌ وجود پرخاشگری‌ در زنان، از لحاظ‌ شدت‌ به‌ شکل‌ خفیفتری‌ ظاهر می‌شود. در بزرگسالی‌ نیز مردان‌ بشکل‌ مستقیم‌ و غیر مستقیم‌ بیش‌ از زنان‌ جسارت‌ و ستیزه‌جویی‌ از خود نشان‌ می‌دهند. البته، پرخاشگری‌ زنانه‌ بیشتر به‌ صورت‌ خشونت‌ کلامی‌ ظاهر می‌شود در حالی‌ که‌ پرخاشگری‌ مردانه‌ به‌ اشکال‌ بدنی‌ و کلامی‌ بروز می‌کند.
ریشه‌ پرخاشگری‌ مردان‌ و ملایمت‌ رفتاری‌ زنان‌ در دو چیز نهفته‌ است: عوامل‌ زیستی‌ و اجتماعی. از لحاظ‌ زیستی‌ می‌توان‌ به‌ ترشح‌ هورمون‌ تستوسترون‌ و بیضه‌ها در مردان‌ اشاره‌ کرد. افزایش‌ این‌ هورمون‌ در مردان، با افزایش‌ پرخاشگری‌ رابطه‌ مستقیم‌ دارد؛ در حالی‌ که‌ تزریق‌ چنین‌ هورمونی‌ در زنان‌ اثر معکوس‌ به‌جا می‌گذارد.
 ‌محل‌ نمودار
«الیوت» از تحقیقات‌ (1992) خود نتیجه‌ می‌گیرد که‌ نیمکره‌های‌ مغز و هیپوتالاموس‌ نیز در پرخاشگری‌ نقش‌ دارد. در کنار عوامل‌ زیستی، باید از نقش‌ فرهنگ‌ و جامعه‌ یاد کرد. تمام‌ نهادهای‌ موثر در جامعه‌پذیری‌ ضمن‌ قبول‌ جنس‌ بیولوژیک‌ افراد، از دوران‌ کودکی‌ رفتار متفاوتی‌ را از جنس‌ مذکر و مؤ‌نث‌ می‌طلبند: پسران‌ و مردان‌ رفتار آمرانه‌ داشته‌ باشند و زنان، شیوه‌ ملایم‌ در پیش‌ گیرند.()
 ‌12. رفتارگرایی/ گفتارگرایی‌
عملگرایی‌ و قولگرایی‌ به‌ ترتیب‌ از ویژگیهای‌ نسبتاً‌ پذیرفته‌ شده‌ مرد و زن‌ به‌شمار می‌آیند. هر یک‌ از دو جنس‌ در رویارویی‌ با مشکلات‌ به‌ اشکال‌ متفاوت‌ برخورد می‌کند. پسران‌ احساسات‌ خود را از طریق‌ رفتار و عمل‌ بیان‌ می‌کنند؛ در حالی‌ که‌ دختران‌ شفاهاً‌ ابراز احساسات‌ می‌کنند. البته‌ از این‌ جهت‌ که‌ رفتار ممکن‌ است‌ بر پایه‌ تفکر استوار نباشد، هر دو جنس‌ با هم‌ تفاوتی‌ ندارند، به‌ بیان‌ دیگر، یک‌ دختر ممکن‌ است‌ بدون‌ تفکر به‌ صحبت‌ کردن‌ بپردازد و یک‌ پسر به‌ عمل. همچنین، یک‌ مرد از طریق‌ حل‌ کردن‌ جزئیات‌ مبهم‌ یک‌ مسأله‌ به‌ کمال‌ می‌رسد، زن‌ نیز از طریق‌ صحبت‌ کردن‌ با جزئیات‌ بیشتر راجع‌ به‌ مشکلاتش‌ به‌ تعالی‌ می‌رسد.() زنان‌ برای‌ حل‌ مشکلات‌ حال‌ و آینده‌اش‌ با دیگران‌ صحبت‌ می‌کنند و هرچه‌ بیشتر صحبت‌ کنند به‌ آرامش‌ بیشتری‌ دست‌ می‌یابند. برای‌ زنان، مشارکت‌ دادن‌ دیگران‌ در مشکل‌ خود و طرح‌ مسأله‌ با دیگران، نشانه‌ای‌ از عشق‌ و اطمینان‌ است‌ نه‌ مزاحمت‌ و تحمیل() زنان‌ زمانی‌ که‌ با مشکل‌ روبه‌رو شوند، به‌ دنبال‌ جستجوی‌ راه‌ حل‌ فوری‌ برنمی‌آیند بلکه‌ تلاش‌ می‌کنند تا به‌ آرامش‌ برسند که‌ دستیابی‌ به‌ چنین‌ هدفی‌ را از طریق‌ صحبت‌ با دیگران‌ میسر می‌سازند().
تفاوتهای‌ روانی‌ میان‌ زن‌ و مرد، امری‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌ اما این‌ پذیرش‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ چنین‌ تفاوتهایی‌ بطور مطلق‌ واقعیت‌ دارد. پژوهشهای‌ موجود تنها بطور کلی‌ و در حد اندازة‌ میانگین‌ صادق‌ است. زنانی‌ با ویژگیهای‌ مردانه‌ و مردانی‌ با صفات‌ زنانه‌ وجود دارند. مطالعات‌ نشان‌ می‌دهند دخترانی‌ که‌ از شرایط‌ تربیتی، آموزشی‌ و اجتماعی‌ همسطح‌ با پسران‌ برخوردار باشند، از لحاظ‌ منطقی‌ بودن، اجتماعی‌ بودن، قدرت‌ تحلیلگری‌ و تمایل‌ به‌ پیشرفت، تفاوت‌ زیادی‌ با پسران‌ ندارند. در محیط‌های‌ روشنفکری‌ که‌ زمینه‌ بهره‌گیری‌ از امکانات‌ مساوی‌ برای‌ دو جنس‌ بیشتر از محیط‌ کارگری‌ فراهم‌ است‌ و حتی‌ دختران‌ دبیرستانی‌ و دانشسراها تا حد زیادی‌ به‌ الگوی‌ ثابت‌ مردانه‌ نزدیک‌ می‌شوند.() علی‌رغم‌ چنین‌ همسانی‌ها، اصل‌ تفاوت‌ انکارناشدنی‌ است‌ که‌ به‌ گفتة‌ «گزل» مبنای‌ عضوی‌ و سرشتی‌ دارد و تشویقها و ممنوعیتهای‌ فرهنگی‌ آنها را به‌وجود نمی‌آورد بلکه‌ تنها تقویت‌ می‌کند.()
«اختلافات‌ موجود، آنقدر به‌ نسبت‌ افراد تغییر کرده‌ و متفاوت‌ است‌ که‌ علم‌ روان‌شناسی‌ باید هر نوع‌ تصوری‌ را دربارة‌ طبقه‌بندی‌ سفت‌ و سخت‌ ویژگیها را برحسب‌ جنس‌ افراد بکلی‌ فراموش‌ کند. به‌ عبارت‌ دیگر، روان‌شناسی‌ نمی‌تواند در این‌ مورد به‌ «آری» یا «نه» اکتفا کند بلکه‌ می‌تواند بین‌ «بیشتر» و «کمتر» یکی‌ را انتخاب‌ کند. «جنس»، مسأله‌ «همه‌ یا هیچ» نیست: هر فردی‌ کم‌ و بیش‌ «مرد» و کم‌ و بیش‌ «زن» است، زیرا به‌ درجات‌ مختلف‌ از مقداری‌ ویژگیهای‌ روانی‌ «مردانه» و «زنانه» برخوردار است... . بدون‌ شک، بین‌ زنان‌ و مردان، اختلافات‌ قابل‌ توجهی‌ به‌عنوان‌ گروههای‌ انسانی‌ وجود دارد ولی‌ تنوع‌ زیاد بین‌ افراد، تداخل‌ چشمگیر طبقه‌بندیها را ایجاب‌ می‌کند.(»)
 ‌جنسیت‌ و اشتغال‌
 ‌پایه‌های‌ اختلاف‌
زن‌ و مرد در طول‌ تاریخ‌ حیات‌ بشری، همدم‌ و همکار و یاور همدیگر بوده‌اند. اصولاً‌ تاریخ‌ بدون‌ این‌ همکاری‌ شکل‌ دیگری‌ به‌ خود می‌گرفت، اگر نگوئیم‌ که‌ در فرایند حرکت‌ خود دچار ایست‌ می‌گردید. در میان‌ انواع‌ همکاری، می‌توان‌ از تقسیم‌ کار نانوشته‌ای‌ نام‌ برد. چنین‌ تقسیم‌ کاری‌ هیچگاه‌ به‌ تعارض‌ و جنگ‌ میان‌ مردان‌ و زنان‌ نینجامید؛ هرچند با گذشت‌ زمان، منتقدانی‌ پیدا کرد. شناخته‌ شده‌ترین‌ نوع‌ تقسیم‌ کار، دسته‌بندی‌ مشاغل‌ و کارها به‌ درونی‌ و بیرونی‌ بوده‌ است‌ که‌ در آن، کارهای‌ بیرون‌ از منزل‌ را مردان‌ و درون‌ خانه‌ را زنان‌ هدایت‌ و رهبری‌ می‌کردند. در یک‌ تقسیم‌بندی‌ دیگر، مردان‌ معمولاً‌ کارهای‌ سخت‌ و نیازمند فیزیک‌ قوی‌ را انجام‌ می‌دادند و زنان‌ به‌ کارهای‌ ظریفتر می‌پرداختند (در برخی‌ موارد چنین‌ دسته‌بندی‌ رعایت‌ نشده‌ است). اکنون‌ این‌ سوال‌ مطرح‌ می‌شود که‌ چنین‌ تقسیم‌ کاری‌ بر چه‌ پایه‌ای‌ استوار است؟ آیا می‌توان‌ آن‌ را نادیده‌ گرفت؟ قدرت‌ بدنی‌ و روانی، فرهنگ‌ و ارزشهای‌ جامعه‌ و شأن‌ و مقام‌ از عوامل‌ اثرگذار بر پیدایش‌ و تداوم‌ تقسیم‌ کار بین‌ دو جنس‌ به‌ حساب‌ می‌آیند.
 ‌1. قدرت‌ فطری‌
این‌ برداشت‌ که‌ از لحاظ‌ آفرینشی، بدن‌ مردان، قوی‌تر است‌ از رهیافتهای‌ دیرینه‌ و پرسابقه‌ای‌ در توجیه‌ اختلاف‌ زن‌ و مرد در نوع‌ مشاغل‌ به‌شمار می‌رود.() بعلت‌ تفاوت‌ در نیروی‌ جسمانی، کارهایی‌ مانند شکار، کشاورزی، آهنگری، حمل‌ و نقل‌ و جنگ‌ به‌عنوان‌ کارهای‌ دشوار بر دوش‌ مردان‌ بود و پخت‌ و پز، نظافت، شستشو و رسیدگی‌ به‌ فرزندان‌ وظیفه‌ زنان.
 ‌2. ظرافت‌ جنس‌ مؤ‌نث‌
زنان‌ بنابه‌ ظرافت‌ روانی‌ و عصبی‌ نباید به‌ کارهایی‌ گمارده‌ شوند که‌ خشن‌ و درهم‌ کوبنده‌ است. در دنیا هنوز به‌ دختران‌ سفارش‌ می‌شود که‌ به‌ دلیل‌ وجود صحنه‌های‌ دردناک‌ و فشار عصبی، از انتخاب‌ شغل‌ پزشکی‌ خودداری‌ ورزند و به‌ کارهایی‌ رو آورند که‌ نه‌تنها با صحنه‌های‌ دردآور توأم‌ نباشند بلکه‌ آرامش‌بخش‌ نیز باشند، مانند پرستاری‌ و مامایی. البته‌ در این‌ مرحله‌ یک‌ گام‌ به‌ جلو گذاشته‌ شده‌ است‌ و مشاغلی‌ مانند پرستاری‌ و مامایی‌ برای‌ زنان‌ دانسته‌ می‌شود.() زنان‌ با توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ روانی‌ خود از انجام‌ چنین‌ کارهایی‌ لذت‌ می‌برند.
 ‌3. مقام‌ والای‌ مادری‌
تلقی‌ ناسازگاری‌ بین‌ کارها برون‌ از خانه‌ و مقام‌ مادری، به‌عنوان‌ یک‌ برداشت، فعالیت‌ زنان‌ را در مشاغل‌ متعارض‌ با وظیفه‌ مادری‌ نادرست‌ می‌انگارد. «ژان‌ السون»، مورخ‌ نامور، در کتاب‌ «دنیا از آن‌ زنان‌ است»(1870 م)، تصور قاضی‌ شدن‌ یا وکیل‌ شدن‌ زنان‌ را رد می‌کند و چنین‌ کارهایی‌ را مخالف‌ شأن‌ و مقام‌ والای‌ مادری‌ می‌داند؛ و از دید او آن‌گونه‌ کارها «مضحک‌ و مسخره» شمرده‌ می‌شد. «ژول‌ لیمون» و «الکساندر دوما»، اشتغال‌ زنان‌ به‌ کارهای‌ دفتری‌ یا اداری‌ را «خروج‌ از زنانگی» دانسته‌اند.() مخالفان‌ برداشتهای‌ فوق‌ از اشتغال‌ زنان‌ در کلیة‌ مشاغل‌ طرفداری‌ می‌کنند و نتیجه‌ می‌گیرند که‌ با اشتغال‌ زنان‌ در کارهای‌ مردانه، نه‌ مخشان‌ ترکید و نه‌ تخمدانشان‌ خشکید.»()
در همان‌ حال‌ باید یادآور شد که‌ اشتغال‌ و توفیق‌ زنان‌ در مشاغل‌ پزشکی، تساوی‌ توانایی‌های‌ عصبی‌ و روانی‌ مردان‌ و زنان‌ را با درصد بالا منعکس‌ نمی‌کند. امروزه‌ ادعای‌ تساوی‌ زن‌ و مرد در انجام‌ شغل‌ پزشکی‌ از سوی‌ زن‌ گرایان‌ عمدتاً‌ در کشورهایی‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ مشاغل‌ از لحاظ‌ دشواری‌ یا سهولت‌ انجام‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ شده‌اند. از باب‌ نمونه، پیشرفت‌ تکنولوژی‌ و استفاده‌ از آن‌ در پزشکی‌ بسیاری‌ از درد و رنجها و صحنه‌های‌ دردناک‌ عمل‌ را از بین‌ برده‌ است‌ و در نتیجه‌ زن‌ و مرد پزشک‌ با به‌ کارگیری‌ امکانات‌ می‌توانند کارها را انجام‌ دهند. در عین‌ حال، تفاوتهای‌ روانیِ‌ (مانند تفاوتهای‌ فیزیکی) دو جنسِ، غیرقابل‌ انکار است. اگر مردان‌ به‌ کار و تکنولوژی‌ و مظاهر تمدنی‌ بسیار بها می‌دهند، زنان‌ ترجیح‌ می‌دهند که‌ با حفظ‌ روابط‌ دوستانه، با هماهنگی‌ و تعاون‌ زندگی‌ کنند.() با وجود نیازمندی‌ به‌ هر دو جنس‌ در قاموس‌ آفرینش‌ و مکمل‌ بودن‌ زن‌ و مرد، برای‌ هر یک‌ (با وجود وظایف‌ مشترک) کارکردهای‌ خاصی‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است‌ که‌ تنها فرد مؤ‌ظف‌ می‌تواند بنحو احسن‌ از عهدة‌ انجام‌ آن‌ برآید. به‌ بیان‌ دیگر، زن‌ و مرد، سنگربانان‌ دو سنگرند و چنانچه‌ هر یک، سنگر خود را رها کند، جامعه‌ از آن‌ ناحیه‌ آسیب‌پذیر می‌شود. زنی‌ که‌ وظایف‌ خود را فراموش‌ کرده‌ و حریصانه‌ به‌ دنبال‌ تکالیف‌ مردانه‌ برود، در واقع‌ خود و اهمیت‌ نقش‌ خود را نمی‌شناسد و لذا خویشتن‌ را موجودی‌ حقیر می‌داند و برای‌ جبران‌ این‌ حقارت‌ کاذب‌ پا در جای‌ مردان‌ می‌گذارد.()
با پذیرش‌ وجود تفاوت‌ در توانایی‌های‌ زن‌ و مرد در انجام‌ کار، مفهوم‌ تقسیم‌ کار استوار بر پایه‌ جنسیت، مسؤ‌ولیت‌ مراقبت‌ از کودکان‌ و کار خانگی‌ را برعهدة‌ زنان‌ می‌گذارد.() از سوی‌ دیگر، مطالعات‌ و تحقیقات‌ گستردة‌ «مردوک» دربارة‌ توزیع‌ فعالیتهای‌ اقتصادی‌ میان‌ زن‌ و مرد در میان‌ 224 جامعه‌ در سراسر جهان، چنین‌ می‌نماید که‌ در 168 مودر یا 75% آنها کارهای‌ زیر جزء وظایف‌ ویژه‌ زنان‌ به‌ حساب‌ می‌آمد: آسیاب‌ کردن، تهیه‌ آب، آشپزی، تامین‌ مواد سوختی‌ و جمع‌آوری‌ محصولات‌ گیاهی، کنسرو گوشت‌ و ماهی، خیاطی‌ و وصله‌ البسه، بافتن‌ حصیر و ساختن‌ ظروف‌ سفالی. در این‌ کارها، حیطه‌ فعالیت‌ زنان‌ گسترده‌ و فراتر از خانه‌ بود اما خیلی‌ دور از آن‌ نبود. در برابر، در 75% جوامع‌ فوق‌ کارهایی‌ که‌ مردان‌ انجام‌ می‌دادند عبارت‌ بودند از: شبانی‌ 84% صید ماهی‌ 86%، صید پستانداران‌ دریایی‌ 98%، قطع‌ درختان‌ 92%، دامگذاری‌ 95%، کار در معادن‌ فلزات‌ و سنگ‌ 95%، شکار 98% و جنگ. در تمام‌ این‌ موارد، مردان‌ ناگزیر بودند از خانه‌ خود دور شوند و محیط‌ و اطراف‌ خود را بشناسند.()
بدین‌ ترتیب، امروزه‌ در جوامع‌ صنعتی‌ و غیرصنعتی‌ عرصة‌ فعالیت‌ زنان‌ گسترش‌ فراوان‌ یافته‌ است. نمونه‌های‌ متعددی‌ در میان‌ کشورها دیده‌ می‌شود که‌ حاکی‌ از فعالیت‌ زنان‌ در خانه‌ و مزرعه‌ باشند. چنانچه‌ در ساحل‌ عاج‌ میزان‌ کار زنان‌ به‌ دوبرابر مردان‌ می‌رسد و در بورکینافاسو زنان‌ افزون‌ بر کلیه‌ کارهای‌ منزل، در مزرعه‌ 82% بیشتر از مردان‌ کار می‌کنند. در مالاوی‌ زنان‌ در کشت‌ پنبه‌ به‌ اندازة‌ مردان‌ کار می‌کنند و در کشت‌ و جمع‌آوری‌ غلات‌ دوبرابر مردان. در کل‌ افریقا زنان‌ در کنار نگهداری‌ از کودکان، آشپزی، جمع‌آوری‌ هیزم، تهیه‌ آب‌ و نظافت، 75% کارهای‌ کشاورزی‌ را انجام‌ می‌دهند. آنان‌ علاوه‌بر تهیه‌ مواد غذایی‌ جامعه، بیشتر کالاهایی‌ را که‌ در تجارت‌ داخلی‌ و خارجی‌ کاربرد دارد، تولید می‌کنند. در هندوستان‌ نیز زنان‌ روزانه‌ طی‌ 10 تا 15 ساعت‌ کارهای‌ گوناگونی‌ را انجام‌ می‌دهند.()
علی‌رغم‌ گستردگی‌ دامنه‌ فعالیت‌ زنان‌ در برخی‌ از جوامع‌ و همچنین‌ افزایش‌ ساعات‌ کار، هنوز این‌ سوال‌ مطرح‌ است‌ که‌ آیا این‌ گستردگی‌ و افزایش‌ می‌تواند همسانی‌ توانایی‌ زنان‌ و مردان‌ را منعکس‌ کند. ممکن‌ است‌ با وجود برتری‌ مردان‌ در انجام‌ برخی‌ از کارها، آداب‌ و رسوم‌ یک‌ جامعه‌ زنان‌ را به‌ کار و تلاش‌ بیشتر وادارد، چنان‌که‌ در برخی‌ جوامع‌ دیگر، مردان‌ به‌ کار بیشتر واداشته‌ می‌شوند.
 ‌ویژگیها و انگیزه‌ انتخاب‌ نوع‌ شغل‌
تصور، ذهنیت‌ و واقعیت‌ توانایی‌ زن‌ و مرد برای‌ کارهای‌ خاص، ویژگیهایی‌ برای‌ کارهای‌ آنان‌ همراه‌ می‌سازد. براساس‌ ادعای‌ زنگرایان، زنان‌ عموماً‌ به‌ کارهایی‌ واداشته‌ می‌شوند که‌ «تکراری» و «ضروری» هستند و باید «بطور منظم» و «ثابت» انجام‌ شوند؛ درحالی‌ که‌ مردان‌ مسؤ‌ول‌ کارهای‌ خلاق‌اند که‌ می‌توانند در زمان‌ «مناسب» انجام‌ دهند.() مطالعات‌ انجام‌ شده‌ در اروپا و امریکا نشان‌ می‌دهد که‌ در دوران‌ جوانی، پسران‌ کارهای‌ رقابتی‌ را ترجیح‌ می‌دهند مانند: دوچرخه‌ سواری، فوتبال، استفاده‌ از ابزار آلات‌ و کارهای‌ مکانیکی، علمی‌ و سیاسی، نظامی‌ و بازرگانی. اما فعالیتهای‌ دختران‌ را کارهای‌ ظریف‌ هنری‌ و توأم‌ با آرامش‌ تشکیل‌ می‌دهند: صنایع‌ دستی، لباس، کارهای‌ هنری، کارهای‌ خانه‌ و کارهای‌ همراه‌ با نشستن،() موزیکال، کارهای‌ دفتری‌ و مشاغل‌ اجتماعی‌ مرتبط‌ با عنصر کلامی‌ بویژه‌ پرستاری‌ و تربیت‌ کودکان.()
«براساس‌ پژوهش‌ بودن، نزدیک‌ به‌ نصف‌ تعداد دخترانی‌ که‌ به‌ درجه‌ دکتری‌ نائل‌ می‌شوند به‌ کارهای‌ تدریس‌ و معلمی‌ می‌پردازند و آنهایی‌ هم‌ که‌ خود را وقف‌ تحقیقات‌ می‌کنند مخصوصاً‌ در زمینه‌های‌ علوم‌ زیستی‌ و انسانی‌ کار می‌کنند. مطالعاتی‌ که‌ فول‌ انجام‌ داده‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ است‌ که‌ زنان‌ مخصوصا علاقه‌ خاصی‌ نسبت‌ به‌ این‌ علوم‌ دارند. در نتیجه‌ بخشهای‌ عظیم‌ تکنیک‌ و اقتصاد- بدون‌ صحبت‌ از سیاست‌ - در اختیار مردان‌ و در دست‌ آنان‌ باقی‌ می‌ماند. تعداد زنان‌ در این‌ بخشها، لااقل‌ در کارهای‌ عالی، اقلیت‌ محدودی‌ را تشکیل‌ می‌دهند.»()
البته‌ زنگرایان، مشارکت‌ نسبتاً‌ کم‌ زنان‌ در فعالیتهای‌ سیاسی‌ را نشانه‌ پایین‌ بودن‌ آگاهی‌ سیاسی‌ زنان‌ نسبت‌ به‌ مردان‌ یا عدم‌ توانایی‌ آنان‌ در چنین‌ فعالیتهایی‌ نمی‌دانند. به‌نظر آنان‌ احزاب‌ سیاسی، اتحادیه‌های‌ کارگری‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ مشارکت‌ سیاسی‌ بازتاب‌ کنند علایق‌ و خواسته‌های‌ زنان‌ نیست‌ و شرایط‌ مناسب‌ حضور زنان‌ را فراهم‌ نمی‌سازند. مثلا، زمان‌ برگزاری‌ نشستهای‌ احزاب‌ سیاسی‌ و اتحادیه‌های‌ کارگری‌ با ساعت‌کار زنان‌ در خانه‌ تصادم‌ می‌کند و با توجه‌ به‌ مسؤ‌ولیت‌ خانگی‌ زنان، آنها از شرکت‌ در جلسات‌ باز می‌مانند و یا این‌که‌ زمان‌ طرح‌ مسائل‌ مهم‌ در جلسات‌ مناسب‌ نیست؛ چنان‌که‌ مسائل‌ حیاتی‌ معمولاً‌ در نشستهای‌ پس‌ از جلسات‌ مطرح‌ می‌شود که‌ با پذیرایی‌ توام‌ است‌ اما زنان‌ حضور در چنین‌ نشستها را دشوار می‌یابند.()
تفاوتهای‌ موجود در انتخاب‌ مشاغل‌ بین‌ دو جنس، برتری‌ هر کدام‌ را در آن‌ مورد منعکس‌ می‌کند. چنان‌که‌ زنان‌ کارهای‌ مرتبط‌ با عنصر کلامی‌ را بیشتر ترجیح‌ می‌دهند و این‌ اولویت‌ دهی‌ حاکی‌ از برتری‌ زنان‌ در آن‌ موارد است. علاوه‌بر این‌ تفاوت، در انگیزة‌ انتخاب‌ شغل‌ نیز تفاوتهایی‌ دیده‌ می‌شود.
1. سودجویی/ عشق: مطالعاتی‌ که‌ در امریکا و اروپا انجام‌ شده‌ است، نشان‌ می‌دهد که‌ پسران‌ در انتخاب‌ شغل، جنبه‌ سود دهی‌ آن‌ و دختران، مطلوبیتهای‌ معنوی‌ آنرا در نظر می‌گیرند. در امریکا در دورة‌ متوسطه‌ روی‌ دانش‌آموزان‌ دختر و پسر و در انگلیس‌ دربارة‌ 400 دانشجوی‌ خواستار شغل‌ معلمی، مطالعاتی‌ انجام‌ شد که‌ به‌ دنبال‌ آن‌ معلوم‌ گردید پسران‌ 3 برابر دختران‌ مسائل‌ پولی‌ و امتیازات‌ مادی‌ مانند تامین‌ هزینه‌ معالجه، خورد و خوراک، تعطیلات‌ و... را در نظر می‌گیرند، اما دختران‌ بیشتر «جذابیت‌ - تحصیلات‌ و شغل‌ و عشق‌ به‌ کودکان» را. در عین‌ حال، نباید از یاد برد که‌ چه‌ بسیار زنانی‌ که‌ واقعاً‌ برای‌ کسب‌ درآمد کار می‌کنند و چه‌ بسیار مردان‌ که‌ علاقه‌ و جاذبه‌های‌ یک‌ شغل‌ در آنان‌ تاثیر بسیاری‌ دارد. بعلاوه، از آن‌ جایی‌ که‌ در بیشتر جوامع، مرد وظیفه‌ تامین‌ اقتصادی‌ خانواده‌ را به‌ عهده‌ دارد، طبیعی‌ می‌نماید که‌ مردان‌ به‌ درآمد توجه‌ ویژه‌ کنند.
2. تاثیرپذیری‌ در گزینش: در موارد دیگر بارها به‌ تاثیرپذیری‌ جنس‌ مؤ‌نث‌ به‌ تفصیل‌ بحث‌ شده‌ است. در فرایند انتخاب‌ شغل‌ نیز این‌ ویژگی‌ روانی‌ زنان، خود را نشان‌ می‌دهد. تحقیقات‌ انجام‌ شده‌ توسط‌ «لوگو» اختلافات‌ جالبی‌ را بین‌ دختران‌ و پسران‌ نشان‌ می‌دهد. طبق‌ این‌ مطالعه، پسران‌ در انتخاب‌ شغل‌ کمتر تحت‌ تاثیر دیگران‌ قرار می‌گیرند اما دختران‌ در برابر عوامل‌ اجتماعی‌ مانند توصیه‌ والدین، معلمان‌ و مراکز راهنمایی‌ حرفه‌ای‌ بیش‌ از پسران‌ حساسیت‌ نشان‌ می‌دهند و اثر می‌پذیرند.()
 ‌تاثیر اشتغال‌ زنان‌
اشتغال‌ زنان‌ که‌ از سوی‌ برخی‌ به‌عنوان‌ رهایی‌ از اسارت‌ زنجیرهای‌ کهن‌ تعبیر شده‌ است،() تاثیرات‌ نسبتاً‌ گسترده‌ به‌ همراه‌ دارد. این‌ تاثیرات‌ شخص‌ کارگر، همسر، فرزندان‌ و مدرسه‌ و بطور غیرمستقیم، جامعه‌ را دربر می‌گیرد. برخی‌ از پیامدهای‌ اشتغال‌ زنان‌ می‌تواند مفید باشد؛ درحالی‌ که‌ پیامدهای‌ منفی‌ نیز دارد. باتوجه‌ به‌ پیامدهای‌ منفی‌ آن، می‌توان‌ گفت‌ که‌ مردانه‌سازی‌ زنان، اسارت‌ جدیدی‌ برای‌ زنان‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد که‌ در برخی‌ موارد بدتر از اسارت‌ زنجیرهای‌ کهن‌ می‌باشد. برای‌ بررسی‌ پیامدهای‌ اشتغال‌ زنان‌ می‌توان‌ از دسته‌بندی‌ آنها به‌ اقتصادی، آموزشی‌ و روانی‌ بهره‌ جست‌ و افرادی‌ را که‌ در عرصه‌ تاثیرات‌ قرار می‌گیرند مورد ارزیابی‌ قرار داد.
 ‌1. پیامد اقتصادی‌
نخستین‌ کسی‌ که‌ از اشتغال‌ زن‌ متاثر می‌شود، خود زن‌ است. با اشتغال‌ وی‌ وابستگی‌ او به‌ خانواده‌ از بین‌ می‌رود. در مرحله‌ بعد این‌ خانواده‌ و کودکان‌ هستند که‌ از لحاظ‌ سطح‌ تغذیه‌ و رفاه‌ پیشرفت‌ می‌کند. ضرب‌المثل‌ هندی‌ «یک‌ پنی‌ برای‌ یک‌ زن، مثل‌ یک‌ پنی‌ برای‌ خانواده‌ است. و یک‌ پنی‌ برای‌ مرد، یک‌ پنی‌ برای‌ خودش‌ است»()، بخوبی‌ دیگرخواهی‌ زنان‌ را نشان‌ می‌دهد. این‌ دیگرخواهی‌ موجب‌ می‌شود که‌ زنان‌ درآمد خود یا بخشی‌ از آن‌ را صرف‌ بالا بردن‌ سطح‌ تغذیه‌ کودکان‌ خود کنند. چنانچه‌ زنان‌ هندی، برخلاف‌ مردان، 95 درصد درآمد خود را در این‌ راه‌ صرف‌ می‌کنند. بنابر این، از لحاظ‌ اقتصادی، اشتغال‌ زنان‌ برای‌ خانواده‌ مفید است‌ اما اثرات‌ دیگری‌ را بر جنبه‌های‌ دیگر خانواده‌ و بخصوص‌ خود زن‌ به‌جا می‌گذارد.
 ‌2. پیامدهای‌ روانی‌ - خانوادگی‌
افزایش‌ فعالیتهای‌ شغلی‌ زنان، الگوی‌ خانواده‌ را دچار دگرگونی‌ می‌سازد. زنان‌ با احساس‌ بی‌نیازی‌ کامل، ممکن‌ است‌ به‌ این‌ نتیجه‌ برسد که‌ اصولاً‌ چه‌ نیازی‌ است‌ به‌ مرد؟! و سپس‌ اینکه‌ یافتن‌ و انتخاب‌ مرد، مشکلاتی‌ دارد و به‌ فایده‌اش‌ نمی‌ارزد(). ایجاد چنین‌ نتیجه‌ای‌ در ذهن‌ زنان، اثرات‌ سوء روانی‌ بر خانواده‌ به‌جا می‌گذارد و چه‌ بسا آن‌ را متلاشی‌ سازد. بنابراین، به‌نظر می‌رسد که‌ اشتغال‌ زنان‌ در مرحله‌ نخست‌ احساس‌ استقلال‌ ایجاد می‌کند و در مرحله‌ بعد نوعی‌ تعلق‌ خاص‌ که‌ در هر دو صورت، شرایط‌ جدیدی‌ را در درون‌ خانواده‌ پدید می‌آورد. برخی‌ از زنان‌ با رسیدن‌ به‌ مرحله‌ نخست، توقف‌ می‌کنند و احساس‌ استقلالشان‌ به‌ نیروی‌ گریز از مرکز (خانواده) تبدیل‌ می‌شود. آنانی‌ که‌ پس‌ از استقلال‌ مالی‌ به‌ نیاز عاطفی‌ خود به‌ مرد، آگاهی‌ می‌یابند درصورت‌ عدم‌ حمایت‌ احساسی‌ یا عاطفی‌ مرد به‌ مرحله‌ اول‌ بازمی‌گردند و خانواده‌ دچار مشکل‌ می‌گردد.
اشتغال‌ زنان، بر کودکان‌ تاثیراتی‌ به‌جا می‌گذارد که‌ با توجه‌ به‌ جنسیت‌ آنان‌ متفاوت‌ می‌شود. فعالیت‌ شغلی‌ مادران‌ بر دختران‌ و پسران، تاثیرات‌ همانند به‌جا نمی‌گذارند. برخی‌ از این‌ تاثیرات‌ مثبت‌ و برخی‌ منفی‌ هستند و کودکان‌ با توجه‌ به‌ جنس‌شان‌ اثرات‌ مثبت‌ و منفی‌ مشابه‌ نمی‌پذیرند. پسران‌ در کوچکی‌ دچار تاثیرات‌ منفی‌ می‌شوند و مهارتهای‌ شناختی‌ و تحصیلی‌ آنان‌ آسیب‌ می‌بینند؛ درعین‌ حال، این‌ اثرات‌ خیلی‌ زیاد و پایدار نیستند. در دوران‌ نوجوانی‌ و بلوغ‌ این‌گونه‌ تاثیرات‌ کمتر می‌شود که‌ در صورت‌ اثرپذیری‌ به‌ اشکال‌ استقلال‌ زود هنگام، ناسازگاری‌ و کناره‌گیری‌ از خانواده‌ بروز می‌کند. در صورت‌ توفیق‌ مادران‌ شاغل‌ در وظایف‌ خانگی‌ و کارهای‌ بیرون‌ از خانه، تاثیر مثبت‌ آن‌ بر دختران‌ بیشتر نمایان‌ می‌شود. دختران‌ در دوران‌ نوجوانی‌ و بلوغ‌ در غیاب‌ مادر که‌ فرصت‌ بازی‌ و تفریح‌ نمی‌یابند، سهم‌ بیشتری‌ در مسؤ‌ولیتهای‌ خانه‌ به‌عهده‌ می‌گیرند.()
 ‌3. تاثیرات‌ آموزشی‌
چنانچه‌ اشاره‌ شد، اشتغال‌ زنان‌ می‌تواند کودکان‌ آنها را از نظر تحصیلی‌ و مهارتهای‌ شناختی‌ دچار آسیب‌ سازد. چنانچه‌ شغل‌ زنان‌ معلمی‌ و آموزگاری‌ باشد، فرزندان‌ دیگر و دانش‌آموزان‌ را متاثر می‌سازد. معمولاً‌ در دورة‌ ابتدایی، معلمان‌ زن‌ به‌ کار گرفته‌ می‌شوند و در دورة‌ دبیرستان‌ مرد. با توجه‌ به‌ برتری‌ زنان‌ در مشاغل‌ و رشته‌های‌ مرتبط‌ با عنصر کلامی، آنان‌ زبان‌ و دروس‌ اجتماعی‌ تدریس‌ می‌کنند و به‌ مردان‌ غالباً‌ ریاضی‌ و علوم؛ اما در دوره‌ ابتدایی‌ زنان‌ تمام‌ دروس‌ را تدریس‌ می‌کنند.
«پسرها در سالهای‌ اولیه‌ مدرسه‌ با مشکلاتی‌ روبه‌رو می‌شوند، چون‌ محیط‌ مدرسه‌ ابتدایی‌ محیطی‌ زنانه‌ است. در حقیقت‌ کودکان‌ بسیاری‌ از جنبه‌های‌ مدرسه‌ ابتدای‌ را زنانه‌ می‌دانند و این‌گونه‌ قالبهای‌ جنسیتی‌ می‌تواند در انگیزش‌ و پیشرفت‌ کودکان‌ تاثیر گذارد.(»)
 ‌ارزیابی‌
مسأله‌ اشتغال‌ زنان‌ به‌ مسأله‌ پردامنه‌ و جنجالی‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اجتماعی‌ تبدیل‌ شده‌ است. این‌که‌ زنان‌ نیمی‌ از جامعه‌ بشری‌ را تشکیل‌ می‌دهند و نیز با توجه‌ به‌ توانایی‌های‌ آنان، دلیل‌ موجهی‌ برای‌ عدم‌ اشتغال‌ و محرومیت‌ زنان‌ از کار وجود ندارد. درواقع‌ محرومیت‌ زنان‌ از کار به‌معنای‌ محرومیت‌ جامعه‌ از نیمی‌ از توانایی‌ها و استعدادهای‌ خود است. از سوی‌ دیگر، فقر و تهیدستی‌ زنان‌ و عدم‌ تعلق‌ مزد در برابر کارهای‌ خانگی، آنان‌ را آسیب‌پذیر ساخته‌ است. اشتغال‌ می‌تواند جایگاه‌ او را تغییر دهد و به‌ استقلال‌ مالی‌ برساند که‌ در نهایت‌ به‌ نفع‌ خانواده‌ تمام‌ می‌شود.
آنچه‌ در این‌جا آورده‌ می‌شود به‌ معنای‌ رد‌ اشتغال‌ نیست، بلکه‌ ارزیابی‌ آن‌ با توجه‌ به‌ روحیات‌ مختلف‌ زن‌ و مرد است‌ که‌ به‌ آنها اشاره‌ شد. هیچ‌ عقل‌ سلیم‌ نمی‌تواند قبول‌ کند که‌ کار خانگی‌ کار نیست. با ایجاد تغییرات‌ در این‌ بینش‌ و پرداخت‌ حقوق‌ مادی‌ زن، مسأله‌ اشتغال‌ زن‌ به‌ شکل‌ بهتری‌ حل‌ می‌شود.
مسأله‌ مورد تعمق، این‌ است‌ که‌ اشتغال‌ زنان‌ در خارج‌ از خانه‌ باید حد‌ و اندازه‌ داشته‌ باشد. رعایت‌ حد و اندازه‌ در کار باتوجه‌ به‌ روحیات‌ و طبیعت‌ ظریف‌ و صمیمانه‌ زن‌ لازم‌ است. به‌ بیان‌ دیگر، روحیات‌ و طبیعت‌ مرد با روحیات‌ و طبیعت‌ زن‌ تفاوت‌ دارد و اگر بپذیریم‌ که‌ زن، مرد نیست‌ و بالعکس، آنگاه‌ خیلی‌ از مشاغل‌ مردانه‌ با طبیعت‌ زنان، ناسازگار خواهد بود. شاید چنین‌ بی‌توجهی‌ باعث‌ شده‌ است‌ که‌ علی‌رغم‌ اشتغال‌ بالای‌ زنان‌ در کشورهای‌ صنعتی، بحث‌ و جنجال‌ آن‌ به‌ پایان‌ نرسیده‌ است. کار زیاد و تمام‌ وقت‌ برای‌ مردان، یک‌ اعتیاد مثبت‌ است‌ اما چنین‌ تمرکز و اعتیادی‌ برای‌ زنان‌ مثبت‌ نیست؛ زیرا زنان‌ از فرصتهای‌ حرف‌ زدن‌ و همکاری‌ با دیگران‌ محروم‌ می‌شوند و خیلی‌ زود با طبیعت‌ ظریف‌ و صمیمی‌ زنانه‌ قطع‌ رابطه‌ می‌کنند. در آن‌ صورت، زن‌ دچار از خود بیگانگی‌ جدید می‌شود و بازگشت‌ به‌ طبیعت‌ اولیه‌اش‌ بدون‌ تلاش‌ آگاهانه‌ و موزون‌ برای‌ تغییر این‌ گرایش‌ و فرایند التیام‌بخشی‌ با مشکل‌ روبه‌رو می‌شود. زن‌ برای‌ حفظ‌ شادمانی، نیاز به‌ روحیه‌ زنانه‌ دارد. بعلاوه، تمام‌ مطلوبیتها را نمی‌توان‌ از طریق‌ درآمد مالی‌ و پول، تبیین‌ کرد.
 ‌پی‌نوشت‌ها:
. ملکم‌ همیلتون، جامعه‌شناسی‌ دین، ترجمه‌ محسن‌ ثلاثی، (تهران، موسسه‌ فرهنگی‌ - انتشاراتی‌ بیان، 1377)، ص‌ 28
. برای‌ اطلاع‌ بیشتر، ر.ک: زنان‌ از دید مردان، ص‌ ص‌ 8 - 3
. پاملا ایوت/ کلر والاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمنیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ 168
. در زبانهای‌ انگلیسی‌ و فرانسه‌ از ضمایری‌ که‌ برای‌ مردان‌ به‌ کار می‌رود، He (در انگلیسی) و Homme (در فرانسوی) می‌باشد. این‌ ضمایر و واژه‌ «Man» مترادف‌ با انسان‌ و آدم، استعمال‌ می‌شوند، اما ضمایر ویژة‌ زنان‌ چنین‌ کاربردی‌ ندارند. در زبان‌ ژرمن‌ و رومن‌ نیز واژگان‌ «مرد» و «انسان» مترادفند. برای‌ اطلاع‌ بیشتر، ر.ک:
- بادانتر الیزابت، زن‌ و مرد، ترجمه‌ سرور شیوا رضوی، (انتشارات‌ دستان‌ و هاشمی، 1377)، ص‌ص‌ 18 - 17، 2 - 21
- نوشین‌ احمدی‌ خراسانی، جنس‌ دوم‌ (مجموعه‌ مقالات)، (تهران، نشر توسعه، 1377)، ص‌ 8
. دیوید ام‌ ارویک‌ (با همکاری‌ لاندر و م. بی‌ شتلز)، انتخاب‌ جنسیت‌ فرزند، ترجمه‌ عبدالخلیل‌ حاجتی، (تهران، موسسه‌ خدمات‌ فرهنگی‌ رسا، 1376)، ص‌ 122
. پیکار با تبعیض‌ جنسی، ص‌ 17
. آنتونی‌ گیدنز، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ منوچهر صبوری، (تهران، نشر نی، 1373)، ص‌ص‌ 2 - 201
. شهلا اعزازی، جامعه‌شناسی‌ خانواده، (تهران، انتشارات‌ روشنگران‌ و مطالعات‌ زنان، 1376)، ص‌ص‌ 9 - 207؛ همچنین:
- زنان‌ از دید مردان، ص‌ 12
- ماراین‌ فرنچ، جنگ‌ علیه‌ زنان، ترجمه‌ توراندخت‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، انتشارات‌ علمی، 1373)، ص‌ص‌ 7 - 36
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ص‌ 53-4؛ پیکار با تبعیض‌ جنسی، ص‌ 33
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ص‌ -9 38، 54، 62
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 64 و 53، 9 - 58، 61، 74
- زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، ص‌ص‌ 15 - 214
- اسلون‌ فیدر شرلی، بار سنگین‌ زنان‌ شاغل، ترجمه‌ مینا اعظامی، (تهران، نشر البرز، 1377)، ص‌ص‌ 4 - 3 و 7
. بلور کریمی‌ [مترجم]، «نقش‌ زنان‌ آسیا در اقتصاد»، گزیده‌ مسائل‌ اقتصادی‌ - اجتماعی، شماره‌ 38، (1/2/1364)، ص‌ 37
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ص‌ 65-6
. به‌نقل‌ از؛ دکتر مرضیه‌ صدیقی، «نگاهی‌ به‌ روند جهانی‌ جنبش‌ زنان‌ و موقعیت‌ زن‌ در جمهوری‌ اسلامی‌ ایران»، در: کتاب‌ نقد، شماره‌ 12، پاییز 1378، ص‌ 69
. گرهارد لنسکی/ جیق‌ لنسکی، سیر جوامع‌ بشری، ترجمه‌ ناصر موفقیان، (تهران، سازمان‌ انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامی، 1369)، ص‌ص‌ 470-1
. علیرضا افشارنیا:ژ، زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، (تهران، انتشارات‌ پیشگام، 1357)، ص‌ص‌ -14 213، -30 229
. ماراین‌ فرنچ، جنگ‌ علیه‌ زنان، ترجمه‌ توراندخت‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، انتشارات‌ علمی، 1373)، ص‌ 3 - 22 و 6 - 45؛ بادانتز الیزابت، زن‌ و مرد، ترجمه‌ سرور شیوارضوی، (تهران، انتشارات‌ دستان‌ و هاشمی، 1377)، ص‌ 34
. حسین‌ نجاتی، روان‌شناسی‌ رشد (از کودکی‌ تا نوجوانی)، (مهشاد، 1371)، ص‌ 67
. محمدعلی‌ سادات، خصوصیات‌ روح‌ زن، (نهضت‌ زنان‌ مسلمان، 1361)، ص‌ 22
. ر.ک. نیل‌ کلارک‌ وارن، در جستجوی‌ عشق‌ زندگی، ترجمه‌ مهدی‌ قراچه‌داغی، (نشر اوحدی، 1377)، ص‌ 169؛ حسین‌ نجاتی، روان‌شناسی‌ زناشویی، (انتشارات‌ بیکران، 1376)، ص‌ص‌ 25، 23 و 21
. اسکات‌ کی. وگبرگ، مداوای‌ روان، ترجمه‌ بهزاد بسیجی، (نشر اوحدی، 1376)، ص‌ص‌ 6 - 105
. حمزه‌ گنجی، بهداشت‌ روانی، (نشر ارسباران، 1376)، ص‌ص‌ 2 - 121؛ روان‌شناسی‌ رشد (از کودکی‌ تا نوجوانی)، ص‌ 159؛ دیوید روبن‌ - جورج‌ رایلی‌ اسکات‌ - اریک‌ و. جانسون، دانستنیهای‌ زناشویی، ترجمه‌ کیومرث‌ دانشور، (انتشارات‌ کوشش، 1377 - چاپ‌ دوم)، ص‌ 82؛ سعید شاملو، بهداشت‌ روانی، (انتشارات‌ رشد، 1366)، ص‌ص‌ 75 و 149
. سیامک‌ رضامهجور، روان‌شناسی‌ بازی، (نشر راهگشا، 1370)، ص‌ 223
. جان‌گری، روشهای‌ پیشرفته‌ روابط‌ زناشویی، ترجمه‌ فرشته‌ صالحی، (انتشارات‌ آبتین، 1375)، ص‌ 95؛ دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روانشناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)، ص‌ 245
. روانشناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ص‌ 5 - 234
. سیامک‌ خدارحیمی‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ زنان، (نشر مردمک، 1377)، ص‌ص‌ 5 - 164، 167، 70 - 169، 172، 176
. آنتونی‌ گیدنز، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ منوچهر صبوری، (تهران، نشرنی، 1373)، ص‌ 67؛ شهلا اعزازی، جامعه‌شناسی‌ خانواده، (تهران، انتشارات‌ روشنگران‌ و مطالعات‌ زنان، 1376)، ص‌ص‌ 173-4؛ روان‌شناسی‌ زناشویی، ص‌ص‌ -2 21
. پاملاابوت/ کلروالاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشیهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ص‌ 186-7
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 175؛ آن‌ دیکسون، قدرت‌ زن‌ موثرترین‌ شکردهای‌ قاطعیت، ترجمه‌ توران‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، نشر البرز، 1373)، ص‌ص‌ 17 - 216
. سیر جوامع‌ بشری، ص‌ص‌ 468-9
. تی. بی‌ باتومور، جامعه‌شناسی، ترجمه‌ منصور و حسینی‌ کلجاهی، (امیرکبیر، 1370، چ‌ چهارم)، ص‌ 202
. آلوین‌ تافلر، شوک‌ آینده، ترجمه‌ حشمت‌ا کامرانی، (تهران، مترجم، 1372)، ص‌ص‌ 240-1
. شوک‌ آینده، ص‌ 241
. همان، ص‌ 242
. الوین‌ تافلر، موج‌ سوم، ترجمه‌ شهیندخت‌ خوارزمی، (تهران، نشر نو، 1370)، چاپ‌ پنجم، ص‌ص‌ 311 - 269
. نیل‌ کلارک‌ وارن، در جستجوی‌ عشق‌ زندگی، ترجمه‌ مهدی‌ قراچه‌ داغی، (نشر اوحدی، 1377)، ص‌ص‌ 110، 163
. دیلی‌ تلگراف، «رفتار متفاوت‌ زن‌ و مرد؛ ذاتی‌ یا اکتسابی؟»، صفحه‌ اول، سال‌ هفتم، شماره‌ 51، اسفند 1376، ص‌ 65
. روژه‌ پیره، روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ترجمه‌ دکتر محمد حسین‌ سروری، (بی‌جا، انتشارات‌ جانزاده، 1370)، ص‌ 107؛ دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روانشناسی‌ رشد (2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)، ص‌ 70
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 23
. اتو کلاین‌ برگ، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ دکتر علی‌محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، 1368 - چاپ‌ نهم)، ج‌ 1، ص‌ 313
. دکتر سوسن‌ سیف‌ - پروین‌ کدیور - رضا کرمی‌ - حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد(1)، (سمت، 1373)، ص‌ 344
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 105
. همان، ص‌ 20
. همان، ص‌ 22؛ روان‌شناسی‌ اجتماعی، ج‌ 1، ص‌ص‌ 314، 324
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 22؛ علیرضا افشارنیا، زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، (پیشگام، 1357)، ص‌ 211
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 22؛ ریک‌ ویلفور، «فمینیسم» در: یان‌ مکنزی‌ و دیگران، مقدمه‌ای‌ بر ایدئولوژیهای‌ سیاسی، ترجمه‌ م. قائد، (تهران، نشر مرکز، 1375)، ص‌ 367
. پاملا ایوت/ کلر والاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ص‌ 142، 8 - 257
. همان، ص‌ 222، روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 25
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 24، 20
. همان، ص‌ص‌ 4 - 23
. سیامک‌ رضا مهجور، روان‌شناسی‌ بازی، (نشر راهگشا، 1370)، ص‌ 244
. شهلا اغرازی، جامعه‌شناسی‌ خانواده، (تهران، انتشارات‌ روشنگران‌ و مطالعات‌ زنان، 1376)، ص‌ 193
. روان‌شناسی‌ اجتمامعی، ج‌ 2، ص‌ 421
. همان، ج‌ 2، ص‌ 157
. دیوید و رایلی‌ اسکات‌ روبن‌ - اریک‌ جورج‌ جانسون، دانستنیهای‌ زناشویی، ترجمه‌ کیومرث‌ دانشور، 1377، ص‌ 231
. ویلیام‌ سیرز، نقش‌ پدر در مراقبت‌ و تربیت‌ کودک، ترجمه‌ شرف‌الدین‌ شرفی، (انتشارات‌ صابرین، 1377)، ص‌ص‌ 100 - 99؛ جامعه‌شناسی‌ خانواده، ص‌ص‌ 193-4
. وناکرولی، روان‌شناسی‌ افسردگی‌ زنان، ترجمه‌ بهزاد رحیمی، (انتشارات‌ زریاف، 1375)، ص‌ص‌ 7 - 26
. جامعه‌شناسی‌ خانواده، ص‌ 194
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ص‌ 2 - 120
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 26
. موریس‌ دوبس‌ - هانری‌ پیرون، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمه‌ دکتر محمدحسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ 149
. دوان‌ شولتر و اِلن‌ سیدنی‌ شولتر، نظریه‌های‌ شخصیت، ترجمه‌ یحیی‌ سیدمحمدی، (انتشارات‌ هما، 1377)، ص‌ 181
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 23
. محمدعلی‌ سادات، خصوصیات‌ روح‌ زن، (نهضت‌ زنان‌ مسلمان، 1361)، ص‌ص‌ 9 - 28
. پاملا ابوت/ کلرودلاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ خراسانی/ احمدی، ص‌ص‌ 16 - 114
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ترجمه‌ بهزاد رحمتی، (انتشارات‌ لادن، 1377)، ص‌ 163
. پاول‌ هنری‌ ماسن‌ و همکاران، رشد و شخصیت‌ کودک، ترجمه‌ مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، 1370)، ص‌ 324؛ روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 52
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 75، 59؛ موریس‌ روبس‌ - هانری‌ پیرون، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمه‌ دکتر محمد حسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ 148؛ دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد (2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)؛ ص‌ 84
. سوسن‌ سیف‌ - پروین‌ کدیور- رضا کرمی‌ - حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد (1)، (سمت، 1373)، ص‌ 340
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 52
. روان‌شناسی‌ رشد (1)، ص‌ 340
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 154؛ روان‌شناسی‌ رشد (2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ 84؛ پویان‌ شکلِتون، و فلچر، ترجمه‌ یوسف‌ کریمی‌ و فرهاد جمهری، (تهران، وزارت‌ فرهنگ‌ و ارشاد، 1371)، ص‌ص‌ 142 - 139؛ اتوکلاین‌ برگ، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ دکتر علی‌ محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، 1368 - چاپ‌ نهم)، ص‌ص‌ 16 - 315
. روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ 147؛ روان‌شناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ 110؛ تفاوتهای‌ فردی، ص‌ 139
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، 79، 75؛ روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ 147
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 110
. علی‌ قائمی، دنیای‌ نوجوانی‌ دختران، ص‌ص‌ 180، 58؛ تفاوتهای‌ فردی، ص‌ 142؛ هرینگتون‌ و پارکر، روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ترجمه‌ جواد طهوریان‌ و همکاران، ج‌ 2، ص‌ 317
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 50
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 116
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 6 - 75
. سیدمجتبی‌ هاشمی‌ رکاوندی، مقدمه‌ای‌ بر روان‌شناسی‌ زن‌ (با نگرش‌ علمی‌ و اسلامی)، (شفق، 1370)، ص‌ص‌ 7 - 206
. سیامک‌ خدارحیمی‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ زنان، (انتشارات‌ مردمک، 1377)، ص‌ 107
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 75
. همان‌جا، روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 2، ص‌ 71
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 112
. وندر زندن‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ رشد، ترجمه‌ حمزه‌ گنجی، (تهران، بعثت، 1376)، ص‌ 223
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 61
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ص‌ 4 - 123
. روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ 154
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 5 - 104، 60
. روان‌شناسی‌ اختلافی، ص‌ص‌ 50 - 149
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 4 - 73
. همان‌جا
. همان، ص‌ 74
. بنوات‌ گری، زنان‌ از دید مردان، ترجمه‌ محمدجعفر پوینده، (تهران، جامی، 1377)، ص‌ 95
. علی‌ قائمی، دنیای‌ نوجوانی‌ دختران، (انتشارات‌ امیری، 1370)، ص‌ 386
. لئونارد برکوروتینر، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ محمد حسین‌ فرجاد و همکار، (انتشارات‌ اساطیر، 1372)، ص‌ص‌ 525، 520 و 518
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ترجمه‌ بهزاد رحمتی، (لادن، 1377)، ص‌ص‌ 9 - 88
. محمد حسین‌ سروری، تفاوتهای‌ فردی، (سخن، 1374)، ص‌ 223
. هرینگتون‌ و پارکر، روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ترجمه‌ جواد طهوریان‌ و همکاران، (مشهد، معاونت‌ فرهنگی‌ آستان‌ قدس‌ رضوی، 1373)، ج‌ 2، ص‌ 78
. حبینا لمبروز، روح‌ زن، ترجمه‌ پری‌ حسام، (انتشارات‌ دانش،؟)، ص‌ 119
. سیامک‌ خدارحیمی‌ و همکاران، روان‌شناسی‌ زنان، (انتشارات‌ مردمک، 1377)، ص‌ 110
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 134؛ حسن‌ احدی‌ - شکوه‌السادات‌ بنی‌جمالی، روان‌شناسی‌ رشد (مفاهیم‌ بنیادی‌ در روان‌شناسی‌ کودکان)، (نشر بنیاد، 1373 - هفتم)، ص‌ 251
. روان‌شناسی‌ رشد (مفاهیم‌ بنیادی‌ در روان‌شناسی‌ کودکان)، ص‌ 257
. پاول‌ هنری‌ ماسن‌ و همکاران، رشد شخصیت‌ کودک، ترجمه‌ مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، 1370)، ص‌ 186
. سیامک‌ رضامهجور، روان‌شناسی‌ بازی، (نشر راهگشا، 1370)، ص‌ 241
. روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 2، ص‌ 318
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 129؛ وندر زندن‌ و همکار، روان‌شناسی‌ رشد، ترجمه‌ حمزه‌ گنجی، (بعثت‌ ، 1376)، ص‌ 197
. روح‌ زن، ص‌ص‌ 5 - 4
. تفاوتهای‌ فردی، ص‌ 224
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 113
. همان، ص‌ 130
. ژانت‌ هاید، روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ص‌ 2 - 91
. روان‌شناسی‌ زنان، ص‌ 127
. همان، ص‌ 119
. روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 2، ص‌ 318
. هاشمی‌ رکاوندی، مقدمه‌ای‌ بر روان‌شناسی‌ زن‌ (با نگرش‌ علمی‌ و اسلامی)، ص‌ص‌ 3 - 62، 66-7 و 93
. به‌نقل‌ از: مقدمه‌ای‌ بر روان‌شناسی‌ زن‌ (با نگرش‌ علمی‌ و اسلامی)، ص‌ 130
. روان‌شناسی‌ کودک‌ از دیدگاه‌ معاصر، ج‌ 1، ص‌ 380
. روان‌شناسی‌ اجتماعی، ص‌ 514
. دنیای‌ نوجوانی‌ دختران، ص‌ 211
. روان‌شناسی‌ رشد (مفاهمی‌ بنیادی‌ در روان‌شناسی‌ کودکان)، ص‌ 225
. همان، ص‌ 253
. مارک‌ آندره‌ بلویش، رشد روانی‌ - عاطفی‌ کودک، ترجمه‌ فرشته‌ توکلی، 1377، ص‌ 185
. دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، (تهران، سمت، 1378)، ص‌ 175
. جان‌گری، مردان‌ مریخی‌ زنان‌ ونوسی، ترجمه‌ لوئیز عندلیب‌ و اشرف‌ عدیلی، (نشر سیمرغ، 1376)، ص‌ص، 29 و 36
. همان، ص‌ 39
. علی‌اکبر شعاری‌ نژاد، روان‌شناسی‌ بزرگسالان‌ در فراخنای‌ زندگی، (انتشارات‌ پیام‌ آزادی، 1373)، ص‌ 35؛ جان‌گری، روشهای‌ پیشرفته‌ روابط‌ زناشویی، ترجمه‌ فرشته‌ صالحی، (انتشارات‌ آبتین، 1375)، ص‌ص‌ 96 و 100
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 79؛ روان‌شناسی‌ رشد(2): نوجوانی، جوانی‌ و بزرگسالی، ص‌ 410
. رشد روانی‌ - عاطفی‌ کودک، ص‌ 186
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ص‌ 7 - 6
. بنوات‌گری، زنان‌ از دید مردان، ترجمه‌ محمدجعفر پوینده، (تهران، انتشارات‌ جامی، 1377)، ص‌ 30
. همان، ص‌ص‌ 4 - 33
. همان، ص‌ص‌ 4 - 32
. همان، ص‌ 30
. جان‌ گری، مردان‌ مریخی‌ زنان‌ ونوسی، ترجمه‌ لوئیز عندلیب‌ - اشرف‌ عدیلی، (نشر سیمرغ، 1376)، ص‌ 13
. محمدعلی‌ سادات، خصوصیات‌ روح‌ زن، (نهضت‌ زنان‌ مسلمان، 1361)، ص‌ص‌ 9 - 28
. پاملا ابوت/ کلر والاس، درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ترجمه‌ مریم‌ خراسانی/ حمید احمدی، (تهران، دنیای‌ مادر، 1376)، ص‌ 167
. اتو کلاین‌ برگ، روان‌شناسی‌ اجتماعی، ترجمه‌ علی‌محمد کاردان، (تهران، نشر اندیشه، 1368 - چاپ‌ نهم)، ج‌ 1، ص‌ 322؛ روژه‌ پیره، روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ترجمه‌ دکتر محمدحسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ص‌ 7 - 26
. ماراین‌ فرنچ، جنگ‌ علیه‌ زنان، ترجمه‌ توراندخت‌ تمدن‌ (مالکی)، (تهران، انتشارات‌ علمی، 1373)، ص‌ص‌ 56، 2 - 60
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 178
. دکتر سوسن‌ سیف‌ - دکتر پروین‌ کدیور- دکتر رضا کرمی‌ نوری‌ - دکتر حسین‌ لطف‌آبادی، روان‌شناسی‌ رشد(1)، (تهران، سمت‌ 1373)، ص‌ 348
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 76؛ موریس‌ دوبس‌ - هانری‌ پیرن، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمه‌ دکتر محمد حسین‌ سروری، (بی‌جا، مترجم، 1362)، ص‌ 149
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 76
. درآمدی‌ بر جامعه‌شناسی‌ نگرشهای‌ فمینیستی، ص‌ 194
. روان‌شناسی‌ اختلافی‌ زن‌ و مرد، ص‌ 77
. علیرضا افشارنیا، زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید (انتشارات‌ پیشگام، 1357)، ص‌ 114
. جنگ‌ علیه‌ زنان، ص‌ 64
. جان‌ گری، مریخیها و ونوسیها شروع‌ دوباره، ترجمه‌ مهدی‌ قراچه‌داغی، (انتشارات‌ البرز، 1377)، ص‌ص‌ 16 - 14؛ زن‌ و رهایی‌ نیروهای‌ تولید، ص‌ 237
. مریخیها و ونوسیها شروع‌ دوباره، ص‌ص‌ 16 - 15؛ مردان‌ مریخی‌ زنان‌ ونوسی، ص‌ 154
. سیاوش‌ خلیلی‌ شورینی، روان‌شناسی‌ نوجوانی‌ (رشد، رفتار، مسائل‌ و ارائه‌ راهکارها)، یادوارة‌ کتاب، 1377)، ص‌ 104؛ سن‌ و همکاران، رشد شخصیت‌ کودک، ترجمه‌ مهشید یاسایی، (تهران، نشر مرکز، 1370)، ص‌ 473

حماسه حسینى و مساله‏ى تحریفات

حماسه حسینى و مساله‏ى تحریفات
اشاره
جویبار یا رودخانه‏اى که از سرچشمه‏ى پاک، ناب و خالص جریان مى‏یابد چون به سوى دشت و صحرا جارى مى‏شود. صفا، طراوت و برکت‏به ارمغان مى‏آورد و مزارع و باغات را سیراب مى‏سازد و آدمیان و سایر موجودات را بهره‏مند مى‏نماید. اما اگر این رودخانه طغیان کند و حالت‏سیلابى به خود گیرد نه تنها دیگر مزایاى مزبور را در برندارد که موجب تخریب و ویرانى است. حقایق مسلم تاریخى و خصوصا واقعیت‏هایى که مربوط به حوادث سازنده، رشد دهنده و انسان ساز هستند تا زمانى که دچار دگرگونى نشده‏اند همچون چشمه‏ها و جویبارها صفابخش و پربار و حرکت آفرین خواهند بود، اما اگر گرفتار آفت‏هایى چون تحریف شوند از مقاصد عالى، اهداف والا و نورانى خویش دور افتاده و خاصیت اصلى خویش را از دست مى‏دهند.
قرآن کریم مى‏فرماید: «یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به‏» (1) «کلمات را از مورد خود تحریف مى‏کنند و بخشى از آنچه را به آنان گوشزد شده بود فراموش کردند» . در جاى دیگر این کلام آسمانى مى‏خوانیم، «وقد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون‏» (2) گروهى از ایشان کلام خدا را مى‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى‏کردند، در حالى که علم و اطلاع داشتند!
معناى تحریف
وقتى سخنى از معناى اصلى منحرف شود به وجهى که مقصد اساسى خود را از دست‏بدهد و از وضع واقعى و حقیقى به شکلى دیگر درآید مى‏گویند در آن تحریف صورت گرفته که در این صورت هدف آن کلام فداى این دگرگونى منفى و مغرضانه خواهد شد، گاهى در الفاظ و ظاهر قضایا تحریفى صورت مى‏گیرد و در مواقعى در محتوا، پیام و هدف یک برنامه‏اى تحریف واقع مى‏شود که نوع دوم از حالت اول خطرناکتر و پیچیده‏تر است و اصلاح در این مورد مشکل‏تر خواهد بود. متاسفانه در فصولى از تاریخ اسلام تحریفاتى رخ داده که سیماى حوادث راستین و وقایع حقیقى را عوض کرده و کار محققان را دشوار ساخته است. این حرکت‏یا به وسیله‏ى طرفداران و حامیان جاهل و یا مخالفان کینه‏توز رخ داده است. در خصوص نهضت مقدس و شکوهمند حضرت امام حسین علیه السلام باید خاطر نشان ساخت که دشمنان نتوانسته‏اند در آن تحریفى پدید آورند و این قیام به قدرى صریح، روشن، مقدس و غیر قابل انتقاد بود که حتى بسیارى از مخالفان در برابرش سر تعظیم فرود آورده و آن را ستوده‏اند. ولى با کمال تاسف از سوى طرفداران جاهل مطالبى بى‏اساس وارد متون این بخش از تاریخ شیعه شده است.
حماسه حسینى چون خورشیدى عالمتاب بر همه‏ى جهان درخشندگى و فروزندگى دارد و در شرایط ظلمانى شعله‏اى ایجاد کرد و فریاد عدالتى در تیرگى ستم بود که حیات تازه‏اى در عالم اسلام به وجود آورد و معرفتى عالى و بینشى نیرومند در آن نهفته است. و مرثیه‏ها و روضه‏ها باید بیشتر این جنبه‏ها را مورد بررسى قرار دهند و محاسن حماسى این نهضت را مطرح کنند و پرداختن به چنین ابعادى از قیام عاشورا، از روى آوردن به تحریفات مى‏کاهد نباید آنقدر افسانه، خرافه و مطالب دروغ به این حرکت مقدس ملحق کرد که عظمت و افتخار و الهام بخشى و اثر تربیتى آن را تیره و تار کند و چنین شکوهى را مخدوش نماید، تکیه بر خطبه‏هاى امام و اهل بیت که ایراد نموده و نیز روضه خواندن از روى بیاناتى که آن حضرت در پاسخ به افراد در مسیر مدینه تا کربلا فرموده‏اند و نیز بر اساس رجزهایى که آن امام بزرگوار و اصحابش در روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده‏اند و در کتب معتبر ثبت و ضبط شده و از روى نامه‏هایى که بین امام و مردم کوفه و بصره رد و بدل شده و در منابع مستند ضبط است از مواردى است که تاریخ این قیام را پرحرارت و پرتابش نگه مى‏دارد، باید توجه داشت که این جنبش با هاله‏اى از قداست آمیخته است و باید براى معرفى آن از ابزارهاى درست، سخن پاک و مضامین عالى بهره گرفت و غافل شدن از این واقعیت و گریستن را هدف دانستن، فرهنگ تحریفى را ترویج مى‏کند، شهید مطهرى رحمه الله مى‏گوید: «... قهرا براى این که مردم بیشتر گریه کنند... روضه‏هاى دروغ جعل شد مردم ما هم به روضه‏هاى خیلى داغ و پرحاشیه عادت کرده‏اند و این خود عاملى شده که اجبارا عده‏اى از اهل منبر براى این که مردم گریه کنند... روضه‏هاى ضعیف مى‏خوانند..» . (3) .
هدف نهضت: مبارزه با تحریف
حضرت امام حسین علیه السلام در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهره‏ى واقعى آیین محمدى صلى الله علیه و آله و اسلام ناب را به جهانیان معرفى کند و پیام معنوى قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینى غبارزدایى کند.
در این قیام عامل امر به معروف و نهى از منکر برجسته‏تر است چنان که امام حسین علیه السلام در وصیت‏به برادر خود محمد حنفیه فرموده‏اند: قیام من براى اصلاح امت جدم مى‏باشد، مى‏خواهم امر به معروف کنم و نهى از منکر نمایم و به سیره و سنت جد و آیین پدرم - حضرت على علیه السلام - رفتار کنم (4) .
در حقیقت امام حسین علیه السلام براى مبارزه با تحریف‏ها قیام فرمود زیرا احساس نمود در دستگاه خلافت اسلامى انحراف شدیدى رخ نموده و این اعوجاج در شئون سیاسى اجتماعى مسلمین رخنه کرده و آنان را از رسیدن به چشمه پاک و پربهره‏ى توحید و رستگارى باز داشته است و براى زنده ماندن دین و بقاى امت اسلامى راهى جز فداکارى و شهادت نمى‏باشد و گویى باید عبارت ان الله شاء ان یراک قتیلا تحقق پذیرد (5) .
البته برخى خواسته‏اند یک تحریف تاریخى در این قیام ایجاد کنند و چنین تبلیغ نمایند که فراخوانى کوفیان هدف اساسى قیام کربلاست در حالى که دعوت کوفیان از موارد جزیى و فرعى این قیام است و خطبه‏هاى حماسى و پرشور امام بعد از شکست کوفه بیانگر این واقعیت مى‏باشد شهید مطهرى از این موضوع دچار شگفتى مى‏شود که برخى خواسته‏اند حماسه‏ى کربلا را به نحوى ثابت کنند که مردم کوفه واقعا داراى قدرتى بودند و مى‏شد به آنان اعتماد کرد در صورتى که عظمت قیام حسینى در این است که آن حضرت بدون اتکا به قدرت‏هاى سیاسى اجتماعى آن روز برپا خاست و اثر روحى این حرکت در حدى بود که نه تنها مردمان آن زمان را به تحرک وا داشت‏بلکه اثراتش همچنان باقى و پابرجاست (6) . آن متفکر شهید در جاى دیگر خاطر نشان مى‏سازد:
«... نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کند بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفت‏خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند و چون زمینه‏ى نسبتا آماده‏اى در آنجا وجود داشت مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند. .» . (7) اگر دعوت کوفیان عامل اصلى نهضت‏بود امام مى‏بایست در این حرکت احتیاط بیشترى مى‏نمود و تذکرات برخى ناصحان چون عبدالله ابن عباس را مورد توجه قرار مى‏داد.
عوامل تحریف
امویان کوشیدند تا نهضت‏حسینى را از سرچشمه‏ى اصلى قیام جدا کرده و آن را بر بستر دیگر قرار دهند و این چنین وانمود کنند که حرکت مزبور نوعى ایجاد اختلاف و تشتت در بین مسلمین بود، دشمنان کوردل و شب‏پرستان خفاش صفت مى‏خواستند این حماسه‏ى پرشکوه و سراسر مقدس را در حد یک آشوب سیاسى ناحیه‏اى تنزل دهند و به همین دلیل چون مسلم بن عقیل نماینده و شخص مورد وثوق امام وارد کوفه شد، یزید به حاکم وقت - ابن زیاد - نوشت فرزند عقیل مى‏خواهد به اخلال و فساد دست زند و بذرهاى تفرقه بپاشد و فرزند زیاد چون نایب امام - مسلم را - دستگیر کرد خطاب به وى گفت: چه شد که به این شهر آمدى تا آشوب برپا کنى، مسلم در جواب گفت: بر حسب دعوت و نامه‏هاى متعدد کوفیان آمده‏ام و ما خواهان برقرارى عدالت هستیم.
به رغم آن که دشمنان نتوانستند این حماسه را کم رنگ سازند عواملى دست‏به دست هم داد تا منابع مستند تاریخ کربلا توسط عده‏اى نادان مورد خدشه قرار گیرد. از جمله:
1- تمایل به اسطوره‏سازى
الگو بر خلاف اسطوره، مجموعه‏اى از باورهاى ایمانى و معارف اعتقادى انسان است که در عرصه‏ى عمل در سیماى انبیاء و اولیاء نمایان مى‏گردد و در سیره‏ى چنین افرادى نباید تحریف واقع شود. و روا نیست جنبه‏هاى افسانه‏اى که حس اسطوره‏اى را در اذهان ایجاد مى‏کند به شرح حال و چگونگى نهضت افراد مقدس وارد شود. به فرمایش شهید مطهرى: «افرادى که شخصیت آن‏ها، شخصیت پیشوایى است، قول آن‏ها عمل آن‏ها، نهضت آن‏ها سند و حجت است نباید در سخنانشان، در شخصیت‏شان تحریف واقع شود. قسمتى از تحریفاتى که در حادثه کربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره‏سازى است‏» . (8) .
حضرت آیة الله خامنه‏اى، مقام معظم رهبرى، فرموده‏اند: جعل مطالب زاید و افزودن آن بر قصه‏ى اصلى و نسبت دادن آن به صاحب قصه در قصه معصومین علیهم السلام کذب و افترا و حرام است (9) .
2- گریه بر امام حسین علیه السلام و توجیه وسایل باطل
برخى تصور کرده‏اند چون مى‏خواهیم بر سالار شهیدان بگرییم و این برنامه مقصد والایى است پس مى‏شود از هر وسیله‏اى که به آن کمک کند، بهره گرفت. اگر چه با جعل و تحریف توام باشد. این واقعا فکر مسموم و پرآفتى است که اگر کارى با ظاهرى مذهبى بروز کرد و داراى ثوابى بود، دیگر اشکالى ندارد در مسیر آن به هر حرکتى دست‏یازیم، اگر چه دین و مبلغان راستین آن از این کار بیزار باشند و حضرت ابا عبدالله علیه السلام هم از بابت آن در فشار باشد و خاطر مبارک آن امام همام برنجد. بزرگان دین و علماى شیعه با آن که خودشایستگى تربیت و تعلیم دیگران را داشتند باز دین و عقاید و افکار خویش را بر امام عصر خود عرضه مى‏داشتند تا مبادا به نام دین به چیزى بر خلاف آن معتقد باشند یا به حساب دین، کارى را در جهت معارض آن انجام دهند (10) .
3- مراجعه به منابع مخدوش و تکیه بر مضامین جعلى
منابعى که از تاریخ عاشورا حکایت دارند، باید چندین مشخصه را داشته باشند، در غیر این صورت آمیخته به جعل و تحریفند و استناد به آن‏ها مشکلاتى را به بار مى‏آورد و اهداف این نهضت را تحریف مى‏کند، در وهله‏ى اول چون این مطالب به منابع اصیل قرآنى و روایى عرضه مى‏گردند نباید رنگ ببازند و یا با آن‏ها در تعارض باشند همچنین مسایلى را که مطرح مى‏کنند باید در شان و مقام حضرت امام حسین علیه السلام به عنوان فروغ امامت، ستاره‏ى درخشان آسمان ولایت و هادى انسان‏ها و نگهبان معارف الهى باشد، نکته‏ى دیگر این که در بررسى این متون تطبیق آن‏ها با عقل سلیم و منطق کار لازمى است که اگر خرد ناب و درک عالى انسانى قبول آن‏ها را مورد تامل قرار داد باید از نقلشان امتناع کرد. اگر انسان هر چه را مى‏خواند و مى‏شنود باور کند و براى دیگران بازگو کند بدترین جهالت را مرتکب شده است. مراجعه کننده‏ى به کتب مقاتل به مصداق «کونوا نقاد الکلام‏» باید این متن‏ها را با ارزیابى درست و ارزشیابى منطقى و اصولى مورد بررسى قرار دهد و از میان آن‏ها مطالبى را مورد گزینش قرار دهد که معارف و اندیشه افراد را ارتقا دهد، روح شنوندگان و عزاداران را به حماسه‏ى کربلا پیوند دهد و دل‏ها را به اهتزاز درآورد. شهید مطهرى رحمه الله مى‏گوید: «... اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات بدون آن که روضه‏ى دروغى خوانده شود، بدون آن که جعلى شود، بدون آن که تحریفى شود... اگر اشکى از روى صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا به‏پاشد مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است..» . (11) روى آوردن به منابع مخدوش چون روضة الشهداى ملا حسین کاشفى، اسرار الشهادة ملا آقا دربندى و دخالت دادن فرهنگ‏هاى قبل از اسلام همچون سوگ سیاوش و غیره در وقایع کربلا و مانند آن مى‏تواند از زمینه‏هاى تحریف باشد. همچنین رسوخ برخى سنت‏هاى بومى و شیوه‏هاى قومى و محلى که به عنوان آداب و رسوم اقوام و قبایل مطرح هستند در برخى حوادث عاشورا این نهضت را آفت زده مى‏کند، کما این که فرهنگ حکام و سلاطین چون به مرثیه‏ها رسوخ یافت اعتبار آن را کم کرد.
نمونه‏هایى از تحریفات لفظى
1- در برخى کتب مقتل که متاسفانه هنوز هم از آن‏ها استفاده مى‏شود و در روضه‏ها به آن‏ها استناد مى‏کنند براى ذریه‏ى امام دخترانى بافته، یا دخترانى را در مدینه گذاشته و برخى را شوهر داده و گروهى را از فرط تشنگى هلاک کرده و عده‏اى را شهید نموده‏اند و آمار مخالفان را به شکل اغراق‏آمیز نقل کرده و به ذکر وقایعى پرداخته‏اند که در این قیام رخ نداده است.
2- تاکید بر این که على اکبر نوجوانى هیجده ساله و ناکام بوده و آرزوى داماد شدن داشته و پدرش از بابت این که برایش همسرى برنگزیده ناراحت است، در حالى که على اکبر در شعبان سال سى و سوم هجرى به دنیا آمده و در کربلا بیست و هشت‏سال سن داشته و عبارت ثمانیة و عشرین تحریف و تصحیف به ثمانیة عشر شده و علامه مقرم ثابت کرده که على اکبر در کربلا از برادرش امام سجاد علیه السلام بزرگتر بوده است (12) . همچنین برخى مطرح کرده‏اند که حضرت امام حسین علیه السلام از به میدان رفتن على اکبر اکراه داشت و این تحریف در کتاب روضة الشهداى کاشفى دیده مى‏شود ولى شیخ مفید و سید بن طاووس خاطر نشان ساخته‏اند وقتى آن جوان خواست‏به نبرد با اشقیا برود، امام بدون درنگ به وى اذن داد (13) . برخوردهاى احساسى و بسیار عاطفى بین على اکبر و مادرش ام لیلى فاقد اعتبار تاریخى است و علامه مقرم اظهار مى‏دارد; ام لیلى در کربلا نبوده و قبل از حادثه عاشورا وفات یافت.
3- طبق برخى نقل‏هاى نادرست و تحریف شده امام حسین علیه السلام فرزند بیست و هشت‏ساله خود را داماد نکرده اما در بحبوحه‏ى حوادث کربلا که به دلیل شدت ناملایمات ناگزیر مى‏شود نماز خوف بخواند مصمم مى‏گردد دخترش فاطمه را به عقد ازدواج قاسم سیزده ساله درآورد. علامه مجلسى مى‏گوید: قصه‏ى دامادى قاسم را در کتب معتبر ندیده‏ام (14) و محدث نورى آن را از اخبار وهن انگیز مى‏داند (15) . محدث قمى هم این ماجرا را مخدوش مى‏داند (16) .
4- به حضرت مسلم بن عقیل نسبت داده‏اند که هنگام حرکت‏به سوى کوفه، کشته شدن صیدى را به دست صیادى لامت‏بدشگونى سفر دانسته و از این جهت واهمه به دل راه مى‏دهد. اولا نایب و مورد وثوق امام نمى‏تواند از یک حادثه جزیى نگران شود و نسبت دادن دروغى این گونه به مسلم بدان معنا است که العیاذ بالله او از تعالیم اسلامى آگاهى ندارد، گذشته از آن حضرت رسول صلى الله علیه و آله امت‏خویش را از فال بد برحذر داشته و این کار را معادل شرک دانسته است و حضرت مسلم به هیچ عنوان این سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله را فراموش نکرده و آویزه‏ى گوشش بوده و نمى‏توان باور کرد که چنین شخصیتى به یک رسم جاهلى موهوم که با سیره‏ى خاندان عصمت مغایرت دارد عمل کند (17) .
5- حضرت امام سجاد علیه السلام که به صور گوناگون مى‏کوشید تا برخلاف موقعیت‏هاى خفقان‏زا خاطرات عاشورا، شهادت و روح حماسه حسینى را زنده نگه دارد و با آن موقعیت اجتماعى همه‏ى دیده‏ها را به سوى سیماى پرمهابت‏خود متوجه کند و آن گاه اشکى داغ‏تر از آتش را بر گونه‏ها جارى سازد تا مردم در تبلور آن قطره‏هاى اشک عاشورا را تداعى کنند در برخى روضه‏ها و مرثیه‏ها و اشعار نمایش‏هاى تعزیه به صورت انسانى بیمار و ناتوان معرفى مى‏شود و نیز نقل مى‏کنند که وقتى براى امام حسین علیه السلام یاورى باقى نماند و آن حضرت براى وداع به خیمه امام سجاد علیه السلام رسید امام چهارم اظهار داشت: پدر جان کار شما با این مخالفان به کجا کشیده؟ گویى بر اساس این نقل دروغ و تحریفى، آن ستاره‏ى تابناک امامت از اوضاع کربلا و حوادث آن کاملا بى‏خبر است! از اتفاق، یکى از منابع مستند و منور که ناظر واقعه کربلا بوده و این رویداد را دقیق و با ذکر جزئیات ذکر کرده امام سجاد علیه السلام است.
6- ماجراى فاطمه‏ى صغرى که در مدینه مانده است و توسط مرغى از ماجراى کربلا باخبر مى‏شود و پس از آن که مى‏فهمد پدر و برادرانش در حادثه‏ى نینوا کشته شده‏اند بى‏تابى مى‏کند و بر اثر ناله‏هاى زیاد جان به جان آفرین تسلیم مى‏کند. نیز در کتب معتبر نیامده است.
7- حکایت‏سلطان قیس که در هندوستان و به هنگام شکار مورد هجوم شیرى قرار مى‏گیرد و چون این فرد نصرانى امام حسین علیه السلام را به امداد مى‏طلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا موقتا از نبرد دست‏برمى‏دارد و وى را از گزند شیر نجات مى‏دهد و در ادامه فرد مزبور اسلام مى‏آورد. این ماجرا نیز جزو اکاذیب است.
8- داستان دخترى یهودى که فلج‏بود و قطره‏اى از خون امام حسین علیه السلام به وسیله‏ى مرغى به بدنش چکید و بر اثر آن بهبود یافت نیز از افزوده‏هاى بعدى است.
9- حکایت‏شیر و فضه: که به توصیه‏ى حضرت زینب (س) فضه کنیز حضرت زهرا (س) شیرى را مى‏آورد تا از ابدان مطهر شهدا حفاظت کند، فاقد اعتبار است.
10- ماجراى پیرزنى که در زمان متوکل مى‏خواست‏به زیارت امام حسین علیه السلام برود که توسط عاملان متوکل عباسى دستگیر و به دریا افکنده مى‏شود و بعد حضرت عباس علیه السلام او را نجات مى‏دهد، ماجراى پدید آمدن این ماجراى سراسر دروغ را آیة الله حاج شیخ محمد حسین عالم نجف آبادى براى شهید مطهرى نقل کرده است (18) .
تحریفات معنوى و محتوایى
1- یکى از تحریفات معنوى این است که حضرت امام حسین علیه السلام به شهادت رسید تا امت گناهکار را نجات دهد. که با این برنامه هدف مقدس آن حضرت ناتمام جلوه داده شده است و چنین برداشتى از شفاعت‏به راستى موجبات انحطاط جامعه را پدید مى‏آورد و با مبانى اعتقادى شیعه و فرهنگ ائمه در تباین است، این طرز فکر که شاید مورد پسند عوام باشد درست ضد هدف راستین امام است زیرا او نهضت‏خود را براى این منظور ترتیب داد تا مردم از خداوند ترس داشته باشند و از روى آوردن به گناه و معاصى برحذر باشند و به فرائض دینى توجه افزونترى کنند و روحیه‏ى تقوا در آن‏ها احیا شود، مرحوم آیتى مى‏گوید: هیچ امکان پذیر نیست که کسى با دورى از خدا به امام حسین علیه السلام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد و سهمى از معصیت را براى امام کنار بگذارد تا خدا نتواند از وى بازخواست کند (19) ، شهید مطهرى رحمه الله مخالف این باور غلط است و خاطر نشان مى‏سازد گناه وقتى بخشیده مى‏شود که روح انسان با معنویت امام پیوند بخورد (20) . و در جاى دیگر فرموده‏اند: «همان چرندى را که مسیحیت در مورد مسیح گفتند در مورد حسین علیه السلام گفتند، گفتند: که حسین کشته شد براى آن که بار گناه امت را به دوش بگیرد (21) .» آن متفکر افزوده است اگر کسى در ماه رمضان روزه‏دار باشد و چنین سخنى بر زبان آورد روزه‏اش باطل است (22) . به نظر شهید مطهرى رحمه الله این چنین تصویرى از شفاعت‏شرک در ربوبیت است و براى امام حسین علیه السلام نوعى اهانت‏به شمار مى‏رود (23) .
2- القاى این تفکر باطل که امام حسین علیه السلام دستگاه جداگانه‏اى در برابر ترازوى عدل الهى دارد و در پیشگاه خداوند اعمال صالح، عبادات خالص و رفتارهاى نیک و حسنات مقبول است ولى نزد آن امام تنها گریه، ناله و بر سر و سینه زدن مورد قبول مى‏باشد و در این دستگاه خیلى راحت‏تر از تشکیلات الهى مى‏توان بهشت را به دست آورد و از آتش دوزخ رهایى یافت. البته آن چشمى که براى ابا عبدالله و یارانش نگرید و آن قلبى که نسوزد، چشم و قلب بشر نمى‏باشد اما این سخن با آن تحریفات فرق مى‏کند که مى‏گویند سومین فروغ امامت‏شهادت را برگزید تا مردم در مجالس حسینى شرکت‏یابند و بگریند و آمرزیده شوند بدون آن که سیره‏ى آن امام و توصیه‏هاى آن پیشوا را چراغ راه خویش قرار دهند.
3- عده‏اى چنین عنوان مى‏کنند که حماسه‏ى عاشورا بطور جبرى و حادثه‏اى محتوم روى داده است، اگر این عقیده‏ى باطل را بپذیریم العیاذ بالله امام و یارانش را از هر گونه اراده، اختیار و تصمیم‏گیرى سلب کرده‏ایم و اعتقاد به این تفکر موهوم با قرآن و فرهنگ اهل بیت مغایرت دارد به علاوه چنین تخطئه‏اى در اصل مهم و حیاتى قضا و قدر نوعى انحطاط فکرى و عقیدتى به بار مى‏آورد.
4- نکته‏اى که متاسفانه در اغلب مرثیه‏ها دیده مى‏شود این است که از زبان امام و یارانش رویداد کربلا و مصائب عاشورا به چرخ و فلک نسبت داده مى‏شود و به عنوان زبان حال پیشوایى پاک و معصوم و مطیع اوامر الهى به روزگار و افلاک دشنام داده مى‏شود در حالى که در روایات بسیارى از این حرکت نهى شده و اگر این اعتراض حاکى از اعتقاد به عامل مؤثر در سرنوشت انسان و در عرض اراده الهى باشد نوعى ثنویت و دوگانه‏پرستى به شمار مى‏رود و خود از مظاهر شرک است و تفکر دهریون را در اذهان تداعى مى‏کند، گذشته از آن اعتقاد به تاثیر ستارگان و افلاک در سرنوشت آدمیان در فقه اسلامى حرام است و باید دانست که امام معصوم مى‏تواند به اذن خداوند ولایت تکوینى داشته باشد و در مخلوقات دخل و تصرف کند و فلک نمى‏تواند براى آن وجود مبارک سرنوشت مشخص کند.
5- حضرت امام حسین علیه السلام با قیام خود مکتب عملى براى اسلام پدید آورد تا مسلمین و آزادگان با تاسى از او براى اصلاح امور جامعه و ترویج‏حسنات و محو منکرات اهتمام ورزند اما گروهى مى‏گویند دلیل قیام امام حسین علیه السلام یک دستور خصوصى بود و طبق یک توصیه‏ى غیبى باید کشته مى‏شد اگر این گونه باشد دیگر این قیام اثرات تربیتى و سازنده‏اى بر جامعه ندارد و قابل پیروى نیست و نقش الگودهى آن از بین مى‏رود و نهضت امام از حوزه‏ى عمل بشرى قابل اقتدا و اقتفا خارج شده و از زمین به آسمانى غیر قابل دسترس مى‏رود. شهید مطهرى مى‏گوید: این تحریف معنوى نهضت امام را از حالت مکتبى بودن خارج مى‏کند (24) و دیگر الهام بخش آدمیان نخواهد بود (25) .
6- ائمه‏ى اطهار علیهم السلام تاکید فرموده‏اند که نهضت امام حسین علیه السلام باید زنده بماند و فراموش نشود و توصیه کرده‏اند مردم براى آن حضرت بگریند و عزادارى کنند تا هم نهضت عاشورا حفظ شود و هم آنان در پرتو این مجالس و سوگوارى‏ها به رشد معنوى و سازندگى ایمانى برسند و بر اثر همراهى عاطفى با حماسه عاشورا به معرفت عاشورائیان نزدیک شوند و از این چراغ هدایت نور بگیرند و با کشتى نجات از توفان حوادث آسان بگذرند. ولى گروهى این هدف را مسخ کرده و گفته‏اند: این گریه تسلى خاطرى براى حضرت زهراست در حالى که امام حسین علیه السلام با شهادت خویش به مادرش زهرا (س) پیوست و آن دو انسان والا از هم جدا نیستند که حضرت فاطمه (س) در فراق این ماجرا ناراحت‏باشد و احتیاج به تسلى داشته باشد البته حضرت زهرا بسیار شادمان مى‏شود که مردم با یاد حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن راه او به سعادت برسند و در همان مسیرى حرکت کنند که فرزندش پیمود. شهید مطهرى این تحریف را مورد انتقاد شدید قرار مى‏دهد و مى‏فرماید با چنین تصورى ما مقام آن بزرگان را که آرزوى شهادت داشته‏اند تنزل داده‏ایم (26) .
7- حضرت امام حسین علیه السلام با فداکارى کم نظیر خود موجى ایجاد کرد که براى قرون متمادى ستمگران را به هراس واداشت و دشمنان دین را لرزانید و نامش با شجاعت، معنویت و ایثار و عدالت توام مى‏باشد، او در حد بسیار عالى براى اعتلاى اسلام خون خویش را داد و چشمه‏ى حقیقت را جارى ساخت و به قطره‏هاى خون خود ارزش داد اما عده‏اى این گونه مى‏نگرند که امام حسین علیه السلام توسط دشمنان نفله شد و بدون این که تقصیرى داشته باشد توسط ستمکاران کشته شد و از این جهت‏باید برایش متاثر بود و گریست، شهید مطهرى این تصور باطل را مورد انتقاد قرار داده (27) و مرحوم آیتى مى‏گوید: این گونه نیست که امام از روى بیچارگى تن به شهادت بدهد، این طور نبود و گوینده یا نویسنده این سخن هر که باشد سخنش سست و بى‏اساس است و اگر این گونه بود کجا دنیا مى‏توانست روى این قیام مقدس حساب کند (28) .
8- هر گونه تاریخ یا مقتل یا گزارش یا مضمون شعرى که حاکى از ذلت پذیرى و خواهش امام حسین و یاران و خاندانش در مقابل دشمن باشد دروغ و تحریف و غیر قابل قبول است:
از آستان همت ما ذلت است دور واندر کنام غیرت ما نیستش ورود پس این که در برخى روضه‏ها یا مرثیه‏ها به شنونده یا خواننده القا مى‏شود که امام براى به دست آوردن آب به دشمن التماس کرد با سیره‏ى امام مغایرت دارد و این که امام به عنوان شخصیتى والا مقام آن هم در سنین بزرگسالى (57 سالگى) از غربت و تنهایى بنالد و مادر خود را صدا بزند که به او مادرى کند منحط و مباین روح حسینى است، و این که در مرثیه‏ها از زبان امام گفته مى‏شود که: راضى شدم که زینب خوار گردد آن وقت‏خاطره‏هاى نینوا را که بر کالبدهاى مرده جوامع زندگى مى‏دمد به صورت ذلت آورى ترسیم کرده‏ایم.
پى‏نوشت‏ها:
1) مائده / 13 .
2) بقره / 75 .
3) حماسه‏ى حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص‏260 .
4) مقتل خوارزمى، ج‏اول، ص‏188; ملحقات احقاق الحق، ج‏11، ص‏602، نفس ال5مهموم، حاج شیخ عباس قمى، ص‏45; مقتل عوالم، ص‏54 .
5) نک: بررسى تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتى، ص‏79- 89 .
6) حماسه‏ى حسینى، ج‏3، ص‏54 .
7) همان، ج‏2، ص‏40 .
8) همان، ج‏اول، ص‏41 .
9) ارزیابى سوگوارى‏هاى نمایش، غلامرضا گلى زواره، ص‏36 .
10) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏125 .
11) حماسه‏ى حسینى، ج‏اول، ص‏102- 103 .
12) نک: على الاکبر، عبدالرزاق المقرم، انتشارات شریف الرضى .
13) رک: الارشاد و لهوف .
14) جلاء العیون، علامه مجلسى، ص‏404 .
15) لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نورى، ص‏193 .
16) منتهى الآمال، ج‏اول، ص‏70 .
17) تحقیق درباره‏ى اول اربعین حضرت سید الشهداء، شهید قاضى طباطبایى، ص‏174. پاورقى
18) سرگذشت‏هاى ویژه از زندگى استاد شهید مرتضى مطهرى، ج‏اول، ص‏35- 36 .
19) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏125 .
20) حماسه‏ى حسینى، ج‏2، ص‏209 .
21) همان، ج‏اول، ص‏276 .
22) همان، ص‏76 .
23) عدل الهى، شهید مطهرى، ص‏265 .
24) حماسه‏ى حسینى، ج‏3، ص‏84- 85 .
25) همان، ص‏286 .
26) همان، ص‏92 و نیز ص‏286 .
27) همان، ص‏83- 84 و نیز ج‏اول، ص‏80 .
28) بررسى تاریخ عاشورا، ص‏89 .